واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دربندی، محمدرضا - پانزدهم خرداد، دو واقعه مهم تاریخی را در حافظه مردم ایران تداعی می کند. اولین واقعه، در سال 1342 شمسی اتفاق افتاد که در این روز امام خمینی طی یک سخنرانی تاریخی اعلام کرد ، زیر بار قانون کاپیتولاسیون که از سوی رژیم شاه پذیرفته شده بود، نخواهد رفت و در مقابل آن خواهد ایستاد که پیامد آن چندین نفر کشته، تعدادی دستگیر و زندانی و نیز تبعید ایشان بود.حادثه دوم هم در 15 خرداد 1367 اتفاق افتاد که امام خمینی زمین را ترک و در آسمان جای گرفت و امت اسلام را در سوگ خود داغدار کرد. امام خمینی در دوران حیات پر برکتش ، موجب تحولاتی عظیم در عرصه های مختلف گردید که رساله ها و مقالات قابل توجهی در این زمینه نگاشته شده است. لکن در این مقال به نقش امام خمینی در خارج از مرزهای ج.ا.ا اشاره می شود. بدیهی است سخن گفتن در این باره ، مستلزم پذیرفتن یک اصل مهم فلسفه تاریخ است که عبارت است از : پذیرش نقش شخصیت ها در تاریخ .شاید سوال شود که چه لزومی برای سخن گفتن درباره این اصل بدیهی وجود دارد ؟ زیرا گروهی از متخصصین فلسفه تاریخ - گرچه دوره ی آن ها به پایان رسیده - خلاف این نظریه را عنوان کرده و معتقدند اساسا شخصیت ها، نقشی در تاریخ ندارند، بلکه این تاریخ است که شخصیت ساز است و هویت همه انسان ها تحت تاثیر عوامل تاریخی شکل می گیرد و سپس جزیی از تاریخ می شوند. در این زمینه به سخنان دو دانشمند مطرح پیرو این فلسفه، اشاره می کنم . اولی هگل است که می گوید: تاریخ ، کشتارگاه اراده های فردی انسان ها است. او معتقد است انسان در مقابل تاریخ هیچ اراده ای ندارد و چون خاشاکی بر روی رود، اسیر جریان تاریخ می باشد. دومین سخن از انگلس است که می گوید:خدای تاریخ ، سنگ دل ترین خدایان است که ارابه پیروزی خود را از روی اجساد کسانی که در برابر آن بایستند ، به پیش می راند.البته در مقابل این نظریه ، بسیاری دیگر از مورخین و دانشمندان فلسفه تاریخ معتقدند ، تاریخ چیزی جز کنار هم قرار گرفتن رفتار آدمیان نیست و هرچه رفتار انسان ها تاثیر گذار تر باشد ، در تاریخ ماندگار تر می شود و در نتیجه ، این شخصیت ها هستند که تاریخ سازند، نه اینکه تاریخ شخصیت ساز باشد. با مطالعه قران کریم ، انجیل و تورات نیز این نتیجه حاصل می شود که ادیان الهی هم در مقابل تاریخ برای انسان اراده ، اختیار وهویت قائلند و معتقدند رفتار انسان ها، تاریخ ساز است و تاریخ مستقلا هویت و موجودیتی ندارد که جهت دهنده اراده انسانی باشد.البته بر اساس دیدگاه توحیدی ، سنت هائی حاکم بر تاریخ وجود دارد که در صورت تطبیق حرکت انسان با آن سنت ها ، مسیر تاریخ موید آن اقدام خواهد شد و در صورت همراهی نکردن با آن ها ، آن عمل ابتر و بی نتیجه خواهد ماند . در واقع امام خمینی با شناخت اصولی این قوانین ، دست به حرکتی صحیح زد که تاریخ ساز شد.با توجه به این مقدمه و با پذیرش این اصل می توانیم ادعا کنیم که امام خمینی ، به عنوان کسی که به تصدیق دوست و دشمن در سال 1979 مرد سال شناخته شد و محور و موضوع تمامی رسانه های جمعی جهان قرار گرفت ، در تاریخ ایران و جهان ، نقش تاثیر گذاری داشته است. این نقش ها در ابعاد مختلف قابل بررسی است که من به شش مورد آن که در حوزه بین الملل اتفاق افتاده است ، اشاره می کنم: 1 ـ تاثیر بر شیوه کار رهبران جهان بسیاری از رهبران جهان تحت تاثیر افکار و رفتار سیاسی حرکت امام خمینی متوجه شدند که راه موفقیت، حکومت بر دل ها و داشتن زندگی ساده و مردمی است. این تاثیر را بر بسیاری از رهبران کشورهای حوزه امریکای لاتین و منطقه خاورمیانه شاهد بوده ایم . در تایید این مطلب به جمله حافظ اسد، رییس جمهور فقید سوریه اشاره می کنم، وی می گوید : من اگر تصور این را هم می کردم که یک روز بخواهم با اسراییل کنار بیایم ، با دیدن مراسم تشییع پیکر امام خمینی ، حالا دیگر تصور آن را نیز نخواهم کرد. من می خواهم مرگم مانند مرگ امام باشد و مردم این گونه از من تجلیل کنند.در همین رابطه به تغییراتی نیز در روش های حکومتی بعضی از کشورهای منطقه می توان اشاره کرد از جمله، دادن حق رای و حق انتخاب شدن به زنان ، همینطور برخوردار شدن از حق رانندگی و بازکردن حساب بانکی یا تاسیس شرکت و مطب از سوی زنان در بعضی از کشورهای اسلامی. 2 ـ نشان دادن توخالی و پوشالی بودن قدرت های بزرگامام با انقلاب خود علیه شاه و پیروزی در برابر کسی که امریکا و غرب با تمام امکانات پشتیبان او بودند ، به جهانیان ثابت کرد با نیروی ایمان و پشتیبانی مردم، می توان بر همه قدرت ها غلبه کرد و این هیبتی که آنها از خود نشان می دهند ، هیبتی پوشالی و توخالی است و با تعبیر حکومت امپریالیستی امریکا به شیطان بزرگ و جمله معروفش که « امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند » هیمنه ی این کشور ابر قدرت را در هم شکست. وی همچنین با ارسال نامه ای به گورباچف زمامدار وقت اتحاد جماهیر شوروی و نصیحت به وی، او را به تغییر روش تشویق کرد و فروپاشی نزدیک نظام سوسیالیستی شوروی را از قبل به وی خاطر نشان نمود. 3 ـ وارد نمودن الگوی دمکراسی اسلامی در ادبیات سیاسی جهان امام با ارایه الگوی جمهوری اسلامی مبتنی بر خواست مردم و محدوده دین ، شیوه جدیدی از نحوه حکومت را به جهانیان عرضه کرد که امروزه به عنوان یک روش حکومتی در دانشکده های علوم سیاسی غرب مورد توجه قرار گرفته و سالانه چندین همایش بزرگ در ارتباط با بررسی این روش حکومتی برگزار می شود .وی با ارایه این نوع از حکومت، در واقع بزرگترین دستاورد غرب پس از رنسانس ـ یعنی دمکراسی سکولار ـ را به چالش کشید.در تایید این مطلب به سخن آقای کلاوس کینکل ، وزیر اسبق امور خارجه آلمان اشاره می کنم، وی در مقاله ای می نویسد:موضوعاتی از قبیل جدایی دین از سیاست که در عصر روشنگری قرن 18 اروپا مطرح شد ، در مورد اسلام صدق نمی کند و اسلام پاسخ های روشنی به مسایل مختلف داده و این دین از یک سیستم فکری عملی منسجمی برخوردار است . اسلام نه تنها دینی است که مداوم قلمرو و دامنه خود را توسعه می دهد ، بلکه توانایی حضور اجتماعی این دین در جوامع بشری رو به افزایش است. 4 ـ یاد آوری نقش خدا در زندگی انسان امام خمینی با بهره گیری از روش الهی خود به همه جهانیان نشان داد که به غیر از نیروهای نظامی ، اطلاعاتی و تبلیغات روانی ، امدادهای الهی و بسیج همگانی مردم نیز نقش تعیین کننده ای در حرکت های اجتماعی دارند و اگر قیام کنندگان بر علیه ظلم و ستم در جهان، از خدا استمداد نمایند و با هدف اجرای دستورات او قیام کنند، موفقیت آنها تضمین می شود . « انقلاب به نام خدا » ، جمله ای بود که توسط نویسندگان مهم و رسانه های آن روزگار، زیاد در مورد انقلاب ایران بکار می رفت . 5 ـ دمیدن روح معنوی به جهان بدون روح به قول میشل فوکو، انقلاب ایران ، دمیدن روح به جهان بدون روح بود. امام خمینی با پایه گذاری انقلاب 1357 روح مبارزه و مقاومت را در کالبد انقلابیون جهان دمید و تحت تاثیر او ، انقلابیون جهان به موفقیت های قابل توجهی دست یافتند و این باور در ذهن اندیشمندان جهان شکل گرفت که جوهره دین با شرایط و احوال مختلف انسان قابل انطباق است و اطمینان خلل ناپذیری به آدمیان می بخشد و آنان را از سرگشتگی و پوچی عصر امروز که گریبان گیر شده است ، نجات می دهد. 6- مرهم معنویت برای بیماری دو قلوی مدرنیسم امام خمینی درست به هنگام سرگشتگی و رنج انسان غربی ، از بیماری دو قلوی مدرنیسم ، تحت عنوان بی هنجاری ( آنومی ) و بیگانگی ( آلیناسیون ) ، ضرورت رستاخیز معنویت را در جوامع بشری نوید داد. چرا که جریان پرشتاب مدرنیزاسیون و تکیه بر توسعه اقتصادی و رفاه مادی، انسان غربی را در دستگاهی بیگانه با نیازهای او قرار داده بود که نه تنها پاسخگوی نیازهایش نبود ، بلکه احساس پوچی و بی هدفی ، او را دچار احساس بی هنجاری کرده بود . آنگاه درست در این زمان بود که مرهم حیات بخش معنویت توسط امام تبلیغ شد و مورد توجه بخش عمده ای از دانشمندان علوم انسانی قرار گرفت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 632]