تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 17 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):درهاى گناهان را با استعاذه (پناه بردن به خدا) ببنديد و درهاى طاعت را با بسم اللّه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826831397




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آيت‌الله قرهي در درس اخلاق مطرح كرد


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آيت‌الله قرهي در درس اخلاق مطرح كرد
خبرگزاري فارس: آيت‌الله قرهي ضمن اشاره به زندگي مرحوم «چلويي» به عنوان يك عالم و حكيم حقيقي، راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص و عوامل دور شدن از آن را برشمرد.


به گزارش خبرگزاري فارس، آيت‌الله روح‌الله قرهي در صد و نود و هشتمين جلسه درس اخلاق خود در حوزه علميه امام مهدي عجل الله تعالي فرجه‌الشريف تهران به موضوع اخلاص پرداخت كه مشروح آن در پي مي‌آيد:

شاخصه عالم حقيقي
بندگان پروردگار عالم، معمولاً به دنبال عمل­اند. اتّفاقاً اولياء خدا، آن­گاه علم را علم بيان كردند كه حتماً عمل در آن باشد. از نظر آن­ها عالمان حقيقي آن كساني هستند كه بتوانند در معركه عمل، فقط عمل را براي خدا انجام دهند و غير از اين را اهل علم نمي­دانند.
آيت­الله العظمي ملّاصدراي عزيز(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن مرد الهي، عارف و فيلسوف، نكته بسيار عالي را به طلبه­ها و شاگردانش بيان مي­كرد. اولاً مي­فرمود: اگر كسي اهل تهجّد، شب­خيزي و عبادت نباشد، من شركت در درس خودم را بر او حرام مي­دانم.
بعد هم ايشان در توصيه­هايي كه به شاگردانش و طلاب مي­كرد، فرموده بود: اگر اهل عمل شديد، آن هم عمل براي خدا، آن­وقت بدانيد عالم و مجتهد مي­شويد، امّا اگر اهل عمل نبوديد، امكان دارد باسواد شويد، امّا همين سواد عامل گمراهي شما ­شود و شما را بيچاره­تر كند؛ يعني به جاي اين كه به شما رشد دهد و عامل ترقّي شما شود، شما را به ضلالت و گمراهي مي­رساند.
دليل اين است كه آن­وقت مدّعي مي­شويد و ادّعا مي­كنيد: من با سوادم، من عالمم، و خدا نياورد كه انسان مدّعي شود، ديگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها و بارها عرض كرديم: اگر كسي ولو به لحظه­اي بگويد: چيزي شدم، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. اگر مدّعي شد من چنين و چنانم، نمي­داند فريب نفس و شيطان را خورده است و ديگر ساقط مي­شود.
امّا آن­ها كه اهل عمل­اند، آن هم عمل براي خدا، يعني خالصين براي خدا، به حقيقت اهل علم مي­شوند، نه اهل سواد.
لذا اگر خواستيد بين سواد و علم تشخيص بدهيد، تشخيصش اين است: هركس عملش فقط و فقط براي خدا خالص بود، بدانيد اهل علم است؛ چون ميوه علم، عمل خالص است.
مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) عجب نكته زيبايي را به عنوان كد حياتي براي بشر بيان فرمودند، فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ»[1] ثمره و ميوه علم اين است كه من و تو را در عمل خالص كند.
هر موقع ديديم عمل­مان براي خدا شد، بدانيم كه حتماً اين ميوه علم است و به علم رسيديم، وإلّا اگر عمل خالص نشد، امكان دارد با سواد شويم و (سوده) سياهي­ها را بخوانيم؛ يعني ما فقط سياهي­ها را خوانده­ايم، يك قدرت حافظه­اي هم داريم كه تا حدودي اين­ها را حفظ مي­كنيم، امّا چه درون آن هست؟ هيهات كه بدانيم! نمي­فهميم.
ديگر بالاتر از اين فرمايش مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) نداريم كه مي­فرمايند: ميوه علم، اخلاص در عمل است. همان اخلاصي كه روايتش را خوانديم كه پيامبر خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: سرّ خداست و آن را به همه كس نمي­دهند. آن را به كساني مي­دهند كه اهل علم باشند. اهل علم به حقيقت هم كساني هستند كه در عمل به حقيقت خالص­اند.
يكي از چيزهايي كه، هم ملّاصدراي عظيم­الشّأن و هم آيت­الله العظمي ميرفندرسكي، آن سيّد بزرگوار و هم شيخ­العجايب، شيخ بها(اعلي اللّه مقامهم اجمعين) بر آن تأكيد داشتند، اين بود كه به طلبه­ها مي­فرمودند: اگر آمديد، براي اجتهاد درس بخوانيد، اگر نيامديد، رها كنيد.
همين مرد عظيم­الشّأن، اين سيّد بزرگوار، مرحوم آيت­الله العظمي ميرفندرسكي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) يك روز ­فرمودند: شما براي خدا اعمالتان را انجام دهيد و مراقبه كنيد، تا به اين مقام (مقام اجتهاد) برسيد.

ثمره علم حقيقي
پس اگر كسي بخواهد به علم برسد، طبعاً بايد اوّلين مراحل اخلاص را در خود به­وجود بياورد و وقتي كه به علم رسيد، خود كمال علم، ثمره و ميوه علم، اخلاص مي­شود. عملي كه با اخلاص توأم است؛ يعني عمل براي خدا.
وقتي اين علم حقيقي، اين علمي كه ميوه آن اخلاص است، به­وجود آمد، نتيجه آن اين است كه عالمان حقيقي آرزوهايشان كم است.
اگر كسي علم را به عنوان منبع درآمد ديد، بيچاره مي­شود. مثلاً بگويد: درس بخوانم كه قاضي شوم! اگر گفتند: تكليف است كه قاضي شوي و به قضا ورود پيدا كني، بحثش جداست ـ دقّت كنيد و تفاوت را ببينيد ـ امّا اگر بگويي: علم را مي­خوانم براي اين كه قاضي شوم و اگر قاضي شوم اين­قدر درآمد دارد و ... ، بيچارگي است.
متأسّفانه يك عدّه علم را منبع درآمد ديدند. گاه بيان مي­شود: عزيزم! فرزندم! درس بخوان و علم بياموز براي اين كه فردا دستت پيش ديگران دراز نباشد و سري پيش سرها داشته باشي! معلوم است، ديگر او علم را براي عمل نمي­خواند، بلكه علم را براي اين مي­خواند كه اعلان كند: من هم كسي شدم. آن­وقت انسان را بيچاره مي­كند.
براي همين باز مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) مي­فرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ‏»[2] اگر مي­خواهي به اخلاص برسي، آرزوهايت را كم كن.

راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص
جلسات متعدّدي راجع به اخلاص صحبت كرديم و شاخصه­هاي مخلصين و اين كه آن­ها چه كساني هستند، را بيان كرديم. امّا در اين دو جلسه (اين جلسه و جلسه گذشته) راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص را داريم عرض مي­كنيم. چه كنيم كه مخلص شويم و ما هم به اين مقام برسيم؟
جلسه گذشته بيان كرديم كه يك اصل اين است: «الْيأْسُ مِمَّا فِي أَيدِي النَّاسِ»[3]. اصل ديگر اين است كه آرزوها را كم كنيم. اگر كسي آرزوهايش را كم كرد، طبيعي است اعمالش خالص مي­شود. تمام درد ما اين است كه آرزو داريم.
ميرداماد عظيم­الشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بيان مي­فرمايند: اين كه بزرگان به شاگردانشان بيان مي­فرمايند: درس بخوانيد كه به مقام اجتهاد برسيد و اگر آمده­ايد كه درس را شل بگيريد، ما راضي نيستيم؛ وظيفه آن­هاست، امّا اگر درس را هم خوانديد كه بگوييد يك روز مي­خواهم مجتهد شوم؛ اين خودش جزء آمالي است كه امكان دارد شما را بيچاره كند.
نكته مهم اين­جاست: بايد بگوييد: خدايا! تكليف كردي كه علم بدانم و فرمودي: طلب علم بر هر مسلم و مسلمه­اي واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[4] يا فرمودي: از گهواره تا گور انسان بايد به دنبال دانش باشد، يا فرمودي: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»[5] ، پس من هم براي علم آمدم؛ چون تو امر فرمودي و من اين را بر خود واجب ديدم.
امّا اگر بگوييد كه من مي­خواهم مجتهد شوم، به اين معنا كه چنين و چنان، بيچاره مي­شويد و اين همان آرزوست. بايد بگوييد: من مي­خواهم تكليفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودي: برو به دنبال علم، چشم.
همان­گونه كه امثال اين شهيد بزرگوار، احمدي روشن، تكليف ديدند كه وارد اين علم هسته­اي شوند تا نظام مقدّس جمهوري اسلامي سربلند باشد. آن­ها براي اين كه خودشان كاره­اي شوند، ورود پيدا نكردند. ملاك اين است: خدا! تو گفتي، چشم. استاد مي­گويد: حتماً بايد درس بخواني تا اجتهاد، چشم. مطيع امرم. مهم اين است.
ميرداماد عظيم­الشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف) مي­فرمايند: اين كه اساتيد مي­گويند: بايد تا اجتهاد بخوانيد، براي اين است كه آن­ها وظيفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نبايد يك موقعي سست باشد، بلكه بايد تلاش و كوشش و جهدش زياد باشد. امّا اگر گفتي: مي­خواهم مجتهد شوم كه دكترا بگيرم و ... كه نعوذبالله، نستجير بالله پشتش مطالب ديگر باشد، فخر باشد و ... ، اين همان سوادي است كه علم نيست؛ چون اخلاص در آن نيست.
اميرالمؤمنين(عليه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» ميوه علم، اخلاص در عمل است. مخلصين عالم اين­طورند، فقط براي خدا كار مي­كنند. آن­ها مي­گويند: امروز امر اين است، چشم.
همين چيزي كه اخيراً سيصد دانشجوي عزيز ما در دانشگاه صنعتي شريف بيان كردند، آن­ها بيان كردند: مي­خواهيم تغيير رشته بدهيم، اگر آن­جا مهم است، چشم ما آن­جا مي­رويم. اين علم مي­شود و دشمن به واسطه اين مطلب مي­لرزد.
اين كه كدام رشته بروم، پولدارتر مي­شوم، يا كدام رشته براي من عاقبت دارد، سواد مي­شود. امّا اين كه وظيفه من امروز چيست، حُكم، مِن ناحيه الله تبارك و تعالي، مِن ناحيه الحجه، مِن ناحيه الامام المسلمين، ولي فقيه چيست، هرچه باشد من همان را انجام مي­دهم، اخلاص در عمل است. انسان بداند كه از ناحيه خدا براي او چه چيزي را مي­خواهند.
جواني به من ­گفت: با بحث اخلاص يك تغيير و تحوّل عجيبي در من رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: يك موقعي مي­گفتم: اگر من بكوب درس بخوانم - تعبير خودش را مي­گويم - استاد مي­شوم، بعد از اين طريق مي­توانم معاون دانشگاه شوم و بعد ... . در ذهنم اين آرزوهاي دراز بود، امّا اخلاص راه من را عوض كرد.

تناقض آرزو با عمل
لذا ميرداماد عظيم­الشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف)‌، آن مرد الهي فرموده بودند: اين كه اساتيد مي­فرمايند و من هم مي­گويم كه بايد تا اجتهاد درس بخوانيد، وظيفه است، ولي اگر كسي به اين عنوان درس بخواند كه مجتهد شود و اين آرزويش باشد، بداند اخلاص در عمل از بين مي­رود. امّا اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بين اين كه من چه مي­خواهم و استاد و پروردگار عالم چه مي­خواهد - حرف بسيار زيبا و ظريفي است - براي همين حضرت مي­فرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ»، آرزوهايت را كم كن تا به اخلاص برسي و اعمالت خالص شود.
عزيزم! تو آرزو نداشته باش، ببين خودش چگونه لطف مي­كند. تو فقط بگو: من دنبال تكليفم.
اين كد و نكته بسيار مهم را به ذهنتان بسپاريد: اصلاً شاخصه مهم مخلصين عالم اين است كه فقط تكليف الهي را انجام بدهند. آن­ها دنبال تكليف الهي هستند، مي­گويند: تكليف چيست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تكليف بود همان را انجام مي­دهند.
اگر كسي با اين ديد وارد شود، ببينيد چه غوغايي در زندگي­اش، افكارش، روشش، حركات و سكناتش به­وجود مي­­آيد. اگر كسي فقط و فقط ملاكش تكليف الهي بود، ديگر معلوم است، آرزويي ندارد. فقط يك آرزو مي­ماند و آن اين كه چه كنم كه تكليف الهي را به خوبي انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و الاكرام، از من راضي باشد. تنها آرزوي او همين است، ديگر آرزو ندارد كه فلان موقع مدير مي­شوم يا نه، اين براي من پلّه ترقّي است يا نه و ... كه عجبا! اسفا! كه انسان در اين وادي­ها باشد.
براي همين است كه اين شعر معروف كه هم منسوب به مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) است و هم منسوب به وجود مقدّس حضرت ابي­عبدالله(عليه الصّلوة و السّلام)، بيان مي­فرمايد: «يا من بدنيا اشتغل قد غرّه طول الامل» اي كسي كه به دنيا مشغولي و آرزوهاي بلند و زياد تو را مغرور كرده كه بعداً اين­طور مي­شوم و ...، «الموت يأتي بغتة القبر صندوق العمل» مرگ ناگهاني مي­آيد - «بغتة» همان بختكي است كه ما مي­گوييم. وقتي ناگهاني آن حالت پيش مي­آيد، مي­گويند: بختك افتاده كه همان«بغتة» است - مرگ ناگهاني مي­آيد، كسي هم باور نمي­كند، مي­گويد: تا همين ديروز با ما بود، يك دفعه رفت. «القبر صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آن­وقت چه دارد؟ هيچ، تمامش آرزو است.
سلطان­العارفين، آيت­الله العظمي سلطان­­آبادي بزرگ(اعلي اللّه مقامه الشّريف)‌ بيان فرمودند: كسي كه با آرزوها سير مي­كند، كي مي­رسد عمل انجام بدهد؟ - حرف بسيار عجيبي است، كوچك و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتيد محترم، اعزّه روحاني اين را يادداشت كنيد و هر روز به آن نگاه كنيد. جدّي تأمّل كنيد، حرف زيبا و حكيمانه­اي است-
كسي كه با آرزوها سير مي­كند، ديگر نمي­رسد عمل انجام بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سير در آرزوها و آمال ،جدّي اجازه ورود به عمل نمي­دهد.
لذا مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) مي­فرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ» عزيز دلم! اين آرزوهايت را كم كن، «تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ».
مرحوم آيت­الله العظمي مرعشي نجفي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن مرد عظيم­الشّأن مي­فرمودند: پدرم، آيت­الله آسيّد محمود مرعشي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) هميشه به من يك تذكّري مي­دادند، مي­فرمودند: آقا شهاب! اگر مي­خواهي براي خدا كار كني، اصلاً فكر اين را كه فردا چه مي­شوي، نكن. فكر نكن كه فردا بناست چه بشوم.
عجب! انسان آينده را ترسيم مي­كند، چه بكنم، چه نكنم، مي­گويند: آينده­نگر باش، اصلاً يكي از مباحث همين آينده­نگري است، امّا مي­فرمايند: فكر اين نباش كه فردا من چطور مي­شوم، آيا به عنوان استاد حوزه هستم، مجتهدم، مرجع تقليدم يا ... . عزيزم! اگر فكر اين­ها را بكني، مي­ماني و در جا مي­زني.
پس اين كد را يادداشت كنيد: هر كه در آرزوها سير كرد، در عمل درجا مي­زند. ديگر بعيد است يك عمل الهي براي خودش داشته باشد. اين آرزوها بايد كم شود. اگر آرزوها كم شد، طبعاً به انسان اجازه رشد مي‌دهد.

بستر آرزوها
اصلاً بستر آمال و آرزوها، هوي و هوس است. اگر سؤال كنند: بستر آرزوها چيست؟ چرا انسان دائم آرزوي اين را دارد كه اين‌طور شود يا آن‌طور شود؟ اولياء خدا، خصّيصين حضرت حق و عرفاي عظيم‌الشّأن يك­صدا بيان فرمودند: بستر آرزوها، هوي و هوس و نفس امّاره است.
معلوم است كسي كه در هوي و هوس باشد، در عمل درجا مي‌زند. ديگر كجا مي‌تواند رشد كند، اصلاً رشدي نخواهد داشت و صددرصد براي او اثر منفي خواهد داشت.
لذا آن‌قدر مهم است كه وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در خطبه‌اي كه خواندند، فرمودند: «أَيهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ لَقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ»[6] اي مردم! هر كس خالصانه شهادت بدهد كه خدايي جز خداي يگانه نيست، وارد بهشت مي‌شود.
«يشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا» فقط بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و هيچ كسي را داخل او نكند. اصلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يعني اوّل نفي همه اله‌ها. فقط الله به عنوان معبود باشد.
نفي همه اله‌ها چيست؟ گاه نفس امّاره و هوي و هوس، اله انسان است. اگر كسي جدّي و خالص گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و كسي را هم ولو به لحظه‌اي درونش داخل نكرد؛ يعني نفس امّاره‌اش، شيطان لعين و هيچ كس در آن داخل نبود، «لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا»، اگر با اين حال خدا را ديدار كند، معلوم است وارد بهشت مي‌شود. «مَنْ لَقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».

عامل دوري از اخلاص
مگر پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نفرمودند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»[7]؟ يك «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوييم، تمام است؟ خير.
همان‌گونه كه حضرت داشتند ثواب اذكار را مي‌گفتند، فرمودند: با گفتن هر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يك درخت براي شما در بهشت غرس مي‌شود. يكي از اصحاب بلند شد، گفت: يا رسول‌الله! اگر اين‌طور باشد كه خيلي عالي است! ما مي‌توانيم باغ‌هايي براي بهشت خودمان درست كنيم. فرمودند: امّا يك شرط دارد و آن اين كه با آتش گناه، درختانتان را نسوزانيد؛ چون گناه، آتش است.
درست است هر ذكر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» درختي است در بهشت امّا يك شرط دارد، اگر گناه كردي، درحقيقت گويي تو آن درختان را آتش زدي. اگر اين را رعايت كردي، رستگار مي­شوي «تفلحوا».
حضرت مي‌فرمايند: هر كس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را خالصانه بيان كرد و هيچ كسي را هم در آن شريك قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات مي‌كند و وقتي پروردگار عالم را اين‌طور ملاقات كرد، طبعاً وارد بهشت مي‌شود.
در اين لحظه مولي‌الموالي(صلوات اللّه و سلامه عليه) قيام كردند، «فَقَامَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِ فَقَالَ يا رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» و فرمودند: يارسول الله! پدر و مادرم به فدايت - ادب را ببينيد. مولي‌الموالي(صلوات اللّه و سلامه عليه) است، برادر پيامبر و باب علم الهي است، امّا اين‌گونه مي‌فرمايد[8] -
بعد فرمودند: «وَ كَيفَ يقُولُهَا مُخْلِصاً لَا يخْلِطُ مَعَهَا غَيرَهَا»، چطور خالصانه بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و آن‌وقت با آن كسي نباشد؟ «فَسِّرْ لَنَا هَذَا حَتَّى نَعْرِفَهُ» سرّ اين مطلب را براي ما بيان كن تا ما بشناسيم؟ - حضرت دارند نكته اساسي را سؤال مي‌كنند، البته ايشان مي‌دانند امّا اين سؤال را كردند كه ما بفهميم. پيامبر عظيم‌الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) هم چه جواب عالي و زيبايي را مرحمت فرمودند –
حضرت ‌در جواب فرمودند: «فَقَالَ نَعَمْ حِرْصاً عَلَى الدُّنْيا وَ جَمْعاً لَهَا مِنْ غَيرِ حِلِّهَا وَ رَضًى بِهَا» آن چيزي كه باعث مي‌شود انسان از اخلاص، عمل خالص و اين كه به حقيقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته باشد، دور شود، اين است كه به دنيا حريص باشد و دنيا را از راه غير حلال جمع كند. اصلاً اخلاص با آزمندي و حرص به دنيا به وجود نمي‌آيد.

راه حكيم شدن
در باب حكمت روايتي است كه خيلي مهم است. مي‌دانيد انبياء عظيم‌الشّأن آمدند كه همه ما حكيم شويم. اصلاً پروردگار عالم مي‌خواهد همه‌ ما حكيم باشيم، خودش در قرآن فرمود، فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي‏ ضَلالٍ مُبين»[9]، انبياء آمدند كه ما را در نهايت به حكمت برسانند و حكيم شويم، امّا ما حكيم نيستيم و براي همين است كه وقتي از حكماي عالم مي­شنويم، تعجّب مي­كنيم كه چرا اين­ها اين حالات را دارند و چه كردند كه به اين مقامات و مقام حكمت رسيدند!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) مي­فرمايند: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»[10]، هر كس از دنيا دوري جست، زاهدانه در دنيا زندگي كرد و حريص نبود - به قول مرحوم ابوي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بعضي وقتي به سجده مي­روند، به جاي «سُبْحَانَ رَبِّي الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه‏»، مي­گويند: «سُبْحَانَ رَبِّي الْأَعْلَى وَ به مَن دِه!!!» دائم به فكر خود هستند - دنبال دنيا و دنياطلبي نبود، پروردگار عالم حكمت را در قلبش ثابت و استوار مي­كند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ» و معلوم است، چنين كسي تا شروع به گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏» مي­كند، اين منابع حكمت، جوشان مي­شود و از قلبش به زبانش جاري مي­شود«وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
عزيز دلم! راه حكيم شدن اين است: حريص به دنيا نباشيم. مخلصين عالم هم همين­گونه هستند، حضرت مي­فرمايند: حريص به دنيا نيستند. تا مي­گويند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏»، مطالب مي­آيد؛ چون همان «بِسْمِ اللَّهِ» تمام است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏» هست كليد در گنج حكيم
گنجينه حكمت با يك «بِسْمِ اللَّهِ»، باز مي­شود، همه مطالب از قلب به لسان جاري مي­شود و دُرّافشاني مي­شود.
راه همين است كه انسان به دنيا اعتنا نكند؛ چون دنيا فريب مي­دهد. اين روايت بسيار عجيبي است. همه ما بايد حكيم باشيم؛ چون پروردگار عالم مي­فرمايد: هدف بعثت اين است كه اوج انسانيّت به حكمت برسد، « هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».
پس چرا ما حكيم نشديم؟ دليل اين است: با دنيا زاهدانه برخورد نكرديم.
اين­جاست كه وجود مقدّس پيامبر عظيم­الشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) مي­فرمايند: معلوم است كسي كه حريص به دنيا باشد و مال جمع كند، آن­ هم از راه غير حلال و به اين رزق و روزي راضي باشد، «وَ رَضًى بِهَا»، ديگر هيچ موقع نمي­تواند به اين مقام برسد.
عرض كرديم، اين لقمه انسان را بيچاره مي­كند. معلوم است، با اين حال، اعمالش هم اعمال جبابره مي­شود. ولو به اين كه بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طبعاً در دنيا نخواهد بود إلّا به اين كه با دنياست و دنيا به عنوان «مزرعة الآخرة»[11] براي او نمي­شود و نمي­تواند وارد بهشت شود.
براي همين است كه به ما بيان مي­كنند بايد آرزوها كم شود و حرص به دنيا نباشد تا بتوانيم به عمل خالص برسيم. تا بتوانيم واقعاً با يك «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، جدّي همه اله­ها را بيرون بريزيم. مگر مي­شود در اين خانه دل، در اين قلب، هم خدا باشد، هم شيطان؟! هم خدا باشد و هم نفس امّاره ؟! محال است.
بايد خالص كرد و راهش هم همين است: آرزوها كم شود، حريص به دنيا نباشيم، لقمه را مواظبت كنيم، در دنيا زاهدانه زندگي كنيم كه اگر زاهدانه زندگي كرديم، ديگر حريص به دنيا هم نمي­شويم.
خدا مرحوم حاج آقاي حلوايي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت كند، ايشان مي­فرمودند: آيت­الله العظمي اديب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) به ما گفتند: وقتي حبّ به خانه آن­چناني نداشتي، باعث شد بتواني با ما باشي - ايشان عجيب ثروتمند بود، امّا رها كردند -
وابستگان به دنيا، آبشان با اولياء الهي در يك جوي نمي­رود. اصلاً نمي­توانند در يك خط حركت كنند. مدام مي­آيند، امّا نمي­توانند. براي همين هم عملشان خالص نمي­شود و جلوات دنيا فريبشان مي­دهد. براي همين است كه اگر يك موقعي به تنگنا افتادند، خداي ناكرده به حرام مي­افتند.
خيلي عجيب است، مرحوم چلويي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) نكته بسيار عالي و بكري را بيان فرموده بودند، فرموده بودند: از آن روزي كه نيّت كردم و براي خودم تعيين كردم كه هر موقع وارد مغازه مي­شوم، خادم مردم هستم و هر موقع از مغازه بيرون مي­آيم كه ديگر بروم، مي­گويم: اين ديگر مال من نيست، معلوم نيست صبح مي­آيم يا نه؛ همين نيّت باعث شد كه وابستگي­ام به دنيا كم شود.
گفتند: چگونه است كه شما اين­قدر در بازار هستيد ولي وابسته به دنيا نيستيد؟! فرمودند: وقتي داخل مغازه مي­آيم، مي­گويم: من خادم هستم و مغازه براي من نيست. از مغازه هم كه بيرون مي­روم، مي­گويم: فردا ديگر معلوم نيست برگردم، مغازه بي مغازه. اين مغازه من نيست.
لذا آيت­الله العظمي اديب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمودند: ايشان ولو به لحظه­اي به اين مغازه خودش و ... نگاه نكرد!
موقعي كه انسان مي­ميرد، بدن را مي­آورند در خانه مي­چرخانند و مي­برند، بعضي­ها به اموالشان نگاه مي­كنند، مي­بينند مثلاً كسان ديگري دارند وسيله نقليّه­شان را سوار مي‌شوند، يا خانه­اشان مال كس ديگري شده - مولي­الموالي(عليه الصّلوة و السّلام) در قبرستان آمدند و فرمودند: اي اهل قبور! من سه چيز را به شما مي­گويم، بعد از شما اموالتان را بردند، همسرانتان ازدواج كردند، فرزندانتان نام و نشاني برايتان نگذاشتند. من خبرها را دادم. شما به من خبر دهيد – آن­ها كه وابسته­اند، وقتي مي­خواهند بروند، دل بكنند، روح اجازه نمي­دهد، امّا آن­هايي كه وابسته نيستند، همين كه رفتند، ديگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلّق به دنيا نمي­كنند، چيزي ندارند.
عزيز دلم! اگر فكر كرديم كه به دنيا وابسته شويم و با اين راه­ها مي­توانيم سري از سرها در بياوريم، اشتباه كرديم و اين ما را بيچاره مي­كند. بارها گفتم: هر كس ما را به دنيا دعوت كرد، بدانيد حسب روايات «قُطَّاعُ الطَّرِيقِ»[12] است. بگذاريم، راحت برويم.
بزرگواراني مثل آيت­الله مولوي قندهاري(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيت­الله العظمي مرعشي نجفي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيت­الله العظمي بهجت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيت­الله العظمي آسيّد محمّدرضا بهاءالدّيني(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيت­الله قاضي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيت­الله العظمي آسيّد ابوالحسن اصفهاني(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بيان فرمودند: اگر كم داشتي راحت مي­روي.
اصلاً خود پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) اين را بيان فرمودند. مگر پولي را به اصحابش نداد، گفته بود: آتش بكشيد، اصحابشان رفتند و آمدند، هر كدام تعريف كنند چه كردند. مثلاً اين را خريدند، آن را خريدند، اين كار را كردند، آن كار را كردند، امّا اباذر(اعلي اللّه مقامه الشّريف) تا رفت، گفت: همه را در راه خدا دادم، تمام شد.
اين خيلي مهم است كه انسان بداند، حرف اولياء اين است كه اگر يك خانه داشتي، به اندازه آن وابسته­اي، امّا اگر يك خانه داشتي، يك ويلا هم در فلان­ جا داشتي، وابستگي­ات دو برابر مي­شود.
روايت داريم، شيطان ملعون موقع جان كندن اموال را جلوي چشم انسان مي­آورد. چگونه دل بكنم؟! خانه، ويلا، مغازه آن­چناني، پاساژ، وسيله نقليّه آن­چناني و ... . همه اين­ها موقع جان كندن مدام جلوي چشم مي­آيد، مي­گويد: از اين دل بكنم، از آن دل بكنم، از آن چه؟! هر چه وابسته بوديم، بيچاره­تر مي­شويم.
خصايص مخلصين عالم اين است: وابسته به دنيا نيستند، حريص نيستند، آرزوهاي زياد آن­ها را نمي­گيرد، مي­گويند: خدا چه مي­خواهد؟! تكليف چيست؟ آن را انجام بدهند.

در محضر معدن تقوا
هميشه عرض كردم، يك راه هم براي اين كه وابسته نشويم، اين است كه در حصن حصين برويم؛ پيش اولياء خدا، آن­هايي كه ما را عوض مي­كنند، متّقين عالم؛ چون عاقبت­به­خيري فقط براي متّقين است، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»[13].
پيش اين معدن تقوا برويم. پيامبر اكرم، خاتم رسل، محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «لِكُلِّ شَي‏ءٍ مَعْدِنٌ»[14]براي هر شيئي معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ هم معدن دارد، امّا «وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِين»، معدن تقوا قلوب عارفين است! - عرض كردم من اين روايت را روزي چندبار براي خودم تكرار مي­كنم و مخصوصاً هر از ­گاهي به آن اشاره مي­كنم كه براي شما هم تذكار شود –
انسان بايد بزرگاني مثل آيت­الله العظمي بهجت، آيت­الله العظمي بهاءالدّيني، آيت­الله العظمي مولوي قندهاري، آيت­الله العظمي اديب، أب العرفا، آيت­الله العظمي شاه­آبادي(اعلي اللّه مقامهم اجمعين)، بزرگان و كساني كه مردان الهي هستند، را رها نكند و در حصن حصين باشد.
مهم­تر از همه اين حصن حصين­ها، خود وجود مقدّس آقاست. عرض كرديم شب­ها قبل از خواب دقايقي با آقا حرف بزنيم و ثمراتش را ببينيم. خيلي­ها ديدند و به من گفتند كه چه ثمراتي دارد. هر شب، موقعي كه تاريك شد، از هم­حجره­اي­ات، اگر در خوابگاه هستي، از دوستانت، در منزل هستي، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو، در خاموشي، شروع كن به صحبت كردن با آقا. يك مقدار خودماني با آقا جان حرف بزن.
از او بخواهيم كه آقا! ما را درياب كه ما را دنيا نبرد. آقا جان! دست ما به دامن شماست، ما خودمان نمي­توانيم. نمي­دانم هر شب يك طوري با آقا حرف بزن، يك شب پهلوي شكسته مادرش را قسم بده، يك شب آن سيلي را قسم بده، يك شب مادرش نرجس خاتون(عليها الصّلوة و السّلام) را قسم بده، يك شب هم رگ­هاي بريده أبي­عبدالله(عليه الصّلوة و السّلام) را قسم بده، اين­طور با آقا حرف بزن.
آن­قدر آقا جان دوست دارد با ايشان حرف بزنيم. نمي­دانيد چقدر خوشحال مي­شود. خيلي دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما را بگير، ما جز شما كسي را نداريم.
«السّلام عليك يا صاحب العصر و الزّمان»

پي‌نوشت:
[1] غررالحكم، ص: 64، حديث: 799
[2] غررالحكم، ص: 155، حديث: 2906
[3] اشاره به روايات: «أَوَّلُ الْإِخْلَاصِ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ» غررالحكم، ص: 198، حديث: 3918 و «أَصْلُ الْإِخْلَاصِ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس‏» غررالحكم، ص: 398، حديث: 9249
[4] بحارالأنوار، ج: 1، ص: 177، باب: 1
[5] زمر/ 9
[6] بحارالأنوار، ج: 73، ص: 360، باب: 67
[7] الحديت-روايات تربيتى، ج: 3، ص: 47
[8] يك عدّه از صحابه حضرات معصومين(عليهم صلوات المصلّين) هم بودند مثل ابي‌بصير، جابر و ... كه وقتي اين‌ها هم مي‌خواستند به امام خطاب كنند، مي‌گفتند: «جُعِلتُ فِداكَ، بِأبي أنتَ»، مؤدّب بودند.
[9] جمعه/ 2
[10] الكافي، ج: 2، ص: 128
[11] بحارالأنوار، ج: 67، ص: 225، باب: 54
[12] بحارالأنوار، ج: 1، ص: 154، باب: 4 «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ قُلْ لِعِبَادِي لَا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي»
[13] اعراف/ 128 و قصص/ 83
[14] ارشادالقلوب، ج: 1، ص: 15

انتهاي پيام/ك

شنبه|ا|1|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن