تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):بسم اللّه‏ الرحمن الرحيم، تاج سوره‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816334018




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تا سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران


واضح آرشیو وب فارسی:الف: از سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي تا سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران
۲۲ بهمن ۱۳۸۷

مقدمه: حسين فدايي از مبارزين پيش از انقلاب است كه در روز 22 بهمن سال 57 از زندان آزاد شد. اصلي‏ترين گروهي كه وي تشكيل داد گروه توحيدي بدر بود كه بعد از انقلاب در قالب گروههاي 7 گانه، سازمان مجاهدين انقلاب را شكل داد. با توجه به فرا رسيدن سي‌امين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي و لزوم بيان چرايي وقوع انقلاب و گرايشات گروه‌هاي فعال در آن برهه براي نسل سوم انقلاب اسلامي به سراغ حسين فدايي رفتيم و ايشان نيز با وجود كسالت به سئوالات ما در اين خصوص پاسخ داد، وي در اين گفتگو به ماجراي تشكيل گروه توحيدي بدر، تحولات زندان در رژيم گذشته و فراز و فرودهاي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي مي‏پردازد كه در سال 65 منحل شد و در اواسط دهه 70 گروهي با اضافه كردن پسوند ايران، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران را بوجود آوردند. گفتگوي زير حاصل آن مي‌باشد.

سوال: مبارزات حزبي در ايران از چه زماني آغاز شد و چگونگي تجلي آنرا در پيروزي انقلاب اسلامي بيان كنيد؟

فدايي: سابقه فعاليت مبارزات سياسي در ايران به شكل حزبي به تاريخ معاصر و صد ساله‌ي اخير باز مي‌گردد كه بيشتر الهام گرفته از فعاليت‌هاي حزبي متعارف در دنيا است، و اين نوع مبارزه سياسي در قالب حزبي با تجاربي كه در دنيا بوجود آمد سامان يافت. لازم به توضيح است كه ما مخالف اينگونه مبارزات نيستيم، وليكن بايد بدانيم كه پيشينه‌ي اين فعاليت‌ها به كجا باز مي‌گردد؛ مشخصاً از زماني كه جامعه ايراني ولايت اهل بيت را پذيرفت و مذهب تشيع را برگزيد مبارزات سياسي‌اش سامان گرفت و اساساً وقتي ملت ايران دين اسلام را پذيرا مي‌شود اعتقادي در عامه مردم بوجود مي‌آيد كه مبتني بر مذهب تشيع بوده است.

در ايران باستان ملت ايران داراي روحيه توحيدي بوده بدين معنا كه مردم ايران قبل از ظهور اسلام موحد بوده است، با وجود اين سابقه تاريخي و سلطه شاهنشاهي و ظلم آنها به مردم سبب استقبال وصف‏ناپذيرملت ايران از دين اسلام شد.

قبل از اينكه عامه ملت ايران شيعه شوند رگه‌هاي شيعي و حب به اهل بيت در بين برخي از اقشار وجود داشته كه اين موضوع نشانگر روحيه مبارزه با ظلم و عدالتخواهي در ميان مردم ايران بوده است.

پذيرش مذهب تشيع از سوي اكثريت مردم سبب حركت به سمت عدالتخواهي شد و در نتيجه ملت ايران عدالتخواه شدند، نفس پذيرش تشيع به معناي عدالتخواهي، مبارزه با ظلم، توجه به كرامت انساني و پذيرش ولايت خدا است.

پذيرش تشيع به معناي زير بار ولايت طاغوت و غير خدا نرفتن است و اين جهان بيني منشأ شكل‌گيري مبارزات ملت مسلمان ايران در طول تاريخ قرار گرفته و اساس مبارزه مردم بر اساس فرهنگ عاشورايي و كربلايي بوده است.

پس از رشد فرهنگ شيعي در ميان مردم اين سوال مطرح شد كه متوليان اصلي براي اجراي عدالت و حركت در مسير احكام نوراني اسلام چه كساني هستند. در زمان حضور معصومين ائمه اطهار عهده دار اين وظيفه بودند و در زمان غيبت معصوم فقهاي جامع الشرايط اين رسالت را عهده‌دار شدند و در زمان ائمه اطهار مردم امكان دسترسي مستقيم را نداشتند، لذا توسط نمايندگان آن‌ها ارتباط با مردم برقرار مي‌شد.

سوال: با توجه به سوابق تاريخي مبني بر اينكه گسترش تشيع به صورت رسمي در زمان صفويه در ايران بوده است، آيا گسترش مذهب شيعي در ايران را قبل از حكومت صفويه مي‌دانيد؟

فدايي: بله، قبل از حكومت صفوي، مذهب تشيع وارد كشور شده بود با مشاهده آثار شيخ كليني‌‌ و علماي بزرگوار اسلام در رشته هاي مختلف، متوجه حضور ريشه‌هاي تشيع در ايران قبل از حكومت صفوي مي‌شويد، منتها بعد از صفويه تشيع فراگير شد و پيوندي ديني، اعتقادي و ايماني بين مردم و علما بر قرار شد. اين پيوند قلبي به همراه واقعيت‌هاي اجتماع در طول تاريخ ثبت شده و مشهود است.

از اين سابقه تاريخي مي‌توان نتيجه گرفت كه شكل مبارزات سياسي ملت ايران با مبارزات سياسي ساير ملت‌ها از لحاظ شكل و محتوا متفاوت است و مردم ايران براي فهم اسلام عضو حزب نمي‌شوند بلكه براي فهم‌ و درك اسلام، ساختاري چون حوزه‌هاي علميه، مسجد و روحانيت و هيئت وجود دارد.

به لحاظ محتوا در كشور ما يك جهان ‌بيني اسلامي متفاوت با ساير جوامع وجود دارد و شكل‌گيري انقلاب اسلامي مبتني بر ساختاري تشكيلاتي و نظام يافته‌ي تاريخي است و در اختيار فرد مشخصي نيست و با ساختار حزبي داراي تفاوت زيادي است زيرا ساختار روحانيت، ‌حوزه و مردم يك ساختار نهادينه شدن در طول تاريخ است كه با باطنيات ملت ارتباط دارد.

متاسفانه بسياري از تحليل‌گران سياسي اين موضوع را بدرستي فهم نمي‌كنند لذا در ارائه تحليل منحرف مي‌شوند، بنابراين براي مبارزه سياسي نياز به عضويت در حزب سياسي نيست.

تحليل‌گران سياسي بايد متوجه باشند كه تلاش براي درك فرهنگ تشيع منجر به رشد عدالتخواهي و آزاديخواهي با رويكرد سياست اسلامي مي‌شود.

نگاه كنيد به قيام امام حسين (ع)، در مي‌يابيد، متشكل‌ترين گروه وارسته تاريخي از طايفه بني‌هاشم و اصحاب خاص به دور امام حسين (ع) حلقه زده اند و با انسجام و قيام خود در تاريخ ماندگارترين حركت را رقم زدند.

سوال: به نظر شما نهضت حسيني رويكردي حزبي داشته است؟

فدايي: ياران امام حسين(ع) متشكل هستند و تشكل‌‌شان در وهله اول رهبري امام را به همراه دارد و داراي پيام و شعار خاص خود است و مخاطبين و مخالفين مشخصي دارد، اساس اين قيام حفظ و پاسداري از ارزش‌هاي ديني است حال ممكن است آثار و خواص ثانويه مثل رسيدن به حكومت نيز شامل آن بشود اما هدف اصلي قيام دستيابي به قدرت نبوده است.

بايد به اين نكته توجه كرد كه اگر هدف از قيام حسيني كسب قدرت سياسي بود راه‌هاي ديگري موجود بود پس جوهره و هدف حركت و انسجام بين افراد اجراي دستورات الهي بوده است.

در بررسي قيام امام حسين(ع) مي‌توان به اين موضوع پي برد كه در تنظيم روابط داخلي و اهداف مبارزه، هدف، استراتژي، انگيزه، تاكتيك‌ها و مناسبات دروني گروه بر مبناي «الهي» و اثبات «ولايت حق» است.بر اين مبنا سرپرستي جامعه اسلامي بايد به عهده ولي حق باشد و تنظيم مناسبات تحت نظر ولايت «ولي حق» صورت پذيرد. تاكيد كنم كه از مباني اسلامي بر مي‌آيد كه عدالتخواهي براي نجات بشر مورد توجه قرار دارد

تاريخ معاصرمان را مطالعه ‌كنيد، روحانيت نسبت به قرارداد تنباكو اعلام انزجار مي‌كند و ملت ايران نيز به واسطه ارتباطش با روحانيت همراه با قيام مي‌شود و در نهايت نهضت به پيروزي مي‌رسد.

بسياري از علما كه در انقلاب مشروطه با مبارزات خود نقش آفرين بودند، آنها حزب بماهو حزب نداشتند بلكه تشكيلات ديني خاص با آثار بسيار داشتند در آن شرايط تاريخي براي بهره‌گيري بيشتر از ظرفيت تشكيلاتي بهره برداري شد.

البته لازم است تاكيد كنم اسلام با برنامه‌ريزي، ‌نظم، كار جمعي و تشكيلاتي موافق است و در اين جهت دين اسلام فعاليت‌هاي تشكيلاتي را نقد نمي‌كند بلكه آنرا عقلاني مي‌داند و اصل حزب نيز در اسلام سفارش شده است؛ حزب‌الله يعني حزبي كه حزب خداست و سرپرستي آن به عهده پيامبر، ائمه و فقهاي جامع الشرايط در زمان غيبت است.

با بررسي تاريخ معاصر ايران متوجه مي‌شويد كه با ورود عده‌اي روشن فكر كه تحت تاثير فرهنگ و مبارزات غربي قرار مي‌گيرند الگوهاي غير بومي از مبارزات وارد عرصه سياسي ملت ايران مي‌شود و آنان با سوء استفاده از حسن‌نيت مردم مسير انقلاب را به انحراف مي‌كشند.

سوال: در طول تاريخ انقلاب روحانيت علاوه بر تشكيلاتش به كار حزبي هم روي آورده است نمونه آن حزب جمهوري اسلامي است؟

فدايي: بعضي از علما و روحانيون به اين نتيجه رسيدند كه براي استفاده بيشتر از «ظرفيت تشكيلاتي خود»، بايد فعاليت حزبي نيز داشته باشند، آن‌ها به اين جمع‌بندي رسيدند كه در حوزه فعاليت‌هاي تشكيلاتي ضعف‌هايي وجود دارد كه بايد آن را مرتفع كرد.

اتفاقاً نقطه قوت و موفقيت حزب جمهوري اسلامي داشتن عقبه‌ي روحانيت است. اين حزب با ظرفيت روحانيت وارد عرصه شد، بايد دقت كنيم كه حزب جمهوري اسلامي بدون داشتن عقبه روحانيت نمي‌توانست به موفقيت برسد. در آن برهه ما هم بعنوان يك گروه مسلمان در قالب گروه توحيدي بدر و سازمان مجاهدين انقلاب اين الهام را از روحانيت دريافت كرديم، اساس كارمان حزبي نبود. روحانيت، مكتب اسلام و هيئت امام حسين(ع) و مسجد بود كه به ما رهنمود داد كه با ظلم مبارزه كنيم و براي حركت در اين مسير كار تشكيلاتي را در دستور كار خود قرار دهيم، و بر اين اساس از روحانيت و مرجعيت الهام گرفتيم كه روحيه ظلم ستيزي و عدالتخواهي داشته باشيم و براي فرهنگ اسلام و ارزش‌هاي ديني مجاهدت كنيم؛‌ چون نظام طاغوتي، پليسي و امنيتي بود. هر كس دم از حق و عدالت مي‌زد دستگير مي‌شد و به زندان مي‌رفت پس نمي‌شد آشكارا فعاليت كنيم، افراد اهل مبارزه، ايثار و جان فشاني دور هم جمع مي‌شدند و در نهايت يك گروه سياسي و مبارزه را شكل مي‌دادند. و ما نيز به اين شكل توانستيم در گروه توحيدي بدر دوستان اهل نماز، مسجد و هيئت را گرد هم آوريم.

سوال: استفاده ابزاري از تشكيلات واحزاب براي رسيدن به قدرت در دستور كار برخي از گروه‌ها در طول تاريخ بوده است، علت اين موضوع را شما در چه چيزي مي‌دانيد؟

فدايي: حزب بماهو حزب يك شكل و ابزار است كه در يك مقطع تاريخي از آن استفاده مي‌شود در اينجا ما از حزب سخن مي‌گوييم نه تشكيلات، زيرا بين حزب و تشكيلات تفاوت وجود دارد هر حزبي مي‌تواند تشكيلات باشد اما هر تشكيلاتي حزب نيست هر گروه منسجمي كه با هم فعاليت مي‌كنند، تشكيلاتي‌اند اما لزوما حزب نيستند؛ حزب داراي اساس‌نامه و مرام‌نامه خاص خود است و بر اساس آن فعاليت مي‌كند. تشكل مذهبي براي حفظ، پاسداري و گسترش ارزش‌هاي ديني فعاليت مي‌كند وليكن اساس فعاليت حزبي كسب قدرت است، در تشكل مذهبي كسب قدرت مطرح نيست و امكان دارد در مقطعي از زمان در كنار رسيدن به قدرت فعاليت‌هاي ديگري نيز انجام دهند.

نكته‏اي كه در اينجاي بحث لازم است يادآور شوم اين است كه ما با احزاب و سازوكارهاي موجود هم مخالف نيستيم اصل حرف اين است كه ساختار كار تشكيلاتي مبتني بر معارف ديني و سابقه تاريخي مسلمان‌ها و تشيع شكل گرفته و بايد آن را آسيب شناسي كرده و نقاط ضعف آنرا را برطرف و آنرا به سمت كارآمدي بيشتر ببريم.

سوال:همه شما را از شهرري و گروه توحيدي بدر مي شناسند، فعاليت سياسي شما چگونه شروع، در آغاز فعاليت سياسيتان نيز محافل مذهبي و روحانيت را مدنظر داشتيد؟

به علت اينكه من از يك خانواده مذهبي بودم و خانواده‌ام در جنوب تهران در شهرري كشاورز بودند، به صورت مستمر در منزل جلسات مذهبي داشتيم. يك مجلس در شهرري بود به نام مكتب‌الهادي؛ جلسات هيات مكتب‌الهادي مشابه همان جلساتي كه در حسينيه ارشاد برگزار مي‌شد بود كه در شهرري در منزل يكي از افراد برگزار مي‌شد به پشتيباني پيش‌نماز محل كه جناب آقاي زماني بودند. در اين جلسات خطيب‌هاي فاضل و بصير زمان دعوت مي‌شدند، مثلا جناب آقاي امامي‏كاشاني، آقاي قرائتي، آقاي خزعلي، آقاي فخرالدين حجازي و... به صورت هفتگي دعوت مي‌شدند، كه اين جلسات، صبح‌هاي جمعه برگزار مي‏شد. ما در آنجا نيز شركت مي‌كرديم و در جلساتي كه در تهران و اطراف بود نيز شركت داشتيم و با همان دوستان محل و نوجوانان يك كتابخانه تشكيل داديم به نام كتابخانه قائم‏آل‏محمد؛ به بچه‌ها گفتيم هر كسي در خانه‌اش هر كتابي دارد بياورد يعني منبع اوليه اين كتابخانه در ابتدا جمع‌آوري كتب داخل منازل بچه‌ها بود. بعد با مراكز مختلف مكاتبه كرديم از جمله موسسه "در راه حق" و "دارالتبليغ" و مراكز مختلفي كه در آن زمان كارهاي فرهنگي مي‌كردند و تعداد اعضا كتابخانه را زياد كرديم. علاوه بر اينكه كتابخانه را تاسيس كرديم، محتواي جلسات هيات را هم، آرام آرام تغيير داديم، بين دوستان تقسيم كار كرديم بعضي‌ها صوت بسيار خوبي داشتند و قاري قرآن شدند. بعضي‌ها كه ذوق ادبي داشتند به آنها ترجمه و دكلمه واگذار شد، ترجمه يعني اينكه قرآن مي‌خوانديم با ترجمه؛ در آن زمان قرآن خواندن با ترجمه خيلي نادر بود و ترجمه‌هاي خوب پيدا مي‌كرديم، شعرهاي نو خوانده مي‌شد از خود نوجوانان. آرام آرام صحيفه سجاديه را با ترجمه در جلسات خوانديم و يكي دوتا از دوستان مسئله مي‌گفتند رساله و مسئله عمليه.

سوال:اينها براي چه سالي است؟

حدود سال 50 يا يكي دو سال بالا يا پايين‌‌تر. بعد از آن از طريق هيات بصورت دسته جمعي اردو راه انداختيم، اردوهاي زيارتي و سياحتي. كوه مي‌رفتيم، جمكران، قم، امامزاده صالح و جاهاي ديگر. بچه‌ها را مي‌برديم با پول جيبي‌ خودشان كه از همه جمع مي‌كرديم .

در مقطعي ديديم كه هيات‏مان ظرفيت كار سياسي ندارد و بچه‌ها هم به رشدي رسيده بودند كه آمادگي فعاليت سياسي داشتند. هيات را با همان وضعيت حفظ كرديم، با كساني كه زمينه داشتند، جداي از هيات اما هم عرض با هيات، فعاليت سياسي را شروع كرديم. ضمن اينكه با انتقال كار در مسجد افراد جديدي هم آمدند كه هم كنجكاو بودند كه بفهمند اينها كه هستند كه اين كارها را انجام مي‌دهند و سعي داشتند كه ما را بشناسند و هم كمك‌هايي اگر از دستشان برمي‌آمد انجام دهند. تيم‌هاي دانشجويي از خود شهرري يا تهران مي‌آمدند وقتي كتابخانه را مي‌ديدند كه تقريبا يك كتابخانه به روز است خوششان مي‌آمد و كتاب جديد مي‌آوردند و ارتباط برقرار مي‌كردند. بعضي از كتابهاي ما كه در كتابخانه بود منشا سئوال و جواب مي‌شد، افراد مي‌آمدند و مي‌پرسيدند كه اينها كه هستند، آنهايي كه انگيزه سياسي داشتند براي كمك مي‌آمدند، كسانيكه انگيزه سياسي نداشتند و بيشتر مي‌خواستند كارهاي مطالعاتي و مذهبي بكنند، مي‌آمدند و فقط به همان بخش مي‌پرداختند. در اين فضا فعاليت دوستان روز به روز بيشتر و گسترده‌تر شد و از حد شهرري فراتر رفت يعني با مراكز و دانشگاه‌هاي مختلف و حتي با شهرستان‌ها ارتباط گيري شد و برگزاري يكسري مراسم‌ها در سطح شهر، تحت پوشش هيات به مناسبت‌ها مثل نيمه شعبان. خب برگزار كننده نيمه شعبان در آن مقطع، عمده توسط كسانيكه متمايل بودند به انجمن حجتيه صورت مي‌گرفت، دوستان ما مراسم نيمه شعبان جوان پسند و اصيل راه انداختند و خودبخود اين فعاليت گسترده شد. ضمن اينكه كار هياتي و فرهنگي انجام مي‌داديم آرام آرام شكل‌گيري هسته‌هاي سياسي هم در كنار آن سامان پيدا كرد. شايد از سال 52 تقريبا جدي شد كه فعاليت سياسي را انجام داديم، قبلش نيز رگه‌هايي بود ولي اينجا جدي‌تر شد. تقريبا تا سال 54 و تغيير مواضع ايدئولوژيك سازمان مجاهدين خلق، كه البته دوران خفقاني بود از سال 50 به بعد فضاي پليسي حاكم بود، خيلي فضا سخت بود و بي اعتمادي مردم نسبت به يكديگر توسط ساواك دامن زده شده بود و كسي جرات فعاليت سياسي نداشت، حتي خواندن رساله امام جرم بود و جلسات مذهبي مثل ما نيز كم كم تبديل مي‌شد به جلسات مجرمانه از ديد رژيم و خيلي اين وضعيت را برنمي‌تابيدند. و لذا چندبار به هيات ما آمدند منتها اشتباه آمدند، چون در محله ما همزمان دو سه تا هيات بود، اشتباها به يك هيات ديگري ريختند و ما فهميديم كه ديگر زير ذره‏بين رفته‌ايم. خب رعايت مسائل امنيتي، توسعه پيدا كرد. خود بخود، يعني بصورت طبيعي بايد ياد مي‌گرفتيم. رسيديم به مقطعي كه احساس نياز كرديم براي فعاليت سياسي نيازمند پيشكسوتان و اهل تجربه هستيم و خودمان نمي‌توانيم اين كار را جلو ببريم.

سوال:اعضا مركزيتان چه كساني بودند؟

فدايي: به اصطلاح به لحاظ عنايتي كه دوستان به من داشتند، بنده از لحاظ سني بزرگتر از آنها بودم، ولي دوستان متفاوت بودند آقاي شهيدفاتحي، آقاي مداحي، آقاي اسلامي، آقاي عسگري هم بعدا آمدند، آقاي هاشمي. هفت – هشت نفري بوديم و البته دوستاني من داشتم كه به واسطه از آنها ارتباط مي‌گرفتم منتها در اصل قضيه همين عزيزان بودند. در جلسه‌اي كه داشتيم، به اين جمع بندي رسيديم كه حتما بايد با امام(ره) ارتباط برقرار كنيم تا هم به انحراف كشيده نشويم و هم وظيفه و تكليفمان روشن شود و بدانيم بايد چه كار بكنيم. محور فعاليت ما پس از هيات و روحانيت و مسجد با محوريت روحانيت شروع شد، يعني جوهر فعاليت‌مان مذهبي بود و با عشق امام حسين(ع) بود و با محوريت روحانيت در كانون هيات و مسجد و كتابخانه، شكل گرفت. اينكه چگونه بايد با امام ارتباط برقرار كنيم؟ موضوع بحث ما شد، قرار شد كه با چند نفر تماس بگيريم كه فكر مي‌كرديم آنها نمايندگي امام را دارند. تا با يكي از آنها بتوانيم ارتباط برقرار كنيم و مسائلمان را انعكاس بدهيم و نيازمان را برطرف كنيم. افراد مختلفي ليست شدند، كسانيكه در آن زمان در دستور كار ما قرار گرفتند، شهيد مطهري، شهيد بهشتي، آقاي شيخ علي تهراني، آقاي رباني شيرازي، آقاي خزعلي و يكي دو نفر ديگر كه ذهنم ياري نمي‌كند، در ذهن ما جوانان بود كه با آنها چگونه ارتباط برقرار كنيم.

به هر حال يك نفر روحاني، سيد جليل ‌القدري بود از دبيران زحمتكش به نام آقاي ابطحي كه ما براي سخنراني جلسات هيات هم دعوتش مي‌كرديم، ايشان آرام آرام در اوضاع و احوال كار ما قرار گرفت و توصيه‏اش اين بود كه ما به نجف برويم. مي‌گفت اينجا نباشيد برويد، البته ارتباط با شهيد بهشتي و شهيد مطهري را نيز توصيه داشتند. بعد از تغيير ايدئولوژي سازمان مجاهدين خلق، سوالات زيادي در ذهن ما ايجاد شده بود؛ يكي از دوستاني كه به هيات ما مي‌آمد، دايي‌هاي ايشان اهل مبارزه بودند و ظاهرا زندان هم رفته بودند، ايشان داستان ما را براي دايي‌اش نقل كرده بود كه اين دوستمان آقاي محسنيان بود و عروسي دايي‌اش من را دعوت كرد كه فكر مي‌كنم سال 54 يا 55 باشد، من وارد مجلس شدم و نمي‌دانم خود آقاي داماد بود يا يكي از برادرهايش به همان رسمي كه با مهمانان احوالپرسي مي‌كنند، وقتي پيش ما آمد آن آقا- آقاي محسنيان به دايي‌اش- گفت كه ايشان يكسري سئوالاتي دارد يعني من- ايشان به قول امروزي‌ها تحويل گرفت و كمي خوش و بش كرديم و گفت: مسئله چيست؟ من گفتم: سئوالم در مورد مجاهدين خلق است، در مورد تغيير مواضع ايدئولوژيك؛ او فهميد كه درِ مجلس عروسي بحث سياسي پيش آمده گفت: خيلي خوب و همينطور كه نشسته بوديم دست من را گرفت و تقريبا من را آورد از انتهاي مجلس به ابتداي مجلس، نزديك درب ورودي مجلس شوراي اسلامي عروسي، يك روحاني خيلي بشاش و سرزنده‌اي در آنجا نشسته بود، گفت ايشان از بچه‌هاي ما هستند و دست من را گذاشت در دست اين روحاني و گفت يكسري سئوال دارند. آن روحاني جليل‏القدر گفت: سئوالاتت چه هست و من سئوالاتم را مطرح كردم، ايشان حجت الاسلام والمسلمين شهيد شاه ابادي بودند، و پيش نماز مسجد اختياريه بودند. ايشان روز بعد قبل از نماز صبح، با ما قرار گذاشت كه برويم به منزلشان. من فردا يا شايد پس فرداي آن روز به منزل ايشان رفتم و ارتباط منظم ما با ايشان برقرار شد. ايشان با سبك آخوندي و روحاني خودش اول سعي كرد خوب ما را بشناسد و ما را تخليه كند و بعد برنامه ريزي كاري داشت، ما هم فهميديم كه ايشان ارتباطاتش با علما و روحانيون و مبارزين و مجاهدين خوب است. من همان ابتدا فهميدم كه منزلش كانون رفت و آمد خيلي‌ها هست. رابطه‌مان نزديك شد بعد يكي دو تا از دوستان ديگر را من با ايشان آشنا كردم بنابر خواسته خود ايشان و خواسته خود ما، ارتباطاتمان با دوستان ديگر البته محدود بود.در اين زمان شخص ديگري نيز با ما آشنا شد كه آن فرد به علت اينكه يكي دو تا از برادرهايش ماركسيست بودند و يكي‌شان نيز در درگيري مسلحانه كشته شده بود يا اعدام شده بود، اطلاعاتش نسبت به مسائل سياسي و مبارزاتي گسترده بود.

سوال:اسم اين فرد چه بود؟

اسم مستعارش رامين بود و ايشان نزديك شد و در جلساتي كه با آقاي شاه آبادي داشتيم ايشان را نيز آورديم . تحليل اين شد كه به علت فضاي سنگين پليسي و امنيتي كه رژيم حاكم كرده و با تغيير موضعي كه مجاهدين داده‌اند، (مردم نسبت به) اولا هيچ صدايي عليه رژيم بلند نمي‌شود، ثانيا بي‏اعتمادي نسبت به كسانيكه به نام اسلام آمده‌اند مبارزه كرده‌اند هم بوجود آمده و ما بايد يك جريان اصيل از مبارزه اسلامي به راه بياندازيم. لذا تصميم گرفتيم به نام "سازمان توحيدي مجاهدين خلق ايران" اعلام هويت كنيم يعني اسم گروه ما "سازمان توحيدي مجاهدين خلق" شد. و قرار شد بر اين اساس، برنامه ريزي و اساسنامه تهيه شود، يك مرامنامه و اساسنامه هم تهيه شد كه آن موقع مي‌گفتند مانيفست، و تقريبا به دنبال سازماندهي اين جريان و برنامه‌هاي گسترده تيمي و شكل‏بندي و سازماندهي خوشه‌اي افتاديم. آرام آرام كار داشت سامان پيدا مي‌كرد كه مواجه شديم با تبعيد آقاي شاه آبادي، ايشان را تبعيد كردند. تقريبا سه چهار شاخه ديگر از دوستان مبارز به سيستم ما وصل شد، يكي همين آقاي رامين بود و دوستاني كه ايشان داشت، در داخل شهرري هم گروه‌هاي مختلف بودند مثلا آقاي عسگري يك تيم بودند، تيم شهيد اخوت و آقاي تقوي راد بودند، تيم خود ما كه قبلا در همين هيات بوديم، منتها تقريبا حلقه وصل همه به خود من وصل مي‌شد. يك تيمي هم از بچه‌هاي دانشگاه تهران و علوم پزشكي بودند كه آقاي دكتر عشقيار، به ما وصل شدند، يك تيم از بچه‌هاي گرمسار و يك تيم هم از بچه‌هاي اراك به ما وصل شدند كه اراكي‌ها از طريق آقاي تقوي‌راد بود و گرمساري‏ها فكر مي‌كنم از طريق آقاي اخوت به ما وصل شدند. يعني تقريبا داشت در سطح كشوري تشكيلات شكل مي‌گرفت.

سوال: شما از فعالين سياسي پيش از انقلاب هستيد كه گروههاي مختلفي براي مبارزه با رژيم گذشته تشكيل دادديد كه يكي از آنها گروه توحيدي بدر بود با توجه به نگاه شما به روحانيت آيا در هنگام تاسيس گروه توحيدي بدر با روحانيت مشورت كرديد؟

فدايي: ما در اساسنامه اوليه اين گروه آورديم كه تحت رهبري مرجع جامع‌الشرايط حضرت آيت‌الله العظمي (امام)خميني (ره) و روحانيت مبارز فعاليت خود را سامان مي‌دهيم.

سوال: چه سالي اساسنامه اين گروه را نوشتيد؟

فدايي: اساسنامه گروه توحيدي بدر را در سال 1355 به نگارش در آورديم.

سوال: همزمان با تدوين اساسنامه، فضاي حاكم بر گروه‌هاي سياسي چگونه بود؟

فدايي: وقتي براي تشكيل گروه گرد هم آمديم با شهيد بزرگوار روحاني مبارزه حضرت حجة‌الاسلام و المسلمين شاه آبادي ارتباط برقرار كرده از شرايط كشور تحليل داشتيم وتحليل خود را بيان كرديم و بيشترين ابهاممان هم در مورد وضعيت سازمان مجاهدين خلق بود. از سال 50 تا 54 در فضاي كشور خفقان، زندان و شكنجه زياد بود رعب و وحشت اين موضوعات آنقدر زياد شد كه در ذهن بسياري از مجاهدين و مبارزين ايجاد ياس مي‌كردند، آنها فكر مي‌كردند با دستگيري مجاهدين خلق، مجاهدين واقعي ريشه كن شده‌اند و از سوي ديگر با انحرافاتي كه در بين برخي گروه‌هاي مبارز از جمله همين مجاهدين خلق، آشكار شده بود ظن اين موضوع در برخي محافل مي‌رفت كه كسي ديگراهل مبارزه نيست، در اين فضا براي اينكه ثابت كنيم مجاهدين واقعي هنوز در صحنه باقي هستند ما فكر كرديم گروهي به اسم سازمان توحيدي مجاهدين خلق ايران تاسيس كنيم.

سوال: گروه توحيدي بدر به چه نحوي اعلام موجوديت كرد؟

فدايي: زمان خاصي براي اعلام موجوديت در نظر نداشتيم زيرا اين موضوع مواجه با تبعيد آقاي شاه آبادي در سال 1355شده بود و همين حادثه زمان اعلام فعاليت رسمي را به تاخير مي‌انداخت. رژيم طاغوت بسياري از خانه‌هاي مردم را خراب كرد عده‌اي هم كشته شدند، اطلاعيه‌اي به طور ناخواسته از طرف برخي افراد گروه صادر و منتشر شد و براي اينكه اين اطلاعيه داراي اسم باشد، دوستان نوشتند «گروه توحيدي رضايي» برخي از دوستان با اين نام دستگير و بازداشت شدند و كار از مسير اصلي خود خارج شد.

سوال: يعني برخي از اعضاي گروه بدون نظرخواهي از جمع بيانيه صادر كردند؟

فدايي: اختلافاتي جزئي در اين خصوص وجود داشت و به علت اينكه برنامه‌هايمان سازمان‌دهي نشده بود اين اتفاق ناخواسته پيش آمد.

ليكن گروه ما به صورت كار جمعي در هيئت و مسجد محله فعاليت‌هاي منظم داشت و كم كم به فعاليت‌هاي خود شكل سياسي داديم و در مورد اينكه مبارزه سياسي داشته باشيم يا خير، با روحانيت مشورت مي‌كرديم.

سوال: اسامي‌ اعضاي گروهتان را بيان كنيد؟

فدايي: آقايان عسگري، مداحي، اسلامي، آصف، تقوي‌راد، شهيد فاتحي، شهيد طاهرنژاد،... هسته اصلي كارمان را تشكيل دادند كه بعد از صدور اطلاعيه و بازداشت دوستان، فعاليت‌ها گروه گسترش يافت.

سوال: چه كساني و در چه تاريخي از اعضاي گروه بازداشت شدند؟

فدايي: در مرحله اول بنده ، آقاي اسلامي و شهيد طاهرنژاد بازداشت شديم اوايل سال 55 يا 56 بود.

سوال: علت بازداشتان چه بود؟

فدايي: در خصوص حمايت از مردم مظلوم و مستضعف كه خانه‏هايشان از سوي رژيم تخريب شده بود اطلاعيه‌اي صادر كرده بوديم به دست مامورين افتاد و دو ماه زندان انفرادي بوديم، بعد آزاد شديم و فعاليت‌هاي خود را گسترش داديم.

سوال: محوريت فعاليت گروهتان بيشتر حول چه موضوعاتي بود؟ در گروه توحيدي بدر رويكردتان بيشتر روشن‌گرانه بود يا نظامي؟

فدايي: فعاليت‌هاي ما اكثراً فرهنگي و روشنگري بود، بعد از مدتي تصميم گرفتيم وارد فاز نظامي شويم و در اين راستا چندين عمليات را طراحي كرديم و قبل از انجام هر كاري از آقاي شاه آبادي صلاح و مشورت مي‌كرديم، در سالگرد 15 خرداد تصميم داشتيم در يك روز حدود 100 مكان را منفجر و به آتش بكشيم. قبل از انجام اين كار از آقاي شاه آبادي سوال كرديم ايشان 3- 2 روز فرصت خواستند بعد جواب آوردند كه حضرت امام راضي نيستند؛ امام براي دولت مالكيت قائل است و اين خسارت بر اموال عمومي ا‌ست. ما به دنبال علت هم نبوديم، گفتند كه امام موافق نيست ما هم انجام نداديم.

سوال: كارهاي تبليغاتي گروه شما بيشتر رويكرد مبارزه با رژيم طاغوت داشت؟

فدايي: بله، تمامي كارها جنبه سياسي داشت مثلا در گروه تئاتر ما نمايش‌نامه‏اش‌ مردم را نسبت به ظلم حاكم تحريك مي‌كرد.

سوال: شما هم جزء بازيگرهاي نمايش بوديد؟

فدايي: خير؛ ما علاوه بر گروه نمايش، گروه‌هاي ديگري را براي انجام فعاليت‌هاي تبليغاتي بر عليه رژيم سازماندهي كرده بوديم. برنامه گسترده‏اي هم براي توزيع اطلاعيه‌هاي حضرت امام (ره) داشتيم.

سوال: در آن زمان به چه وسيله‌اي اطلاعيه‌هاي حضرت امام (ره) را تكثير ميكرديد و آيا غير از اينكار فعاليت ديگري نيز داشتيد؟

فدايي: 2 دستگاه استنسيل داشتيم كه به وسيله آن اطلاعيه‌هاي امام را تكثير مي‌كرديم، نوار سخنراني‌هاي امام را نيز با تكثير در مساجد پخش مي‌كرديم و در روستاها ضمن كارهاي تبليغاتي كارهاي نمايشي نيز براي مردم انجام مي‌داديم.

سوال: به چه علت براي بار دوم بازداشت شديد؟

فدايي: گروه به سمت تهيه امكانات نظامي مي‌رفت 3-2 اسلحه تهيه كرديم يكي از دوستان بدون هماهنگي گروه از زمان سربازي اسلحه‌اي نگه داشته بود او نگهبان گارد بود و در اسلحه خانه گارد را باز كرده و يك كلت كاليبر 45 آمريكايي و يك دوربين شكاري نظامي برداشته و به دوستان گروه داده بود. در جابجايي اسلحه و امكانات از سوي مامورين لو رفت و بعد از لو رفتن اين ماجرا دسته جمعي فرار كرديم البته برنامه‌ريزي‌ كرده بوديم كه از شهر خارج شويم، اگر لو رفتيم برنگرديم و اگر دستگير نشديم به شهر برگرديم كه در شيراز دستگير شديم.

سوال: دستگيري شما براي بار دوم در چه تاريخي بود و كي آزاد شديد؟

فدايي: در سال1356 دسته جمعي دستگير شديم و تا روز 22 بهمن 57 كه مردم درب زندان را شكستند ما را آزاد كردند در بازداشت بوديم.

سوال: از سوي دادگاه براي شما و اعضاء گروه توحيدي بدر چه حكمي تعيين كرده بودند؟

فدايي: براي گروه ما فرصت براي صدور حكم ايجاد نشد، زيرا زمان دادگاه ما با تحركات انقلابي مقارن مي‌شد و مدام به تاخير مي‌افتاد، طبق روال معمول براي فعاليت‌هاي مسلحانه حكم اعدام و يا اگر تخفيف مي‏دادند حبس ابد تعيين مي‌شد.

سوال: وضعيت اسكان زندانيان به چه صورت بود؟

فدايي: وقتي به زندان اوين آمديم متوجه شديم اعضاء مجاهدين خلق همه در يك بند هستند، مذهبي‌ها، علما و روحانيون در يك بند و ماركيست‌ها نيز در بندي ديگر البته در زندان كميته مشترك هم متوجه اين تفكيك شدم اما در زندان اوين اين موضوع مشهود بود.

آقاي شاه آبادي به ما گفتند ما در بند منافقين بمانيم. خودشان به بند روحانيت رفتند رژيم ما را به بند منافقين مي‌برد اما منافقين ماندن و رفتن ما را تأييد مي‌كردند اما ما قانون را شكستيم با نظر آقاي شاه آبادي در اين بند مانديم. آن زمان پشت سر هم مردم را از تظاهرات و راهپيمايي مي‌گرفتند و به بند مي‌آوردند منافقين هم از اين افراد عضوگيري مي‌كردند لذا ما هم در بند منافقين شروع به افشاگري و عضوگيري كرديم و براي همين منافقين با ما درگير شدند.

سوال: اعضاء سازمان مجاهدين خلق( منافقين) براي جذب شما و گروهتان فعاليتي نكردند؟

فدايي: اگر چه در ظاهر مجاهدين خلق، همكاري رسمي با ساواك نداشتند اما در عمل به واسطه اين آدمها قصد داشتند مشي بچه‌هاي مبارز را از همراهي با روحانيت جدا كنند تا با مجاهدين خلق همراه شوند. وقتي به زندان قصر آمديم همه اعضاء گروه را سمت بند منافقين بردند. آقاي ابريشم چي را به قسمت ما آمد وسعي كرد با ايجاد يك رابطه عاطفي با ما ارتباط برقرار كند اما ما متوجه شديم ساواك و سازمان مجاهدين خلق توطئه‌اي را طراحي كرده‌اند.

اين را هم بگويم كه آنها قبل از ورود هر زنداني جديد با تشكيل يك جلسه معارفه صوري سعي مي‏كردند فرد جديدالورود را در مقابل عظمت ساخته‏گيشان خرد كنند.

جلسات معارفه در زندان قصر برگزار مي‌شد، افرادي كه به زندان تازه وارد بودند به زندانيان قديمي شناسانده مي‌شدند. ظاهر اين جلسه معارفه بود اما در اصل جلسه تحقير ديگران و زير كد خودشان بردن آنها بود. اعضاء سازمان خود را معرفي مي‌كردند مثلاً مي‏گفت: "من مسعود رجوي محكوم به اعدام و با يك درجه تخفيف محكوم به حبس ابد هستم" و آن فردي كه تازه به زندان آمده بود به خاطر يك اعلاميه دستگير شده ديگر نمي‌توانست مقابل اين آدمها عرض اندام كند از اين رو به سرعت جذب آن‌ها مي‌شد.

براي ما هم معارفه گذاشتند خود را معرفي كرديم ما هم هماهنگ كرديم و مي گفتيم: «من، حسين فدايي اقدام عليه امنيت كشور هنوز پرونده بهدادگاه نرفته است» گروه ما منسجم بود، يك گروه مسلحانه با مشي مسلحانه با حساب و برنامه؛ اين طور نبود كه صرفا يك كتاب يا اعلاميه از ما گرفته و بازداشتمان كرده باشند. پيوندمان هم با روحانيت وثيق بود از اين رو آن‌ها نتوانستند در بين ما نفوذ كنند. در زندان با شهيد شاه آبادي مشورتي كرديم قرار شد در همان بند منافقين بمانيم.

سوال: در زندان اوين، با مسعود رجوي نيز برخوردي داشتيد؟

فدايي: من كمر درد داشتم، بهداري زندان تصميم گرفت مرا به بيمارستان 504 ارتش ببرد با ماشيني كه دور تا دور آن بسته بود رفتيم. يك نفر ديگر را دستبند زده و كنار من بود متوجه شدم مسعود رجوي ا‌ست. مجاهدين خلق در زندان تبليغ مي‌كردند كه روحانيون مرتجع هستند دليل‌شان اين بود كه روحانيون با نگهبانان زندان گفتگو و خوش و بش دارند در حاليكه ما نبايد با اينها مراوده و صحبت داشته باشيم! اما در خفا به گونه‏اي ديگر رفتار مي كردن در ماشين مسعود رجوي با نگهبانان دل مي‌داد و قلوه مي‌گرفت و يكسره در حال گفتگو بود.

با وي داخل ماشين يكسري حرفهاي مبارزاتي رد و بدل كرديم و وارد بيمارستان شديم، قد بنده بلندتر از رجوي بود. چشم بسته روي صندلي نشسته بوديم. مسعود رجوي بلند شد چون دستبندمان مشترك بود من هم مجبور شدم بايستم. بعد متوجه شدم كه چشم او باز بوده كه توانسته اطراف را ببيند، ايستاد و با يك سرهنگ مشغول صحبت شد يادم است كه آن سرهنگ هم قد كوتاهي داشت.

ادامه گفتگو را از اين‌جا بخوانيد.

4076724

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."

سه|ا|شنبه|ا|22|ا|بهمن|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 120]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن