تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 20 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):سه چيز است كه اگر مردم آثار آن را مى دانستند، به جهت حريص بودن به خير و بركتى ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814697926




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

افشاگري تكان دهنده يك فوتباليست در گفت‌وگو با فارس:


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: افشاگري تكان دهنده يك فوتباليست در گفت‌وگو با فارس:
خبرگزاري فارس: يك بازيكن فريب خورده كه اعتقاد دارد فوتبالش از سوي دلالان نابود شده زاوياي پنهاني از فعاليت‌هاي خشيار محسني را فاش كرد.


به گزارش خبرگزاري فارس، اميد رحيمي بازيكن پيشين تيم دي استراداي اسلواكي چندي پيش در برنامه تلويزيوني 90 كه مربوط به بحث دلالي در فوتبال ايران بود صحبت‌هايي را مطرح كرد.

رحيمي در گفت و گو با خبرنگار ورزشي خبرگزاري فارس، بخش تازه‌اي از مسائل دلالي در فوتبال ايران را افشا كرد. متن گفت و گوي فارس با رحيمي به شرح زير است:

* از سال 2008 با پديده دلالي آشنا شدم

بازيكن پيشين تيم دي استرادا گفت: من موقعي با خشايار محسني آشنا شدم كه در تمرين استقلال شركت مي‌كردم و در حال تمرين با اين تيم بودم؛ يعني سال 2008 همان سالي كه امير قلعه نويي پس از قهرماني با استقلال در جام حذفي تمرينات را براي فصل جديد آغاز كرده بود. به گواه آنهايي كه در تمرينات استقلال شركت مي‌كردند خوب كار كرده بودم و قضيه طوري پيش مي‌رفت كه مي‌توانستم با استقلال قرار داد امضا كنم. 72 ساعت بيشتر به پايان نقل و انتقالات نمانده بود كه باشگاه استقلال با ابراهيم تقي‌پور قرارداد امضا كرد و عذر مرا خواست.

پس از اينكه با اين مسئله روبه‌رو شدم به ابومسلم رفتم اما مرا نخواستند. در واقع تيم ديگري نمانده بود كه بروم و هيچ تيمي حاضر نبود در فاصله 72 ساعت مانده به نقل و انتقالات بازيكن گمنامي مثل مرا بگيرد. در نتيجه آن سال پشت خط ماندم.

*به من پيشنهاد بازي در اروپا شد

رحيمي تاكيد كرد: وقتي پشت خط ماندم يكي به من گفت تو حيفي چرا در اروپا بازي نمي‌كني. او به من گفت تو كه ارتباط خوبي با رولند كخ(سرمربي اسبق استقلال) داري چرا سعي نمي‌كني پيش او بروي. آن زمان كخ در تيم فنرباغچه تركيه بود. من از طريق ابراهيم طالبي كه از دوستان نزديكم است با كخ در ارتباط بودم.

سال 1381 در استقلال زير نظر كخ تمرين مي‌كردم. آن زمان 17 و 18 ساله بودم و هميشه در تمرين يكي از بهترين‌ها بودم. كخ هميشه اين سؤال را از سرپرست وقت استقلال مي‌پرسيد كه چرا نمي‌تواند از اميد‌ها استفاده كند و سرپرست تيم هم مي‌گفت به زودي كارت بازي اين بازيكن را مي‌گيريم اما نمي‌دانم چه مسئله‌اي بود كه صادر شدن كارت من عقب مي‌افتاد. از همان مقطع دلال‌ها به دنبالم بودند. آنها با من تماس مي‌گرفتند ولي با وجودي كه سن زيادي نداشتم بودم و از اين مسائل سر در نمي‌آوردم حاضر نبودم با آنها همكاري كنم.

* به من گفتند كخ ماندني نيست

وي ادامه داد: چون آن زمان كخ هواي مرا داشت و اعتقاد زيادي به بازي من داشت حاضر نبودم به حرف دلال‌ها گوش دهم و نمي‌خواستم ريالي به كسي بدهم. آن زمان موبايل نداشتم و اين افراد به منزل‌مان زنگ مي‌زدند. آنها مي‌گفتند اگر مي‌خواهي در استقلال باشي بايد با ما قرار بگذاري و ما خواسته‌هايي داريم. اگر ما تو را نخواهيم نمي‌تواني در استقلال بماني. مي‌توانيد براي اثبات حرف‌هايم كخ را پيدا كنيد و اين مسائل را از او بپرسيد.

آنها به من مي‌گفتند كخ در استقلال ماندني نيست. اكنون در جايگاهي نيستم كه اسم افراد را بياورم. اگر روزي بتوانم در فوتبالم رشد كنم حتما اسم مي‌آورم. اگر الان بخواهم بيشتر از اين صحبت كنم اين افرادي كه اسم و رسم دار هستند مي‌گويند من مي‌خواهم خودم را بزرگ كنم. افرادي مثل علي كريمي و مجتبي جباري حق‌شان را از اين فوتبال گرفته‌‌اند و با دل و جرات صحبت مي‌كنند.

* فيروز كريمي همه جور توهيني به من كرد

رحيمي در ادامه به فارس گفت: بعد از اينكه پيشنهاد دلال‌ها را قبول نكردم، كخ هم رفتني شد. از 2 هفته قبل مي‌دانستم كه كخ عوض مي‌شود و حتي يك بار به ابراهيم طالبي اين موضوع را گفتم ولي او گفت امكان ندارد. به او گفتم با من تماس گرفته‌اند و گفته‌اند اگر مي‌خواهي در فوتبال پيشرفت كني خودت را به كخ نچسبان، اين مربي رفتني است.

آنها به من مي‌گفتند در اقصي نقاط ايران آدم دارند و مي‌توانند مرا به تيم‌هاي مختلف بفرستند. متاسفانه كخ رفتني شد و در اين خصوص خيلي هم مورد اذيت قرار گرفت. او پس از رفتنش مصاحبه كرد و گفت من 2 نفر را از ايران مي‌برم؛ يكي نيكبخت واحدي و دوم اميد رحيمي. سرنوشت من طوري شد كه نتوانستم به خارج بروم چون هم زمان با جدايي كخ من در سن سربازي قرار گرفتم و نيكبخت واحدي را فقط ابراهيم طالبي مي‌داند كه چرا نتوانست با فنر باغچه تركيه قرارداد امضا كند و پيش كخ برود. نرفتن نيكبخت به ليگ تركيه هيچ ربطي به مسائل فوتبالي نداشت و اين بازيكن ضربه خورد.

وقتي سرباز شدم براي گذراندن دوران خدمت سربازي به ابومسلم رفتم. آن زمان فيروز كريمي سرمربي اين تيم بود. ساكت الهامي كمك دوم و فراز كمالوند كمك سوم فيروز بودند. آن زمان كسي فراز كمالوند را نمي‌شناخت. از همان تمرين اول توهين از سوي فيروز كريمي به من شروع شد. او با لفظ بسيار بدي با من صحبت مي‌كرد و سعي در تخريب من داشت.

آن زمان از كثيف كاري‌هاي فوتبال خبر نداشتم و نمي‌دانستم راه برخورد با چنين رفتارهايي چيست. به قدري اوضاع برايم سخت شد كه به ابراهيم طالبي زنگ زدم و گفتم نمي‌توانم در ابومسلم ادامه دهم. آن زمان فراز كمالوند وقتي متوجه شد كه مي‌خواهم بروم پيشم آمد و گفت: از اينجا نرو. چون در اين تيم پيشرفت مي‌كني و حتي شماره‌اش را به من داد اما در ابومسلم نماندم و براي گذراندن دوران خدمت سربازي به نيروي زميني رفتم.

* خشايار محسني به من گفت به اروپا مي‌برمت تا پيشرفت كني

اين بايكن خاطرنشان كرد: وقتي با خشايار محسني آشنا شدم به من گفت تو را به اروپا مي‌برم تا پيشرفت كني و همين صحبت‌ها باعث شد با او قرارداد امضا كنم. من هنوز نتوانستم آقاي عليپور را ببينيم ولي فكر مي‌كنم ITC كه براي من صادر شده جعلي باشد. اگر اين موضوع اثبات شود خيلي مسائل براي هدايتي و فدراسيون فوتبال روشن مي‌شود.

ITC بايد از طريق باشگاه تربيت يزد صادر مي‌شد. هر روز براي پيگيري ITC به دوستانم مي‌گفتم و آنها مي‌گفتند ITC را براي من فكس كردند ولي خشايار محسني مي‌گفت ITC نرسيده است. خيلي من را معطل كرد تا اينكه يك روز گفت خودم ITC را صادر مي‌كنم. كاغذ بازي براي خشايار محسني كه در فدراسيون اسلواكي نتايج بازي‌ها را تغيير مي‌دهد كاري نداشت.

* در اروپا رويا‌هايم را باختم

وي گفت: وقتي به اسلواكي رفتم شرايط را از هر نظر كه فكرش را كنيد خيلي ضعيف ديدم. به اروپا رفتم تا به روياهايم رنگ بدهم اما به يكباره همه روياهايم را باختم. فكر مي‌كردم در اروپا شايسته سالاري است و مي‌توانم به حقم برسم.

بعد از چند هفته كه از حضور در تيم دي‌استرادا گذشت هر از چند گاهي خشايار محسني به من مي‌گفت من تو را به اينجا آورده‌ام تا كار ديگري براي من انجام دهي. به حرف‌هاي او مي‌خنديدم و مي‌گفتم منظورت چيست؟

يك روز ورنر لورانت سرمربي تيم‌مان كه از باخت‌ها و ناكامي‌ها عصباني بود در تمرين داد زد و گفت از فلان بازيكن كه نمي‌توانم به دليل مصدوميت استفاده كنم و از فلاني هم به دليل محروميت نمي‌توانم استفاده كنم و سپس به من اشاره كرد و گفت از تو هم كه نمي‌توانم استفاده كنم. واقعا جا خوردم. از اين وضعيت خسته شده بودم از طرفي هواداران از دست لورانت عصباني بودند و حتي يكي از آنها به سمت او حمله ور شد.

همان روز اين سؤال برايم پيش آمد كه چرا لورانت نمي‌تواند از من استفاده كند اما به دليل سادگي كه داشتم به حرف لورانت توجه نكردم و پيش خود فكر مي‌كردم وقتي مديرعامل تيم ايراني است اين بزرگ‌ترين حسن براي من است و او نمي‌گذارد حقم خورده شود.

* با حضور كرانچار هم اين مشكل را داشتم

رحيمي اظهار داشت: بعد از اينكه لورانت رفت و كرانچار آمد احساس مي‌كردم ديگر همه چيز عوض مي‌شود. من مطمئنم كه پاي كرانچار به ايران را خشايار محسني باز كرده است. مرزبان كه اكنون دستيار كرانچار است با هزار مكافات توانست از محسني رضايت‌ نامه‌اش را بگيرد.

شايد اگر نزد كرانچار برويد و در مورد من سؤال كنيد او طرفم را نگيرد اما دوست خارجي‌ام كه انتقال دهنده اين صحبت‌ها به من بود حرف‌هايم را تاييد مي‌كند. كرانچار در همان جلسات اول تمرين كلي از من تعريف كرد و بسيار اميدوار شده بودم. براي بازي اول كه كرانچار سرمربي بود در ليست قرار گرفتم به طوري كه همه بازيكنان حتي هم پستي‌هايم به من تبريك مي‌گفتند و معتقد بودند، دارم به حقم مي‌رسم.

يك روز قبل از مسابقه كه براي صرف صبحانه به رستوران رفته بوديم يكي از دوستان خارجي من شنيده بود كه بين كرانچار و خشايار محسني چه صحبت‌هايي رد و بدل شده بود. كرانچار به محسني گفته بود مي‌خواهد از من استفاده كند اما محسني به كرانچار گفت اميد رحيمي به درد تو نمي‌خورد و بي خيال بازي دادن او شو. دوستم وقتي اين صحبت‌ها را به من انتقال داد گفت از اين حرف‌ها ناراحت نشو و اگر اين صحبت‌ها را به تو انتقال دادم به خاطر اين است كه حواست را جمع كني.

خشايار محسني فكر نمي‌كرد اين ديالوگ به گوش من برسد. انگار دنيا روي سرم خراب شد. افسرده و نااميد شدم. از اينكه فقط بايد براي تيم دوم دي‌استرادا در ليگ يك بازي مي‌كردم خسته شده بودم.

* دست خشايار محسني در اتريش براي دلالي بازتر از اسلواكي است

رحيمي در ادامه گفت و گو با فارس عنوان كرد: خشايار محسني در اتريش راحت‌تر مي‌تواند كار دلالي كند ولي در اين كشور مافيا نمي‌تواند كاري انجام دهد در واقع به آنها اجازه داده نمي‌شود اما اسلواكي كشور فقيري است كه همه چيز در آن ارزان است. يك نفر مي‌تواند يك تيم داشته باشد و خلاف هم بكند، كسي هم متوجه نمي‌شود.

مردم اسلواكي با توجه به خلاف‌هايي كه خشايار محسني انجام داده بود هر جا ايراني مي‌ديدند مي‌گفتند" ايران مافيا" و يا مي‌گفتند "ما عاشق تيم‌مان هستيم اما اين ايراني در حال پولشويي است."

محسني با توجه به قوانين چون نمي‌توانست خودش شرط بندي كند آدم‌هايش را براي اين كار مي‌فرستاد. او در بازي‌هايي كه مي‌خواست به حريفان راه مي‌داد و حتي روي باخت تيم‌ خودش شرط بندي مي‌كرد و در پايان فصل براي اينكه تيمش سقوط نكند تيم‌هاي مقابل را مي‌خريد.

* محسني با روس‌ها كار مي‌كرد

اين بازيكن تصريح كرد: يكي از دلايل اينكه خشايار دستش باز بود اين بود كه با روس‌ها كار مي‌كرد. يادم مي‌آيد يك بازي با تيم ترناوا كه خيلي حياتي بود داشتيم و اين مسابقه را 4 بر يك باختيم. از دقيقه 85 به بعد بود كه پلاكاردها از سوي هواداران بالا آمد. آنها نوشته بودند "ايراني به خانه‌ات برو"، "اينجا براي بيزينس نيست اينجا باشگاه ورزشي است."

خشايار محسني و آنتال قائم مقام باشگاه وقتي ناراحتي هواداران را ديدند از در پشتي ورزشگاه خارج شدند. ناراحتي هواداران به حدي بود كه پليس ضد شورش وارد عمل شد. خشايار به قدري بي‌رحم بود در حالي كه مي‌دانست طرفداران دي‌استرادا چقدر ناراحت هستند و با ايراني‌ها به شدت بد شده‌اند حتي حاضر نشد من را با خود به اتريش برود تا آب‌ها از آسياب بيفتد. واقعا لحظات سختي را سپري كردم.

* به خاطر كارهاي خشايار محسني چاقو خوردم

رحيمي گفت: آن روز براي استراحت به اتاق خودم رفتم اما هواداران مقابل رستوران باشگاه تجمع كرده بودند و به ايران توهين مي‌كردند. به خاطر حس وطن پرستي و از ناراحتي تمام پلاكاردهايي كه به ديوار چسبانده بودند را كندم اما پليس به من گفت اينجا اروپا است و مردم مي‌توانند نظرات خود را بگويند. من هم در جواب پليس گفتم اينجا محل زندگي من است و اين افراد مخل آسايش من شده‌اند. آن موقع دوست من ريچي كه فوتبالش را همين محسني نابود كرد به من گفت پسر تو ديوانه‌اي كه با اينها صحبت مي‌كني. من همان شب با توجه به اينكه رستوران باشگاه غذا براي بازيكنان نداشت براي صرف غذا به بيرون رفتم.

با وجود اينكه ايراني بودم خشايار محسني به من خانه نداد و يك اتاق در اختيارم گذاشته بود. گاهي اوقات پول نداشتم غذا بخرم. به بهشاد ياورزاده هم يك اتاق داده بود. آن شب كه از رستوران برگشتم در يك كوچه عده‌اي از هواداران دي‌استرادا كه كمين كرده بودند به سمتم حمله ور شدند. آنها من را كتك زدند و حتي چاقو هم خوردم. اين مسئله را تا به امروز به پدر و مادر خودم هم نگفته بودم. عده‌اي از مردم كه صحنه كتك خورده من را ديده بودند به كمكم آمدند. خشايار محسني كه از قضيه مطلع شده بود با من تماس گرفت و گفت پيش من مي‌آيد اما تا 3 هفته از او خبري نشد. آنها غيب‌شان زده بود. خدا را شاهد مي‌گيرم وقتي در هواپيما بودم و به ايران برمي‌گشتم همين خشايار محسني كه اين همه به من سختي داده بود نزدم آمد و گفت عذاب وجدان گرفته و حقم را خورده است.

* علنا از من مي‌خواست دلالي كنم

رحيمي در ادامه گفت‌وگو با فارس خاطرنشان كرد: چون روابط عمومي خوبي داشتم و خشايار محسني مي‌دانست كه در مطبوعات دوستان بسيار خوبي دارم مي‌خواست از اين قضيه سوء استفاده كند. در حالي كه دوستي من با اين خبرنگاران هيچ ربطي به فوتبال نداشت.

خشايار يك روز به من گفت: تو فوتبال بازي نكن، مگر دنبال پول نيستي به جاي اينكه در اين فوتبال ايران بي در و پيكر بازي كني به فكر خودت باش. او مي‌گفت با مسئولان فوتبال ارتباط نزديكي دارد. من واقعا براي افرادي كه خودشان را براي يك سفر اتريش و يك ويزاي شينگن مي‌فروشند متاسفم.

محسني علنا مي‌گفت اين مسئولان آدم‌هاي او هستند و با يك ويزاي شينگن آنها را مي‌خرد. او از من مي‌خواست كه براي تيمش بازيكن بياورم و حق دلالي‌ام را بگيرم و از من مي‌خواست كه در اين راه از دوستان مطبوعاتي‌ام كمك بگيرم. به او گفتم دوستان من همه آدم‌هاي سالمي هستند و براي رسيدن به پول دست به هر كاري نمي‌زنند. او گفت مگر نمي‌خواهي سال 200 ميليوني از اين فوتبال درآمد داشته باشي. به جاي فوتبال از طريق همين بازيكنان اين پول را برايت در مي‌آورم. او پيشنهادهاي زيادي به من داد اما من قبول نمي‌كردم و چون قبول نمي‌كردم نه برايم ويزا مي‌گرفت و نه رضايت نامه‌ام را مي‌داد.

واقعا روزگار سختي را گذارندم. هم دوره‌هايم مثل تيموريان، خسرو حيدري و جباري ستاره شدند اما من به كجا رسيدم. خشايار محسني فوتبالم را نابود كرد، اعتراف مي‌كنم شب‌هايي در خيابان مي‌خوابيدم رويم نمي‌شد به خانه بروم. يك روز از شب تا صبح در پارك بودم و حتي پليس به من شك كرد. اين مسائل را چطور مي‌توانم به برخي از مسئولين كه خود را به يك ويزا مي‌فروشند بگويم. خيلي از بازيكنان به من پيغام مي‌دهند و التماس مي‌كنند تا رضايتنامه‌شان را از خشايار محسني بگيرند.

* آب و برق را به روي آفريقايي‌ها بست

وي گفت: يكي از ناجوانمردانه ترين رفتارهايي كه از سوي خشايار محسني ديدم بستن آب و برق به روي بازيكنان آفريقايي بود. با توجه به شرايط زندگي در كشورهاي آفريقايي، بازيكناني كه از اين كشورها به دي‌استرادا مي‌آمدند همه جور رفتاري را از سوي محسني تحمل مي‌كردند و دم نمي‌زدند.

يك زمان اين بازيكنان آفريقايي به خشايار گفتند رضايتنامه‌شان را مي‌خواهند اما او نه تنها رضايت نامه را صادر نكرد بلكه در حالي كه 4 روز به اتمام ويزاي كار آنها باقي مانده بود از اين فرصت استفاده كرد و درست پس از اينكه ويزاي كار آنها تمام شد آب و برق‌شان را قطع كرد. اين بازيكنان اگر مي‌خواستند بيرون بيايند دستگير مي‌شدند. 4 روز در خانه خود را حبس كردند آن هم بدون آب و برق. من براي آنها مقداري غذا و آب خريدم ولي خبر نداشتم محسني آدم‌هايي مقابل خانه آنها گذاشته تا رفت و آمد‌شان را كنترل كند. از فرداي آن روي خشايار محسني به مدت 3 روز جواب تماس‌هاي من را نمي‌داد. من صبحانه، شام و نهار يك تكه نان مي‌خوردم. بعد از چند روز به من زنگ زد و گفت اين كار را كردم تا ديگر سراغ آن بازيكنان آفريقايي نروي.

خشايار محسني به من مي‌گفت به جاي اينكه طرف من باشي طرف آفريقايي‌ها هستي. به نظر من او برده‌داري به روش نوين مي‌كند. او مدعي است كه با كرايف و فيفا در ارتباط است و كسي نمي‌تواند عليه او شكايت كند.

* التماس مي‌كرد مصاحبه‌ام پخش نشود

رحيمي در بخش پاياني صحبت‌هايش به فارس گفت: محسني وقتي متوجه شده كه با برنامه 90 صحبت‌ كرده‌ام با كلي خواهش و التماس از من خواست نزدش بروم. SMS هايش را هنوز دارم او با لفظ اينكه اميد جان كجايي و تو خيلي لوطي هستي از من خواست كه پيشش بروم. او به من گفت ديشب به امامزاده يحيي رفته و كلي با او راز و نياز كرده و از كارها و دلالي‌هايش توبه كرده و با امامزاده يحيي عهد بسته كه ديگر چنين كارهايي انجام ندهد.

من كه خيلي زود تحت تاثير اين مسائل قرار مي‌گيرم حرف‌هايش را باور كردم و به او گفتم به فردوسي پور زنگ مي‌زنم تا مصاحبه را پخش نكند البته دل خوشي از خشايار نداشتم و حتي موقع خداحافظي به زور به او دست دادم. او مي‌گفت كه تو بايد پشت من باشي و مي‌خواست به زور بخندم. به محسني گفتم از او حمايت نمي‌كنم چرا كه فوتبالم را نابود كرد اما مصاحبه‌ام را لغو مي‌كنم. حتي اين مسئله را به بهشاد ياورزاده هم گفتم. همان روز به فردوسي‌پور زنگ زدم اما عادل به من گفت برنامه براي پخش آماده است و نمي‌تواند آن را تغيير دهد. اگر يادتان باشد فردوسي پور در برنامه‌اش گفت كه اميد رحيمي ساده است.

خيلي جالب است كه به شما بگويم خشايار محسني براي اينكه برنامه من پخش نشود به من مي‌گفت اگر نمي‌خواهي دلالي يا مربيگري كني بيا مدرسه فوتبالم را به تو بسپارم يا نه تو به درد سينما مي‌خوري. من دوستاني دارم كه مي‌توانم تو را به آنها معرفي كنم. تو از اول هم بايد به سينما مي‌رفتي و حتي باز هم گفت اگر سينما را دوست نداري من شركت صادرات قهوه دارم بيا آنجا مشغول كار شو. حتي مي‌دانست كه در حال نوشتن كتابي هستم به من گفت كتابت را چاپ مي‌كنم و حتي به اسلواكي هم مي‌فرستم. اميدوارم روزي برسد كه چشم مسئولان باز شود. من مي‌دانم كه عزيز محمدي آدم سالمي است و گاهي از سادگي به برخي از افراد اعتماد مي‌كند.

انتهاي پيام/

دوشنبه|ا|10|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن