واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: انقلاب اسلامى معجزه قرنتورق بخشى از صفحات زرين مبارزات مردمى در جريان انقلاب اسلامي
گاليا توانگر
اتفاق بزرگي بود، نه، معجزه بود! امام(ره) صرفاً با روشنگري هاي خود درباره تعاليم و مباني اسلام ناب محمدي توانست ملت ايران را به چنان دگرگوني در باورها برساند كه جهان هنوز هم مبهوت عظمت اين تغيير مانده است.
سيل جمعيت به خروش آمده ديگر نمي توانست در انزوا و از خودبيگانگي متوقف شود.
بيداري يك ملت حتي با زور اسلحه و تهديد هم خاموش نمي شود.
در سايه نگاه امام(ره) باورهايي چون عشق به الله، جانفشاني در راه وطن، ساده خواهي و احساس مسئوليت در ميان آحاد ملت روئيد و به ثمر نشست. ديگر كسي حاضر نبود اشراف گرايي درباري، تجمل، پز تحصيلات غربي، زورگويي عوامل رژيم و همه عادت هاي ناپسند برخاسته از سلطه گري استكبار را پذيرا باشد.
گويي همه ملت خانواده عظيمي بودند كه هرچه داشتند به شراكت مي گذاشتند.
همه زير لب زمزمه مي كردند:«شهادت افتخار ماست.»
در جريان شكل گيري انقلاب اسلامي، آزاد مردان و آزاد زنان ايراني در ايثارگري از هم پيشي مي گرفتند. هدف بزرگ برخاسته از مكتب امام(ره) تمام اهداف كوچك و دم دستي را در ذهن ملت خط زد و به تعالي انديشه رساند. رفتن و رسيدن به حقيقت، آرمان همگان بود.
انگار بر شانه هاي اين ملت دو بال روئيد و آنها را به آسمان ايدئولوژي اسلامي و هويت ايراني بازگشت داد. تاثير جوانان انقلاب بر افكار و انديشه هاي مختلف كاملاً احساس مي شد. جواناني كه تا ديروز خود دربند اسارت شاه و غرب بودند، ناگهان به چنان انقلابي در انديشه رسيدند كه حتي تفكرات ايسم گرايانه و كمونيست ها را به ترديد در اعتقاداتشان انداختند.
به صحنه آمدن نوجوانان، جوانان، زنان و هر فرد با هر سن و سالي در صحنه هاي مختلف انقلاب گواه عزم راسخ ملي در پيروزي باورهاي امام (ره) بود.
اتحاد همه اقشار بي شك مهمترين عامل به ثمر رساندن انقلاب محسوب مي شد كه امام خميني (ره) نيز همواره بر آن تاكيد داشتند.
مديون انقلاب هستيم
بر روي موزائيك هاي كف موزه عبرت به همراه محمد يوسف باروتي يكي از مبارزين و زندانيان كميته مشترك كه پس از انقلاب معلم بوده، قدم مي زنم.
از وي سوال مي كنم: آيا تاكنون پس از سال ها تحمل شكنجه و خدمت به انقلاب به سهم خواهي انديشيده ايد؟
باروتي در حالي كه صدايش مي لرزد و اشك در چشمانش حلقه زده مي گويد:«مبارزين واقعاً مديون انقلاب هستند، چرا كه اگر انقلاب نمي شد هرگز اميد به آزادي نداشتيم.
اغلب ما به دليل اتهاماتي مثل شركت در جلسات سخنراني مذهبي، به همراه داشتن اعلاميه، خواندن كتاب هاي اعتقادي به اصطلاح ممنوع، محكوم به حبس ابد بوديم. در آن فضاي خفقان، اصلاً فكر نمي كردم انقلابيون در برابر عوامل رژيم پيروز شوند. واقعاً يك معجزه بود كه از نفس امام(ره) شكل گرفت.»
باروتي كه در دوران بازنشستگي يكي از راويان تاريخ موزه براي اقشار مختلف بازديدكنندگان به ويژه جوانان شده است، مي گويد:«هرگاه كه وارد اين فضا مي شوم، يك حس خاصي دارم. خيال مي كنم باز هم همان روز اول است.
اين جا يك جاي ديگر است. هر چه هم كه ما به جوانان مي گوييم، درست است كه از زبان ما گفته مي شود، ولي حرف ها از جاي ديگر مي آيد، اين ما نيستيم كه مي گوييم.
لطف خدا بوده كه توانسته ايم واسطه شويم تا حقايق انقلاب به نسل امروز منتقل شود.»
وي پيرامون ناآگاهي برخي جوانان امروز، مي گويد:«برخي رفتارهاي ناهمگون جوانان را بايد به حساب ناآگاهي آنها گذاشت، نه اين كه خداي نكرده مغرض باشند.
اشكال اين جاست كه ما مبارزه كرديم، شعار داديم، ولي در عرصه كار فرهنگي به قدرت مبارزات ظاهر نشديم.
در كشورهاي ديگر ببينيد چگونه از مبارزين و قهرمانان خود سمبل سازي مي كنند.
خيلي متاسف مي شوم وقتي مي بينم كه جوانان حتي معناي اصطلاحات و گروه هاي تاريخ ساز كشورشان را نمي دانند.
خيلي از دبيرستاني ها با گروه هاي انقلابي چون هيئت موتلفه و همچنين حوادث پيروزي انقلاب بيگانه اند.»
حسن پور رئيس موزه نيز در تكميل سخنان باروتي مي گويد:«اتهامات اغلب اسراي اين زندان بسيار كوچك بوده، مثلاً فاطمه حسيني فقط يكي از اعلاميه هاي امام (ره) را براي همكلاسي هايش خوانده بود.
در اين زندان شديدترين شكنجه ها را متحمل شد، به طوري كه هنوز حتي يك بار هم نتوانسته موزه را بازديد كند.
بار اول كه به حياط موزه آمد، حالش به هم خورد و با آمبولانس به اولين مركز درماني منتقلش كرديم.
شهين دخت جعفري چند بيت شعر انقلابي از زبان برادرش شنيده بود و از حفظ براي دوستانش مي خواند كه دستگير شد.
حتي ميان مبارزين زناني بودند كه باردار بودند و در همين زندان بچه هايشان را به دنيا آوردند.
همه مبارزين با اعتقادات محكم انقلابي از دل ملت برخاستند و انقلاب را به ثمر رساندند.»
به تلاش هاي جمعي در متن انقلاب توجه كنيم
يك فرهنگي كه روزهاي مبارزه را با شهادت پدرش به ياد مي آورد، در حالي كه صدايش مي لرزد، مي گويد:«بايد با خود رو راست باشيم.
چه قدر توانسته ايم حافظ آرمان هاي انقلاب باشيم و براي انقلاب قدمي برداريم.
متاسفانه اگر مراقبت نكنيم خيلي از رفتارها و شيوه هاي مبارزه زير غبار فراموشي پنهان مي شوند.
من هميشه در كلاس به دانش آموزانم مي گويم از خود بايد شروع كنيد.
ببينيد يك انقلابي كه با اهداف و آرمان هاي انقلاب زندگي مي كند بايد چه ويژگي هايي داشته باشد؟»
وي ادامه مي دهد:«دروغ، ريا، تجمل گرايي، منيت ها، حب مقام و خيلي چيزهاست كه در لغتنامه انقلاب جايي ندارند، اين نسل هم كه آينده ساز فرداي مملكتند بايد با اين ناپسندي ها قهر كرده و به سمت تعالي روح، تقويت روحيه ايثارگري و مشاركت در امور به پيش بروند. متاسفانه بچه هاي ما بيشتر از تمايل به كارهاي گروهي به كارهاي فردي و ثبت نتايج به نفع خودشان راغبترند. در حالي كه در تحقق اهداف انقلاب ثبت نام مطرح نبود و ثمره دهي تلاش ملت حرف اول را مي زد.»
جوانان هنوز هم
در صف اول مبارزه هستند
پهلوان عباس عباسي يكي از اعضاي كميته استقبال از امام(ره) در مدرسه رفاه ميدان بهارستان پيرامون نقش جوانان در شكل گيري انقلاب مي گويد: «يك سال در زمان جشن هاي چهارم آبان من به اتفاق عمويم به قم رفتيم تا اعلاميه امام(ره) را به كمك حاج آقا صراف تكثير كنيم. حاج آقا صراف اگرچه در دستگاه نفوذ داشت، ولي از نيروهاي انقلابي بود. ما از اين گونه نيروها هم زياد داشتيم كه تحت تاثير كلام امام(ره) مسيرشان را تغيير داده بودند.
در منزل آيت الله گلپايگاني متوجه مردي شدم كه اگرچه خيلي آشنا به نظر مي رسيد، ولي كت و شلوار و كراوات غربي داشت. خيلي تعجب كردم كه چطور يك مبارز چنين پوششي دارد. بعدها يك بار ديگر ايشان را در منزل آيت الله مرعشي ديدم كه لباس بلوچي پوشيده بود. آن جا فهميدم شهيد اندرزگوست. اين گروه ها و عزيزان همفكر باعث شدند انقلاب دروني عظيمي نسبت به راهي كه در پيش گرفته بودم، پيدا كنم.»
اين مبارز با تاكيد بر ضرورت بازگو كردن حقايق انقلاب به جوانان مي گويد: «ابتدا بايد مسئولان همچنان پيرو مرام بنيانگذار انقلاب اسلامي باشند. تجمل گرايي و مقام پرستي سبب مي شود الگو واقع شدن آنها براي نسل جوان خدشه دار شود. از سوي ديگر هرگاه بخواهيم يك جوان را امر به معروف و نهي از منكر كنيم بايد توجه داشته باشيم كه از در محبت وارد شويم. چند روز با او همراه شده و پس از اعتمادسازي در كمال لطف و صفا نكات را يادآوري كنيم.»
پهلوان عباسي در 4 آبان 57 جلوي سفارت آمريكا گوجه فرنگي لهيده اي را به سينه سفير آمريكا مي زند و همان جا بوده كه بر اثر ضربات عوامل رژيم پايش به شدت مصدوم شده است. عصاي اين پهلوان نشانه اي از تكيه بر آرمان هاي مبارزه در راه انقلاب و اسلام است.
هر قدم يك هدف انقلابي
حوض كم عمقي در مركز ساختمان استوانه اي شكل موزه طراحي شده بود كه زندانيان وقتي زير ضربات از هوش مي رفتند، در روزهاي برفي تا پاي حوض توسط شكنجه گر كشيده مي شوند و سرشان چندين بار در آب سرد اين حوض فرو برده مي شد. البته چون حوض بسيار كم عمق است و به ظاهر عميق به نظر مي رسد، اغلب استخوان هاي بيني و صورت زندانيان مي شكست.
علي دانش پژوه در سال 1352 به جرم پخش اعلاميه در دبيرستان توسط ساواك در شهر مقدس قم دستگير و به زندان كميته مشترك تهران انتقال داده شد. دانش پژوه به زلالي آب حوض كه حالا رنگ خون ندارد نگاهي مي اندازد و مي گويد: «به من دستبند زدند. پيراهنم را درآوردند و بر روي بدنم آتش سيگار خاموش كردند. يك ساندويچ كتلت شور هم خوردم كه نفهميدم اين همه شوري اش عمدا بود يا نه؟! اما تا صبح براي جرعه اي آب از شدت درد و تشنگي رنج كشيدم.
وي ادامه مي دهد: «پس از شلاق كف پاها بر اثر خون مردگي و چرك باد مي كرد. دكتر كه خودش هم شكنجه گر بود، صبح مي آمد، در سلول ها را باز مي كرد، بچه ها به حالت نشسته دم در سلول پاهايشان را بيرون مي دادند و دكتر با يك نيشتر كف پا را چاك مي داد. البته اين شيوه نوعي طبابت بود، چون خون و چرك ها خارج مي شدند.» چطور تحمل كردي؟ سوال ساده و پرمعنايي است كه از اين مبارز مي پرسم.
وي مي گويد: «وقتي به يكي از سلول هاي كميته مشترك انتقال داده شدم، روي ديوار نفر قبلي- علي محمد باقري كه توسط رژيم اعدام شد- چيزي نقاشي كرده بود كه مرا به تفكر واداشت. صورتكي بود كه زير چانه اش سرنيزه كشيده بود. در حاشيه آن اين نوشته به چشم مي خورد: آن چه قبل از مرگ انسان را مي كشد، ترس است.»
دانش پژوه 4ماه بعد را كه به زندان قصر براي دادگاهي شدن فرستاده شد، اين گونه توصيف مي كند: «من و دوستانم 5 دانش آموز بوديم كه به جرم نوشتن نامه اي با مضمون اهانت به شاه و افشاگري ظلمش دستگير شديم. رئيس دادگاه كه از مضمون اصلي نامه باخبر نبود خطاب به بزرگترين فرد گروه كه من بودم گفت بخوان. خطاب به شاه نوشته بوديم: شاه معاويه صفت و حيله گر...
من مي خواندم و رئيس دادگاه كه تازه متوجه مضمون تند نامه شده بود، حرص مي خورد. نهايتا به مدت حبس هر كداممان 6 ماه اضافه شد، اما همگي خوشحال بوديم كه فرصتي دست داد تا در دادگاه شاه، ظلمش را افشا كنيم.»
علي دانش پژوه همه اين تحمل ها و طاقت مبارزين را از تاثير نفس امام(ره) مي داند و مي گويد: «بچه ها خيلي اعتقادات قوي داشتند. دوستان من حتي هدف تحصيلشان كمك به مردم بود. براي هرگامي يك هدف انقلابي داشتيم.»
به حمام زندان مي رسيم. از در ورودي حمام كه وارد مي شويم، سنسورهاي صدا زمان را خط مي زنند و ما را به حال و هواي زندانيان آن سال ها مي رسانند. نفس در سينه حبس مي شود. زندان بان فرياد مي زند: «سريع تر، 5دقيقه. حرف نباشه، 4دقيقه و صداي سوت دلخراشش.»
رديف زندانيان هم با سر و صورت خونين روبروي در حمام به خط شده اند. خيلي از زندانيان ماه ها موفق به همين 5دقيقه حمام هم نمي شدند، چون زخم هايشان چرك مي كرد.
سه|ا|شنبه|ا|15|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]