واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > بادی، نزهت - تماشای فیلمی مثبت و امیدبخش در ستایش زندگی در دورانی که بدبینی و ناامیدی دنیا را فراگرفته است، به یک هدیه غافلگیرکننده می ماند. استخوان زمستان فیلمی تلخ و تیره و تار است که به طرز شگفت انگیزی از درون روایت افسرده و یاس آلود و فضای سرد و عبوسش حس مبارزه برای حفظ زندگی را بیرون می کشد.دخترک نوجوان فیلم دست به هر کار خطرناکی می زند تا بتواند خانه شان را حفظ کند و خانواده اش را از فروپاشی نجات دهد. او اگرچه در ظاهر می کوشد تا در غیبت پدر از خانواده اش محافظت کند، اما درحقیقت بیش از هر چیزی به دنبال حفظ استقلال و عزت نفس خود است و می خواهد به هر شکلی روی پای خودش بایستد.چون او می داند که اگر الان نتواند برای مشکلش راه حلی بیابد و از این مخمصه رها شود، به یکی مثل پدر و یا مادرش تبدیل می شود و برای همیشه در برابر مشکلات از پا در خواهد آمد و زندگی خشن پیرامونش او را خواهد بلعید. بنابراین خواسته واقعی او پیدا کردن پدرش نیست. او می داند که یافتن پدر نیز وضعیت زندگی آنها را بهبود نمی بخشد. درواقع این سفر دشوار ادیسه واری که "ری" در جستجوی پدرش از سر می گذراند، بستری برای بزرگ شدن و به بلوغ و آگاهی رسیدن اوست. شرایط سخت و خشن حاکم بر زندگی ناخواسته از او جنگجویی ساخته که مجبور است بیش از آنچه از یک دختر نوجوان انتظار می رود از خود شهامت و سخت کوشی نشان دهد. لحظه ای که او دستان جنازه پدرش را در آب نگه می دارد تا خواهران میلتون آن را قطع کنند، سخت ترین بهایی است که یک دختر نوجوان می تواند برای حفظ زندگیش بپردازد اما مهم این است که درنهایت او بر خشونت و بی رحمی حاکم بر زندگیش پیروز می شود و راه غلبه بر سختی هایی را که پیش رو دارد، می یابد.او هرچند به بهانه پیوستن به نیروی ارتش دلش می خواهد از این محیط نکبت بار بگریزد و زندگی جدیدی در جایی بهتر را شروع کند اما درنهایت شجاعت ماندن و مقاومت را می یابد و بجای شانه خالی کردن از زیر بار مسوولیتی که زندگی ناعادلانه به او تحمیل کرده است، راه مبارزه با آن را انتخاب می کند.درواقع همین سرسختی و مقاومت اوست که در دیگران نیز روحیه مسوولیت پذیری را احیاء می کند و آن آدمهای افسرده و خموده را که فقط سعی می کنند یک روز سخت دیگر را زنده بمانند، به حرکت وامی دارد."ری" ویژگی هایی را در این جریان از خود بروز می دهد که مدتهاست از میان مردم منطقه رخت بربسته است و آنها چنان در رخوت و ناامیدی فرو رفته اند که آدم با دیدنشان احساس می کند که سالهاست شور و حس زندگی از وجودشان رفته است. بستر جغرافیایی قصه چنان سرد، بدوی و خشن است که موجب شده ساکنانش به یک جور سازش و مدارا با شرایط سخت زندگی تن بدهند و فاقد هر گونه امید و انگیزه مبارزه برای بهبود یا تغییر وضعیتشان باشند. رنگهای خاکستری، کدر و سرد حاکم بر فضا به خوبی حس سکون و بی تفاوتی مردم منطقه و تنهایی یک دختر نوجوان در میان آنها را القا می کند.ولی درنهایت تلاش، غرور و سرسختی "ری" آنها را تحت تاثیر قرار می دهد و وامی دارد تا از پیله خود بیرون بیایند و نسبت به اطرافیانشان واکنش نشان دهند، گویی بیش از آنکه "ری" به کمک آنها احتیاج داشته باشد، آنها هستند که به نیرو و روحیه جوان و امیدوار او نیازمندند.بنابراین ما نه تنها با شخصیتی روبرو هستیم که بتدریج بالغ و بزرگ می شود، بلکه می بینیم که این پروسه دگردیسی "ری" باعث تغییر و تحول دیگران نیز می شود و آنها را به کنش و حرکت وامی دارد. فیلمبرداری روی دست و دوربین متحرکی که مدام "ری" را دنبال می کند، کاملا تضاد و تقابل میان حس بی قراری و تب و تاب "ری" و سکون و رکود ساکنان منطقه را منتقل می کند. آنچه فیلم را با همه تلخی و سردی اش جذاب می کند، این است که نویسنده از دل این همه خشونتی که در داستان وجود دارد حس امید به زندگی را احیا می کند، یعنی در دل همه این جان کندن ها و بدبختی ها لحظاتی را نشانمان می دهد که به زندگی ارزش می بخشد و نمی گذارد که"ری" از آن دست بکشد.در تمام مدت که "ری" در چنین مسیر سختی پیش می رود، ما امیدواریم که بالاخره به نقطه ای برسد که از وضعیت قبلی اش روشن تر و امیدوارکننده تر باشد. همان لحظات کوچک نورانی که ادامه و تحمل زندگی را برایش زیبا و دوست داشتنی می کند و این لحظه تابناک می تواند چیزی شبیه گیتار زدن دختربچه معصوم داستان باشد.تماشای فیلمی مثبت و امیدبخش در ستایش زندگی در دورانی که بدبینی و ناامیدی دنیا را فراگرفته است، به یک هدیه غافلگیرکننده می ماند که خانم دبرا گرانیک با مهارت و تسلطی تحسین برانگیز از عهده ساختن آن برآمده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 456]