واضح آرشیو وب فارسی:باشگاه خبرنگاران جوان: اسكار، سياسي نيست
هي! اوباماي سياه كار! فيلم و جايزه و سن و كراوات و كف زدن و شو و نمايش با تو، فتح الفتوح در «خيبر» و «بدر» با ما…
به گزارش وب گردي باشگاه خبرنگاران، حسين قدياني نويسنده وبلاگ قطعه 26 در آخرين پست خود نوشت:
اين نوشته تقديم مي شود به روح پاك و زلال شاعر شاهد و متعهد سلمان هراتي
اسكار، سياسي نيست. هاليوود سياسي نيست. سياست هاي فرهنگي شيطان بزرگ، سياسي نيست. سپر دفاع ضد موشكي، سياسي نيست. گوآنتانامو سياسي نيست. ناتوي فرهنگي سياسي نيست. سياست خارجي بوش و اوباما سياسي نيست. اتاق بيضي سياسي نيست. كراوات سياسي نيست. دروغ ۱۱ سپتامبر، سياسي نيست. جنگ عليه عراق و افغانستان، سياسي نيست. ناكازاكي و هيروشيما و جنگ ويتنام و كشتار فرقه ديويديه، سياسي نيست. كودتاي ۲۸ مرداد، سياسي نيست. كشتن ملت مظلوم پاكستان، سياسي نيست. استعمار و استكبار، سياسي نيست. ترور علم الهداي خامنه اي در كوي علم و فن آوري، سياسي نيست. خوني كه از سبيل جان بولتن مي چكد، سياسي نيست. حمايت از منافقين، سياسي نيست. بمب مسجد ابوذر، يك روز قبل از حادثه ۷ تير، سياسي نيست. مجروح كردن دست يمين رهبر ما، سياسي نيست. پول دادن به سران فتنه از جيب مردم آمريكا، سياسي نيست. جايزه دادن به عمله شليك عليه هواپيماي مسافربري ايران، سياسي نيست. نيرنگ، سياسي نيست. تفنگ و توپ و تانك، سياسي نيست. چراغ سبز نشان دادن به آل خليفه وحشي، سياسي نيست. بمب فروختن به آل سعود، سياسي نيست. «ايران هراسي» سياسي نيست. حمايت از سران فتنه و نفاق، سياسي نيست. VOA سياسي نيست. خرمهره نوبل، سياسي نيست. ۲۰۰ كلاهك اتمي اسرائيل، سياسي نيست. گلوله آمريكايي ها درون سينه بچه هاي كانال پرورش ماهي، سياسي نيست. تركش خانه كرده در گلوي رزمنده شرق ابوالخصيب، سياسي نيست. با شني تانك، روي سينه دلاوران هويزه رفتن، سياسي نيست. تحريم و تهديد و جنايت، سياسي نيست. آژانس بين المللي انرژي هسته اي سياسي نيست. سازمان ملل، سياسي نيست. كشتي بريجتون سياسي نيست. گاز خردل ساخت كشور فرانسه، سياسي نيست. گاز فلفل در چشم دانشجويان آمريكا سياسي نيست. حمله به چادرنشينان مظلوم جنبش ۹۹ درصد سياسي نيست. نقشه كشيدن براي ترور حاج قاسم، سياسي نيست. يتيم كردن عليرضاي ۴ ساله، پسر مصطفاي شهيد شريف، سياسي نيست. كشتن داماد كربلاي ۵ جلوي چشم حاج بخشي، سياسي نيست. آن بمب آمريكايي كه ۳۸ نفر را در يك عروسي هرات كشت، سياسي نيست…
و به اسم آزادي، ما بچه هاي «خيبر» و «بدر» هرگز اجازه نمي دهيم كه ديكتاتوري بر جهان حكومت كند… و به اسم جايزه قشنگ هاليوود، تفنگ بدتركيب سربازان وحشي اوباما… دنيا ديگر دنياي قبل نيست! موريانه تاريخ، اضلاع مثلث زر و زور و تزوير را خورده است، اما كاش نبرند زبان آن كودك گستاخ و بازيگوش و «سلحشور» را كه بتواند فرياد برآورد؛ آهاي مردم! لخت و برهنه است پادشاه نظام سلطه. اينكه لباس ندارد!! آهاي مردم! عريان تر از گلشيفته، خودشيفته هاي غرب اند! آهاي مردم! سمفوني حاشيه ها، به كمك نظام سلطه آمده، تا صداي شكستن استخوان لخت آمريكا در منطقه و جهان، شنيده نشود، تا خبر «بدر» و «خيبر» مخابره نشود، تا برگردانند ما را به دوره شعب شبيخون فرهنگي… به دوره نوبل و خرمهره هايش! آهاي سلمان هراتي! عليه كاخ سفيد، اين شعر سفيد توست كه دارد تعبير مي شود. آهاي مهدي رجب بيگي! دانشجوي پيرو خط امام! تو رفتي، اما امروز، به خط زده اند هسته هاي مقاومت خميني. آهاي متوسليان! اوباما دارد منت خامنه اي را مي كشد در نامه اش، و شاگرد خامنه اي در حزب الله لبنان دارد ادب مي كند اسرائيل را. كجايي دلاور؟! كجاييد دلاوران؟!
ايراني ها مردمي صلح طلبند، اما كور نيستند كه «مرگ بر آمريكا» نگويند. ايراني ها مردمي صلح طلبند، اما آمريكا، از غرب مرز ما صدام را شير مي كند و از شرق مرز ما بن لادن و ترياك و حشيش و… را. ايراني ها مردمي صلح طلب اند، اما يانكي ها، دانشمندان هسته اي ما را مي كشند، و با آن يكي دست شان، اسكار مي دهند كه سياسي نيست. گلدن گلوب اصلا سياسي نيست. گلوله گلوب سياسي نيست. بمب گلوب سياسي نيست. ترور گلوب سياسي نيست… آهاي مردم! مبادا شهروند مطيعي شويم براي دهكده جهاني! و به جاي «بدر» و «خيبر»، به جاي تماشاي شكستن غرور غرب، به جاي ديدن غروب غرب، و به جاي اينكه كمك كنيم به «حاج احمد» تا پرچم اسلام را بهتر در «انتهاي افق» بكوبد، اسير حواشي شويم. توپ جمهوري اسلامي، امروز در محوطه ۱۸ قدم اتاق بيضي است؛ حواس تان هست؟! اسير تماشاگرنمايي نشويم كه دارد ليزر مي اندازد روي چشم دروازه بان ما!! توپ اصلا زمين ما نيست، بلكه زمين دشمن است، اما آمريكا داور را خريده! و چند تايي از تماشاگران ما را! و به اينها جايزه مي دهد تا دنيا و ما، نبينيم فتح الفتوح كودك ۶ ماهه بحرين را. امروز، عريان اصل كاري، نظام سلطه است!! انقلاب اسلامي و بيداري اسلامي و قيام ۹۹ درصد، رسما لخت كرده اند آمريكا را و كنار زده اند از مجسمه آزادي، پرده پندار تزوير را… و خرمهره نوبل را… و اينك، گلدن گلوب، آمده است تا با هياهو، به آمريكا تنفس مصنوعي دهد! آمريكا دارد در واقعيت از ما سيلي مي خورد و در فيلم و جايزه و روي سن، جبرانش مي كند!!
يكي جايزه مي دهد، يكي جايزه مي گيرد، و ديگري اين خبر را در بوق مي كند و به حاشيه ها دامن مي زند، تا من و تو نشنويم صداي شكستن استخوان نظام سلطه را. فيلم، فيلم است، اما واقعيت را، «خيبر» و «بدر» را جمهوري اسلامي دارد كارگرداني مي كند. «سمفوني حاشيه ها» از بيرون و درون، هدفش اين است: يادمان برود كه خاورميانه دارد روي انگشت سپاه قدس مي درخشد! من مانده ام، چرا گلدن گلوب را به بچه هاي جلوه ويژه تسخير وال استريت نمي دهند، و چرا سروده هاي مطهر آيات القرمزي نوبل نمي گيرد؟!… بابانوئل دست نزد براي سروده هاي سلمان هراتي، و نوبل علمي را ندادند به مصطفاي شهيد شريف كه در اوج تحريم، غني كرد ما را با غني سازي. يكي را مي كشند و ديگري را روي سن مي برند… و همين كارها را مي كنند كه دنيا، حرف اول و آخرش اين است: «مرگ بر آمريكا».
ايراني ها مردمي صلح طلبند، اما صلح با ابليس، خط قرمز ماست. ما از اين پيچ حساس تاريخ، با موفقيت عبور مي كنيم و اجازه نمي دهيم هجوم حاشيه ها، فتح الفتوح ما را به حاشيه ببرد. ما براي گرفتن انتقام خون تاريخ و جغرافيا از آمريكا، الگوي جهان مبارزه ايم. ايراني ها مردمي صلح طلبند، اما آنكه عليه الگوي ملل آزاده دنيا، متوسل به ۸ سال جنگ تحميلي و ۸ ماه جنگ تحليلي و ترور دانشمندانش مي شود، روي جنگ و انتقام ما را بايد ببينيد، نه روي صلح و صفاي ما را، كه ما هرگز صلح طلب تر از ۹۹ درصد مردم دنيا نيستيم!!
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
هي! اوباماي سياه كار! فيلم و جايزه و سن و كراوات و كف زدن و شو و نمايش با تو، فتح الفتوح در «خيبر» و «بدر» با ما… پس بگذار نتانياهو قضاوت كند كه خاورميانه دست كيست؟! به زودي، ما «قدس» را از خدا جايزه خواهيم گرفت. روي اين سن، دنيايي بايد بدرخشد. «نباء عظيم» در راه مخابره است…
روزنامه هاي كيهان و وطن امروز/ ۱ بهمن 1390
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
كي مي توان از سادگي تو گفت، و هم، به دريافت خرمهره «نوبل» نائل آمد؟!
اي ايستاده در چمن آفتابي معلوم/ وطن من!/ اي تواناترين مظلوم/ تو را دوست دارم!/ اي آفتاب شمايل دريادل/ و مرگ در كنار تو زندگي است/ اي منظومه نفيس غم و لبخند/ اي فروتن نيرومند!/ ايستاده ايم در كنار تو سبز و سربلند/ دنيا دوزخ اشباح هولناك است/ و تو آن درخت گردوي كهنسالي/ و بيش از آنكه من خوف تبر را نگرانم/ تو ايستاده اي/ بگذار گريه كنم/ نه براي تو/ كه عشق و عقل در تو آشتي كرده اند/ كه دستهاي تو سبز است/ و آسمان تو آبي/ و پسران تو/ مردان نيايش و شمشيرند/ و مادران صبوري داري/ و پدراني به غايت جرأت مند/ و جنگل هايي در نهايت سبزي و ايستادگي/ و درياهايي/ با جبروت عشق هماهنگ/ نه براي تو/ كه نام خيابان هايت را شهيدان برگزيده اند/ دوست دارم تو را/ آنگونه كه عشق را/ دريا را/ آفتاب را/ كي مي توان از سادگي تو گفت/ و هم/ به دريافت خرمهره «نوبل» نائل آمد/ من فرزند مظلوم توام/ نه پاپيون مي زنم/ و نه پيپ مي كشم/ مثل تو ساده/ كه هيچ كنفرانس رسمي او را نمي پذيرد/ و شعر من/ عربده جانوري نيست/ كه از كثرت استعمال «ماري جوانا»/ دهان باز كرده باشد/ بلكه زمزمه اي است/ كه مظلوميت تو مرا آموخته/ تو مظلوم سترگي/ و نه ضعيفه اي كه/ پيراهنش را دريده باشند/ و من، آري من/ براي «بلقيس» قصيده نمي گويم/ اي شيرزهره ي بي باك/ بگذار گريه كنم/ نه براي تو/ كه پايان بي قراري تو پايان زمين است/ و در خنكاي گلدسته هاي تو/ انسان به پرواز پي مي برد/ اي مجمع الجزاير گلها، خوبي ها!/ اي مظلوم مجروح/ از جنگل، دستمالي خواهم خواست/ تا بر زخم تو بگذارم/ و دنيا را مي گويم/ تا از تو بياموزد ايستادن را/ اين سان كه تو از دهليزهاي عقيم/ سربرآوردي سبز و صنوبروار/ اي بهار استوار/ ستارگان گواه روشنان تو اند/ اي اقيانوس مواج عاطفه و خشونت/ دنيا به عشق محتاج است و نمي داند/ بگذار گريه كنم/ نه براي تو/ كه وقتي مرگ/ از جانب آسمان حادثه مي بارد/ تو جانب عشق را مي گيري/ اي كشتزار حاصلخيز/ در باغهاي تو خون/ گل سرخ مي شود/ و كالوخ گندناك/ در تو معطر شد و سنبله بست/ شگفتا چگونه آب و عطش را دوست بدارم/ اي شكيباي شكوهمند/ چندين تابستان است/ كه در خون و آفتاب مي رقصي/ كجاي زمين از تو عاشق تر است/ اي چشم انداز روشن خدا/ در كجاي جهان/ اين همه پنجره براي تنفس تو باز شده است/ من از تو برنمي گردم تا بميرم/ وقتي خدا رحمت بي منتهاش باريدن مي گيرد/ مي گويم شايد/ از تو تشنه تر نيافته است/ تو را دوست مي دارم/ و بهشت زهرايت را/ كه آبروي زمين است/ و ميدان هاي تو/ كه تراكم اعتراض را حوصله كردند/ و پشت بام هاي تو كه مهربان شدند/ تا من «كوكتل مولوتف» بسازم/ و درخت هاي تو كه مرا استتار كردند/ و مسجدهاي تو/ كه مرا به دريا مربوط كردند/ اي آبي سيال/ چقدر به اقيانوس مي ماني/ براي تو و بخاطر تو/ اي پهلوان فروتن/ خدا چقدر مهرباني اش را وسعت داد/ در دورهاي كوير طبس/ آن اتفاق/ يادت هست/ نه من بودم و نه هيچ كس/ خدا بود و گردباد/ بگذار گريه كنم/ نه براي تو/ نه نه نه!/ بل براي عاطفه اي كه نيست/ و دنيايي كه/ انجمن حمايت از حيوانات دارد/ اما انسان/ پابرهنه و عريان مي دود/ و در زكام دفن مي شود/ براي دنيايي كه زيست شناسان رمانتيكش/ سوگوار انقراض نسل دايناسورند/ دنيايي كه در حمايت از نوع خويش/ گاو شده است/ بگذار گريه كنم/ براي انسان ۱۳۵/ انسان نيم دايره/ انسان لوزي/ انسان كج و معوج/ انسان واژگون/ و انساني كه/ در بزرگداشت جنايت هورا مي كشد/ و سقوط را/ با همان لبخندي كه بر سرسره مي نشيند/ جاهل است/ انساني كه/ راه كوره هاي مريخ را شناخته است/ اما هنوز/ كوچه هاي دلش را نمي شناسد/ براي دنيايي كه/ با «واليوم» به خواب مي رود/ و در مه غليظي از نسيان/ دست و پا مي زند/ دنيايي كه چند صد سال پيش/ قلب خود را/ در سطل زباله «كاپيتاليسم» قي كرده است/ در اين برهوت غول پرور/ وطن من آه اي پوپك مودب/ مظلوميت تو اجتناب ناپذير است.
¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤
اي رويين تن متواضع/ اي متواضع رويين تن/ اي ميزبان امام/ اي پورياي ولي/ اي طيب!/ اي وطن من!/ درختان با اشاره ي باد/ بر طبل جنگل سبز مي كوبند/ كباده بكش/ علي را بخوان/ صلوات بفرست!/س
سلمان هراتي/ ۱۳۶۴
يکشنبه|ا|2|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: باشگاه خبرنگاران جوان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]