محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827732698
در گفتوگوي فارس با مجري برنامه پرمخاطب «گره» عنوان شد:از پيشنهاد توليد مستندهاي ضدسلطه تا انتقاد به مديريت فرهنگي پشت ميزيخبرگزاري فارس: مجري برنامه تلويزيوني «گره» با بيان اينكه هنوز عزمي جدي براي تحول در صدا و سيما به وجود نيامده است، گفت: مديري كه بخواهد خوب كار كند و واقعاً به دنبال تحول و حماسه باشد مسلماً دشمناني پيدا ميكند. چند نفر وجود دارند كه از اخراج زود هنگامشان نترسند و دست به حماسه بزنند.
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: در گفتوگوي فارس با مجري برنامه پرمخاطب «گره» عنوان شد:از پيشنهاد توليد مستندهاي ضدسلطه تا انتقاد به مديريت فرهنگي پشت ميزيخبرگزاري فارس: مجري برنامه تلويزيوني «گره» با بيان اينكه هنوز عزمي جدي براي تحول در صدا و سيما به وجود نيامده است، گفت: مديري كه بخواهد خوب كار كند و واقعاً به دنبال تحول و حماسه باشد مسلماً دشمناني پيدا ميكند. چند نفر وجود دارند كه از اخراج زود هنگامشان نترسند و دست به حماسه بزنند.
خبرگزاري فارس: مجري برنامه تلويزيوني «گره» با بيان اينكه هنوز عزمي جدي براي تحول در صدا و سيما به وجود نيامده است، گفت: مديري كه بخواهد خوب كار كند و واقعاً به دنبال تحول و حماسه باشد مسلماً دشمناني پيدا ميكند. چند نفر وجود دارند كه از اخراج زود هنگامشان نترسند و دست به حماسه بزنند.
به گزارش خبرنگار باشگاه خبري فارس «توانا»، ميلاد دخانچي با برنامه تلويزيوني «گره» شناخته شد، برنامهاي كه براي اولين بار به موضوع «سبك زندگي» آن هم با نگاه ايراني و اسلامي پرداخت. سابقه رسانهاي وي به چند سال قبل و به مستندسازي او در خارج از ايران بر ميگردد.
او در شبكه جهاني پرس تي وي در ابتدا تهيه كنندگي و بعد اجراي برنامه «دلينك» را عهدهدار شد. تجربهاي كه به گفته خودش او را به خوبي با گفتمان و شرايط ايران آشنا كرد و فضايي را فراهم كرد تا با مستندسازان و برنامه سازان ايراني از جمله نادر طالبزاده آشنا شود. اتفاقي كه بعدها به دعوت شدن او به برنامه راز توسط طالب زاده انجاميد.
اجراي يك برنامه چالشي درباره مسائل اجتماعي ايران به نام «گره» بخش ديگري از فعاليت رسانهاي وي بود. او كه هم اكنون دانشجوي ارشد مطالعات فرهنگي در دانشگاه «كوئينز كينگستون» كاناداست براي انجام يك پروژه مطالعاتي در زمينه «نقش هنر و مقاومت فرهنگي» به غرب رفته است و بر همين اساس از احتمال ساخت سري دوم برنامه گره با مضمون «مبارزه با مدرنيسم ايراني» خبر داد.
آنچه در ادامه ميآيد مصاحبه خبرگزاري فارس با ميلاد دخانچي مجري برنامه گره در سالگرد پخش اين برنامه تلويزيوني پرمخاطب است كه تقديم خوانندگان ميشود.
فارس: دغدغههاي هويتي در چه سني و چطور در شما ايجاد شد؟
دخانچي: هر كس – با هر مليتي – كه مهاجرت ميكند و از يك فضاي فرهنگي بيرون ميآيد و وارد فضاي فرهنگي ديگري ميشود كم كم خود را به نسبت ديگري ميسنجد و اينجاست كه مسئله هويت شكل ميگيرد. براي من هم قاعدتاً اين اتفاق افتاد.
من دبيرستان را در غرب شروع كردم. از همان زمان آرام آرام تفاوتها و تشابهات را درك و سير هر مهاجر ديگري در هر جاي دنيا را تجربه كردم. مهاجري كه اوائل ميخواهد در كالبد فرهنگ غالب دربيايد، بعد جلو ميرود و به مجموعهاي از مفاهيم فرهنگي آنجا مسلط ميشود ولي آرام آرام از خود ميپرسد من تا كجا بايد جلو بروم؟ و نسبت من با خودم و گذشته ام چيست؟
در مدرسه ما چند دانش آموز دختر و پسر سني از مليتهاي مختلف، نماز جماعت برگزار ميكردند. از نگاه فرهنگ غالب بيرون – كاناداييها - همه ما مسلمانيم. اما آن بچهها سني و ما شيعه بوديم. ما با هم اشتراكاتي داشتيم ولي قاعدتاً تفاوتهايي بين ما وجود داشت. اينجا نسبت خود و ديگري حس ميشود. من نگاهم اين بود كه وحدت ما از بيرون خيلي زيباتر است و نمازم را با سنيها ميخواندم. در حالي كه بچه شيعهها نمازشان را فرادا ميخواندند.
ما تصميم گرفتيم در مدرسه جشنواره عيد فطر برگزار كنيم. در اين موقعيت اين سؤال به وجود ميآيد كه ما بايد با سنيها همكاري كنيم يا نه؟ در ادامه اين پيچيدگيها ايرانيان خارج از كشور را ميبينيم كه خيلي متكثر و متنوعاند. عدهاي از آنها به طور كلي مخالف هر چيزي هستند كه به مذهب ارتباط دارد چه رسد به جمهوري اسلامي. عدهاي هستند كه مسلمانند ولي قرابتي با جمهوري اسلامي ندارند و عدهاي كه بيتفاوتند. شما ميبينيد حتي در همين اجتماع ايرانيان چه تفاوتهايي وجود دارد. يا در محيط دانشگاه سفيدپوست، سياه پوست و ... همه بودند و شما دائم نسبت خود با ديگري و نحوه حل اين نسبتها را تجربه ميكنيد.
*اولين فيلم بلندم "آقاي احمدينژاد و كاناداييها" بود
فارس: از چه زماني مستندسازي را شروع كرديد؟
دخانچي: من سال سوم دانشگاه خيلي نمايشنامه ميخواندم و به خاطر تجربهاي كه از چند فرهنگي داشتم دائم مضمون نمايشها را در ذهنم ميآوردم و از خودم ميپرسيدم كه اگر اين كاراكتر مسلمان يا ايراني بود چطور رفتار ميكرد؟ كمكم احساس كردم به نمايشنامهنويسي علاقه دارم و در كارگاه آموزش نمايشنامهنويسي شركت كردم و بعد از مدتي به كارگاه فيلمنامهنويسي و كارگرداني رفتم و اين طور شد كه با فضا و گروههاي فيلمسازي آشنا شدم.
اوائل بيشتر در ايدهپردازي فيلمها همكاري ميكردم اما بعد خودم شروع به فيلمسازي كردم و بعد از چند كار كوتاه، اولين فيلم بلندم "آقاي احمدينژاد و كاناداييها" را ساختم.
فارس: ايده ساخت اين فيلم چه بود؟
دخانچي: نگاه من در وهله اول اين بود كه احمدينژادي كه در غرب ميبينيم با واقعيت احمدينژاد فرق دارد. چيزي كه در غرب راجع به ايران جلب توجه ميكند متفاوت بودن صداي ايران است كه در زمان احمدينژاد پررنگتر شد. مثلاً همه كشورها ميگويند حزب الله تروريست است، ايران ميگويد تروريست نيست يا حماس در انتخابات پيروز شد و همه گفتند انتخابات اعتباري ندارد، اما ايران گفت انتخابات سالم بود. نگاه من به احمدينژاد هويتي است. به نظرم اگر احمدينژاد يك خدمت كرد، آن ايجاد تحول گفتماني بود.
فارس: به نظر شما آقاي احمدينژاد از گفتماني كه با آن شروع كرد، عدول نكرده است؟
فارس: آيا احمدينژاد سال 84 با احمدينژاد سال 90 براي شما تفاوتي نكرده؟
به نظرم سياستمداران ما سياستورزي را با آزمون و خطا ياد ميگيرند. به همين دليل شما تداوم گفتماني و سياستورزي را در دوران بر سر كار بودن آنها نميبينيد. احمدينژاد – با تعاريف غربي – از جناح راست افراطي به قدرت ميرسد اما بعد همين آدم در سال اول دولتش ميگويد زنها به ورزشگاه بروند. بنابراين حرفهاي امروز احمدينژاد اِكوي همان حرفهاي روزهاي اولش است. به نظرم مسئلهاي در جمهوري اسلامي وجود دارد كه هيچ وقت به آن پاسخي داده نشده و آن هم نسبت "خودي "و"ديگري" در فضاي فرهنگي - اجتماعي ما است. نسبت "خودي"- يعني بچه انقلابيهايي كه هسته مركزي قدرت در دستشان است- با "ديگري"- يعني كساني كه در اين فضاي ديني - انقلابي سير نميكنند اما عناد علني هم ندارند - در فضاي فرهنگي- اجتماعي چيست؟
فكر ميكنم چيزي كه در حال حاضر احمدينژاد را در چشم ما متفاوت رقم ميزند، نتيجه تلاش جمهوري اسلامي به عنوان يك كليت، براي پيدا كردن مدلي جهت ترسيم رابطه خودي و ديگري است كه احمدينژاد در حال آزمون و خطاي اين مدلها به شكل عملي است. با يك نگاه، ما در جمهوري اسلامي فقط نسبت "انقلابي" و "ضدانقلابي" داريم و با ديدگاه ديگر نسبت "انقلابيها" و "غيرانقلابيها" است و شايد آن چيزي كه در حال حاضر شيفت سياستورزي و عدول از آرمانها از احمدينژاد تعبير ميشود، تلاش او در عملي كردن همين نگاه دوم باشد.نگاهي كه آقاي پناهيان هم در برنامه "گره" مطرح كردند و گفتند كه همه قرار نيست انقلابي باشند و عده قليلي هستند كه انقلابياند.
به نظرم اين يك مدل فرهنگي و در سياستگذاري فرهنگي،حرف جديدي در جمهوري اسلامي است ولي چون اين مسائل قبلاً تبيين نشده و ما در حال آزمون و خطاي اين حرفها هستيم، تبلور سياسياش ميشود عوض شدن احمدينژاد. بنابراين من تغيير عجيب و غريبي در احمدينژاد نميبينم. احمدينژاد همان احمدينژاد 84 است با همان منظومه فكري.
فارس: شما در جريان ساخت فيلمتان چندين ماه با رئيس جمهور همراه بوديد. كدام يك از ويژگيهاي رفتاري آقاي احمدينژاد شخصاً براي شما جالب توجه بود؟
دخانچي: احمدينژاد از بيرون انساني بسيار ساده به نظر ميرسد ولي به شدت آدم نابغه و باهوشي است. و اين خصيصهاي است كه شما از نزديك خيلي خوب لمس ميكنيد. هرچند كه هوش لزوماً حكمت نميآورد.
فارس: چرا براي بيان حرفها و دغدغههايتان به سراغ مدل و ظرف مستند رفتيد؟
دخانچي: شايد بيشتر به اين دليل كه در مسيرش قرار گرفتم. ابزاري بود كه پيچيدگي تكنيكي خاصي نداشت. براي شروع حرف زدن گزينه مناسب و سادهاي بود. علاوه بر آن در حين كسب تجربه، ميتوان آرامآرام به تكنيك هم مسلط شد و پيچيدگيها و ريزه كاريهايش را پيدا كرد. براي من كه حرف زدن را زود شروع كردم و در 23 سالگي فيلم ساختم _هر فيلم يك تز و حرف خاص دارد – شايد هيچ مديومي غير از مستند نميتوانست بستر حرفهايم باشد.
فارس: در غرب چه بهره اي از پتانسيل و امكان مستند ميبرند؟ و وضعيت مستند در ايران را چگونه ميبينيد؟
دخانچي: سازمان صدا و سيما پرقدرتترين رسانه در ايران است. اما متأسفانه در تلويزيون ما مستند جايي ندارد. هنوز كه هنوز است با شنيدن كلمه مستند همه ياد حياتوحش ميافتند. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم تنها در حد "پخش بودجه" بين مستندسازان فعاليت ميكند. يعني به جاي ايجاد يك فضاي گفتماني به طور نرم، به "پخاش پول" تبديل شده است.
در مقابل در غرب مثلاً شبكه CBC هر روز برنامهاي نيم ساعته مختص مستند دارد. بسياري از مستندسازان به شدت مشتاق پخش مستندشان در اين برنامه هستند و مخاطب هم به خوبي اين برنامه را ميشناسد. مسلماً اين نوع پرداخت، مردم را به ژانر مستند علاقهمند ميكند. به نظرم اگر قرار است تحولي در حوزه مستند در ايران اتفاق بيفتد بايد در تلويزيون شاهد آن باشيم.
ژانر مستند پتانسيل بسيار بالايي در زودبازدهي و ارتباط برقرار كردن با مردم دارد و جايگاهش در تلويزيون است. مادامي كه يك مدير تلويزيون در اتاقش در جامجم نشسته باشد و يك مستندساز براي تصويب طرحش با هزار واسطه وارد اتاقش شود و در نهايت هم در يك مسير پيچيده بروكراتيك قرار گيرد، هيچ تحولي رخ نميدهد. كاري كه بسياري از شبكههاي رسانهاي در غرب انجام ميدهند و ميتوان از آن الگو گرفت اين است كه مديران مرتبط با حوزه مستند در چندين همايش در شهرهاي مختلف شركت ميكنند و در قالب اين همايشها با تعداد بسياري از مستندسازان ديدار ميكنند. يعني خود مديران به سراغ مستندساز ميروند. طرحش را ميشنوند و در همان جا مقدمات كارش را فراهم ميكنند. نتيجه اين گونه مديريت، كشف استعدادهاي زيادي در مناطق مختلف كشور و ايجاد فضاي رقابتي بين مستندسازان است.
حالا اين فضا را مقايسه كنيد با فضاي غير رقابتي، به شدت رانتي و غيرقابل دسترس مستندسازي در ايران. هنرمندي كه درگير بروكراسي شود انرژياش گرفته و فاسد ميشود. چون فرايند بروكراتيك، ناخودآگاه اقتضائات خاص خودش را به شكل نرم، به هنرمند تحميل ميكند. به هر حال زندگي خرج دارد و مستندساز درگير اين فرايند، از جايي به بعد بايد ببيند آقاي مدير چه ميگويد و مسلماً ديگر از دل اين پروسه نه هنر درميآيد و نه دغدغهمندي.
فارس: شما فيلمي ساختهايد به نام "چندفرهنگي بدون پرده" كه در آن به نقد ادعاي دولت كانادا مبني بر چند فرهنگي بودن اين كشور ميپردازيد. اين در حاليست كه مهاجران زيادي از كشورهاي مختلف كانادا را به عنوان كشور مقصد انتخاب ميكنند. اين سيل مهاجرت از مليتهاي مختلف به كانادا و آن وقت ادعاي شما. تناقضي نميبينيد؟
دخانچي: اگر مفهوم چند فرهنگي را به حضور فرهنگهاي مختلف تقليل دهيم، از اين حيث ميتوان گفت كانادا كشوري چندفرهنگي است چون فرهنگهاي مختلف ايراني، چيني، آفريقايي و ... همه هستند. اما وقتي دولت كانادا يك "ايسم" به انتهاي مالتيكالچرال اضافه ميكند، چندفرهنگي را وارد ساحت فلسفياش كرده و ادعا ميكند كه ما اين مفهوم فلسفي را در سياستهاي فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي پياده كردهايم و هارموني بين فرهنگهاي مختلف ايجاد كرده و ابرفرهنگي ساختهايم كه فرهنگ امروز كاناداست.
با اين حساب بايد در كانادا براي مشاهده تحقق چندفرهنگي به عنوان مثال در پزشكي از طب چيني و اسلامي بهره ميگرفتند. در معماريشان از معماري اسلامي تا معماري مسيحي ديده ميشد. يا در طراحي مدل اقتصاديشان از فرهنگهاي مختلف مدلبرداري كرده و كار تطبيقي ميشد تا واقعاً مفهوم فلسفي مالتي كالچراليزم تبلور پيدا كند اما اين يك دروغ بزرگ است. كانادا يك آمريكاي درجه دو با همان جانمايه فرهنگي است. فقط در مقابل، وجود خطر امنيت ملي مهاجر را هوشمندانه مهندسي كرده تا بتواند اين جمعيت عظيم را جذب كند و نگه دارد. يعني به مهاجر توهم مشاركت بدهد ولي هيچ وقت قدرت را با او تقسيم نكند. او را چرخ سيستم كند ولي هرگز وارد هسته مركزياش نكند.
اصلاً تولد مالتيكالچراليزم يك تولد كاملاً سياسي است. در 1970 فرانسويها شورش و ادعاي استقلال ميكنند. دو وزير دولت را ميكُشند. ارتش در خيابانها مستقر ميشود. نخست وزير وقت، آقاي تودو، ترتيب يك نظرسنجي وسيع از مردم را جهت به رسميت شناختن فرانسويها ميدهد و با اين كار فشارها را ميخواباند. اما بعد از مدتي مليتها و اقليتهاي ديگر نيز مدعي ميشوند و در نهايت ايده دو فرهنگي خط ميخورد و چندفرهنگي در قالب دو زبانه پا ميگيرد و دولت كانادا با يك هزينه بسيار كم، مشكل عظيم سياسياش را حل ميكند.
هنوز هم كه هنوز است چندفرهنگي يك اتفاق سياسي است. در وزارتخانه مهاجرت دپارتماني به نام چندفرهنگي وجود دارد كه بودجهاي را بين مليتها و فرهنگهاي مختلف پخش و در قبالش هنگام انتخابات از آنها رأي مطالبه ميكند و اين چرخه ادامه دارد. بنابراين چندفرهنگي كاركردي كاملاً سياسي دارد. آيا اين چندفرهنگي است به معناي اينكه يك هارموني از تلفيق فرهنگهاي مختلف وجود دارد؟ نه؛ اين يك دروغ بزرگ است. براي مردم كانادا خيلي عجيب است كه مهاجران به زبان خودشان حرف بزنند! اما در ايران در تاكسي مينشينيم ميبينيم تركها بدون هيچ مشكلي در حال تركي حرف زدن هستند، كُردها همينطور. به شمال كشور ميرويم مردم گيلكي صحبت ميكنند و هيچ كس هم تعجبي نميكند و واكنشي نشان نميدهد. و همه با مسالمت در كنار هم زندگي ميكنند. بنابراين اين ايران است كه به واقع مصداق كامل چندفرهنگي است.
فارس: فيلم "مالتي كالچراليزم بدون پرده" در تلويزيون پخش شده است؟
دخانچي: نه پخش نشد.
فارس: چرا؟
دخانچي: چون به نظرم با اين نحوه پرداخت و توجه به مستند در تلويزيون ما، اين فيلم هم در صورت پخش، گم شده و حرفش شهيد ميشد.
*به نظرم هنوز عزمي جدي براي تحول در صدا و سيما به وجود نيامده است.
فارس: براي ديده شدن مستندهاي جدي چه بايد كرد؟
دخانچي: به عنوان مثال ميتوان باكسي براي مستندهاي ضدسلطه طراحي كرد و در آن فيلمهايي با مضمون نقد غرب كه توليد خود غربيهاست را نمايش داد. بايد انعطاف به خرج داد. چه اشكالي دارد حتي فيلمي را كه سازندهاش به خدا اعتقاد ندارد اما مضموني ضدغرب دارد پخش كرد. جامعه بايد با اين نوع نگاهها آشنا شود. براي پر كردن نواقص مفهومي فيلم هم ميتوان برنامه نقد تهيه ديد. به نظرم طراحيها و سياستگذاريها در صدا و سيما بايد معطوف به اين جنس تغييرات باشد.
من هيچ وقت نتوانستم توسعه كمي شبكههاي تلويزيون را بفهمم. اين حجم بالاي شبكهها با چه سياستي به وجود آمده است؟ ما در حال حاضر 30 شبكه استاني، 25 شبكه برون مرزي و 7 شبكه داخلي داريم. اما خروجي اين تعداد شبكه چه ميزان رضايت بخش است؟ هنوز كه هنوز است من به شخصه برنامهاي مختص كودك با مضامين ديني نديدهام كه در عين حال جذاب باشد و انتظار ما را در برنامهسازي ديني برطرف كند. به نظرم هنوز عزمي جدي براي تحول در صدا و سيما به وجود نيامده است. مديري كه بخواهد خوب كار كند و واقعاً به دنبال تحول و حماسه باشد مسلماً دشمناني پيدا ميكند. چند نفر وجود دارند كه از اخراج زود هنگامشان نترسند و دست به حماسه بزنند؟
فارس: فضاي حاكم بر نهادها و گروههاي فعال فرهنگي در ايران امروز را چه ميزان مساعد كار كردن و حرف جديد زدن ميبينيد؟
دخانچي: از اين جهت كه حرف خوب كم زده ميشود، شرايط بسيار مساعد است و از اين حيث كه مباني ديني و هويت ايراني بعد از انقلاب ما، تجربياتي متنوع در اختيارمان گذاشته است بسترهاي زيادي براي طرح حرفهاي جديد، فكر كردن و ديدن غرب وجود دارد. ما در يك موقعيت ويژه و هيجاني به سر ميبريم. ما غرب را در كليتش تجربه نكرديم و اين خيلي خوب است. انقلاب اسلامي در مقطعي اتفاق افتاد كه شايد در آن زمان اسلام به هيچ وجه به عنوان يك آلترناتيو و نيروي جايگزين جدي گرفته نميشد ولي الان ورق برگشته است. غرب در سراشيبي و اسلام _حداقل در ساحت نظر و تئوري _به عنوان يك آلترناتيو در حال پذيرفته شدن است و پروژه اين كار به شكل هويتي در دست ماست و اين خيلي هيجان انگيز است.
دو دهه قبل نقد غرب، بسيار سخت بود اما در حال حاضر بسيار مناسب است. جامعه به بينش رسيده و ما قسمتي از غرب را تجربه كرديم و شايد به نوعي دوران حيرت طي شده است. در ميان قشرهاي مختلف جامعه، نشانههاي خوبي قابل رؤيت است. به عنوان مثال الان بچه حزب اللهيها وارد كارهاي جدي ژورناليستي و رسانهاي شدهاند و ديگر در برابر بسياري از مفاهيم مرعوب نميشوند. به نظرم جامعه اين آمادگي را دارد كه به او گفت دوران حيرت تمام شده تا او در ناخودآگاه خويش اين حرف را تأييد كند.
من در دانشگاهي همين مسائل را مطرح كردم. دانشجويي به من گفت اگر 10 سال پيش شما اين حرفها را ميزديد قلع و قمع ميشديد. ولي در حال حاضر دست ما در نقد غرب باز است. ميتوان از خود غربيها كلي سند و حرف در رد خودشان آورد. تجربه انتخابات 88 هم در كنار پيچيدگيها و آفاتش تكليف خيلي چيزها را روشن كرد.
فارس: وضعيت مديران فرهنگي در ايران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟ به نظر شما مديران فرهنگي چقدر كارشان را بلدند و ميدانند كجا قرار گرفتهاند و بايد چه كنند؟
دخانچي: قبل از اينكه بخواهيم مديريت فرهنگيمان را آسيبشناسي كنيم، بايد بپرسيم آيا اصلا ما الگوي ايدهآل براي تحقق در حوزه فرهنگ داريم؟ وقتي الگو نداريم خوب معلوم است كه هركس كار خودش را ميكند و سليقه پراكنده برخي آقايون حاكم ميشود.
فارس: الگو از چه جنسي و چگونه؟
دخانچي: اين يك بحث تخصصي است. به عنوان مثال در حال حاضر يك گفتمان و نگاه كلي در نحوه نشان دادن جمهوري اسلامي به خارج از كشور وجود ندارد. نهادها و سازمانهاي متعددي در اين حوزه مسئولاند. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي، سازمان فرهنگ و تبليغات اسلامي، معاونت فرهنگي وزارت خارجه، معاونت برون مرزي سازمان صدا و سيما، برون مرزي حوزه علميه قم و دهها مؤسسه وابسته به اين نهادها.
جالب است كه برآيند كار همه اين دستگاهها نه تنها صفر كه با جرأت عرض ميكنم منفي است. هيچ كاري انجام نميشود. فرض كنيد در اين فضا يك مدير ايده آل فرهنگي هم فعاليت كند. خوب! يك مدير كارنابلد ديگر فعاليت او را خنثي ميكند. ما يك الگوي واحد براي تبيين شرايط واقعي جمهوري اسلامي نداريم. الگويي كه در آن هم از واقعيتهاي جامعه امروز ايران گفته شود و هم داراي بعد پروپاگاندا و تبليغات باشد.
اقتضائات و شرايط امروز عالم و البته كشور ما با 15 سال پيش متفاوت است. نسبتها، نحوه تعامل و تقابل تغيير كرده است. شايد مثلاً 15 سال پيش سازماني با مقتضيات سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي ايده خوب و راهگشايي بود اما امروز ما بايد به افقهاي ديگري نگاه كنيم. در روزگاري كه همه چيز كوچك شده، ضرورت وجود سازمان عريض و طويلي اين چنيني چيست؟ 20 سال پيش ويدئو در اين كشور ممنوع بود اما حالا بچههاي ما به آخرين موسيقي توليدي غرب دسترسي دارند. بنابراين ابتدا بايد واقعيات را ببينيم، نيازهايمان را بسنجيم و بر مبناي آن نيازها الگوسازي كنيم.
فارس: موانع اين الگوسازيها به نظر شما كدامند؟
دخانچي: ما در جمهوري اسلامي با مفهومي به نام "سيطرههاي خالي" مواجهيم. به عنوان مثال نمايشگاه قرآن به مثابه يك رويداد فرهنگي به شدت حجيم و گسترده است. بسط و سيطره دارد ولي هيچ چيز درخور توجهي در نمايشگاه نيست. در واقع يك نمايش يا اصطلاحاًShow كتاب است.
نمايشگاه بايد فضايي هنري داشته باشد و به واسطه هنر، روح معنوي آن فراهم شود. به عنوان مثال در عرض يك ساعت، بازديدكننده از فرآيندي هنري - معنوي ديدن كند و در نهايت، اين بازديد باعث دريافت ديگري از قرآن در او شود. من دو ماه بعد از سفرم به آمريكا و بازديدي كه از Universal Studio در كاليفرنيا داشتم، در تهران براي اولين بار به صدا و سيما رفتم. در برخورد اول ديدم كه چقدر اين سيستم سيطره دارد و چقدر حجيم و هژمونيك است. صدا و سيما در سايز و ساختار بسيار شبيه همان Universal Studio آمريكاييها بود. اما از كل اين مساحت چند كانال پخش ميشود كه شايد بتوان 10% آنها را تماشا كرد. اين در حالي است كه در آن طرف دنيا با ساز و كاريي در اندازههاي صدا و سيماي وطني ما، كل عالم را كنترل ميكنند. باز هم شما مواجهيد با سيطرهها و سازههايي كه هيچ چيز درونش نيست.
به نظرم نهادهاي آموزشي در حوزه فرهنگ در كشور، قادر به تربيت نيرو _ چه انقلابي و چه غيرانقلابي _ نيستند. خروجي دانشگاه هنر چيست؟ چند نيروي متخصص از اين دانشگاه فارغالتحصيل ميشوند؟ من هيچ وقت نتوانستم ماهيت دانشگاهي مثل امام صادق (ع) را هضم كنم. دانشگاهي با نظام آموزشي قديمي و محتواي آموزشي كه ملغمهاي است از مباني غربي و چند واحد معارف اسلامي. مثل اين ميماند كه من در دانشگاه كارلتون تحصيل كنم و در كنارش از راه دور چند واحد در دانشگاه الازهر بگذرانم. اين ميشود دانشگاه امام صادق (ع). من معتقدم اگر نظام آموزشي ما قدرت فكر و تحليل را به آدمها دهد، كافي است. خود افراد راه را تشخيص ميدهند.
*مديريتي براي تبديل سخنان استراتژيك رهبر انقلاب به مدل اجرايي وجود ندارد
فارس: به نظر شما صدا و سيما در تراز انقلاب اسلامي است؟
به نظر ميرسد اخيرا، نقد صدا و سيما تبديل به يك كليشه و شايد ژست شده است. هيچ كس عمق مسأله را نميبيند و همه در حال نق زدن هستند. كسي پيدا نميشود كه بگويد در اين مملكت چه نهاد و سيستمي انقلابي است كه صدا و سيما انقلابي باشد؟ مگر دانشگاه و ادارات ما انقلابي است كه صدا و سيما در ميان اين همه سازه غربي، انقلابي از آب درآيد. اينجا يك مشكلي وجود دارد و آن اين است كه حرفها و ايدهها از بالا به پايين نميآيد و تبديل به يك روند نميشود.
من بارها شده با دقت نشستم و سعي كردم با يك نگاه انتقادي، در حد خودم، حرفهاي رهبر انقلاب را تحليل كنم. آن وقت ميبينم اين حرفها پرمغزند. مباني قوي دارند. استراتژيكاند اما آن لايه مديريتي پاييني كه بايد حرف را بهعنوان مدل اجرايي كند، اصلا اين كار را نميكند. پس مشكل ما در جمهوري اسلامي اين نيست كه يك نفر حرف ميزند و بقيه بله قربان ميگويند. مشكل ما اين است كه يك نفر حرف خوب ميزند ولي بله قربان گوهاي واقعي كم هستند!
*ولايت پذيري به يك بيعت سياسي صرف بدون مسئوليتپذيري تقليل داده شده است
فارس: منظورتان چيست؟
تا چند سال پيش مد بود ميگفتند ما در حال تمرين دموكراسي هستيم. من ميگويم ما داريم حيات در حكومت ولايتفقيه را تمرين ميكنيم. در حكومت مبتني بر ولايت فقيه، ولي فقيه فضاي كلي را ترسيم و بر بازي نظارت ميكند در حالي كه در حكومت ديكتاتوري، پادشاه خود بازيگر است و مردم نقش تماشاچي و دنباله رو كوركورانه را بازي ميكنند. در ليبرال دموكراسي نيز منويات اقليت سرمايه است كه تمام خلاقيت و انرژي جامعه را به نفع خود مصادره ميكند و اجازه تبلور هيچ صداي جايگزيني را در گفتمان قدرت نميدهد. اما در مدل حكومتي ولايت فقيه، ولي حكومت نميكند بلكه فضاي حركت را ترسيم و بر نحوه و روند بازي نظارت ميكند و بر آن ولايت دارد. حال در چنين مدل حكومتي نقش و اصطلاحا "ايجنسي" مردم به مثابه ولايتپذيران به شدت پر رنگ و مهم است چرا كه فضايي كه ولي ترسيم كرده است احتياج به بازيگران خلاق و خوب دارد. بنابراين بازي خلاقانه مردم و به تبع آن مديران از اقتضايات و ملزومات موفقيت مدل حكومتي مبتني بر ولايت فقيه است.
متاسفانه در جمهوري اسلامي، ولايت پذيري به يك بيعت سياسي صرف بدون مسئوليتپذيري تقليل داده شده است به شكلي كه اصلا فرق بين آدم به اصطلاح ولايتپذير و آدمي كه دشمني آشكارا ندارد ولي خنثي است، حس نميشود. اين دوران، سياه لشكر و بله قربانگوي به درد نخور نميخواهد. جامعه فعلي بلكه جماعتي با ذوق و فهيم را ميطلبد كه فضاي ترسيم شده توسط ولي را رصد كرده و شبانه روز در جهت تحقق آرمانها خلاقانه بينديشند و خلق كنند.
*مديران ما بايد از اتاقهايشان خارج شوند و خود به سراغ جوانان بروند
فارس: بيشتر توضيح دهيد.
دخانچي: به عنوان مثال مقام معظم رهبري در سال 73 طي يك سخنراني، پيشنهاد تأسيس مراكز استعداديابي در موسيقي حلال را در ساختار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي ميدهند تا استعدادهاي موسيقي توسط خوديها كشف و تربيت شوند. اين يك مدل فرهنگي است. اما آيا با گذشت 17 سال عملي شده است؟ نتيجه غفلت از اين ايده رهبري، ظهور امثال ساسي مانكن است. ساسي مانكن جوان با استعدادي است. اما آيا او در زمان مناسبش توسط خوديها ديده شد؟
محسن نامجو محصول مديريت اشتباه كه نه! بلكه نتيجه عدم مديريت جمهوري اسلامي در حوزه موسيقي است. اگر مدير فرهنگي ايدههاي رهبري را اجرا كرد، آن زمان ميتواند ادعاي ولايت پذيري كند. ولايت پذيري عملي يعني هر چه آقا گفت ايده بگيريم و مدل كنيم. چالشها و موانع را بسنجيم ، بعد با بازدهي بالا اجرا كنيم. حالا اگر دكمه يقهام بسته باشد و محاسن داشته باشم و هر روز در خيابان مرگ بر آمريكا را فرياد كنم، چه فايده اي دارد اگر مجري ايدههاي رهبر انقلاب نباشم؟
در رابطه با بحث كشف استعدادها، من به انجمن سينماي جوان پيشنهاد دادم كه شما به عنوان متصديان امر، به جاي نشستن در اتاق كولردار، بايد در محلهها بگرديد، ببينيد چه كسي در محله جسارت دارد و اصطلاحاً گانگستر محله است؟ تا دوربين را به دست او بدهيد و از او بخواهيد فيلم بسازد. مديران ما بايد از اتاقهايشان خارج شوند و خود به سراغ جوانان بروند.
فارس: آيا اين همان تاكتيكهايي است كه شما براي تحقق آن چيزي كه اسمش را "مقاومت فرهنگي" ميگذاريد، پيشنهاد ميكنيد؟ اصلا منظور شما از اين مفهوم چيست؟
دخانچي: جمهوري اسلامي كه حكومتي مبتني بر دين است، توانسته به طور نسبي مقاومتي در برابر سلطه غرب باشد. اما جمهوري اسلامي فارغ از ساحت سياسي، در فضاي فرهنگي – اجتماعي، نه تنها مقاومتي در برابر سلطه ندارد كه ادامه سلطه و غرب است. قاطبه فضاي فرهنگي- اجتماعي ما توسط افرادي كه وابستگي گفتماني- نه مالي و سياسي- به غرب دارند اداره ميشود. بايد فرهنگ مقاومت، فرهنگ ملي جمهوري اسلامي باشد. و در همه شئون فرهنگي- اجتماعي ما متبلور شود. به عنوان مثال وقتي فردي وارد ايران ميشود جنس معماري ايراني را ضدسلطه و در منطقي متفاوت از فرهنگ سلطه ببيند. معماري ما بايد جنس مقاومتي داشته باشد. گالريهاي نقاشي، ادبيات، هنر، همه و همه بايد از همين سنخ باشند و نوعي اعتراض در آنها ديده شود. حال اين اعتراض هم ميتواند متوجه سلطه باشد و هم غرب داخلي را به چالش بكشد. من دو مدل عمل در چارچوب مقاومت فرهنگي متصور هستم:
يكي مدلي كه در آن از همان الگو، پارادايم و ساز و كار مدرن براي بيان محتواي ضدسلطه استفاده ميشود. به عنوان مثال ما از سينما كه زاده مدرنيته و مباني غرب است استفاده كنيم و فيلمي در نقد مصرف ايراني يا هر مفهوم ضدسلطه ديگر بسازيم و ديگري، مدلي كه يك فرهنگ و يك نوع بودن را در منطقي خارج از منطق هژموني غرب متصور شود. شايد به تعبيري سبك زندگي كه احتياج فلسفي و گفتماني ما به غرب را به حداقل ميرساند.
اين مدل در تحقق رسانهاياش با مشهورات رسانهاي اين روزگار متفاوت است. اگر كاركرد سينما سرگرمي و تفريح است، من به عنوان جايگزين، مديومي مثل شعر كه به شدت قدرتمند است و در اين آب و خاك ريشه دارد را پيشنهاد ميدهم. چرا فضايي را متصور نشويم كه افرادي در ميادين شهرها، با استفاده از زبان شعر، مردم را دور خود جمع و نقد سياست و فرهنگ كنند يا در قالب طنز آنها را بخندانند. آيا اين يك مدل مصرف فرهنگي نيست؟ ساليان سال در اين مملكت منبر به شدت رسانه پرقدرتي بوده، چرا امروز قدرتش را از دست داده است؟ ما بايد جايگاه منبر را احياء كنيم و مطمئن باشيم ميتوانيم از آن بيشترين بهرهها را ببريم.
به نظرتان در حال حاضر يك شهروند ايراني در ميان هجمه انواع توليدات چشم فريب تصويري، ديگر رغبتي به اين نوع مصرف فرهنگي دارد؟ اين مدل كار فرهنگي چه ميزان در جذب مخاطب موفق خواهد بود؟ اتفاقاً ما در مقطعي به سر ميبريم كه دقيقاً وقت انجام اين كارها و شروع اين تحولات است. مثال ديگري بزنم؛ به جاي بازيهاي رايانهاي، شهرداريها امكاني را براي بازيهاي محلهاي فراهم كنند. افرادي را آموزش دهند تا به ميان كودكان بيايند و بازيهاي سنتي، دسته جمعي و محلهاي را در ميان بچهها رواج دهند. مطمئناً بچهها استقبال ميكنند. چرا نكنند؟! اين بازيها با سرشت انساني آنها قرابت بيشتري دارد تا بازيهاي رايانهاي.
اصلاً اسلام يعني فطري و طبيعي زندگي كردن. انسان به هر چيز فطري گرايش دارد. شايد نفس انسان به پديدههاي غيرفطري متمايل شود اما بعد از مدتي خسته خواهد شد. در حال حاضر مصرف تلويزيون كار خستهكنندهاي است. چالش ما با سينما، موسيقي غرب و ... نيست. چالش ما با خروج انسان از روايت انسانياش است. دغدغه انقلاب اسلامي اين است كه چطور انسان، انسان بماند. مدرنيته انسان را از ساحت انساني خويش خارج كرده و چالش ما با مدرنيته در همين جاست.
فارس: سينما چطور؟ سينما از مصاديق مدرنيته است و شما ميخواهيد در مدل اول مقاومت فرهنگيتان آن را به خدمت بگيريد. چگونه؟
دخانچي: سينما نميتواند در خدمت اسلام باشد اما ميتوان آن را به خدمت مسلمانان درآورد. ميتوان راجع به برخي مفاهيم ارزشي فيلم ساخت و از سينما بهره برد. از اين حيث سينما به شدت براي ما ضرورت دارد. بايد در آن ورود پيدا كرد و براي آن آدم تربيت كرد اما بايد بدانيم كه نميتوانيم حماسه را با تلويزيون و سينما تبيين كنيم. حماسه را بايد در هيئت فهم كرد.
اين روزها حرمهاي ائمه اطهار (عليهم السلام) را به طور مجازي بازسازي كردهاند كه اصلاً مناسب نيست. چرا آقايان متوجه نيستند كه مفاهيم قدسي ساحتي دارد كه بايد خود فرد آن را تجربه و شهود كند. مجموعهاي از مباني ديني هستند كه ميتوان آنها را با سينما ترسيم و تبليغ كرد. اما لحظات و مفاهيمي وجود دارند كه از دل ساز و كار مدرن رد نميشوند. اگر هم رد شوند سطحي و مبتذل ميشوند. اين مفاهيم بايد در مديوم خودشان قرار گيرند كه اتفاقاً مديومشان منبر است. شما پاي منبر مينشينيد تا كسب معرفت كنيد. براي روحاني حرمت قائليد. او كسي است كه تهذيب نفس ميكند. به منبر او ميرويد تا قسمتي از اين معرفت به شما منتقل شود.
فارس: قبول داريد كه اين حرف شما براي عدهاي به نوعي غير عملياتي و بازگشت به عقب است؟
دخانچي: به اين خاطر است كه در جمهوري اسلامي فهم درستي از مدرنيته وجود ندارد. نسبت ما با مدرنيته نسبت مشخصي نيست. اگر مشخص باشد تكليفمان با ساز و كار و ابزار مدرن و به عنوان مثال سينما هم روشن خواهد شد. آن وقت ديگر انتظار عجيب و غريبي از سينما نخواهيم داشت و در سوداي "سينماي اسلامي" نخواهيم بود. فرش قرمز به سينما ميآيد. نميتوانيد آن را از سينما جدا كنيد. چون ذات سينما تبرج و خودنمايي است و فرش قرمز تبلور اين تبرج. بايد سينما را در واقعيتش پذيرفت.
به عنوان مثال داستان پسر جواني را متصور شويد كه در برابر فضاهاي گناه آلود و وسوسه انگيز محيط پيرامونش مقاومت ميكند. منِ مخاطب اگر بخواهم با قهرمان داستان ارتباط برقرار كنم بايد خانمهاي اغواگر اطراف آن پسر را بر روي پرده سينما ببينم. سينما بايد لختگويي مدرنيته را به تصوير بكشد. اگر اين مقتضيات را تحمل نميكنيد، مشكلي نيست. سينما را جمع كنيم. اما اگر سينما را ميخواهيد بايد تمام آن را قبول كنيد.
فارس: يعني شما معتقديد بايد فضاي سينما در ايران را بازتر كرد؟
دخانچي: منظورم از اين حرف بازتر كردن سينما نيست. سينما را با سينما فهميدن است. امام خميني (ره) فرمودند "ما با سينما مخالف نيستيم. با فحشاء مخالفيم."
فارس: به نظر شما چشم پوشي از برخي مميزيها كمكي به سينماي ما خواهد كرد؟
دخانچي: اولاً بايد بگويم من در جايگاهي نيستم كه بخواهم حرف حضرت امام (ره) را تأويل و تفسير كنم. اما بايد پذيرفت كه يك نوع فيلمسازي و سينما وجود دارد كه به طور كلي هدفش فحشا است. يعني وقتي اين نوع فيلم را ميبينيد كاملاً متوجه ميشويد كه كارگردان با اين مضامين، بازي كرده و هدفش تنها تحريك و تهييج مخاطب است. مسلماً اين نوع سينما، سينمايي تقليلي است و ما به هيچ وجه آن را نميخواهيم. در حال حاضر سينماي ايران، سينمايي افسرده است و نبايد اين واقعيت را كتمان كرد كه همين سينماي به ظاهر اسلامي ما دچار سكس پنهان است.
مگر كارگردان فيلم محمّد رسول الله (ص) يا همه كارگردانان فيلمهاي مشهور توليد خود ما با مضامين ديني، لزوماً افراد خيلي انقلابي و عجين با معارف ديني هستند؟ اما همين آدمها به دليل تسلطشان بر تكنيك، فيلم ديني ميسازند. در همين حد براي سينما كفايت ميكند. جمهوري اسلامي فضاي گفتماني را به شكل نرم آماده كند تا فيلم ساز در اين فضا حرف انقلاب بزند كه اين كار سخت است. اين است كه الگو، هوشمندي و مدير فرهنگي ميخواهد.
اصلاً چرا ما داشتههاي قدرتمند خودي را رها كردهايم و براي اسلامي كردن سينما دست و پا ميزنيم. سينما يك پديده بزرگ و حجيم است. هر چيزي كه حجيم است شايد تأثيرش هم حجيم باشد، اما سطحي است. اگر طلبهها به ميان مردم بيايند، در محلات بگردند و تبليغ كنند، مردم مشكلاتشان را با آنها در ميان ميگذارند. اين يك مدل فرهنگي است. من هنوز ياد و تأثير طلبه جواني را كه در كودكي يك بار در مسجد محلهمان ديدم، در جانم دارم. اما شايد تا به حال دهها فيلم ديده باشم كه همه آنها با هم نصف آن تأثير را بر روي من نداشتند. اين قدرت داشتههاي خودي است. اين اعتماد به نفس خود بودن است.
فارس: اگر بخواهيد يك شهروند غربي را با يك شهروند در جمهوري اسلامي مقايسه كنيد چه ميگوييد؟ دغدغهها و دلخوشيهاي اين دو انسان چقدر به هم نزديك است؟
دخانچي: شهروند غربي به اين حقيقت علم ندارد كه فضاي حاكم بر حيات او خوب نيست. او در پوچي به سر ميبرد اما خودش نميداند. گمان ميكند كه همين است و بايد همين طور زندگي كرد. البته رنج زيست در اين فضا و پيامدهايش را تجربه ميكند. افسردگياش را ميكِشد و با قرص خويش را درمان ميكند. اما انسان در جمهوري اسلامي علاوه بر تنفس در فضاي مدرن و تحمل رنج زيستن در آن، اين حقيقت را ميداند كه اين زندگي مطلوب نيست و ما داشتههايي داريم كه در صورت تحقق آنها ميتوان شاد بود. او غرب را در كليتش تجربه نكرده و از اين بابت هم خوشحال است هم ناراحت. او هم در موقعيت فرصت است هم افسوس. و اين او را به يك گيجي ميرساند. جمهوري اسلامي بايد از پتانسيل گيجي و معلق بودن انسان ايراني در فضاي مدرن استفاده كند و او را به سمت زندگي انساني مطلوب انقلاب اسلامي سوق دهد. اين غايتي است كه به نظر ميرسد برنامه "گره"به دنبال آن بود.
فارس: به عنوان سوال آخر ميپرسم. شما سردبير اجرايي برنامه "گره"بوديد. اين مسئوليت چه حسنها و چه آفاتي داشت؟
دخانچي: سردبير اجرايي بر محتوا نظارت ميكند و در سياستگذاري برنامه دخيل است."گره"برنامهاي چند مديومي بود. من هم با كارشناسان مصاحبه چالشي داشتم، هم در سطح خيابان با مردم گفتوگو ميكردم، هم با مسئولان مصاحبه انتقادي ميكردم، هم پشت ميز تدوين مينشستم و بر تدوين آيتمها نظارت ميكردم. به نظرم حسن اين موقعيت اين بود كه براي اولين بار "تجربه چندرسانهاي مجري" توسط يك مجري در تلويزيون عملي شد و آفتش هم اينكه من زياد ديده ميشدم كه اين موضوع از جهاتي اتفاق خوبي نبود.
انتهاي پيام/
سه|ا|شنبه|ا|2|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1636]
-
گوناگون
پربازدیدترینها