محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1829185530
برسي عوامل موثر بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با روسيه
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: برسي عوامل موثر بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در ارتباط با روسيه
خبرگزاري فارس: ميزان و كيفيت روابط تهران و مسكو تحت تأثير الزامات ساختاري نظام بين الملل و نوع رابطه هر يك از طرفين با امريكا بوده است.
چكيده
پيشينه روابط ايران و روسيه به چند قرن قبل مي رسد. به طور مشخص در دوران تزارها كه همزمان با حكومت قاجار در ايران بود، دو كشور چندين بار با هم جنگيدند كه اكثراٌ اين نبردها به نفع روسيه تمام شد و در نتيجه اين كشور تسلط چشمگيري در امور داخلي ايران به دست آورد كه تا سالهاي پهلوي اول نيز ادامه يافت. با تشكيل اتحاد شوروي،وتثبيت قدرت آن با جنگ سردي كه ايران نقطه آغازين آن بود، ايران كه اسب ترواي آمريكا در همسايگي "خرس "[1] بود با بر عهده گرفتن نقش ژاندارم منطقه در تقابل مستقيم با كشور شوراها قرار گرفت. اما نه شاه ايران بر پايه تنفر بيمارگونه اي كه از مرام اشتراكي داشت، با شوروي رابطه بر قرار كرد و نه شوروي آنچنان كه بهار پراگ را بر هم ريخت[2]، به حزب برادر در ايران (حزب توده) توجه داشت. در واقع هر دو كشور در رابطه با يكديگر ملاحظات ايدئولوژيك را ناديده انگاشتند.[3] اما در دهه هاي پاياني سده بيستم (سده اي كه به قول كائوتسكي "كسي كه مي خواست خوشبخت باشد نمي بايست در آن به دنيا مي آمد ") حوادثي رخ داد كه جهان سده بيست و يكم را در مسير ديگري قرار داد. در 1979 انقلاب اسلامي ايران به حكومت 2500 ساله شاهنشاهي خاتمه داد ده سال بعد از آن نيز فرو ريختن ديوار برلين به حكومت 75 ساله كمونيسم خاتمه داد و فدراسيون روسيه تولد يافت. جمهوري اسلامي ايران با استراتژي "نه شرقي " "نه غربي " در راستاي قاعده "نفي سبيل " سعي در دستيابي به استقلال در سياست داخلي و خارجي داشت. اما قرار گرفتن در "قلب عالم "[4] يعني كانون منازعات،كه همواره مورد توجه قدرتهاي بزرگ بوده است، جنگ تحميلي و مشكلات اقتصادي باعث شد كه جهت گيري ايران بيشتر ضد غربي باشد در اين بين فشارهاي قدرت هژمون (امريكا) كه تهديدي امنيتي براي ايران محسوب ميشود بيشترين نقش را در گرايش ايران به روسيه داشته است. از طرفي روسيه دوران يلتسين كه از مشكلات اقتصادي رنج ميبرد و به غرب گرايش داشت جاي خود را به روسيه پوتين داد كه در صدد احياي قدرت روسيه است. پوتين همكنون هم بيشترين نقش را در عرصه سياست داخلي و خارجي روسيه دارد. حضور پررنگ امريكا پس از 11 سپتامبر در منطقه و سياست هاي يكجانبه گرايانه آن، حمله روسيه به گرجستان و پيشروي ناتو به سمت شرق بر نگرانيهاي روسيه مي افزايد. اكنون ايران و روسيه بيش از منافع مشترك دشمن مشترك دارند. آيا روسيه به همراه ايران، چين، كوبا........ در صدد به راه انداختن جنگ سرد جديدي است؟
واژگان كليدي : سياست خارجي، نظام بين الملل، نئورئاليسم
چارچوب نظري
تحليل رفتارها و روابط متقابل دولتها بعنوان واحدهاي تشكيل دهنده نظام بين اللمل دغدغه اصلي نظريه ها و رويكردهاي بين اللملل بوده است. در واقع نظريهاي روابط بين اللملل در پي يافتن چرايي رفتار دولتها ميباشد و بنظر مي رسد بهره گيري از چارچوب تحليلي براي رهايي از كلي گوي و ابهام گويي اجتناب ناپذير ميباشد. پژوهشگران روابط بين الملل در پژوهشهاي خود ممكن است براي يكي از پارامترها بعنوان متغيير اصلي، نقش محوري قائل شوند. بسته به اينكه كدام يك از پارامتر ها را محور اصلي قرار دهيم، نحوه تحليل پديده هاي سياسي و نتيجه گيري حاصل از آن متفاوت خواهد بود. در نوشته حاضر سطح تحليل كلان با تاكيد بر ساختار نظام بين الملل و با رويكرد رئاليسم ساختاري (نئورئاليسم) مورد استفاده قرار گرفته است. موج اول تئوري هاي روابط بين الملل آموزه هاي آرمانگرايانه بودند كه در پي جنگ جهاني اول و به نوعي خستگي جهان از جنگ، براي دستيابي و نهادينه كردن صلح صورت گرفت. بنيان فكري آرمانگرايان به ايمانول كانت فيلسوف سياسي قرن 18 بر ميگردد. در واقع ايده اليسم شكل افراطي ليبراليسم است[5].
ايده آليستها به پيشرفت و تحول در روابط بين الملل وجايگزيني منافع بين المللي به جاي منافع ملي باور دارند، بر حقوق بين الملل، اخلاق و سازمانهاي بين المللي و همكاري هاي بين المللي تاكيد دارند و در اساس ديد مثبتي نسبت به سرشت انسان دارند. در مقابل رئاليستها كه ريشه هاي فكريشان به فيلسوفاني چون هابز و ماكياولي ميرسد، ديدگاه بدبينانه اي نسبت به سرشت انسان دارند. آنها بر تنازع، تلاش براي كسب قدرت بيشتر و منافع بيشتر تاكيد دارند قدرت در اين رويكرد في نقسه و به خودي خود ارزش تلقي ميشود. اين ديدگاه همچنين بر ماهيت آنارشيك نظام بين الملل تاكيد دارد و آن را فاقد اقدار مركزي ميدانند به همين خاطر بين سياست در عرصه داخلي و سياست در عرصه نظام بين الملل تفكيك قائل ميشوند. از ديد رئاليستها دولتها هنوز هم بازيگران اصلي صحنه سياست بين الملل هستند و براي حفظ صلح موازنه قوا را در نظام بين الملل را لازم ميشمارند. مسئله امنيت، محور اصلي رويكرد رئاليستي محسوب آنها در حوزه امنيت به مسائلي چون بقا، خود اتكايي به منظور دست يابي به امنيت و امنيت بر محور نظامي ميپردازند[6] اصولاٌ رئاليستا برخلاف ليبرالها كه در پي صلح هستند، امنيت را در نبود تهديد ميدانند. هانس جي مودگنتا را ميتوان نظريه پرداز اصلي رويكرد رئاليستي به شمارآورد.
در اوايل دهه 80 رويكرد رئاليستي وارد برهه اي جديد از حيات خود شد. كنت والتز در 1979 رئاليسم ساختاري(نئورئاليسم) را ارائه داد. گرچه رئاليسم نيز با تاكيد بر اجتناب ناپذير بودن جنگ و موقتي بودن صلح و همكاري به علت سرشت بشر به نوعي تعيين گرايي[7] و ساختارگرايي معتقد است اما والتز معتقد است كه سوءظن و نا امني در سياست بين الملل از طبيعت انسان نشاًت نمي گيرد بلكه عموماً به نظام فاقد اقتدار مركزي مربوط ميشود. بر اين اساس تعارض ميتواند حتي در شريطي كه بازيگران سوء نيتي نيز نسبت به يكديگر نداشته باشند، ظهور پيدا كند[8] همچنين والتز معتقد است كه تئوري او سيستماتيك است چون ماهيتي مستقل براي ساختار نظام بين الملل قائل است. والتز تاثير گذار نهايي را ساختار نظام بين الملل ميداند و تئوريهاي ديگر را همچون رويكردهاي اقتصادي نظريات امپرياليسم را كه اقتصاد را زير بنا ميدانند و رئاليستهاي سنتي را كه صرفاً برفرد و طبيعت او تاكيد داراند را تقليلگرا[9] ميخواند[10]
نئورئاليسم با تاكيد بر ساختار آنارشيك نظام بين الملل معتقد است كه ساختار نظام نوع و قواعد بازي را مشخص ميكند نه ماهيت دولتهاي حاكم. برآيند اين تفكر اين خواهد بود كه دولتها با رژيمها و ايدوئولوژيهاي متفاوت، رفتارهاي يكساني در نظام بين الملل دارند (مانند امريكا و شوروي در دوران جنگ سرد) بنابراين هدف اصلي تمام دولتها، تلاش براي تامين بقا و افزايش قدرت و در نتيجه كسب منافع بيشتر است و عامل تمايز دولتها توزيع متفاوت ابزارهاي قدرت در ميان آنهاست. بنابراين قدرت هژمون با استفاده از ظرفيتهاي بالاي خود در عرصه هاي مختلف نهادها و رژيمهايي جهت حفظ و ثبات هژموني خود ايجاد ميكند و خواستار حفظ وضع موجود است.در مقابل كشورهايي كه نحوه توزيع قدرت و ثروت را به شكل موجود قبول ندارند و خواستار تجديد نظر در آن هستند(تغيير وضع موجود)نظام موجود را به چالش ميكشند اما فشارساختاري نظام باعث ميشود كه دولتها در نهايت به نوعي جامعه پذيري در نظام بين الملل(پذيرش قواعد و نرمها) مجبور شوند.
گرچه نئورئاليسم نيز همچنان قدرت را در كانون توجه خود قرار ميدهد اما مانند رئاليستهاي سنتي آن را في نفسه هدفي كه ناشي از سرشت خود خواهانه بشر باشد، در نظر نمي گيرند بلكه آنرا در خدمت تأمين بقاي دولتها مي نگرند. مسلماً انقلاب اسلامي ايران در 1357 با ايدئولوژي اسلامي در فضاي دو قطبي حاكم دو فرا روايت آن دوران يعني ليبراليسم و كمونيسم را به چالش كشيد. اين ويژگي باعث شد كه انديشمنداني چون ميشل فوكو از آن به عنوان انقلابي پسا مدرن ياد كنند بنابراين انقلاب اسلامي به دليل ماهيت مستقلانه خود با شعار "نه شرقي – نه غربي " در ذيل هيچ يك از دو فرا روايت قرار نگرفت و اين باعث شد كه جمهوري اسلامي از بدو تأ سيس در سطح بين المللي با مشكلات و محذورات خارجي فراواني روبرو شود(چه اگر اين انقلاب مثلاً ماهيتي كمونيستي داشت اصولاً نيمي از جهان از آن حمايت ميكردند) از طرفي ديگر فدراسيون روسيه كه از پوست انداختن امپراطوري شوري تولد يافت، صحنه را براي تكروي هاي تنها ابرقدرت باز مانده از عصر دود و آهن خالي كرد. هرچند در آغاز رهبران متمايل به غرب در روسيه به همكاريهاي بلند مدت كشورشان با غرب چشم دوخته بو دند اما حوادث بعدي نشان داد اختلاف و تضاد منافع هنوز هم بين دو كشور وجود دارد. بنابراين فشار سيستماتيك نظام بين الملل بر جمهوري اسلامي ايران و در سطح پايين تري بر روسيه، دو كشور را در كنار يكديگر قرار مي دهد.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
بطور كلي اقداماتي كه واحد هاي سياسي براي كسب منافع ملي در ارتباط متقابل با ديگر واحدها انجام ميدهند را مي توان سياست خارجي ناميد كه كارآيي و ميزان موفقيت آن به اجماع در مورد اهداف در داخل و سازگاري اهداف با جهان خارج بستگي دارد. اصولاً اين مفهوم همچون بسياري ديگر از مفاهيم و نظريه هاي روابط بين الملل اساساً غربي بوده و با جوامع شرقي بيگانه اند.به همين دليل پروفسور رمضاني معتقد به لزوم مفهوم پردازي در عرصه سياست خارجي در كشودهاي در حال توسعه است.[11] هرچند نبايد از لزوم نظري پردازي متناسب با شرايط داخلي غافل ماند اما كشورهاي در حال توسعه نيز در چهارچوب نظام بين الملل به گونه هاي متفاوت با ديگر كشورها در ارتباط و در پي دستيابي به منافع خود هستند كه رفتار آنها نيز با نظريه هاي موجود در روابط بين الملل قابل تحليل است. بسته به ميزان قدرت و توانايهاي كشورها سياست خارجي شان برون گرا و يا درون گراست يعني كشورهايي كه از امكانات بيشتري در داخل برخوردارند، در خارج نيز با محدوديتهاي كمتري روبرو هستند. در طرف ديگر كشورهايي قرار ميگيرند كه متغييرهاي خارجي نقش بيشتري بر شكل دهي سياست خارجي شان دارد.
عناصر بين المللي در برهه هاي مختلف تارخي نقش عمده اي در سياست خارجي ايران داشته است. اين امر خود ناشي از موقعيت خاص ژئوپوليتيكي ايران است كه به تعبير گراهام فولردر قبله عا لم واقع شده است. ذخاير عمده انرژي، شاهراه عمده انتقال انرژي به جواع صنعتي، پل ارتباطي بين آسيا و ارپا، داشتن 15 همسايه با خصوصيات متفاوت(پس از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي).......... باعث شده است كه ايران هيچگاه از توجه قدرتهاي بزرگ دور نماند و هميشه بر سر تسلط و نفوذ در آن بين قدرتهاي خارجي رقابت وجو داشته باشد. به همين خاطر هيچ دولتي در ايران نتوانسته چشم از جهان خارج بشويد و استراتژي انزوا طلبي در پيش گيرد. بنا براين موقعيت جغرافيايي و نظام بين الملل بيشترين تأثير را بر سياست خارجي ايران داشته است و البته اين به معناي ناديده گرفتن نقش عوامل داخلي نيست بلكه بدين معناست كه الزامات خارجي موانع عمده اي براي پيگيري اهداف ايران در منطقه و جهان بوجود آورده است.
ايران و روسيه، پيشينه تاريخي روابط
روسيه از دير باز بعنوان كشوري اروپايي_ آسيايي با دو قاره در ارتباط بوده است. در نيمه دوم قرن پانزدهم و اوايل قرن شانزدهم تشكيل دولت متمركز در روسيه آغاز و اين كشور شروع به گسترش قلمرو خود كرد. در اواخر قرن 18 كه دوران حكومت پتر اول تزار برجسته روسي بود تحولات عظيمي در اين كشور رخ داد؛ نهادهاي مدرن دولتي تشكيل شد واصلاحات زيادي صورت گرفت [12]. گرچه اصلا حات دوران پتر كبير باعث گسترش روابط با كشورهاي ديگر خصوصاٌ ارپاي غربي شد اما او تمايلات توسعه طلابانه نسبت به قلمرو ديگر كشورها داشت. توسعه قلمرو روسيه در قرن 19 ادامه يافت كه طي آن يكي از تراژدي هاي تاريخ ايران طي جنگهايي با روسيه رقم خورد و منجر به عقد قراردادهاي گلستان (1813) و تركمچاي (1828) شد كه به موجب آن قسمتهاي مهمي از خاك ايران از جمله 17 شهر قفقاز از ايران جدا شد. در نيمه دوم همين قرن آسياي مركزي نيز به تدريج زيز سلطه روسيه قرار گرفت كه باعث بوجود آمدن رقابت شديدي بين اين كشور و انگلستان شد. طي جنگ جهاني اول روسها مناطق شمالي ايران را تحت نفوذ خود قرار دادند اما شكستهاي پي درپي نيروهاي روس از اتريش و آلمان در كنار بي لياقتي نيكلاي دوم(آخرين تزار روس) و عوامل بسيار ديگر موجب شد كه در 27 فوريه 1917 رژيم تزاري با انقلاب بلشويكي سر نگون شود. با پيروزي بلشويكها و تثبيت حكومت كمونيستي در اتحاد جماهير شوروي كليه امتيازاتي را كه دولت تزاري در ايران كسب كرده بود توسط لنين لغو شد و به موجب عهدنامه 1921 روابط دو كشور شكل جديدي به خود گرفت.
گرايشهاي رضاخان به آلمان در جنگ جهاني دوم باعث شد كه روسيه و انگليس موضع خصمانه اي نسبت به او اتخاذ كنند و سرانجام نيز در سوم شهريور 1320 ايران را مورد تهاجم واشغال نظامي قرار دهند. حمله غير مترقبه هيتلر به شوروي باعث شد كه موقعيت ژئوپولتيكي ايران دو چندان اهميت پيدا كند. ايران پل ارتباطي و بهترين راه براي ارسال كمكهاي متفقين به شوروي بود و در نهايت نيز پل پيروزي لقب گرفت. با اين حال نمي توان عوامل ديگري چون سياستهاي غير عقلاني رضا شاه و منابع انرژي را در اشغال ايران توسط انگلستان و شوروي ناديده گرفت. ايران پس از پايان جنگ با مسئله امتناع ارتش سرخ از تخليه مناطق شمالي مواجه شد. طبق پيمان سه جانبه كه در 8 بهمن 1320 بين ايران، انگلستان و شوروي بسته شده بود نيروهاي متفقين مي بايست حداكثر 6 ماه پس از پايان جنگ نيروهاي خود را از خاك ايران خارج كنند كه شوروي از اجراي آن خودداري مي كرد. كه در نهايت نيز با حمايتهاي امريكا از ايران و سياستهاي هوشمندانه محمد علي فروغي شوروي مجبور شد نيروهايش را از ايران خارج كند. اين بحران به نوعي نقطه شروع جنگ سرد بين شرق و غرب محسوب ميشود. شوروي گرچه در دوران حكومت دكتر مصدق تبليغات ضد حكومتي را نسبت به ايران قطع كرد اما به دليل ارزيابي هاي متعارض از ماهيت حكومت مصدق از او حمايت هاي لازم را در مقبال انگليس و امريكا به عمل نياورد و حتي از پرداخت بدهي هايي كه به ايران داشت به حكومت مصدق خوداري كرد ولي در دوران زاهدي بدهي هايش را به ايران پرداخت.[13]ارزيابي هاي حزب توده از دكتر مصدق و حكومت وي كه آنرا بورژوازي مي دانست بر جهت گيري هاي شوروي نسبت به ايران بي تأثير نبود.
با سقوط دكتر مصدق در جريان كودتاي 28 مرداد 1332 و مرگ استالين همكاريهاي شوروي با حكومت زاهدي گسترش يافت كه نشانگر اين امر بود كه شوروي از حكومتي در ايران حمايت ميكرد كه بتواند ثبات سياسي را تأمين كند و زاهدي با حمايت هاي امريكا و سركوب مخالفان و دستگيري دكتر مصدق راه را براي ديكتاتوري محمد رضاشاه هموار ساخت. عضويت ايران در پيمان بغداد به همراه عراق،پاكستان و تركيه موجب شد كه روابط دو كشور تنش آلود شود. شوروي اين پيمان را بر ضد خود تلقي مي كرد . اين وضعيت تا كنگره بيستم حزب كمونيست ادامه يافت. خروشچف براي اولين بار از همزيستي مسالمت آميز با جهان سرمايه داري سخن گفت. اين چرخش در كنگره بيستم حزب كمونيست صورت گرفت و باعث شد كه روابط دو قطب صورت ديگري به خود بگيرد كه روابط روابط ايران و شوروي نيز متأثر از آن بهبود يافت. خروشچف اعترف كرد كه ديپلماسي شوروي باعث شده است كه ايران كمكهاي بيشتري از امريكا دريافت كند و عملاً به دشمنان شوروي ملحق شود.[14]
با بهبود روابط شوروي و امريكا در پي واقعه خليج خوكها (1962) كه در نهايت به برچيده شدن پايگاه هاي نظامي شوروي از كوبا و عقب نشيني آن در برابر امريكا، منجر شد روابط ايران و شوروي نيز در دوران اسداله علم گرم و دوستانه شد. شوروي از انقلاب سفيد شاه حمايت كرد و مخا لفان آنرا روحانيون مرتجع خواند.ماه عسل روابط دو كشور تا اواخر حكومت پهلوي همچنان ادامه يافت و شوروي اوضاع داخلي ايران را ناديده گرفته، حكومت شاه را قادر به برقراري ثبات و سركوب مخالفان ارزيابي مي كرد. از طرفي نيز فشار بر ايران باعث نزديكي بيشتر آن به امريكا مي شد در مقابل امريكا نيز بي توجهي به تأمين خوسته هاي تسليحاتي ايران را كه شاه علاقه بيمارگونه هي به آن داشت، باعث گريش ايران به شوروي مي دانست.
شوروي و انقلاب اسلامي ايران
از نيمه دوم سال 56 تا پايئز 57 به دليل بي ثباتي سياسي ناشي از حركتهاي انقلابي مردم، روابط اقتصادي و صنعتي ايران با همسايه شمالي با فراز و نشيب و كاهش تدريجي ادامه يافت. اما مشي رسمي اتحاد جماهير شوروي پيروي از سياست صبر و انتظار بود [15]در واقع شوروي همچون گذشته نسبت به بي ثباتي سياسي در ايران نگران بود. و از طرفي نظام حكومتي ايران را منسجم و مسلط بر اوضاع، نا آرامي ها را موقتي و گذرا مي دانست. از آنجا كه در اتحاد جماهير شوروي حزب كمونيست عملاٌ بر دولت تسلط داشت و ايدئولوژي كمونيستي آن دين را افيو ن توده ها تلقي مي كرد لذا شوروي از رنگ مذهبي انقلاب ايران نگران بود. از طرفي حمايت شوروي از مردم و مخالفت با شاه باعث مي شد كه امريكا بعنوان متحد بلامنازع ايران قرار گيردو احتمال مداخله مستقيم امريكا را در ايران بوجود آورد. شوروي همچنين نگران گسترش روابط ايران و چين نيز بود چنين عواملي باعث مي شد شوروي صبر پيشه كند و در نهايت با جريان غالب همراه شود. سرانجام برژنف در 29 آبان 1357 اولين بيانات را در جهت تأييد انقلاب اسلامي ايران بر زبان آورد و با استناد به عهدنامه مودت 1921 ايران و شوروي امريكا را از دخالت مستقيم در ايران بر حذر داشت( طبق مواد 5و6 اين عهدنامه در صورتي كه ايران پايگاهي براي تهديد و حمله به شوروي قرار بگيرد اين كشور حق دارد نيروهاي خود را وارد خاك ايران كند.
البته بعيد به نظر مي رسد كه امريكا تهديدات شوروي را جدي تلقي كرده باشد. آنها فكر مي كردند كه با دولت انقلابي ايران نيز روابط خوبي خواهند داشت و منافع شان در منطقه همچنان تأمين خواهد شد) و پس از پاكستان دومين كشوري بود كه دولت موقت مهندس بازرگان را به رسميت شناخت. به اين ترتيب با تثبيت حكومت انقلابي و قطعي شدن سرنگوني رژيم شاهانشاهي، انقلاب اسلامي ايران از جانب شوروي، ضد امپرياليستي و آزاديخواهانه تعبير شد. شوروي بطور كلي در ارتباط با ايران ملاحظات ايدئولوژيكي را در نظر نمي گرفت و خوستار ثبات در ايران بود از اينرو سركوبي احزاب چپ از جانب شاه را ناديده مي گرفت. در مقابل محمدرضا شاه نيز گرچه رسماً در بلوك غرب و متحد اصلي امريكا در منطقه بود و نسبت به شوروي سوء ظن داشت اما همواره در پي گسترش روابط با آن بود و خصوصاٌ در زمينه اقتصادي بود و از اين كشور بعنوان وزنه تعادلي در برابر امريكا جهت تأمين تسليحات نظامي استفاده مي كرد.
انقلاب اسلامي ايران كه با ايدئولوژي اسلامي به پيروزي رسيد به دليل اينكه قرائتي جديد از شيوه حكومتداري و روابط بين الملل ارائه ميداد ناگزير بايد ماهيتي تجديد نظرطلابانه نسبت به ساختار نظام بين الملل و قوائد و ارزشهاي حاكم بر آن از خود بروز ميداد. با توجه به فضاي حاكم بر نظام بين الملل در برهه اي كه انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و دولتهاي موجود عمدتاٌ يا در بلوك غرب جاي گرفته بودند و يا در بلوك شرق اما جمهوري اسلامي ايران با توسل به قائده نفي سبيل و باز يابي هويت خويش عملاٌ هر دو بلوك(البته نه در يك سطح و به يك اندازه) را به چالش طليبيد.
روشن است كه يكي از دلايل اصلي انقلاب سياست خارجي محمد رضا شاه در وابستگي به امريكا و نارضايتي مردم از چنين رابطه اي بود. گر چه در برهه اي از تاريخ روسيه به دليل جدا كردن بخشهايي از قلمرو شمالي ايران در ميان مردم منفور بود اما بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 امريكا كه تا قبل از آن به دليل حمايت از ايران در جريان خروج ارتش سرخ در پايان جنگ جهاني دوم از بخشهاي شمالي و غربي ايران، از وجهه خوبي برخوردار بود اما بعد از كودتا امريكا در همه عرصه هاي داخلي ايران حضوري چشمگير داشت كه اغلب از امتيازهاي زيادي هم برخوردار بود به همين دليل جهت گيري انقلاب اسلامي ايران شديداٌ ماهيتي ضد استعماري و ضد امريكايي به خود گرفت. دكتر هوشنگ امير احمدي در كتابش به اين نكته اشاره مي كند و مي نويسد: در مجله امام، ماهنامه اي كه توسط سفارت جمهوري اسلامي ايران در لندن به زبان انگليسي منتشر مي شد تنها 6 درصد يعني 39 انگاره كاريكاتوري مربوط به اتحاد جماهير شوروي بود در حالي كه امريكا در 150 انگاره يعني 4 برابر بيشتر از شوروي به تصوير كشيده شده بود.[16]
اگر ذهنيت تاريخي ايرانيان عهدنامه هاي گلستان و تركمنچاي را به حساب بي كفايتي شاهان قاجار مي گذاشت اما سرنگوني دولت مردمي مصدق كه امريكا به همراه انگليس آنر به بار آورد، توجيهي جز استعمارگري آنها و حمايت از ديكتاتوري در راستاي منافع خودشان نداشت. امريكا پس از آشكار شدن ناتواني شاه در مقابله با مردم نيز به حمايت از شاه ادامه داد و در تقابل با انقلاب قرار گرفت در حالي كه شوروي سعي كرد اشتباه سالهاي پاياني جنگ جهاني دوم را تكرار نكند و در صدد بهره برداري از اوضاع آشفته ايران بر نيايد.
دولت موقت
اصولاٌ پس از پيروزي اكثر انقلابها با سقوط رژيم پيشين ميانه روها قدرت را به دست مي گيرند اين روند در مورد انقلاب 1917 روسيه و 1789 فرانسه نيز صادق بوده[17]و دوره كوتاهي حكومت ميانه روها را پس از انقلاب تجربه كرده اند. ميانه رو بيشتر به دنبال رفرم سياسي هستند و در پي نابودي كامل ساختار رژيم پيشين بر نمي آيند. با بازگشت امام به ايران دولت موقت به رياست مهندس مهدي بازرگان تشكيل شد. كه در صدد اتخاذ سياست عدم تعهد و به نوعي موازنه منفي بود كه از جانب ابراهيم يزدي( وزير امور خارجه وقت) پيگيري مي شددر اين دوره مهندس بازرگان با مكانيسم اجرايي ارتباط با دولتها تا حدودي تمايل به غرب و نگراني نسبت به شرق را در درستور كار خود قرار داد. درواقع برداشت دولت موقت از شعار "نه شرقي، نه غربي " ماهيتي تدافعي داشت نه تهاجمي. آنها معتقد بودند كه ايران براي توسعه و پيشرفت به دستاوردهاي فني و تكنولوژي غرب نيازمند است در حاليكه انقلاب اسلامي هم شخص شاه را نشانه گرفته بود و هم امريكا را كه حامي اصلي او به شمار مي رفت.[18] اين ناسازگاري ها در نهايت به عمركوتاه دولت موقت با تسخير سفارت امريكا توسط دانشجويان پيرو خط امام، پايان بخشيد.
همانطور كه گفته شد انقلاب اسلامي ايران با شعار "نه شرقي نه غربي " هر دو ابرقدرت را به چالش كشيد اما با توجه به نوع بازي حاكم بر روابط امريكا و شوروي كه "بازي با حاصل جمع صفر " بود و بر اساس آن هر نوع زيان و باخت يكي از طرفين، پيروزي ديگري محسوب مي شد بنابراين خروج ايران از بلوك غرب و پيمان نظامي سنتو و برچيده شدن پايگاههاي نظامي و جاسوسي امريكا از ايران تغييرات مهمي بود كه مايه خشنودي شوروي مي شد و برايش نوعي پيروزي به حساب مي آمد. حضور نيروهاي امريكا در ايران و خليج فارس، براي شوروي تهديد اساسي محسوب مي شد. در واقع توجه بيش از حد شوروي به خليج فارس ناشي از قوائد حاكم بر نظام بين الملل و فشار سيستماتيك آن بود گر چه از دست رسي به آبهاي گرم خليج فارس به عنوان مهمترين بخش از وصيت نامه پتر كبير ياد مي شود اما در ارتقاي اين ايده بعنوان يك اسطوره در سياست خارجي شوروي بايد محتاط بود. در واقع اگر پتركبير براي نفوذ در مرزهاي شمالي همسايه جنوبي اش تلاش مي كرد اين امر ناشي از حضور گسترده انگايس در منطقه به خصوص در هند بود. مورين اتكين معتقد است كه وصيت نامه پتر كبير ساخته اروپاييها ست كه مي خواهند شوروي را توسعه طلب و بعنوان يك تهديد جلوه دهند وي همچنين ادعا مي كند كه مسئله دسترسي به آبهاي گرم براي بهره برداري تجاري و كشتيراني با در اختيار داشتن كشتي هاي يخ شكن حل شده است.[19]به هر صورت شوروي مطمئن بود با استقبال از تحولات انقلاب ضد امريكايي ايران، نفوذ مسكو در تهران افزايش خواهد يافت. امريكا نيز از اين مسئله هراس داشت كه با گذشت زمان ايران به سوي كمونيسم متمايل شود.
استقرار نظام جديد
تسخير سفارت امريكا در تهران توسط دانشجويان پيرو خط امام نقطه عطفي براي استقرار كامل نظام جمهوري اسلامي در ايران بود كه منجر به استعفاي دولت موقت و واكنش سريع امريكا شد. امريكا و متحدانش سريعأ موضوع را به شوراي امنيت سازمان ملل كشانده و در صدد اعمال تحريمهاي گسترده عليه ايران، برآمدند اما شوروي قطعنامه شوراي امنيت بر عليه ايران را وتو كرد در نتيجه غرب مجبور شد يكجانبه به تحريم ايران بپردازد. تقريبأ در همان روزي كه لانه جاسوسي امريكا از بين رفت، عهدنامه مودت 1921 ايران و شوروي نيز از جانب تهران لغو شد و موضوعيت خود را از دست داد. با اين حال شوروي در اعمال فشارهاي همه جانبه عليه ايران غرب را همراهي نكرد. اشغال افغانستان توسط شوروي اولين تنشها را در روابط تهران و مسكو به وجود آورد. امام موضع گيري تندي نسبت به مسائل افغانستان اتخاذ كرد وي در ديدار با سفير وقت شوروي علاوه بر ابراز تمايل نسبت به نابودي رژيم حاكم در افغانستان صريحاٌ از صدور انقلاب اسلامي به هر جايي كه مسلمانان تحت سلطه رژيمهاي بيگانه قرار دارند، سخن گفت. اگر در مسئله گروگانگيري جمهوري اسلامي ايران مستقيماٌ با امريكا درگير بود در افغا نستان نيز غير مستقيم با شوروي درگير شد.
علاوه بر اين با انحلال حزب توده عده اي از سران آن در جريان محاكمه خود اعتراف كردند كه عامل اجراي سياستهاي شوروي بوده و در پي برآندازي جمهوري اسلامي ايران بوده اند اين امر بر تنشهاي روابط دو كشور افزود. البته بنظر مي رسد كه شوروي به خوبي از جايگاه ضعيف حزب توده در ايران آگاه بود و احتمال پيروزي جريان چپ در ايران را محال مي دانست. حزب توده كه در دهه 1320 منسجم ترين تشكيلات حزبي را در ايران داشت در دوره هاي بعد تحت پيگيري شديد ساواك قرار گرفت بطوري كه بسياري از سران آن اعدام شدند و حزب با انشعاباتي كه در آن صورت گرفته بود در اواخر حكومت شاه از قدرت و نفوذ چنداني برخوردار نبود.به اين دليل مسكوحزب توده را فقط در حد يك مهره مي دانست كه ضديت با امريكا را تشديد مي كرد. بنابر اين ويژگي ضد امپرياليستي و ضد امريكايي انقلاب اسلامي بيش از هر چيز براي براي مسكو اهميت داشت. در همين راستا شوروي در صدد بهره گيري از ناسيوناليسم قومي در ايران بر نيا مد و از حكومت مركزي حمايت ميكرد.
جنگ تحميلي
در آغاز حمله صدام به ايران مسكو را بر سر دو راهي قرار داد كه از كداميك از طرفين درگير حمايت كند. از يك طرف صدام متحد شوروي محسوب مي شد و از طرفي ديگر ماهيت ضد امريكايي و ضد امپرياليستي انقلاب اسلامي ايران قابل چشم پوشي نبود. بنابراين شوروي خواستار پايان بخشيدن سريع جنگ بود و براي فشار آوردن به جمهوري اسلامي ايران براي پذيزش صلح و پايان بخشيدن به جنگ كارشناسان خود را در بهمن 1364 از ايران خارج كرد. اين امر از اين مسئله ناشي مي شد كه شوروي هر دو طرف درگير جنگ را ضد امپرياليستي تلقي ميكرد. ايران خواستار آن بود كه مسكو صدام را بعنوان آغازگر جنگ محكوم نمايد. در سوي ديگر صدام از دستيابي ايران به سلاح هاي روسي توسط سوريه و ليبي نارضي بود. تلاشهاي امريكا نيز براي معماله با ايران و فروش اسلحه به آن كه منجر به ماجراي مك فارلين شد، بر نگراني هاي شوروي نسبت به ادامه جنگ و حضور مجدد امريكا در ايران، افزود.
گذشته از اين ادامه جنگ باعث حضور بيشتر امريكا در منطقه مي شد كه به زيان شوروي بود بنابراين مسكو خوستار پايان جنگ بدون پيروزي قاطع هيچ كدام از طرفين درگير بود چنانچه در مواقعي كه ايران در موضع برتر قرار گرفت و به پيروزي هايي در برابر عراق دست يافت، شوروي كمك هاي نظامي خود به عراق را كه در آغاز جنگ مقوقف كرده بود، از سرگرفت. ايران نيز متقابلاً نورالدين كيانوري آخرين دبير كل حزب توده را دسگير و 18 ديپلمات روسي را اخراج كرد [20]حزب توده متهم شد اطلاعات سري را در اختيار شوروي قرار داده و شوروي نيز اطلاعات را در اختيار صدام قرار داده است (عمليات جزيره مجنون). در نهايت نيز ايران زير فشارهاي امريكا و شوري قطعنامه 598 را پذيرفت و جنگ پايان يافت و همه انرژي انقلابي جامعه صرف دفاع از تماميت ارضي و امنيت وجودي نظام شد.
دوران سازندگي
جمهوري اسلامي ايران در پايان جنگ در وضعيت دشواري قرار گرفت خرابي هاي ناشي از 8 سال جنگ كه بسياري از زيرساختهاي اقتصادي را از بين برده و رشد و توسعه كشور را متوقف كرده بود. تحريمهاي اقتصادي غرب كه روندي رو به رشد داشت و در دوران كلينتون به تصويب قانون داماتو بر ضد ايران انجاميد، توان دفاعي كشور را خصوصاٌ در عرصه نظامي كاهش داده بود. از طرفي فوت امام كه با رهبري كاريزماتيك خود همه جريانها را گرد خود آورده بود، نياز به اصلاحات در قانون اساسي كه با ساختارهاي موازي در برخي زمينه ها باعث كندي جريان امور مي شد، لزوم باز بيني در سياست خارجي جمهوري اسلامي را روشن مي ساخت. با آمدن هاشمي رفسنجاني با رويكردي عملگرايانه اي كه در سياست خارجي اتخاذ گرديد روابط جمهوري اسلامي ايران با شوروي وارد مرحله نويني شد. بسياري از ضرورتهاي امنيتي متأثر از شرايط جنگ در درجه دوم قرار گرقته و توسعه اقتصادي در اولويت قرار گرفت. از طرفي انزوا طلبي ناشي از شرايط ويژه انقلاب باعث كناره گيري دستگاه ديپلماسي ايران از مجامع و سازمانهاي بين المللي و سعي در ايجاد ارتباط با ملتها و حمايت از جنبشهاي آزادي بخش در چارچوب صدور انقلاب داشت. اما در اين دوره بر حضور فعال در مجامع بين المللي تأكيد شد و اين مجامع بعنوان كانالي جهت رساندن پيام انقلاب اسلامي به جهان و حمايت از حقوق كشورهاي تحت سلطه تلقي شد.
در اينجا آنچه والتز از آن بعنوان "جا معه پذيري " دولتها در ساختار بين الملل از آن ياد مي كند معنا مي يابد. بدين معني كه اهداف و استراتژي هاي جمهوري اسلامي ايران تحت تأثير سيستم بين الملل و موانع ساختاري آن تغيير شكل ميدهد نه تحت شرايط داخلي. در داخل همچنان گفتمان غالب اسلام و آرمانهاي آن است اما الزامات بين المللي مانع پرداختن به آن و تحقق آن مي شود و باعث مي شود كه حفظ "ام القري " وپيگيري اهداف اوليه (حفظ بقاء) همچنان در صدر اولويتهاي سياست خارجي باقي بماند. مجموعه اين عوامل در كنار نياز به منابع مالي و سرمايه گذاري خارجي و تلاش براي بالا بردن توان نظامي كشور باعث ارتقاي روابط جمهوري اسلامي ايران و مسكو شد از طرفي خروج مسكو از افغانستان يكي از موانع عمده گسترش روابط بين دو كشور را از بين برد. با توجه به اينكه موسكو نيز در آن هنگام در شرايط اقتصادي خوبي قرار نداشت همكاري هاي اقتصادي و بخصوص همكاري هاي نظامي و هسته اي با ايران منبع درآمد ارزي مهمي براي مسكو بود كه نياز مبرمي به آن داشت. روند گسترش مناسبات با سفر هاشمي رفسنجاني به مسكو هموار شد.
جمهوري اسلامي ايران و فدراسيون روسيه
فروپاشي اتحاد شوروي از دو جهت بر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تأثير گذاشت. نخست اينكه باعث شد ساختار نظام بين الملل از حالت دو قطبي به بي نظمي اوليه و در نهايت شبه تك قطبي تبديل شود و دوم آنكه ايران با ظهور همسايگان جديدي مواجه شد كه اين امر سياستهاي منطقه اي جمهوري اسلامي ايران را تحت تأثير قرار داد. در واقع پيگيري منافع در چهارچوب سيستم دو قطبي براي هر كشوري(جز ابرقدرتهاي شرق و غرب) آسان تر بود چرا كه حوزه انتخابهاي آنها بيشتر بود. گر چه جمهوري اسلامي ايران جزء هيچكدام از اردوگاههاي شرق و غرب نبود اما با اتحاد شوروي تا حدودي روابط معمول و خوبي برقرار كرده بود كه رو به گسترش نيز بود اين امر باعث مي شد ايران قدرت مانور بيشتري در مقابله با فشارها و تحريمهاي غرب داشته باشد و بهتر بتواند از منابع قدرت خود بهره گيري كند. در مقطع نظام دو قطبي سياست خارجي مطلوبيت محور بود اما در چهارچوب سيستم تك قطبي سياست خارجي محدوديت محور شده است [21] بدين معني كه كشورها در نظام دو قطبي در تأمين امنيت و اهداف ديگر خود با محدوديت هاي كمتري نسبت به نظام تك قطبي روبرو هستند. مهمتر آنكه فروپاسي اتحاد جماهير شوروي آسياي مركزي، قفقاز و حوزه خزر را با نوعي خلاء قدرت مواجه ساخت كه در نهايت باعث حضور بيشتر امريكا در منطقه شد كه براي ايران نوعي تهديد محسوب ميشود. با استعفاي گورباچف در سال 1991 از دبير كلي حزب كمونيست و انحلال حزب، بي سرانجامي اصلاحات وي بر همگان روشن شد و در نهايت با شكست كودتاي اوت 1991 و اعلام استقلال جمهوريهاي آسياي مركزي، قفقاز و اروپاي شرقي، عمر امپراطوري كمونيستها به پايان رسيد.
يلتسين كه از حمايت ارتش برخوردار بود مانع پيروزي كودتا شد و با تصويب قانون اساسي جديد كه اختيارات وسيعي را به رئيس جمهور مي داد وي عملاً به قدرتمند ترين فرد روسيه تبديل شد. يلتسين و وزير خارجه اش كوزيرف غرب گرا(آتلانتيك گرا) بودند اين گروه سعي مي كردند رابطه اي نزديك با امريكا ايجاد كنند تا از كمكهاي اقتصادي آن برخوردار شوند آنها نيروهاي آموزش دهنده روس را از كوبا برگرداندند و فروش تسليحات به دولت افغانستان را متوقف كردند و براي بهبود روابط با اسرائيل تلاش كردند.[22] همه اين اقدامات در راستاي نزديكي به غرب بود. روابط جمهوري اسلامي ايران با فدراسيون روسيه نيز تحت تأثير اين شرايط جديد قرار گرفت. به واقع آنچه سياستهاي ايران در اين منطقه پس از فروپاشي اتحاد شوروي را متأثر مي ساخت همگرايي روسيه با امريكا بود و نتيجه اش همراهي روسيه با امريكا در جلوه دادن جمهوري اسلامي ايران بعنوان تهديدي براي كشورهاي منطقه بود. اين امر باعث شد كه ايران نتواند از خلا قدرت بوجود آمده در مرزهاي شمالي اش بخوبي استفاده كند و با توجه به همگرايي فرهنگي و مذهبي با كشورهاي منطقه نفوذ لازم را در آنجا اعمال كند.
اگر آغاز انقلاب اسلامي شوروي ايدئولوژي اسلامي بعنوان نيرويي ضد امپرياليسم و ضد امريكايي تلقي مي كرد دردوره اي كه روسيه تحت حاكميت نخبگان غربگرا قرار گرفت، اين ايدئولوژي خطري براي مرزهاي جنوبي روسيه تلقي شد. گر چه ممكن است بخشي ازاين تلقي به جهت ايده "صدور انقلاب " در روسيه بوجود آمده باشد اما اين ايده بيشتر خاورميانه را هدف قرار مي داد و به شدت سالهاي اوليه انقلاب نيز پيگيري نمي شد. در نهايت هر چند كه ايران و روسيه سياستهاي خود را در منطقه هماهنگ كرده و در برقراري ثبات در منطقه و حل منازعات با يكديگرهمكاري كردند اما روابط دو كشور به نحو قابل توجهي تحت تأثير نوع رابطه امريكا و روسيه قرار گرفت. بنابراين ويژگي اصلي اين دوره تلاش روسيه براي گذار از سيستم كمونيستي و حاكميت ايدئولوژيك آن به نظامي عملگرا و با كمك غرب بود. آتلانتيك گرايان متأثر از مشكلات و ناكاميهاي نظام كمونيستي راه برون رفت از آن را در سيتم بازار آزاد نظام غربي جستجو مي كردند. كوزيروف شديدأ پشتيبان اين ديدگاه بود او مي گويد "دمكراسي هاي غربي، متحدان طبيعي روسيه هستند. من هرگز از اين انديشه دست بر نخواهم داشت و با همين انديشه به آن دنيا خواهم رفت. "[23]
در نتيجه اولويت درجه يك سياست خارجي روسيه در آن دوران رابطه با غرب بود و رابطه آن با جمهوري اسلامي ايران بخصوص در 1993-1991 دچار نوعي ركود شد. امريكا بعنوان يكه تاز عرصه بين الملل در جهت عملي ساختن "نظم نوين جهاني " گام برمي داشت و در نهايت پس از حوادث 11 سپتامبر نقش پليس جهاني را بر عهده گرفته در ايجاد و تثبيت نظام تك قطبي تلاش كرد. در واقع بن بست نظام تك قطبي در همين نكته نهفته است كه ابرقدرت در صورتي كه حضوري حداكثري در تمام عرصه هاي بين المللي داشته باشد ناگزير به پليس جهاني تبديل ميشود كه نارضايتي قدرتهاي درجه دوم را به دنبال دارد. برعكس اگر ابرقدرت حضوري حداقلي در مسايل بين المللي داشته باشد، نظام تك قطبي دوام نخواهد آورد و امنيت(حفظ وضع موجود) كه مورد نظر تك قطب است تأمين نخواهد شد. به نظر مي رسد امريكا در مسير دوم گام بر ميدارد در واقع امريكا به عقابي مي ماند كه شكمش چنان بزرگ شده كه قادر به پرواز نيست و ناگزير بايد لاغر شود. اگر در جنگ اول خليج فارس(1991) امريكا حمايت جهان غرب و سكوت شرق را پشت سر داشت در جنگ بوسني و حوادث بالكان (حمله به يوگوسلاوي از سوي ناتو 1999) با نارضايتي روسيه مواجه شد. حمله به عراق پس از حوادث 11 سپتامبر مقاومت آلمان، فرانسه و روسيه را در پي داشت كه در نهايت نيز با نقض قوانين بين المللي دست به اقدام يكجانبه زد و اين عمل باعث شد كه امريكا به عنوان پليس جهاني نگريسته شود
چنين فضايي در نظام بين الملل باعث شد كه روسها احساس حقارت كنند اين امر در كنار عواملي چون حضور امريكا در "خارج نزديك " روسيه كه فضاي حياتي اش محسوب مي شود، حوادث بالكان و گسترش ناتو به شرق باعث بي اعتمادي روسيه به غرب و روي كار آمدن آسيايي گرايان به رهبري ولادمير پوتين شد در نتيجه روسيه بيشتر متوجه شرق(هند و چين) و آسياي مركزي و قفقاز شد. اين تغييرات در بهبود و ارتقاي روابط ايران و روسيه تأثير گذار بود. پوتين با پرهيز از همكاري همه جانبه با غرب براي ايران اهميت قابل توجهي قائل بود و گسترش روابط بين با ايران را دنبال مي كرد. البته اين بدين معنا نيست كه آسيا گرايان در صدد تقابل با امريكا باشند بلكه آنها در پي افزايش قدرت روسيه وتأمين منافع ملي و در نهايت مطرح شدن دوباره روسيه به عنوان يك قدرت بزرگ هستند.
تأثير حوادث 11 سپتامبر بر روابط جمهوري اسلامي ايران و روسيه
امريكا تهديد 11 سپتامبر را بخوبي تبديل به فرصتي براي حضور و دخالت خود در همه مناطق حساس كرد محيط امنيتي ايران در جهان پس اين حادثه تغيير كرد. روشن است كه امريكا دو دشمن مهم ايران يعني طالبان و صدام را از بين برد اما اين عمل باعث حضور خود امريكا در مرزهاي ايران شد كه تهديد بزرگتري محسوب ميشود. گرچه طالبان و صدام نيز براي ايران تهديد محسوب مي شدند اما قدرت آنها در حدي نبود كه خطر اساسي از جانب آنها متوجه ايران باشد. برعكس آنها، امريكا خطري امنيتي براي ايران محسوب مي شود كه بقاء نظام را مورد تهديد قرار مي دهد. روسيه پس از حوادث 11 سپتامبر با امريكا احساس همدردي كرده و در مبارزه با تروريسم در كنار آن كشور قرار گرفت. با توجه به مرز مشترك افغانستان با كشورهاي تاجيكستان و ازبكستان، روسيه نگران سرايت بحران به منطقه بخصوص گسترش تندروي در چچن بود. در طرف ديگر علي الرغم سياستهاي محتاطانه جمهوري اسلامي ايران و خشنودي آن از سرنگوني رژيم بعث و طالبان، فشارها بر ايران تشديد شده و "محور شرارت " خوانده شد. اما حمله امريكا به عراق براي روسيه روشن ساخت كه امريكا در پي نفوذ گسترده خود در خاورميانه است و ظرفيت هاي روسيه (حق وتو) در ايجاد موازنه قدرت در سطح جهاني كارساز نخواهد بود لذا روسيه توجه بيشتري به منطقه خاورميانه نشان داد و روابطش را با كشورهايي چون سوريه و ايران گسترش داد.
مسايل درياي خزر
تعيين رژيم حقوقي درياي خزر همچنان بعنوان يكي از مسايل اصلي سياست خاجي جمهوري اسلامي ايران در مرزهاي شمالي باقي مانده است. نبود قوانين مدون بين المللي در مورد درياچه ها بر پيچيدگي موضوع افزوده است. معاهدات 1921 و 1940 بين ايران و شوروي حاكميت مشاع را بر خزر تأييد مي كند اين اسناد بعد از فروپاشي شوروي نيز از جانب ايران مورد استناد قرار گرفت. اما فروپاشي شوروي كشورهاي ساحلي درياي خزر را به 5 كشور(آذربايجان،قزاقستان،تركمنستان، روسيه و ايران) افزايش داد. برآوردهاي گوناگوني از منابع انرژي اين حوزه ارائه شده است كه از رقم 30-20 ميليارد بشكه تا 200 ميليارد بشكه در نوسان بوده است.[24] دو كشور آذربايجان و قزاقستان بر حاكميت قوانين دريا ها بر اين حوزه تأكيد دارند و آذربايجان با همكاري شركتهاي نفتي غربي از حوزه هاي نفتي خزر بهره برداري كرده است اين كشور برسر حوزه البرز با ايران اختلاف دارد. در سالهاي اخير جمهوري اسلامي ايران از ايده تقسيم عادلانه حوزه خزر به 5 سهم دفاع كرده است كه البته هنوز هم مورد مناقشه است . روسيه نيز بعنوان يكي از طرفين قراردادهاي 1921 و 1940 در ابتدا از حاكميت مشاع در خزر طرفداري ميكرد اما در سال 1998 در يك چرخش سياسي صريحأ اعلام كرد كه كه اين قراردادها در زمينه مسايل ماهيگيري و كشتيراني بوده و در آن به موضوع انرژي اشاره اي نشده است.[25]
اين امر باعث شد كه روسيه طي موافقتنامه هاي دو جانبه با آذربايجان و قزاقزستان تكليف قسمت شمالي خزر را مشخص كند كه البته از جانب ايران مورد قبول واقع نشد. اقدامات روسيه در اين راستا در واقع از ديدگاه امنيتي آن نسبت به خزر و بيم از حضور بيشتر امريكا و شركتهاي غربي ناشي مي شود روسيه دريافت كه به جاي فشار بر جمهوري ها بايد آنها را به طرف خود جذب كند تا از نفوذ امريكا بكاهد. در هر حال هر گونه توافقنامه جامعي كه مورد رضايت همه طرفين واقع شود در مرحله اول منوط به حل مسايل بين جمهوري اسلامي ايران، آذربايجان و تركمنستان است (بخش جنوبي خزر) كه بنظر نمي رسد با توجه به مواضع طرفين در آينده اي نزديك صورت پذيرد.
نتيجه گيري
بطور كلي مي توان نتيجه گرفت كه ميزان و كيفيت روابط تهران و مسكو تحت تأثير الزامات ساختاري نظام بين الملل و نوع رابطه هر يك از طرفين با امريكا بوده است. در دوراني كه غربگرايان در نيمه اول دهه 90 زمام امور را در روسيه در دست داشتند روابط گسترده با ايران را فداي رابطه نزديك با امريكا كردند. اما آنچه در دوران رياست جمهوري پوتين تحت عنوان بازگشت به شرق(اوراسيا) و خارج نزديك مطرح شد نه تمامأ تحت تأثير مطالبات داخلي بلكه ناشي از فشارهاي نظام بين الملل بر تصميم سازان روسيه بود. به واقع آنها دريافتند مانند گذشته در همه جوانب قادر به برابري و رقابت با امريكا نيستند بنابر اين اولويت سياست خارجي شان را به منطقه اختصاص دادند. پس از فروپاشي سيستم دو قطبي، فدراسيون روسيه با توجه به روابط نزديكي كه با غرب برقرار كرد اميدوار بود كه پيمان ناتو نيز مانند ورشو از بين برود. اما نه تنها اين اتفاق رخ نداد بلكه ناتو به شرق نيز گسترش پيدا كرد. اين امر روسيه را به همكاري هاي امنيتي با چين و هند در قالب پيمان شانگهاي سوق داد.
به نظر مي رسد سياست "منطقه گرايي " در كنار پيگيري منافع محدود مي تواند استراتژي خوبي براي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران باشد. مسئله انرژي بين روسيه و اروپا باعث مي شود كه اروپا در پي تأمين انرژي مورد نيازش از مناطق ديگر باشد مسلمأ ايران بهترين گزينه خواهد بود. در كنار آن تلاش براي تبديل شدن به عضو دائم در پيمان شانگهاي(ايران، هند،پاكستان و مغولستان اعضاء ناظر هستند) گام مهمي براي مقابله با فشارهاي امريكا محسوب مي شود. همچنين ارتقاي روابط با كشورهايي چون تركيه، پاكستان، عربستان و روسيه، جمهوري اسلامي ايران را براي ايجاد موازنه در برابر حضور امريكا در منطقه ياري خواهد كرد و موجب خواهد شد كه ايران از پتانسيل هاي خود براي تبديل شدن به قدرت برتر منطقه بهتر بهرهبرداري كند.
منابع و مآخذ
[1] . اشاره به سخنان كندي در1962 به هنگام پذيرايي از شاه " ايران سالهاست كه در شكم خرس زندگي ميكند "
[2] . اشاره به سرنگوني حكومت مردمي چك و نشاندن حكومت كمونيستي توسط شوروي به جاي آن "حادثه بهار پراگ "
[3] . ازغندي، علي رضا روابط خارجي ايران(1357-1320)
[4] . تعبير گراهام فولر از موقعيت ژئو استراتژيك ايران
[5]. قوام، عبدالعلي. اصول سياست خارجي سياست بين الملل. انتشارات سمت
[6]. عبداله خاني، علي. نظريه هاي امنيت، موسسه مطالعات و تحقيقات بين الملل ابرار معاصر
[7]. determinism
[8] قوام، عبدالعلي. اصول سياست خارجي و سياست بين الملل
[9]. Reductionist theories
[10] Kenneth waltz , theory of international politics , New York 1979
[11] رمضاني، روح الله چاچوبي تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نشر ني
[12] صفري، مهدي- ساختار و تحولات سياسي در فدراسيون روسيه و روابط با جمهوري اسلامي ايران
[13]. ازغندي، عليرضا روابط خارجي ايران( 57-1320) نشر قومس
[14]. پيشين، ص 265
[16]. امير احمدي، هوشنگ ا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 269]
-
گوناگون
پربازدیدترینها