تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند از نادانان پيمان نگرفته كه دانش بياموزند، تا آنكه از عالمان پيمان گرفته كه به...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827906053




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نمازي خواندم كه هيچ جني نخوانده بود!


واضح آرشیو وب فارسی:انتخاب: نمازي خواندم كه هيچ جني نخوانده بود!


پايگاه خبري تحليلي انتخاب (Entekhab.ir) :

روزي كه شيخ احمد مجتهدي به دعوت اهالي محل به مسجد ملامحمد جعفر آمد و مشغول تربيت طلبه‎‎ها در اين مسجد شد، كمتر كسي فكر مي‎كرد اين مسجد تبديل به يكي از مشهور‎ترين مراكز ديني كشور شده و طلبه‎‎هايي در اين مدرسه تربيت شوند كه هركدام توانايي تربيت شاگردان بسياري را داشته باشند. ايشان بيش از هزار طلبه به‎صورت رسمي و آزاد، مستقيم و غير مستقيم تربيت كرد و از ۱۶ مرجع از جمله امام خميني (رحمت‎الله‎عليه) و مقام معظم رهبري، اجازه‎نامه تصدي‎گري امور شرعي داشت. مرحوم مجتهدي در سال‎‎هاي پاياني عمرشان، در گفت‎وگويي مفصل داستان زندگي طلبه شدن‎شان را شرح دادند كه بسيار خواندني و جذاب است.

حاج‎آقا! آقا اجازه دهيد گفت‎و‎گو را از ماجراي ورود به حوزه و طلبه‎شدن شما آغاز كنيم.

تقدير الهي اين بود كه من به‎سمت حوزه و طلبگي بيايم. ۹ سالم بود كه به تشخيص ناظم مدرسه‎مان پيش‎نماز شدم. فكر مي‎كنم كلاس دوم يا سوم بودم. بعد از مدتي با جواني رفيق شدم كه با راهنمايي او در كلاس‎‎هاي قرآن چهارراه مولوي و دروس حوزوي ثبت‎نام كردم.

در سن ۹ سالگي امام جماعت شديد؟ مگر مي‎شود؟!

امام جماعت دانش‎آموزان مدرسه بودم. كساني‎كه به من اقتدا مي‎كردند، بين كلاس‎‎هاي اول تا پنجم بودند. يادم مي‎آيد روزي دير به نماز رسيدم، براي همين ‎يكي ديگر از دانش‎آموزان امام جماعت شده بود. وقتي وارد شدم، او در حال خواندن آيه اياك نعبد و اياك نستعين بود، بلافاصله جلو رفتم و ادامه نماز را از اهدناالصراط‎المستقيم خواندم. جالب اين‎جا بود كه بدون تكبيره‎الاحرام شروع كردم و هيچ‎كس به من معترض نشد؛ نمازي خواندم كه هيچ جني نخوانده بود!

نخستين حوزه‎اي كه در آن درس خوانديد، ‎كدام بود؟

ابتدا در محضر سيدي كه جامع‎المقدمات مي‎گفت، درس خواندم، اما بعد از مدتي همه محصلان به‎همراه استاد تصميم گرفتيم دنبال استاد بهتري برويم تا آن‎كه مسجد لرزاده را به ما معرفي كردند و رفتيم آن‎جا.

آن روز‎‎ها كار هم مي‎كرديد؟

بله همزمان با خواندن درس طلبگي در بازار تهران با ماشين تحرير كار مي‎كردم. در اصل ميرزا بنويس بودم و كاملا به كارم تسلط داشتم. با آن‎كه نوجوان بودم، ‎پالتوي بلندي مي‎پوشيدم و عرقچين بر سر مي‎گذاشتم، مثل مرد‎هاي ۵۰ يا ۶۰ ساله، براي همين همه به من آقا ميرزا مي‎گفتند.

بعد از آن‎كه به مسجد لرزاده رفتيد، چه شد؟

آن روز‎‎ها مرحوم شيخ علي‎اكبر برهان در مسجد لرزاده تدريس مي‎كردند. هر روز صبح‎، قبل از اين‎كه سر كار بروم، نزد ايشان رفته و درس مي‎خواندم تا آن‎كه اواخر كتاب «سيوطي»، عشق طلبگي عجيب به سرم زد و تصميم گرفتم بازار را‎‎ ر‎ها كنم و تمام وقت در حوزه بمانم.

خانواده‎تان از طلبه‎شدن‎تان راضي بودند؟

پدرم اصلا موافق نبود. بستگان هم دائم نصيحت مي‎كردند كه تو بايد كار كني و خرج پدرت را بدهي، اما من عاشق بودم و انگار گمشده‎اي داشتم. عشق عجيبي بود. وقتي طلبه‎‎ها را مي‎ديدم، با خودم مي‎گفتم: خدايا! مي‎شود من هم طلبه شوم؟

پدرتان چطور راضي شد؟

راضي نشد. براي آن‎كه با خيال راحت وارد طلبگي شوم، رفتم نزد مرحوم آيت‎الله شاه‎آبادي كه استاد امام خميني (رحمت‎الله‎عليه) بودند. از ايشان خواستم استخاره كند. آقا قرآن را باز كرد و با تبسم به من گفتند: خوب است. خجالت كشيدم كه آيه استخاره را از ايشان سؤال كنم.‎ همان روز‎‎ها در عيد ۱۷ ربيع‎الاول عمامه گذاشتم. اين موضوع بلافاصله در بين فاميل پيچيد.

شب كه به خانه رفتم، براي آن‎كه پدرم عمامه را نبيند، زير عبا پنهانش كردم. اما از قضا فهميد و داد و بيداد در خانه به راه انداخت. داخل اتاق نشسته بودم و گريه مي‎كردم، ‎شيرين‎ترين گريه‎‎هاي عمرم بود. بهترين شب‎‎هاي زندگي من‎‎ همان شب‎‎ها بود كه تازه معمم شده بودم.

در ‎‎نهايت پدرتان راضي شدند؟

همان شب از ترس آن‎كه پدرم نگذارد صبح با عمامه از خانه بيرون بروم، ‎فرار كردم! رفتم مسجد لرزاده و از آيت‎الله برهان خواستم به من حجره بدهند. نخستين حجره مسجد لرزاده را كه تازه ساخته بود، به من دادند. سال ۶۳ قمري، يعني ۱۳۲۱ شمسي بود كه استاد ما مريض شد و پزشك‎‎ها به او گفتند چند ماهي به مكاني در ۱۲ فرسخي تهران بروند. ما هم همراه ايشان به ييلاق رفتيم. در آن روستا شب‎‎ها استاد چراغ فانوس را روشن مي‎كرد و درس مي‎داد. نماز شب طلبه‎‎ها ترك نمي‎شد. از ۲۰ طلبه‎اي كه آن سال با هم بوديم، الان بيشترشان فوت كردند؛ خدا رحمت‎شان كند.

چه سالي از تهران به قم مشرف شديد؟

همان سال به قم رفتم، مدرسه فيضيه را بلد نبودم. از چندين نفر سؤال كردم. حال و هواي آن روز‎هاي قم بسيار عجيب بود. صبح‎‎ها طلبه‎‎ها عمامه به سر دسته‎دسته در حرم حضرت معصومه (سلام‎الله‎عليها) با هم مباحثه مي‎كردند. آن‎قدر عاشق درس و بحث بودم كه شب عيد برخلاف همه طلبه‎‎ها در قم ماندم و به تهران نرفتم. عيد داخل حجره تنها نشسته بودم و درس مي‎خواندم. موقع شام چند تخم‎مرغ نيمرو كردم و يادم افتاد الان طلبه‎‎هاي ديگر با خانواده نشسته‎اند و پلوي شب عيد مي‎خورند، اما با خودم حرف مي‎زدم و دائم مي‎گفتم نيمروي قم بهتر از پلوي تهران است. واقعا عاشق درس بودم.

و چه سالي ازدواج كرديد؟

سال ۶۷ قمري (۱۳۲۵ شمسي) ازدواج كردم و دو سال بعدش درس خارج را خواندم. آن روز‎‎ها نزد آقا سيدمحمدتقي خوانساري (رحمت‎الله‎عليه) مي‎رفتيم و نماز را پشت ايشان مي‎خوانديم. ‎من در طول عمرم، از نظر كيفيت، نماز جماعتي بهتر از نماز آقا سيدمحمدتقي خوانساري نديدم.

خاطره‎اي هم از ايشان داريد؟

نماز باراني كه ايشان خواند، ‎بسيار معروف است. زمان حمله متفقين بود كه بسياري از علما خواستند ايشان براي از بين رفتن خشك‎سالي نماز باران بخواند. وقتي ايشان نماز خواندند، ‎باران گرفت و رودخانه‎‎هاي خشك لبريز آب شد. مردم، ‎قم را چراغاني كردند. عده‎اي از متفقين وقتي فهميدند دعاي يك عالم شيعه مستجاب شده و باران گرفته، نزد ايشان آمدند و از آيت‎الله خوانساري خواستند دعا كنند تا جنگ تمام شود و آن‎‎ها بتوانند به كشورشان بازگردند.

آن روز‎‎ها خرج زندگي را چطور تأمين مي‎كرديد؟

مشكلات بسياري داشتم. كتاب مي‎فروختم و حتي پول قرض مي‎كردم. يادم است گاهي حتي دو زار پول نداشتم به حمام بروم، به همين‎خاطر اول از حمامي اجازه مي‎گرفتم و اگر قبول مي‎كرد، نسيه دوش مي‎گرفتم.

چطور شد كه از قم به تهران برگشتيد؟

بعد از فوت آيت‎الله خوانساري، عذري پيدا كردم و مجبور شدم به تهران برگردم.

چه شد كه به حوزه علميه فعلي آمديد؟

وقتي از قم بازگشتم، ابتدا قصدم آن بود كه به بازار بروم و بازهم ميرزا بنويس شوم. البته همراه با كار به‎طور افتخاري و رايگان منبر بروم و كار‎هاي تبليغي كنم. عده‎اي از دوستان گفته بودند شيخ محمدحسين زاهد (رحمت‎الله‎عليه) در مسجد امين‎الدوله تهران دست تنها است و نياز به كمك دارد. به پيشنهاد آقاي حق‎شناس، از علماي بزرگ تهران، به مسجد امين‎الدوله رفتيم و درست پشت سر ايشان ايستادم و نماز را خواندم. بعد از نماز از آقاي حق‎شناس خواستند منبر بروند، اما ايشان مرا نشان دادند و گفتند: امشب ايشان منبر مي‎روند. حالا من براي نخستين‎بار بود كه به اين مسجد آمده بودم. بالاي منبر رفتم چند مسأله گفتم و تعدادي از صفات مؤمنان را بيان كردم، شيخ هم داخل محراب نشسته بود و زير لب طيب‎الله مي‎گفت.

همين ماجرا بود كه مقدمه حضور شما در مدرسه فعلي شد؟

فرداي آن شب، آقاي حق‎شناس مرا ديد و گفت، شيخ محمدحسين زاهد بسيار منبر شما را پسنديده و درخواست كرده در اداره حوزه و مسجد كمكش كنيد. آقاي حق‎شناس آن روز به من گفت شيخ تا حالا به هيچ‎كس غير از شما طيب‎الله نگفته است؛ به هر حال كار خدا بود. از آن به بعد شب‎‎ها به مسجد مي‎رفتم و حديث و مسأله مي‎گفتم. بعد از چند وقت شيخ از من خواستند تفسير قرآن بگويم و من كلاس‎‎هاي تفسير را شروع كردم.

بازاري‎‎ها و همسايه‎‎ها هم پاي منبر شما مي‎نشستند؟

كيفيت افرادي كه آن روز‎‎ها در مجلس شركت مي‎كردند، بسيار بالا‎تر از امروز بود، بيشتر بازاري‎‎ها و پيرمرد‎هاي موجه و معتمد محل مي‎آمدند، اما در بين جمعيت ۲۰ ـ ۳۰ طلبه جوان هم بودند.

بنابراين پس از فوت مرحوم زاهد مدرسه به همت شما اداره شد؟

از سال ۷۵ قمري يعني سال ۱۳۳۳ شمسي به مدت سه سال فقط كلاس‎‎هاي شبانه داشتيم. بعد از چندوقت با مشورت تعدادي از علما و به دعوت اهالي محل به مسجد ملامحمد جعفر (حوزه علميه كنوني) آمدم. ۵۲ سال پيش كه به اين مدرسه آمدم، اين‎جا يك بناي مخروبه و محل نگهداري خاك زغال و خمره ترشي بود، اما با كمك مردم و اهالي محل و تعدادي از تجار، سر و ساماني به اين مسجد داديم و با تعداد كمي طلبه كار را شروع كرديم.

در اين ۵۲ سال چه اشخاص شاخصي در اين مدرسه درس خوانده‎اند؟

افراد بسياري بودند، اما از شهداي معروف، شهيد چمران، فياض‎بخش و تندگويان و شهيد بروجردي شاگرد ما بودند. مدرسه ما شهيدان بسياري به اسلام تقديم كرده است كه عكس‎شان در حياط مدرسه نصب است.

مساحت مدرسه از ابتدا به همين وسعت بود؟

به خواست خدا مدرسه را گسترش داديم. اول قصد داشتيم خانه‎اي كه پشت مسجد قرار دارد، بخريم و به قسمت زنانه اضافه كنيم، اما در حين كار فهميديم خانه ديگري هم در اين ميان وجود دارد كه بايد بخريم و به همين شكل مجبور شديم شش خانه را بخريم و به مدرسه و مسجد اضافه كنيم، اراده الهي بود: من اگر خارم، اگر گل، چمن‎آرايي هست.

*هفته نامه پنجره

سه|ا|شنبه|ا|11|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: انتخاب]
[مشاهده در: www.entekhab.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 277]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن