تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835051454
بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در چارچوب نظريه ليبراليسم فراز و نشيب در رويكردهاي تثبيت نشده
واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: بررسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در چارچوب نظريه ليبراليسم فراز و نشيب در رويكردهاي تثبيت نشده
روابط بين الملل(relations international) به عنوان قلمرويي از حيات اجتماعي در سطح جهاني از جذابيت زيادي برخوردار است. اگرچه نظريه پردازي در روابط بين الملل قدمتي ديرينه دارد و مي توان آن را تا يونان باستان و هند باستان هم پي گرفت. اما سابقه روابط بين الملل در اصل به قرن بيستم بازمي گردد كه در اين دوره تلاشهاي نظري عمده اي در سطوح متفاوت روابط بين الملل انجام شد. بحث نظريه ها در روابط بين الملل بيشتر بر دو نظريه ليبراليسم و رئاليسم تاكيد دارد و ساير نظريه ها، در اصل منشعب ازنظريه هاي فوق و به ويژه رئاليسم است. در حقيقت در روابط بين الملل بيشتر بر سنت واقع گرايي تاكيد مي شود اما روابط بين الملل در انديشه ها و آرمان هاي ليبراليسم ريشه دارد. آنچه در نظريه هاي روابط بين الملل مورد تاكيد قرار مي گيرد، علاوه بر فهم نظريه ، بهره گيري كاربردي از آن است، چرا كه بررسي مسائل مختلف در حوزه بين الملل در چارچوب نظريه هاي اصلي مي تواند درك دقيق تري از شرايط بين الملل در اختيار ما قرار دهد.
برهمين مبنا در مطلب حاضر تلاش شده به دور از ديدگاه هاي جانبدارانه سياسي و در مبحثي كاملا نظري، تحولات سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران طي 33 سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي (1357تا1390) در چارچوب نظريه ليبراليسم مورد بررسي قرار گرفته و در مقاطع زماني مختلف، غالب شدن يا به حاشيه رفتن انديشه هاي ليبراليستي در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مقايسه شود.
ليبراليسم در روابط بين الملل
از بدو شكل گيري رشته روابط بين الملل، نظريه ليبراليسم، نظريه مسلط در اين رشته بوده است و عليرغم سلطه واقع گرايي يا رئاليسم دردهه هاي مياني قرن بيستم و با وجود قدمت رئاليسم، ليبراليسم به مرور زمان به عنوان نظريه غالب در روابط بين الملل مطرح شد. نارضايتي از نظام جهاني كه عامل بروز جنگ اول جهاني بود، زمينه طرح نظريه ليبراليسم را فراهم ساخت. پيش از جنگ جهاني اول و در دوره موازنه قوا، انگلستان كشوري بود كه از جنبه هاي مختلف همچون قدرت نظامي و در اختيار داشتن مستعمرات فراوان و نفوذ بالا در بين ساير كشورهاي جهان به عنوان يك قدرت برتر در اروپا شناخته مي شد و به همين دليل كشوري بود كه نقش تعادل كننده موازنه قوا را ايفا مي كرد. اما به مرور با ظهور آلمان به عنوان كشوري كه در خارج از چارچوب مشخص و پذيرفته شده موازنه قوا به رهبري انگلستان حركت مي كرد، موازنه قوا به هم ريخت و جنگ جهاني اول ايجاد شد. ويراني هاي حاصل از جنگ جهاني اول، نظريه هاي رئاليستي را كه جنگ را اصلي اجتناب ناپذير توصيف مي كردند به حاشيه برد وبا صلح ورساي و انتشار اعلاميه وودرو ويلسون رئيس جمهور ايالات متحده آمريكا در سال 1919 ميلادي، اميد به ايجاد تغييرات بنيادين در نظام بين الملل و روابط حاكم ميان دولتها شكل گرفت.
اگر تا پيش از آن دوره، نظريه حاكم بر روابط بين الملل نظريه رئاليستي بودكه دولت را بزرگترين نهاد مي دانست و جنگ براي حفظ حاكميت ملي، اجتناب ناپذير معرفي مي كرد، پس از پايان جنگ جهاني اول، نظريه هاي ليبراليستي اندك اندك حاكم شد; نظرياتي كه بر مبناي آن برخلاف نظريات رئاليستي، بشر، يك كل واحد است و بايد از طريق جامعه بين الملل و سازمان هاي بين المللي به سمت اصلاح جوامع و ايجاد صلح پايدار حركت كرد. در سال 1919 نخستين كرسي رشته روابط بين الملل به نام ويلسون در دانشگاه ابرستويت ويلز بريتانيا تاسيس شد. آلفرد زيمون (Zimmern Alfreb) كه از اصلي ترين نويسندگان ليبرال محسوب مي شد، نخستين استاد سياست بين الملل در جهان بود. امانوئل كانت را با توجه به تاكيد وي بر امكان نيل به صلح ميان دولت هاي دموكراتيك، پايه گذار انديشه ليبراليسم مي دانند. اگرچه ليبراليسم مانند ساير نظريه هاي روابط بين الملل با تقريرات و در قالب هاي متعددي عرضه شده و نمي توان برداشتي يكپارچه انگارانه از آن داشت، اما براساس كانون توجه نظريه هاي ليبراليسم يعني نيل به صلح و كاهش تعارضات و رسيدن به جهاني امن تر و يكپارچه تر، چهارمحور اصلي در مباحث ليبراليست ها مورد توجه قرار مي گيرد:
1- صلح دموكراتيك با تاكيد برلزوم تغيير در ساختار سياسي جوامع براي رسيدن به صلح و گسترش دادن منطقه صلح، با اين فرض كه دموكراسي ها، اگرهم لزوما صلح طلب نبوده اند، اين انگاره را كه دموكراسي ها با هم نمي جنگند تقويت كرده اند. واضع اصلي نظريه صلح دموكراتيك، امانوئل كانت فيلسوف آلماني قرن هجدهم ميلادي است.
2- فراملي گرايي با تاكيد بر ظهور كنشگران جديد در عرصه بين الملل و به تبع آن تغيير در سياست بين الملل كه در آن كنشگراني غير از دولتها شامل شركتهاي چند مليتي و... در عرصه روابط بين الملل تاثير گذارند.
3-تاكيد بر نقش تجارت، ارتباطات و در مجموع، وابستگي متقابل جهاني در كاهش منازعات وايجاد صلح.
4-نهادگرايي با تاكيد بر نقش نهادهاي بين الملل براي رسيدن به تحولات معنادار در سطح بين الملل كه از نگرش خوش بينانه ليبرال ها به نقش نهادهاي بين المللي در ايجاد و گسترش همكاري هاي بين المللي نشات مي گيرد.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
بعد از انقلاب اسلامي
سياست خارجي يكي از مناقشه برانگيزترين حوزه هاي سياستگذاري محسوب مي شود كه نقش مهمي در رقم خوردن سرنوشت كشور و ملت داشته و از ابزارهاي بي بديل تامين يكپارچگي ارضي، امنيت سرزميني، اعتبار بين المللي و پيشبرد اهداف و برنامه هاي ملي در زمينه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است. پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، قانون اساسي، چارچوب راهبردي سياست خارجي را تعيين كرد ولي در طول تمام سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ارزيابي هاي متفاوتي از خط مشي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مطرح شده و هنوز ميان صاحب نظران و تحليل گران مسايل سياسي، اجماع نظري در مورد ماهيت و عوامل تعيين كننده سياست خارجي ايران حاصل نشده است.در حقيقت در تمامي سال هاي پس ازپيروزي انقلاب اسلامي، رويكردهاي متفاوتي برعرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران حاكم بوده است. اما تفكر غالب در تبيين سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، رئاليسم و آرمان گرايي بوده كه در برخي مقاطع زماني، وجوه ليبراليستي در آن پررنگ تر شده است. سياست خارجي ايران از بدو پيروزي انقلاب اسلامي در عرصه بين الملل با تاكيد بر برخورد و تقابل با نظام سلطه شكل گرفته و همواره تمام قانونمندي هاي نظام سلطه حاكم بر جهان را به چالش كشيده است و اين رويه هرچند در مقاطعي كم ر نگ تر شده اما تا امروز ادامه داشته است. تعميق روابط با كشورهاي جهان سوم نيز از اين منظر مورد توجه قرار مي گيرد كه جبهه مقاومت و مقابله با استكبار ايجاد شود و حضور پررنگ ما در آفريقا و آمريكاي لاتين در طي اين سالها با هدف اجراي اين سياست بوده است. در رابطه با جهان اسلام به ويژه كشورهاي منطقه، دو سياست به موازات هم پيگيري مي شود: رابطه با دولتها براساس اصل تعامل با آنها و رابطه با ملتها براساس اصل همفكري، همدردي و تاثيرگذاري بر آنها. صلح جهاني كه در نظريات ليبراليستي با نام صلح دموكراتيك شناخته مي شود، در سياست خارجي ايران نيز مورد توجه قرار داشته اما نه بر مبناي شاخص هاي مورد نظر ليبراليستها، بلكه بر پايه نظام عادلانه اي كه نظام سلطه را نفي مي كند. فراملي گرايي به عنوان يكي ديگر از شاخص هاي نظريه ليبراليسم، اگرچه در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مورد توجه قرار گرفته اما در اين رويكرد، نقش نهادهاي منطقه اي در راستاي نيل به هدف تضعيف نظام سلطه پررنگتر است. اين رويكرد، در توجه به نقش نهادهاي بين المللي در سياست خارجي ايران با سو»ظن وبدگماني همراه بوده كه در ساير حوزه ها همچون نقش ارتباطات و تجارت و به طور عام وابستگي متقابل جهاني هم اين بدگماني مشهود است. به منظور بررسي دقيق تر شاخص ها و گزاره هاي اصلي ليبراليسم در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، سياست خارجي ايران را در طول سال هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي به چهار دوره تقسيم مي كنيم: 1- از بدو پيروزي انقلاب اسلامي تا آغاز جنگ تحميلي (1357-1358) 2- در طول جنگ تحميلي (1359تا1367) 3- دوران رياست جمهوري اكبر هاشمي رفسنجاني و سيد محمد خاتمي (1368تا 1384) 4- دوران رياست جمهوري محمود احمدي نژاد (1384تا1390)
سياست خارجي جمهوري اسلا مي ايران
از سال 1357 تا 1358
وقتي امام خميني (ره) در 15 بهمن 1357 مهندس مهدي بازرگان را به نخست وزيري دولت موقت انتخاب كرد، چرخش بزرگي به سمت تجويز نگرش هاي ليبراليستي در سياست خارجي ايران صورت گرفت. اولويت اول دولت بازرگان پايان دادن به اتحاد عملي و توام با اطاعت ايران با ايالات متحده و استوار ساختن مناسبات ايران و آمريكا برپايه برابري بود. بازرگان و همفكرانش به عنوان گروهي با بافت فكري كاملا متعهد و مذهبي، اما معطوف به ارزش ها و معيارهاي ملي، نگرشي كاملا ليبرال به نظام بين الملل داشتند تا با اتكا به اين نگرش، رويكردي نو در عرصه سياست خارجي تدوين كنند، رويكردي كه تنش زدايي در روابط بين الملل، خوش بيني به فضاي بين الملل و به ويژه نهادهاي بين المللي، ترغيب به فراملي گرايي به منظور توسعه ارتباطات با نهادهاي مختلف جهاني و صلح دموكراتيك را تجويز مي كرد كه در فضاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي كه رويكرد راديكال، رويكرد غالب در فضاي سياسي ايران بود، هدفي جز ايجاد آرامش و رفع سو»ظن هاي بين المللي نسبت به شرايط جديد ايران را دنبال نمي كرد.
چرا كه روابط ايران با ساير كشورها به خاطر تحولات انقلاب وارد مرحله اي بحراني شده بود. اما توجه دولت موقت به رويكردهاي برآمده از تفكر ليبرال، نمي توانست در فضاي راديكال آن دوره در ايران به تفكر غالب تبديل شود. چرا كه سياست خارجي دولت موقت با توجه به شاخص هاي نظريه ليبراليسم در صدد تعامل با تمامي كشورهاي جهان و بهبود روابط با آنها از جمله آمريكا بود. اما ماهيت انقلاب اسلامي ايران، ماهيتي ضد آمريكايي داشت كه ايالات متحده آمريكا به عنوان حامي اصلي رژيم پهلوي را هدف قرار داده بود و در فضاي انقلابي آن دوره، تفكرات ليبرالي دولت موقت، با وجود آنكه از ماهيت و درون مايه مذهبي دولت نشات مي گرفت، نتوانست در مقابل سيل تحولات ماه هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي استوار باقي بماند و به دليل تاكيد بر مسائلي همچون اصالت و اولويت روابط و مناسبات دولت با دولت از جمله دولت آمريكا، اصالت دادن به ايرانيت و مليت در تكوين هويت ملي، قبول وضع موجود و نظام مستقر بين المللي كه از نهاد گرايي ليبرال با تاكيد برنقش نهادهاي بين الملل نشات گرفته بود و عدم اصالت به مصالح اسلامي و منافع ايدئولوژيك و آرمان گرايانه، در فضاي راديكال آن دوره به حاشيه رفت و روز 13 آبان 1358 با تسخير سفارت آمريكا در تهران به دست دانشجويان خط امام كه تفكراتي آرمانگرايانه را دنبال مي كردند به طور كامل حذف شد. در حقيقت دوران كوتاه حاكميت دولت موقت در ايران، تنها دوره اي در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه در آن به صراحت از ضرورت توجه به اصول ليبراليستي در سياست خارجي جمهوري اسلامي سخن به ميان آمد و پس از آن هيچگاه شاهد طرح ديدگاه هاي ليبراليستي در سياست خارجي ايران نبوديم; هر چند كه در دوره سوم- كه در ادامه در مورد آن بحث خواهد شد- شاخص هاي ليبراليستي در سياست خارجي ايران تقويت شد.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
از سال 1359 تا 1367
پس از تسخير سفارت آمريكا در ايران و قطع روابط سياسي ايران و آمريكا و در ادامه، شروع جنگ تحميلي، فضا براي ترويج تفكرات ليبراليستي به طور كامل محدود شد و انديشه هاي آرمان گرايانه جاي انديشه هاي ليبراليستي را گرفت. اگر در دوره دولت موقت با تاكيد بر رويكردهاي ليبرال، بر تعامل با تمامي كشورهاي جهان از جمله آمريكا و توجه به نقش نهادهاي بين المللي و فراملي و توسعه ارتباطات در عرصه بين المللي تاكيد مي شد، در اين دوره ايستادگي در مقابل قدرت هاي غرب و شرق و تاكيد بر صدور ارزشهاي انقلاب اسلامي كه طبيعتا ناقض ارتباط برابر از نوع مورد نظر انديشه هاي ليبراليستي بود، تفكرات آرمان گرايانه را سرلوحه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران قرار داد. قرار گرفتن ايران در شرايط جنگي و حمايت كشورهاي مختلف جهان به ويژه از ناحيه نظام سلطه از عراق به عنوان كشور متجاوز به ايران، زمينه را براي تسلط يافتن گفتمان آرمان گرا در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران مساعد ساخت و نه تنها رويكردهاي ليبرال را به حاشيه برد، بلكه حتي در تقابل با رويكرد رئاليستي در سياست خارجي قرار گرفت كه همواره بيش از ساير رويكردها و نظريه هاي نظام بين الملل با رويكرد حاكم بر سياست خارجي ايران تطابق داشته است. پس از كناره گيري دولت موقت، افرادي هم كه تمايل به تداوم رويكردهاي ليبرالي در فضاي انقلابي و راديكال آن دوره داشتند نيز به مرور به حاشيه رفتند كه از آن جمله مي توان به ابوالحسن بني صدر نخستين رئيس جمهور ايران و صادق قطب زاده وزير امور خارجه وقت اشاره كرد. تفسير مورد قبول در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در آن دوره، تفسيرهاي آرمان گرايانه اي بود كه نظم موجود جهاني را كه نظمي ليبرال بود به رسميت نمي شناخت و جهت گيري عدم تعهد با هدف تغيير وضع موجود را پيگيري مي كرد. اصول ليبراليستي، بر تعامل همه جانبه در نظام بين الملل تاكيد داشت اما آنچه در دوره دوم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران پس از سقوط دولت موقت تا پايان دوره جنگ هشت ساله اصل بود، مغاير با رويكردهاي ليبراليستي بود كه نظم موجود جهاني را به رسميت مي شناخت. به همين دليل بازيگران عرصه بين الملل به ايران به عنوان يك نيروي برهم زننده نظم جهاني و تهديد كننده بالقوه امنيت بين الملل مي نگريستند. در آن دوره، روابط جمهوري اسلامي ايران با نهادهاي بين المللي كاهش يافت چرا كه از ديد جمهوري اسلامي، سازمان هايي همچون سازمان ملل، ابزاري در جهت مشروعيت بخشيدن به تصميمات كشورهاي داراي حق وتو بودند كه موجب سلب اعتماد سياسي ايران به اين سازمان ها مي شد اما در عوض، تعامل با كشورهاي عضو عدم تعهد در راستاي پيگيري سياست هاي كاربردي جمهوري اسلامي مبني بر نفي سلطه قدرت هاي بزرگ در دستور كار قرار گرفت.
در حقيقت دراين دوره، تلاش بر اين بود كه جمهوري اسلامي ايران شرايط خود را به نظام بين الملل تحميل كند و همين امر موجب شد ايران علي رغم تداوم همكاري با سازمان ملل و شوراي امنيت، موضع انتقادي نسبت به سازمان هاي بين المللي اتخاذ كند; چرا كه در اين دوره با حاكم شدن شعارهاي انقلاب اسلامي بر گفتمان سياسي كشور، شاهد پيگيري سياست ايدئولوژيكي بوديم كه سعي در به چالش كشيدن غرب و شرق داشت.
اما در همان سال هاي ابتدايي اتخاذ اين سياست، الزامات زيستن در نظام به هم پيوسته بين الملل، موجب فاصله گرفتن از رويكردهاي آرمان گرايانه به سمت رويكردهاي رئاليستي در سياست خارجي ايران شد; به طوري كه به ابتكار و تاييد حضرت امام خميني(ره) آيت الله خامنه اي رئيس جمهور وقت در مرداد 1362 سياست خارجي"گشايش درها" را كه متضمن مناسبات عقلايي، موجه و سالم با همه كشورها با هدف خدمت به مصالح و ايدئولوژي ايران بود پي ريخت. امام خميني(ره) در 6 آبان 1363 به صراحت اعلام كردند كه نداشتن رابطه با ديگر دولت ها را هيچ عقل و هيچ انساني نمي پذيرد چون معنايش شكست خوردن، فنا و مدفون شدن است. طرح اين ديدگاه ها از اين جهت اهميت داشت كه در سال هاي پس از سقوط دولت بازرگان عده اي با طرح ديدگاه هاي راديكال، مشوق انزواگرايي شده بودند و از هر روشي براي غلبه يافتن ديدگاه هاي ايدئولوژيك از نوع راديكال استفاده مي كردند و فرمايشات امام خميني(ره) راه را بر تداوم افراط گرايي بست.
اما علي رغم تاكيدات مقامات جمهوري اسلامي مبني بر ضرورت جلوگيري از انزوا و گوشه نشيني، شرايط جنگ تحميلي موجب شد اين وضعيت كه در آن غلبه بر آرمان گرايي و نگرش هاي ايدئولوژيك بود تا پايان جنگ تحميلي ادامه يابد.
سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران
از سال 1368تا1384
در اواخر جنگ تحميلي، مناظرات بين دو رويكرد آرمان گرايانه و واقع گرايانه در جمهوري اسلامي ايران به اوج خود رسيد و پس از رحلت امام خميني(ره) و با آغاز دوره رياست جمهوري اكبر هاشمي رفسنجاني به عنوان يك شخصيت سياسي عملگرا، زمينه براي غلبه يافتن رويكرد واقع گرايانه بر دستگاه سياست خارجي فراهم شد و اندك اندك، رويكردهاي آرمان گرايانه و ايدئولوژيك به حاشيه رفت. پايان جنگ، شرايط و مقتضيات جديدي براي كشور ايجاد كرد و به همين دليل، عادي سازي روابط با دولت هاي ديگر، حتي دولت هايي كه نسبت به آنها رويكردهاي مخاصمه آميز وجود داشت و آشتي با جامعه بين الملل در دستور كار قرار گرفت.
در اين دوره پيوستن ايران به كنوانسيون هاي بين المللي شتاب گرفت و حتي زمينه بين المللي براي عضويت ايران در سازمان تجارت جهاني هم اندك اندك فراهم مي شد. هرچند كه در اين دوره، هنوز مشكلاتي در مسير ارتباط با جهان خارج و به ويژه غرب وجود داشت كه در ماجراي معروف به دادگاه ميكونوس آلمان، به فراخواني سفراي كشورهاي اروپايي از طرف دولت هاي متبوع آنها از تهران انجاميد اما همچنان رويكرد حاكم دراين دوره، رويكرد واقع گرايي بود كه به جهت افزايش تعاملات بين المللي و ارتباطات جهاني، رگه هايي از رويكردهاي نظري ليبراليستي هم در آن ديده مي شود; رگه هايي كه در ادامه اين دوره و با روي كارآمدن سيد محمد خاتمي پررنگتر شد. سياست تنش زدايي در عرصه بين الملل كه در دوره هاشمي رفسنجاني آغاز شده بود، در دوران سيد محمد خاتمي به اوج رسيد و روابط ايران با كشورهاي مختلف جهان به ويژه كشورهاي غربي، در بهترين حالت به سر مي برد.
تمامي اصول اساسي و پايه اي نظريه ليبرال، در اين دوره بدون آنكه نامي از آن به ميان آمده باشد به دستور كار سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بازگشت، با اين تفاوت كه برخلاف دولت ليبرال مهندس مهدي بازرگان، اصول تثبيت شده انقلاب- از جمله عدم برقراري رابطه با آمريكا- با تاكيد بر جنبه هاي رئاليستي مورد توجه قرار گرفت. به عنوان مثال اگر دولت ليبرال بازرگان بر ضرورت برقراري رابطه با همه كشورها حتي آمريكا تاكيد داشت، دولت سيد محمد خاتمي، به جاي ابراز تمايل به برقراري رابطه با آمريكا، از روش هاي ديگري براي تعامل استفاده مي كرد كه نمونه هاي بارز آن بهره گيري از ابزار رسانه ها و نهادهاي مدني و غيردولتي و فدراسيون هاي ورزشي دو كشور بود.
هر چهار محور اصلي مباحث نظريه پردازان ليبرال در اين دوره مورد توجه قرار گرفت:
1- صلح دموكراتيك: همانگونه كه پيش از اين ذكر شد، به دليل آنكه حكومت هاي ليبرال دموكراتيك طي 200 سال گذشته با هم نجنگيده اند، اين انگاره كه دموكراسي ها با هم نمي جنگند تقويت شده است.
معمولا در اين مورد كه چرا دموكراسي ها با هم نمي جنگند دو تبيين ارائه شده است: الف) تبيين هنجاري يا فرهنگي كه تاكيد مي كند فرهنگ سياسي دموكراتيك مبتني برچانه زني، مذاكره و سازش در سياست داخلي توسط دموكراسي ها به روابط خارجي بسط مي يابد ب) سرچشمه صلح دموكراتيك را بايد درساختارهاي دموكراتيك جست وجو كرد. امانوئل كانت واضع اصلي نظريه صلح دموكراتيك معتقد بود صلح مستلزم وجود حكومت هايي مبتني بر قوانين اساسي جمهوري خواهانه است كه سه چيز را تضمين مي كنند: 1- احترام به آزادي فردي 2- منشا» مشترك و واحد قانونگذاري و تفكيك ميان اقتدار اجرايي و تقنيني 3- برابري سياسي همه شهروندان.
برمبناي نظريه ليبراليسم مي توان گفت در اين دوره با تقويت ساختارهاي دموكراتيك در ايران، زمينه براي نيل به صلح دموكراتيك فراهم شد و شاهد توسعه روابط سياسي ايران با ساير كشورهاي جهان بوديم.
2-فراملي گرايي: وقتي از سياست و روابط بين الملل سخن گفته مي شود، بر مبناي نظريات رئاليستي، روابط ميان دولت ها مطرح است. اما فراملي گرايي بر روابطي وراي روابط دولت ها تاكيد دارد كه بر روابط دولت ها نيز تاثير مي گذارد. اگر چه در دوره سوم مفروض سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، فراملي گرايي به معناي ليبراليستي آن به گفتمان حاكم تبديل نشد، اما مسير حركت به سمتي بود كه شاخصه هاي فراملي گرايي و بهره گيري از كنشگران غيردولتي به منظور تاثيرگذاري بر روابط بين دولتي بيش از پيش محسوس و ملموس به نظر مي رسيد.
3- تجارت، ارتباطات و وابستگي متقابل جهاني: وابستگي متقابل جهاني با هر كدام از شاخص هاي آن در دوره 16 ساله رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني و به ويژه خاتمي مشهود بود. كانت اعتقاد داشت پيوندهاي اقتصادي ميان كشورها باعث همگرايي فزاينده مي شود و به نظر لئوناردو وولف، انقلاب صنعتي باعث ايجاد تحول در سرشت روابط بين الملل شده است. در برخي از نظريه هاي همگرايي نيز استدلال مبتني بر تجارت حايز اهميت است. همين ديدگاه ها موجب توسعه همگرايي اقتصاد جهاني و ايجاد سازمان هايي همچون سازمان تجارت جهاني شده است. علي رغم موانع داخلي و بين المللي كه در مسير پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني وجود دارد، در آن مقطع زماني شاهد برداشته شدن گام هاي بلندي براي پيوستن ايران به جريان اقتصاد جهاني بوديم و حتي موانع سياسي پيش روي پيوستن ايران به اين سازمان، به دليل روابط سياسي مطلوب ايران با كشورهاي مختلف به ويژه كشورهاي غربي در حال مرتفع شدن بود. در حوزه ارتباطات نيز شاهد پيگيري اصول همگرايي بر مبناي تئوري ارتباطات كارل دويچ بوديم. از ديدگاه دويچ، جوهره مردم، وجود ارتباطات است يعني توانايي انتقال پيام، فهم آن و پيش بيني پذيري رفتاري به شكلي متقابل. استفاده از قدرت رسانه ها در شكل گيري ديپلماسي و سياست خارجي، اگرچه نظريه ليبراليستي است اما نه تنها در دوره سوم 1368 تا 1384 بلكه در دوره بعد نيز مورد توجه قرار گرفت و در دستور كار حاكميت قرار داشت چرا كه قدرت رسانه ها به عنوان اصلي عمومي مورد پذيرش قرار گرفته است. اما در دوره رياست جمهوري سيدمحمد خاتمي، اين اصل به شيوه ديگري مورد توجه قرار مي گرفت چرا كه رئيس جمهور وقت تلاش مي كرد با بهره گيري از قدرت تاثيرگذاري رسانه ها، بر افكار عمومي دنيا تاثير بگذارد كه مصداق بارز آن را در مصاحبه رئيس جمهور وقت با تلويزيون سي ان ان آمريكا شاهد بوديم كه تا آن زمان بي سابقه بود. اين شيوه در دوره محمود احمدي نژاد هم تداوم يافت با اين تفاوت كه محتواي مطرح شده توسط دو رئيس جمهور ايران در دو مقطع زماني مختلف، متفاوت بود. اگر در دوره سوم تلاش دولت وقت براي تاثيرگذاري بر افكار عمومي دنيا از طريق اشاعه نظريات و ديدگاه هاي دولت كه مبتني بر سياست تنش زدايي و برقراري تعامل مطلوب با كليه كشورهاي جهان بود صورت مي گرفت، در دوره چهارم- از سال 1384 به بعد- اين تاثيرگذاري با هدف اشاعه نظرات دولت وقت كه بازگشتي به اصول پيش از دو دولت هاشمي و خاتمي بود- كه در ادامه مورد بررسي قرار مي گيرد- صورت مي گرفت كه اگر چه از نظر ابزار ارتباطاتي يكسان بود، اما ماهيتي متفاوت داشت.
4- نهادگرايي: ديدگاه خوش بينانه ليبرال ها نسبت به نقش نهادهاي بين المللي در ايجاد و گسترش همكاري هاي بين المللي، در قالب اصل نهادگرايي ، در طول سال هاي 1368تا 1384 در سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز كاملا مشهود بود و توجه شاياني به نقش نهادهاي بين المللي از جمله سازمان ملل متحد در اين دوره توسط ايران صورت گرفت. اعلام پيشنهاد سال 2001 ميلادي به عنوان سال گفت وگوي تمدن ها توسط خاتمي در صحن سازمان ملل و راي موافق كشورهاي عضو به اين پيشنهاد نمود بارزي از اعتماد دولت وقت ايران به نهادهاي بين المللي است.
در مجموع مي توان گفت قوي ترين رويكرد ليبراليستي در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را طي سال هاي 1368 تا 1384 شاهد بوديم كه هر چقدر به انتهاي اين دوره نزديك تر مي شديم اين رويكرد تقويت مي شد. تغييرات گفتماني در مسايل استراتژيك كه زمينه تغيير جهت گيري سياست خارجي ايران را فراهم كرد خيلي زود مورد استقبال كشورهاي اروپايي قرار گرفت چرا كه گفتمان سياست خارجي ايران در اين دوره براساس اصل صلح دموكراتيك سازماندهي شده بود كه بيانگر جلوه هايي از اصلاحات سياسي در داخل كشور و بازسازي روابط در خارج از كشور بود. فرآيند مردم سالاري ديني در دولت هاشمي كه باعث روي كار آمدن دولت اصلاحات شد، توسعه سياسي و تقويت جامعه مدني را در ايران به همراه داشت و با توجه به رويكرد صلح دموكراتيك كه پيوند تنگاتنگي بين ساختار سياسي داخل و رفتارهاي حوزه سياست خارجي برقرار مي كند، با تقويت نسبي شاخصه هاي دموكراسي در داخل كشور، زمينه براي پيگيري سياست هاي مسالمت آميز و مصالحه جويانه در عرصه بين الملل با پشتوانه نظري چارچوب هايي همچون گفت وگوي تمدن ها فراهم شد.
ضمن اين كه توجه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به حقوق ملت از جمله آزادي هاي فردي و برابري شهروندان، پشتوانه قانوني داخلي اين نظريات را نيز تقويت مي كند. در نيمه ابتدايي سال هاي 1368 تا 1384 كه برخلاف نيمه دوم، تاكيد روي اصول اقتصادي بود، رويكردهاي ليبراليسم اقتصادي در كليت سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران تقويت شد تا همگرايي اقتصادي نيز در اين دوره مورد توجه قرار گيرد. در حقيقت در دوران موسوم به سازندگي، با توجه به ضرورت بازسازي ويراني هاي حاصل از جنگ هشت ساله و تامين رفاه اقتصادي براي مردم، توسعه اقتصادي در سلسله مراتب اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران ارتقا يافت و تحت تاثير اين اولويت اقتصادي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران نيز از مقابله جويي به سمت آشتي جويي تغيير جهت داد كه اين تغيير جهت در نيمه دوم اين دوره برمبناي اصول سياسي- و نه صرفا اقتصادي- تداوم يافت.
دوره چهارم سياست خارجي
جمهوري اسلامي ايران از سال 1384 تا1390
16 سال حاكميت دولت هايي كه به ترتيب در حوزه اقتصاد و سياست، براي همگرايي با نظام بين الملل، اصول ليبراليستي حاكم بر جهان را پيگيري مي كردند، براي برخي از مخالفان اين رويكرد، دغدغه هاي تازه اي ايجاد كرد مبني براينكه جمهوري اسلامي ايران كه پس از انقلاب اسلامي سال 1357، رويكردهاي جديدي مبني بر ضديت با نظام سلطه، زير سوال بردن نهادهاي حاكم بين المللي، مقابله با قدرت هاي شرق و غرب و ضرورت صدور ارزش هاي انقلاب به نقاط مختلف جهان را مطرح كرده بود، در حال از دست دادن تمايز گفتماني خوداست. در آن مقطع زماني اين اصل ايدئولوژيك مطرح شد كه ما نمي توانيم به بهاي آنكه با نظام بين الملل دچارچالش نشويم ارزش هاي اوليه خود را كه لزوما ارزش هاي ديني هم نيستند ناديده بگيريم. به همين دليل رويكرد تازه اي در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران با آغاز رياست جمهوري محموداحمدي نژاد در سال 1384ايجاد شد كه تمامي آنچه را كه در 16 سال پيش از آن در عرصه هاي سياسي و اقتصادي مورد تاكيد قرار داشت به حاشيه برد و دوباره شاهد بازگشت به مقطع دوم سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران يعني دوره پس از سقوط دولت موقت و تقويت رويكردهاي آرمان گرايانه و ايدئولوژيك بوديم. محمود احمدي نژاد درعرصه ديپلماسي، سياست خود را بر لزوم تغيير مناسبات ناعادلانه حاكم برجهان استوار ساخت و در همين راستا به صراحت نظام ليبرال را كه حامي نظام حاكم برجهان است موردانتقاد قرار دارد. احمدي نژاد صراحتا اعلام كرد كه دوره ليبراليسم به پايان رسيده و گفت: "دوره ليبراليسم تمام شد و ته مانده آن هم به زودي از دنيا برچيده خواهد شد. ليبراليسم به پايان خط خود رسيده و حرفي براي دنياي امروز ندارد." رويكرد ضديت با نظام ليبراليستي و هرآنچه كه مورد حمايت اين نظام قرار دارد، در دوره رياست جمهوري محمود احمدي نژاد در پيش گرفته شد كه آثار آن نيز به مرور زمان خود را نشان داد. به عنوان مثال روند پيوستن ايران به كنوانسيون هاي بين المللي و سازمان هاي جهاني حتي سازمان جهاني تجارت عملا متوقف شد و در عرصه سياسي، تلاش ها درجهت تضعيف نهادهاي بين المللي حاكم از جمله سازمان ملل بود چرا كه همانند دوره دوم، اعتقاد به اين بود كه اين نهادهاي مسلط جهاني، براي حفظ منافع برخي دولت هاي بزرگ ايجاد شده است. در اين دوره، به جاي تلاش براي برقراري روابط با تمامي كشورهاي جهان، شاهد تمركز در برقراري تعاملات سياسي با كشورهاي آفريقايي و آمريكاي لاتين بوديم ضمن آنكه عدم توجه به زيربناهاي صلح دموكراتيك بر خلاف دوره گذشته موجب شد ساير كشورهاي جهان هم چندان تمايلي به توسعه روابط سياسي با جمهوري اسلامي ايران نداشته باشند. اصول اساسي سياست خارجي دولت محمود احمدي نژاد، تاكيد بر احيا، نقش عدالت و معنويت در تحولات جهان، توجه خاص به متوازن ساختن حق و تكليف در عرصه سياست بين الملل، تاكيد بر پيشرفت همه جانبه كشور در سياست خارجي، رويكرد سياست خارجي تهاجمي (و نه تنش زدا يا تعاملي)، توجه به ديپلماسي مردم محور(به جاي تاكيد بر نقش نهادهاي مدني)، انتقاد نسبت به سازمان ملل، احياي جهت گيري سياست خارجي جنوب- جنوب، تاكيد بر اصل مهرورزي در سياست خارجي جمهوري اسلامي به عنوان اصلي كيفي و نه كمي و به چالش كشيدن هنجارهاي نظام بين الملل بوده كه همگي در عمل در ضديت با نظريه ليبرال حاكم بر جهان و در مسيري متفاوت با رويكردهاي دو رئيس جمهور پيش از او قرار مي گيرد اما با گذشت 6 سال از رياست جمهوري احمدي نژاد، اين رويكردها همچنان بدون هيچگونه تغييري در حال پيگيري است و بعيد به نظر مي رسد در دوسال آينده نيز شاهد تغييري در آن باشيم.
نتيجه گيري و ارزيابي
اگر سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را به چهار دوره تقسيم كنيم، در دوره اول (1357تا1358) شاهد قوت گرفتن ديدگاه هاي ليبراليستي در دولت موقت بوديم اما پس از تسخير سفارت آمريكا و روي كارآمدن دولت جديد و به تبع آن آغاز جنگ تحميلي عراق بر ضد ايران، رويكرد ليبرال جاي خود را به رويكردهاي آرمان گرايانه و به مرور، رئاليستي داد. پس از پايان جنگ تحميلي و ارتحال امام خميني(ره) در دوره 16 ساله رياست جمهوري اكبر هاشمي رفسنجاني و سيد محمد خاتمي، اگر چه برخلاف زمان دولت موقت هيچگاه سخن از دفاع از رويكردهاي ليبرال به ميان نيامد اما در جهت تطابق با نظام بين الملل، بسياري از اصول ليبراليستي مورد پذيرش نظام جهاني مورد توجه قرار گرفت.
اما در دوره چهارم و در زمان محمود احمدي نژاد، شاهد موضع گيري صريح دولت بر ضد نظريه ليبراليسم و بازگشت شعارهاي آرمانگرايانه و ايدئولوژيك در عرصه سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران بوديم. اما آنچه در اين ميان قابل توجه به نظر مي رسد دو نكته است: 1- علي رغم اهداف مشخص انقلاب اسلامي ايران پس از پيروزي، تغييرات گسترده و عميق در رويكردهاي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران كه گاه كاملا ليبراليستي شده و گاه به ضديت با آن پرداخته، نشانه روشني از عدم سياست گذاري تثبيت شده درعرصه ديپلماسي و سردرگمي در اين عرصه است كه به عاملي براي افزايش فراز و نشيب ها در روابط ايران و ساير كشورهاي جهان تبديل شده است.
2- به نظر مي رسد اين نكته مغفول مانده كه نظام سياسي ما به ويژه در عرصه سياست خارجي چگونه بايد عمل كند كه از يك طرف سبب ايجاد تنش با نظام بين الملل نشود و از طرف ديگر، احساس فاصله گرفتن از آرمان هاي اوليه انقلاب و دوري از تمايز گفتماني خود را ايجاد نكند.
منابع:
1- تحول درنظريه هاي روابط بين الملل- دكتر حميرا مشيرزاده
2- نظريه هاي روابط بين الملل- وحيد بزرگي
3- نظريه هاي جديد در روابط بين الملل- وحيد بزرگي
4- چارچوب تحليلي براي بررسي سياست خارجي جمهوري اسلا مي ايران - روح الله رمضاني
5- سياست خارجي جمهوري اسلا مي ايران: اصول و مسائل - دكتر منوچهر محمدي
6- سياست خارجي جمهوري اسلا مي ايران- دكتر عليرضا ازغندي
7- نشريه سياست خارجي
8- ماهنامه دانشگاه تهران
9- ماهنامه راهبرد ياس
10- بولتن داخلي رياست جمهوري
سه|ا|شنبه|ا|27|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 463]
-
گوناگون
پربازدیدترینها