تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 25 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند نماز بنده‏اى را كه دلش همراه بدنش نيست نمى‏پذيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806578181




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آيا جامعه‌شناسيِ‌اسلامي به مثابه يك حوزه‌ تمحض علمي است؟خبرگزاري فارس: آيا «جامعه‌شناسي‌اسلامي» تنها به اعتبار «موضوع» و «نظريه‌پرداز» اسلامي است؟! آيا پرادايم آن همان پرادايم «جامعه‌شناسي بومي» است؟! چرا دفاع از آن به معناي نفي‌مطلق «جامعه‌شناسي‌غربي» نيست؟


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آيا جامعه‌شناسيِ‌اسلامي به مثابه يك حوزه‌ تمحض علمي است؟خبرگزاري فارس: آيا «جامعه‌شناسي‌اسلامي» تنها به اعتبار «موضوع» و «نظريه‌پرداز» اسلامي است؟! آيا پرادايم آن همان پرادايم «جامعه‌شناسي بومي» است؟! چرا دفاع از آن به معناي نفي‌مطلق «جامعه‌شناسي‌غربي» نيست؟
خبرگزاري فارس: آيا «جامعه‌شناسي‌اسلامي» تنها به اعتبار «موضوع» و «نظريه‌پرداز» اسلامي است؟! آيا پرادايم آن همان پرادايم «جامعه‌شناسي بومي» است؟! چرا دفاع از آن به معناي نفي‌مطلق «جامعه‌شناسي‌غربي» نيست؟


به گزارش گروه فضاي مجازي خبرگزاري فارس،‌ساتيت تحليلي برهان مطلبي را در باب جامعه‌شناسيِ‌اسلامي منتشر كرد.

1. مقدمه:

در سال­هاي گذشته، مقام معظم رهبري در ضمن برخي از بيانات خويش، به تأثيرات مخرّب «علوم انساني سكولار» بر باورهاي اسلامي و انقلابي نسل جوان اشاره كردند و از ضرورت توليد «علوم انساني اسلامي» با تكيه بر مباني تفكر اسلامي سخن گفتند و البته آگاهان به خوبي مي­دانند كه اين هشدارها و مطالبه­ها اختصاص به مقطع زماني پس از «فتنه­ي سال 88» ندارد؛ بلكه ايشان از سال­هاي مياني دهه­ي هفتاد به بعد، همواره بر اين «مسأله­ي بنيادي» پاي فشردند و تأكيد كردند.

در اين باره بايد گفت اين خواست كليدي رهبر معظم انقلاب از دو سو دچار مظلوميت و مهجوريت است:

اول، از سوي نيروهاي فكري متعهد به آرمان­هاي انقلاب كه گامي جدّي و بنيادي در اين راستا برنمي­دارند.

دوم، از سوي نيروهاي فكري دگرانديش كه از اساس، اعتقادي به توليد «علوم انساني اسلامي» ندارند.

از اين رو، اكنون ما با يك خواست تاريخيِ معطل­مانده روبرو هستيم كه متأسفانه به دليل وجود همين آسيب­ها، قدري صورت تكرار مكرّر نيز يافته و رنگ كليشه و شعار پذيرفته است. افزون بر اين، فعالان جبهه­ي دگرانديشي در طول اين سال­ها، شبهات و مناقشات نظري مختلفي را در مقابل ايده­ي «علوم انساني اسلامي» مطرح كرده­اند تا مسير اين حركت، ناهموارتر و دشوارتر گردد. برهه­ي كنوني از جهات مختلف فرهنگي و معرفتي، زمان مناسبي است كه اين ايده به ميدان تفكر و تدقيق آورده شود و تا واصل گرديدن به نتايج مطلوب رها نگردد. طرح پيش رو، به «جامعه­شناسي» به عنوان يكي از شاخه­هاي مهم «علوم انساني» اختصاص دارد و نمايانگر اساسي­ترين مباحث مربوط به «جامعه­شناسي اسلامي» و روند توليد آن است.

2. تعريف حوزه­ ي تمحّض علمي:

1-2. تعريف علمِ «جامعه ­شناسي»

«جامعه­شناسيِ اسلامي»[1]، سنخي و صنفي از علمِ «جامعه­شناسي»[2] است كه در برخي از جهات تكوّن­بخش خويش به مثابه يك قلمرو علمي[3]،از معارف نظري[4]و احكام عملي[5]«اسلام»[6]به عنوان يك دين الهي، تأثير مي­پذيرد. اين گزاره كه «جامعه­شناسي اسلامي، سنخي و صنفي از علم جامعه­شناسي است»، مبتني بر يك پيش­فرض فلسفي[7]است و آن اين است كه علم «جامعه­شناسي»، يك يا چند جزء و عنصر «ذاتي»[8]دارد كه قابل سلب از آن نيست. از اين رو، تمام سنخ­ها و صنف­هاي علم «جامعه­شناسي»، تنها در پهنه­ي اجزاء و عناصر «عَرَضي» اين علم، با يكديگر تفاوت دارند. در واقع، اجزاء و عناصر «عَرَضي» علم «جامعه­شناسي»، چه بالفعل باشند و چه بالقوّه، اجزاء و عناصر «ذاتي» هر يك از سنخ­ها و صنف­هاي علم «جامعه­شناسي» هستند. از نظر نگارنده­ي اين سطور، اجزاء و عناصر «ذاتي» علم «جامعه­شناسي» عبارتند از:

الف) در قلمرو «موضوع»[9] علمِ «جامعه ­شناسي»

همه­ي سنخ­ها و صنف­هاي علم «جامعه­شناسي»، منطقاً مي­بايد «جهان اجتماعي»[10]و يا پاره­هايي از آن را مطالعه كنند و به هيچ رو، از اين حكم كلّي، گريزي ندارند؛ به گونه­اي كه برگرفتن «موضوع» ديگر براي علم «جامعه­شناسي»، مساوي با «انحلال و انهدامِ منطقي» اين ساحت علمي است.[11]جهان اجتماعي به مثابه موضوع علم «جامعه­شناسي»، شامل دو دسته «هستي» است: «عامليت­ها(يا كنشگران) اجتماعي»[12] و «ساختارهاي اجتماعي[31]

ب) در قلمرو «روش»[14]علمِ «جامعه­ شناسي»

جامعه­شناسي يك «علم» است و «علم» با «معرفت عاميانه و روزمره» تفاوت دارد، اما تفاوت آن در «محتوا و مضمون روش» نيست؛ يعني خطاست اگر به عنوان مثال، «روش تجربي»[15] را جزء «عناصر ذاتيِ» علم جامعه­شناسي – و حتي به طور كلّي علوم انساني- قلمداد كنيم[16]، بلكه تفاوت «علم» با «معرفت عاميانه و روزمره» در «صورت و شكل روش» است.

براي توضيح بيشتر بايد گفت «صورت و شكل روش» در «معرفت عاميانه و روزمره»، شخصي و سليقه­اي و غيرمنطقي است، اما در علم و به تبع آن جامعه­شناسي، نظام­يافته و قاعده­مند است.[17] بنابراين، «نظام­يافتگي» و «قاعده­منديِ» صورت و شكلِ روش در علم جامعه­شناسي، جزء عناصرِ ذاتي آن است.

2-2. تعريف علم «جامعه­شناسيِ اسلامي»

1-2-2. تعريف علم «جامعه­شناسيِ اسلامي» به صفات ثبوتيه

حال، بخش دوّم تعريف را شرح مي­دهيم. گفته شد «جامعه­شناسيِ اسلامي در برخي از جهات تكوّن­بخش خويش به مثابه يك قلمرو علمي، از معارف نظري و احكام عملي اسلام به عنوان يك دين الهي، تأثير مي­پذيرد». مسأله­ي محتاج دقت و بيان اين است كه «جامعه­شناسي» به عنوان يك «علم»، از كدام جهت يا جهت­ها از «اسلام» به عنوان يك «دين»[18]تأثير مي­پذيرد كه محصول اين تعامل و اتصال، يك حوزه­ي علمي به نام «جامعه­شناسي اسلامي» مي­شود؟ به عبارت ديگر، «ذاتيات» و «مقوّمات اصلي» آنچه كه ما «جامعه­شناسي اسلامي» مي­خوانيم و آن را سنخي و صنفي از علمِ «جامعه­شناسي» مي­انگاريم، چه عناصري هستند؟ از نظر نگارنده، پاسخ اين پرسش اساسي و مناقشه­آفرين، به شرح زير است:

الف) در قلمرو «مبادي» علمِ «جامعه­شناسي اسلامي»

هر سنخ و صنفي از علمِ «جامعه­شناسي»[19]،خواه­ناخواه، مبتني بر يك سلسله اصول موضوعه(يا مفروضات و يا پيش­فرض­ها) است كه ما آن ها را «مبادي علم اجتماعي[02] مي­خوانيم. اين تعبير دلالت بر پهنه­ي معرفتي دارد كه امروزه «فلسفه­ي علوم اجتماعي»[21] به شمار مي­آيد.

سرفصل­هاي اصلي مباحث«مبادي علم اجتماعي» يا «فلسفه­ي علم اجتماعي» در سه ساحت قرار مي­گيرند: «مبادي هستي­شناختي علم اجتماعي»[22]كه شامل مسأله­هاي معطوف به شناخت هستي­هاي اجتماعي از قبيل جامعه، ساختار اجتماعي، عامليت انساني و ... است؛ ، «مبادي معرفت­شناختي علم اجتماعي»[23]كه شامل مسأله­هاي معطوف به معرفت اجتماعي از قبيل امكان تحقق معرفت اجتماعي، روش(منابع) تحصيل معرفت اجتماعي، حدود قطعيّت معرفت اجتماعي، دامنه­ي تعميم معرفت اجتماعي و ... است؛ و «مبادي هنجارشناختي علم اجتماعي»[24] كه شامل مسأله­هاي معطوف به بايد­ها و نبايد حاكم بر علم اجتماعي و زندگي اجتماعي از قبيل بايستگي و مطلوبيت حضور دين در علم اجتماعي و زندگي اجتماعي، غايات علم اجتماعي و زندگي اجتماعي و ... است.[25]دين اسلام در تمام عرصه­هاي نظري ياد شده، مي­تواند مدخليّت و تأثير جدّي داشته باشد.[26]

ب) در قلمرو «مسأله­ها»[27]ي علمِ «جامعه­شناسي اسلامي»

در اين باره، بايد از دو گونه اثرگذاري و ارتباط سخن گفت:

گونه­ي اول: انتخاب مسأله­هاي اجتماعي. در روايات اسلامي تعبير «علم نافع» وجود دارد كه دلالت بر اظهارنظر دين در حوزه­ي انتخاب مسأله­هاي علمي دارد. بر اين اساس، جامعه­شناسي اسلامي، مطالعه­ي هر نوع مسأله­ي اجتماعي[28] را تجويز نمي­كند و يا دست­كم براي برخي از اقسام مسأله­هاي اجتماعي، اولويت و اهميتي قائل نيست.

گونه­ي دوم: پاسخ­دهي به مسأله­هاي اجتماعي. در متون اسلامي اصلي (قرآن كريم و روايات)، برخي مسأله­هاي اجتماعي، مطرح و به آن ها «پاسخ» داده شده است. از آنجا كه اين پاسخ­ها، عيناً در متن دين اسلام آمده، جامعه­شناسي متكي بر آن ها را بايد جامعه­شناسي اسلامي انگاشت. به عنوان مثال، علل برخي آسيب­هاي اجتماعي در متون اسلامي بيان شده؛ و يا به علل انحطاط و انقراض جوامع بشري اشاره شده؛ هم چنين احكام خاص اجتماعي (همانند امر به ­معروف و نهي از منكر كه شكلي از نظارت متقابل اجتماعي است) تشريع گرديده است. بنابراين، رويكرد ياد شده را بايد رويكرد چندمعياري[29]دانست كه معيارهاي آن، مبادي و مسأله­ها هستند.

سنخي و صنفي از علمِ «جامعه­شناسي» كه در برخي از جهات تكوّن­بخش خويش به مثابه يك قلمرو علمي، از معارف نظري و احكام عملي «اسلام» به عنوان يك دين الهي، تأثير مي­پذيرد.

تأثيرپذيري از اسلام

مبادي

مسأله­ها

1-2-2. تعريف علم «جامعه­شناسيِ اسلامي» به صفات سلبيه

الف) جامعه­شناسي اسلامي، به اعتبار «موضوع»، اسلامي نيست؛ زيرا موضوع اين علم همان موضوع جامعه­شناسي سكولار است و در اين جهت، تفاوتي ميان آن­ها نيست. توضيح اين كه، موضوع­هاي هر يك از شاخه­هاي مختلف علوم انساني، «مقوّم» و «ذاتي» اين علوم هستند و در صورت تغيير موضوع، اساساً «علم» مورد نظر تغيير مي­كند و به علم ديگري تبديل مي­شود. در اين جا مقصود از موضوع يك علم، آن كليّتي است كه علم مورد نظر آن را در كانون مطالعه­ي خود قرار داده و به مسائل مترتّب بر آن مي­پردازد.

موضوع «جامعه­شناسي اسلامي» همچون موضوع «جامعه­شناسي سكولار»، «جهان اجتماعي» است. هر سنخي و صنفي از جامعه­شناسي به دليل اين كه علم «جامعه­شناسي» است، ناگزير بايد به مطالعه­ي «جهان اجتماعي» بپردازد و آن را به عنوان موضوع خود برگزيند.بنابراين، از يك سو «ايدئولوژي»[30]هاي مترتّب بر هر يك از شاخه هاي مختلف علوم انساني نمي تواند مدخليّتي در نوع «موضوع»هاي اين شاخه­ها داشته باشد و از سوي ديگر، نوع «موضوع»هاي هر يك از شاخه­ها نيز تأثيري بر«ايدئولوژي»هاي مترتّب بر آن­ها ندارد.

ب) اسلاميّت «جامعه­شناسي اسلامي»، به يك معني به خود «مسأله»هاي اين علم نيز باز نمي­گردد. مسأله­ها مقولاتي هستند كه از يك موضوع برمي­خيزند و در ارتباط با آن قرار دارند. اگر «جهان اجتماعي» موضوع مطالعه­ي جامعه­شناختي است، مقولاتي از قبيل «جامعه پذيري»[31]، «دگرگوني اجتماعي»[32] و پديده هاي اجتماعي ديگري كه در درون جهان اجتماعي واقع شده­­اند، مسأله­هاي جامعه­شناختي قلمداد مي­شوند. دليلي كه مي توان براي اثبات اين مدعا - كه مسأله، چندان مدخليّتي در تكوين هويت ايدئولوژيك هيچ يك از شاخه­هاي علوم انساني و از جمله جامعه­شناسي ندارد- اقامه كرد اين است كه يك مسأله­ي ايدئولوژيك را هر سنخ ايدئولوژيكي از شاخه­هاي جامعه­شناسي مي­تواند مطالعه كند. از اين رو، يك «مسأله­ي ديني»[33] مي­تواند مسأله­ي مورد مطالعه­ي يكي از شاخه­هاي «جامعه­شناسي سكولار» واقع شود. به برخي از مصاديق اين مطلب اشاره مي­كنيم. «جامعه­شناسي دين» كه در واقع، نوعي «جامعه­شناسي سكولار» است، به مطالعه­ي «دين» مي­پردازد.

هم چنين پديده­ي «انقلاب اسلامي» كه يك پديده­ي اجتماعي عميقاً ديني است، بارها و بارها به مسأله­ي مورد مطالعه­ي «علوم اجتماعي سكولار» تبديل شده و حتي گاه موجب شكل­گيري چرخش­هاي نظري در پاره­هايي از آن نيز شده است. اما آيا انتخاب اين قبيل مسأله­هاي ديني موجب «ديني­شدن» آن علوم سكولار شده است؟!

ج) جامعه­شناسي اسلامي، به اعتبار «نظريه­پرداز» هم اسلامي نيست؛ يعني اين گونه نيست كه چون شخص نظريه­پرداز، مسلمان است، پس نظريه­ي او هم اسلامي است. امروزه بسيارند نظريه­پردازان مسلماني كه در درون پارادايم سكولاريستي علوم انساني غربي مي­انديشند و مطابق مباني آن، نظريه­پردازي مي­كنند. درباره­ي چنين افرادي بايد گفت هويت فكري شخص نظريه­پرداز، در واقع، يك هويت سكولاريستي است و نه اسلامي؛ چراكه وابستگي وي به اسلام، تنها در محدوده­ي يك سلسله آداب و مناسك عبادي تعريف شده است.

د) منبع معرفت در جامعه­شناسي اسلامي، صرفاً «نقل ديني» نيست؛ يعني اسلامي بودن جامعه­شناسي اسلامي منجر به طرد ساير منابع معرفت از قبيل «تجربه» و «عقل» نمي­شود. از نظر جهان­بيني اسلامي، منابع معرفت علمي متعدّد است و در نقل ديني خلاصه نمي­شود. در آيات زيادي از قرآن كريم، اعتبار معرفت­شناختي «تجربه» و «عقل» پذيرفته شده و انسان به سوي بهره­گيري از اين منابع معرفتي تشويق گرديده است.

بنابراين برخلاف پندار رايج، در جامعه­شناسي اسلامي، منابع معرفت افزايش مي­يابد و نه كاهش؛ زيرا در جامعه­شناسي سكولار، تنها «معرفت تجربي»، معرفت علمي و معتبر قلمداد شده و ساير انواع معرفت، از دايره­ي «علم» خارج شده است. پس جامعه­شناسي اسلامي از نظر روش­شناختي، يك پارادايم «تكثرگرا»ست و يافته­هاي «تجربه» و «عقل» را معتبر مي­انگارد. به بيان ديگر، جامعه­شناسي «اسلامي»، مساوي با جامعه­شناسي «نقلي» نيست.

ه) دفاع از «جامعه­شناسي اسلامي» به معناي نفيِ مطلق جامعه­شناسي غربي نيست؛ زيرا چنين نيست كه همه­ي اجزاء و مفاد و يافته­هاي جامعه­شناسي غربي، هويت الحادي داشته باشند. از اين رو، مواجهه­ي ما با جامعه شناسي غربي يك مواجهه­ي غيرمنطقي نيست.[34]نسبت ميان جامعه­شناسي اسلامي و جامعه­شناسي غربي، «عموم و خصوص من وجه» است؛ يعني ميان اين دو، علاوه بر «افتراق»، «اشتراك» نيز وجود دارد. برخي از يافته­ها و دستاوردهاي جامعه شناسي غربي كه مبتني بر «احكام عقلي» يا «شواهد تجربي» هستند، در جامعه­شناسي اسلامي نيز اعتبار دارند و به صرف انتساب به غرب و غربي­ها، انكار نمي­شوند.

و) پارادايم «جامعه­شناسي اسلامي» همان پارادايم «جامعه­شناسي بومي» نيست و در امتداد آن هم قرار ندارد. «جامعه­شناسي بومي» يعني جامعه­شناسي برخاسته از اقتضائات تاريخي و فرهنگي يك جامعه، و چون جوامع و اقتضائات تاريخي و فرهنگي آن ها متكثراند، «جامعه­شناسي واحد»، مطلوبيّت و حتي امكان ندارد. بنابراين، بومي­گرايي در جامعه­شناسي به اين نتيجه مي­انجامد كه هر جامعه­اي، جامعه­شناسي خاص خود را دارد كه متناسب با هويت و مباني فكري اوست و قابل تعميم به جامعه­اي ديگر نيست. پارادايم «جامعه­شناسي بومي» متعلق به نيروهاي فكري پست­مدرن است كه روايت­هاي كلان و جزم­انديشي­هاي مدرنيستي را برنمي­تابند و از تكثر و تعدّد دفاع مي­كنند.[35]

ز) جامعه­شناسي اسلامي يك «پروژه­ي سياسي» نيست كه از سوي حاكميت سياسي براي دستيابي به اغراض خاص سياسي، پي­ريزي شده باشد. جامعه­شناسي اسلامي، موضوعيّت مستقل و مجزا از «سياست» دارد و تابع آن نيست. مسألۀ حقيقي اين است كه چون از يك طرف، جامعه­شناسي يكي از «نيازهاي نظري» هر جامعه­اي است و گريزي از آن نيست؛ و از طرف ديگر، جامعه­شناسي موجود، هويت «سكولار» دارد و با «جهان­بيني ­اسلامي» متعارض است؛ مي­بايد در راستاي توليد جامعه­شناسي اسلامي گام برداشت. حتي اگر «نظام سياسي» نيز «ديني» نبود، باز اين مسأله براي «متفكران مسلمان»، موضوعيت داشت، همچنان كه بحث­هايي از اين دست در دهه­هاي چهل و پنجاه – يعني پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل نظام اسلامي – در ذهنيت آن­ها حضور داشت.[36]

3-2. رويكردهاي رقيب و رويكردهاي معارض

در برابر اين رويكرد به جامعه­شناسي اسلامي، يك سلسله رويكردهاي رقيب[37]نيز در جامعه­ي علمي ايران حضور دارند كه قائل به «امكان» جامعه­شناسي اسلامي هستند، اما تعريف و تلقي متفاوتي از آن دارند.[38] اين رويكردها چند دسته­اند: «رويكرد فرضيه­محور»[39]، «رويكرد مسأله­محور»[40]، «رويكرد نظريه­پردازمحور»[41]،«رويكرد غايت­محور»[42] و «رويكرد تكثرگرا»[43]. در حال حاضر، هيچ يك از اين رويكردها، غلبه و سلطه بر فضاي علمي ندارند و هم چنين در برابر رويكرد جامعه­شناسي اسلامي، اندوخته و انباشته­ي معرفتي چنداني در اختيار ندارند.

در جدول زير، هر يك از اين رويكردهاي رقيب، به صورت اجمالي، معرفي شده­اند:

رديف

رويكردهاي رقيب (رويكردهاي مبتني بر امكان جامعه­شناسي اسلامي)

مدعاي قائلان به رويكرد

1

رويكرد فرضيه­محور

مقوّم اسلامي بودن علم «جامعه­شناسي اسلامي»، استخراج «فرضيه»­هاي آن از متون ديني است.

2

رويكرد مسأله­محور

مقوّم اسلامي بودن علم «جامعه­شناسي اسلامي»، پرداختن آن به «مسأله­هاي اجتماعيِ» جامعه­ي اسلامي است.

3

رويكرد نظريه­پردازمحور

مقوّم اسلامي بودن علم «جامعه­شناسي اسلامي»، مسلمان بودن «نظريه­پرداز» آن است.

4

رويكرد غايت­محور

مقوّم اسلامي بودن علم «جامعه­شناسي اسلامي»، در نظر گرفتن «غايات» اسلامي براي آن است.

5

رويكرد تكثرگرا(نسبيّت­باور)

اساساً علوم انساني و از جمله جامعه­شناسي، ذاتاً خصوصيت «اقليمي» و «نسبي» دارد و علوم انساني «مطلق» يا «واحد»، امكان تحقق ندارد.

از سوي ديگر، بايد از رويكردهاي معارض[44] نيز نام برد كه معتقد بر «امتناع» جامعه­شناسي اسلامي هستند. برخي از اين رويكردها عبارتند از: «رويكرد انديشه­ي اجتماعي»[45]، «رويكرد تبيين ديني»[46]و «رويكرد الهيات اجتماعي»[47].

در جدول زير، هر يك از اين رويكردهاي معارض، به صورت اجمالي، معرفي شده­اند:

رديف

رويكردهاي معارض

(رويكردهاي مبتني بر امتناع جامعه­شناسي اسلامي)

مدعاي قائلان به رويكرد

1

رويكرد انديشه­ي اجتماعي

اسلام داراي گزاره­هاي بالقوّه يا بالفعل درباره­ي جامعه و زندگي اجتماعي است، اما اين مجموعه، «انديشه­ي اجتماعي» نام دارد و نه «علم اجتماعي».

2

رويكرد تبيين ديني

اسلام داراي گزاره­هاي بالقوّه يا بالفعل درباره­ي جامعه و زندگي اجتماعي است، اما اين مجموعه، «تبيين ديني» نام دارد و نه «علم اجتماعي».

3

رويكرد الهيات اجتماعي

اسلام داراي گزاره­هاي بالقوّه يا بالفعل درباره­ي جامعه و زندگي اجتماعي است، اما اين مجموعه، «الهيات اجتماعي» نام دارد و نه «علم اجتماعي».

(*)

ادامه دارد...

پي‌نوشت‌ها:

[1]. IslamicSociology.

[2]. Sociology.

[3] . در اين طرح، مقصود از وا‍ژه­ي «علم»، معناي مصطلح غربي آن نيست كه دلالت بر «علم تجربي» دارد، بلكه اين لفظ در معناي عام آن كه در فرهنگ اسلامي شايع است استعمال شده است.

[4] . منظور، «حكمت نظري» يا «جهان­بيني» است.

[5] . منظور، «حكمت عملي» يا «ايدئولوژ‍ي» است.

[6] . به بيان دقيق­تر، مقصود نگارنده از «اسلام»، «اسلام شيعي» است. از اين رو، معارف حضرات معصومين(عليهم السلام)

را – كه «سنت» خوانده مي­شود - نيز بايد جزيي از اسلام شمرد.

[7].Philosophicalassumption.

[8]. Inherent.

[9]. Subject.

[10].The socialworld.

[11]. اين نظر در ميان اغلب فلاسفه و حكماي پيشين و معاصر مسلمان، شايع بوده است.

[12]. Social actors.

[13]. Social structures.

[14]. Method.

[15]. Experimental Method.

[16]. چنان كه پوزيتيويست­هاي غربي و وطني، بر اين باور هستند.

[17]. به همين سبب است كه بحث روش­شناسي و روش تحقيق در علوم انساني، از اهميت فراواني برخوردار است.

[18]. Religion.

[19]. بلكه بايد گفت به طور كلّي هر شاخه­اي از علم، چنين حكمي دارد، تا به سرسلسله­ي­ علوم كه «فلسفه» است مي­رسد. فلسفه به درستي، «پدر علوم» لقب گرفته و مستقيماً از «بديهيات»، تغذيه مي­كند.

[20].The Basics of socialscience.

[21].Philosophyof theSocial Sciences.

[22].Ontologicalbasesof socialscience.

[23]. Epistemologicalbasesof socialscience.

[24]. Normative basesof socialscience.

[25]. ساختار و هندسه­ي معرفتي مباحث فلسفه­ي علوم اجتماعي، در بخش­هاي بعدي آمده است.

[26]. نگارنده، اين ادعا و دعاوي ديگري از اين دست را كه در ادمه مي­آيد، در محل خود، اثبات كرده است.

[27]. Problems.

[28].Socialproblem.

[29]. Multi-criteria approach.

[30]. Ideology.

[31]. Socialization.

[32].Socialchange.

[33].Religiousproblem.

[34]. نگارنده­ي اين سطور بر اين باور است كه بزرگاني چون علامه­ي شهيد مطهري(ره) نيز از اين موضع استقبال كرده­اند: «براي ما مردم مسلمان مشرق زمين، هيچ ضرورت اجتناب­ناپذيري نيست كه از راهي كه آن­ها [غربي ها] رفته­اند برويم و در هر منجلابي كه آن­ها فرو­رفته­اند فرو­رويم. ما بايد به زندگي غربي، هوشيارانه بنگريم، ضمن انتقاد و اقتباس علوم و صنايع و تكنيك و پاره­اي مقررات اجتماعي قابل تحسين و تقليد آن­ها، بايد از اخذ و تقليد رسوم و عادات و قوانيني كه براي خود آن­ها هزاران بدبختي به وجود آورده است پرهيز نماييم.»(مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، تهران: صدرا، 1385، ص32).

[35] . دلايل بطلان پاردايم جامعه­شناسي بومي از منظر جامعه­شناسي اسلامي به شرح زير است:

الف. تكثر­گرايي «جامعه­شناسي بومي» ريشه در «نسبيّت­گرايي معرفتي» دارد كه بر اساس آن، هر چند واقعيت خارجي و امكان معرفت آن وجود دارد اما از يك سو، معرفت هاي توليد شده، گوناگون و متفاوت­اند و از سوي ديگر، هيچ­يك مطلق و برتر از ديگري نيستند. اين در حالي است كه تفكر معرفت­شناختي جامعه­شناسي اسلامي با نسبيّت­گرايي معرفتي مطابقت ندارد.

ب. اگر «كليّت» را يكي از ذاتيات گزاره­هاي علمي بدانيم، بومي­گرايي و تلقي فرهنگي و تاريخي از علم، مخالف يكي از ذاتيات علم خواهد بود. به عبارت ديگر، از آن جا كه در «جامعه­شناسي بومي»، گزاره­ها فاقد خصوصيت «كليّت» هستند؛ اطلاق تعبير «علم» بر آن­ها غيرمنطقي به نظر مي رسد.

ج. در بازار آشفتۀ تكثر و تعدّد جامعه­شناسي بومي، امكان «گفت­وگو» و «استدلال» نيز از ميان مي رود؛ زيرا هر نظريه­پردازي به اقتضاي فرهنگ و تاريخ خود، يك سنت نظري را در جامعه­شناسي، ساخته­و­پرداخته كرده است كه تنها در چارچوب همان بافت و متن، ادراك­پذير و منطقي است.

د. موضوع مطالعه در جامعه­شناسي، كنش­هاي «انسان» است. «انسان» از سرشت و ذات واحدي به نام «فطرت» برخوردار است؛ يعني يك واقعيت و نفس­الامر مستقل از اقتضائات تاريخي و فرهنگي متنوّع وجود دارد كه بايد معيار و ملاك قلمداد شود. از اين رو، اگر جامعه­شناسي هماهنگ و همخوان با «فطرت» انسان توليد شود، مي توان از جامعه­شناسي واحد و عام سخن گفت.

[36] . البته روشن است كه اكنون «نظام سياسي ديني» نيز از توليد اين پارادايم «حمايت» مي كند، اما اين حمايت به مقتضاي هويت و غايات «اسلامي» اين نظام سياسي است، نه به معناي طرح­ريزي يك پروژه­ي سياسي در قالبي فكري و فرهنگي.

[37] . Competingapproaches.

[38]. به دليل وجود پاره­اي ابهامات در انديشه و ديدگاه قائلان به اين رويكردها، از اشاره به نام آنها خودداري مي­كنيم و صرفاً هويت هر رويكرد را بازمي­گوييم.

[39].Hypothesis-oriented approach.

[40] . Problem-oriented approach.

[41].Theorist-oriented approach.

[42].Purpose- oriented approach

[43] .Pluralistapproach.

[44]. Against approaches.

[45]. Socialthought approach.

[46]. Explainreligious approach.

[47]. Social theologicalapproach.

*مهدي جمشيدي؛ محقق و پژوهشگر

انتهاي پيام/

دوشنبه|ا|8|ا|اسفند|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 108]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن