واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > انتظامی، حسین - دو اثرکورمک مک کارتی تاکنون به فارسی ترجمه شده است که اتفاقا" دو رمان آخر او را تشکیل می دهد . پیرمردها (2005) و جاده (2007) . اثر اول در سال 2007 توسط برادران کوئن به فیلم درآمد که نامزد 8 جایزه اسکار شد و چهار جایزه را از آن خود کرد ( از جمله بهترین فیلمنامه اقتباسی) جاده نیز جایزه پولیتزر را برای نویسنده اش به ارمغان آورده است .داستان « جایی برای پیرمردها نیست » از این قرار است : جوشکار ساده ای به نام لیولین ماس که برای شکار به دشت های جنوب آمریکا می رود ، تصادفا بعد از درگیری خونین دو گروه از قاچاقچیان موادمخدر به محل می رسد و چمدانی حاوی دومیلیون دلار اسکناس را می یابد. او متوجه می شودکه ناخواسته درگیر تعقیب وگریزگروه های مختلف گانگستری شده است و مجبور به فراری طولانی در جنوب آمریکا و مکزیک می شود . قهرمان دیگر داستان ، کلانتر ایالت تگزاس به نام بل است و پیش گفته باشد و پیوند منطقی دو داستان مستقل ازهمین جا رخ می دهد . تغییر مداوم راوی ( دانای کل و اول شخص) در فصول کوتاه کتاب ، یادآور «خشم و هیاهو» است . تک نگاری های کلانتر و ماجرای برخورد قاچاقچیان مکزیکی مواد مخدر و گانگسترها با یکدیگر .شخصیت پردازی در این رمان کوتاه کم نظیر است ، بویژه بل ، ماس ، شیگور که پرسوناژهای اصلی آن را تشکیل می دهند .مک کارتی چون اسلاف خود (همینگوی و فاکنر) به زبان خاص خود دست یافته است . زبان در آثار او فراتر از دیالوگ های خوش نشین بر زبان افراد است که البته در جای خود به شخصیت پردازی دقیق درآثار او مدد می رساند . دیالوگ های کوتاه ، پرمغز و تاثیرگذار که معرف شناخت دقیق او از ادبیات و نگاه رایج درمیان قشری است که به سراغ آنها می رود . اگرچه این دیالوگ ها چون رمان های روسی یا سایر رمان های کلاسیک نیست که بعضا نقش جملات نغز را بازی می کنند . به عبارت بهتر ، وقتی آثار فاخر تاریخ ادبیات را می خوانی زیر جملاتی که خواننده را به تحسین وا می دارد خط می کشی و بعدا" که آنها را مستقلا نیز مرور می کنی آن جملات را حاوی نکات دلنشینی می یابی که به عنوان جملات نغز ، قابل نقل اند اما وقتی «جایی برای پیرمردها نیست» را می خوانی و از شدت لذت و هیجان ، جملاتی درخشان را نشانه گذاری می کنی ، وقتی مستقلا آنها را می خوانی ، می بینی که یک جمله کاملا" معمولی است ! این رمز کار مک کارتی است .مک کارتی به خوبی ضرباهنگ را به استخدام اثر در می آورد . اگر در رمان « جاده » با ریتمی بسیار کند و تکراری مواجهیم در « پیرمردها » سرعت تحولات ، تنوع حوادث و گستردگی جغرافیا ریتمی تند را عرضه کرده است ، شناخت دقیق ضرباهنگ سبب شده است هر دو داستان در اوج جذابیت باشند .نویسنده ، قتل ماس توسط شیگور را ، به شکل غیر مستقیم مطرح کند و با وجودی که ماجراهای تعقیب و گریز را در طول داستان به تفصیل آورده است اما با نوعی رندی بزرگترین حادثه داستان را پس از وقوع ، به شکلی غیر مستقیم و گذرا تعریف می کند . یعنی در شرایطی که می تواند جزئیات قتل ماس و بعدا قتل همسرش ( کارلا جین) توسط شیگور را بیان دارد ترجیح می دهد قدرت داستان پردازی و تکنیک روایت گری خود را به گونه ای دیگر به رخ خواننده بکشد .مک کارتی لااقل در دو اثر ترجمه شده اش نشان داده است منتقد ضوابط اخلاقی حاکم برجامعه امروز آمریکاست . در جایی از قول کلانتر می گوید : « یه زمانی به جمعی از سرخ پوستا گفتم اگه زن و بچه تون روکشتند و پوست سرشون رو کندند و دل و روده شون رو مثل ماهی کشیدند بیرون ، همین باعث شد مردم این جا عصبی و تندخو بشن» ،و در جایی دیگر : « تو روزنامه درباره یک تحقیق خوندم که تو سال های دهه ی سی ، یه مشت معلم رو به مدرسه هایی توجاهای مختلف مملکت فرستادند . بزرگترین مشکلاتی که به چشم معلما آمده بود یه چیزایی بود مثل حرف زدن تو کلاس و دویدن تو راهرو ، آدامس جویدن ، از رو دست هم نوشتن ، از این چیزا . چهل سال بعد یکی از همون فرم ها رو دوباره کپی گرفتند و فرستادند به همون مدرسه ها . چهل سال بعد . جواب ها رسید . تجاوز ،آتش سوزی عمدی ، قتل ، مواد مخدر ، خودکشی ، به این قضیه ها فکر کردم . خیلی وقتا که می گم جهان داره به سمت جهنم شدن می ره مردم بهم لبخند می زنند و می گن پیر شدی ، این یکی از نشونه های بدبختیه ، فکر می کنم کسی که نتونه فرق بین تجاوز و قتل آدم ها رو با آدامس جویدن تشخیص بده مشکلی که داره خیلی بزرگ تر از مشکلات منه ، چهل سال خیلی ام زمان زیادی نیست»و در جایی دیگر : «یکی دو سال پیش من و لورتا رفتیم یه کنفرانسی تو کورپوس کریستی و من کنار یه خانمی نشستم که زن یکی از حضار بود . شروع کرد به سخنرانی که جناح راست فلانه و جناح راست بهمانه ..... بعد دوباره شروع کرد زر زدن . همین طور حرف زد . آخرش گفت من مسیری رو که این مملکت داره طی می کنه دوست ندارم . دلم می خواد نوه ام بتونه بچه ش رو سقط کنه . بهش گفتم خانم پس شما اصلا لازم نیست نگران مسیر این مملکت باشی . طوری که من می بینم شک نداشته باشد که نوه ت می تونه بچه ش رو سقط کنه . می خوام بگم نه فقط می تونه جون بچه ش رو بگیره، به همون آسونی می تونه جون شما رو هم بگیره .مکالمه مون این جوری تموم شد.» مک کارتی به عکس اکثر همنسلان خود ، خدا و معنویات را جدی می گیرد و راز عاقبت به خیری را در رجوع به باورهای معنوی می داند .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 358]