محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826831397
آيتالله قرهي در درس اخلاق مطرح كرد
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: آيتالله قرهي در درس اخلاق مطرح كرد
خبرگزاري فارس: آيتالله قرهي ضمن اشاره به زندگي مرحوم «چلويي» به عنوان يك عالم و حكيم حقيقي، راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص و عوامل دور شدن از آن را برشمرد.
به گزارش خبرگزاري فارس، آيتالله روحالله قرهي در صد و نود و هشتمين جلسه درس اخلاق خود در حوزه علميه امام مهدي عجل الله تعالي فرجهالشريف تهران به موضوع اخلاص پرداخت كه مشروح آن در پي ميآيد:
شاخصه عالم حقيقي
بندگان پروردگار عالم، معمولاً به دنبال عملاند. اتّفاقاً اولياء خدا، آنگاه علم را علم بيان كردند كه حتماً عمل در آن باشد. از نظر آنها عالمان حقيقي آن كساني هستند كه بتوانند در معركه عمل، فقط عمل را براي خدا انجام دهند و غير از اين را اهل علم نميدانند.
آيتالله العظمي ملّاصدراي عزيز(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن مرد الهي، عارف و فيلسوف، نكته بسيار عالي را به طلبهها و شاگردانش بيان ميكرد. اولاً ميفرمود: اگر كسي اهل تهجّد، شبخيزي و عبادت نباشد، من شركت در درس خودم را بر او حرام ميدانم.
بعد هم ايشان در توصيههايي كه به شاگردانش و طلاب ميكرد، فرموده بود: اگر اهل عمل شديد، آن هم عمل براي خدا، آنوقت بدانيد عالم و مجتهد ميشويد، امّا اگر اهل عمل نبوديد، امكان دارد باسواد شويد، امّا همين سواد عامل گمراهي شما شود و شما را بيچارهتر كند؛ يعني به جاي اين كه به شما رشد دهد و عامل ترقّي شما شود، شما را به ضلالت و گمراهي ميرساند.
دليل اين است كه آنوقت مدّعي ميشويد و ادّعا ميكنيد: من با سوادم، من عالمم، و خدا نياورد كه انسان مدّعي شود، ديگر آن لحظه، لحظه سقوط اوست. بارها و بارها عرض كرديم: اگر كسي ولو به لحظهاي بگويد: چيزي شدم، همان لحظه، لحظه سقوط اوست. اگر مدّعي شد من چنين و چنانم، نميداند فريب نفس و شيطان را خورده است و ديگر ساقط ميشود.
امّا آنها كه اهل عملاند، آن هم عمل براي خدا، يعني خالصين براي خدا، به حقيقت اهل علم ميشوند، نه اهل سواد.
لذا اگر خواستيد بين سواد و علم تشخيص بدهيد، تشخيصش اين است: هركس عملش فقط و فقط براي خدا خالص بود، بدانيد اهل علم است؛ چون ميوه علم، عمل خالص است.
موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) عجب نكته زيبايي را به عنوان كد حياتي براي بشر بيان فرمودند، فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ»[1] ثمره و ميوه علم اين است كه من و تو را در عمل خالص كند.
هر موقع ديديم عملمان براي خدا شد، بدانيم كه حتماً اين ميوه علم است و به علم رسيديم، وإلّا اگر عمل خالص نشد، امكان دارد با سواد شويم و (سوده) سياهيها را بخوانيم؛ يعني ما فقط سياهيها را خواندهايم، يك قدرت حافظهاي هم داريم كه تا حدودي اينها را حفظ ميكنيم، امّا چه درون آن هست؟ هيهات كه بدانيم! نميفهميم.
ديگر بالاتر از اين فرمايش موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) نداريم كه ميفرمايند: ميوه علم، اخلاص در عمل است. همان اخلاصي كه روايتش را خوانديم كه پيامبر خدا(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: سرّ خداست و آن را به همه كس نميدهند. آن را به كساني ميدهند كه اهل علم باشند. اهل علم به حقيقت هم كساني هستند كه در عمل به حقيقت خالصاند.
يكي از چيزهايي كه، هم ملّاصدراي عظيمالشّأن و هم آيتالله العظمي ميرفندرسكي، آن سيّد بزرگوار و هم شيخالعجايب، شيخ بها(اعلي اللّه مقامهم اجمعين) بر آن تأكيد داشتند، اين بود كه به طلبهها ميفرمودند: اگر آمديد، براي اجتهاد درس بخوانيد، اگر نيامديد، رها كنيد.
همين مرد عظيمالشّأن، اين سيّد بزرگوار، مرحوم آيتالله العظمي ميرفندرسكي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) يك روز فرمودند: شما براي خدا اعمالتان را انجام دهيد و مراقبه كنيد، تا به اين مقام (مقام اجتهاد) برسيد.
ثمره علم حقيقي
پس اگر كسي بخواهد به علم برسد، طبعاً بايد اوّلين مراحل اخلاص را در خود بهوجود بياورد و وقتي كه به علم رسيد، خود كمال علم، ثمره و ميوه علم، اخلاص ميشود. عملي كه با اخلاص توأم است؛ يعني عمل براي خدا.
وقتي اين علم حقيقي، اين علمي كه ميوه آن اخلاص است، بهوجود آمد، نتيجه آن اين است كه عالمان حقيقي آرزوهايشان كم است.
اگر كسي علم را به عنوان منبع درآمد ديد، بيچاره ميشود. مثلاً بگويد: درس بخوانم كه قاضي شوم! اگر گفتند: تكليف است كه قاضي شوي و به قضا ورود پيدا كني، بحثش جداست ـ دقّت كنيد و تفاوت را ببينيد ـ امّا اگر بگويي: علم را ميخوانم براي اين كه قاضي شوم و اگر قاضي شوم اينقدر درآمد دارد و ... ، بيچارگي است.
متأسّفانه يك عدّه علم را منبع درآمد ديدند. گاه بيان ميشود: عزيزم! فرزندم! درس بخوان و علم بياموز براي اين كه فردا دستت پيش ديگران دراز نباشد و سري پيش سرها داشته باشي! معلوم است، ديگر او علم را براي عمل نميخواند، بلكه علم را براي اين ميخواند كه اعلان كند: من هم كسي شدم. آنوقت انسان را بيچاره ميكند.
براي همين باز موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) ميفرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ»[2] اگر ميخواهي به اخلاص برسي، آرزوهايت را كم كن.
راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص
جلسات متعدّدي راجع به اخلاص صحبت كرديم و شاخصههاي مخلصين و اين كه آنها چه كساني هستند، را بيان كرديم. امّا در اين دو جلسه (اين جلسه و جلسه گذشته) راهكارهاي عملي رسيدن به اخلاص را داريم عرض ميكنيم. چه كنيم كه مخلص شويم و ما هم به اين مقام برسيم؟
جلسه گذشته بيان كرديم كه يك اصل اين است: «الْيأْسُ مِمَّا فِي أَيدِي النَّاسِ»[3]. اصل ديگر اين است كه آرزوها را كم كنيم. اگر كسي آرزوهايش را كم كرد، طبيعي است اعمالش خالص ميشود. تمام درد ما اين است كه آرزو داريم.
ميرداماد عظيمالشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بيان ميفرمايند: اين كه بزرگان به شاگردانشان بيان ميفرمايند: درس بخوانيد كه به مقام اجتهاد برسيد و اگر آمدهايد كه درس را شل بگيريد، ما راضي نيستيم؛ وظيفه آنهاست، امّا اگر درس را هم خوانديد كه بگوييد يك روز ميخواهم مجتهد شوم؛ اين خودش جزء آمالي است كه امكان دارد شما را بيچاره كند.
نكته مهم اينجاست: بايد بگوييد: خدايا! تكليف كردي كه علم بدانم و فرمودي: طلب علم بر هر مسلم و مسلمهاي واجب است «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ»[4] يا فرمودي: از گهواره تا گور انسان بايد به دنبال دانش باشد، يا فرمودي: «هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ»[5] ، پس من هم براي علم آمدم؛ چون تو امر فرمودي و من اين را بر خود واجب ديدم.
امّا اگر بگوييد كه من ميخواهم مجتهد شوم، به اين معنا كه چنين و چنان، بيچاره ميشويد و اين همان آرزوست. بايد بگوييد: من ميخواهم تكليفم را انجام بدهم؛ چون تو فرمودي: برو به دنبال علم، چشم.
همانگونه كه امثال اين شهيد بزرگوار، احمدي روشن، تكليف ديدند كه وارد اين علم هستهاي شوند تا نظام مقدّس جمهوري اسلامي سربلند باشد. آنها براي اين كه خودشان كارهاي شوند، ورود پيدا نكردند. ملاك اين است: خدا! تو گفتي، چشم. استاد ميگويد: حتماً بايد درس بخواني تا اجتهاد، چشم. مطيع امرم. مهم اين است.
ميرداماد عظيمالشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف) ميفرمايند: اين كه اساتيد ميگويند: بايد تا اجتهاد بخوانيد، براي اين است كه آنها وظيفه دارند. چه طلبه و چه دانشجو نبايد يك موقعي سست باشد، بلكه بايد تلاش و كوشش و جهدش زياد باشد. امّا اگر گفتي: ميخواهم مجتهد شوم كه دكترا بگيرم و ... كه نعوذبالله، نستجير بالله پشتش مطالب ديگر باشد، فخر باشد و ... ، اين همان سوادي است كه علم نيست؛ چون اخلاص در آن نيست.
اميرالمؤمنين(عليه الصّلوة و السّلام) فرمودند: «ثَمَرَةُ الْعِلْمِ إِخْلَاصُ الْعَمَلِ» ميوه علم، اخلاص در عمل است. مخلصين عالم اينطورند، فقط براي خدا كار ميكنند. آنها ميگويند: امروز امر اين است، چشم.
همين چيزي كه اخيراً سيصد دانشجوي عزيز ما در دانشگاه صنعتي شريف بيان كردند، آنها بيان كردند: ميخواهيم تغيير رشته بدهيم، اگر آنجا مهم است، چشم ما آنجا ميرويم. اين علم ميشود و دشمن به واسطه اين مطلب ميلرزد.
اين كه كدام رشته بروم، پولدارتر ميشوم، يا كدام رشته براي من عاقبت دارد، سواد ميشود. امّا اين كه وظيفه من امروز چيست، حُكم، مِن ناحيه الله تبارك و تعالي، مِن ناحيه الحجه، مِن ناحيه الامام المسلمين، ولي فقيه چيست، هرچه باشد من همان را انجام ميدهم، اخلاص در عمل است. انسان بداند كه از ناحيه خدا براي او چه چيزي را ميخواهند.
جواني به من گفت: با بحث اخلاص يك تغيير و تحوّل عجيبي در من رخ داده. گفتم: چطور؟ گفت: يك موقعي ميگفتم: اگر من بكوب درس بخوانم - تعبير خودش را ميگويم - استاد ميشوم، بعد از اين طريق ميتوانم معاون دانشگاه شوم و بعد ... . در ذهنم اين آرزوهاي دراز بود، امّا اخلاص راه من را عوض كرد.
تناقض آرزو با عمل
لذا ميرداماد عظيمالشّأن(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن مرد الهي فرموده بودند: اين كه اساتيد ميفرمايند و من هم ميگويم كه بايد تا اجتهاد درس بخوانيد، وظيفه است، ولي اگر كسي به اين عنوان درس بخواند كه مجتهد شود و اين آرزويش باشد، بداند اخلاص در عمل از بين ميرود. امّا اگر امر استاد است، بحثش جداست. فرق است بين اين كه من چه ميخواهم و استاد و پروردگار عالم چه ميخواهد - حرف بسيار زيبا و ظريفي است - براي همين حضرت ميفرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ»، آرزوهايت را كم كن تا به اخلاص برسي و اعمالت خالص شود.
عزيزم! تو آرزو نداشته باش، ببين خودش چگونه لطف ميكند. تو فقط بگو: من دنبال تكليفم.
اين كد و نكته بسيار مهم را به ذهنتان بسپاريد: اصلاً شاخصه مهم مخلصين عالم اين است كه فقط تكليف الهي را انجام بدهند. آنها دنبال تكليف الهي هستند، ميگويند: تكليف چيست؟ چشم، سمعاً و طاعتاً. هرچه تكليف بود همان را انجام ميدهند.
اگر كسي با اين ديد وارد شود، ببينيد چه غوغايي در زندگياش، افكارش، روشش، حركات و سكناتش بهوجود ميآيد. اگر كسي فقط و فقط ملاكش تكليف الهي بود، ديگر معلوم است، آرزويي ندارد. فقط يك آرزو ميماند و آن اين كه چه كنم كه تكليف الهي را به خوبي انجام دهم تا حضرت حق، ذوالجلال و الاكرام، از من راضي باشد. تنها آرزوي او همين است، ديگر آرزو ندارد كه فلان موقع مدير ميشوم يا نه، اين براي من پلّه ترقّي است يا نه و ... كه عجبا! اسفا! كه انسان در اين واديها باشد.
براي همين است كه اين شعر معروف كه هم منسوب به موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) است و هم منسوب به وجود مقدّس حضرت ابيعبدالله(عليه الصّلوة و السّلام)، بيان ميفرمايد: «يا من بدنيا اشتغل قد غرّه طول الامل» اي كسي كه به دنيا مشغولي و آرزوهاي بلند و زياد تو را مغرور كرده كه بعداً اينطور ميشوم و ...، «الموت يأتي بغتة القبر صندوق العمل» مرگ ناگهاني ميآيد - «بغتة» همان بختكي است كه ما ميگوييم. وقتي ناگهاني آن حالت پيش ميآيد، ميگويند: بختك افتاده كه همان«بغتة» است - مرگ ناگهاني ميآيد، كسي هم باور نميكند، ميگويد: تا همين ديروز با ما بود، يك دفعه رفت. «القبر صندوق العمل» و قبر صندوق اعمال انسان است. آنوقت چه دارد؟ هيچ، تمامش آرزو است.
سلطانالعارفين، آيتالله العظمي سلطانآبادي بزرگ(اعلي اللّه مقامه الشّريف) بيان فرمودند: كسي كه با آرزوها سير ميكند، كي ميرسد عمل انجام بدهد؟ - حرف بسيار عجيبي است، كوچك و بزرگ، دانشجو، طلبه، اساتيد محترم، اعزّه روحاني اين را يادداشت كنيد و هر روز به آن نگاه كنيد. جدّي تأمّل كنيد، حرف زيبا و حكيمانهاي است-
كسي كه با آرزوها سير ميكند، ديگر نميرسد عمل انجام بدهد، چه برسد به اخلاص در عمل. سير در آرزوها و آمال ،جدّي اجازه ورود به عمل نميدهد.
لذا موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) ميفرمايند: «قَلِّلِ الْآمَالَ» عزيز دلم! اين آرزوهايت را كم كن، «تَخْلُصْ لَكَ الْأَعْمَالُ».
مرحوم آيتالله العظمي مرعشي نجفي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آن مرد عظيمالشّأن ميفرمودند: پدرم، آيتالله آسيّد محمود مرعشي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) هميشه به من يك تذكّري ميدادند، ميفرمودند: آقا شهاب! اگر ميخواهي براي خدا كار كني، اصلاً فكر اين را كه فردا چه ميشوي، نكن. فكر نكن كه فردا بناست چه بشوم.
عجب! انسان آينده را ترسيم ميكند، چه بكنم، چه نكنم، ميگويند: آيندهنگر باش، اصلاً يكي از مباحث همين آيندهنگري است، امّا ميفرمايند: فكر اين نباش كه فردا من چطور ميشوم، آيا به عنوان استاد حوزه هستم، مجتهدم، مرجع تقليدم يا ... . عزيزم! اگر فكر اينها را بكني، ميماني و در جا ميزني.
پس اين كد را يادداشت كنيد: هر كه در آرزوها سير كرد، در عمل درجا ميزند. ديگر بعيد است يك عمل الهي براي خودش داشته باشد. اين آرزوها بايد كم شود. اگر آرزوها كم شد، طبعاً به انسان اجازه رشد ميدهد.
بستر آرزوها
اصلاً بستر آمال و آرزوها، هوي و هوس است. اگر سؤال كنند: بستر آرزوها چيست؟ چرا انسان دائم آرزوي اين را دارد كه اينطور شود يا آنطور شود؟ اولياء خدا، خصّيصين حضرت حق و عرفاي عظيمالشّأن يكصدا بيان فرمودند: بستر آرزوها، هوي و هوس و نفس امّاره است.
معلوم است كسي كه در هوي و هوس باشد، در عمل درجا ميزند. ديگر كجا ميتواند رشد كند، اصلاً رشدي نخواهد داشت و صددرصد براي او اثر منفي خواهد داشت.
لذا آنقدر مهم است كه وجود مقدّس خاتم رسل، محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) در خطبهاي كه خواندند، فرمودند: «أَيهَا النَّاسُ إِنَّهُ مَنْ لَقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ»[6] اي مردم! هر كس خالصانه شهادت بدهد كه خدايي جز خداي يگانه نيست، وارد بهشت ميشود.
«يشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُخْلِصاً لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا» فقط بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و هيچ كسي را داخل او نكند. اصلاً «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يعني اوّل نفي همه الهها. فقط الله به عنوان معبود باشد.
نفي همه الهها چيست؟ گاه نفس امّاره و هوي و هوس، اله انسان است. اگر كسي جدّي و خالص گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و كسي را هم ولو به لحظهاي درونش داخل نكرد؛ يعني نفس امّارهاش، شيطان لعين و هيچ كس در آن داخل نبود، «لَمْ يخْلِطْ مَعَهَا غَيرَهَا»، اگر با اين حال خدا را ديدار كند، معلوم است وارد بهشت ميشود. «مَنْ لَقِي اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ».
عامل دوري از اخلاص
مگر پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) نفرمودند: «قولوا لا اله الّا اللَّه تفلحوا»[7]؟ يك «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگوييم، تمام است؟ خير.
همانگونه كه حضرت داشتند ثواب اذكار را ميگفتند، فرمودند: با گفتن هر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» يك درخت براي شما در بهشت غرس ميشود. يكي از اصحاب بلند شد، گفت: يا رسولالله! اگر اينطور باشد كه خيلي عالي است! ما ميتوانيم باغهايي براي بهشت خودمان درست كنيم. فرمودند: امّا يك شرط دارد و آن اين كه با آتش گناه، درختانتان را نسوزانيد؛ چون گناه، آتش است.
درست است هر ذكر «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» درختي است در بهشت امّا يك شرط دارد، اگر گناه كردي، درحقيقت گويي تو آن درختان را آتش زدي. اگر اين را رعايت كردي، رستگار ميشوي «تفلحوا».
حضرت ميفرمايند: هر كس «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» را خالصانه بيان كرد و هيچ كسي را هم در آن شريك قرار نداد، پروردگار عالم را ملاقات ميكند و وقتي پروردگار عالم را اينطور ملاقات كرد، طبعاً وارد بهشت ميشود.
در اين لحظه موليالموالي(صلوات اللّه و سلامه عليه) قيام كردند، «فَقَامَ عَلِي بْنُ أَبِي طَالِبٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيهِ فَقَالَ يا رَسُولَ اللَّهِ ص بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي» و فرمودند: يارسول الله! پدر و مادرم به فدايت - ادب را ببينيد. موليالموالي(صلوات اللّه و سلامه عليه) است، برادر پيامبر و باب علم الهي است، امّا اينگونه ميفرمايد[8] -
بعد فرمودند: «وَ كَيفَ يقُولُهَا مُخْلِصاً لَا يخْلِطُ مَعَهَا غَيرَهَا»، چطور خالصانه بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» و آنوقت با آن كسي نباشد؟ «فَسِّرْ لَنَا هَذَا حَتَّى نَعْرِفَهُ» سرّ اين مطلب را براي ما بيان كن تا ما بشناسيم؟ - حضرت دارند نكته اساسي را سؤال ميكنند، البته ايشان ميدانند امّا اين سؤال را كردند كه ما بفهميم. پيامبر عظيمالشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) هم چه جواب عالي و زيبايي را مرحمت فرمودند –
حضرت در جواب فرمودند: «فَقَالَ نَعَمْ حِرْصاً عَلَى الدُّنْيا وَ جَمْعاً لَهَا مِنْ غَيرِ حِلِّهَا وَ رَضًى بِهَا» آن چيزي كه باعث ميشود انسان از اخلاص، عمل خالص و اين كه به حقيقت «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته باشد، دور شود، اين است كه به دنيا حريص باشد و دنيا را از راه غير حلال جمع كند. اصلاً اخلاص با آزمندي و حرص به دنيا به وجود نميآيد.
راه حكيم شدن
در باب حكمت روايتي است كه خيلي مهم است. ميدانيد انبياء عظيمالشّأن آمدند كه همه ما حكيم شويم. اصلاً پروردگار عالم ميخواهد همه ما حكيم باشيم، خودش در قرآن فرمود، فرمود: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين»[9]، انبياء آمدند كه ما را در نهايت به حكمت برسانند و حكيم شويم، امّا ما حكيم نيستيم و براي همين است كه وقتي از حكماي عالم ميشنويم، تعجّب ميكنيم كه چرا اينها اين حالات را دارند و چه كردند كه به اين مقامات و مقام حكمت رسيدند!
وجود مقدّس حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(صلوات اللّه و سلامه عليه) ميفرمايند: «مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ»[10]، هر كس از دنيا دوري جست، زاهدانه در دنيا زندگي كرد و حريص نبود - به قول مرحوم ابوي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بعضي وقتي به سجده ميروند، به جاي «سُبْحَانَ رَبِّي الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِه»، ميگويند: «سُبْحَانَ رَبِّي الْأَعْلَى وَ به مَن دِه!!!» دائم به فكر خود هستند - دنبال دنيا و دنياطلبي نبود، پروردگار عالم حكمت را در قلبش ثابت و استوار ميكند «أَثْبَتَ اللَّهُ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ» و معلوم است، چنين كسي تا شروع به گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» ميكند، اين منابع حكمت، جوشان ميشود و از قلبش به زبانش جاري ميشود«وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَهُ».
عزيز دلم! راه حكيم شدن اين است: حريص به دنيا نباشيم. مخلصين عالم هم همينگونه هستند، حضرت ميفرمايند: حريص به دنيا نيستند. تا ميگويند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم»، مطالب ميآيد؛ چون همان «بِسْمِ اللَّهِ» تمام است.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» هست كليد در گنج حكيم
گنجينه حكمت با يك «بِسْمِ اللَّهِ»، باز ميشود، همه مطالب از قلب به لسان جاري ميشود و دُرّافشاني ميشود.
راه همين است كه انسان به دنيا اعتنا نكند؛ چون دنيا فريب ميدهد. اين روايت بسيار عجيبي است. همه ما بايد حكيم باشيم؛ چون پروردگار عالم ميفرمايد: هدف بعثت اين است كه اوج انسانيّت به حكمت برسد، « هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ».
پس چرا ما حكيم نشديم؟ دليل اين است: با دنيا زاهدانه برخورد نكرديم.
اينجاست كه وجود مقدّس پيامبر عظيمالشّأن(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) ميفرمايند: معلوم است كسي كه حريص به دنيا باشد و مال جمع كند، آن هم از راه غير حلال و به اين رزق و روزي راضي باشد، «وَ رَضًى بِهَا»، ديگر هيچ موقع نميتواند به اين مقام برسد.
عرض كرديم، اين لقمه انسان را بيچاره ميكند. معلوم است، با اين حال، اعمالش هم اعمال جبابره ميشود. ولو به اين كه بگويد: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، طبعاً در دنيا نخواهد بود إلّا به اين كه با دنياست و دنيا به عنوان «مزرعة الآخرة»[11] براي او نميشود و نميتواند وارد بهشت شود.
براي همين است كه به ما بيان ميكنند بايد آرزوها كم شود و حرص به دنيا نباشد تا بتوانيم به عمل خالص برسيم. تا بتوانيم واقعاً با يك «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، جدّي همه الهها را بيرون بريزيم. مگر ميشود در اين خانه دل، در اين قلب، هم خدا باشد، هم شيطان؟! هم خدا باشد و هم نفس امّاره ؟! محال است.
بايد خالص كرد و راهش هم همين است: آرزوها كم شود، حريص به دنيا نباشيم، لقمه را مواظبت كنيم، در دنيا زاهدانه زندگي كنيم كه اگر زاهدانه زندگي كرديم، ديگر حريص به دنيا هم نميشويم.
خدا مرحوم حاج آقاي حلوايي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) را رحمت كند، ايشان ميفرمودند: آيتالله العظمي اديب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) به ما گفتند: وقتي حبّ به خانه آنچناني نداشتي، باعث شد بتواني با ما باشي - ايشان عجيب ثروتمند بود، امّا رها كردند -
وابستگان به دنيا، آبشان با اولياء الهي در يك جوي نميرود. اصلاً نميتوانند در يك خط حركت كنند. مدام ميآيند، امّا نميتوانند. براي همين هم عملشان خالص نميشود و جلوات دنيا فريبشان ميدهد. براي همين است كه اگر يك موقعي به تنگنا افتادند، خداي ناكرده به حرام ميافتند.
خيلي عجيب است، مرحوم چلويي(اعلي اللّه مقامه الشّريف) نكته بسيار عالي و بكري را بيان فرموده بودند، فرموده بودند: از آن روزي كه نيّت كردم و براي خودم تعيين كردم كه هر موقع وارد مغازه ميشوم، خادم مردم هستم و هر موقع از مغازه بيرون ميآيم كه ديگر بروم، ميگويم: اين ديگر مال من نيست، معلوم نيست صبح ميآيم يا نه؛ همين نيّت باعث شد كه وابستگيام به دنيا كم شود.
گفتند: چگونه است كه شما اينقدر در بازار هستيد ولي وابسته به دنيا نيستيد؟! فرمودند: وقتي داخل مغازه ميآيم، ميگويم: من خادم هستم و مغازه براي من نيست. از مغازه هم كه بيرون ميروم، ميگويم: فردا ديگر معلوم نيست برگردم، مغازه بي مغازه. اين مغازه من نيست.
لذا آيتالله العظمي اديب(اعلي اللّه مقامه الشّريف) فرمودند: ايشان ولو به لحظهاي به اين مغازه خودش و ... نگاه نكرد!
موقعي كه انسان ميميرد، بدن را ميآورند در خانه ميچرخانند و ميبرند، بعضيها به اموالشان نگاه ميكنند، ميبينند مثلاً كسان ديگري دارند وسيله نقليّهشان را سوار ميشوند، يا خانهاشان مال كس ديگري شده - موليالموالي(عليه الصّلوة و السّلام) در قبرستان آمدند و فرمودند: اي اهل قبور! من سه چيز را به شما ميگويم، بعد از شما اموالتان را بردند، همسرانتان ازدواج كردند، فرزندانتان نام و نشاني برايتان نگذاشتند. من خبرها را دادم. شما به من خبر دهيد – آنها كه وابستهاند، وقتي ميخواهند بروند، دل بكنند، روح اجازه نميدهد، امّا آنهايي كه وابسته نيستند، همين كه رفتند، ديگر رفتند، راحت هستند؛ چون احساس تعلّق به دنيا نميكنند، چيزي ندارند.
عزيز دلم! اگر فكر كرديم كه به دنيا وابسته شويم و با اين راهها ميتوانيم سري از سرها در بياوريم، اشتباه كرديم و اين ما را بيچاره ميكند. بارها گفتم: هر كس ما را به دنيا دعوت كرد، بدانيد حسب روايات «قُطَّاعُ الطَّرِيقِ»[12] است. بگذاريم، راحت برويم.
بزرگواراني مثل آيتالله مولوي قندهاري(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله العظمي مرعشي نجفي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله العظمي بهجت(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله العظمي آسيّد محمّدرضا بهاءالدّيني(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله قاضي(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، آيتالله العظمي آسيّد ابوالحسن اصفهاني(اعلي اللّه مقامه الشّريف)، بيان فرمودند: اگر كم داشتي راحت ميروي.
اصلاً خود پيامبر(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) اين را بيان فرمودند. مگر پولي را به اصحابش نداد، گفته بود: آتش بكشيد، اصحابشان رفتند و آمدند، هر كدام تعريف كنند چه كردند. مثلاً اين را خريدند، آن را خريدند، اين كار را كردند، آن كار را كردند، امّا اباذر(اعلي اللّه مقامه الشّريف) تا رفت، گفت: همه را در راه خدا دادم، تمام شد.
اين خيلي مهم است كه انسان بداند، حرف اولياء اين است كه اگر يك خانه داشتي، به اندازه آن وابستهاي، امّا اگر يك خانه داشتي، يك ويلا هم در فلان جا داشتي، وابستگيات دو برابر ميشود.
روايت داريم، شيطان ملعون موقع جان كندن اموال را جلوي چشم انسان ميآورد. چگونه دل بكنم؟! خانه، ويلا، مغازه آنچناني، پاساژ، وسيله نقليّه آنچناني و ... . همه اينها موقع جان كندن مدام جلوي چشم ميآيد، ميگويد: از اين دل بكنم، از آن دل بكنم، از آن چه؟! هر چه وابسته بوديم، بيچارهتر ميشويم.
خصايص مخلصين عالم اين است: وابسته به دنيا نيستند، حريص نيستند، آرزوهاي زياد آنها را نميگيرد، ميگويند: خدا چه ميخواهد؟! تكليف چيست؟ آن را انجام بدهند.
در محضر معدن تقوا
هميشه عرض كردم، يك راه هم براي اين كه وابسته نشويم، اين است كه در حصن حصين برويم؛ پيش اولياء خدا، آنهايي كه ما را عوض ميكنند، متّقين عالم؛ چون عاقبتبهخيري فقط براي متّقين است، «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين»[13].
پيش اين معدن تقوا برويم. پيامبر اكرم، خاتم رسل، محمّد مصطفي(صلّي اللّه عليه و آله و سلّم) فرمودند: «لِكُلِّ شَيءٍ مَعْدِنٌ»[14]براي هر شيئي معدن است، طلا معدن دارد، نقره معدن دارد، ذغال سنگ هم معدن دارد، امّا «وَ مَعْدِنُ التَّقْوَى قُلُوبُ الْعَارِفِين»، معدن تقوا قلوب عارفين است! - عرض كردم من اين روايت را روزي چندبار براي خودم تكرار ميكنم و مخصوصاً هر از گاهي به آن اشاره ميكنم كه براي شما هم تذكار شود –
انسان بايد بزرگاني مثل آيتالله العظمي بهجت، آيتالله العظمي بهاءالدّيني، آيتالله العظمي مولوي قندهاري، آيتالله العظمي اديب، أب العرفا، آيتالله العظمي شاهآبادي(اعلي اللّه مقامهم اجمعين)، بزرگان و كساني كه مردان الهي هستند، را رها نكند و در حصن حصين باشد.
مهمتر از همه اين حصن حصينها، خود وجود مقدّس آقاست. عرض كرديم شبها قبل از خواب دقايقي با آقا حرف بزنيم و ثمراتش را ببينيم. خيليها ديدند و به من گفتند كه چه ثمراتي دارد. هر شب، موقعي كه تاريك شد، از همحجرهايات، اگر در خوابگاه هستي، از دوستانت، در منزل هستي، از همسرت، فرزندانت، پدر و مادرت جدا شو، در خاموشي، شروع كن به صحبت كردن با آقا. يك مقدار خودماني با آقا جان حرف بزن.
از او بخواهيم كه آقا! ما را درياب كه ما را دنيا نبرد. آقا جان! دست ما به دامن شماست، ما خودمان نميتوانيم. نميدانم هر شب يك طوري با آقا حرف بزن، يك شب پهلوي شكسته مادرش را قسم بده، يك شب آن سيلي را قسم بده، يك شب مادرش نرجس خاتون(عليها الصّلوة و السّلام) را قسم بده، يك شب هم رگهاي بريده أبيعبدالله(عليه الصّلوة و السّلام) را قسم بده، اينطور با آقا حرف بزن.
آنقدر آقا جان دوست دارد با ايشان حرف بزنيم. نميدانيد چقدر خوشحال ميشود. خيلي دوست دارد. بگو آقا جان! دست ما را بگير، ما جز شما كسي را نداريم.
«السّلام عليك يا صاحب العصر و الزّمان»
پينوشت:
[1] غررالحكم، ص: 64، حديث: 799
[2] غررالحكم، ص: 155، حديث: 2906
[3] اشاره به روايات: «أَوَّلُ الْإِخْلَاصِ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ» غررالحكم، ص: 198، حديث: 3918 و «أَصْلُ الْإِخْلَاصِ الْيَأْسُ مِمَّا فِي أَيْدِي النَّاس» غررالحكم، ص: 398، حديث: 9249
[4] بحارالأنوار، ج: 1، ص: 177، باب: 1
[5] زمر/ 9
[6] بحارالأنوار، ج: 73، ص: 360، باب: 67
[7] الحديت-روايات تربيتى، ج: 3، ص: 47
[8] يك عدّه از صحابه حضرات معصومين(عليهم صلوات المصلّين) هم بودند مثل ابيبصير، جابر و ... كه وقتي اينها هم ميخواستند به امام خطاب كنند، ميگفتند: «جُعِلتُ فِداكَ، بِأبي أنتَ»، مؤدّب بودند.
[9] جمعه/ 2
[10] الكافي، ج: 2، ص: 128
[11] بحارالأنوار، ج: 67، ص: 225، باب: 54
[12] بحارالأنوار، ج: 1، ص: 154، باب: 4 «أَوْحَى اللَّهُ إِلَى دَاوُدَ قُلْ لِعِبَادِي لَا يَجْعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ عَالِماً مَفْتُوناً بِالدُّنْيَا فَيَصُدَّهُمْ عَنْ ذِكْرِي وَ عَنْ طَرِيقِ مَحَبَّتِي وَ مُنَاجَاتِي أُولَئِكَ قُطَّاعُ الطَّرِيقِ مِنْ عِبَادِي»
[13] اعراف/ 128 و قصص/ 83
[14] ارشادالقلوب، ج: 1، ص: 15
انتهاي پيام/ك
شنبه|ا|1|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 100]
-
گوناگون
پربازدیدترینها