تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمت نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و تعليم دهيد، بفهميد و ن...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860784982




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جواب «نه» عروس، پاسخ فریبکاری داماد!


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: جواب «نه» عروس، پاسخ فریبکاری داماد! عاقد شروع به خواندن خطبه عقد کرده بود. وقتی برای سومین بار عاقد خطبه عقد را خواند، در یک لحظه مهتاب که بشدت عصبی شده بود، در برابر حیرت تمام میهمانان به جای آنکه پاسخ بله بدهد، با صدای بلندی گفت:نخیر. قدس: در میان همهمه و شور و شوق میهمانان وقتی که عروس جوان در برابر حیرت میهمانان به جای گفتن بله، پاسخ نه را هنگام جاری شدن خطبه عقد داد، قطره‌های درخشان اشک از پشت تور سفید، پرده از یک فریبکاری برداشت. دانشگاه که قبول شد، کاری هم در یک شرکت برای خودش دست و پا کرد تا هزینه‌های تحصیلش باری بر دوش پدر نباشد. برای پدر و مادرش که جز او 5 فرزند دیگر داشتند، تامین هزینه‌های زندگی دشوار بود. پدر اعتقاد داشت که دختر باید زود شوهر کند، حتی قبل از اینکه بخواهد دیپلمش را بگیرد، پدر تصمیم گرفته بود او را شوهر دهد ولی هر بار دخالت‌های مادرش مانع از ازدواج زودهنگام او شده بود. ترم اول را تمام کرده بود. در تعطیلات میان 2 ترم زمانی که از محل کار به خانه برگشت در نهایت تعجب متوجه حضور مادربزرگ در خانه‌شان شد. ورود مادربزرگ به خانه آنها یعنی اينکه حتما خبری شده بود. لازم نبود مهتاب زیاد منتظر شود. چون نیم ساعت بعد معلوم شد که قرار است فردا برای او خواستگار بیاید. مهتاب علاقه‌ای به ازدواج نداشت. سر کار رفته بود که درآمدی داشته باشد و ناچار به ازدواج نشود، ولی آنطور که او فکر می‌کرد، نشد. مادر و خواهران پسر، روز بعد به خواستگاری آمدند. همه چیز خیلی تند و سریع پیش رفت. پدرش معتقد بود که این پسر چون در مغازه پدرش کار می‌کند، از نظر مالی تامین می‌شود و به همین علت زندگی مهتاب از نظر درآمد و شغل شوهرش برای همیشه بیمه شده است. در این مدت هر وقت که مهتاب خواسته بود با پسر جوان روبه‌رو شود، خانواده‌اش بهانه آورده بودند. مهتاب تنها عکسی از او دیده بود. ولی پسر جوان هر شب تلفنی با او صحبت می‌کرد. مهتاب چند بار از او خواسته بود که یکدیگر را ملاقات کنند ولی حمید هر بار گفته بود که نمی‌تواند محل کارش را ترک کند. یک ماه بعد از خواستگاری بود که خانواده‌ها سرگرم چیدن مقدمات ازدواج شدند. مادر و خواهران داماد،‌ همراه مهتاب برای خرید رفتند و زمانی که مهتاب و مادرش سراغ حمید را گرفته بودند معذرت‌خواهی کرده بودند که حال مادربزرگ او بد شده و ناچار حمید که بزرگ‌ترین نوه پسری است، او را به بیمارستان برده است. مهتاب از اینکه حمید به این راحتی تحت‌تاثیر اطرافیان قرار می‌گرفت و از او چشم‌پوشی می‌کرد، ناراحت بود. او تصمیم گرفته بود که هرطور شده پس از ازدواج با حمید برخورد کند. بالاخره زمان عقد فرا رسید. مهتاب به آرایشگاه رفت. عصر بود که داماد جوان به آرایشگاه رفت تا با عروس به محل برگزاری عقد بروند. مهتاب که از رفتارهای حمید ناراحت بود، در اولین برخورد با او سعی کرد کاملا نسبت به او بی‌محلی کند. مهتاب در تمام مدتی که روی صندلی جلو نشسته بود، سکوت کرده بود. در عوض حمید دائم با او صحبت می‌کرد و خوشحال بود. مهتاب در میان هلهله و شادمانی اطرافیان روی صندلی و کنار سفره عقد نشست. در حالی که قرآن را باز کرده بود، از میان آینه نگاهش به حمید افتاد. حمید دستکش در دست داشت. مهتاب برای لحظه‌ای به فکر فرو رفت. چه شده بود که حمید دستکش به دست داشت. با خودش فکر کرد شاید به خاطر سردی هوا او دستکش به دست کرده و فراموش کرده که آن را از دست‌هایش در بياورد. به همین علت خیلی آرام به او گفت:دستکش‌هایت را دربیاور. زشت است جلوی میهمانان دستکش به دست کرده‌ای. عکس‌هایمان هم زشت می‌شود. حمید با لبخند گفت:حواسم نبود. مگر شما حواس برای من می‌گذارید. عروس و داماد لبخندی زدند. صدای هلهله و شادمانی با ورود عاقد بلند شده بود. عروس جوان که چادر سفیدی را روی سرش انداخته بود، با ورود عاقد و سکوت میهمانان برای خوشبختی‌ خودش دعا می‌کرد. او از ته دل حمید و تمام بی‌توجهی‌هایی را که در این مدت کرده بود، بخشید و از خدا خواست تا او را در تمام لحظه‌های زندگی یاری کند. عاقد شروع به خواندن خطبه عقد کرده بود. وقتی برای سومین بار عاقد خطبه عقد را خواند، در یک لحظه مهتاب که بشدت عصبی شده بود، در برابر حیرت تمام میهمانان به جای آنکه پاسخ بله بدهد، با صدای بلندی گفت:نخیر. عاقد با تعجب از میهمانان خواست که ساکت باشند و بعد، از عروس علت پاسخ منفی‌اش را سوال کرد. مهتاب که بشدت شوکه شده بود با صدای لرزان گفت: تازه متوجه شده‌ام که چرا این آقا حتی هنگام خرید حلقه عروسی همراه ما نبود. الان زمانی که ناچار شد دستکش از دست‌هایش بیرون آورد در یک لحظه متوجه نقصی شدم که در یکی از انگشتانش وجود دارد. اگر از اول حقیقت را به من گفته بود، با او ازدواج می‌کردم. ولی چون متوسل به مکر و حیله شده و حاضر نبوده در این مدت با صداقت با من برخورد کند، حاضر به زندگی با او نیستم. مردی که از روز اول با فریبکاری وارد ازدواج شود، هیچگاه با صداقت زندگی نخواهد کرد... سکوت غمباری فضای مجلس عقد را پر کرده بود. داماد که بشدت ناراحت و عصبی بود، در حالی که به خانواده‌اش بشدت اعتراض می‌کرد، مجلس را ترک کرد.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 129]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن