واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: به مناسبت همانديشي چندصدايي در هنر صداهايي كه با هم شنيده ميشوند
جام جم آنلاين: گروه فرهنگ و هنر: همانديشي چندصدايي در عرصه نقد ادبي و هنري ايران، يكشنبه گذشته در ساختمان مركزي فرهنگستان هنر برگزار شد. اين همانديشي شامل 6 گروه نظريهپردازي، نمايش، سينما، ادبيات، معماري و تجسمي برگزار شد و در آن تعدادي از استادان دانشگاه، كارشناسان هنري و هنرمندان سخنراني كردند.
ميخائيل باختين و تئوريهاي نقد ادبي معاصر، خوانش پليفونيك، چندصدايي در هنرهاي نمايشي، باختين و نمايشهاي كارناوالي و چندصدايي در معماري، عنوان برخي مقالاتي بود كه در اين همايش يكروزه ايراد شد. به همين مناسبت، دبير بخشهاي نظريهپردازي و نمايش اين همانديشي، مقالهاي را در اختيار روزنامه جامجم قرار داده است كه ميخوانيد.
بيشك آشنايي هرچه بيشتر با مقوله (چندصدايي) وسعت و عمق بيشتري را به نام ايراني خواهد بخشيد؛ وسعت از آن نظر كه ما صداهاي تازهاي را در پهنه بيكران هستي خواهيم شنيد و عمق، از آن منظر كه به اعماق زمين نقب ميزنيم تا صداهاي آرام و پنهان را نيز گوش فرا دهيم.
اصطلاح (چندصدايي) يا پولي فوني نخستين بار از سوي باختين (Bakhtine) با الهام از مفهوم صدا (مونوفوني، هموفوني و پولي فوني) در موسيقي در زمينه نقد ادبي و نظريههاي ادبي اجتماعي مطرح شد.
اين موضوع اگرچه با تاخيري ناخواسته و ناشي از سلطه و سيطره سياسي در روسيه حادث شد؛ اما از دهه 60 به وسيله اروپاييان معرفي و هويت تازهاي را هم براي باختين و هم براي اين رويه كه از يك سو نگاهي آزادانديش و همهجانبه به آثار ادبي داشت و هم زمينهاي براي وسعت نظر در طرح موضوعات و حقوق اجتماعي بود، مطرح كرد.
چندصدايي، يعني وجود امكان مساوي و برابر براي طرح صداهاي گوناگون. توزيع مساوي و صداها در يك متن چنان كه تمام صداها حق و فرصت حضور داشته باشند، بيآن كه يكي بر ديگري رجحان داشته و يا تسلطي بر صداهاي ديگر داشته باشد. مفهوم پلي فوني در نظريه و نقد باختين نيز نوعي نگاه به ساختار روايتي آثار ادبي است كه وي برخي آثار را حائز اين ويژگي يعني چندصدايي و برخي ديگر را واجد تكصدايي ميداند.
داستايوفسكي و رمان چندصدايي
به نظر ميآيد باختين براساس ديالوگ و گفتگو از روش سقراط، نخستين گرتهبرداري را براي پردازش اين موضوع اخذ كرده باشد و به دنبال آن به دليل آشنايي با زبان يوناني و نيز آشنايي و مطالعه آثار روم باستان و ادبيات عاميانه به دليل گفتگومندي آزاد و حضور همهجانبه مردم به چنين صرافتي افتاده باشد؛ ولي بيش از همه اين ريشهها بايد به داستايوفسكي، نويسنده نامدار روس اشاره كرد كه بوطيقاي اين نظريه را در ذهن باختين تشكيل ميدهد. به تعبير او، داستايوفسكي، خالق رمان چندصدايي است و باعث شكست حركت تكصدايي در ادبيات اروپايي شده است.
به نظر باختين، در رمانهاي داستايوفسكي هر كدام از شخصيتها در حكم يك ملودياند و مجموعه آنها نغمه نهايي را به گوش ميرساند. به عبارتي، نويسنده در مركز ماجرا، نه در گوشهاي جدا يا بالا ايستاده و به نوعي محوريت ماجرا را عهدهدار بوده و به هر كدام به فرصت و سهمي مساوي، مجال سخن گفتن ميدهد. اين شخصيتها در تعاملي مكاني و زماني و موقعيتي ويژه همديگر را تكميل ميكنند. پس راوي تنها يك فرد نيست؛ بلكه همه شأن حضور و حق سخن گفتن دارند و رمان در اشكال و سطوح گوناگون با شخصيتهاي متفاوت به شكلي چندوجهي و چندصدايي عرض اندام ميكند.
به عبارتي، نويسنده بدل به چند شخصيت مي شود و مكالمه، عنصر اساسي متن است. برخلاف آن كه در رمان تكصدايي ما همواره تنها يك صدا، يعني صداي مولف و نويسنده را ميشنويم و طبعا هنر چندصدايي از آنجا كه ارتباطي تنگاتنگ با شرايط اجتماعي دارد، در بستر روابط خاص اجتماعي هر دورهاي بازتاب مييابد.
در رمان چندصدايي هيچكدام از شخصيتها حق برتري بر ديگري ندارد. چند صدا به طور همزمان و بدون داوري و ارزشيابي در كنار هم طرح ميشوند و ما همواره در ديناميزمي پويا و جاري قرار ميگيريم.
مقايسه رمان و شعر
در ميان گونههاي مختلف ادبي از منظر باختين، رمان از بالاترين سطح گفتگومندي و چندصدايي در ميان انواع نثر برخوردار است. همچنان كه باختين اين خصلت را براي شعر قائل نيست و بر آن اعتقاد است كه شعر حوزهاي تكصدايي است كه در آن تنها صداي شاعر طنينانداز است. تكثير و گونهگوني صداها، آگاهيهاي مستقل و متمايز، تفاوت بياني و لحنهاي متفاوت بنيادهاي رمانهاي داستايوفسكي را تشكيل ميدهد. خصلت عمده اين روش همانا نزديك شدن به زندگي واقعي مردم و تودههاست. اين شخصيتها در كنار هم هر كدام استقلال خاص خود را دارند و من در كنار ديگري حق حيات و حضور مييابد. او رمان را پديدهاي چند سبكي، چند زباني و چند آوايي قلمداد ميكند.
ميخائيل باختين اظهار ميدارد كه هيچ متني بيبهره از ديگر متون نيست و تنها تفاوتي كه ميان آنها وجود دارد، تفاوت بر سر ميزان گفتگومندي است. گفتگومندي يا ديالوژيسم (dialogism) كه اصول منطق گفتگويي و مكالمهياوري و يا منطق مكالمه نيز ترجمه شده است رابطهاي تنگاتنگ با چندصدايي دارد. زبان شيوهاي مناسب براي حضور است و چنين شيوهاي همانا بيناگفتاري يا گفتگومندي است و نثر داراي طيف گفتگومندي بيشتري از شعر است. او منطق مكالمه را بنيان سخن دانسته و بر آن نظر است كه معنا در مكالمه و مناسبت ميان افراد ساخته ميشود. باختين فرهنگ را ماهيتي مكالمهاي ميداند و لاجرم گفتگو تنها عامل اين ارتباط است. حيات و بقاي هر جامعهاي در گرو مكالمه و گفتگومندي است، همچنان كه در رمان رابطه تنها از طريق مكالمه و گفتگومندي صورت ميپذيرد.
رمانهاي تكصدايي تولستوي
باختين تولستوي، نويسنده ديگر روس را تكصدايي ميداند و اشاره ميكند كه در آثار او تنها صداي مسلط، صداي راوي (نويسنده) است كه بر ديگر صداها برتري و هژموني دارد. هر چند در اثناي اثر صداي شخصيتهاي ديگر شنيده ميشود؛ اما نهايتا نوعي تكگويي كه زبان مسلط نويسنده است، حرف نهايي را ميزند. او حرف آخر و اول را خود ميزند در حالي كه حقيقت امري نسبي و فراگير است و گفتگومندي راه منطق حقوق اجتماعي است. براي باختين منيت مطلق مفهومي ندارد، بلكه انسان به دليل فلسفه نسبيت با ارتباط با ديگران معناي حقيقي خود را بازمييابد و من تكصدا براي او فاقد هر گونه ارزشي است.
در رمانهاي داستايوفسكي، هريك از شخصيتها در حكم يك ملودياند كه از تركيب آنها، نغمههايي به گوش ميرسد
براي باختين هر خودي بيگانه است و به تنهايي قادر نيست به درك و شناختي برسد. ازاينرو آگاهي و معرفت انسان از خودش تنها از طريق ارتباط و پيوند با ديگران ممكن است. پس او برخلاف دكارت كه گفت: من ميانديشم، پس هستم، باختين ميگويد: تو هستي، من هم هستم. به عبارتي: تو حرف مرا ميفهمي، پس ما هستيم.
چندصدايي در فرهنگ عاميانه
وجه ديگر نظريه باختين در منظر چندصدايي به كارناوالها و فرهنگ عاميانه اختصاص دارد كه در برابر فرهنگ جدي و رسمي كه معمولا صداي مسلط فرهنگ حاكم است، قرار ميگيرد.
در اين عرصه نيز چندگويي و تكگويي همچنان موضوع اصلي است. در آيينها و مناسك كارواني كه خوشوقتانه نمونههايي از آن در فرهنگ ايراني مانند «ميرنوروزي> يافت ميشود، مردم حق حضور دارند و با طنز و مطايبه، بخشي از حمايت اجتماعي خود را ابراز ميدارند؛ چرا كه آيينها و مناسك كارواني غالبا سرشار از لطيفه، شادي و به عبارتي تعطيلي قانون و گاه اخلاقيات رسمي است.
در اين تعاملات عاميانه مردمي عادي به دور از سلطههاي رايج و معمول به گفتگوهايي همسطح و متقابل مي پردازند. مناظره و گفتگو يكي از خصيصههاي اين گونه نمايش است و كارناوالها محملي براي طرح مضامين و انديشههاي ازلي كه معمولا از زايش، باروري، خوراك و رويش سخن ميگويند. به نظر ميآيد اين مقوله بيش از ادبيات و فرهنگ رسمي به وجوهات و نيازهاي انسان زميني ميپردازد و بر واقعيت بيشتري استوار است و طنز خصيصه هميشه رايج اين حركات آييني است كه زمينه طرح را بيش از عناصر ديگر فراهم ميسازد همچنان كه بسياري از مسائل را كه نميتوان به زبان جدي و رسمي بيان كرد از قالب طنز و شوخي طرح آن امكانپذير است.
صداي نمايشنامهنويس
اما برخلاف كارناوالها و كاروانهاي نمايشي كه به نوعي در زمره گونههاي نمايش قرار ميگيرند، باختين، درام و نمايش را مقولهاي تكصدايي ميداند و معتقد است درام اگرچه طبيعتا از يك چندصدايي به دوردست و طرحهاي متكثر دارد، ولي نميتواند جهانهاي متكثر داشته باشد.
او بر آن نظر است كه در هر درامي يك صدا بيشتر وجود ندارد و آن صداي نمايشنامهنويس است كه از زبان شخصيتهاي مختلف بر صحنه جاري ميشود.
اما به نظر ميآيد كه شكسپير و بعضي نويسندگان ديگر زمينه چندصدايي را با تقابل و تعامل شخصيتها در متن خود مستتر داشته همچنان كه نگاه هرمنوتيكي امروزه با خوانش تازه ميان اتللو و ياگو، گاه حق را به ياگو ميدهد و گويي صداي ياگو نيز در متن شنيده ميشود.
منابع: تودوروف، تزوتان، منطق گفتگويي ترجمه داريوش كريمي، تهران نشر مركز باختين، ميخائيل، سوداي مكالمه، خنده، آزادي، ترجمه محمدجعفر پاينده، نشر چشمه نامور مطلق، بهمن، باختين و گفتگومندي و چندصدايي، مطالعه پشيابنيامنتيت، باختين پژوهشنامه علوم انساني.
دكتر اردشير صالحپور
جمعه|ا|16|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 143]