تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):کم گویی ، حکمت بزرگی است ، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفی...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815171061




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نقدي بر سريال پنجره/


واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: نقدي بر سريال پنجره/
خبرگزاري فارس: سريال پنجره حول دو موضوع «افسانه شخصي» و «گنج درون» مي‌گردد و اين دو مبحث از اساسي‌ترين آموزه‌هاي شبه‌عرفاني پائولو كوئليو است، شايد بتوان ادعا كرد عصاره تمام آموزه‌هاي وي جدا از آئين جادو و خداناباوري همين دو نكته باشد.


به گزارش خبرنگار راديو و تلويزيون خبرگزاري فارس، در پي پخش سريال «پنجره» از شبكه تهران، گروه علمي «معنويت و رسانه» موسسه بهداشت معنوي در يادداشتي كه به صورت اختصاصي در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است نقدي بر اين سريال انجام داده كه در ذيل مي‌آيد:

سريال پنجره به كارگرداني قدرت‌الله صلح‌ميرزايي - كسي كه همگان او را با كارهاي طنز قبلي‌اش مي‌شناسند- به اذعان شخص كارگردان كه پيش از اين مربي پرورشي بوده و هنوز هم دغدغه‌هاي تربيتي سابق را حفظ كرده تلاش دارد وارد جريان تعليم و تربيت بشود و براي همين منظور مي‌خواهد خانواده‌ها با موضوعات آموزشي ارتباط برقرار كنند. اين سريال كه در مواردي قالب‌هاي موجود در فضاي رسانه‌اي كشور را شكسته و گامي فراتر از آنچه بود را تجربه مي‌كند، جدا از قوت‌هاي بسياري كه در امر محتوا و تكنيك دارد در شيوه پيام رساني و بيان مفاهيم مورد نظر كارگردان و ارتباط با مخاطب ديني اشتباهاتي عديده‌اي نيز دارد.

* حل مشكلات خانوداه باراهكارهاي غربي!

با سوابقي كه از اين كارگردان سراغ داريم، نگاه منفي به اثر اخير ايشان نداريم، اما نكته‌اي كه حائز اهميت فراوان است محتوا و موضوعي است كه در خط سير داستان و تعليق نسبتا موفق فيلم دنبال مي‌شود. داستان فيلم درباره مشكلات زندگي يك نابغه است و به مسائل جاري زندگي او؛ خانواده، دوستان، جامعه و ... مي‌پردازد. اين داستان كاملا عقلاني و مهم از نگاه جامعه‌شناختي براي ضرورت ساخت، متاسفانه با راهكاري غربي در شكل حل مشكلات گره خورده كه گويا همين پيدا كردن راه حل مساله و يافتن گنج درون و رسيدن به روياي شخصي، خط تعليق كلي فيلم را تشكيل مي‌دهد.
فيلم حول دو موضوع «افسانه شخصي» و «گنج درون» مي‌گردد و ناگفته پيداست اين دو مبحث از اساسي‌ترين آموزه‌هاي شبه‌عرفاني پائولو كوئليو در سراسر كتاب‌هايي است كه از او سراغ داريم و شايد بتوان ادعا كرد عصاره تمام آموزه‌هاي وي جدا از آئين جادو و خداناباوري همين دو نكته باشد. گره عميق و جدانشدني اين سريال با اين دو موضوع مساله‌اي عجيب و قابل تامل است. براي تبيين بيشتر بحث بايد اول اندكي با افكار و انديشه‌هاي كوئليو آشنا شد و بعد ارتباط ميان مفاهيم القايي فيلم را با آموزه‌هاي او مقايسه كرد.

* گذري بر «كمياگر» پائولو

پائولو در سال ۱۹۸۸ رمان كيمياگر را به رشته تحرير درآورد. همين رمان بود كه نام او را بر سر زبان‎ها انداخت و هنوز ترجمه آن به زبان‎هاي مختلف ادامه دارد. وي با آن‎همه شهرتي كه از چاپ‎هاي متعدد اين كتاب به زبان‎هاي گوناگون به دست آورد هيچ‎گاه حاضر نشد اعلام كند اين داستان تقليدى است محض از دفتر ششم مثنوى مولوى. تنها اذعان او زماني بود كه در سفر به ايران و در يكي از دانشگاه‌ها در مقابل سوال دانشجوي ايراني كه از وامداري اين كتاب نسبت به مثنوي پرسيده بود، به ناچار لب به اعتراف گشود.

بيايد به اختصار ادبيات نمادين هر دو داستان را با هم مقايسه‌اي كنيم. داستان مثنوى حسب حال مرد مسلماني است ميراث‌خوار كه تمام اموال را حيف و ميل و تمام كرده، در خواب مى‎بيند هاتفي به او مي‌گويد غناي تو در مصر حاصل مي‌شود و گنجى (گنجينه باستان مصر) در آن كشور نهفته است. بي‎درنگ براى كشف گنج به راه مى‌افتد. پس از طى مسافتي بسيار، وقتي به مصر مي‌رسد از نگهبانى در شهر مي‌شنود كه او هم خواب ديده گنجي در فلان محل و فلان خانه بغداد نهفته است. بعد از اين ماجرا مي‎فهمد آن گنج در شهر و محل زندگى خود اوست و او اين مسير را بى‎خود طى كرده است. اما اين داستان به او فهمانده گرچه گنج نزد او بوده ولي بدون تحمل رنج سفر و مشقت راه به اين حقيقت نمي‌توانست دست بيابد. جدا از سه كليدواژه (افسانه شخصي، روح كيهاني و جادو) داستان كيمياگر هم همين روالِ داستاني را دارد، با اين تفاوت كه شخصيت اصلى داستان، چوپاني مسيحي است كه از آندلس به سوي سرزمين پررمز و راز اسلامي مصر كه ريشه در گنجينه اديان و فرهنگي كهن دارد، راهى مى‎شود.
دقت در همين اندك نشان از آن دارد كه جوان داستان مولوي براي يافتن گنج ايمان كه گمان مي‌كرد آن را در سرزمين كفر و در ويرانه‌هاي باستان‌گرايي خواهد يافت، در همان سفر و از زبان كفر، حقيقت گنج اسلام و دين را مي‌يابد، اما جوان داستان كيمياگر، فردي است كه قرار بود كشيش بشود ولي افسانه شخصي‌اش او را به چوپاني و بعد مسافرت مي‌كشاند با بيابان كه قسمت اعظم مصر و كشورهاي اسلامي آفريقا را تشكيل مي‌دهد و نماد سرزمين اعراب و اسلام است، آشنا مي‌شود. صحرا؛ پرخطر، رعب انگيز و به صورت زن هوس‌بازي كه مردان را ديوانه مي‌كند، معرفي مي‌شود. از زبان كاروان سالار مي‌شنود همه چيز، از جمله خطر به الله مربوط مي‌شود و... بعد از همه اين ماجراها، از زبان اسلام باطل بودن افسانه حقيقت گنج اسلام! و حقانيت مسيحيت تحريف و تخريب شده!!! را مي‌شنود. در اين ادبيات نمادين ويرانه‌هاي كليسايي كه او راه را از آن شروع و به آن ختم مي‌كند، همان باور به مسيحيت ممسوخ كنوني است.

آيا اين ادبيات بياني، تخريب غيرمستقيم اسلام نيست؟ مگر نه اينكه اين كتاب ادعاي پوچي و بي‌هويتي اسلام و مسلمين را دارد، چگونه مي‌شود چنين كتابي آن‌هم با آن نويسنده معلوم الحال راهنماي تربيت گردد؟ چگونه مي‌شود اين روياي شخصي كه برپايه هوس و غريزه بنا شده بار تربيتي داشته باشد؟ از كي فردي كه آموزه‌هاي او چشم انداز جهان سلطه است به فكر ستم‌ديدگان افتاده و دلش براي ما سوخته؟! ما دغدغه كارگردان را ارج مي‌نهيم اما اين دغدغه به چه بهايي بايد به نسل جوان تحميل شود؟!
معمول بر اين است وقتى نويسنده‎اي داستان خود را از افسانه‎ها يا داستان‎هاى كهن ديگر الهام مى‎گيرد، بر غناي داستان مي‎افزايد، خط تعليق آن را متفاوت از داستان اول قرار مي‌دهد و در آخر داستانى متفاوت و فراتر از داستان اول ارائه مى‎دهد. شبيه كاري كه ژان آنوى در نمايشنامه سوفوكلس هنگام بازآفرينى آنتيگونه مى‎كند. اما كوئليو همين زحمت اندك را نيز به خود نداده و تنها به عوض كردن كاراكترهاي داستان اكتفا نموده است. با اين تغيير كاراكترهاي داستان به مقابله و موضع‌گيري عليه جبهه باطل به جنگ دين آسماني و شريف اسلام مي‌رود. و اين مساله را نمي‌توان بدون تدبير و محاسبه‌گري دانست.

در كتاب كيمياگر انتخاب آندلس، بندر طاريفا و كشور اسپانيا، جوانك چوپان مسيحي، ملكيصدق و از اين سو مصر، كاراكترهاي گوناگون از چهره‌هاي اسلامي، بيابان، بلورفروش مسلمان و... نمي‌تواند تصادفي و بدون پيامي حساب نشده باشد. و چگونه مي‌تواند باشد وقتي وي در داستانش مي‌خواهد جامعه اسلامي را بيان كند اينگونه فضا را ترسيم مي‌نمايد: مسلماناني دين گريز و غيرمنظبط، بيابان‌هايي هراس انگيز، شهرهايي آلوده و مردمي عقب افتاده. وي در حركتي عمدي دنياى مسيحيت را در مقابل اسلام قرار مي‌دهد و با بيان استعاري به خواننده داستان القا مي‌كند كه شايد در ويرانه‌هاي مسيحيت گنجي باشد اما به يقين در آباداني اسلامي هيچ خبري نيست و پويندگان گنج‎هاي معنوي و گنجينه‎هاي معنويت بى‌دليل دل به گنجى مبهم در كشورهاى اسلامى بسته‌اند. ( بايد به اين نكته توجه داشت كه غربيان همواره به تجربيات و اندوخته‎هاى عرفاني مشرق زمين چشم طمع دوخته‎اند، در خفا به چپاول اين گنجينه‎ها مبادرت مى‎ورزند اما در مقابل به گونه‎اى رفتار مى‎كنند كه گويي فرهنگ و تمدن شرق فاقد هرگونه ارزش و اعتباري است. مثالي كه براي اين نكته مي‎توان آورد نويسندگاني چون تولستوى، بورخس، ماركز و بسيارى ديگر كه در تدوين رمان‎هايشان از داستان‎ها و حكايات ايرانى چون داستان هزار و يك شب بهره‎ها برده‎اند و طرح اصلى داستان‎هايشان را از داستان‎هاى ايرانى الهام گرفته‎اند و به صراحت نيز به اين مسأله اعتراف كرده‎اند.)

* افسانه شخصي؛ هدف غايي فيلم

خط تعليق داستان يافتن «گنج درون» و رسيدن به «روياي شخصي» است. جواني نخبه كه برادرش را از دست داده، دوستي ناباب دارد، پدر و مادر هركدام به فكر خويش‌اند. مدير و ناظم مدرسه به چشم يك تبهكار به او مي‌نگرند. همه چيزش را از دست داده است و تنها از برادر برايش يادگاري برايش مانده. كتاب به يادگار مانده از برادر او را به سوي هدف نهايي زندگاني‌اش يعني كشف گنجي كه در درون دارد مي‌خواند. آنچه در رسيدن به اين گنج او را ياري خواهد كرد، داشتن «روياي شخصي» است كه او را از اسير شدن در بند تقدير مي‌رهاند. جدا از اين نكته اساسي، محور ديگري كه در برخي قسمت‌هاي سريال مشاهده مي‌شود، حضور و معرفي كتابي از كوئليو است كه اين ماموريت از همان قسمت اول فيلم شروع مي‌شود. سوالي كه اينجا لازم است پاسخ داده شود اين است كه افسانه شخصي چيست؟

از نگاه نويسنده كمياگر «افسانه شخصي چيزي است كه همواره آرزوي انجامش را داري. همه انسان‌ها در آغاز جواني مي‌دانند! كه افسانه شخصي‌شان چيست؟» گمان مي‌كنيد نوجواني كه بلوغ فكري و رشد عقلي لازم نرسيده چه افسانه شخصي مي‌تواند داشته باشد؟ بويژه اگر تربيت ديني نيز در شكل‌گيري روح حاكم بر انديشه‌هاي او نقش نداشته باشد. چنين فردي از خود و دنياي پيرامونش چه مي‌خواهد؟ آيا انتخاب آغاز سنين جواني براي داشتن اين افسانه حركتي استعماري و بهره‌گيري از شور جواني براي عمق بخشيدن به اميال نفساني نيست؟ چرا از نگاه كوئليو «تحقق افسانه شخصي، يگانه ماموريت آدميان بر روي زمين است.»؟ (كيماگر، پشت جلد كتاب. همين طور متن كتاب ص 45) چرا وي علت خلقت جهان و آدمي را در بندگي دنيا براي رسيدن وي به اين هدف مي‌داند؟ و به راستي چرا با تمام قوت مي‌گويد: «من تا زنده هستم به افرادي كه افسانه شخصي‌شان را دنبال كنند كمك مالي خواهم كرد.» (اعترافات يك سالك (متن مصاحبه‌هاي كوئليو)، خوان آرياس، ترجمه دل آرا قهرمان ص 88) آيا اين مفهومي كه وي آن را بسيار كاربردي و كليدي مي‌داند، مساله تازه و شگرفي است يا همان مطالبات كودكانه و هوس‌هاي آغاز سنين جواني است؟ وقتي مبدع اين نظر مي‌گويد: «ممكن است اين رويا، خريد يك گيتار باشد يا يك كلكسيون كتاب.» ( همان) «يا ازدواج با دختر يك تاجر، يا يك مسافرت مهم» (كيمياگر ص 40) «و رسيدن به طلا و نقره» (همان ص 173)ديگر چه جاي بحثي براي فهم ابتذال اين مفهوم باقي مي‌ماند؟!
راستي اگر هدف وي از تئوريزه كردن افسانه شخصي معنويت بخشي به جوامع بشري بوده چرا در جواب خبرنگار روزنامه همشهري كه از وي پرسيد: مهمترين آرزوها معمولاً در سه بخش است؛ ثروت، قدرت، شهرت. آيا رسيدن به اين‌ها واقعا انسان را مي­تواند به خدا برساند؟ مي‌گويد: «من در اين‌باره قضاوت نمي­كنم.»!

جدا از توجيه مساله روابط و عادي‌انگاري آن، ايراد جدي ديگر فيلم تلاش فراوان فيلم براي ترويج و تبليغ بيش از حد كتاب كيمياگر كوئليوست. در قسمت اول فيلم وقتي پيمان سر قراري كه با فرشته دختر عمه‌اش داشت، مي‌رود او از كتابي سخن مي‌گويد كه مي‌تواند نگاه آدمي را به زندگي عوض كند. بدون آنكه نام كتاب را ببرد فقط اوصافي از كتاب و داستان آن را مي‌گويد كه جز تبليغ اين كتاب بر چيز ديگري قابل حمل نيست. سه بار ديگر و به شكل‌هاي مختلف فقط در اين قسمت به تبليغ كتاب كمياگر مي‌پردازد. بعد از يازده قسمت فاصله دوباره اين كتاب ولي اينبار به شكل پررنگ‌تري به ميدان مي‌آيد.
در قسمت دوازدهم هم مانند قسمت اول جمله‌اي از متن كتاب را در معرض ديد مخاطب قرار مي‌دهد؛ «تحقق افسانه شخصي، يگانه ماموريت آدميان بر روي زمين است... وقتي كسي به راستي چيزي را بخواهد تمامي كيهان با او همراه مي‌شود تا به رويايش تحقق ببخشد.» جالب اينجاست كه فيلم به اين جمله هم بسنده نمي‌كند و گام به گام و در مراحل مختلف مطالب مختلفي از باورهاي كوئليو را به خورد مخاطب مي‌دهد. كتاب را نيز به هر بهانه‌اي تبليغ مي‌كند و رابطه آن را با مثنوي، پيمان و گاه بواسطه شباهتي كه با زندگي بازيگران تراز اول فيلم دارد به زندگي مخاطب نيز گره مي‌زند.

* همه مديون كيمياگر!

راستي چرا يك سريال بلند اخلاق – تربيتي تاثيرگذار بايد هدف خود را تبليغ يك كتاب خاص قرار دهد؟ چرا و تا كي بايد روحانيت و دين را فداي آموزه‌هاي ضد ديني و دست كم غير ديني كنيم. بله اين فيلم به ترويج كتاب مذكور قانع نيست. از آبروي روحانيت براي تبليغ كتاب دين ستيزانه كيمياگر مايه مي‌گذارد. در قسمت دوازدهم وقتي پويا از سوي روحاني فيلم به خاطر حُسن انتخابش براي مطالعه كتاب مذكور تشويق مي‌شود و با تعجب مي‌پرسد: مگر شما هم اين كتاب را خوانده‌ايد؟ روحاني به او مي‌گويد: خوانده‌ام؟! من با اين كتاب زندگي كرده‌ام!
جالب‌تر آنكه اين فردِ به ظاهر روحاني، سر كلاس فقه، حرمت كلاس و استاد را هيچ انگاشته و به مطالعه كيمياگر آنهم سر كلاس دين شناسي مشغول مي‌شود. (فقه در اصطلاح به معني دين شناسي است و در مبحث نمادشناسي مي‌توان چنين ادعا كرد كارگردان با چنين نمادپردازي، اهميت اين رمان بيش از دين و شناخت آن نشان داده است.) گام را فراتر نهاده و پاي استاد حوزه را نيز به اين معركه مي‌كشاند و به اصطلاح اين طلبه جوان وقتي استاد از او كتاب را هديه مي‌گيرد وي نيز مريد اين كتاب مي‌شود!!! اين طلبه جوان كه در قسمت سيزدهم در مواجهه با يكي از مسئولان مدرسه رفتاري بدتر از او و يا با اندكي چشم‌پوشي مانند او دارد و با آنكه دين‌شناس و روان‌شناس است، رفتاري كه اين چهره منفور فيلم دارد را از او شاهديم. چگونه چنين طلبه‌اي مي‌تواند نماد روحانيت و معنويت دين باشد؟ آيا داشتن رفتاري همسان با چنين كاراكتر منفي چهره روحانيت را نيز منفي نمي‌كند؟ آيا غرولند كردن زير لب آن‌هم با عصبانيت، شايسته يك روحاني صاحب فضل و كمالات است كه در فيلم مي‌خواهد به تصوير بكشد؟ و آيا اگر روحانيِ صبورتري به تصوير كشيده مي‌شد فيلم دچار ضعف ساخت شديدي مي‌گرديد؟
هرچه مي‌خواهيم مثبت نگر باشيم نمي‌شود. مگر مي‌شود خوش‌بينانه از مساله عبور كرد درحالي‌كه دين و روحانيت فداي تبليغ يك كتاب كذايي مي‌شود! آيا مي‌توان نويسنده، تهيه كننده و كارگردان اين فيلم آنقدر بي‌سواد و اطلاع دانست كه حتي از فهم ادبيات استعاري كتاب عاجز باشد؟ آيا مي‌توان خوش بين بود كه ايشان حتي به فكر جستجويي هرچند اندك پيرامون شخصيت و باورهاي كوئليو نيافتاده و هرچه او گفته را بي‌كم و كاست وحي منزل مي‌داند؟

مگر كم است مقالاتي كه درباره شخصيت، زندگي، آثار و باورهاي او نوشته شده و با ديده انصاف و عدل به عدالت به نقد كشيده شده است. اينجاست كه جاي خالي حضور كارشناسان مذهبي به روشني آشكار مي‌شود. كاش اين كارگردان و كارگردانان ديگر قبل از ساخت هر فيلمي اجازه دهند تا كارشناسي كه هم دين را در حد مقبولي مي‌شناسد و هم در حوزه رسانه كارشناس است نظارتي بر محتواي آثار ايشان داشته باشند.

* كيمياگر؛ ناجي جوان ايراني!

گام دومي كه كارگردان خواسته يا ناخواسته در فيلم دنبال مي‌كند ناجي معرفي كردن كتاب كيمياگر جناب كوئليو است. براي اين هدف، ابتدا لازم است مخاطب هدفي مشترك با فيلم داشته باشد و در پي دست‌يابي به اين هدف. هدفي كه فيلم براي مخاطبش ترسيم مي‌كند رسيدن به گنج درون و تحقق بخشي به روياهاي دوران قبل از بلوغ عقلي و رسيدن به رشد عقلانيت است. بماند كه اين روياها هرچه مي‌تواند باشد جز رسيدن به مقامات معنوي و قرب الي‌الله. مگر مي‌شود جوان پرهيجان و غريزه جنسي روياي شخصي‌اش كه به تعبير كوئليو قرار است به خاطر آن هر سنت شكني را انجام دهد، مسير و مقامات عرفاني و سير و سلوك به سوي حق باشد؟! و مگر نه اين است كه اين هم حربه ايست كه به نام معنويت جوانان اهل مذهب را هم به وادي منيت و هواي نفس بكشند؟!
به هر حال فيلم، دغدغه رسيدن به اين دو هدف را در دل بيننده‌اش مي‌كارد. حالا نوبت پاسخگويي و دادن راهكار است. راهكار رسيدن به اين دو چيست؟ آيا راه ديگري جز عمل به آموزه‌هاي كتاب تحول‌بخش! كيمياگر در سرتاسر فيلم وجود دارد؟ آيا اصلا نامي از كتاب آسماني قرآن يا هركتاب ديگري كه بار ديني مذهبي داشته باشد و مسلمان بتواند برنامه روزانه زندگي‌اش را از آن بگيرد در فيلم برده مي‌شود؟

* خدايي يا بندگي؟

يكي از سوالات مهمي كه در مباني انديشه اسلامي فرد با آن آشنا مي‌شود و به عنوان ضرورت مسلماني مي‌پذيرد، جايگاه بندگي و مقام عبوديت است. فردي كه به اين جايگاه نرسيده و هنوز براي خود منيت و شاني در برابر آفريدگار دارد هنوز قدم در حريم مسلماني و ايمان ننهاده، چه رسد به اين‌كه بخواهد مراتب و منازلي از ايمان را هم طي كند. زيركي جناب كوئليو كه مختص ايشان هم نيست، بلكه اين طرفند مشترك بسياري از عرفان‌هاي نوپديد است، عوض كردن جايگاه عبد و معبود و آفريده با آفريدگار است. در بسياري از عرفان‌واره‌هاي شرقي و غربي كه اثري از خدا نمي‌توان يافت. جاي اين خدا معمولا عباراتي مانند هستي، كيهان، كائنات و الفاظي از اين دست مي‌نشيند. در كيمياگر نيز جاي آن حقيقت متعالي مفهومي مادي به عنوان كيهان مي‌نشيند و جوينده حقيقي حقيقت! را در رسيدن به اهدافش ياري مي‌كند. كائنات كه غول چراغ جادوي سالك گنج درون است، با كمك شانس و اقبال راه را براي رسيدن به گنج هموار ساخته، موظف‌اند تمام موانع اين راه پرنشيب و فراز را هموار سازند.
اين نوع تعريف از حقيقت متعالي به عنوان پشت پرده عالم، تقليل و مادي انگاري خدا در حد كيهان و بعد موظف كردن اين كيهان و روح كيهاني به برآوردن نيازها، خواست‌ها و شهوات آدمي واژگون كردن معاني متعالي و دگرگون كردن جايگاه خدا و بنده نيست؟

اين سريال نسبتا موفق كه قدرت تاثرگذاري و جذب خوبي هم داشته، متاسفانه در مقوله محتوا ايرادات بسيار جدي دارد و اگر اين ايرادات در انتهاي فيلم به شكل قابل قبولي جاي خود را به مزايا و محسنات ندهند، هرچه اين سريال بيشتر پيش برود آثار مخرب خود را بيشتر به نمايش خواهد گذاشت. اميد است مسئولان اين دلسوزي را به فال نيك گرفته، با هم‌افزايي اهداف از آسيب‌هاي احتمالي بعدي اين سريال و سريال‌هاي ديگري كه از چنين آسيب‌هاي محتوايي رنج جدي مي‌برند جلوگيري به عمل آيد. از سويي اين تجربه و تجربه‌هاي مشابه كه در سريال‌هاي قبلي مانند سرآشپز در تبليغ فنگ‌شويي و... باعث اتخاذ تدبيري مناسب و عملياتي از سوي مسئولان سيما و شبكه‌هاي مختلف رسانه ملي گردد تا ديگر شاهد چنين آسيب‌هاي جدي در حوزه رسانه از سوي شبكه‌هاي داخلي نباشيم.
واقعا تاسف انگيز است رهبري نظام دم از مبارزه و رويارويي با اين عرفان‌واره‌ها بزنند و علم مبارزه را بر دوش بكشند، در حالي‌كه رسانه ملي خود آتش اين شعله را برمي‌افروزد و هر از چند گاهي شاهديم هيزمي به اين آتش مي‌افزايد تا شعله اين فتنه خزنده در كشور خاموش نگردد. مگر نه اينست كه رسانه بايد در صف اول مبارزه با شبهات و جريان‌هاي خزنده و به ظاهر خاموش فرهنگي – اجتماعي باشد؟ آيا وظيفه خود را فراموش كرده‌ايم يا خويشتن را به خواب زده‌ايم؟
پيشنهاد به مسئولان شبكه‌هاي داخلي در توليد فيلم‌ها و سريال‌ها اين است كه نظارت محتوايي را جدي‌تر گرفته و نقش روحانيت و جايگاه دين را در نظارت بر محتواي آثار توليدي هرشبكه بيشتر، جدي‌تر و عميق‌تر نمايند. آنچه امروز بيش از هميشه جاي خالي آن در محصولات رسانه داخلي رخ مي‌نمايد، نبود ناظران و مشاوران مذهبي كه در كنار دين شناس بودن كارشناس رسانه نيز باشند و نقش جدي‌تري را در نظارت بر محتوا ايفا كنند. اين گام به يقين در سلامت بخشي و غناي محتوايي آثار توليدي رسانه ملي تاثير شگرفي خواهد داشت.

منابع:
كيمياگر / پائولو كوئليو / مترجم: آرش حجازي / تهران / كاروان / 1382.
اعترافات يك سالك / خوان آرياس / مترجم: دل آرا قهرمان / انتشارات بهجت / 1379، چاپ پنجم، 1386.
جام جم آنلاين: (http://jamejamonline.ir) صفحات ويژه مصاحبه با عوامل ساخت و بازيگران
ويكي‌پدياي فارسي: (http://fa.wikipedia.org) صفحات ويژه كارگردان و برخي بازيگران

------------------------------------------------------------------------------
گروه علمي «معنويت و رسانه» موسسه بهداشت معنوي
-----------------------------------------------------------------------------

انتهاي پيام/و

چهارشنبه|ا|28|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 239]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن