محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846057470
واكاوي نقش گروهها و احزاب در مبارزات مردم ايرانجريانشناسي سقوط پهلوي
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: واكاوي نقش گروهها و احزاب در مبارزات مردم ايرانجريانشناسي سقوط پهلوي
خبرگزاري فارس: مقاله حاضر نقش گروهها، احزاب و سازمانهاي ماركسيستي، التقاطي و مليمذهبي را در دوران تبعيد امام خميني وا ميكاود.
در خلال سالهاي 40 تا 57 گروهها و سازمانهاي بسياري در عرصه سياسي ايران ظاهر شدند كه مدعي رهبري مبارزات بودند و مشي سياسي يا نظامي خويش را راهي صحيح و اصولي ميدانستند.
بعضي از اين گروهها همچون نهضت آزادي و جبهه ملي مبارزه در چارچوب قانون اساسي (يعني پذيرش نظام شاهنشاهي) را هدف قرار داده بودند و برخي ديگر كه مشي مسلحانه را به عنوان تنها راه براندازي رژيم پهلوي در پيش گرفته بودند، در عمل در برابر ساواك شكست خوردند و از دور مبارزات خارج شدند. در چنين معركه غريبي كه هيچ اميدي به سرنگوني رژيم پهلوي نميرفت، امام خميني رهبري مبارزه را با شعار سرنگوني شاه و نظام شاهي و برقراري حكومت اسلامي به دست گرفت و در مدت كوتاهي توانست طومار اين رژيم را در هم بپيچد.
نظام دوقطبي حاكم بر ساختار بينالمللي در دو دهه 1960 و 1970 كشورهاي جهان سوم را ميان سردمداران دو بلوك شرق و غرب تقسيم كرده، آرايش ژئوپلتيكي خاصي براي جهان ترسيم كرده بودند كه در آن پازل، كشورها فقط در چهارچوب استراتژي و منافع تعريف شده يكي از دو ابرقدرت در برابر ابرقدرت ديگر معنا و هويت پيدا ميكردند. در چنين وضعيتي، ايران در دوره پهلوي دوم به عنوان ژاندارم غرب در منطقه، يكي از حكومتهايي بود كه در چهارچوب استراتژي و منافع جهاني ايالات متحده آمريكا هويت مييافت و ايفاي نقش مينمود.
از اين رو به رغم خدشههايي كه بر مشروعيت سياسي محمدرضا شاه در پي رخدادهايي مانند كودتاي 28 مرداد 1332 و قيام 15 خرداد 1342 و عملكرد مستبدانهاش وارد شده بود، او همچنان مورد حمايت همهجانبه دولت آمريكا قرار داشت. بدين ترتيب، اقتدار اين گونه حكومتها ريشه در وابستگي آنها به قدرتهاي خارجي داشت و تابعي از شرايط حاكم بر روابط ابرقدرتها بود.
بنابراين، حتي هنگامي كه قدرتهاي بزرگ دنيا، سياست تنشزدايي را براي ثبات جهان تحت سلطه خود در پيش گرفتند، اين وضعيت به دولتهاي اقماري، مانند رژيم پهلوي نيز تسري مييافت و بر ثبات موقعيت آنها ميافزود. از اين رو در سالهاي پاياني عمر حكومت پهلوي دوم، شاهد روابط مناسبي ميان دولتهاي قدرتمند بلوك شرق، مانند شوروي و چين، با ايران بوديم.
با چنين پشتوانه بينالمللي، در دهه 1350 حكومت پهلوي توانست بحرانهاي عمده را پشت سر بگذارد. مخالفان داخلي خود را به شيوههاي گوناگون سركوب كرده، بياثر و بيخطر سازد. قدرتمندترين ارتش و مخوفترين سازمان امنيت منطقه را در اختيار بگيرد، ثروت ناشي از چند برابر شدن قيمت نفت را نيز به دست آورد و در اوج ثبات سياسي و اقتدار اقتصادي، برنامه مدرنيزاسيون مورد نظر خود را پي گرفته، وعده تمدن بزرگ را به جامعه بدهد. موقعيت رژيم به گونهاي مستحكم به نظر مي رسيد كه نه تنها مردم عادي و حتي نخبگان سياسي، بلكه مهمترين دستگاههاي اطلاعاتي جهان، مانند CIA و موساد، در آستانه انقلاب اسلامي، ايران را حتي در وضعيت قبل از انقلاب هم نميدانستند. با اين همه در سالهاي 56 و 57 مجموعهاي از حوادث منجر به انقلاب فراگير مردمي شد و حكومت پهلوي را سرنگون ساخت و مهمتر از آن، بساط نظام شاهنشاهي را در ايران برچيد.1
درباره اين رخداد بزرگ، پژوهشگران مباحث فراواني را در خارج و داخل از كشور مطرح كردند و در آنها به طور مستقيم و غيرمستقيم به بررسي نقش و تاثير افراد و احزاب و طبقات و مكاتب مختلف در سقوط حكومت پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي پرداختند. پرسش اصلي مقاله حاضر اين است كه آيا سقوط سلسله پهلوي و تغيير نظام شاهنشاهي، مطالبه گروههاي سياسي و گروههاي مختلف اجتماعي بوده، رهبر صرفا سخنگوي اين مطالبه بود يا اين كه او طراح و مبتكر طرح سقوط حكومت پهلوي و تغيير نظام سلطنتي شمرده ميشود و مردم و احزاب مختلف را به سوي اين هدف رهنمون ميساخت؟
احزاب و جريانهاي سياسي
ابتدا به بررسي اجمالي نقش احزاب و افراد تاثيرگذار بر بينش و كنش جامعه پرداخته به تاثير آنها در تحولات سالهاي 57 1356 و پيروزي انقلاب اسلامي اشاره ميكنيم. اما قبل از آن لازم به يادآوري است كه هدف از روشنكردن ميزان تاثير احزاب و افراد در مقطع تاريخي مورد بحث هيچگونه داوري ارزشي درباره عملكرد آنها و همچنين ناديده گرفتن فعاليتهاي آنها در مبارزه با حكومت پهلوي نيست، بلكه تنها بدينمنظور است كه سطح و سقف مطالبات و فعاليت آنها را روشن كرده و در پرتو آن، ميزان تاثير آنها در روند تحولاتي كه به سقوط سلسله پهلوي و نظام شاهنشاهي و استقرار جمهوري اسلامي انجاميد، روشن گردد. به همين علت به تحليل گسترده پيشينه عملي و مباني نظري آنها نپرداخته فقط مواضع آنها را در سالهاي 56 و 57 مورد توجه قرار دادهايم. همچنين در بررسي مواضع آنها در دوره مورد بحث، از منابعي كه مشتمل بر تحليل و ارزيابي و داوري بوده كمتر استفاده شده، بر منابع سندي كه واقع نماتر به نظر ميرسيدند. تكيه شده است.
1. جبهه ملي
در 27 شهريور 1356، پس از پيروزي جيمي كارتر در انتخابات رياست جمهوري آمريكا سه تن از رهبران جبهه ملي با تكيه بر شعار حقوق بشر و طرح فضاي باز سياسي از سوي شاه در نامه سرگشادهاي به شاه، ضمن برشمردن مسائل و مشكلات كشور، اظهار داشتند كه تنها راه رهايي از بحران، «ترك حكومت استبدادي، تمكين مطلق به اصول مشروطيت، احياء حقوق ملت؛ احترام واقعي به قانون اساسي و اعلاميه جهاني حقوق بشر، انصراف از حزب واحد، آزادي مطبوعات و اجتماعات، آزادي زندانيان و تبعيدشدگان سياسي و استقرار حكومتي است كه متكي بر اكثريت نمايندگان منتخب از طرف ملت باشد و خود را بر طبق قانون اساسي مسوول اداره مملكت بداند.»2 در 22 آذر 1356 يكي ديگر از افراد وابسته به تشكيلات ياد شده اظهار كرد: ما برنامه نداريم و اگر روزي دستگاه به ما اجازه فعاليت بدهد ما نميدانيم چه كار بايد بكنيم و حتي اگر آمريكا هم به ما كمك كند باز نميدانيم در صورت اجازه دولت چه اقدام و چه عملياتي داشته باشيم. در بين افراد اختلافات زيادي وجود دارد و از طرف ديگر زندگي سياسي آنها به پايان رسيده و وحدت عقيده ندارند.3در 22 بهمن 1356 اعضاي كميته اتحاد نيروهاي جبهه ملي ايران درباره اعلاميه امام خميني كه قانون اساسي را براي مبارزه با رژيم سلطنت و سرنگوني آن كافي نميدانست به بحث و گفتگو نشستند، همه افراد به اتفاق آراء گفتند راه ما همان راه قانون اساسي است.4 در اين جلسه كه در آستانه مراسم سراسري چهلم شهداي 19 دي 1356 قم برگزار شده بود، شركتكنندگان در جلسه موافقت كردند كه اگر روحانيون شروع كردند ما هم همكاري خواهيم كرد.
2. نهضت آزادي
گروه ديگري كه در مقطع تاريخي مورد بحث، از بازيگران صحنه سياست ايران بود و اشاره به مواضع آن ضروري مينمايد، نهضت آزادي است.
اين تشكل با جبهه ملي تفاوتهايي داشت. يكي از مهمترين اين تفاوتها، رويكرد مذهبي نهضت آزادي و اعتقاد و تقيد رهبران آن نسبت به اين مطلب، در چارچوب بينش و دريافتشان از مذهب بود. از اين رو نهضت آزادي نسبت به جبهه ملي از نفوذ و اعتبار بيشتري در محافل سياسي و دانشگاهي برخوردار بود.
اين تشكل از بدو تاسيس در سال 1340 تا 1357 همواره در مسير مبارزه با حكومت پهلوي قرار داشت، اما مبارزهاي پارلمانتاريستي و در محدوده قانون اساسي مشروطيت. يكي از پيامدهاي اين رويكرد، پذيرش و رضايت نسبت به بقاي رژيم پهلوي بود به گونهاي كه شاه سلطنت بكند و نه حكومت. اين راهبرد بر همه مواضع نهضت آزادي در عرصه سياست ايران بهويژه در تحولات سالهاي 56 و 57 از قبيل استقبال از مواضع دولت شريفامامي با شعار آشتي ملي و يا استقبال از طرح شاه براي انتصاب يكي از رجال ملي به نخستوزيري، حاكم بود. از سياست ياد شده به «سياست گام به گام» تعبير شد كه نهضت آزادي خود آن را تاكتيك سنگر به سنگر ميناميد. 5 در مجموع، براساس اين راهبرد، نهضت آزادي در مقطع تاريخي مورد بحث به حذف سلطنت و نظام سلطنتي باور نداشت و نزديك به همان ايامي كه دكتر سنجابي براي رايزني با امام خميني(ره) به پاريس رفته بود، مهندس مهدي بازرگان، رهبر نهضت آزادي نيز در 30 مهر 57 براي متقاعد ساختن رهبري انقلاب عازم فرانسه شد. بازرگان در چند مورد به گفتگوي خود با رهبر انقلاب در پاريس اشاره دارد و از جمله در مصاحبه با اوريانافالاچي ميگويد:
... اولين برخورد ما هنگامي رخ داد كه من براي ملاقات او به پاريس رفتم تا براي سركوب ساختن رژيم به مطالعه استراتژي صحيح بپردازم. معلوم است كه من معتقد به سيستم گام به گام بودم. يعني سيستم تدريجي ... به او گفتم بياييد قدرت را با گامهاي كوچك به سمت خود انتقال دهيم. نخست مدرسه، سپس مطبوعات، بعد قوه قضايي، بعد اقتصاد و ارتش، وگرنه گرفتار هرج و مرج و شايد هم گرفتار يك مستبد ديگري شويم. امام خميني درست برعكس آن را ميگفت. در آن هنگام تقريبا مشاجره لفظي بين ما رخ داد. ولي او بسيار مطمئن به نظر ميرسيد كه حق با اوست و پيروز خواهد شد. ايمان او به قدري شديد و به قدري شكستناپذير بود كه من تسليم شدم و گفتم باشد ريسك ميكنيم. انقلاب ميكنيم.6
آيتالله شهيد دكتر بهشتي در اين باره گفته است: «سه ماه قبل از انقلاب، همين آقاي مهندس بازرگان در پاريس آمده بود كه امام را قانع كند كه اگر شوراي سلطنت باشد و يك آزادي انتخابات هم باشد، مبارزه تا همينجا ختم شود و ايشان (امام) تشريف بياورند. امام هم بعد از ديدار گفته بودند كه اين طور نميشود. اگر ميخواهي با من ديدار دوم داشته باشي، بايد بر ضد اين رژيم سلطنتي اعلاميه بدهي. اگر اعلاميه داديد ميتوانيد با من ملاقات دوم داشته باشيد و الا نه... و چون آقاي بازرگان آنجا اعلاميه ندادند... ديدار دوم هم با امام نداشتند.7
البته در آن شرايط، نهضت آزادي و مهندس بازرگان نيز چارهاي جز پذيرش موضع رهبر انقلاب نداشتند و مهندس بازرگان صدور اعلاميه در اين باره را موكول به بازگشت به ايران و رايزني با ديگر اعضاي نهضت كرد. بدين ترتيب، سرانجام نهضت آزادي در 14 آبان 57. در اعلاميهاي زير عنوان:«آيا وقت آن نرسيده است كه نظام حاكم، واقعبين باشد.» رسما موضع رهبر انقلاب مبني بر ضرورت حذف سلسله پهلوي و نظام سلطنتي را پذيرفته، آن را اعلام كردند. 8
3. كانون نويسندگان
تشكل ديگري كه صبغه فرهنگي بيشتري را از خود بروز ميداد، تحت عنوان «كانون نويسندگان ايران» فعاليت ميكرد. اين كانون از سال 1347 به تدريج شكل گرفته بود و بخش عمدهاي از جريان روشنفكري را در بر ميگرفت. اين تشكل از شخصيتهاي علمي فرهنگي متعددي با گرايشهاي فكري ايدئولوژيك متنوع و متفاوت ماركسيستي، مذهبي، سكولار، ناسيوناليست و مستقل تشكيل شده بود. اينان نيز در اعلام مواضع سياسي خود بر اجراي قانون اساسي تاكيد داشته 9 با تاييد و امضاي اعلاميههايي بر اجراي تجزيهناپذير اصول قانون اساسي ايران تاكيد ميورزيدند.10 روشن است كه در آن فضاي سياسي، تاكيد ياد شده متضمن حفظ سلطان، سلطنت و نظام سلطنتي بود.
4. جريان ماركسيستي
بخش ديگري از جريانهاي ضد حكومت پهلوي، جريان ماركسيستي بود. مهمترين تشكل اين جريان حزب توده به شمار ميرفت كه پس از كودتاي 28 مرداد 1332 عملا مضمحل شده رهبران سياسي آن از كشور خارج گرديده بودند و در كشورهاي اروپاي شرقي زندگي ميكردند. بنابراين، حزب توده عملا در صحنه سياست ايران پس از سال 1332 تا آستانه پيروزي انقلاب اسلامي حضور نداشت و در صورت حضور نيز به دليل دارا بودن ايدئولوژي ماركسيستي و تنفر عمومي جامعه ايراني از اين ايدئولوژي و همچنين اشتهار حزب ياد شده به وابستگي مزدورانه به همسايه شمالي (شوروي)، امكان هيچگونه تاثيرگذاري در جهتگيري جامعه ايران، بويژه در مقطع تاريخي مورد بحث را نداشت. از آنجا كه اين موضوع از بديهيات تاريخ معاصر ايران است از شرح آن صرفنظر ميكنيم. اصولا جريان ماركسيستي در تاريخ معاصر ايران آثار ويرانگر فراواني داشته كه شرح و تحليل آنها بيرون از هدف اين نوشته است ولي براي نمونه ذكر آن خالي از فايده نيست كه وجود آنها نه تنها عامل شتابزاي مبارزه نبود بلكه به عنوان دستاويزي از سوي حكومت پهلوي براي بدنام كردن و سركوب مبارزان اصيل و راستين مورد بهرهبرداري قرار ميگرفت.
تشكلهاي ديگري نيز در جريان ماركسيستي فعاليت ميكردند كه از نظر كمي و كيفي حائز اهميت نبوده و به دليل عدم تاثيرگذاري در روند تحولات جامعه از ذكر و شرح مواضع آنها خودداري ميكنيم. تنها اشاره مختصري به سازمان چريكهاي فدايي خلق ايران مفيد به نظر ميرسد. سازمان مذكور كه در سال 1350 رسما تاسيس شد و مشي مسلحانه را براي مبارزه با حكومت در پيش گرفت، به دليل ماهيت ايدئولوژيك، نداشتن پيوند و پايگاه در ميان تودههاي مردم و معدود و محدود بودن تعدد نفراتشان، امكان مبارزه موثر با حكومت را پيدا نكردند. در سال 1355 حدود 65 نفر از اعضاي آن كه 90 درصد آن تشكل را شامل ميشد، به وسيله پليس از بين رفتند و سازمان ياد شده عملا متلاشي شد، به گونهاي كه آن سال را سال مرگ سازمان ميدانند. در پي اين واقعه، بقاياي اعضاي غيرموثر سازمان از مبارزه مسلحانه دست كشيده به مبارزه سياسي روي آوردند و برخي از آنان نيز به خارج از كشور رفتند. 11
بدين ترتيب، جريان چپ، اگرچه به سرنگوني حكومت پهلوي باور داشت و مقيد به قانون اساسي مشروطيت نبود، اما در حوادث سالهاي 135657 هم تاثيرگذار نبود.
5 . سازمان مجاهدين خلق
تشكل ديگري كه به عنوان يكي از فعالان عرصه سياست مقطع مورد بحث در خور توجه است، سازمان مجاهدين خلق است. اين تشكل كه از آغاز تاسيس در سال 1344 مشي مسلحانه را در مبارزه با رژيم برگزيد، از جمله تشكلهايي بود كه به سرنگوني حكومت پهلوي ميانديشيد و مقيد به قانون اساسي مشروطيت نبود. سازمان مجاهدين خلق به دليل صبغه اسلامي بنيانگذاران آن در ابتدا از سوي برخي از علما و طبقات جامعه مورد حمايت قرار گرفت ولي پس از تحولات ايدئولوژيك و تغييراتي كه در كادر سازمان به وجود آمد نه تنها حمايت علما و جامعه را از دست داد بلكه گرفتار آشفتگي سازماني و تصفيههاي خونين درونگروهي و دريافت ضربههاي پي در پي از سوي ساواك شد و عملا در سالهاي 54 و 1355 چنان به بنبست رسيد كه «تئوري ركود» را تدوين و تبيين ميكرد.12 ساواك بيشتر از هر كس ديگري از اين انحطاط سازمان آگاهي داشت و در مقطع تاريخي مورد بحث، ديگر از ناحيه اين سازمان، خطري احساس نميكرد.13
6.مواضع و راهبرد امام خميني(ره)
بنابر آنچه كه درباره مواضع احزاب و سازمانها و نقش آنها در حوادث سالهاي 1356و 57 به اختصار گفته شد، روشن گرديد كه از مجموعه جريانهاي ياد شده، برخي مانند جريانهاي چپ و سازمانهاي چريكي به تغيير رژيم سياسي باور داشتند اما بنا به علل مختلف، اعتبار اجتماعي و توانايي آن را نداشتند. برخي مانند جبهه ملي و نهضت آزادي و طيفي از روشنفكران اصولا به سقوط سلسله پهلوي و تغيير نظام شاهنشاهي نميانديشيدند. اينان در چارچوب مبارزهاي پارلمانتاريستي به رفورم نظام موجود و تغيير آن از سلطنت استبدادي به سلطنت مشروطه و سهيم شدن در قدرت از طريق انتخابات قانع بوده و همين را به عنوان غايت مطالبات خود، پي ميگرفتند.
بدين ترتيب، بنا بر سيمايي كه از آرايش سياسي مجموعه جريانهاي حاضر در صحنه سياست ايران در دوره ياد شده ترسيم شد، ميبايست سير تحولات به تحقق مطالبات در محدوده قانون اساسي مشروطيت ميانجاميد. حال آن كه تحولات ياد شده به انقلابي بنيادين، حذف سلسله پهلوي و نظام شاهنشاهي و تاسيس نظامي نوين به نام جمهوري اسلامي منجر شد. پرسش اصلي مقاله حاضر اين است كه چرا چنين شد؟ و چه عاملي وراي عوامل ياد شده، مسير حوادث را به سوي انقلابي تمام عيار رهنمون گرديد؟
دادههاي تاريخي، پاسخ به پرسش بالا را در مواضع امام خميني(ره) مييابند. مواضع ايشان از سال 1340 به بعد، مهمترين عامل حركت عمومي جامعه بر ضد حكومت پهلوي بود كه در اعتراض به نگارش مقاله اهانتآميز روزنامه اطلاعات مورخ 17 دي 1356 با عنوان «ايران و استعمار سرخ و سياه» نسبت به ايشان، صورت گرفت. از اين مقطع، تعيينكننده مسير حوادث و سرنوشت جامعه، در مرتبه اول موضع و در مرتبه بعد حسن تدبير و ويژگيهاي شخصيتي وي بود. موضع اصلي امام(ره) كه او را از ديگران متمايز ميسازد تاكيد بر ضرورت سرنگوني سلسله پهلوي، تغيير نظام شاهنشاهي و تاسيس جمهوري اسلامي بود. چنين موضعي اختصاصي از نخستين سخنان ايشان در آغاز مقطع مورد بحث يعني سخنان ايراد شده در نجف به مناسبت كشتار 19 دي 1356 قم14 تا 22 بهمن 1357 استوار ماند. اما عظمت او تنها در اتخاذ اين تصميم عظيم و تعيين راهبرد بزرگ ياد شده به عنوان هدف و سطح مطالبات جامعه نبود، بلكه تجلي تدبير و هوشياري و ژرفانديشي و جامعنگري و دورانديشي و قاطعيت و شجاعت و ديگر ويژگيهاي شخصيتي او، در هدايت جامعه و اقناع نخبگان سياسي و خنثي كردن دسيسههاي حكومت پهلوي و حاميان بينالمللي او، بخش ديگري از قدرت رهبري و هنر مديريت او را به نمايش ميگذاشت.
تغيير دولتها و طرح شعارهاي جذاب و فريبنده از سوي آنها براي اداي مطالبات جامعه، رعب و وحشت ناشي از سركوبي و كشتار مردم، قول اجراي كامل قانون اساسي و به كار بستن دهها تاكتيك متنوع براي تهديد يا تطميع جامعه و نخبگان آن، گاهي چنان امر را مشتبه ميساخت كه نخبگان جامعه هم در عزمشان براي پيمودن راه دشوار انقلاب دچار تزلزل و ترديد ميشدند. در سطور قبل به مسافرت برخي از رهبران گروههاي سياسي به پاريس براي گفتگو با رهبر انقلاب و قانع كردن ايشان به نوعي سازش با حكومت، اشاره شد. اما او پس از آن گفتگوها در يكي از بيانات خود اظهار كرد: «اين شاه اينقدر خيانت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتي نيست... اگر يك روحاني، يك سياسي، يك بازاري، يك دانشگاهي و... به مردم بخواهد اين را بگويد بياييد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و... استغفار كرده. خوب بيايد ببخشيد، اين [شخص] را مردم خائن ميدانند... در هر صورت مسير همين است. غير از اين هر كس فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند، خائن به اسلام است.15
و در سخن ديگري بيان ميدارد:«ما اين مراتبي كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم [شاه] و به هم خوردن اين سلسله و...كوتاه كردن دست اينها، اينها همهشان جزء مقاصد است. منتهي مقصد اصلي عبارت از اين است كه يك حكومت عدلي، يك حكومت اسلامي عدلي، مبتني بر قواعد اسلامي حاصل بشود، آن مقصد اعلاي ماست.»16
شرح و تبيين تدابير امام خميني(ره) براي عبور از بحرانها و موانع، و خنثي كردن تاكتيكهاي حكومت پهلوي و حاميان جهاني او، و منسجم كردن ملت و نخبگان براي رسيدن به اين هدف اعلا در 22 بهمن 1357 و پس از آن، از حوصله اين نوشته بيرون است و دستكم، نيازمند مطالعه دوره بيست جلدي صحيفه نور است.
سخن آخر اين كه چرا امام خميني(ره) در سير مبارزات خود به اين نتيجه رسيد كه بايد سلسله پهلوي و نظام شاهنشاهي از صحنه تاريخ ايران حذف شود و جمهوري اسلامي تاسيس گردد؟ در اين باره به اختصار ميتوان گفت كه از مجموعه سخنان ايشان، حتي قبل از سالهاي 1340، روشن ميشود كه او به عنوان فقيهي كه پاسداشت دين را يگانه رسالت حيات خود ميدانست، در سالهاي 1340 كه پس از فوت مرحوم آيتالله بروجردي مسووليت مرجعيت را نيز بر دوش داشت، اسلام را در معرض هجوم استعمار جديد ميديد و دولت پهلوي را در آن مقطع تاريخي مجري اهداف استعمار تشخيص ميداد.
بدون ترديد، اگر دولت پهلوي از منظر او تنها يك دولت مستبد و نالايق اما مستقل ميبود، در برخورد با آن شايد راهبرد ديگري را در پيش ميگرفت.
اما به دليل خطري كه او از سوي استعمار و حكومت پهلوي براي اسلام احساس ميكرد، در مبارزه با دولت پهلوي اهل هيچگونه سازشي نبود و طرح سرنگوني آن و استقرار جمهوري اسلامي را به عنوان هدف والا و غيرقابل گذشت انقلاب مطرح كرده، همه احزاب و طبقات جامعه را بدين سوي رهنمون شد.
اين تشخيص جهان آگاهانه و زمان شناسانه بود كه با ايمان و شجاعت همراه شد و به اتخاذ آن مواضع و تدابير انجاميد و انقلابي عظيم را به وجود آورد.
شكست سياسيكارتر
سقوط شاه در ايران براي جيمي كارتر رئيسجمهوري وقت آمريكا شكست بزرگي به حساب ميآمد به طوري كه زبيگنيو برژينسكي مشاور امنيت ملي كارتر در اين مورد ميگويد:
سقوط شاه، مصيبتي بزرگ براي رئيسجمهور آمريكا بود، اين واقعه نتايج سياسي موافقتنامه كمپديويد (قرارداد صلح مصر و اسرائيل) را خنثي كرد و كوششهاي او را در عادي ساختن روابط چين و آمريكا بياثر ساخت و به شخصيت سياسي پرزيدنت كارتر به عنوان يك رهبر جهاني در اواسط اولين دوره رياست جمهوري او لطمه بزرگي وارد كرد و سرانجام به گروگان گرفته شدن آمريكاييها، موجبات شكست سياسي او را فراهم نمود. (ص492)
تعيين سرنوشت رئيسجمهور آمريكا در ايران
از سوي ديگر اهميت انقلاب ايران تا حدي بود كه كليه مسائل سياسي آمريكا را تحتالشعاع قرار داد. به نحوي كه كارتر پس از شكست در مبارزات انتخاباتي دور دوم رياست جمهوري خود در خاطراتش ميگويد:
اين نكته بسيار جالب توجه است كه سرنوشت يك رئيسجمهوري در مبارزات سخت انتخاباتي با رقيب آمريكايياش نه در ميشيگان يا پنسيلوانيا و يا در نيويورك، بلكه در ايران تعيين ميشود. (ص493)
پينوشتها:
1. لدين، مايكل و لوييس، ويليام، هزيمت يا شكست رسواي آمريكا، ترجمه احمد سميعي (گيلاني)، تهران، نشر ناشر، 1363، ص 168.
2. جبهه ملي به روايت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1379، ص 263.
3. همان، ص 252
4. همان، ص 259
5 . سلطاني، مجتبي خط سازش، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1367، ص 105.
6 . بادامچيان، اسدالله، بررسي تحليلي نهضت آزادي ايران، تهران، انديشه ناب، 1384، ص 28.
7. همان، ص 29.
8 . خط سازش، پيشين، ص 107.
9. كانون نويسندگان ايران به روايت اسناد ساواك، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي، 1382، ص 478.
10 صفحاتي از تاريخ معاصر ايران، اسناد نهضت آزادي ايران، تهران، نهضت آزادي ايران، 1362، صص 62 61.
11. علوي، سيد محمدصادق، بررسي مشي چريكي در ايران، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي. 1379، ص 79.
12. سازمان مجاهدين خلق: پيدايش تا فرجام (13441384)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 1384 1385، ص 296.
13. براي آگاهي كامل از مجموعه مسائل مربوط به آغاز و انجام اين سازمان، مطالعه مجموعه سهجلدي زير بسيار سودمند است: سازمان مجاهدين خلق: پيدايي تا فرجام (13441384)، تهران، موسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، 13851384، دوره 3 جلدي.
14. صحيفه نور، پيشين، ص 2 به بعد.
15. صحيفه نور، تهران وزارت ارشاد اسلامي، 1361، صص 2324.
16. همان، ص 116.
نويسنده:سيدمصطفي تقوي
.......................................................................................
منبع: ايام
انتهاي پيام/
شنبه|ا|19|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1046]
-
گوناگون
پربازدیدترینها