واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: گوستاو فرانكلین سوئیفت، یكی از 12فرزند خانواده بود كه در 24 ژوئن سال 1839 به دنیا آمد. او در 14سالگی نزد برادرش كه یك قصاب محلی بود، شروع به كار كرد... گوستاو فرانكلین سوئیفت؛ (Gustav Franklin Swift ) بنیانگذار صنعت بستهبندی وقتی كه به روزنامه نیویورك تایمز مراجعه میكنیم، در آرشیو این روزنامه میتوان به راحتی خبر 29 مارس سال 1903میلادی را به صورت پی دی اف مطالعه كرد. محتوای این فایل خبر مرگ گوستاو فرانكلین سوئیفت میباشد كه در 63 سالگی بدرود حیات گفته است. اینگونه دقتها و علاقه مندی به آرشیو، اسناد و تاریخ را میتوان در روزنامههایی چون نیویورك تایمز دید وبس؛ جایی كه كسانی مثل گوستاو فرانكلین سوئیفت میتوانند ایدههای خلاقانه خود را بهراحتی به منصه ظهور برسانند و به اوج قلههای ترقی برسند. گوستاو فرانكلین سوئیفت، یكی از 12فرزند خانواده بود كه در 24 ژوئن سال 1839 به دنیا آمد. او در 14سالگی نزد برادرش كه یك قصاب محلی بود، شروع به كار كرد. بعد از چند سال، گوستا مغازه قصابی كوچكی را برای خودش باز كرد و زمانی كه به عنوان مسئول خرید كار میكرد، دست به خرید و فروش عمده گوشت زد و متوجه شد كه خریدن چندتایی گاو و فروختن آن به چند خریدار كوچك، دیگر بازدهی چندانی ندارد. گوستاو فكر كرد كه باید به شیكاگو برود؛ زیرا در آنجا خط آهن از مزارع میگذرد و او میتوانست شمار زیادی گاو را مستقیما از دامداران خریداری كند و سپس برای فروش به سواحل شرقی ببرد. از آنجایی كه نمیتوان گاوها را به علت بزرگی انتقال داد، سوئیفت متوجه شد كه بهترین راه این است كه گاوها را در شیكاگو بكشد و بعد فقط تكههای قابل خوردن آن را به سواحل شرقی انتقال دهد. این كار باعث میشد كه در60درصد هزینه حمل صرفهجویی شود. علاوه بر این، هزینه غذایی گاوها در حین حمل، كاهش وزن آنها و صدماتی كه امكان داشت در زمان انتقال اتفاق بیفتد نیز وجود نداشت. سوئیفت باید بر چهار مانع فائق میآمد. اولین و مهمترین مشكل، تكنولوژی ساخت یك ترن یخچالدار بود، دومین مشكل، سرمایه مورد نیاز برای ساختن ماشینها و سردخانه در محل توزیع گوشتها بود، سومین مشكل، نرخ بالای حمل و نقل گوشت گاو بود و مشكل آخر این بود كه قصابهای سواحل شرقی و دیگر خریداران عنوان میكردند كه گاوها باید زنده به آنجا انتقال و سپس در آن مناطق كشته شوند. در همین حال، راهآهن علاقهای به ساختن چنین ماشینهایی برای سوئیفت نداشت، ولی او بالاخره تولیدكنندهای برای آنها پیدا كرد. اما سوئیفت مجبور بود كه سردخانههایی در بین راه و در انتهای هر مسیر هم ایجاد كند.راهآهن همچنین از اجازه دادن به تردد ماشینها بر خط آهن امتناع كرد؛ زیرا عبور و مرور آنها، مشتریانی كه گوشت حمل میكردند را كاهش میداد. این بود كه سوئیفت با یك خط آهن در كانادا برای حمل گوشتها به توافق رسید و بعد از مدت كوتاهی، با مقاومت مردم سواحل شرقی در مقابل گوشتهای یخ زده غرب كشور، پیروز شد. گوستاو با ایده زیركانهاش پا در مسیری نهاد كه رشد بسیار سریعی در پی داشت. طرح او مبنی بر این بود كه از طریق تولید بیشتر، تخصصی شدن و بالاتر بردن كارآیی خط تولید، هزینه تولید را كاهش دهد. او همچنین در پی راههایی برای تبدیل ضایعات به محصولات فرعی سودآور بود. این محصولات فرعی از مواد خوردنی تا صابون، كودهای شیمیایی، فرآوردههای دارویی، غذای طیور و حیوانات تقسیمبندی میشدند. موفقیت گوستاو سوئیفت را میتوان در عواملی یافت كه خصیصه بارز كارآفرینان قرن نوزدهم بودند. او در یافتن برای كاهش شیوههای هزینه عملیات، عزمی جزم داشت و هرگز از بازرگانی راضی نشد. گوستاو شخصا بر عملیاتها و نحوه كار كارمندانش كنترل شدید داشت و نسبت به كسانی كه اشتباه میكردند، ترحم چندانی نداشت. سوئیفت كاركنان شركت را ترغیب میكرد تا سهام شركت را بخرند و وقتی كاركنان وفادار نسبت به شركت پیدا مینمود، پایه سرمایه خود را افزایش میداد. تحولات زیاد سوئیفت كه در شركت او صورت میگرفت، باعث شد كه گوستاو هرگز یك شركت مستقل نداشته باشد.به هر حال، نوآوری و رشدی كه در شركت سوئیفت و صنعت بستهبندی گوشت ایجاد شد، نتیجه فعالیت كارآفرینی اولیهای بود كه توسط گوستاو فرانكلین سوئیفت صورت گرفت و در نهایت او را در زمره افراد ثروتمند بر روی زمین قرار داد. IQ یا FQ کدامیک عامل موفقیت هستند؟ «هوش بهر» یا «هوش هیجانی» کدامیک عامل موفقیت هستند؟ برخلاف باور قدیمی و رایج بین عموم مردم، «هوشبهر» یا«IQ» به تنهایی در موفقیت افراد در ابعاد ذکر شده نقش چندانی ایفا نمیکند. مشاهدات و مطالعات حاکی از آن است که بسیاری از افرادی که دارای IQ یا هوشبهر بالاتر از متوسط هستند، در عمل توفیق چندانی در تحصیل، اشتغال و... ندارند. «هوش هیجانی» یا «EQ» «هوش هیجانی» (EQ) به عنوان یکی از عوامل بسیار موثر در موفقیت فردی شناخته شده است. هوش هیجانی یعنی توانایی مهار تمایلات عاطفی و هیجانی خود، درک خصوصیترین احساسات دیگران، رفتار آرام و سنجیده در روابط انسانی و خلاصه همان طور که ارسطو گفته است: «مهارت نادر به حق عصبانیشدن در حد و اندازه معقول، در زمان مناسب، با دلیل موجه و به شیوه شایسته». به عبارت دیگر، فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، به خوبی میتواند احساسات خود را مهار کرده و آنها را به شکل مناسب بیان کند. چنین فردی به دلیل داشتن حس همدلی بالا و کنترل مناسب بر هیجانات خود، در روابط بین فردی موفقتر است و در نتیجه از امکانات و موقعیتهای بهتری در زندگی برخوردار میشود. مفهوم هوش هیجانی توسط «گلمن» در سال ۱۹۹۵ میلادی رواج یافت. محقق دیگری به نام «بار.آن» در سال ۱۹۹۷ پرسشنامهای را برای سنجش هوش هیجانی EQ تهیه کرد. این پرسشنامه شامل ۱۳۳ مورد و از نوع پرسشنامه خودسنجی بود. در مجموع موردهای مطرح شده در پرسشنامهEQ پنج بعد اصلی را اندازه میگیرند که عبارتند از: هوش درون فردی، هوش بین فردی، قابلیت انطباق، كنترل استرس، خلق عمومی هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوهای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق میشود. هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایتبخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) میباشد. همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیتپذیری اجتماعی بالا است. سازگاری شامل توانمندیهای حل مسئله، ارزیابی واقعیت و انعطافپذیری است. کنترل استرس، توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرسزا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق و یا وسوسه برای عمل کردن است. خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواریهای زندگی میباشد. به طور کلی، افرادی که EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان میدهند. این افراد باوجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند. وراثت یا محیط، کدامیک موثرند؟ بر خلاف IQ یا هوشبهر که بیشتر تحتتاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت میماند، هوش هیجانی احتمالا بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی میباشد. دانیال گلمن میگوید: قابلیتهای تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع تواناییهای اکتسابی هستند، اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملا برخی از جنبههای شخصیت را مانند خوشبینی و استقامت در بر میگیرد. با توجه به اینکه در شکلگیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند، نمیتوان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوشهیجانی تائید کرد. به طور کلی، در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی میباشد و یا مجموعهای از تواناییها، قابلیتها و مهارتهای اکتسابی است، اتفاق نظر وجود ندارد. به نظر میرسد، این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی بهگونهای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود، اما با الگوی پرورش صحیح، هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیبپذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است. به عبارتی دیگر، هوش هیجانی تابع این اصل کلی میباشد که نابود کردن همیشه آسانتر از پرورش دادن است. تقسیمبندی افراد بر اساس IQ و EQ جک بلوک، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، IQ و EQ به 4دسته تقسیم میکند: مردانی با IQ بالا: این مردان از روی تواناییهای گسترده عقلانیشان مورد شناسایی قرار میگیرند، چنین افرادی جاهطلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی میباشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین، کمرو، فروتن، نازک نارنجیو از نظر احساسی سرد و بیعاطفههستند. مردانی با EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزنده هستند، ظرفیت بالایی جهت تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیتپذیر، دلسوز و با ملاحظهاند. این افراد با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی میکنند. زنانی با IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند، در بیان موضوعات عقلانی و اندیشههای خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درونگرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل میکنند و معمولا آن را غیرمستقیم ابراز میکنند. زنانی با EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیما بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر میکنند، مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروهگرا هستند، شاد و آسوده خیال میباشند و به ندرت احساس نگرانی و گناه میکنند. شکی نیست که برخورداری از هوشبهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک، فردی که از نظر هوشبهر بالا است، اما فاقد هوش هیجانی کافی میباشد، تقریبا کاریکاتوری از یک آدم خردمند است. او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. تهیه و
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 385]