واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > دانش، مهرزاد - بیش از یک هفته از پایان ماه مبارک رمضان میگذرد و بالتبع سخن گفتن از مجموعههای تلویزیونی مناسبتی آن دیگر تاریخ مصرفش گذشته، اما نگارنده قصد نوشتن در این باره را ندارد، چه آن که مدتها است تلویزیون نمیبینم؛ مگر از باب اقتضائات و تصادفها. آن چه در اینباره تمایل به نوشتن را احیا کرده، غائلههایی است که پیرامون لهجه اصفهانی بازیگران سریال «در مسیر زایندهرود» درگرفت و البته چند نفر از دوستان منتقد مانند سعید قطبیزاده و کیوان کثیریان در مطالبی خواندنی به درستی روی این جور حساسیتهای بیمورد مواضعی روشنگرانه گرفتند، اما در این مجال نگارنده قصد دارد از زاویهای دیگر به این مناسبات بنگرد. در این غوغامداریها دائما روی یک نکته مانور داده میشد: «مردم اصفهان نسبت به لهجه سریال معترضند». این گزاره به چه معنا است؟ آیا مدعیان آن تمام مردم شهر یا استان اصفهان را احصاء کردهاند که چنین اطلاقی را در عبارت خویش آوردهاند؟ منظور از مردم چیست؟ این البته رویهای است که فقط در این باره کاربرد ندارد و متأسفانه در بسیاری از موارد سیاسی و اقتصادی و اجتماعی هم به کار میرود و هر جریانی برای نشان دادن موضع خود روی واژه «مردم» تأکیدی ویژه دارد. این فرهنگ بیانی نادرست، در واقع بدین وسیله استناد به امری مبهم دارد که هیچ معیار واضحی را برای اثبات اطلاق خود برنمیتابد و صرفا به دنبال ابراز حقانیت خویش از این طریق است. حالا فرض کنیم واقعا اغلب مردم این شهر از لهجه جاری در سریال ناخرسند بودهاند. که چه؟ مگر قرار است خرسندی یا ناخرسندی اقشاری از جامعه معیار درستی و یا نادرستی مواضع باشد؟ امیدوارم بنیانهای دموکراسی را با این امر قیاس نگیرید. دموکراسی شیوهای است برای گریز از آفتهای حکومتهای خودکامه که در بستر فرصتهای برابر برای شهروندان جامعه جهت ابراز نظرهایشان اعمال میشود و مکانیسمهایی مثل اکثریت آراء در عین حفظ حقوق متداول اقلیت در آن جاری میشود. این بحث ما ربطی به این مدل حکومتی ندارد. این چیزی که از «مردم،مردم» گفتنهای ما عموما استنتاج میشود بیشتر رهیافتهای تودهای است تا دموکراتیک. ماجرا خیلی ساده است: سریالی با حضور هنرمندان اغلب غیر اصفهانی در موقعیت داستانیای که در اصفهان میگذرد ساخته شده و بازیگران چون اصفهانی نبودهاند، لهجه مربوطه را دقیقا منطبق با اصل جنس بیان نکردهاند. این روالی است که در همه جای دنیا جاری است و اگر مثلا آمریکاییها داستانی انگلیسی و یا فرانسویها داستانی اتریشی را بخواهند به فیلم درآورند باز هم از این دست مسائل به چشم می خورد، اما در کمتر جایی این همه حساسیتآفرینی شکل میگیرد. اصلا فلسفه فیلم و سینما همین است. بازیگران در قالب دکتر و روحانی و مهندس و تعمیرکار و نانوا و غیره درمیآیند و به لحاظ قراردادی ما تماشاگران هم با علم به این واقعیت، میپذیریم که طرف مثلا نانوا و یا پزشک است. ما میدانیم حسین محجوب و اشکان و مهرانه مهینترابی و غیره اصفهانی نیستند، اما به شکل قراردادی میپذیریم که اینها در سریال اصفهانیاند و برای همین لهجهشان را حتی اگر چندان منطبق با الگوهای اصلیاش هم نباشد باور میکنیم. این ذات سینما است، اما متأسفانه در جامعه ما به جای آن که در اینباره توضیحاتی داده شود تا اگر هم واقعا اعتراضی در میان باشد به نحو مسالمتآمیز و درست پاسخش داده شود، برعکس روی امواج هیجانی برخی آدمها سوار میشوند و بر تنشهای احساسی و فارغ از شعور ماجرا میافزایند و با استناد به همان مردم مردم گفتنها، میخواهند خود را مردمی نشان دهند، ولو آن که حرفی غیرمنطقی و غیراصولی بر زبان آورند. شاید بیشتر از مردمی که طبق روالی عادتی، اعتراضهایی این چنینی بروز میدهند، مقصر آن دسته از به اصطلاح نخبگان و خبرگان اجتماعیای باشند که به جای استدلالهای متین، آتش معرکه را هم شعلهورتر میکنند و از لزوم عذرخواهی کارگردان مجموعه و این قبیل خواستههای عجیب سخن میرانند. «در مسیر زایندهرود» تمام شد و احتمالا غائلههای لهجهایاش هم تا مدتی بعد فراموش میشود، اما این فرهنگ نادرست چه موقع به اتمام میرسد؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]