تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 24 اسفند 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):وقتى معلم به كودك بگويد: بگو بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم و كودك آن را تكرار كند خد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1865139305




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دلالت ها و عوامل موثر بر كنش هاي خانواده ايراني


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: دلالت ها و عوامل موثر بر كنش هاي خانواده ايراني
خبرگزاري فارس: تحوّلات سريع خانواده در نيم‌قرن اخير كه هم بر مناسبات اجتماعي، مؤثّر بوده و هم از تحوّلات اجتماعي تأثير پذيرفته، نگراني‌هاي زيادي را در ميان مردم و جامعة نخبگان، در پي داشته‌است. در نگاه نخست، روند دنيا‌گرايي و فاصله‌گرفتن از ارزش‌هاي اسلامي، در برخي مناسبات خانوادگي و رفتار‌هاي اجتماعي اعضاي خانواده مشاهده مي‌شود كه نيازمند تحليل است.


تحوّل وضعيّت خانواده در ايران، شكاف نسلي و تغيير در سبك زندگي روزمرّه -كه نگراني‌هايي را در اذهان كارشناسان، نسبت به آيندة خانواده برانگيخته- سبب شده‌است تا بيانيّة سال 1390 را به موضوع «دلالت‌ها و عوامل مؤثّر بر كنش‌هاي خانوادة ايراني» اختصاص دهيم. به گمان ما، بررسي دقيق موضوع از سوي صاحب‌نظران، مي‌تواند به اصلاح نگاه دانشوران و ترميم سياست‌ها و برنامه‌ها بينجامد و آثاري شگرف بر جاي گذارد.

1. تبيين موضوع و اهمّيّت آن

با اندكي مبالغه، مي‌توان خانواده و اجتماع را آينة تمام‌نماي يكديگر دانست. بسياري از مسائل اجتماعي، بازگويه‌اي از مسائل خانواده و نشانگر نظم تربيتي و سبك زندگي حاكم بر خانواده است و بسياري از موضوعات اجتماعي، چه در حوزة سياست و چه در حوزة فرهنگ و اقتصاد، در خانواده بازتاب مي‌يابد.

تحوّلات سريع خانواده در نيم‌قرن اخير كه هم بر مناسبات اجتماعي، مؤثّر بوده و هم از تحوّلات اجتماعي تأثير پذيرفته، نگراني‌هاي زيادي را در ميان مردم و جامعة نخبگان، در پي داشته‌است. در نگاه نخست، روند دنيا‌گرايي و فاصله‌گرفتن از ارزش‌هاي اسلامي، در برخي مناسبات خانوادگي و رفتار‌هاي اجتماعي اعضاي خانواده مشاهده مي‌شود كه نيازمند تحليل است. البتّه، اين مسئله را بايد در كنار رفتارهاي متناقض خانواده در ساير عرصه‌ها، بررسي‌كرد؛ خانواده از يك سو، در مناسبات اخلاقي، تساهل نشان مي‌دهد و از سوي ديگر، برخي شعائر مذهبي را بيش از پيش، پاس مي‌دارد؛ به گونه‌اي كه در نگاه نخست، نمي‌توان انسجام معنايي مشخّصي در اين رفتار‌ها يافت!

در گذشته، از پايبند نبودن به قواعد شرعي ارتباط محرم و نامحرم در خانواده‌اي، مي‌توانستيم با حدس قوي، غير مذهبي بودنِ آن خانواده را در مناسبات ديگر، نتيجه بگيريم؛ امّا امروزه، چنين نتيجه‌گيري‌هايي، دور از واقعيّت مي‌نمايد! پديدة رو به گسترش خانواده‌هايي كه مسجد و ماهواره، موسيقي غربي و شركت در عزاداري‌هاي مذهبي، و ابتذال در پوشش و التزام به نماز و دعا را با هم جمع مي‌كنند، ما را براي فهم عملكرد خانواده و افرادي كه در نظام معنايي و تربيتي خانوادة ايراني پرورش يافته‌اند، به الگوي تحليلي ديگري نيازمند مي‌سازد. آيا خانواده، بر اساس تحليل اعتقادي و ارزشي، سبك زندگي خاصّي را برمي‌گزيند و اجزاي به ظاهر متناقض را در كنار هم قرار مي‌دهد؟ يا آنكه تحوّل در سبك‌هاي زندگي خانواده، گوياي شكاف ميان حوزة اعتقادات و ارزش‌ها و حوزة كنش‌ها است؟ از زوايه‌‌اي ديگر هم، مي‌توان به موضوع نگريست و اين پرسش را مطرح نمود كه تحوّلات خانوادة ايراني، در كلّيّت خود، به چه عوامل و زمينه‌هايي بستگي دارد؟ به عبارت ديگر، چه علل و عواملي سبب تحوّل در ذائقة خانوادة ايراني و گزينش سبك‌هاي چندگانة زندگي و رفتار‌هاي نوبه‌نو و متناقض مي‌شود؟

اگر چه اهمّيّت بحث از كنش‌هاي خانوادة ايراني و عوامل مؤثّر بر آن، بر كارشناسان پوشيده نيست، با اين وجود، مواردي كه در پي مي‌آيد، ضرورت پرداختن به اين بحث را روشن‌تر مي‌سازد:

اوّل. اين ديدگاه مطرح شده ‌است كه سياست‌گذاري‌ها و برنامه‌ريزي‌ها در كشور، گاهي بدون پيوست تحليلي است و ديده شده كه اسناد و برنامه‌ها، بر اساس دريافت‌هاي عرفي و ارتكازها و پيش‌فرض‌هايي تدوين شده كه در يك جمع كارشناسانه، به وفاق نسبي هم نرسيده ‌است! گاه، قضاوت‌ها، توصيه‌ها و موضع‌گيري‌هايي كه مبناي يك تصميم‌گيري‌ قانوني يا اصلاح آسيب‌هاي اجتماعي است، ناشي از سادگي در تحليل جامعه‌اي است كه از فضاي سنّتي بيرون آمده و ابعادي پيچيده و درهم‌تنيده و ابهام‌آلود يافته‌است.

مواجهه با مسئلة پوشش بانوان، مثالي ساده و مصداقي روشن از فقدان پيوست تحليلي در برنامه‌ريزي‌هاي اجتماعي است؛ اقدامات ترويجي و اجرايي و انتظامي انجام‌شده، تاكنون، چندان ثمر‌بخش نبوده‌است! علّت عمدة اين ناكامي، مي‌تواند اقدام به اصلاح وضعيّت موجود، پيش از دستيابي به تحليلي جامع در موضوع تحوّل در پوشش بانوان باشد. بسياري از اقدامات انجام‌شده، بر اساس پيش‌فرض‌هايي مانند سياسي‌بودنِ تظاهر به بدپوشي، ناآگاهي از احكام شرعي پوشش و فلسفة حجاب، يا سست‌شدن باور‌هاي ديني، بوده‌اند؛ هر كدام از اين عوامل، ممكن است بخشي هر چند ناچيز از اين تحوّل را توضيح‌دهد؛ امّا بعيد به نظر مي‌رسد آينة تمام‌نماي واقعيّت عيني باشد. حال، اگر تحوّل در سبك‌هاي زندگي به منظور كسب هويّت را، به عنوان عامل اصلي تحوّل در پوشش، مطرح و براي آن، اقامة دليل كنيم، مي‌توانيم از بستر تحليل واقعيّت، راهي به شيوه‌هاي اصلاحي بيابيم.

دوم. بررسي عوامل اصلي مؤثّر بر كنش‌هاي خانواده، در پژوهش‌هاي آينده‌نگرانه بسيار مؤثّر است و مي‌تواند تصويري از مسائل و مشكلات و ظرفيّت‌هاي آيندة خانوادة ايراني را پيش روي ما نهد. به علاوه، اين پيش‌بيني‌هاي علمي و مبتني بر شواهد، زمينة تدوين هر چه بهترِ اسناد توسعه را فراهم مي‌آورد. اين‌گونه مطالعات، مي‌تواند اين مدّعا را تبيين نمايد كه اصلاح مناسبات خانوادگي، كليد اصلاحات اجتماعي است و تحوّلات اجتماعي، بايد به گونه‌اي سامان يابد كه خانواده، از محذور تن‌سپردن به اقتضائات ساختارها، تا حدّ امكان، آزاد گردد.

سوم. اين تأمّلات، زمينه‌اي براي فهم اين مطلب است كه تقابل ميان نظام سرمايه‌داري و نظام اسلامي، به آخرين مراحل تاريخي خود رسيده‌است؛ مرحله‌اي كه صحنة تقابل دو نظام، نه فقط عرصة سياسي و اعتقادي، بلكه تمامي عرصه‌ها، به ويژه متن زندگي روزمرّه است و نظام سرمايه‌داري مي‌كوشد تا نظام معنايي و عقلانيّت جديدي براي تحليل جهان و ارزش‌گذاري‌ها و رفتار‌ها ارائه‌كند و عقلانيّت مدرن را تنها مسير زيست سعادتمندانه، معرّفي نمايد.

در اين عرصه، اگر نتوانيم شبكة معنايي و عقلانيّت اسلامي را به تمامي عرصه‌هاي حيات، به ويژه متن زندگي روزمرّه -يعني خواب و خوراك، پوشش و آرايش، لذّت و فراغت و مصرف- بكشانيم، در اين جنگ تاريخي، شكست خورده‌ايم! وظيفة نخبگان متعهّد، آن است كه عرصة اين نبرد تاريخي را به روشني، براي مردم، به ويژه متديّنان و فرهيختگان، ترسيم‌كنند و آنان را به حضور فعّال در اين ميدان، فرا بخوانند.

چهارم. اين مطالعات نشان مي‌دهد كه خانواده، چقدر نسبت به تنظيم عملكرد خود با آموزه‌هاي ديني، حسّاس است و اصولاً رفتار‌هاي خود در عرصة زندگي روزمرّه را تا چه اندازه، داراي دلالت‌هاي عقيدتي و ارزشي مي‌داند؛ حسّاسيّت‌هاي خود نسبت به زندگي روزمرّه را، از چه مجراهايي دريافت مي‌كند و چگونه آنها را بروز مي‌دهد؛ چگونه حسّاسيّت‌هاي ديني و دنيوي خود را با هم جمع مي‌كند و چگونه برداشت يا انتظار خود از دين را، مطابق با الگوي سبك زندگي، تغيير مي‌دهد.

به اين ترتيب، اين مطالعات مي‌تواند نشان دهد كه حوزة مباحات كه نسبت به مديريّت آن غفلت مي‌كنيم، به گونه‌اي از سوي رقباي ما، مديريّت مي‌شود كه ذائقة عمومي را از خداپرستي به دنيا‌پرستي، متحوّل و زمينه را براي ارزش‌هاي اخلاقي و الزامات شرعي، تنگ مي‌سازد. بنابراين، تربيت ديني مردم، در مقياس اجتماعي و كلان، نيازمند اصلاح الگوهاي سبك زندگي و سامان‌دهي كنش‌ها در زندگي روزمرّه است. نبايد تربيت ديني را صرفاً در مقياس فردي، در چهارچوب‌هاي شناخته‌شدة واجبات و محرّمات، محدود كرد؛ بلكه لازم است به تأثير ساختار‌هاي اجتماعي بر فرايند تربيت، چگونگي شكل‌گيري ارزش‌هاي جديد در بستر اجتماع و همچنين قواعد اجتماعي زيست اخلاقي، توجّهي خاصّ مبذول نمود. اگر نظام سلطه، به منظور مديريّت جهاني خود و تربيت انسان متناسب با جامعة جهاني، به نظريّه‌هاي علوم اجتماعي و نظريّه‌هاي تاريخي تكيه مي‌كند، نظام اسلامي بدون برخور‌داري از نظريّه‌هاي اجتماعي و تاريخي و طرّاحي الگوهاي سبك زندگي متديّنانه، نمي‌تواند در اين عرصه، جاي پايي مطمئنّ داشته‌باشد.

اين تأمّلات مي‌تواند پيش‌زمينه‌اي براي بازنگري در سياست‌هاي تربيتي و تبليغي باشد و نشان دهد كه براي تدوين سند تحوّل نظام تربيت رسمي و سياست‌هاي حاكم بر رسانه‌ها و نهاد‌هاي تربيتي، بايد چه مناسباتي را بيشتر شناخت و بر چه نقاطي، بيشتر تمركز كرد.

2. خانواده در يك نماي كلّي، حال و آينده

امروزه، با الگو‌هاي متعدّد و تكثير‌پذيري از سبك زندگي در خانواده‌هاي ايراني مواجهيم؛ امّا در مجموع، مي‌توان روند دنيايي‌شدن را در تحوّلات خانواده مشاهده‌كرد؛ به گونه‌اي كه انتخاب سبك زندگي متديّنانه نيز، پُرهزينه‌تر مي‌شود. دين در شكل‌گيري نظام معنايي خانواده[1] در ايران، نقش مهمّي داشته؛ امّا هم‌اكنون، روند عرفي‌شدن در اين نظام معنايي، شدّت گرفته و منابع معنادهنده به كنش‌هاي خانواده، در حال تكثّر است. از مهمّ‌ترين نشانه‌هاي دنيايي‌شدن، آن است كه مفهوم دينيِ كمال، جاي خود را به مفهوم دنياييِ موفّقيّت -يعني دستيابي به آنچه وفق مراد است- مي‌دهد و عملكرد اعضاي خانواده و اعتبارات خانوادگي، بر اساس دستيابي به هواهاي دنيوي، مورد قضاوت و ارزشيابي قرار مي‌گيرد.

تعدّد الگوهاي سبك زندگي و منابع معنابخش، كم‌كم سبب ظهور نظام‌ها و هنجارهاي اخلاقي متعدّد در خانواده‌هاي ايراني مي‌شود؛ چنانچه در يك گروه از خانواده‌ها، حفظ حريم با نامحرم در گفت‌وگوها و مراوده‌ها، هنجار اخلاقي است و در گروهي ديگر، همين موضوع، ضدّ ارزش به حساب مي‌آيد. با اين حال، مي‌توان اذعان نمود كه هم‌اكنون، بسياري از ارزش‌هاي اساسي خانواده، همچون حلال‌زادگي، احترام به بزرگ‌ترها، حمايت از فرزندان و مراقبت از سالمندان، مقبوليّت عمومي دارند؛ هر چند در مقام عمل، كاملاً مورد التزام قرار نگيرند. برخي ارزش‌هاي مهمّ نيز، كم و بيش، در معرض تغيير قرار گرفته‌اند؛ براي مثال، در برخي خانواده‌ها، توجّه به حقّ الله در ارتباطات خانوادگي و اجتماعي(مثلاً ارتباط نامشروع) رنگ مي‌بازد و بر جنبة حقّ الناسي آن(نارضايتي طرف مقابل) تأكيد بيشتري مي‌شود! قرائن نشان مي‌دهد كه روند تغيير ارزش‌هاي اساسي خانواده، در آينده نيز، ادامه خواهديافت؛ با اين حال، به نظر مي‌رسد برخي خانواده‌ها در فضاي جديد، به درك والاتري از ارزش‌هاي اخلاقي و مناسبات خانوادگي، دست مي‌يابند و به اهمّيّت رعايت اين ارزش‌ها در خانواده، بيشتر پي مي‌برند و بر حفظ هوشمندانة آن، بيشتر اصرار مي‌ورزند.

نكتة قابل اهمّيّت در بررسي وضعيّت خانوادة كنوني، توجّه به سرعت تغييرات است. بالابودن سرعت انتقال ارزش‌هاي جديد، در حدّي است كه گمان مي‌رود ارزش‌هاي اجتماعي، بازتاب نمي‌يابند؛ به اين معنا كه نسل گذشته، اين فرصت را ندارد كه ارزش‌هاي مورد نظر خود را به نسل آينده منتقل‌كند؛ از اين رو، هر نسل، ارزش‌هاي خود را توليد مي‌كند. اين ادّعا، گر چه مبالغه‌آميز به نظر‌ مي‌رسد، مي‌تواند تا حدودي، واقعيّت شكاف نسلي را نشان دهد.

اگر بخواهيم به ويژگي‌هاي اساسي خانواده در عصر كنوني اشاره‌كنيم، بايد از رسانه‌اي‌شدن، مصرفي‌شدن، فردي‌شدن و چهل‌تكه‌شدن نام ببريم؛ پيش‌تر، با رسانه‌اي‌شدن و مصرفي‌شدنِ خانواده آشنا شديم؛ امّا تحوّل خانواده به سمتِ فردي‌شدن، به اين واقعيّت اشاره دارد كه در گذشته، خانواده، جمع‌گرا بود و ضوابط اجتماعي و ارزش‌هاي گروهي، انتخاب‌ها و فعّاليّت‌ها را هدايت مي‌كرد؛ حيثيّت خانوادگي، به حدّي ارزشمند بود كه افراد به خاطر حفظ خانواده و آبروي همسر، اسرار خانواده را حفظ مي‌كردند و به خاطر خانواده، از منافع شخصي خود مي‌گذشتند. اكنون، روند تحوّلات خانواده، به سمتي است كه اعتبار خانواده در خدمت درخواست‌هاي فرد و غالباً فرزند، خرج ‌شود و زندگي خانوادگي، تا زماني تحمّل‌گردد كه در خدمت خواسته‌هاي فردي باشد. رشد فردگرايي در عصر جديد -كه مرهون تنوّع راه‌هاي پيشِ رو و توانايي انتخاب‌هاي متعدّد است- ساختار خانوادة ايراني و الگوي تفكيك نقش‌ها را بيش از پيش، متحوّل و انعطاف‌پذير خواهدساخت و مشاوران خانواده، روان‌شناسان و كارشناسان علوم انساني مدرن، در جايگاه مراجع تربيتي، نه تنها خانواده را براي پذيرش اين تحوّلات، آماده مي‌سازند؛ بلكه با عقلانيّت‌بخشيدن به تحوّلات، روند آن را تسريع مي‌نمايند.[2]

هويّت چهل‌تكه يا مختلط، تعبيري است كه برخي نويسندگان، براي بيان ويژگي فرد و خانواده در عصر جهاني‌شدن، به كار برده‌اند. سبك زندگي فرامدرن كه مشخّصة آن، تلفيق عناصر فرهنگي متعلّق به جهان‌هاي مختلف است، چهل‌تكه‌شدن را تبيين مي‌كند.[3] براي نمونه، خانوادة ايراني، عناصري از فرهنگ مدرن و فرهنگ ديني خود را، بدون آنكه احساس تضادّ كند، با هم تركيب مي‌كند و هويّتي جديد و سيّال مي‌آفريند. خانواده‌هايي كه ماهواره را با مسجد تركيب‌كرده‌اند؛ زناني كه نماز و بدحجابي را در هم آميخته‌اند؛ جواناني كه با دختران نامحرم، به روش‌هاي دوستانه و فريبنده، در موضوعات ديني چَت مي‌كنند، چهل‌تكه‌بودنِ هويّت را نشان مي‌دهند.

آيا تحوّلات خانواده، نتيجة تحوّل در ساختار‌هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي در جامعة مدرن و جريان مديريّت‌شده توسّط نظام سرمايه‌داري است؛ يا آنكه خانواده، در فضايي كاملاً آزاد و در بازاري كه همة مدّعيان، متاع خود را در معرض گذاشته‌اند، كالاي مورد نظر خود را برمي‌گزيند؟ صاحب‌نظران مكتبِ فرانكفورت، با تأكيد بر جريان يك‌طرفة اطّلاعات، نظم جديد جهاني و امپرياليسم فرهنگي، تصويري منفعل از گروه‌ها و افراد ارائه مي‌دهند كه صرفاً پذيراي مفاهيم و معاني توليدشده توسّط جريان مسلّط‌اند. در نقطة مقابل، صاحب‌نظران مطالعات فرهنگي كه بر سبك زندگي تمركز كرده‌اند، هم‌زمان، بر دو عنصر اقتضائات ساختاري و عامليّت كنشگران(انتخاب آزاد) تأكيد مي‌كنند و معتقدند كه مخاطبِ منفعل، وجود ندارد؛ بلكه آنها پيوسته، معاني جديدي توليد مي‌كنند. از نگاه آنان، ساختارها اقتضائاتي مي‌آفرينند كه حركت بر خلاف آن را، براي افراد و گروه‌ها، پُرهزينه مي‌سازد؛ امّا گروه‌ها و افراد هم، چندان دست‌بسته و منفعل عمل نمي‌كنند؛ بلكه بر اساس نظام معنايي خود، رسانه‌ها و عوامل بيروني را تفسير مي‌كنند و عناصري از خود، بر آن مي‌افزايند؛ يا عناصري را جابه‌جا مي‌كنند.[4] اين نكته، براي توجّه به مقاومت خانواده در برابر جريان مسلّط فرهنگي در عصر جهاني‌شدن، بسيار مفيد است و مي‌تواند كليد فهم بسياري از كنش‌هاي خانوادة ايراني در شرايط جديد نيز باشد.

با اين حال، نبايد از اين موضوع غفلت‌كرد كه خانواده، نتوانسته در برابر روند جهاني‌شدن، به گونه‌اي مقاومت‌كند كه بر جريان كلّي و اقتضائات اين روند، پيروز شود؛ بلكه در اين روند، نظام معنايي و ارزش‌هاي خانواده، تا حدودي متحوّل شده و خانواده، عناصري از سبك زندگي خود را با عناصر وارداتي تركيب كرده‌است؛ بنابراين، توجّه به عنصر انتخاب در كنش‌هاي خانواده‌ها، نبايد ما را از يك‌طرفه‌بودنِ روند تحوّلات جهاني، غافل نمايد. به تعبيري ديگر، نظام سرمايه‌داري، اگر تمامي پيام‌ها و دلالت‌هاي مورد نظر خود را به خانواده تحميل‌كند، كاملاً به مقصود رسيده و اگر با مقاومت موضعي خانواده، مواجه شود -كه نتيجة آن، جذب عناصري از فرهنگ جهاني و تركيب آن با عناصري از فرهنگ خودي است- به بخش زيادي از مقصود خود، يعني شكل‌دهي هويّت مختلط، دست يافته‌است.

تكثّر سبك‌هاي زندگي در ميان خانواده و همچنين در بين اعضاي يك خانواده، كه همراه با شكاف يا گسست نسلي است، مسائلي را پيش روي خانواده در ايران نهاده كه در گذشته، كمتر شاهد آن بوديم و آن، درهم‌ريختنِ مرزهاي طبقاتي و مذهبي در ازدواج‌ها است. در گذشته، اغلب ازدواج‌ها، در ميان اعضاي يك طبقه، با ويژگي‌هاي اقتصادي و پايگاه‌هاي اجتماعي نزديك به هم، و در ميان خانواده‌هاي همسان از نظر مذهبي، انجام مي‌شد؛ امّا هم‌اكنون، با جواناني مواجهيم كه اختلافات اساسي با ديدگاه‌هاي والدين دارند و انتخاب‌هاي آنان را نمي‌پذيرند؛ با افرادي غير متناسب از نظر اجتماعي و اقتصادي، وصلت مي‌كنند؛ يا حتّي مايل‌اند با كساني ازدواج‌كنند كه به ارزش‌هاي مذهبي آنان، التزامي ندارند![5]

تكثّر سبك‌هاي زندگي در آينده، پيامدهايي را در رابطة ميان خانواده و دين، بر جاي خواهدگذاشت. گسترش تفاسير متعدّد از متون ديني، افزايش افرادي كه بر اساس موازين و عقلانيّت مدرن، فتوا صادر مي‌كنند و توسعة برداشت‌هاي عرفاني و غير شريعتي از دين، پاسخ به بخشي از نياز خانواده‌اي است كه براي جمع‌كردن ميان دين‌داري و سبك زندگي جديد، متحوّل شده ‌است. از سوي ديگر، پيش‌بيني‌ مي‌شود با ادامة روند موجود، در آينده، با افزايش رويكرد نسل جوان به اديان غير شريعتي، از جمله بوديسم و مسيحيّت، مواجه شويم.[6]

با اين وجود، در آينده، گروهي از خانواده‌ها، نه تنها بر حفظ هويّت ديني خود، اصرار خواهندكرد؛ بلكه با تقويت هويّت مقاومت، عناصري از دين را كه مي‌تواند آنان را در عصر فتنه‌ها محافظت نمايد، تقويت ‌كنند؛ خانواده‌هاي هم‌سبك خود را شناسايي مي‌كنند و گروه تشكيل مي‌دهند؛ ارتباطات خود را منسجم‌تر مي‌كنند و به منزلة كانوني از قدرت، در تعاملات اجتماعي، نقش‌آفريني مي‌كنند و برخي از خواسته‌هاي خود را در عرصه‌هاي فرهنگي، قانوني و اجتماعي، به ظهور مي‌رسانند و حتّي در عرصة بين‌المللي، در پيوند با گروه‌هاي مشابه، كانون‌هاي مقاومت فعّال، تشكيل مي‌دهند.

مسئلة ديگر، رابطة تكثّر سبك‌هاي زندگي با انسجام اجتماعي است؛ آيا اين تكثّر، انسجام اجتماعي را به مبارزه مي‌طلبد؟ تكثّر الگوهاي هنجاري، مي‌تواند تهديدي براي نظم و هم‌بستگي كلّي جامعه، تلقّي شود. در جامعة ايران -كه بر حفظ اصول مشترك سنّتي و ديني تأكيد مي‌شود- اين تكثّر، قطعاً جامعه را با اختلالاتي در يكپارچگي اجتماعي مواجه مي‌سازد؛ امّا در جوامعي چون آمريكا -كه فقدان الگوي هنجاري يكسان و مسلّط، تهديدي براي كلّ، به حساب نمي‌آيد- منسجم‌شدن افراد در قالب گروه‌هاي سبك زندگي، نوعي سازوكارِ يكپارچگي از راه پذيرش تكثّر است؛ به تعبير ديگر، گروه‌هاي مختلف، به اين وجه اشتراك مي‌رسند كه در سبك‌هاي زندگي، با يكديگر متفاوت‌اند و بدين لحاظ، بايد يكديگر را تحمّل‌كنند تا انسجام اجتماعي، آسيب نبيند.[7]

به عقيدة «اولف هانرز»، اين خصلت جهان‌وطنانه، عبارت از نگرش مثبت نسبت به تنوّع و تمايل به قرارگرفتن در كنار «غير» است.[8] اگر جامعة ايراني به چنين شرايطي برسد، گروه‌هاي سبك زندگي مختلف نيز، به همين توافق خواهند رسيد و البتّه، در چنين وضعيّتي، امر به معروف و نهي از منكر، خود، از عوامل اختلال اجتماعي به حساب مي‌آيد! اگر بخواهيم تصويري از اين وضعيّت را در متون ديني نشان دهيم، مي‌توانيم به حديثي از پيامبر اكرم(ص) اشاره‌كنيم كه براي امّت اسلام، سه وضعيّت ناميمون را پيش‌بيني كرده‌اند: مرحلة اوّل، ترك امر به معروف و نهي از منكر، در روابط اجتماعي؛ مرحلة دوم، امر به منكر و نهي از معروف؛ و مرحلة سوم، زماني است كه بر اثر تغييرات ارزشي، منكر به معروف و معروف به منكر، بدل شده‌است.[9] خانوادة متكثّر آينده، در حقيقت، مصداقي از مرحلة سوم در كلام پيامبر اكرم(ص) است كه در آن، فردگرايي و تكثّر و تساهل نسبت به ارزش‌ها، از اصول مشترك زيست جمعي، به حساب مي‌آيد.

تحوّلات خانوادة ايراني را، بايد با توجّه به دو مؤلّفة «تغييرات خانواده در مقياس جهاني» و «ويژگي‌هاي خانوادة ايراني» تحليل نمود. برخي از اين ويژگي‌ها، سبب تفاوت در سرعت تحوّلات، و برخي نيز، سبب تفاوت در روند تحوّلات در ايران است. در اينجا، توجّه به چند ويژگي، لازم به نظر مي‌رسد:

اوّل. خانوادة ايراني، بسيار آرمان‌گرا است. از آرمان‌گرايي بدون ملاحظة مقدورات، به آرمان‌زدگي تعبير مي‌كنيم؛ فاصلة آرمان‌ها و امكانات در جامعة ايراني، به نارضايتي از وضع موجود مي‌انجامد و جامعه همواره، تشنة تغيير و تحوّل و همواره، منتقد وضع موجود است.[10] از اين رو، فرهنگ نقد در جامعة ما، بسيار قوي است و در هر كوي و برزن، مي‌توان افرادي را ديد كه در فرصت‌هاي فراغتي و در ضمن كار، در حال تغيير كابينه و محاكمة مسئولان محلّي و ملّي هستند! هميشه، از قيمت‌ها گلايه مي‌كنند؛ هميشه، به زندگي نِق مي‌زنند و نسبت به همه، مطالبه‌گرند! اين فرهنگ، خود، زمينة نارضايتي از زندگي خانوادگي، كنار نيامدن با مشكلات و افزايش نابساماني‌ها است.[11] در ساليان اخير، كارشناسان تربيتي در رسانة ملّي نيز، با مطرح‌كردن الگوهاي آرماني از روابط زناشويي، بدون درنظرگرفتن واقعيّت‌هاي زندگي، به اين نارضايتي، دامن زده‌اند.[12]

دوم. در برخي جوامع مانند آمريكا، پيوستگي اجتماعي، كم است و هر كس يا هر گروه، بدون نياز به ملاحظة ديگران، سبك زندگي خود را برمي‌گزيند؛ امّا پيوستگي اجتماعي[13] در ايران، بسيار قوي است. اگر پيوستگي اجتماعي، در برخي كشورها مانند عراق و يمن، با قبيله و طايفه تعريف مي‌شود، در كشورهايي مانند ايران، خانواده، محور پيوستگي اجتماعي است؛ افراد، به آبرو و حيثيّت خانوادگي خود، اهمّيّت بيشتري مي‌دهند و بسياري از اجتماعات، از جمله مراسم مذهبي، با محوريّت خانواده و در جمع خانوادگي شكل مي‌گيرد. رقابت‌ها و هم‌چشمي‌هاي خانوادگي در ايران، قوي است و بسياري از امور، از جمله اشتغال و تحصيل دختران و پسران، براي خانواده، سرماية اجتماعي به حساب مي‌آيد. سرعت تحوّلات در چنين جوامعي، بالاتر از جوامعي با پيوستگي اجتماعيِ كم است و مي‌توان بر اساس اين ويژگي، سرعت برخي تحوّلات در خانوادة ايراني را توضيح داد.

سوم. احساسات و عواطف در خانوادة ايراني، به حدّي است كه ارزش‌هاي ديگر، مانند رعايت قواعد ارتباط اجتماعي، نظم و سلسله‌مراتب را تحت تأثير قرار مي‌دهد. در خانوادة ژاپني، احساسات مادرانه و دوستانه، سبب نمي‌شود كه نظم اجتماعي و مقولة نظارت و هدايت، آسيب ببيند؛ امّا والدين ايراني، بسياري از ارزش‌ها را به نفع منافع و خشنودي فرزندان، ناديده مي‌گيرند! از اين رو، فرزندان ايراني در فضاي احساسي خانواده، منظّم و منضبط، بار نمي‌آيند؛ صلابت و استواريِ شخصيّت نمي‌يابند؛ نمي‌توانند ارزش‌هاي نسل گذشته را به درستي، دروني‌سازي كنند و در آينده نيز، به نظم و قوانين اجتماعي، چندان وقعي نمي‌نهند و در برابر تحوّلات ارزشي، آسيب‌پذيرتر جلوه مي‌كنند.

چهارم. خانواده در ايران، با فشار مضاعف، مواجه است. در كشورهاي ديگر -كه نظام سياسي، بر گسترش سبكي خاصّ از زندگي، اصرار ندارد- خانواده تحت تأثير جريان مسلّط جهاني -كه در صدد گسترش سبك‌هاي زندگي متناسب با منافع نظام سرمايه‌داري است- قرار دارد؛ امّا در كشور ما، خانواده هم‌زمان، با دو جريان رقيب، مواجه مي‌شود كه هر يك، در صدد جذب خانواده به پارادايمِ خويش است. اين مواجهه، اگر عالمانه مديريّت شود، زمينه‌اي فراهم مي‌سازد تا خانواده، با تصويري صحيح از ارزش‌هاي ديني و بومي خود، به مقاومتِ فعّال دست يابد و بر حفظ ارزش‌هاي اصيل خود، پاي فشارد و به حالت تسليم و رضا در برابر جريان مسلّط جهاني، نرسد؛ و اگر به درستي مديريّت نشود، به ابهام و چندپارگي خانواده خواهدافزود.

اگر شكل‌گيري هويّتِ مقاومت(پاره‌فرهنگ) را -به اين معنا كه در برابر جريان فرهنگ مسلّط، مقاومت‌هاي فرهنگي، در قالب سبك‌هاي متنوّع زندگي، ظهور مي‌يابد- از ويژگي‌هاي عصر جديد بدانيم، مي‌توان در خانوادة ايراني، هم‌زمان، دو سبك مقاومتي را ملاحظه‌كرد: اوّل، مقاومت در برابر جريان مسلّطِ جهان‌وطني، توسّط گروهي كه سبك زندگي اصول‌گرايانه را برگزيده‌اند؛ چنين مقاومتي، در كشورهاي ديگر جهان نيز، با هدف حفظ ميراث فرهنگي و بومي انجام مي‌شود؛ دوم، مقاومت در برابر هنجارهاي رسمي كه از سوي نهادهاي رسمي نظام، ارائه مي‌گردد؛ اين گروه از خانواده‌ها، با انتخاب سبك زندگي مورد نظر خود، در صدد هستند تا با مقاومت در برابر جريان رسمي، مرجعيّت‌هاي موجود را به مبارزه بطلبند و با سازِ مخالف زدن، براي خود، جايگاه هويّتي بسازند و چنان‌كه پيش‌تر گفته‌شد، چنين مقاومتي را نبايد ضرورتاً مقاومت سياسي دانست.

اگر تحوّلات خانواده، در مسيري كه ذكر شد، پيش رود و نظام اسلامي و نهاد روحانيّت، ضمن اصرار بر حفظ ارزش‌هاي اسلامي، براي دروني‌كردن ارزش‌ها و اصلاح سبك زندگي، اقدامي اساسي و مؤثّر انجام ندهند، بيش از گذشته، شاهد روندِ غير سياسي‌شدن خانواده، تضعيف مرجعيّت دين و شكل‌گيري هويّتِ مقاومت خواهيم‌بود.

3. راهبُردي به آينده

مي‌توان با توصيه‌هايي به خانواده و جامعة نخبگاني و مديريّتي كشور، بحث را به انجام رساند؛ امّا لازم است راهبرد‌ها در ذيل يك نظريّه، انسجام يابند. بر اساس اين نظريّه كه آن را «نظريّة تكاملي انقلاب اسلامي» مي‌ناميم، خانواده از مهمّ‌ترين عرصه‌هاي تقابلِ دو عقلانيّت است: در يك سو، عقلانيّت مدرن با سازوبرگ‌هاي خود و در نقطة مقابل، عقلانيّت اسلامي. اين اجمال را با توضيحات زير، مي‌توان تبيين نمود:

اوّل. از پنج قرن گذشته، آهسته‌آهسته، طبقه‌اي جديد به نام «بورژوازي» يا «سرمايه‌دار» در اروپا شكل‌گرفت؛ نظام فئودالي را تضعيف‌كرد و خود، بر عرصة اقتدار تكيه‌زد و سعي‌كرد تا عقلانيّت جديدي در خدمت بالندگي و توسعة اقتدارِ خود، بيافريند. دانشمندان زيادي در حوزة فلسفه، فلسفة سياسي و سياست، فلسفة حقوق، اخلاق و اقتصاد، پاي به عرصه گذاشتند تا نظريّاتي جديد در خدمت سرمايه‌داري نوپا، خلق‌كنند؛ هنرمندان و معماران آمدند تا زيبايي‌شناسي جديدي بيافرينند و سبك‌هاي جديدي از زندگي را معنا بخشند؛ صنعتگران آمدند تا جايگاه سرمايه‌داران را از عرصة محلّي به ملّي، و از آنجا به عرصة بين‌المللي ارتقا دهند؛ همة اينها در هم تنيده‌شدند تا انقلاب كبير فرانسه و انقلاب صنعتي، چشم دنيا را به الگوهاي سياسي و محصولات صنعتي جديد، خيره نمايد.

اين ابزارها براي توسعة سرمايه‌داري، لازم؛ امّا ناكافي بود. سه ابزار مهمّ ديگر در قرن نوزدهم و بيستم، به خدمت گرفته‌شدند تا عقلانيّت مدرن را به بلوغ برسانند: «روان‌شناسي و جامعه‌شناسي» به عنوان ابزارهاي مهمّي براي توصيف انسان جديد و فهم عملكرد جامعه، به منظور تصرّف در تمايلات و ذهنيّت‌هاي انسان جديد و تحوّل در ساختار‌هاي اجتماعي، «نظام تربيت رسمي» به منظور پرورش انسان مدرن، با خصلت‌هاي مورد انتظار نظام سرمايه‌داري و «تكنولوژي و فنّاوري‌هاي اطّلاعاتي» به منظور ايجاد جريان يك‌سوية اطّلاعات و تسخيرِ ذهنيّت‌ها و حسّاسيّت‌ها.

تركيب فلسفه و علم و هنر، زمينه‌اي معنايي مي‌آفريند تا بر اساس آن، جهان و جامعه و انسان، بازتفسير شوند و مسائل بر اساس نگاهي نو، طبقه‌بندي شوند و قضاوت‌هاي جديد و ذائقه‌هاي نو شكل‌گيرد؛ فنّاوري‌ها مي‌آيند تا اين نظام معنايي را در متن زندگي جريان دهند و دستيابي به خواسته‌هاي فردي و لذّت‌ها را تسهيل نمايند؛ ساختار‌هاي جديد اقتصادي، نظام معيشت را به گونه‌اي قاعده‌مند مي‌كنند كه جريان توليد و مصرف، در خدمت منافع سرمايه‌داران بزرگ قرارگيرد؛ و ساختار‌هاي جديد سياسي با محوريّت دموكراسي، احساس مشاركت عمومي را تقويت و نظم سياسي را به گونه‌اي تعريف مي‌كنند كه قدرت‌هاي منطقه‌اي تضعيف شوند و اقتدار‌هاي پشت صحنه و بين‌المللي، بر اساس قواعد خود، جوامع را براي پذيرش نظم جديد جهاني، مهيّا سازند.

دوم. نظام سرمايه‌داري با جدّيّتِ تمام، در صدد است تا تكثّر انتخاب‌ها و سبك‌هاي زندگي را، در حدّ امكان، به وحدت برساند. كثرت در عين وحدت، به معناي پذيرش ظاهري حقّ انتخاب‌ها، و معنابخشي به آنها بر اساس عقلانيّت مدرن است؛ به اين معنا كه بايد همه متقاعد شوند كه اوّلاً، تكثّر سبك‌هاي زندگي، امري مطلوب است؛ و ثانياً، اين سبك‌ها بايد در ذيل ارزش‌هاي اساسي مدرنيتة متأخّر -يعني تنوّع‌طلبي، فردگرايي، لذّت و نفي سنّت‌ها- به وحدت برسند و جامعه بايد نسبت به محافظت از اين ارزش‌ها، غيور و نسبت به حقّ انتخاب‌هاي مادّي، تساهل‌گرا باشد. عقلانيّت مدرن، حقّ انتخاب‌ها را پاس مي‌دارد؛ امّا نسبت به شكل‌گيري هويّت‌هاي اجتماعي بر اساس ارزش‌هاي متضادّ با ارزش‌هاي اساسي مدرنيته، مقاومت مي‌كند. به همين دليل است كه با حجاب زنان اروپايي، تا زماني كه صرفاً انتخاب شيوه‌اي خاصّ در عملكرد فردي باشد، با مدارا برخورد مي‌شود؛ امّا زماني كه حجاب، عاملِ هويّت‌بخش به گروهي از زنان مي‌شود، خشم نظام‌هاي سكولار را برمي‌انگيزد.

سوم. خانواده هنوز، از بيشترين ظرفيّت‌ها براي انتقال ارزش‌ها به نسل بعد، برخور‌دار است. اگر چنين ظرفيّتي براي خانواده وجود دارد، چرا نظام سرمايه‌داري، از آن بهره‌مند نشود؟ در چند دهة اخير، نظريّه‌پردازان علوم اجتماعي مدرن همراه با نهادهاي قدرت سياسي، به خانواده توجّهِ بيشتري كرده‌اند. خانواده مي‌تواند فردگرايي، لذّت‌گرايي و تساهل در برابر ارزش‌هاي متعالي را، به عنوان اصول جامعه‌پذيري، به نسل بعد منتقل‌كند. همچنين، خانوادة مدرن مي‌تواند با برهم‌زدنِ الگوي تفكيك‌ نقش‌ها و پياده‌كردن ساختار دموكراتيك، زمينه‌اي فراهم‌آورد كه دختران و پسران، به آرمان‌هاي مشترك بينديشند تا نظام سرمايه‌داري، از ظرفيّت هر چه بيشترِ انسان‌هاي جامعه‌پذير شده، براي بازار كار، بهره‌مند گردد.

نظام تربيتي و رسانه‌ها نيز، همين اهداف را پي مي‌گيرند و در خدمت همين اهداف، به خانواده ياري مي‌رسانند. در برخي جوامع، وجود تقابل ميان برنامة تربيتي خانواده و برنامه‌هاي نظام تربيت رسمي و رسانه‌ها، مي‌تواند نشانگر آن باشد كه هنوز، خانواده يا دو نهاد ديگر، به تسليم كامل در برابر اين طرّاحي نرسيده‌اند و در برابر تحوّلات، مقاومت مي‌كنند؛ از اين رو، به شيوه‌هاي مختلف، از جمله شعارهاي مبتني بر ضرورت هماهنگي نهادهاي تربيتي و خانواده، مي‌توان آنها را به هماهنگي كامل -البتّه، در ذيل ارزش‌ها و مفاهيم مورد نظر- رساند و بر اساس آن، هويّت جنسي، خانوادگي، اجتماعي و حتّي ديني مردم را شكل‌داد.

چهارم. عملكرد بيش از سه‌دهه‌اي انقلاب اسلامي در موضوع زن و خانواده را مي‌توان بازخواني و حتّي نقد كرد. در يك نگاه، دستاوردهاي بزرگي، از جمله در حوزة سلامت، دانش، فنّاوري، سياست و اشتغال، نصيب زنان شده‌است؛ امّا در نگاهي نقّادانه، افزايش حضور زنان در نظام آموزشي و تربيتي مدرن و عرصه‌هاي اشتغال مدرن، خانواده را با مسائل و مشكلاتي مواجه ساخته و افزايش آسيب‌هاي اجتماعي، به ويژه در دو دهة اخير، نشانگر آن است كه انقلاب اسلامي، بر خلاف شعارهاي اسلامي و انقلابي خود، الگوهاي مديريّتي رقيب را برگزيده و خود، به منزلة عاملي براي فراگير شدنِ عقلانيّت مدرن عمل كرده ‌است. اين دو نگاه، هر چند نكات ارزشمندي دارند، بايد در ذيل «نظريّة تكاملي انقلاب اسلامي» تبيين شوند.

پنجم. انقلاب اسلامي در مراحل تكاملي خود، چند مرحله را پشت سر گذاشته‌است. مرحلة اوّل، ايجاد هويّت انقلابي و اسلامي بود و در اين مرحله، مطالبات عمومي، رنگي سياسي و ملّي داشت. سرنگوني نظام سلطنت و ايجاد ساختار سياسي جديد مبتني بر تولّي فقيه، از دستاورد‌هاي اين مرحله بود. اين موفّقيّت، زمينه‌ را براي شكل‌گيري سطح بالاتري از مطالبات فراهم‌كرد و در مرحلة دوم، دين را به عامل تحرّك‌بخش سياسي، براي مردم جهان تبديل‌نمود و انقلاب را از سطح ملّي، به فراملّي رساند. تغيير قاعدة تقابل بين‌المللي از جنگ سرد ميان شرق و غرب به چالش ميان غرب و اسلام، فروپاشي شوروي و موفّقيّت حزب‌الله لبنان، در اين مرحله، قابل توجّه است.

در مرحلة سوم، خودآگاهي نخبگان و مردم متديّن، به آنجا رسيد كه صحنة درگيري اسلام و نظام سرمايه‌داري را در لايه‌هايي از فرهنگ و اجتماع مشاهده‌كنند. نهضت ترجمة آثار فرهنگي اسلامي و انقلابي، و نامة امام به گورباچف در مباحث مربوط به جهان‌بيني اسلامي، تأثيرات بين‌المللي انقلاب را در برخي عرصه‌هاي فرهنگي نشان مي‌دهد؛ چنان‌كه موضوع حجاب زنان در اروپا و شكل‌گيري هويّت اجتماعي بر مبناي دين، در زمين حريف را، به عنوان دستاوردي اجتماعي و فرهنگي آشكار مي‌سازد. در نقطة مقابل، اصطلاح «جنگ نرم» نشان‌دهندة عمليّات فرهنگي و اجتماعي نظام سرمايه‌داري، براي از بين بردنِ اصول‌گرايي اسلامي است.

مرحلة چهارم از بالندگي انقلاب اسلامي، مربوط به ساحت علم است. اگر از سه دهة پيش، زمزمه‌هاي ضعيفي در كشور ما، دربارة جهت‌داري علوم انساني و ضرورت توليد علم بر اساس مباني اسلامي شنيده مي‌شد، هم‌اكنون، به يك مطالبة نخبگاني تبديل شده و رهبر معظّم انقلاب نيز، اين موضوع را پيگيري مي‌كنند.[14] اين مرحله، در ابتداي راه خود، به تصوير موضوع و تأثير جهت‌داري علوم بر ساحت‌هاي مختلف حيات مي‌پردازد و براي رسيدن به نتايج ثمربخش، راهي طولاني پيشِ رو دارد؛ امّا از اين جهت كه صحنة تقابل ميان دو نظام را، به حوزة علم و معرفت كشانده، بسيار مهمّ و نشانگر خودباوري و استقلال‌طلبي جامعة ايراني است. نتيجة ثمربخش اين مرحله، به فضل خداوند، به مبارزه‌طلبيدنِ نظريّه‌هاي علمي و ارائة نظريّاتي جايگزين است كه از آزمون اجتماعي، سربلند بيرون آيند.

مرحلة پنجم كه از جهتِ رتبه، بر مراحل پيشين، مقدّم است؛ امّا ديرتر مورد توجّه قرار گرفته، دستيابي به خودآگاهي جديد تربيتي و دستيابي به دركي صحيح از تقابل در عرصة تعليم و تربيت است؛ اينكه چگونه نظام تربيتي مدرن، انسانِ متناسب با نظام‌ سرمايه‌داري را مي‌سازد و ما چگونه بايد اهداف، اصول سياست‌ها و برنامه‌هاي تربيتي -در نهادهاي رسمي و غير رسمي تربيت و در نهاد خانواده- را متناسب با جهت‌گيري تكاملي اسلام توليدكنيم. اين مرحله كه هم‌اكنون، بارقه‌هايي از آن در ذهن جامعة كارشناسي شكل گرفته، ساحت درگيري نظام سلطه و نظام اسلامي را، عرصة زندگي روزمرّه مي‌داند و در صدد است تا اصلاحات اساسي در عرصة تربيت را، به عنوان يك مطالبة ارزشمند پيگيري نمايد و بر اين باور است كه ترسيم عقلانيّت اسلامي در ساحت‌هاي مختلف حيات بشري، از جمله در خانواده و در متن زندگي، مي‌تواند عقلانيّت مدرن را متزلزل سازد. ترسيم اين مراحل پنج‌گانه، به ما كمك مي‌كند تا موفّقيّت‌هاي نظام اسلامي را بهتر درك‌كنيم و نارسايي‌ها را در ذيل مراحل تكوين خودباوري اسلامي، تحليل نماييم.

ششم. در عرصة تقابل نظام سرمايه‌داري و نظام اسلامي، برگ‌هاي بَرندة زيادي، در دست ما است كه فطرت‌گرايي اسلام، متون وحياني الهام‌بخش، تجربه‌هاي ارزشمند تاريخي، نيروهاي انساني متعهّد و ظرفيّت‌هاي بالقوّه و بالفعل خانواده، بخشي از آنها است. مطالعات ميداني نشان داده كه با وجود تقويت عناصر مدرن در فرهنگ ايراني، دو مفهوم مهمّ «تعلّقات خانوادگي» و «تعلّقات ديني»، در جايگاهي بالا قرار دارند.[15]

در نقطة مقابل، نظام سرمايه‌داري نيز، مزيّت‌هاي متعدّدي دارد كه يكي از مهمّ‌ترين آنها، برخورداري از نگاه اجتماعي و كلان، و در دست داشتن فلسفة تاريخ و اجتماع با نگاهي معطوف به آينده است. هنر نظام سرمايه‌داري، آن است كه حلقه‌هاي علم و معرفت را در كنار هم قرار داده و آن را تا مرحلة الگوسازي، پيش بُرده ‌است. اين، در حالي است كه انديشمندان مسلمان، غالباً در حدّ نگاه‌هاي خُرد و تربيتي و روان‌شناسانه، متوقّف مانده‌اند و با وجود تلاش‌هاي فردي و تك‌نگاري‌هاي انجام‌شده، هنوز دربارة نگاه اجتماعي به تربيت، نگاه مديريّتي به فقه اسلام، نظام اقتصادي اسلامي و الگوهاي سبك زندگي اسلامي، كارهاي درخوري انجام نداده و طرحي براي مديريّت تحوّل بر اساس مباني ديني، نريخته‌اند.

در اينجا، ذكر يك مثال مي‌تواند نمايانگر برخي خلأهاي علمي ما باشد: در علم فقه، حوزة مباحات، ميدان آزادي عملكردها، بدون هيچ ممنوعيّتي است. اين نگاه به مباحات، در سطح خُرد و مناسبات فردي، با نگاه فقهي، صحيح است. البتّه، در نگاه تربيتي، سعي مي‌شود رحجان‌ها به عنوان امور تسريع‌بخش و مرجوحات به عنوان امور سرعت‌گير نيز، در ارتقاي اخلاقي فرد مسلمان، لحاظ شود.

امّا در نگاه اجتماعي و مديريّتي، انتظار آن است كه دايرة مباحات، از زاويه‌اي ديگر مورد بحث قرارگيرد و چنين پرسش‌هايي مطرح شود: آيا ممكن است عملكردهاي خاصّي در حوزة مباحات، زمينه‌ساز توسعه يا تضييق ارزش‌هاي اخلاقي گردد؟ آيا عرصة‌ مباحات، ممكن است تحت مديريّتِ تربيتي بيگانگان قرارگيرد و از اين راه، زمينه‌اي براي تضييقِ دين‌داري و عمل به واجبات ايجادگردد؟ و آيا نظام اسلامي، مكلّف به مديريّت حوزة مباحات، به منظور توسعة ارزش‌هاي اسلامي و حفاظت از مصالح اجتماعي، نيست؟ چه بسا، پاسخ به اين پرسش‌ها، وظيفه‌اي سنگين و واجبي مهمّ براي حكومت، در قبال سرپرستي امّت اسلام در امور روزمرّه و عرصة مباحات زندگي، ترسيم‌كند كه البتّه، منافاتي با مباح‌بودن اين رفتار‌ها در مقياس فردي ندارد.

هفتم. از روايات اسلامي، چنين به دست مي‌آيد كه آخرالزمان، هنگام فراگيري فساد است.[16] روايات متعدّدي كه مصاديق جور و فساد را برمي‌شمارد، نشان مي‌دهد كه خانواده و مناسباتِ زن و مرد، از مهمّ‌ترين عرصه‌هاي جريان‌يافتن فساد است؛ رواج اباحه‌گري جنسي -حتّي در عرصة خانواده- تغيير ساختار خانواده و تغيير مناسبات والدين و فرزندان، رواج هم‌جنس‌گرايي و روابط نامشروع، و سلب مسئوليّت از مرد در تأمين نفقة خانواده، برخي از اين مصاديق‌اند.[17] از اين متون، مي‌توان برداشت‌كرد كه اين مفاسد، نه صرفاً ناشي از عامليّت كنشگران و سوء اختيار آنها در مقياس فردي؛ بلكه ناشي از غلبة اقتضائات ساختاري و تحوّل در نظام ارزشي نيز هست.

اگر اين روايات را مبناي تحليل قرار دهيم، مي‌توان نتيجه‌گرفت كه نظام كفر، در برخي عرصه‌هاي درگيري، از نظر زماني بر ما سبقت گرفته و پيش از ما، ارزش‌هاي خود را در قالب الگوهاي متكثّر سبك زندگي غيراخلاقي، در جهان گسترش داده ‌است؛ امّا در برخي از همين روايات، از دانشمندان و بندگان خاصّي نام برده مي‌شود كه در هنگامة فساد، با روشنگري و ترسيم دقيق وضعيّت، و با دستگيري از كساني كه در دام ترديد‌ها و در شبكه‌هاي شيطاني گرفتار آمده‌اند، و با تقويت هويّتِ مقاومت، بر پايبندي به ارزش‌هاي اخلاقي اسلام، اصرار مي‌ورزند؛ اين مقاومت، به قدري ارزشمند است كه خداوند، اين گروه را -كه در مقياس جهاني، اندك‌اند- بهترينْ بندگان و سببِ نجات آنان، دانسته‌است.[18] اين نكته، نشان مي‌دهد كه مي‌توان و بايد به عنوان يك مسئوليّت خطير، در عصر فراگيري فساد، به طرّاحي و تحقّق الگوهاي سبك زندگي ديني انديشيد و آن را در حدّ توان، در مقياس فردي و خانوادگي و حكومتي، پي گرفت.

پس از تبيين صحنة تقابل دو عقلانيّت و توجّه به ظرفيّت‌هاي جامعة ايراني، به ويژه خانواده‌گرايي و دين‌گرايي، مي‌توان راهبردهايي را مطرح‌كرد. تحوّل در كنش‌هاي خانواده، از چند راه حاصل مي‌شود كه مهمّ‌ترين آنها، عبارت از اصلاح ساختار‌هاي موجود(از جمله ساختار‌هاي حاكم بر حوزة اقتصاد) در جهت تقويت ارزش‌هاي خانواده، تلاش براي بازآفريني ارزش‌هاي اخلاقي پايدار و ريشه‌دار، و ارائة الگوهاي جديد سبك زندگي است. بدين منظور، توجّه به راهكارهاي زير، پيشنهاد مي‌شود:

الف. انجام‌دادن مطالعات و طرح‌هاي پژوهشي معطوف به سبك زندگي

ب. اصلاح نظام تربيت رسمي

ج. اصلاح عملكرد رسانه ملي

د. تقويت سرمايه اجتماعي نظام اسلامي و مرجعيت‌هاي مورد اعتماد

هـ. ايجاد گروه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي

و. بازنگري در الگوهاي سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي

ز. پرورش مديران توانمند

4. خاتمه

خانوادة‌ ايراني در مواجهه با سيل بُنيان‌كنِ مدرنيتة متأخّر كه عرصة تهاجم را به متن زندگي روزمرّه و حيات خانوادگي كشانده‌است، به تنهايي مقاومت مي‌‌كند و درصدد است تا ارزش‌هاي خود را تا حدّ امكان، پاس دارد. با اين حال، ناآشنايي با چگونگي نفوذ قُواي مهاجم، ناديده‌گرفتن عرصه‌هاي متداول زندگي و تغيير حسّ زيبايي‌شناختي، خانوادة ايراني را به واگذاري برخي عرصه‌ها و تركيب عناصري از فرهنگ مدرن با فرهنگ ديني، واداشته ‌است.

در اين ميان، بسياري از كارشناسان علوم اجتماعي، در مقام مرشدان جديد، با ارائة تصويري زيبا و عقلاني از همزيستي ارزش‌هاي مدرن و ارزش‌هاي ديني، از خانواده دغدغه‌زُدايي مي‌كنند و از مدرنيتة ايراني و از امكانِ ديني زندگي‌كردن، در عين پذيرشِ عقلانيّت مدرن در ساحت‌هاي حيات، دفاع مي‌كنند.[19] نظام برنامه‌ريزي كشور نيز، هم به دليل آنكه تصويري روشن و مورد وفاق از خانواده‌محوري ندارد، هم به دليل غلبة نگاه انتزاعي، و هم به سبب غلبة نگاه كارشناسان علوم اجتماعي، نتوانسته به تقويت ارزش‌هاي ديني در كنش‌هاي خانواده، كمك شاياني نمايد.

‌با اين وجود، توجّه به دو نكته، ضروري مي‌نمايد: اوّل، آنكه نسبت به موفّقيّت نظام اسلامي، نمي‌توان در خلأ قضاوت‌كرد؛ بلكه پس از ملاحظة تحوّلات جهاني، سيطرة رسانه‌هاي جديد و توطئه‌هاي خاصّي كه براي مقابله با فرهنگ انقلاب اسلامي، در اين سه‌دهه رخ داده ‌است، مي‌توان موفّقيّت نسبي نظام اسلامي را دريافت؛ و دوم، آنكه نبايد فضاي حماسي و احساسي ابتداي انقلاب، ما را به تحليل غلط نسبت به كاستي‌هاي موجود اندازد. نمود ارزش‌هاي انقلابي در دهة اوّل انقلاب، تا حدودي، ناشي از فضاي رواني و انقلابي دهة 60 بود كه البتّه، در دو دهة بعد، از اين وضعيّت عبور كرده و به مرحلة تثبيت ارزش‌ها رسيده‌ايم. در دو دهة اخير، تغيير در سياست‌ها و پيگيري‌ الگوهاي توسعة مدرن، تحوّلات ارزشي را در پي داشت[20]؛ امّا نمي‌توان انتظار داشت كه در مرحلة تثبيت ارزش‌ها، تمامي ارزش‌هايي كه در دهة اوّل نمود يافته‌بود، خود را نشان‌دهد؛ بلكه تنها، زمينه براي نهادينه‌شدن برخي ارزش‌ها فراهم شده‌است.[21] از اين رو، مي‌توان انقلاب را در مجموع، داراي روندي تكاملي دانست. البتّه، اين نكته، مسئوليّت اصحاب انقلاب را در عرصه‌هاي فرهنگي و اجتماعي، بيشتر مي‌كند؛ هم‌اكنون، مسئوليّت خطير، بر دوش كارشناسان و پژوهشگران علوم اسلامي و انساني، نهادهاي سياست‌گذار و برنامه‌ريز، و هنرمندان و مبلّغان متعهّد است كه با تغيير رويكرد خود، زمينة پويايي خانواده در عصر حاضر را فراهم‌آورند.

پي‌نوشت:

[1] . نظام معنايي، چيزي است كه افراد خانواده در پرتو آن، رفتار خود و ديگران، و طبيعت و جهان را تفسير مي‌كنند.

[2]. براي نمونه، ر.ك: گيدنز، آنتوني؛ جامعه‌شناسي، ترجمة حسن چاوشيان، ويراست چهارم، ص 91.

[3]. ر.ك: گيدنز، آنتوني؛ جامعه‌شناسي، ترجمة حسن چاوشيان، ويراست چهارم، ص 95؛ شهابي، محمود؛ «سبك‌ها





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 103]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن