واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: تاريخ معاصرضرب شست ايرانيها به انگليس
تنديس رييس علي دلواريبخش اولشروع جنگ جهاني اول و حائز اهميت بودن منطقه جنوب براي انگليس در كنار ضعف دولت ايران موقعيتي را براي اين كشور فراهم كرد كه جنوب ايران را تبديل به جولانگاهي براي نيروهاي خود كند.
اين اقدامات با سياست بيطرفي ايران سازگاري نداشت و موجب مخالفتها و اعتراضهايي در اين منطقه شد. حضور واسموس آلماني و برنامه او براي خروج نيروهاي انگليسي از جمله عواملي بود كه به شورش عليه نيروهاي انگليسي دامن زد. از جمله كساني كه در اين دوره به شجاعت و تهور مشهور شد و لطمههاي فراوان به سپاه انگليسي وارد كرد، رييس علي دلواري است. در بخش دوم از گزيده كتاب «ديدهها و شنيدهها، خاطرات ميرزا ابوالقاسم خانكحالزاده،
منشي سفارت امپراتوري ايران در آلمان» شرحي از مبارزات اين دلاور ايراني در مبارزه با حضور انگليس در ايران را ميخوانيم.
«رييس علي» با قرار مقامات انگليسي، در ضمن نبرد كوتاهي شانزده نفر از نظاميان انگليس را از پاي درآورد و روز بعد هفتاد نفر ديگر را به ديار عدم فرستاد و قواي حريف را وادار به فرار كرد. اين خبر در جنوب تاثير بزرگي بخشيد و به فتح عظيم اسلام بر عليه كفار تعبير شد و موجب تشويق اتباع «صولت الدوله» و «ناصر ديوان» گرديد.
انگليسيها مجموع تلفات خويش را يكصد و پنجاه نفر قلمداد كردند. «رييس علي» كه بعدها به تحريك انگليس در قريه موسوم به تنگك هدف تير مخفي شد، در نبرد دوم مجددا پيروز گرديد و انگليسها به اعتراف خودشان هشتاد نفر تلفات دادند و سواره نظام آنها مقدار زيادي مهمات به جا گذاشته و فرار اختيار كردند. «واسموس» اين شكست را نيز شكست اهريمن بدسرشت در مقابل عساكر ملي اسلامي توصيف نموده گفت: «الاسلام يعلوا و لايعلي عليه» بعد اشاره به بيرق انگليس بر فراز بوشهر نموده اظهار كرد: رنگ اين بيرق با زبان حال به شيوخ عشاير ميفهماند كه مراتع شما و گوسفنداني كه در آن چرا ميكنند دستخوش حرص و طمع انگليسيها واقع شدهاند. آيا امپراتور آلمان نظري به مال شما دارد؟ اما امپراتور انگليس بازوي خويش را تا اينجا دراز كرده است ما انگشتان او را خواهيم بريد كه ناخني براي آزار شما نداشته باشد.»
حوادث دلوار موجب تشويق «صولتالدوله» گرديد و «رييس علي» كه به شجاعت و تهور اشتهار داشت و كينه خرابي نخلستان را در دل ميپرورديد سواره طول و عرض خاك تنگستان را پيموده، اهالي را به يك حمله عمومي عليه سپاهيان انگليس تشويق مينمود. سپس «واسموس» به سراغ «زائر خضرخان» رفته او را با دو هزار نفر روانه كارزار به طرف بوشهر نمود. در اين نبرد عشاير ايراني از مه غليظ روي مشيله استفاده كرده چشم زخم بزرگي به سواره نظام انگليس وارد ساختند و اعلاميه رسمي صادر از طرف اركان حزب بريتانيا مقيم بينالنهرين تلفات انگليس را در دلوار و بوشهر به يكصدوپنجاه نفر تخمين زد.
آوازه فتوحات دليران تنگستاني به تهران رسيد و رجال ايران در تبريك به سفارت آلمان بر يكديگر سبقت ميجستند به طوري كه كوشش شارل مارلينگ، وزير مختار انگيس به منظور كاستن از اهميت اخبار جنوب بياثر ماند و هنرمندي و دلاوري «واسموس» نقل محافل تهران گرديد. حتي نقالان قهوهخانهها اشعار حماسي در مدح جنگجويان دشتستان و تنگستان خواندند.
در شيراز هيجان عامه به حدي رسيد كه اهالي در مقام تشكيل قشون ملي به دستياري باطني ژاندارمري برآمدند و «مخبرالسلطنه» والي فارس از عمليات غمض عين مينمود. در ميان آزاديخواهان جواناني كه نهضت ملي را حرارت ميدادند، فاخرالسلطنه (سردار فاخر حكمت رييس مجلس شوراي ملي) و سيفالله خان نواب و دكتر مهدي خان ملكزاده شهرت كامل داشتند. پس از وصول اخبار تنگستان مجلس ختمي در مسجد وكيل از طرف ماژر علي قليخان برپا شد و هزاران نفر با چشم اشكبار در ترحيم رييس علي شهيد دلواري شركت جستند و سينه چاك نمودند و چون وعاظ فتواي جهاد بر عليه متفقين را قرائت كردند «ماژر علي قليخان» دو نفر از صاحبمنصبان ژاندارمري را بر حسب تقاضاي كميته دموكراتفارس كه تشكيل يك فوج ملي داده بود، مامور تنسيق و تكميل آن نمود. فوج مزبور از افراد حزب دموكرات كه غالبا از فرزندان رجال محترم فارس بودند تركيب يافته بود. آقا شيخعبدالحسين ذوالرياستين و آقا سيد محمد تقي گلستان مدير روزنامه گلستان و پسران شيخ الاسلام از آن جمله به شمار ميرفتند.
«صولتالدوله» و «قوامالملك» سرگرم ايل و ابواب جمعي خود بودند و شيراز به كلي در اختيار ژاندارمري افتاده بود؛ به طوري كه در تاريخ دهم اكتبر 1915 دستور داده شد سيمهاي تلفن را قطع كردند. با كمك ژاندارمري، انگليسيهاي مقيم شيراز از طرف «كميته بيطرفي ايران» دستگير و به اسارت نزد «واسموس» به اهرم روانه شدند. «واسموس» حفاظت اسرا را به «زائر خضر» سپرده خود سواره از قريه به قريه رفته مژده ورود اسيران را ميداد و بالاخره به كازرون رسيده «ناصرديوان» را ترغيب به اعلان نبرد برعليه معاندين اسلام و منكرين قدس عتبات عاليات و مكه معظمه و مدينه طيبه نمود اسرا نيز به طرف كازرون و برازجان حركت داده شدند. در حين عبور از كازرون مردم فرياد شادي برآورده تفنگها را با يكدست به هوا پرتاپ و با دست ديگر ميگرفتند و «ناصرديوان» از بالاي پنجره زبان به فحاشي به اسراي انگليسي گشود.
كاروان اسيران عبارت بود از:
ماژر فردريك اكنور قونسول
مستر و مادام فركوسن
مستر آيرتن
مستر اسميت تلگرافچي و معاونش
يك نفر تاجر به نام ليوينگستون
مستر و مادام پتيگرو
مستر و مادام كريستماس
دنبال اين اسرا سواران هندي نيز به اسارت در حركت بودند.
در موقع ورود اسرا به برازجان «واسموس» به پاس سابقه دوستي با مادام كريستماس، خواست او را ملاقات و از رنج سفر دلداري دهد.
اما «غضنفرالسلطنه» راه بر او گرفته با خشنونت آميخته به دشنام گفت تا يك نفر از افراد برازجان و تنگستان زنده است تو آرزوي ديدار اين زنان را كه با دختران من تفاوت ندارند، به گور خواهي برد.
اسراي زن به سمت بوشهر گسيل و مردان تا گورگ با آنان بوده و از آنجا به طرف اهرم فرستاده شدند و مدت يكسال در آن خطه تعفنانگيز در درون يك قلعه زنداني بودند و روز و شب جز بازي بريج مشغوليتي نداشتند. هنگامي كه خبر اعزام نيروي نظامي انگليس به سوي اهرم رسيد «زائرخضر» حكم اعدام اسرا را صادر و انگليسيها مجبورا منصرف شدند. در آن موقع «مسيوپتي گرو» كه مرض قلبي داشت از وحشت جان داد و جسدش را در بيرون ديوار قلعه به خاك سپردند. بر حزن و اندوه بيپايان اسرا اخبار تاسفآور بينالنهرين مشعر بر سقوط كوتالاماره مزيد شد و مرگ را بر زندگي ترجيح دادند.
شنيدند كه در تاريخ 29 آوريل 1916 كوتالاماره تسليم شده و دوازده هزار سرباز انگليسي و هندي و اسارت رفته و متجاوز از چهار هزار نفر آنان كه غالبا انگليسي بودند در زير شكنجه عثمانيها تلف شدهاند. همينطور اطلاع حاصل نمودند كه 10 روز پس از اين پيروزي ژنرال فندر گلتس در نتيجه بيماري درگذشته و ژنرال فن گلايخ را به جاي او برگزيدهاند.
(از عجائب سرنوشت اينكه ژنرال انگليسي پس از استرداد بغداد در 11 مارس 1917 در همان خانه كه «ژنرال فندر گلتس» مرده بود بدرود حيات گفت.)
در اواخر سال 1916 «واسموس» نواحي اطراف بوشهر را ترك گفته به برازجان رفت و ورود خود را جز به «ناصرديوان» به ديگري افشا ننمود. مشقات دو ساله او را خسته و فرسوده كرده موهاي سرش سفيد شده بود. از برازجان براي مدت كوتاهي نزد «صولتالدوله» قشقايي رفته با تبليغات پرحرارت، آتش مخالفت او را نسبت به انگليسيها تيزتر نمود ضمنا هديه مختصري كه عبارت از چند دانه مرواريد ذيقيمت بود به وي تقديم داشت. ملاقاتي نيز با «سردار احتشام» برادر ايلخاني به عمل آورده به برازجان برگشت براي اهالي نطقهاي تشويقآميز نمود. رفتار «سرپرسي سايكس» را مورد سخره قرار داد و مجددا به طرف تنگستان رهسپار شد. در آن موقع دريابيگي به حكومت آنجا منصوب و با بعضي از خوانين طرح الفت ريخته اما نتوانسته بود شيخ حسين خان چاه كوتاهي را از دوستي «واسموس» بازدارد.
بعدها مرگ فرزند «شيخ حسين خان» در جنگ بر علاقه او به «واسموس» افزود. نسخهاي از اعلاميه «ناصرديوان» كه به در و ديوار الصاق كرده بودند به «شيخ حسين خان» رسيد اعلاميه با جملات ذيل آغاز شده بود: «اي مردم تنگستان و دشتستان مگر ديوانه شدهايد چگونه به سخنان اين خيك باد كه «دريابيگي» نام دارد گوش فرا ميدهيد؟»
باري مقارن عيد نوئل 1916 «سرپرسي سايكس» تصميم گرفت كه قبل از سقوط برف زياد راه خليجفارس را باز نمايد به اين وسيله از «فرمانفرما» و «قوامالملك» درخواست نمود وسايل تسليم «ناصر ديوان» را فراهم آورند، اما خبر حمله خوانين به سواران پليس جنوب در دشت ارژن مذاكرات مسالمتآميز را بينتيجه ساخت. سپاهيان «سرپرسي سايكس» پس از تصرف دشت ارژن همين كه خويش را در برابر عظمت كتلپيرزن ديدند به كلي خود را باختند؛ اما «ناصر ديوان» به سركردگي عدهاي از تفنگچيان كازروني از دامنه مقابل بالا رفته و پشت قله را سنگر كرده بود صاحب منصبان انگليسي و افراد پليس جنوب غفلتا هدف گلوله كازرونيها واقع و مفري برايشان باقي نماند.
يك نفر صاحب منصب انگليسي مقتول و بقيه با بينظمي پا به فرار گذاشتند. از بخت مساعد «ناصر ديوان» برف سنگيني راه را مسدود ساخت و موجبات امنيت و راحتي او را تا بهار 1917 فراهم آورد.در بهار 1917 سه نفر از اسراي آلماني كه از تركستان فرار كرده بودند به «واسموس» ملحق شدند؛ يكي از آنان در اهرم فوت نمود ديگري به اسارت درآمد و به هندوستان اعزام گرديد. سومي به نام اشپيلر تا آخر با «واسموس» بود. از آن تاريخ تا اوايل 1918 حوادث مهمي روي نداد؛ چون فرمانفرما و «صولتالدوله» و «قوامالملك» عهد اتحاد بسته و به راهنمايي «سرپرسي سايكس» به امنيت طرق از اصفهان تا كازرون پرداخته بودند و «دريا بيگي» هم افراد زيادتري استخدام كرده بود. «صولتالدوله» و «قوامالملك» از حضور افسران انگليسي در راس پليس جنوب باطنا رضايت نداشتند و دوباره رابطه مخفي با «واسموس» برقرار نمودند. «واسموس» جسارت و بيباكي را به جايي رسانيد كه يك تنه به حوالي شيراز رفته، ملاقاتهاي سري با افراد پليس جنوب به عمل آورده، احساسات آنان را بر عليه انگلستان برانگيخت و در ميان سواران قشقايي چنان شور و هيجاني برپا كرد كه «صولتالدوله» به تبعيت از افكار عمومي ايل خود، تصميم به جنگ علني با انگليسيها گرفت و در نتيجه تدابير «واسموس»، كازرونيها و اعراب نيز همين رويه را اتخاذ نمودند. غليان افكار به اين پايه رسيد كه «فرمانفرما» هم ناگزير از موافقت ضمني گرديد و به دشمنان انگليس مساعدت معنوي نمود.بديهي است انقلاب روسيه در اوضاع سياسي ايران تاثير فوقالعاده داشته، دولت مركز مجددا متمايل به آلمانها شده و «مخبرالسلطنه» وزير داخله علنا دستور تلگرافي به حمايت «واسموس» صادر ميكرد و پليس جنوب را به رسميت نميشناخت.«قوامالملك» دو هزار عرب در شيراز و حوالي آن شهر آماده كرده مترصد فرصت بود كه هر يك از طرفين مبارزه قويتر شود به آن طرف بپيوندد.
دوشنبه|ا|8|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 106]