تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833614159
حكومت ناب اسلامي را در دنيا جا انداختيم
واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: حكومت ناب اسلامي را در دنيا جا انداختيم
در ايران با وقوع انقلاب اسلامي، به راستي نوعي تغيير گفتمان پديد آمد. تغييراتي كه در نظام روشها و ارزشها روي داد و پديدههايي را تاسيس كرد يا تغيير داد و تاكنون نيز اين تغييرات به رغم گذشت سه دهه از روزهاي انقلاب، ادامه دارد.
يكي از اين تغييرات را ميتوان در قالب تحولات در حوزه سياسي ديد. حوزه سياست در ايران پيش از انقلاب بسيار متفاوت و گاهي متعارض است با تعريف آن در دوران پس از انقلاب و استقرار نظام برآمده از آن. سياست در ايران عموما در قالبي تعريف شده است كه در دوران انقلابي از تعريف گذشته خود فاصله گرفت و هم در حوزه نظر و هم در حوزه عمل تغييراتي بنيادين را پذيرا شد. اين تحول از تعريف مباني سياسي تا ارزشها و روشهاي آن و همچنين معرفي رجال سياسي، نمود يافت. رجالي كه بر خلاف گذشته براي سياستمدار بودن تعاريف و روشهاي ديگري داشتند.
سياست از نوعي ديگر
در سياست پس از انقلاب تجمل و قدرت نمايي ديگر بخشهايي از فعاليت سياستمداران را در بر نميگرفت. در اين دوران چنين رفتارهايي ضد ارزش به شمار ميرفت. سياسيون، نه تنها اصراري نداشتند كه مردم آنان را مقتدر و بالاتر از زندگي روزمره حوزه عمومي احساس كنند، بلكه بسيار ميكوشيدند كه با حضور مستمر در ميان مردم و نشان دادن خود به عنوان يكي از مردم به ويژه مردمان ساده زيست و سطح پايين جامعه به لحاظ اقتصادي رفتارهايي متفاوت از گذشته را به ثبت برسانند و به اين ترتيب ميتوان از سياست پس از انقلاب به عنوان يك نظام و سيستم متفاوت از گذشته نام برد كه ارزشها و روشها و هنجارهاي خاص و متفاوتي دارد و در بسياري موارد عمدا از هنجارهاي گذشته و حتي هنجارهاي رايج در ميان سياسيون ديگر نقاط جهان فاصله ميگيرد. به اين ترتيب آنچه ما به عنوان سياست حرفهاي ميشناسيم در ايران پس از انقلاب تا حدود زيادي بار ارزشي ندارد. به همين دليل است كه برخي از شخصيتهايي كه در روزها و سالهاي ابتدايي انقلاب قصد داشتند با سياست ورزي حرفهاي به موفقيتهاي بزرگ دست يابند نه تنها به اين سطح نرسيدند بلكه به طور كلي از صحنه سياست حذف شدند و در برخي موارد راه فرار را انتخاب كردند.
سياستمدار انقلابي
يكي از سياستمداراني كه در دوران انقلاب و پس از آن از جمله شخصيتهايي است كه ميتوان گفت در اين گفتمان به موفقيتهايي رسيده آيتالله اكبرهاشمي رفسنجاني است. آيتاللههاشمي رفسنجاني را ميتوان نماد گفتمان جديد سياست در ايران پس از وقوع انقلاب دانست. گفتماني كه روشها و ارزشهاي جديد خود را اين بار نه در چهرههايي كه پيش از اين در عرصه فعال بودند و اكنون ديگر در صحنه حاضر نيستند بلكه در قالب شخصيتهايي چون دكتر محمد حسين بهشتي ميديد. مرداني ملبس به لباس روحانيت كه قواعد و هنجارهاي جديد را بهخوبي ميشناختند و به آن اعتقاد كامل داشتند. مرداني كه بسيار مورد علاقه شخص رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني(ره) بوده و در ميان مردم نيز جايگاهي ممتاز داشتند. آيتاللههاشمي را شايد بتوان از معدود چهرههايي دانست كه در كنار رهبر معظم انقلاب حضرت آيتالله خامنهاي و دوشادوش ايشان در بسياري از صحنههاي انقلاب و دوران استقرار نظام از ابتدا حضور داشته و از اين جهت بسياري از انقلابيون او را امين امام و گنجينه اسرار انقلاب ميدانند.
اگر به آرشيو تصاوير صدا و سيما و ديگر آرشيوهاي موجود نظر كنيم خواهيم ديد كه در بسياري از تصاويري كه از صحنههاي حساس انقلاب موجود استهاشمي حضور دارد و از قضا اين حضور او نيز به هيچ وجه حاشيهاي نيست.هاشمي در متن انقلاب و وقايع ريز و درشت بعد از آن حضور دارد و شايد از زمره مردان سياسي پس از انقلاب است كه هم در حوزه عمومي و هم در لايههاي خصوصيتر سياست حضوري تعيين كننده داشته است.
چهرههاشمي را ميتوان از آن روز به ياد آورد كه پيش از پيروزي انقلاب و فرارسيدن روز 22 بهمن ماه، به عنوان نماينده و امين امام (ره) حكم نخست وزيري مهندس مهدي بازرگان و تشكيل دولت موقت را قرائت كرد. او پس از آن در برخي وزارتخانهها و شوراي انقلاب و حزب جمهوري اسلامي عضويت داشت و بعد از اين دوران به رياست مجلس شوراي اسلامي رسيد.
هنوز هم ميتوان به تصاويري ازهاشمي رجوع كرد كه او را در حال اعلام رأي نمايندگان مجلس اول به عدم كفايت سياسي بني صدر نشان ميدهد. هاشمي، مردي كه بسياري از پستهاي عالي از رياست جمهوري تا رياست مجلس شوراي اسلامي و مجلس خبرگان را تجربه كرده و اكنون در سمت رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام و رياست مجلس خبرگان قرار گرفته است. او همان مردي است كه امام پس از ماجراي ترور ناكام او توسط برخي گروههاي معاند فرمودند: «دشمنان بدانند كههاشمي زنده است چون انقلاب زنده است» و رهبر معظم انقلاب در پايان دوران رياست جمهوريهاشمي و پاي صندوق رأي در دوم خردادماه 1376 در پاسخ به خبرنگاري فرمودند: «براي من هيچ فردي آقايهاشمي نميشود.»
آيتاللههاشمي رفسنجاني بخشي از خاطرات خود از جريان مبارزات مذهبي و سياسي را در مقاطع مختلف تعريف كرده است كه تاكنون نشريات و رسانههاي بسياري اقدام به ارائه اين خاطرات كردهاند. چند مجلد از روزنوشتهايهاشمي رفسنجاني نيز توسط بنياد انقلاب اسلامي منتشر شده است اما متني كه در ذيل خواهد آمد، برگرفته از مجموعه مصاحبههاي اعضاي دفتر مطالعه و تدوين تاريخ ايران باهاشمي رفسنجاني است.
آشناييهاشمي رفسنجاني با امام
... همان سالهاي اول و دوم بود كه به قم آمدم (سال1327) با امام آشنا شدم. امام هم چهره معروف و مشخص و محترمي بودند، توي حوزه هر كس ميآمد، جزو اولين كساني را كه ميشناخت، ايشان بود.
... قيافه امام با ابهت و دوست داشتني بود و ما همان جوري بدون اينكه با ايشان آشنا شويم از ابهت و از منش ايشان خوشمان ميآمد.
... بخاطر همسايگي نسبت به خانواده امام، از زندگي امام اطلاعات خوبي پيدا كرديم. سعي ميكردم خودم در مسير راه يك قدري همت را بيشتر كنم در مسير امام سئوالات را از امام ميكردم. (جلسه 3 و 4 - ص6)
پرسش: چرا امام قبل از 28مرداد نهضت خود را شروع نكرد؟
دانشجوياني كه ميآيند دانشگاه درس بخوانند سئوال ميكنند چرا در مدتي كه امام در قم بودند نهضتشان را شروع نكردند و در آن شرايط كه خوب شايد امكانات بيشتر بود، جو بهتر بود، رژيم تسليم نشده بود، در اين مدت كه نهضتهايي شروع شد، جريان ملي شدن صنعت نفت شروع شد، فداييان اسلام موقعيتهاي خوبي بود براي اينكه ايشان نهضت را آغاز كند، اين مدت شروع نكردند و گذاشتند سال 41 ؟... قابل توضيح است اين مسأله. خوب، رياست آقاي بروجردي خيلي نيرومند بود. در حوزه معلوم بود اگر كسي كاري كه آقاي بروجردي بخواهد توي حوزه نشود بكند، عملي نبود... آقاي بروجردي حسابي جا افتاده بود؛ شرايطي نبود كه اگر در زمان آقاي بروجردي كسي ميخواست نهضت سياسي را شروع بكند و آقاي بروجردي راضي نبودند، احتمال موفقيت درش نبود. ما در مورد فدائيان اسلام خوب همين را داريم.(جلسه 3 و 4 - ص13)
پرسش: چرا امام درسال 41 نهضت را شروع كرد و پيش از آن شروع نكرد؟
به هرحال الان در محاسبات سياسي ما يعني با اطلاعاتي كه حالا داريم و تجزيه و تحليلي كه ميتوانيم از شرايط جامعه و اوضاع و احوال سياسي بكنيم، ما كاملاً برايمان روشن است كه اگر امام در آن مقطع وارد ماجراهاي سياسي ميشدند، تحقيقاً شكست ميخوردند. زمان آقاي بروجردي با مخالفت آقاي بروجردي روبرو ميشدند وزمينههاي آينده هم خراب ميشد.(جلسه 5 و 6 - ص1)
نهضت آزادي
... نهضت آزادي با جبهه ملي تفاوت داشت. اول آنكه نهضت آزادي جنبه مذهبي داشت. ثانياً آدمهايشان هم سالمتر از جبهه مليها بودند. يك مشت بچههاي مخلصي دوروبرشان جمع بودند. نميشد گفت كه اينها آن موقع آمريكايي بودند؛ منتها آنها مشكل ديگري كه داشتند، مسأله روشنفكري بود... يعني با اين موضع روشنفكري روي مسائل يك مقداري برخورد ميكردند... بايد گفت بيشتر از همه نهضت آزادي آن موقع نزديك شد به جريان روحانيت.(جلسه 9 و 10 - ص2 و 1)
در مورد موضع تودهايها، جبهه ملي، نهضت آزادي يا گروههاي ديگري كه وجود داشتند يك مسأله كلي درباره آنها هست و آن اينكه آنها هيچ يكشان از قدرتمند شدن روحانيت راضي نبودند. شايد بعضيهاشان فكر ميكردند اگر از روحانيون بتوانند استفاده كنند در مسائل سياسي خوب است... ولي بت نشوند و قدرتمند نشوند. همهشان تقريباً اين بود. (جلسه 9 و 10 - ص1)
حزب جمهوري و نشريه بعثت و انتقام
آن زمان جلسه ما شروع شده بود. يعني ما آن محوري كه داشتيم براي حركت، آن جمعيتي كه درست كرده بوديم، گروهي كه اداره ميكردند. توي برنامههاي ما آقاي خامنهاي، آقاي منتظري، آقاي رباني شيرازي، آقاي قدوسي، آقاي مصباح، آقاي سيدمحمد خامنهاي، آقاي حائري تهراني،آقاي آذري، آقاي مشكيني كه يكي دو نفر ديگر هم بودند، كه بعداً با همينها حزب تشكيل داديم.... فكر ميكنم حزب را بعد از رفتن امام، بعد از تبعيد امام به صورت حزب درست كرديم كه اساسنامه هم داشت... هم شرايط يك حزب مخفي را درست كرديم... دو تا نشريه درست كرده بوديم بعثت و انتقام... انتقام را فكر ميكنم آقاي مصباح بيشتر اداره ميكرد. بعثت را من بيشتر اداره ميكردم.(جلسه 17 و 18 - ص3 و 4)
هيأت موتلفه
آنچه كه ميدانم اين بود كه اينها از وقتي كه قرار شد كه مثلاً روحانيت متديني وارد مبارزه بشوند، اينها هيأتهاي سينه زني بودند، آمدند و گفتند از اينها استفاده بشود. همينها آمدند ائتلاف كردند. بعد خدمت امام، امام هم موافقت كردند كه اينها تشكيلات باشد. يك پنج نفري را امام تعيين كرده بودند كه رابط باشند از روحانيون، پنج نفر يا سه نفر چه كساني بودند آقاي مطهري، آقاي انوري،آقاي بهشتي بودند، مولايي شايد بود و يك نفر ديگر... افرادي را تعيين كرده بودند. اينها كارهاي مذهبي و چيزهايشان را از آنها ميگرفتند... آقاي مطهري بيشتر از همه در ارتباط با هيأتهاي مؤتلفه بود.(جلسه 17و 18 – ص6)
حزب ملل اسلامي
من مشخصاً از افراد اينها مطلع نبودم. فقط ميدانستم يك تشكيلات مسلحانهاي از طبقه تحصيلكرده و فرهنگي و اينها وجود دارد گاهي هم ميآمدند از ما كمكي چيزي با همين اسامي مبهم ميگرفتند.(جلسه 19و 20 – ص10)
يك سال يا دو سال بعد از {سال 42} گروه حزب ملل اسلامي كشف شد كه آنها همينطور يكدفعه به وجود نيآمده بودند. بالاخره از همان موقع شروع كرده بودند به اين فكر افتادند. بچه مسلمانها دور هم جمعشده بودند و رشد هم كرده بودند. چهل،پنجاه، شصت نفر آدم حسابي را جمع كرده بودند بزرگانشان خوب لو رفتند. همين منافقين اولش كه با اين شكل درست نشدند، آدمهاي مخلصي به اين نتيجه رسيدند. اينها نه شيوه نهضت آزادي را پسنديدند نه اين را، رفتند توي فكر مبارزات مسلحانه و شايد عميقتر از همه اينها برنامهريزي كردند... سال 49 ـ 50 ما را بازداشت كردند. آنجا 16 تا گروه مسلح كشف شده بود تو قزل قلعه بودند به صورت كشف شده حالا چقدر هم به صورت كشف نشده ماندند و رفتند ما نميدانيم. (جلسه 15و 16 - ص 8 و 9)
***
.... يك عده جوانها ميروند به فكر مبارزه و كارهاي مسلحانه كه پايه حزب ملل اسلامي ريخته ميشود. از سال 43 تا 44 و 45 آنها تشكيلاتشان را درست ميكنند. يك عده جوان سريعاً رشد ميكنند. آنها ديگر مثل مجاهدين خلق زياد خيلي مخفي و ريشهاي و دنبال يك برنامههاي وسيع و مطالعه كردن ماركسيسم و اسلام و التقاط و ديدن دورههاي چريكي خارج و خواندن تاريخ مبارزات مسلحانه مثل كوبا و جاهاي ديگر نميافتند. آنها همين جا دور هم مينشينند، بچههاي مخلص و ساده و سالمي بودند خيلي هم جوان بودند. (جلسه 21 – ص 4)
شبيه اين مبارزات مسلحانه مؤتلفه از جناح نهضت آزادي در ميآيد. يعني نهضت آزادي هم كه خودش از متن جبهه ملي در آمده بود و يك جريان كاملاً سياسي بود و در همان مرحله مبارزاتي صريح سياسي عليه رژيم داشت...آنها هم يك گروه سياسي بودند. سياسي صريح. همين آقاي طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر سحابي كه صريح انتقاد كردند و اعلاميههاي علني دادند و به زندان افتادند، آنها وقتي به زندان افتادند نيروهاي جوانشان هم به فكر ضربه زدن مسلحانه افتادند كه در همان سال 42 و 43 كه اينها زندان بودند حنيفنژاد و رفقايش كه جزء جوانهاي نهضت آزادي و هواداران نهضت آزادي بودند از درون زندان تصميم ميگيرند كه بروند دنبال حركت مخفي مسلحانه كه سپس پايه مجاهدين خلق از درون نهضت آزادي، يعني از يك حركت سياسي مذهبي ريخته ميشود كه آنها با حوصله كارشان را شروع ميكنند. خيال ميكنند كه خيلي عميق ميخواهند كار كنند، يك دوران طولاني 7و 8 سالهاي به تهيه مقدمات و مثلاً نوشتن ايدئولوژيكي و افراد و پايه و زير بنا و هستهها و اينها درست كرده بودند.(جلسه 21 - ص 3)
چگونگي تشكيل بنياد رفاه
...آمديم بنياد مدرسه رفاه را تأسيس كرديم كه آنجا پايگاه مبارزه ما هم بود، بازاريها و فرهنگيها و اينها آنجا به هم ميرسيديم. پولش را بازاريها ميدادند، كارش را فرهنگيها ميكردند و ضمناً يك بنياد خيريه رفاه باز كرديم براي رسيدگي، پوششي باشد براي مردمي كه آسيب ميبينند بيشتر از مبارزه به خانوادههايشان و اينها براي پول جمع كردن هم پوشش خوبي بود. (جلسه 19و 20 - ص17)
فعاليت فدائيان اسلام
آن موقع فدائيان اسلام اوج فعاليتشان بود، ديگر ما بيشتر از طريق فدائيان اسلام به مسائل نگاه ميكرديم. بيشتر براي ما آقاي كاشاني و فدائيان اسلام جاذبه داشتند، اخبار آنها را تعقيب ميكرديم. يك نوع سمپاتي خاصي هم داشتيم كه ميتوانيم به اصطلاح امت امروز بگوييم از هواداران اينها بوديم. اگر جايي گيرمان ميآمد، جلسهاي بود ميرفتيم، در ميتينگهايشان همه جا شركت ميكرديم.(جلسه 5 و 6 – ص6 )
سقوط جبهه ملي و دستگيري مصدق
سقوط جبهه ملي خيلي به صورت يك مصيبت تلقي نشد. برگشت شاه را كارهاي بد اينها درست كرد. يعني زمينه كارهاي بعدي شاه را بد عمل كردن جبهه ملي درست كرد. البته تودهايها هم مؤثر بودند. حالا آن هم به پاي جبهه ملي گذاشته ميشد.(جلسه 5 و 6 - ص 10)
جبهه ملي و ملي شدن صنعت نفت
از صميم دل با خانواده پهلوي بد بوديم. به خاطر سوابق ضد روحاني و ضد ديني اينها. با جبهه ملي از اين جهت خوب بوديم كه اينها حركت ملي با شعار بسيار خوبي درست كرده بودند و ضد شاه بودند و مسأله نفت هم اهميت داشت و بعد هم انتخابات يعني آن آزادي كه ما براي اولين بار احساس ميكرديم. اصولاً شور جواني اين سران جبهه ملي را ميپسنديديم. در كنار اينها بيشتر جذب شده بوديم به آيتالله كاشاني. وقتي به مسأله نفت و مخالفت با انگليسيها، خارجيها و شاه مطرح بود ما بيشتر چشممان به آقاي كاشاني بود. او را محور قرار داده بوديم. فدائيان اسلام هم آن موقعها در ذهنها به صورت بازوي آقاي كاشاني جلوه داشتند. (جلسه 5و 6- ص8)
جبهه ملي و فدائيان اسلام
كارهاي جبهه ملي آن زمان، كارهاي آقاي كاشاني بخصوص سخنراني و حرفهاي ايشان كه پخش ميشد و بيشتر از آن هم كارهاي فدائيان اسلام، ما را و كساني كه با ما بودند و هم سن و سالهاي ما را حسابي جذب كرده بود و ما بايد پايه سياسيشدنمان همان موقع ريخته شد. آن موقع كه فدائيان اسلام را سركوب كردند، ما حسابي از حكومت دكتر مصدق ناراحت شده بوديم، ولي اينها را تضعيف كردند و با جبهه ملي بد شديم. ما آن موقع دريچه جاذبهمان در امور سياست از اين طريق بود و به آقاي كاشاني علاقمند بوديم... جبهه ملي پيش ما طلبهها آنچنان موقعيت خودش را از دست داده بود كه به خاطر همين جهات و الا ما با شاه هم همين مقدار بد بوديم.(جلسه 5 و 6 - ص 7)
پرسش: چه اقشاري به صحنه آمدند؟
مذهبيها را بطور كلي بعد از قضيه مشروطه كه مذهبيها شكست خورده بودند و سرخورده... دوران فدائيان اسلام و آيتالله كاشاني اينها {مذهبيها} خوب حركت كرده بودند. نسبتاً سياسي شده بودند. عده زيادي از مردم با عملكرد به جبهه ملي مذهبيها دوباره سرخورده بودند اين مبارزه از نو مذهبي را كشيد... اينجا حوزه مركز بود و طلبهها محور بودند.(جلسه 9 و 10 - ص 11 و 12)
پرسش: مهاجرت علما به تهران چه نتايجي به دنبال داشت؛ آيا با موافقت رژيم بود؟
اگر اينها توي شهرهاي خودشان مانده بودند، تهران نميآمدند و تهران هم كه رئوس روحانيت را بازداشت كرده بودند تهران هم خاموش بود، قم هم خاموش بود. كم و بيش معلوم نبود آنها تو شهرهايشان با نقص ارتباطات اقدامي ميكردند. اينكه تهران آمدند و با هم بودند بالاخره فكرها به هم رسيدند، قدرتي بود. اينها رابطهشان را با شهرهايشان حفظ كرده بودند.( جلسه 15 و 16 - ص 10 )
روزهاي اوج
در اينجا بخشهايي از روايت خاطرات بعد از انقلاب و دوران پس از آن را براي شما نقل خواهيم كرد از زبان مردي كه تاريخ اثبات خواهد كرد كه به راستي گنجينه اسرار انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است.
بخشهايي از سخنان آيتاللههاشمي را براي خوانندگان روزنامه اطلاعات نقل ميكنيم كه خاطراتي از انقلاب است.هاشمي در اين بخش به مقاطع مهم انقلاب و روزهاي اوج اشاره دارد.بخشهايي از اين مصاحبه را بخوانيد.
پرسش: آشنايي شما با حضرت امام چگونه شكل گرفت؟
در سن جواني يعني سال 1327 از روستا به قم آمدم، در قم در منزل آقاي اخوان مرعشي بودم. يك سال پس از اقامتم در قم آنها منزلي در كوچه يخچال قاضي خريدند كه درست رو به روي منزل امام (ره) بود. ما هم همراه آنها به آن منزل منتقل شديم.
در مسير منزل تا مدرسه فيضيه،گاهي امام را ميديدم و همراه ايشان در كوچهها ميرفتيم و سوال ميكرديم.
من جوان بودم و ايشان شخصيت بسيار مبارزحوزه بودند. با محبتهاي ايشان در همين رفت و آمدها يك آشنايي سطحي بين ما ايجاد شد.
در سال 1328 مسائل سياسي گل كرده بود. تودهايها، فداييان اسلام،جبهه ملي و...فعال بودند و مقداري از سوالات ما از امام (ره) درباره اين مسايل بود.
ايشان تجربيات خوبي داشتند و من هم به عنوان يك جوان روستايي نميتوانستم اين مسايل را به سرعت درك كنم. به راهنماييهاي افرادي مثل امام (ره) نياز داشتم و ايشان هم واقعا كمك كردند كم كم به درس ايشان رفتيم كه ارتباط ما بيشتر شد. چون من سوالات فراواني داشتم وايشان هم پاسخ ميگفتند.نشريه مكتب تشيع را با شهيد با هنر منتشر ميكرديم.
امام هم با مشورتهايش كمكمان ميكرد. بعدها كه به دوران مبارزه رسيديم،در حساسترين مسائل با ايشان كار ميكرديم. هميشه از شاگردان و مريدان امام بودم.
پرسش: امام در طول مبارزه از مبارزات مسلحانه حمايت ميكردند؟
هيچ وقت از امام نشنيدم كه مبارزه مسلحانه را تأييد كنند. البته ايشان ميدانستند كه ما تأييد ميكنيم، چون هم پول ميداديم و هم تبليغ ميكرديم كه افراد به اين گروهها بپيوندند، ولي ما را منع نميكردند. ما از امام توقع داشتيم كه تأييد كنند.
آيت الله طالقاني و من نامههاي جداگانهاي به امام نوشته بودم كه زماني هم بهخاطر آن نامهها بازداشت شديم ولي امام تأييد نكردند.
در اين مدت افكار انحرافي آنها (منافقين) هم روشن شده بود به طوري كه در سال 1354كه من در سفري به نجف رفتم و خدمت امام رسيدم،گفتم «تا به حال ما از شما ميخواستيم كه اينها را تأييد كنيد ولي كساني را كه قبلا تأييد كرده بوديم ديگر تأييد نميكنيم، چون با جريانهاي نادرست مخلوط شدهاند.»
گروههاي مسلح اسلامي
اولين گروه مسلحانه اسلامي شاخهاي از موتلفه بود كه مذهبي بودند. آنها حجت كارهايشان را از نمايندگان امام ميگرفتند. امام 3 نفر را مشخص كرده بودند كه آنها را در مسايل اسلامي هدايت كنند.
پرسش: تلخترين دوران شما در زندان چه دوراني است؟
هميشه روزهاي اول بازجويي تلخ بود. پروندهها فرق ميكرد، ولي اولين شب زندان خيلي بد بود.سخت ميگرفتند.
بدترين خاطره من از زندان پس از ترور منصور بود كه مرا خيلي شكنجه كردند، سال 43 بود كه در قزلقلعه بدترين شكنجههاي ممكن را كردند. يك شب زمستان پس از نماز مغرب، باز جويي دوم را شروع كردند و تا نماز صبح يكسره شكنجه كردند.
نيمههاي شب يكباره مرا به سلول بردند تا بدنم سرد شود كه دوباره شلاق بزنند.
پرسش: در آستانه انقلاب بحثهايي مطرح ميشد كه مربوط به ديدار بعضي سران پهلوي با بعضي از رهبران انقلاب و حتي بعضي خارجيها بود، مثلا شايعه ديدار ژنرالهايزر با شهيد بهشتي مطرح شده بود. آيا واقعا چنين اتفاقي افتاده است؟
ديدار شهيد بهشتي باهايزر كه شايعه بود. هيچ و قت از شهيد بهشتي نشنيدم كه ايشان بگويند مذاكره كردهاند ولي در مجموع اين كارها در آن زمان تابو نبود. ملاقات و مذاكرات انجام ميشد مثلاً دو سه ماه قبل از پيروزي انقلاب كه از زندان آزاد شدم و آن موقع امام در پاريس بودند، آقاي مطهري از من براي جلسهاي در منزل خودشان دعوت كردند كه وقتي رفتم، ديدم آقاي منتظري، شهيد بهشتي و دوستان كه انقلاب و مبارزه را اداره ميكردند، جمع هستند. آقاي مقدم رئيس ساواك هم آمد. قرار بود آقاي منتظري به پاريس بروند و با امام ملاقات كنند. مقدم آمده بود كه مسايل را توضيح بدهد.
آزادي از زندان
آخرين بار در آذر ماه 1357 آزاد شدم. مدت محكوميت من 3 سال بود 10روز ازمدت حبس باقي مانده بود كه آزاد شدم. آقاي منتظري پس از من آزاد شدند. آقايمقدم در آن جلسه حرفهايش را زد و كسي اعتراض نكرد كه چرا ايشان به اين جلسه آمد. يا مهندس بازرگان با بختيار مذاكره داشت و حرفهاي آنها را به ما منتقل ميكرد. تيمسار مدني كه بعد از انقلاب استاندار خوزستان و فرمانده نيروي دريايي ارتش شد و به همراه آقاي عباس امير انتظام، هم در دولت بختيار بودند و هم با جبهه ملي و نهضت آزادي همكاري داشتند، در جلسات مدرسه رفاه يكي دو بار آمد و حرفهاي بختيار را نقل كرد.اين كار اشكالي نداشت.
پرسش: غير از آن ماجراي ترور اوايل انقلاب و سوء قصدي كه بعدها در حرم امام نسبت به شما شد،در اين سالها چند بار مورد سوءقصد قرار گرفتهايد؟
عمليات سوءقصد همين دو مورد بود كه يك بار در خانه ام ترور كردند و يك بار هم تير زدند كه به من اصابت نكرد. موارد ديگري هم بود كه كشف ميشد؛ مثلا آلان كه دارم خاطرات سال 64 را آماده ميكنم، ميبينم گزارشهايي بود كه طرح ترور من و آيتالله خامنهاي ريخته شده، آقاي ري شهري و دوستان شان كشف كرده بودند. قدري احتياط كردم و طراحان آن را دستگير كردند. غير از اين موارد و آن دو مورد ترور و سوء قصدي نداشتم.
پرسش: اگر به آن دوران برگرديم شما دوباره موافق دولت موقت و مهندس بازرگان هستيد؟
اگر با همان شرايط باشيم بله. انتخاب آقاي بازرگان كار درستي بود كه نشان از هوش امام داشت. چارهاي غير از آن نبود ؛ كسي نبود كه دولت را اداره كند. افرادي از نهضت آزادي سابقه دولتي داشتند، در دولت آقاي مصدق بودند،دانشگاهي بودند و اطلاعات مديريتي داشتند. ما طلبهها يا در مدرسه يا در زندان بوديم. ثانيا ميخواستيم با آنها كار كنيم و اعتماد هم وجود داشته باشد. فكر ميكنم اين كار خيلي درست بود. ما در شوراي انقلاب تعيين ميكرديم و امام تصويب و تأييد ميكرد، ولي از قبل با امام مشورت ميكرديم و نميخواستيم ايشان را در مقابل عمل انجام شده قرار بدهيم. وقتي قبول ميكردند،رسما پيشنهاد ميداديم.همه وزرا را شوراي انقلاب تعيين كرد. يكي از اختلافات ما با مهندس بازرگان در رابطه با وزرا بود. ايشان ميگفت «من كابينه ام را معرفي ميكنم و شما يكجا بگوييد آري يا نه و لازم نيست يكي يكي تأييد كنيد». ما نميپذيرفتيم و مدتها بحث ميكرديم. ميگفتيم «در كابينه پيشنهادي شما بعضيها را قبول داريم و بعضيها را قبول نداريم».
پرسش: گفته ميشود قسمتهايي از خاطرات شما بنا به مصالحي حذف ميشود؛ درست است؟
خيلي كم است. اولاً موقعي كه مينوشتم در نظر بود كه روزي پخش ميشود. گاهي اوقات مسائل سري مربوط به مسائل كشور هست كه هنوز هم بايد محرمانه باشد. در واقع موقع نگارش خاطرات، خودم مميزي ميكردم.
يكي از چيزهايي كه در خاطراتام نمينويسم، مسائلي است كه شايد باعث ايجاد فتنه شود. البته زماني كه ميخواهيم چاپ كنيم، مسائل مربوط به افراد حقيقي را از آنها استعلام ميگيريم و اگر قبول دارند چاپ ميكنيم. مثلا فرزندان يكي از علما جزو منافقين بودند كه بازداشت شده بودند و بعد آنها توبه كردند و آزاد شدند و الان در جاهاي مختلف مشغول فعاليت هستند. اين مطلب در خاطرات مربوط به ورزش آمده بود.الان كه نميتوانم آن خاطرات را چك كنم. پرونده دارند ولي در جامعه كسي نميداند اين گونه خاطرات را چاپ نميكنم.
بعضي از خاطرات، خبر واحد است؛ مثل مطلب مربوط به حذف شعار مرگ بر آمريكا كه اخيرا بحث آن داغ بود.
اين مسأله خبر واحد نيست؛ آيتالله خامنه اي، آيتالله موسوي اردبيلي و مهندس موسوي در آن جلسه بودند. در جلسه سران تصميم گرفتيم و به امام گفتيم و امام دستورش را به صدا و سيما داده بودند؛ منتها اوايل به اين شكل بود كه مردم اين شعار را بدهند و صدا و سيما پخش نكند. به علاوه در خاطرات سال1362هماين مطلب بود كه كسي اعتراض نكرد. ظاهراً وقتش الان بود كه اعتراض كنند!
پرسش: اشاره امام به رهبري آيت الله خامنهاي خبر واحد بود؟
نه، در جمع ما 5 نفره گفتند؛ مربوط به زمان عزل آيت الله منتظري بود كه ما اظهار نگراني كرديم و گفتيم «كسي را نداريم» امام گفتند «چرا نداريم»، گفتيم «نميشناسيم»، گفتند «همين آقاي خامنهاي»، بعد از اين جلسه آقاي خامنهاي بهامام گفتند «بر ما حرام كنيد كه اين جريان را بيرون نقل كنيم»، امام هم گفتند «حرام است» كه نقل نكرديم. به علاوه افرادي مثل من سخنان فراواني را از امام شنيديم كه كسي نبود، ولي نميتوانيم نگوييم؛ ما بايد بگوييم و هر كس نخواست، قبول نكند و البته مواردي هم هست كه مصلحت نميدانم بگويم.
پرسش: 30 سال از انقلاب گذشته و شما در بسياري از تصميم گيريها حضور داشته و اهل نظر بودهايد. فكر ميكنيد انقلاب چقدر به اهداف خود رسيده است؟
انقلاب به اهداف اصلي خود رسيده؛ اولاً نظام شاهنشاهي را عوض كرديم كه كار عظيمي بود. ثانيا نظام ولايت فقيه را در كشور آورديم كه بينظير بود. انقلابهاي زيادي در كشورهاي اسلامي شد، ولي كسي اين كار را نكرد. ثالثا براي مكتب تشيع ساختار درست كرديم. رابعا قانون اساسي كاملاً اسلامي داريم. گذشتن از پلههاي سخت ارتقا،كار دشواري بود الان شكل نظام و ساختار ما خوب است. نيروهاي زيادي تربيت كرديم كه الان در كشور هستند. اگر از اين پتانسيل استفاده نميشود، بحث ديگري است. ايران را تا مرحلهاي ساختيم، نام اهل بيت، شيعه و حكومت ناب اسلامي را در دنيا جا انداختيم كه مخاطبان زيادي داريم.
پرسش: هدفي بوده است كه انقلاب به آن نرسيده باشد؟
بله مثلا فكر ميكرديم بايد كشور را بيش از اين آباد كنيم كه نشد. يا فكر ميكرديم كه حوزه و دولت بايد كار كند و احكام اسلامي در حوزه با تقويت فقه حكومتي مشخص شوند و در نظام شكل رسمي بگيرند و احكام واقعاً اسلامي را اجرا كنيم كه نشد.
يکشنبه|ا|20|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 57]
-
گوناگون
پربازدیدترینها