واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: زین العابدین بن علی ابتدا وزیر كشور بود و بعدها در پست نخست وزیری انجام وظیفه كرد. در سال ۱۹۸۷ با كودتای نظامی ولی بدون خونریزی به ریاست جمهوری رسید فواد صادقی در آینده نوشت:حسنی مبارك پس از پایان تحصیلات متوسطه به دانشكده نظامی رفت و در سال 1949 با درجه ستوان دوم فارغالتحصیل شد. در سال 1950 به دانشكده نیروی هوایی رفت و تحصیلات تكمیلی خو را در آكادمی نظامی شوروی سابق گذراند. وی پس از پیشرفت در نیروی هوایی مصر تا مقام نایب رئیس جمهور بالا رفت و پس از ترور انور سادات در 6 اكتبر ۱۹۸۱ به ریاستجمهوری رسید.زین العابدین بن علی ابتدا وزیر كشور بود و بعدها در پست نخست وزیری انجام وظیفه كرد. در سال ۱۹۸۷ با كودتای نظامی ولی بدون خونریزی به ریاست جمهوری رسید و پس از رسیدن به قدرت، قانون اساسی را تغییر داد و محدودیت زمانی دوران ریاست جمهوری را حذف كرد، وی در سال ۱۹۹۴ انتخاباتی برگزار كرد كه خود او تنها كاندیدایش بود، و با ۹۹٫۹۱ درصد آرا انتخاب شد.علی عبدالله در سال ۱۹۵۸ به ارتش یمن پیوست و در سال ۱۹۶۲ در طراحی و اجرای كودتا علیه شاه یمن دست داشت. عبدالله صالح تا قبل از ریاست جمهوری در پستهایی مثل؛ معاون فرمانده و رئیس ستاد كل پس از ترور رئیس جمهور یمن در سال 1978 از سال 1978 تا كنون ریاست جمهوری یمن شمالی و یمن رسید.عمر محمد عبدالسلام أبو منیار القذافی در كالج نظامی یونان و انگلستان تحصیل كرد. در ۲۷ سالگى توانست به همراه گروهى از افسران لیبى، ادریس اول، پادشاه لیبى را طى كودتاى بدون خونریزى از قدرت بركنار كند و در سال 1969 به رهبری كشور لیبی رسید.افكار عمومی جهان عرب تا پیش از حوادث اخیر مملو از نفرت و انزجار نسبت به چهار سرهنگ بود: قذافی، مبارك، عبدالله صالح و بن علی.اكنون دو تن از این چهار تن از قدرت بركنار و تحت تعقیب هستند و قذافی و عبدالله صالح در آستانه بركناری و در وحشت عواقب پس از بركناری بسر می برند.این چهار تن نظامی بودند و پس از رسیدن به قدرت درجه سرهنگی را بر دوش نهادند، هر چهار نفر از انقلابیون طراز اول جهان عرب به شمار می آمدند: قذافی با حمایت جمال عبدالناصر انقلاب لیبی را انجام داد، عبدالله صالح پس از به قدرت رسیدن در یمن شمالی رییس جمهور دائمی جمهوری تازه متحد شده یمن شد و مبارك نیز از یاران جمال عبدالناصر و انور سادات بود و تفكرات ناسیونالیستی و انقلابی قوی داشت و بن علی نیز با گرایش های انقلابی در پی تحولات در كشورش بود.شاید اگر حافظ اسد و صدام حسین، دو تن دیگر از 6 رهبر انقلابی جهان عرب به مرگ طبیعی و اعدام از دنیا نرفته بودند و این سالها را تجربه می كردند، آنها نیز در این روزها انقلاب مردمی را علیه حكومت انقلابیشان به چشم می دیدند و اگر فیدل كاسترو رهبر كوبا و كیم ایل سونگ رهبر كره شمالی همچنان عمرشان به درازا بكشد، آن را در همین دهه به چشم خواهند دید.به راستی چه اتفاقی افتاده كه بزرگترین روسای جمهور انقلابی جهان عرب به منفورترین چهره های ضدانقلاب تبدیل می شوند و بزرگترین انقلابهای مردمی علیه آنها رخ می دهد؟پاسخ این پرسش را در بررسی سیر تحولات باید جستجو كرد:رهبرانی كه با دادن وعده آزادی، استقلال، پیشرفت، دموكراسی و رفاه به مردم و تحقق ارزشهای انسانی به حكومت می رسند و پس از گذشت زمانی نه چندان طولانی خود جای اهداف و آرمانها را می گیرند.اكنون كه قذافی با وجود شنیدن صدای گامهای سقوط همچنان در كشورش مانده و با تمام وجود می گوید مردم كشورش عاشق او هستند، آیا آگاهانه دروغ می گوید؟یا آنكه در ذهن مبارك كه كناره گیری از قدرت را خلاف قانون اساسی می دانست و ذهن عبدالله صالح كه وجود یمن را با وجود خود یكپارچه فرض می كند اتفاقاتی رخ داده است كه به چنین نتیجه های دهشتباری منجر گردیده است؟واقعیت آن است كه نمی توان قذافی، مبارك و یا عبدالله صالح را به سادگی به بی صداقتی متهم كرد، اگرچه ممكن است بن علی و صدام آگاهانه به مردم خود دروغ گفته باشند، اما عملكرد 4 دیكتاتور نظامی دیگر نشانههایی از صداقت را با خود دارد و این دقیقا همان نكتهای است كه مرز سیاستمدار حرفهای را با یك شخصیت ایده آل گرا جدا می كند.این روسای جمهور پیش از رسیدن به قدرت به آرمانها و آرزوهای بزرگ برای كشور خود می اندیشند و حتی در آغاز حكومت خود با شعارها و رفتاری متفاوت با سلاطین و حاكمان مستبد در پی ایجاد تغییر بودند، اما به تدریج این روند به توقف كشیده شد و خود این حاكمان به بزرگترین مانع برای رشد و تغییر كشورهای خود تبدیل شدند.نكته مهم در اینجاست كه تغییر ذهنی در دیكتاتورها و ادغام آرمانها با شخصیت خود در ذهن آنها، موجب می شود كه دیكتاتور خود را دلسوزترین، با اطلاعترین و شایسته ترین فرد برای كشور ببیند و طبیعتا مخالفین خود را نادان ترین و خائن ترین افراد تصور كند. این رسوب ذهنی به تدریج تقویت خواهد شد و در ادامه هر مخالف و منتقدی به دشمن كشور تبدیل می گردد.انقلابیون سابق و ضدانقلابیون فعلی تصور می كنند تلاش برای پایین كشیدن آنها از سیطره و حكومت بر كشور توطئه ای از سوی دشمنان خارجی و خائنین داخلی است و به همین خاطر با تندترین وجه ممكن با آن برخورد می كنند.در ادامه این سیر، اطرافیان دیكتاتورها از جمله فرزندان قذافی یا لیلا طرابلسی، همسر بن علی با جای گرفتن در حلقه اول قدرت به دیكتاتور القا می كنند كه برای تثبیت حكومت و مبارزه با مخالفان نیاز به قدرت اقتصادی و امنیتی دارند و سپس درهای حاكمیت به روی فساد گشوده می شود.سرنوشت تلخ نظامهای استبدادی در همه جوامع به هم شبیه است. هنوز سندی از فساد اخلاقی یا مالی گسترده نیكولای چائوشسكو در رومانی منتشر نشده است، اما همسر فاسد وی درسایه او همچون لیلا طرابلسی و سیف الاسلام و عایشه قذافی حكومت وحشت تشكیل داده و با رانت بی پایان فساد را با استبداد همراه كرده بود.رهبران انقلابی سابق كه با توسل به دستگاههای امنیتی تحركات، اظهارات و نجواهای عناصر فعال در كشور خود را زیر ذره بین دارند، هر نارضایتی، انتقاد و تمسخر نزدیكان خود را تلاش در جهت براندازی خود وخیانت به كشور تلقی می كنند و بدین ترتیب عنلا قدرت از فردی با سابقه انقلابی به جمعی سوءاستفاده گر و بی پیشینه منتقل می گردد.سرنوشت مشابه تمامی این دیكتاتورها ابتدا انسداد سیاسی، ناكارامدی اقتصادی، انزوای بین المللی و سرانجام سقوط است.بنابراین دیكتاتورها از مادر مستبد خونریز و ظالم زاده نشدهاند و دست برقضا اكثر آنها با تفكراتی انتقادی، روشنفكرانه و انقلابی به قدرت دست یافتند، تفاوت كاسترو و چگورا پیش از به قدرت رسیدن آنچنان نبود و شاید اگر چگورا نیز حكومت سوسیالیستی خود را تشكیل می داد، اكنون با سرنوشتی مشابه همراه شده بود.تفاوت دیكتاتورهایی نظیر انقلابیون جهان عرب با رهبرانی نظیر گاندی و جواهر لعل نهرو در ذهن آنها نهفته است: خود را در معرض خطا دیدن و به داوری مردم گذاشتن، نقدپذیری و پذیرش و تصحیح اشتباهات، دشمن ندانستن مخالف، و مخالف ندانستن منتقد و منتقد تلقی نكردن دوست دلسوز موجب می شود فرد آرمانگرایی كه بر صدر سلسله قدرت تكیه می زند، از قله فضیلتهای اخلاقی و انسانی به پرتگاه استبداد سقوط نكند، هر روز بر دوستان رهبرانی كه انقلابی و روشنفكر و آزادیخواه می مانند، افزوده می شود و روز بروز از فهرست دوستان مستبدین كاسته و به سیاهه مخالفین آنها افزوده می شود.شاید اكنون معمر قذافی كه دو روز در هفته روزه می گرفت، دیدگاه انتقادی صریح و روشنفكرانهای نسبت به امپریالیسم جهانی داشت و آرزوهای بزرگی برای آینده كشورش را در ذهن پرورده بود، هنوز متوجه نشده باشد كه این همه نفرت كه با گلوله های مستقیم تانك و موشك نیز فروكش نمی كند، از كجا نشات گرفته است.چرا كه از نگاه دیكتاتورها، آنان كه همانند آنها نمی اندیشند، یا نادانند و یا آلت دست و مزدور بیگانگان و در هر دو صورت از دشمنان ملت هستند، پاسخ به انتقاد و مخالفت خارج از حد تعیین شده درفش و سركوب است. یك نفر باید سخنگو و زبان آحاد مردم باشد و اوست كه می فهمد مردم چه می خواهند و چه به صلاح آنهاست. سخن گفتن از زبان مردم و تصمیم گرفتن برای آنها كشنده ترین تحقیری است كه اگر نسلهای سابق آن را تحمل می كردند، در دنیای امروز كسی آن را نمی پذیرد.آری! تحقیر مردمان كه رهبر انقلاب نیز به درستی آن را عامل اصلی قیامهای كنونی دانستند و طرد و نفی منتقدان، حلقه مشترك عملكرد تمامی دیكتاتورهاست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 332]