واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: زنی در كنار تو در صف كنترل هواپیما ایستاده كه دارد مهمترین تصمیم زندگیاش را میگیرد و اگر یك قدم دیگر بردارد برای همیشه از همسرش جدا میشود و جالب این كه تا آخر... فقط خود سفر مهم بودسریال «لاست» اگرچه با ساخت سری ششمش به پایان رسید، اما هنوز حرفها و حدیثها در مورد این سریال كه بینندگان زیادی در سراسر جهان داشت، ادامه دارد. اولین قسمت این سریال سال 2004 پخش شد و آخرین قسمت آن در سال 2010 روی آنتن رفت.اعلام اسامی نامزدهای جایزه امی كه اسكار برنامههای تلویزیونی است و نامزدی دوباره سریال لاست این بار در 3 مورد، باز هم كارگردان این سریال را دچار فعالیتی مضاعف كرد. با پخش آخرین قسمت لاست در آخرین روزهای اردیبهشت، خیلیها منتظر اعلام اسامی نامزدهای رقابتهای امی امسال بودند و سرانجام روشن شد كه در این فصل هم بازیگر نقش دكتر معروف جزیره یعنی متیو فاكس و تری اوكوئین، بازیگر نقش لاك در فهرست نامزدهای امسال امی حضور دارند و خود سریال هم یكی از سریالهای نامزد برای دریافت جایزه است. فصل ششم در حالی نامزد دریافت این جوایز شده كه 5 فصل اول «لاست» بیش از 40 بار در بخشهای مختلف نامزد دریافت جایزه امی شد و 10 جایزه آن را دریافت كرده است.خیلیها معتقدند لاست شهرتش را بیشتر از هر چیز مدیون سوالهای بیشماری است كه ایجاد كرده و البته برای بیشترشان هم پاسخی ارائه نكرده است. اولین قسمت سریال لاست ساعت 20 چهارشنبه 22 سپتامبر سال 2004 میلادی از شبكه تلویزیونی ABC آمریكا پخش شد. در آن زمان با وجود همه تلاشی كه نویسندگان و تهیهكنندگان این شبكه كرده بودند تا بتوانند یك سریال جذاب تلویزیونی بسازند، اما خوابش را نمیدیدند كه 16میلیون نفر، بیننده فصل اول این سریال باشند و 6 سال بعد 13 میلیون نفر در سراسر دنیا همزمان فقط قسمت پایانی این سریال را تماشا كنند. با قهرمانان جزیرهمتیو فاكس، بازیگر 44 ساله آمریكایی كه در نقش دكتر جك شپرد ظاهر شده، بار دیگر نامزد دریافت جایزه برای بازی در نقش اول سریال تلویزیونی در جوایز امی امسال است. او با وجود این كه شخصیت تقریبا سفید فیلم است، اما از اشتباه بری نیست و در بسیاری از موارد میتواند دچار احساسات بشود و دست به كارهای نادرستی بزند، اما او از این توانایی برخوردار است كه سر بزنگاه مچ خودش را بگیرد و مسیر اشتباه را تا آخر دنبال نكند. جان لاك یكی از شخصیتها كلیدی قصه است. این نقش كه توسط تری اوكوئین ایفا شده برای آخرین فصل هم در فهرست نامزدهای جایزه امی قرار دارد. لاك مردی در میانههای زندگی است كه به قول معروف سرد و گرم روزگار را چشیده، او میتواند برای هر مساله یك راهحل پیدا كند و با پاسخهایش بیننده را با یك علامت سوال بزرگ مواجه كند. «سایر» یكی دیگر از شخصیتهای اصلی قصه است. یك آمریكایی تمام عیار كه نقش او را جاش هالووی بازی میكند. این بازیگر 40 ساله، از ابتدای جوانی عشق سینما داشت و سریال پلیسی C.S.I از مهم ترین بازیهای او در تلویزیون است. او سال 2006 جایزه بهترین بازیگر مرد را برای ایفای این نقش در سریال لاست گرفت.دومینیك موناگان همان هابیت كوچولوی ارباب حلقهها هم در نقش چارلی ظاهر شده است. با این حال جای بازیگران سریال و شخصیتهایی كه قرار بود ایفا كنند هم مثل نقشی كه آدمها در جزیره ایفا میكنند سیال و متفاوت بود و در آخرین روزهای باقیمانده تا شروع ساخت فیلم، با توجه به بازیگران و نقشها، هر یك از آنها جا به جا شدند. به طوری كه دكتر ابتدا اصلا در قصه وجود نداشت و متیو فاكس قرار بود در نقش سایر بازی كند و بعد دیمون لیندلوف برای نقش سایر انتخاب شد اما انتخابها چرخیدند تا سرانجام موقعیتهای جدیدی به وجود آمد كه با گمانهای اولیه كه روی كاغذ نوشته شده بود، خیلی فرق داشت. قصه از كجا شروع شد؟جیجی آبرامز، تهیهكننده سرشناسی است كه با ساختن بیگانگان (Alias) توانایی خود را نشان داده بود و این بار با همكاری دیمون لیندلوف و كارلتون كیوز به عنوان تهیهكننده و نویسنده و استفن ویلیامز و جك بندر به عنوان كارگردان، این سریال را ساخت. البته نباید اشتباه كرد كه اینها چهرههای كلیدی مراحل ساخت هستند و گرنه 18 نویسنده نوشتن متن را به عهده داشتند و گروه ساخت و كارگردانی نیز به صورت چرخشی این كار را انجام دادند.این مجموعه كه میتواند خیلی ساده داستان سقوط تكراری یك هواپیما و گیر كردن جمعی از سرنشینان آن در یك جزیره ناشناس باشد، از همان قسمت اول نشان داد كه از كیفیتی برخوردار است كه شما را اصلا یاد رابینسون كروزوئه نمیاندازد و میتواند طیفی از دوستداران سولاریس تاركوفسكی و فیلمهایی كه بر اساس داستانهای هراسانگیز و سوررئال استفن كینگ ساخته شده را جذب خود كند.در فصل اول، با وجود این كه دكتر خیلی سریع نماینده شخصیت اصلی میشود، اما سایر، لاك، كیت و... پا به پای او حضور خودشان را تثبیت میكنند و 14 شخصیت نقش اول این فصل را شكل میدهند. هر چند عدم حضور 30 نفر دیگری كه از سقوط جان سالم به در بردهاند گاه آزاردهنده است و این سوال را به وجود میآورد كه آنها چه كارهاند؟ اما میتوان پاسخی هم برای این سوال یافت و مثلا گفت كه مانند خیلی از آدمهایی كه میآیند و میروند، آنها میتوانند آدمهایی مثبت یا منفی باشند اما آنقدر در خودشان اسیرند كه در جامعه نقشی ایفا نمیكنند. هرچند آنهایی كه در جامعه حضور دارند هم حتما مثبت نیستند و اما چارلی با همه ضعفهایش میخواهد به موجودی كه حس میكند ضعیفتر از خودش است، كمك كند حتی اگر این كمك با ادای مزه كردن كره بادام زمینی عملی شود... این آدمهای حاضر در جامعه هر یك نقشی در قصه دارند و از همه جالب تر این است كه در فلاش بكهایی كه در جریان آنها با گذشته زندگی این آدمها روبه رو میشویم و میتوانیم شخصیت حالشان را تحلیل كنیم، میبینیم هر یك نادانسته به نوعی با دیگری در ارتباط بودهاند. ارتباطی كه گاهی اصلا دیده نشده، مثل حضور یكی در گفتگویی تلویزیونی یا مصاحبت با پدر دیگری در كنج كافهای متروك... با این حال نویسندگان و كارگردان اثر هیچ تلاشی نمیكنند تا نكتهای را به زور برای مخاطب روشن كنند، چون این بسته به دقت خود تماشاگر است كه تا چه حد دقیق جزییات را دنبال كند تا مثلا بفهمد پدر دكتر چطور در آخرین لحظههای زندگیاش برای كسی از بزرگی روح پسرش حرف میزند كه چند روز دیگر چشم دیدن پسرش را نخواهد داشت... همه این جزییات شاید همان كلیدهایی باشد كه تماشاگران لاست را به هم مرتبط كرد و این شبكه وسیع همدلانه را در سراسر جهان شكل داد؛ شبكهای برای كشف لحظههای یك زندگی... این لحظهها یادآور یك نكته مهم هستند: هی رفیق! فكر نكن فقط خودت گرفتاری! در حالی كه فكر میكنی با هزار بدبختی داری جنازه پدرت را برای تشییع جنازه از اینور دنیا به آنور دنیا میبری و فكر میكنی گرفتارترین آدم دنیایی، زنی در كنار تو در صف كنترل هواپیما ایستاده كه دارد مهمترین تصمیم زندگیاش را میگیرد و اگر یك قدم دیگر بردارد برای همیشه از همسرش جدا میشود و جالب این كه تا آخر قصه هم با خودت فكر میكنی اگر او این یك قدم را برداشته بود بهتر بود یا نبود؟ لاست یك پازل است؛ پازلی كه باید با وجود همه شباهت ظاهری كل تصویر، وقت برداشتن هر قطعه بسیار دقت كنی چون قطعات این تصویر بسیار شبیه هم هستند و انگار تار و پود همه آنها را با رنج تنیدهاند. با وجود این كه شخصیتهای قصه از پس زمینههای متفاوتی آمدهاند؛ یكی سیاه پوست است، آن یكی چشم بادامی و یكی دیگر در شهر زادگاه صدام به دنیا آمده، با این حال سرنوشت میتواند با همهشان هر جور كه میخواهد بازی كند و گذشته هیچ وقت رهایشان نمیكند. گاهی این دیدنها مثل خواب آشفتهای است كه نمیدانیم كه آن را دیدهایم یا قرار است در آینده ببینیم. آنجا كه دزموند، چارلی را در لندن میبیند و میگوید: تو رو یادمه، ما تو یه جزیره بودیم. چارلی میگوید: ما تو یه جزیره هستیم! اینجا انگلیسه! یكی از همان خوابهاست، البته پیش از آن كه دیده شود.یكی دیگر از بازیهای داستان با اسم شخصیتهاست. آنها اسمهای جالبی دارند: «جان لاك» فیلسوف انگلیسی عصر روشنگری، «روسو» فیلسوف فرانسوی، «دیوید هیوم» فیلسوف اسكاتلندی، جولیت «بروك» نویسنده، «میخائیل باكونین» آنارشیست انقلابی روسی، «فارادی» فیزیكدان انگلیسی و...هر چند منتقدان و طرفداران سریال نظرات مختلفی درباره قسمت پایانی داستان زندگی نجاتیافتگان پرواز اوشیانیك 815 در جزیره اسرارآمیز دارند و حتی روزنامه یواسای تودی فهرست 10 سوالی را منتشر كرده كه سریال به آنها پاسخ نداده، اما خود این تجربه 6 ساله، تجربه بزرگی بود كه میلیونها نفر در سراسر جهان آن را با هم قسمت كردند و با آن قدرت ارتباط جمعی تلویزیون به عنوان یك رسانه بار دیگر ثابت شد.در حالی كه خیلیها به این نتیجه رسیدند كه لاست آنقدر گره بر گرههای داستانی افزود و محیطی اسرارآمیز و ماورایی یا حتی شبهمذهبی و استعاری خلق كرد كه آخر سر خود نویسندگان آن هم نتوانستند به بسیاری از سوالها پاسخ بدهند، اما شاید بتوان نظر این منتقد را پذیرفت كه «هرسوالی كه در ذهن مانده كه البته میتواند پرتعداد هم باشد، بیمورد است. هیچكدام از وقایع مهم نبودند، این خود سفر بود كه مهم بود.»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 565]