تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835298652
نويسنده:ديويد گانتلتده اشتباه درباره مدل تأثير رسانهها
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده:ديويد گانتلتده اشتباه درباره مدل تأثير رسانهها
خبرگزاري فارس:نويسنده اين مقاله در صدد پاسخ به اين پرسش كليدي است كه: «چرا با وجود دهها سال تحقيق و صدها مطالعه، ارتباط بين استفاده مردم از رسانههاي گروهي و رفتارهاي ناشي از آن مبهم باقي مانده است؟
چكيده:
مقاله حاضر حاصل بررسي انبوهي از مطالعات و ادعاهاي مفسرين درباره تأثير رسانههاست و نويسنده در صدد پاسخ به اين پرسش كليدي بوده كه: «چرا با وجود دهها سال تحقيق و صدها مطالعه، ارتباط بين استفاده مردم از رسانههاي گروهي و رفتارهاي ناشي از آن (بهويژه در زمينه خشونت و رفتارهاي خشونتآميز مخاطبان). مبهم باقي مانده است؟» وي با اين فرض كه تحقيق در مورد تأثير رسانهها بدون شك، رويكرد نادرستي نسبت به رسانههاي گروهي، مخاطبانش و به طور كلي جامعه اتخاذ كرده است، ده نقيصه بنيادين را در رويكرد «تأثير رسانهها»، شرح داده است.واژگان كليدي: خشونت، روششناسي، كودكان، مخاطبان.
مقدمه
سالهاست كه تأثيرات رسانهها بر مخاطبان آن، موضوع تحقيقات بسيار و متعددي بوده است. آنچه ميتواند از هر تحليل دقيقي بر روي اين مطالعات به دست آيد، دو نتيجهگيري كلي است. اول آن كه اگر پس از بيش از شصت سال انجام ميزان قابل ملاحظهاي تلاشهاي تحقيقاتي، تأثيرات مستقيم رسانهها بر رفتار مردم به روشني تشخيص داده نشده است، بنابراين بايد خيلي ساده نتيجه بگيريم كه چنين تأثيري وجود ندارد كه يافته شود و ديگر آن كه تحقيق درباره رسانهها شيوهاي نادرست را در پيش گرفته است. بسياري افراد بحث و انتقاد ميكنند كه دريافتهاند رسانههاي گروهي تأثيرات مستقيم و قابل پيشبيني مستدلي روي افراد بشر دارند و بسيار ساده اين انديشه را «مدل تأثيرات» نام ميگذارند. به نظر ميرسد زمان آن رسيده است كه محققان و صاحبنظران به نقد و بررسي پژوهشهاي حوزه تأثيرات را پايهريزي نمايند. آن چه در ادامه ميخوانيد، ده مورد اشتباه اساسي است كه در اين نوع پژوهشها (با تأكيد بر تحقيقات مربوط به خشونت) به چشم ميخورد.
1. مدل تأثيرات به حل پيشينه مشكلات اجتماعي ميپردازد
براي پرداختن به مسئله خشونت در جامعه، محققان ابتدا بايد به دنبال راهي براي تعريف آن با ذكر مراجع و به شيوهاي كاملاً روشن به كساني باشند كه درگير اين معضل هستند: سوابق، مدل زندگي و ويژگيهاي شخصيتي افراد در اين امر دخالت دارند. در اين معنا، با آغاز موضوع از رسانه و سپس تلاش براي يافتن ارتباط بين آن و مسائل اجتماعي، به جاي اتخاذ هر روش ديگري، رويكرد «مدل تأثيرات» به سمت سوابق موضوع ميآيد. اين يك تفاوت مهم است. جرمشناسان در فعاليتهاي حرفهاي خود، هنگام تعريف جرم و خشونت، رسانههاي گروهي را عامل مؤثر فرض نميكنند بلكه به شيوهاي صحيح به عوامل اجتماعي همچون فقر، بيكاري، مسكن و رفتار خانواده و نزديكان ميپردازند.
در تحقيقي كه نقطه آغاز آن، به تصديق نگارنده، پاياني صحيح بود. با 78 نوجوان بزهكار مصاحبه شد و سپس با بررسي پيشينه رفتاري هر يك در خصوص استفاده از رسانهها و مقايسه آنها با يك گروه متشكل از بيش از 500 دانشآموز يك مدرسه عادي، در همان گروه سني، هاگل[3] و نيوبرن[4] (1994) دريافتند كه بزهكاران جوان، كمتر از همسالان خود، تلويزيون و ويديو تماشا كردهاند، كمتر به فناوريهاي موجود در نزديكترين مكان دسترسي داشتهاند و هيچگونه علاقه ويژهاي به برنامههاي خشن نشان ندادهاند. به عبارتي، آنان همان برنامههايي را دوست داشتهاند كه نوجوانان غير بزهكار از آن لذت ميبردهاند يا برعكس. زماني كه از بزهكاران پرسيده شد اگر اين امكان را داشتيد جاي يكي از شخصيتهايي باشيد كه در تلويزيون ظاهر ميشوند، چه كسي را انتخاب ميكرديد؟ به نظر ميرسيد هيچ يك از آنان اين نكته را كه چرا كسي بايد بخواهد جاي چنين شخصيتهايي باشد، درك نميكنند. در مصاحبههاي قبلي نيز، بزهكاران گفته بودند كه خيلي كم تلويزيون نگاه ميكنند، نميتوانند برنامه مورد علاقه خود را به ياد آورند و در نتيجه نميتوانند فكر كنند كه دوست دارند جاي كلام شخصيت تلويزيوني باشند. در اين موارد، به نظر ميرسيد ناتواني بارز آنها در انتخاب يك شخصيت تلويزيوني، نشانه بيتوجهي آنان به تلويزيون باشد.
بنابراين ميبينيم مطالعاتي كه به جاي بررسي رسانه و مخاطبان آن، با تحقيق درباره مرتكب شدگان خشونت آغاز ميشوند، به نتايج به نسبت متفاوتي منتهي ميشوند (و به اين ترتيب به تعداد بيشتري از چنين تحقيقاتي نياز است).
به هر حال اين واقعيت كه مطالعات مربوط به تأثيرات، رسانهها را نقطه آغازين و مركز توجه كار قرار ميدهد، نبايد موجب اين تفكر شود كه اين مطالعات، به بررسيهاي دقيقي در خصوص رسانههاي گروهي ميپردازند. همانگونه كه در ادامه، اين نكته مورد توجه قرار خواهد گرفت، مطالعاتي كه بيشتر جنبه كليشهاي دارند، تقريباً همان نگرش محتواي رسانهها را تقليد ميكنند.
در بياني كليتر، رويكرد «پيشينهها» مرتكب اين خطا ميشود كه در ارتباط با رسانههاي گروهي، به جاي نگاه به جامعه، افراد را مورد مطالعه قرار ميدهد. رويكرد به شدت فردگرايانه بعضي از روانشناسان، باعث ميشود كه آنان استدلال كنند اين باور كه چون افراد مشخص، در زمان مشخص و در شرايط مشخص، ممكن است به شكلي منفي تحت تأثير يك رسانه قرار بگيرند، حذف چنين رسانهاي از جامعه يك گام مثبت است. چنين رويكردي بيشتر شبيه آن است كه راهحل بعضي از تصادفات جادهاي را ممانعت از تردد اتومبيلها و رانندگان، بدانيم. اين، رويكردي ناقص و نارساست كه حل يك مشكل واقعي را از پاياني نادرست، آغاز ميكند. به جاي ايجاد تغييرات اصلي، درگير آراستين ظاهر ميشود و در نگريستن به «تصويري بزرگتر» توفيق نمييابد.
2. «مدل تأثيرات» كودكان را افرادي بيكفايت تلقي ميكند.
فردگرايي خط مشي روانشناسي، تأثيري معنادار بر روشي داشته است كه در آن، كودكان به مطالعات تأثيرات مرتبط ميشوند. در حالي كه جامعهشناسي، در دهههاي اخير، به لحاظ نوع، دوران كودكي را يك ساختار اجتماعي ميداند كه حد و مرز آن را رفتار افراد، سنتها و شعائري مشخص ميكند كه در جوامع مختلف و در مقاطع زماني مختلف، متفاوت هستند (آريس[5]، 1962؛ جنكنز[6] 1982، 1996)، روانشناسي كودك ـ روانشناسي رشد ـ بيشتر به اين ايده وابسته است كه كودك در همه جاي دنيا، فردي است كه بايد با طي مراحلي مشخص، پيش از رسيدن به بلوغ بزرگسالي، رشد كند و اين ايدهاي است كه از سوي پياژه[7] بنا نهاده شده است. مراحل رشد، به صورت سلسله مراتب، از كودكي بدون مهارت، آغاز ميشود و تا دوران بلوغ عقلاني و منطقي ادامه مييابد و رشد در خلال اين مراحل، با رشد اخلاقي همراه است (جنكنز 1996: 24).
بنابراين در روانشناسي، كودكان در ارتباط با آنچه ميتوانند يا نميتوانند انجام دهند، چندان مورد بررسي قرار نميگيرند. افرادي كه موضوع اين تحقيقات هستند. و به شكلي منفي «نابالغ» توصيف شدهاند، «ديگري» قلمداد ميشوند. نسلي عجيب، كه ناتواني آنان بايد در تطابق با هنجارهاي افراد بالغ بر طبقهبندي شود و مورد بحث قرار گيرد.
براي مثل بيشتر مطالعات آزمايشگاهي مربوط به كودكان و رسانهها چنين فرض ميكنند كه يافتههايشان فقط در مورد كودكان كاربرد دارند و در مطالعات موازي در مورد گروه بزرگسالان (بالغان) براي تأييد نتايج، با شكست مواجه ميشوند. ميتوان گفت اين امر به دليل آن است كه اگر ديده ميشد افراد بالغ به فعاليتهاي آزمايشگاهي درست مانند كودكان واكنش نشان ميدهند. اعتبار «حواس عمومي» آزمايشها از بين ميرفت.
كريستين گريفين[8] (1993) در آزمايشهاي ارزشمند خود يعني مطالعات دانشگاهي متمركز بر دوران كودكي روشهايي را ثبت كرده است كه براي بيان مشكلات اجتماعي به عنوان پيامد نقصانها و كمبودهاي نسل جوان، به كار ميرود. بهويژه در خصوص موضوع «سرزنش و محكوميت قرباني» و «روانشناسي نابرابري و بيعدالتي» كه بيتوجهي به اهميت ارتباط ساختاري مشكلات جوانان ناموفق طبقه كارگري يا جوانان رنگين پوست و خانوادههايشان را با سطح اجتماعي يا پيشينه فرهنگي آنها نشان ميدهد. بنابراين مشكلاتي نظير بيكاري و افت تحصيلي، به ويژگيهاي روانشناسي فردي و اجتماعي برميگردند. در مطالعات مربوط به تأثيرات رسانهاي نيز كه بيترديد تحت نفوذ محققان روانشناس قرار گرفتهاند، رويكردهاي مشابهي ديده ميشوند؛ روانشناساني كه در عين حال كه تصور ميكنند كاري جز نيات خيرخواهانه ندارند، طيف كاملي از روشهايي را ارائه ميكنند كه در آن مخاطبان جوان رسانهها، قربانيان نادان توليدات رسانهاي فرض ميشوند؛ توليداتي كه هر چند براي بزرگسالان، شفاف و بچهگانه به شمار ميروند، ميتوانند كودكان را به سوي رفتارهاي نادرست گمراه كنند.
اين وضعيت، آشكارا در همه مطالعاتي به چشم ميخورد كه در صدد يافتن موضوعاتي هستند كه كودكان ميتوانند درباره رسانههاي گروهي و از رسانههاي گروهي درك كنند. چنين طرحهايي نشان دادهاند كه كودكان هوشمندانه و در واقع، منتقدانه درباره رسانههاي گروهي صحبت ميكنند (باكينگهام[9]، 1993، 1996)، چنان كه در سن هفت سالگي ميتوانند خود با تفكري نقادانه و با زباني رسانهاي محصولات ويديويي بسازند (گانتلت، 1997، 2005).
3. فرضيات «مدل تأثيرات» از طريق ايدئولوژي محافظهكارانه مشهودي توصيف ميشوند
بيتوجهي به ميزان و ظرفيت نفوذناپذيري كودكان، بخشي از يك پروژه محافظهكارانه و گستردهتر براي در نظر گرفتن جايگاه خاص ديدگاههاي معاصر و چالشبرانگيز، درباره رسانههاي گروهي است كه در مقايسه با ساير عوامل اجتماعي، تهديدي جدي براي ثبات اجتماعي امروز به شمار ميرود. مطالعات تأثيرات در ايالاتمتحده آمريكا، بهويژه، سطحي از خشونت را در تلويزيون فرض ميكند كه به سادگي در كانادا، اروپا يا نقاط ديگر ديده نميشود و بر اساس روشهاي تحليل محتوايي كه تمام انواع خشونت را در رسانهها به حساب ميآورد، به اين نتيجه ميرسد كه تعداد اين تصاوير بسيار زياد است. براي مثال ديدگاه جرج گربنر[10] (1994) كه ميگويد: «ما در موجي از نمايش خشونت كه تاكنون دنيا هرگز به خود نديده است غرقهايم، ... موجي كه هر خانه را با تصاويري از خشونتي كه كارشناسانه طراحي شده، دربرميگيرد»، هم منعكسكننده ديدگاه اغراقآميز وي در مورد رسانهها در ايالاتمتحده است و هم تا حدودي مربوط به يافتههايي كه به آساني به آن سوي اقيانوس اطلس (اروپا) قابل تعميم نيست. به طور قطع اين امكان وجود دارد كه تصاوير ناخوشايند خشن در رسانههاي آمريكا به سطحي رسيده باشد كه افراطي و غيرضروري باشد اما هميشه نميتوان فرض كرد كه خشونت كوركورانه نمايش داده ميشود. حتي ناگوارترين رفتارهاي خشن را مانند آنچه بيويس[11] و باتهد[12] در سريالهاي قهرمانانه شبكه ام.تي.وي. مرتكب ميشوند، ميتوان به واكنش عقلاني مقاومت در برابر دنياي ستم پيشهاي تعبير كرد كه چيزي براي بخشش ندارد (گانتلت 1997). روشي كه از طريق آن پژوهشگران تأثيرات رسانهها درباره ميزان خشونت در رسانهها صحبت ميكنند، اين ديدگاه را تقويت ميكند كه توجه به دليل و معناي صحنههاي خشونتباري كه نمايش داده ميشوند، اهميتي ندارد.
علاوه بر اين، منتقدان خشونتهاي تصويري، اغلب اظهار ميكنند كه آنان نگران چالشها و درگيريهايي هستند كه بعضي از فيلمها نشان ميدهند (حتي اگر اكثر منتقدان اروپايي سينما، وضعيت فعلي بيشتر فيلمهاي معروف هاليوودي را به نحوي مضحك غيرخشن، بدانند). براي مثال، مايكل مدود[13] نويسنده كتاب موفق «هاليوود[14]: فرهنگ مردمي و جنگ بر سر ارزشهاي سنتي» (1992)، به صحنههاي نگرانكننده و بالقوه تاثيرگذاري از «بياحترامي به قدرت» و «رفتار ضد ميهن دوستانه» در فيلمهايي مانند تاپگان[15] ـ فيلمي كه ديگران آن را، نژادپرستانه توصيف كردند ـ اشاره ميكند. تلفيق فرصتطلبانه ايدههاي ارائه شده در باب ريشههاي خشونت، با ملاحظات سياسي مربوط به محتواي رسانههاي ديداري، يك شكل بطيء از تبليغات است. مطالعات تأثيرات رسانهاي و تحليل محتواي خشونت تلويزيوني، با اين انديشه به تقويت اين رويكرد كمك ميكنند كه: رفتار «ضد اجتماعي»، يك هدف تعيين شده و در بسياري از برنامهها مشترك است و به شكلي منفي كودكاني را كه تصوير آن را ميبينند، تحت تأثير قرار ميدهد.
4. مدل تأثيرات، ابزار مطالعاتي خود را به شكلي نارسا تعريف ميكند
اشتباهات شمارههاي چهار تا شش اين فهرست، بيشتر روششناختي هستند هر چند با نكات قبلي و بعدي ارتباط دارند. اولين مورد آن است كه مطالعات مربوط به تأثير، به طور كلي براي توضيح درباره برخي برنامههاي رسانهاي مانند برنامههاي «ضد اجتماعي» و «اجتماعي» يا توضيح رفتارهايي مانند رفتار ضد اجتماعي و اجتماعي در دنياي واقعي، صورت گرفتهاند. رفتارهايي مانند خرابكاري در يك موشك هستهاي، يا شكستن قفس براي آزادي حيوانات، كه ميتوانند از ارزشهايي آرمانگرايانه باشند، در مطالعات مربوط به تأثير، به عنوان رفتاري ضد اجتماعي معنا ميشوند، نه رفتار اجتماعي.
اعمالي مانند خشونتهاي لفظي يا پرتاب به سوي يك هدف بيجان به اندازه نمايش قتل در تلويزيون، رفتاري خشن تلقي ميشوند. به طور معمول، تشخيص اين نكته غيرممكن است كه آيا رفتارهاي كمي خشن يا خيلي خشني كه در رسانهها نشان داده ميشود، در دنياي واقعي ما به رفتارهاي خطرناك منجر ميشوند يا به رفتارهاي نه چندان خشونتآميز.
در زمينه تأثير رسانهها، با مشكل ديگري نيز مواجه هستيم. نتايجي كه هنوز نياز به بررسي بيشتر دارند، با استقبالي غيرمعمول پذيرفته ميشوند و كمتر به عنوان يك مشكل احتمالي مورد توجه قرار ميگيرند كه اين خود ميتواند نكتهاي مهم و تأثيرگذار باشد.
5. مدل تأثيرات اغلب بر پايه عناصر و فرضيات غيرواقعي در مطالعات استوار است
از آنجا كه مطالعات دقيق جامعهشناسي در مورد تاثيرات رسانهها به زمان و هزينه زيادي نياز دارند كه موجب محدوديت تعداد آنها ميشود، تعداد زيادي از اين مطالعات، به شكل سادهتري درآمدهاند كه به طور معمول، برخورداري از عناصر غيرواقعي، از ويژگيهاي آنهاست. چنين مطالعاتي، اغلب در آزمايشگاه يا فضايي طبيعي مانند كلاس درس انجام ميشوند و طي آن، محقق به وضوح فعاليتهاي خود را نشان ميدهد و موجب جلب توجه افراد ميشود. هيچ يك از اين اماكن، محيطهاي خاصي محسوب نميشوند. به جاي برنامههاي هميشگي و عادي تلويزيوني نيز موضوعات تحقيق احتمالاً به صورت انتخاب شده نمايش داده ميشوند يا كليپهاي ضبط شده خاصي هستند كه روايتهاي داستاني معمول در توليدات روزمره تلويزيون را ندارند. اين برنامهها ممكن است در شرايطي ديده شوند كه سعي شده است مانند شرايط زندگي واقعي باشد براي مثال در حال بازي با عروسكهايي مانند عروسك مشهور بوبو از باندورا يا در حالي كه كودكان مشغول پاسخ به پرسشنامه هستند. اين شرايط به تعاملات بين فردي شباهت ندارند و مانند آنها نيستند و حتي ممكن است با تجارب مشاهده شده قبلي در ذهن فرد، همراه باشند و مجموعه اين عوامل ميتواند اجرا و بررسي و نتيجهگيري را بياعتبار سازد.
چنين مطالعاتي همچنين بر پايه اين ايده استوارند كه افراد مورد آزمايش، از رفتار با طرز برخورد خود به عنوان پاسخي كه مورد مشاهده يا پرسش قرار ميگيرد، آگاه نيستند در حالي كه نادرستي اين باور سادهلوحانه را محققاني چون بوردن[16] (1975) نشان داده است حضور، ظاهر و جنسيت آزمايشگر ميتواند رفتار كودكان را كاملاً تحت تأثير قرار دهد، يادآور شدهاند.
6. مدل تأثيرات اغلب بر پايه مطالعاتي استوار است كه روششناسي آن مناسب نيست
بسياري از مطالعات با استفاده نادرست از يك متدولوژي يا با نتيجهگيريهاي نادرست از روشهايي خاص، به شكست محكوم ميشوند. براي مثال بررسيهاي طولي معروف هوسمان[17]، ارون[18] و همكاران (لفكوويتز[19]، ارون، والدر[20] و هوسمان، 1972، 1977)، كمتر از لحاظ خطا در روش مورد انتقاد قرار گرفته است. مانند روش ارزيابي خشونت يا مشاهده تلويزيون با همان ملاكها در زمانهاي متفاوت كه براي اعتبار يافتههاي آماري آنها ضروري بود (كافي[21] 1972، كني[22] 1972). اما همين محققان نيز از ارائه توضيحي در مورد اينكه چرا يافتههاي اين تحقيق با نتايج ديگر مطالعاتشان (هوسمان، لاگرزپتز[23] و ارون، 1984) در تضاد آشكار است، ناتوانند؛ نتايج قبلي ميگويند رسانهها بر روي پسرها تأثير اندكي دارند اما روي دختران هيچگونه تأثيري ندارند در حالي كه مطالعات بعدي به نتيجه دقيقاً متضادي ميرسند (تأثير اندكي در دختران دارند اما تأثيري بر پسران ندارند).
همچنين به نظر ميرسد آنها اين واقعيت را ناديده ميگيرند كه پيگيريهايشان درباره گروه اصلي نمونههاي هدف، 22 سال بعد، نشاندهنده اين نكته بود كه برخي عوامل زيستي عوامل رشيد و محيطي در ميزان و سطح خشونت مؤثرند، در حالي كه هيچ اشارهاي به رسانههاي گروهي نشده بود يعني هيچ يافتهاي كه نشاندهنده تأثير رسانههاي گروهي بر سطح خشونت افراد نمونه باشد، يافت نشده بود (هوسمان، ارون، لفكوويتز و والدر، 1984). اين تعارضهاي عجيب، كه بيهيچ پوزشي از سوي شايد معروفترين محققان اين رشته ارائه شد، بايد مسبب ايجاد مشكلاتي در مدل تأثيرات باشند. استفاده دقيقتر از روشهاي مشابه، همانند روش مطالعه طولي سه ساله كه بيش از 3000 نفر از جوانان را پوشش ميداد و از سوي ميلاوسكي[24]، كسلر[25]، استيپ[26] و روبنز[27] (ب 1982، آ 1982) انجام شد، تنها نشان داد كه تأثيرات رسانهاي معناداري مشاهده نميشود.
شايد بتوان گفت بيشترين برداشتهاي نادرست از متدولوژي زماني پيش ميآيد كه مطالعات انجام شده واقعاً نميتوانند به روابط علي پديدهها پي ببرند. مطالعات «رابطه مستقيم» به سادگي تشخيص ميدهند يك شخصيت خاص، از نوع خاصي از رسانهها لذت ميبرد ـ براي مثال، افراد خشن دوست دارند فيلمهاي خشن ببينند ـ اما در نشان دادن اينكه استفاده از رسانه، چنين شخصيتي را خلق كرده است، كاملاً ناتوانند. به هر حال روانشناساني مانند وان اورا[28] (1990) و براون[29] (1999) مسئله را اينگونه فرض كردهاند. در حالي كه ارتباطي منطقي با اين ايده وجود دارد كه كودكاني كه رفتار ضد اجتماعي و همراه با اختلال دارند، علاقه بيشتري به برنامههاي خشونتبار و پر سر و صداي تلويزيون نشان ميدهند، اين ايده كه رفتار، نتيجه چنين برنامههايي است، مورد تأييد بررسيهاي به عمل آمده نيست.
7. مدل تأثيرات در انتقاد از تصاوير رسانهاي خشن، انتخابي برخورد ميكند.
علاوه بر اين نكته كه رفتارهاي ضد اجتماعي، به شكلي آرمانگرايانه در مطالعات مربوط به تأثيرات شرح داده شدهاند (همانگونه كه در شماره 3 ـ بالا مورد اشاره قرار گرفت)، ميتوان به اين نكته توجه كرد كه تصاوير رسانهاي خشن كه مدل تأثيرات، به لحاظ نوع، آنها را محكوم ميكند، به برنامههاي داستاني تلويزيون محدود ميشوند و رفتارهاي خشونتآميزي كه در اخبار روزانه و در برنامههاي مستند و واقعي ظاهر ميشوند، تقريباً تأثيرگذار نيستند. در اينجا منظور اين نيست كه تصاوير خشن ارائه شده در اخبار، ضرورتاً بايد به همان شيوه محكوم شوند، بلكه اين است كه به تعارض فلسفي ديگري نيز كه اين مدل نميتواند آن را توضيح دهد، اشاره كنيم. اگر انتظار ميرود رفتارهاي ضد اجتماعي كه در سريالهاي داستاني يا فيلمها نشان داده ميشوند، (با وجود آنكه تقريباً هميشه عواقب منفي براي مرتكب شدگان به همراه دارند) بر رفتار تماشاچيان تأثير داشته باشند، هيچ دليل روشني وجود ندارد كه چرا رفتارهاي ضد اجتماعي كه هميشه در اخبار نشان داده ميشوند و به طور معمول چنين عواقب روشني هم براي عاملان خود به بار نميآورند، نبايد تأثيرات مشابهي داشته باشند.
8. مدل تأثيرات، براي رسانهها قدرتي برتر قائل است
تحقيقات نشان ميدهند در حالي كه بخشي از افكار عمومي، معتقد است رسانهها ميتوانند افراد ديگر را به رفتارهاي ضد اجتماعي بكشانند، تقريباً هرگز كسي نميگويد كه خودش تحت چنين تأثيري قرار گرفته است. اين ايده را محققان و گروهي كه كارشان، آنها را در تماس دائم با برنامههاي بدآموز قرار ميدهد، به افراط كشيدهاند. اما آنان نگران خودشان نيستند زيرا ذاتاً ميدانند كه فقط «ديگران» تأثير ميپذيرند. اگر اين ديگران، كودكان يا افراد متزلزل تعريف ميشوند، ممكن است رويكرد آنان، غير مستدل به نظر نرسد اما به هر حال منصفانه است اين سؤال نيز مورد بررسي قرار گيرد كه اين «ديگران» چه كساني هستند كه تحت تأثير قرار ميگيرند؟ بيسوادها؟ يا طبقه كارگر؟ اين ايده، در مركز پارادايم تأثيرات باقي ميماند و در متون آن بازتاب مييابد (به احتمال قوي همان گونه كه در بيان پرشور محققان درباره اطلاعات اشتباه يا ضعيف كه در بالا مورد بحث قرار گرفت، بازتاب مييابد).
تصور ميشود چنين افرادي داراي قدرت انتخاب يا توانايي انتقاد نيستند و عادات آنها به وضوح با فعاليتهاي مورد علاقهشان در تضاد است: بيشتر تماشاگران سر ساعت معيني تلويزيون تماشا ميكنند و نميدانند با روشن كردن تلويزيون چه برنامهاي خواهند ديد. گاهي هم بدون آنكه برنامهاي را مانند يك كتاب، فيلمهاي سينما يا مقاله انتخاب كنند، برنامههاي روتين را دنبال ميكنند (گرينر، گروس[30]، مورگان[31] و سيگنوريلي[32]، 1986: ص 19).
اين نگرش كه با ناديده گرفتن ماهيت سريالي بسياري از برنامههاي تلويزيون، عامدانه به مقايسههاي نادرست مبادرت ميورزد و قادر به توضيح استفاده گسترده از اعلام برنامههاي تلويزيون يا نوارهاي ويدئويي يا ديجيتالي كه به وسيله آنها مخاطبان، تماشاي برنامهها را انتخاب و زمانبندي ميكنند، نيست، نوعي تك بعدنگري را كه اغلب چنين تحقيقاتي را با ترديد مواجه ميكند، نمايان ميسازد. در اينجا منظور اين نيست كه محتواي رسانههاي جمعي نبايد مورد انتقاد قرار گيرد بلكه اين است كه نيازهاي مخاطبان رسانههاي گروهي، از طريق مطالعاتي كه اين افراد را بالقوه عامي يا در عمل بيخرد، فرض ميكند، برآورده نشده است.
9. مدل تأثيرات، تلاشي براي درك معاني رسانه نميكند
يك اشتباه بنيادين ديگر كه در شمارههاي 3 و 4 بالا به آن اشاره شد، اين است كه مدل تأثيرات بر كليشههاي نادرست در مورد محتواي رسانهها، تكيه ميزند. براي اثبات اين نظر ميگويند ايده «خشونت رسانهاي» كه نتايج منفي به بار ميآورد، نه تنها اين را مفروض ميداند كه تصاوير خشونتبار در رسانهها، هميشه رفتارهاي ضد اجتماعي را افزايش ميدهند، بلكه حاوي پيامي واحد هستند كه به شكلي ساده، به مخاطبان انتقال مييابد. بنابر اين مدل تأثيرات، تصوير دوگانهاي از اين فرضيه ارائه ميدهد: الف) رسانه پيامي واحد و شفاف ارائه ميدهد و ب) مدافعان مدل تأثيرات در موقعيتي هستند كه چيستي اين پيام را تشخيص ميدهند.
در اين مفهوم ساده كه فرضيات بر ظاهر عناصر، (فارغ از محتواي آنها) استوارند، (براي مثال: زني كه مردي را كتك ميزند، خشونت و بدي را تلافي ميكند) و نيز در اين معناي پيچيدهتر كه معاني ممكن است براي تماشاگران مختلف، متفاوت باشند (زني كه مردي را ميزند، يا يك عمل ناخوشايند خشن را تلافي ميكند، يا از خود دفاع ميكند، يا پيروزمندانه انتقام ميگيرد، يا تغييري ايجاد ميكند يا فقط كار جالبي انجام نميدهد، يا خيلي از تعابير ديگر)، معاني محتواي رسانهاي ناديده گرفته ميشوند.
از آنجا كه مدل تأثيرات، هم نسبت به معنايي كه رفتار خشن براي شخصيتهاي نمايش دارد و هم نسبت به معناي رفتار خشونتآميز براي مخاطبان، ارزيابي منفي دارد، اين مدل، از اعتباري اندك نزد افرادي برخوردار است كه برنامههاي تلويزيوني را بيش از پيامهاي تبليغاتي كه به سادهترين شكل ممكن به مخاطبان ارائه ميشوند، ابتدايي ميدانند.
10. مبناي مدل تأثيرات بر نظريه استوار نيست
نكته پاياني و دربرگيرنده همه نكاتي كه در بالا به آن پرداخته شد، اين مشكل بنيادين است كه تمام بحث مدل تأثيرات، با هيچ استدلال نظري، به جز اين ادعاي محض كه انواع خاصي از تأثيرات از طريق رسانهها ايجاد ميشوند، ثابت نشده است. صرفنظر از اين كه برخي رفتارهاي خاص داراي جذابيت هستند، اين پرسش اساسي كه چرا رسانهها بايد موجب شوند مردم محتواي آنها را تقليد كنند، هرگز به شكل قانعكنندهاي پاسخ داده نشده است (به هر حال، اين توضيح كه رفتارهاي ضد اجتماعي به شكلي مثبت نشان داده ميشوند، كافي به نظر نميرسد). اين پرسش مشابه نيز كه چگونه تنها ديدن رفتاري در رسانه، به انگيزه فرد براي رفتار به شيوه خاصي تبديل خواهد شد هنوز پاسخي نيافته است. فقدان يك نظريه محكم، موجب شده است مدل تأثيرات در فرضياتي سؤال برانگيز كه در بالا فهرست شده است، ريشه داشته باشد: اينكه رسانههاي گروهي (به جاي مخاطبان) بايد نقطه آغاز روشني براي تحقيق باشند، اينكه كودكان در تقليد از رسانهها، منفعل و بيكفايت نيستند، اينكه مقولههاي «خشونت» يا «رفتار ضد اجتماعي» روشن و بديهي هستند، اينكه پيشبينيهاي اين مدل با نتايج تحقيقات عملي، متفاوت خواهد بود، اينكه داستانهاي تصويري مورد توجه قرار ميگيرند در حالي كه تصاوير خبري اين چنين نيستند و اينكه محققان، ظرفيت منحصر به فردي براي مشاهده و بررسي و طبقهبندي رفتارهاي اجتماعي و معاني آنها دارند، اما خود نياز ندارند به بررسي معاني مختلفي بپردازند كه محتواي رسانهها ممكن است براي مخاطبان در بر داشته باشد. هر يك از اين مشكلات ماهوي در توفيق نيافتن كارشناسان تأثيرات رسانهاي، در ايجاد مدلي براي نظريههاي مربوط، ريشه دارد.
آينده تحقيق درباره تأثيرات رسانهاي چگونه است؟
به هر حال، توفيق نيافتن اين مدل خاص (مدل تأثيرات) به معناي آن نيست كه ديگر نميتوان تأثير رسانههاي گروهي را مورد بحث و بررسي قرار داد. در واقع، پرسشهاي جالب بسياري درباره نقش رسانهها در ديدگاههاي ما و روش تفكر و حضور در جهان وجود دارد كه بايد بررسي شوند (گانتلت 2002)، حال آنكه به سادگي مورد بيتوجهي قرار ميگيرند و منابع مالي و تمركز، به مطالعات فاقد اهميت اختصاص مييابد.
با وجود اشتباهات بسيار و شناخته شده اين روشها، وجود روانشناسان متعدد (و ديگران) كه تحقيقات را طبق دستورالعملهاي روششناختي سنتي انجام ميدهند، مايه نگراني است، در حالي كه ميتوان به روشهاي تحقيقاتي جايگزين فكر كرد. براي مثال، ميتوان به پايگاه اطلاعاتي www.artlab.org.uk (گانتلت 2005) براي دريافت اطلاعات مربوط به مطالعات جديد و خلاق درباره مخاطبان مراجعه كرد كه در آن به عنوان راهي براي بررسي روابط مخاطبان با رسانههاي گروهي، مشاركتكنندگان به انجام يك كار رسانهاي يا هنري دعوت ميشوند. سخنان سياستمداران و جرايد عمومي در باب تأثيرات رسانهاي، اغلب به نحوي خندهآور ساده هستند و نيازي به گفتن نيست كه مجامع علمي و دانشگاهي نبايد موجب تشويق اين وضعيت شوند.
پينوشتها
1. مطالعه ديگري بر روي اظهارات بزهكاران جوان در انگلستان انجام گرفت (براون و نيل، 1998) اما اين مطالعه با نشاندادن ويدئوهاي خشن به بزهكاران (قرار دادن محتواي رسانهاي خشن در آغاز دستور كار تحقيق) به جاي بحث بر انتخاب برنامههاي روزانه تلويزيوني از سوي بزهكاران، دچار خطاي «پيشينهها» شد. اين تحقيق كه چند خطاي روش شناختي داشت (ببينيد، گانتلت 2001)، فقط ميتوانست به اين نكته اشاره كند كه اگر شما مشاركتكنندگان در اين تحقيق را بنشانيد و اينگونه فيلمهاي ويدئويي را به آنها نشان دهيد، تنها چند نفر از اين افراد خشونتطلب ممكن است پيش از افراد غير خشونتطلب از ديدن برنامههاي خشن لذت ببرند. چنين تحقيقي نميتواند چيزي درباره «مدل تأثيرات» به ما بگويد.
2. مطالعه طولي، مطالعهاي است كه در آن يك گروه از افراد در موردي خاص در طول زمان مشخص، مورد تحقيق يا مشاهده قرار ميگيرند.
منابع
Arie"s, Phillippe (1962), Centuries of Chilldhoos, translated by Robert Baldick, Jonathan Cape, London.
Borden, Richard J. (1975), "Witnessed Aggression: Influence of an Observer"s Sex and Values on Aggressive Responding ", in Journal of Personality and Social Psychology, vol. 31, no.3, pp. 567-573.
Browne, Kevin (1999), "Violence in the Media Causes Crime: Myth or Reality ", Inaugural Lecture, 3 June 1999, University of Birmingham.
Brown, Kevin, & Pennell, Amanda (1998), "Effects of Video Violence on Young Offenders ", Home Office Research and Statistics Directorate Research Findings No. 65.
Buckingham, david (1993), Children Talking Television: The Making of Television Literacy, The Falmer Press, London.
Buckingham, David (1996), Moving Images: Understanding Children"s Emotional Responses to Television, Manchester University Press, Manchester.
Chaffee, S.H. (1972), "The interpersonal Contex of mass communication ", in F.G. Kline and P.J. Tichenor (eds) Current Prespective in Mass Communicatin Research, Beverly Hills, CA: Sage.
Gauntlett, David (1995), Moving Experiences: Understanding Television"s Influences and Effects, John Libbey, London.
Gauntlett, David (1997), Video Critical: Children, Environment and Media Power, John Libbey Media, Luton.
Gauntlett, David (2001), "The Worrying influence of "media effects " studies ", in Barker, Martin & Petley, Julian, eds, III Effects: The Medial/Violence Debate (Second Edition), Routledge, London & New York.
Gauntlett, David (2002), Media, Gender and Identity: An Introduction, Rouledge, London.
Gauntlett, David (2005), Moving Experiences, Second Edition: Media Effects and Beyond, John Libbey, London.
Gerbner, George (1994), "The Politics of Media Violence: Some Reflections ", in Linn"e, Olge, & Hamelink, Cees J., eds, Mass Communication Research: on Problems and Policies: The Art of Asking the Right Questions, Ablex Publishing, Norwood, New Jersey.
Gerdner, George, Gross, Larry, Morgan, Michael, & Signorielli, Nancy (1986), Living with Television: The Dynamics of the Cultivation Process ", in Bryant, Jennings, & Zillmann, Dolf eds, Perspectives on Media Effents, Lawrence Erlbaum Associates, Hillsdali, New Jersey.
Gray, Ann (1992), Video Playtime: The Gendering of a Leisure Technology, Routledge, London.
Griffin, Christine (1993), Representations of Youth: The Study of Youth and Adolescence in Britain and America, Polity Press, Cambridge.
Hagell, Ann, & Newburn, Tim (1994), Young Offenders and the Media: Viewing Habits and Preferences, Policy Studies Institute, London.
Hill, Annette (1997), Shocking Entertainment: Viewer Response to Violent Movies, John Libbey Media, Luton.
Huesmann, L. Rowell. Eron, Leonard D., Lefkowitz, Monroe M., & Walder, Leopold O. (1984), "Stability of Aggression Over Time and Generations ", in Developmental Psychology, vol. no. 6, pp. 1120-1134.
Jenks, Chris (1982), "Introduction: Constititing the Child ", in Jenks, ed., The Sociology of Childhood, Batsford, London.
Jenks, Chris (1996), Childhood, Routledge, London.
Kenny, D.A. (1972) "Threats to the internal validity of cross-agged panel inference, as related to "Television violence and child aggression: A follow-up study,, in Comstock, George A., & Rubinstein, Eli A., eds, Television and Social behavior, National Institute of Mental Health, Maryland.
Lefkowitz, Monroe M., Eron, Leonard D., Walder, Leopold O., Huesmann, L. Rowell (1972), Growing Up to Be Violent: A Longitudinal Study of the Development of Aggression, Pergamon Press, New York.
Medved, Michael (1992), Hollywood vs. America: Popular Culture and the War on Traditional Values, Harper Collind, London.
Milavsky, J. Ronald, Kessler, Ronald C., Stipp H., & Rubens, William S. (1982a), Television and Aggression: A Panel Study,
Academic Press, New York.
................................................................................................
انتهاي پيام/
Milavsky, J. Ronald; Kessler, Ronald; Stipp, Horst, & Rubens, William S. (1982b), "Television and Aggression: Results of a Panel Study ", in Pearl, David; Bouthilet, Lorraine, & Lazar, Joyce, eds, Television and Behavioral the Years of Scientific Progress and Implications for the Eghities, Volume 2: Technical Reviews, National Institute of Mental Health, Maryland.
Palmer, Patricia (1986), The Lively Audience: A Study of Children Around the TV Set, Allen & Unwin, Sydney.
Piaget, Jean (1926), The Language and Thought of Child, Harcourt Brace & Company, New York.
Piaget, Jean (1929), The Child"s Conception of the World, Routledge, London.
Schlesinger, Philip; Dobash, R. Emerson; Dobash, Russell P., & Weaver C. Kay (1992), Women Viewing Violence, British Film Institute Publishing, London.
Van Evra, Judith (1990), Television and Child Development, Laerence Erlbaum Associates, hillsdale, New Jersey.
جمعه|ا|18|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 91]
-
گوناگون
پربازدیدترینها