واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حلقه بیروح / یادداشتی بر مجموعه تلویزیونی "حلقه سبز"
ابراهیم حاتمی کیا نامی آشنا برای اهل سینما و تمامی سینما دوستان ایرانی است. از نظر بسیاری از کارشناسان و اهل فن او با ساخت فیلم های خوش ساخت و ماندگاری همانند از کرخه تا راین، خاکستر سبز، آژانس شیشه ای، روبان قرمز و ارتفاع پست یکی از بهترین فیلمسازان گونه ی دفاع مقدس و سینمای اجتماعی پس از انقلاب است. چند سال پیش اولین مجموعه ی حاتمی کیا با نام "خاک سرخ" از تلویزیون پخش شد که با وجود استقبال نسبی بینندگان نتوانست نظر مساعد منتقدان سینمایی را به خود جلب کند. حال قریب به یک ماه است که دومین مجموعهی او با نام " حلقه ی سبز" در حال پخش از تلویزیون می باشد و در این مدت اظهار نظرهای ضد و نقیضی زیادی را برانگیخته است. حلقه ی سبز در سکوت خبری و بی آنکه حتی عکسی از بازیگران و پشت صحنه ی آن در مطبوعات به چاپ برسد، مقابل دوربین رفت و همگان بی صبرانه منتظر شنیدن خبرهایی تازه از مراحل فیلمبرداری و فنی آن بودند تا اینکه سال گذشته ماجرای درگیری لفظی و فیزیکی یکی از بازیگران اصلی مجموعه با دستیار کارگردان سریال، برای مدتی خبر اول محافل سینمایی و غیر سینمایی شد و کار را به بیانیه ی تند و شدید الحن انجمن دستیاران کارگردان خانه ی سینما نیز کشاند. پس از فروکش کردن این جنجال موقت و با پایان فیلمبرداری مجموعه دیرتر از موعد مقرر، عکس هایی از حمید فرخ نژاد با گریمی متفاوت در اختیار خبرگزاری ها گذاشته شد که خبر از آن می داد او در نقش یک روح ظاهر شده است. حال دیگر عطش دوستداران آثار حاتمی کیا برای تماشای دومین مجموعه ی کارگردان محبوبشان به اوج خود رسید؛ ضمن اینکه در این میان آخرین فیلم حاتمی کیا، به نام پدر، بسیاری را مأیوس و ناامید کرده بود. اما با پخش قسمت های ابتدایی مجموعه در ماه اخیر همه ی معادلات اشتباه از کار در آمد و همگان از فضای غریب و کاملا متفاوت آن با دیگر آثار سازنده اش مبهوت و متعجب شده اند. اینکه کارگردانی بخواهد مسیر فیلمسازی خود را تغییر دهد و توانایی هایش را در ژانرهای دیگر بیازماید، به نوبه ی خود کاری جسارت آمیز و قابل تقدیر است، ولی با گذشت پنج قسمت از این مجموعه به نظر می رسد تا به اینجا حاتمی کیا چیز زیادی در چنته نداشته است. گفته می شود ماجراهای حلقه ی سبز در هفت شبانه روز می گذرد و از این نظر بدعتی در عرصه ی فیلمنامه نویسی سریال های تلویزیونی به حساب می آید؛ اما طبق قواعد کلاسیک فیلمنامه نویسی، اگر قرار است زمان حجیم سریالی را به یک پروسه ی زمانی فشرده اختصاص بدهیم باید آن قدر در ترسیم صحیح جزییات داستانی و احوال و روابط کاراکترها انرژی و دقتی موشکافانه صرف کنیم تا منحنی حرکت فیلمنامه لحظه ای دچار افت محسوس نشود و جذابیت داستان نزد بیننده محفوظ بماند. متاسفانه تا به این جا در حلقه ی سبز چنین اتفاقی نیفتاده است. ترس کاراکتر گلی (سیما تیرانداز) از مواجهه با روح حسن (حمید فرخ نژاد) می توانست شروعی خوب و کوبنده برای یک مجموعه باشد، اما افراط و تاکید بیش از اندازه ی کارگردان / فیلمنامه نویس بر این موضوع قضیه را تا حد لوث شدن پیش برده است. همچنین در قسمت های دوم و سوم سریال این سوال برای بیننده پیش می آید که با وجود اینکه گلی فهمیده است تنها او قادر به رویت حسن است و می داند که این روح بی آزار نمی تواند به او آسیبی برساند، پس چرا کماکان از رویارویی با او در هراس است؟ یا اینکه چرا شخصیت گلی این قدر منفعل است؟ چرا با دیدن اصرار روح حسن ماندن در این دنیا، تلاشی از گلی برای جلوگیری از عمل پیوند قلب نمی بینیم؟ گویی او کاملا در برابر مقدرات تسلیم شده است. اگر چنین است پس چرا باید از تماشاگر توقع داشت تا با چنین شخصیت سردرگمی همذات پنداری کند؟ حتی در قسمت های بعد مخاطب از اصرار او برای پیوند قلب حسن به آن جوان بیمار (کوروش) کمی متعجب می شود و فراهم کردن انگیزه های مالی برای این شخصیت نیز نمی تواند دلیلی محکم جهت قانع کردن بیننده باشد. با تماشای قسمت های ابتدایی حلقه ی سبز، به نظر می رسد مشکل مجموعه در این است که حاتمی کیای فیلمنامه نویس نتوانسته درام جذاب و نفس گیری از موضوع مهم و حیاتی پیوند قلب خلق کند و اصرار او برای بخشیدن بعدی ماورایی و معنوی به قضیه نیز به پیرنگ ضعیف داستانش کمک شایانی نکرده است و از لحاظ بصری هم می توان اذعان داشت حاتمی کیای کارگردان در جمع و جور کردن این مشکلات بارز داستانی موفق نبوده و این موضوع را می توان از دکوپاژها و میزانسن های نه چندان بدیع او و ریتم بیش از اندازه کند و درونی سکانس ها به خوبی دریابیم. تنها نکته ی قابل ملاحظه ی این مجموعه بازی قوی و فراتر از نقش سیما تیرانداز است که تا به این جا توانسته بار مجموعه را به دوش بکشد. حمید فرخ نژاد هم در ترسیم کاراکتر حسن بد کار نکرده است و طنز همیشه جاری در بازی اش بعد خاصی به پرسوناژش داده است. ده سال پیش کیانوش عیاری فیلم ماندگار و کم نقص "بودن یا نبودن" را درباره ی عمل پیوند قلب ساخت که هر چه از زمان ساخت آن می گذرد ارزش های نهفته اش بیشتر آشکار می شود. چه خوب می شد اگر حاتمی کیا نیز به مانند عیاری این موضوع بالقوه خوب را بر بستر فیلمنامه ای درست پایه ریزی می کرد؛ در این صورت شاید او دیگر نیازی به تزریق مسائل ماورایی به داستان سریالش نداشت. البته ریشه ی این مشکل در جای دیگری نهفته است! چند سال است که متولیان و مسئولین سینمایی به موضوعات ماورایی در قالب ژانر جعلی معناگرا توجهی خاص نشان داده اند و اخیرا پای این توجه و عنایت به فیلم ها و مجموعه های تلویزیونی نیز باز شده است، بی آنکه در بطن این موضوع تماشاگرپسند تحقیقات کارشناسی درستی به عمل بیاید. نمونه ی متاخر این قبیل سهل انگاری ها را در ماه مبارک رمضان امسال و در قالب مجموعه ی ضعیف اغما شاهد بودیم. حلقه ی سبز هنوز در ابتدای راه است و در حال حاضر اظهار نظر قطعی در مورد آن کمی دور از انصاف به نظر می رسد. شاید با ورود کاراکترهای جدید به داستان مجموعه و ایجاد خط روایی های تازه مشکلات محتوایی اثر رفته رفته کمرنگ شود. باید صبر کرد و دید. اما آقای حاتمی کیا بدانید انتظار مخاطبان بیشمار آثار شما بیش از این چیزی است که اکنون بر روی آنتن رفته است. منبع : سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 803]