واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: تسبيح موجودات و شعور هستي
كاظم ابراهيمي
آيا هستي و آنچه در آن است از گياهان و جانوران و جمادات، شعور و فهم دارند؟ و آيا آنها نيز مانند انسان داراي تكليف بوده و وظيفه تسبيح گويي و عبادت خدا را برعهده گرفته اند. در مقاله حاضر نويسنده با استناد به آيات قرآني ضمن پاسخ به اين سؤالات، تسبيح گويي هستي و شعور آن را به اثبات مي رساند و بيان مي كند كه موجودات و تمام جنبدگان در قبال تكليف و اراده و شعوري كه دارند در مقابل خداوند مسئول و مورد بازخواست هستند: با هم اين مقاله را از نظر مي گذرانيم.
¤ ¤ ¤
چيستي تسبيح
تسبيح به معناي تنزيه خدا و پاك شمردن وي از هر گونه نقص است. راغب اصفهاني، قرآن پژوه و زبان شناس معروف ادبيات عرب و فرهنگ قرآني، آن را به معناي حركت با شتاب و به دور از هرگونه سستي در بندگي خداوند متعالي مي شمارد (مفردات الفاظ القرآن، ص392ذيل سبح) كه معناي خاص است. اين در حالي است كه اين منظور تسبيح را به معناي سبحان الله دانسته كه بيانگر تنزيه خداوند از هر گونه شريك، فرزند يا هر صفتي كه سزاوار ذات پاك او نيست مي باشد. (لسان العرب، ابن منظور، ج6 ص144)
قرآن تسبيح خداوند را امري شايسته همه موجودات و آفريده ها برمي شمارد و آن را در كنار حمد و ستايش پروردگار، روشي نيكو مي داند به گونه اي كه فرشتگان در بيان عدم نياز به آفرينش موجودي ديگر با اشاره به تسبيح گويي و تقديس گري خويش مي گويند كه با وجود ما ديگر نيازي به آفرينش خليفه اي براي خدا نيست. (بقره آيه30)
در حقيقت استدلال فرشتگان آن است كه هدف از آفرينش به ويژه خليفه آن است كه در مقام تسبيح و تقديس ذات الهي بر آيد كه ما بدان مشغول مي باشيم. هر چند كه خداوند با اشاره به عدم توانايي فهم و نداشتن علم و دانش فرشتگان، اهداف ديگري را براي آفرينش خليفه بيان مي كند ولي مي توان گفت كه يكي از اهداف اصلي خلقت و آفرينش موجودات تسبيح گويي آنان است به گونه اي كه فضاي غالب موجب شده كه فرشتگان اصولا نيازي به آفرينش موجودي ديگر به عنوان خليفه احساس نكنند؛ زيرا چنان كه آيات 5سوره شورا و 7سوره غافر و 75سوره زمر و همچنين آيه13 سوره رعد بيان مي كند كار فرشتگان تسبيح همراه با تحميد خداوند مي باشد.
تسبيح كنندگان
آن دسته از آيات قرآني كه به تشريح هستي مي پردازند، در ضمن ارايه هستي شناسي خاص توحيدي مي كوشند تا وظيفه انساني را تبيين و راه هدايت وي را بنمايانه، به گونه اي كه مي توان گفت تسبيح گويي و تقديس گري در كنار تحميد و ستايشگري از اهداف اصلي آفرينش است. چنان كه آيات پيش گفته نمايي از اين حقيقت را به دست مي دهد.
افزون بر اين از آيات برمي آيد كه تسبيح هر چند براي برخي از موجودات به نوعي تكليف خاص تكويني مي باشد ولي براي برخي ديگر تكليف خاص تشريعي است. به اين معنا كه براي فرشتگان تسبيح گويي يك وظيفه و كار ويژه اصلي مي باشد كه آنان به صورت تكويني و به دور از اراده و اختيار آن را انجام مي دهند اما براي انسان يك تكليف خاص تشريعي است كه مي بايست با اراده و اختيار خويش آن را انجام دهد.
براي دست يابي به ديدگاه قرآن نسبت به هستي شناسي در اين حوزه مي بايست پيش از آن كه به بحث دلايل اثباتي تكليف و در نتيجه شعور و نوعي عقل در موجودات و هم چنين نوعي اختيار و اراده در آنها بپردازيم مي بايست اصل تسبيح گويي را براي اين موجودات باتوجه به آيات مصرح و نصوص قرآني اثبات كنيم. از اين رو در آغاز بايد به اين پرسش پاسخ داده شود كه آيات قرآني، تسبيح را براي همه موجودات اثبات مي كند يا نه؟
تسبيح گويي هستي
خداوند در آيه 44 سوره اسراء از تسبيح گويي دايمي آسمان هاي هفت گانه و زمين و نيز همه موجوداتي كه در آن هستند و از هستي و وجود بهره مي برند، سخن مي گويد و با تاكيد بر اين كه شما توانايي فهم آن را نداريد، به انسان يادآور مي شود كه عدم درك و فهم چيزي يا واقعيتي به معناي عدم وجود و يا امكان آن نيست. به اين معنا كه اگر چيزي را من نيافتم به معناي آن نيست كه آن چيز وجود ندارد.
تاكيد خداوند بر واژه «فقه» كه به معناي فهم دقيق و كامل است، نشان مي دهد كه انسان نمي تواند درك درستي از تسبيح گويي آسمان هاي هفتگانه و زمين و ديگر موجودات هستي داشته باشد.
خداوند در آيات 24 سوره حشر و نيز آيه نخست سوره جمعه و تغابن با تغيير واژه «من» كه براي صاحبان عقل و خرد به كار مي رود به واژه «ما» كه براي هر موجودي از عاقل و غيرعاقل و به ويژه گروه دوم به كار مي رود مي كوشد تا اين معنا را تاكيد كند كه تسبيح گويي موجودات، اختصاص به موجودات صاحب عقل چون انسان و فرشته و جن ندارد بلكه همه موجودات را شامل مي شود. (يسبح له ما في السماوات و الارض)
كاربرد فعل مضارع كه دلالت بر استمرار دارد اين معنا را مي رساند كه اين تسبيح گويي اختصاص به زمان و حالت خاصي ندارد بلكه به سبب آن كه وظيفه و تكليف همه هستي است امري دايمي و استمراري است.
آيات قرآني در تبيين هستي شناسي بر اين نكته تاكيد دارند كه هيچ آفريده اي از آفريده هاي خداوند بيرون از دايره تسبيح گويي قرار نمي گيرند. از اين رو از تسبيح گويي همه موجودات در آياتي چون آيات پيش گفته و نيز تسبيح گويي خاص فرشتگان (بقره آيات 30 و 32 و نيز اعراف آيه 206 و آيات ديگر) و خستگي ناپذيري ايشان (انبياء آيات 19 و 20) به سبب خوفشان از خداوند و مقام جلال الهي (رعد آيه 13) در كنار تسبيح گويي كوه ها (انبياء آيه 79 و سبا آيه 10 و ص آيات 17 و 18) و زمين (اسراء آيه 44) و آسمان هاي هفتگانه (همان) و رعد (رعد آيه 13) پرندگان (انبياء آيه 79 و نور آيه 41) و مانند آن ها سخن به ميان آمده است.
شعور و عقل تسبيح گويان
قرآن براي همه هستي، نوعي عقل و شعور اثبات مي كند؛ زيرا هر آن چه نام وجود و هستي دارد از مقام حي بهره مند مي باشد و موجودات به سبب حي بودن داراي عقل و شعور و حتي علم خاص خود هستند.
آيه 41 سوره نور به صراحت براي موجودات آسماني و زميني، عقل و شعور را اثبات مي كند از اين رو واژه «من» به معناي هر كسي را در آيه آورده است تا بيان كند كه تسبيح گويي آنها آگاهانه و از روي شعور است.
همراهي و هم صدايي كوه ها و پرندگان با داود براي تسبيح گويي كه در آيه 10 سوره سبا بيان شده خود بهترين گواه بر شعور و رفتار آگاهانه آنان در تسبيح گويي خداوند است.
اصولا در اين آيه با توجه به مخاطب قرار دادن كوه ها و پرندگان در فرمان الهي به «يا جبال اوبي معه و الطير» مي توان افزون بر اثبات شعور، تكليف را نيز به دست آورد؛ زيرا زماني مي توان تكليف و فرماني را بر موجودي بار كرد كه داراي نوعي شعور باشد؛ چنان كه تكليف بر موجودي بيانگر اين نكته نيز مي باشد كه وي داراي نوعي اختيار است. بنابراين هنگامي كه خداوند به زمين و آسمان ها مي فرمايد: فقال لها و للارض اتينا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين؛ به سوي من به اختيار و يا اكراه بياييد، مي گويند به اطاعت مي آييم.
اين اطاعت پذيري خود بيانگر نوعي پذيرش تكليف و داشتن اختيار و هم چنين اراده براي آمدن است. هر چند كه تفاوت هايي با نوع اطاعت و اختيار و اراده و هم چنين شعور و آگاهي بشر دارد ولي اين بدان معنا نيست كه آنان از شعور و تكليف خاص خود و از اختيار و يا اراده بي بهره اند.
داستان هدهد، مورچه و سليمان
درباره شعور و عقل موجودات مي توان به داستان هدهد، مامور ويژه حضرت سليمان پيامبر(ع) اشاره كرد. در داستاني كه قرآن در سوره نمل مطرح مي كند سخن از تنبيه و مجازات پرنده اي به خاطر سرپيچي از فرمان تشريعي است كه خود گواهي آشكار براي قابليت هاي تكليف تشريعي پذيري آن هاست. در اين جا آن حضرت تهديد مي كند كه اگر براي غيبت خويش دليل قابل قبولي براي علت غيبت و تمرد از فرمان بسيج و آماده باش دايمي در محضر نبي الله نياورد او را مي كشد و يا شكنجه مي دهد.(نمل آيه 21)
قرآن در ادامه، داستان را اين گونه گزارش مي كند: پس ديري نپاييد كه ]هدهد آمد و[ گفت: از چيزي آگاهي يافتم كه از آن آگاهي نيافته اي، و براي تو از «سبا» گزارشي درست آورده ام. من ]آنجا[ زني را يافتم كه بر آنها سلطنت مي كرد و از هر چيزي به او داده شده بود و تختي بزرگ داشت. او و قومش را چنين يافتم كه به جاي خدا براي خورشيد سجده مي كنند، و شيطان اعمالشان را برايشان آراسته و آنان را از راه ]راست[ بازداشته بود، در نتيجه ]به حق[ راه نيافته بودند. آري، شيطان چنين كرده بود[ تا براي خدايي كه نهان را در آسمان ها و زمين بيرون مي آورد و آنچه را پنهان مي داريد و آنچه را آشكار مي نماييد مي داند، سجده نكنند. خداي يكتا كه هيچ خدايي جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است. سليمان گفت: خواهيم ديد آيا راست گفته اي يا از دروغگويان بوده اي. اين نامه مرا ببر و به سوي آنها بيفكن، آن گاه از ايشان روي برتاب، پس ببين چه پاسخ مي دهند. (نمل آيات 22 تا 29)
از اين آيات به خوبي روشن مي شود كه هدهد داراي توانايي هايي بوده است كه تكليف و مجازات براو بار مي شود. اين توانايي ها چنان كه از آيات دانسته مي شود شامل عقل و شعور بسيار بالا و اراده قوي و اختيار براي انجام كار بود. نگرش هدهد به وضعيت مردم سبا و خورشيدپرستي آنان در كنار ديدن عظمت الهي و فريب شيطان خودبيانگر درجه فهم و شعور بالاي پرنده است. اين همان چيزي است كه ما آن را نمي فهميم و به تعبير قرآني فقه نمي كنيم ولي نبي الله به اراده و اذن الهي توانست نه تنها بفهمد بلكه او را به ماموريت سخت سفارت بفرستد.
نمونه ديگري كه قرآن گزارش مي كند داستان مورچه است. خداوند درباره شعور و احساس مسئوليت وي گزارش مي كند:«تا آن گاه كه به وادي مورچگان رسيدند. مورچه اي به ] به زبان خويش[ گفت: اي مورچگان، به خانه هايتان داخل شويد، مبادا سليمان و سپاهيانش- نديده و ندانسته- شما را پايمال كنند.» ] سليمان[ از گفتار او دهان به خنده گشود و گفت: «پروردگارا، در دلم افكن تا نعمتي را كه به من و پدر و مادرم ارزاني داشته اي سپاس بگزارم، و به كار شايسته اي كه آن را مي پسندي بپردازم، و مرا به رحمت خويش در ميان بندگان شايسته ات داخل كن.» (نمل آيات 18 و 19)
بنابراين براي موجودات ديگر نه تنها عقل و شعور نسبت به خود و وظيفه و مسئوليت هاي فردي و اجتماعي اثبات مي شود بلكه عقل و شعوري فراتر از درك هستي و آفرينش و مسئوليت هاي انساني نيز اثبات مي شود كه مسئله اي بسيار پيچيده است.
هدهد تبيين مي كند كه انسان ها مسئوليت هايي در قبال خود و ديگران دارند و اين كه وظيفه آنان عبادت و حركت در مسير الهي است اما موجودي شرير و دشمني سوگند خورده به نام ابليس و شيطان، ايشان را فريب مي دهد و گمراه مي سازد.
حشر و نشر جانداران
اين همه خود بيانگر سطح شعور و ادراك موجودات ديگر هستي از جمله پرندگان و مورچگان و حتي كوه ها و جمادات است كه در آيات ديگر تبيين شده است.
در هستي شناسي قرآن، به سبب تكليفي كه بر موجودات هستي به شكل تشريعي بار مي شود آنها بايد در قيامت و رستاخيز، حشر و نشر يافته و بدان ها پاسخ دهند. در آيه 5 تكوير مي فرمايد: و اذا الوحوش حشرت؛ و آن گه كه وحوش را محشور كنند.
و همچنين در آيه 38 سوره انعام به صراحت سخن از حشر و نشر جانوران و جنبندگان مي كند و توضيح مي دهد كه همه موجودات، داراي امت و جامعه مي باشند و در قيامت حشر و نشر مي شوند تا بازخواست شوند و از تكاليف و انجام آن پرسيده شوند: و هيچ جنبنده اي در زمين نيست و نه هيچ پرنده اي كه با دوبال خود پرواز مي كند مگر آنكه آنها ]نيز[ گروه هايي مانند شما هستند، ما هيچ چيزي را در كتاب ] لوح محفوظ[ فروگذار نكرده ايم سپس ] همه[ به سوي پروردگارشان محشور خواهند شد.
آثار تسبيح گويي بشر
تاكيد قرآن بر وجود تكليف و تسبيح در موجودات ديگر از آن روست تا انسان ها را به سوي عمل به اين تكليف بكشاند؛ زيرا تكليف تسبيح امري است كه مي توان گفت يكي از اهداف آفرينش به ويژه انسان در مقام خلافت الهي است. ماموريت انسان اين است كه حداقل در زمان هاي خاص به تسبيح خاص خداوند بپردازد كه در آيات چندي چون 39 سوره ق و 55 سوره غافر و آيات ديگر بيان شده است.
تسبيح گويي بشر موجب مي شود تا دعاهاي وي مستجاب شود (انبياء آيات 87 و 88) و از عذاب الهي مصونيت يابد (قلم آيات 20 تا 38) و گرفتاري هايش برطرف شود (انبياء آيات 87 و 88 و صافات آيات 143 تا 145) و دل ها و خانه هايش نوراني گردد (نور آيات 35 و 36) و در مقام رضا در آيد (طه آيه 130) و رفع دلتنگي و افسردگي شود (حجر آيات 97 و 98 و مجمع البيان ج 9 و 10 ص 506 و الميزان ج 12 ص 195) و در مسير كمالات چون احسان و انفاق گري (قلم آيات 23 تا 28) و صبر (طه آيه 130) قرار گيرد.
چهارشنبه|ا|9|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2306]