تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 30 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):نماز، از آيين هاى دين است و رضاى پروردگار، در آن است. و آن راه پيامبران است. ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817058661




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

اختصاصي فارس/مقاومت فلسطين به روايت«احمد جبريل»(1):ناگفته هاي نيم قرن مبارزات مسلحانه فلسطيني به روايت«احمد جبريل»


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: اختصاصي فارس/مقاومت فلسطين به روايت«احمد جبريل»(1):ناگفته هاي نيم قرن مبارزات مسلحانه فلسطيني به روايت«احمد جبريل»
خبرگزاري فارس:احمد جبريل از سرشناس ترين مبارزان ضد صهيونيستي به شمار مي رود كه علي رغم بازنشسته شدن بسياري از همرزمانش، نام او هنوز در صدر ليست ترور رژيم صهيونيستي مي درخشد. سينه او مالامال از خاطرات نيم قرن مبارزه مسلحانه عليه اشغالگران قدس شريف است.


احمد جبريل از سرشناس ترين مبارزان ضد صهيونيستي به شمار مي رود كه علي رغم بازنشسته شدن بسياري از همرزمانش، نام او هنوز در صدر ليست ترور رژيم صهيونيستي مي درخشد. سينه او مالامال از خاطرات نيم قرن مبارزه مسلحانه عليه اشغالگران قدس شريف است.در ميان 10 عمليات بزرگ ضدصهيونيستي كه در تاريخ مبارزات ملت فلسطين ثبت شده است،حدود نيمي از آنان متعلق به گروه تحت فرماندهي احمد جبريل (جبهه خلق براي آزادي فاسطين-فرماندهي كل) مي باشد.جالب اين كه او تنها رهبر يك گروه مبارز فلسطيني است كه فرزندش را نيز در راه مبارزه از دست داده است.مطالعه خاطرات اين مبارز كهنه كار فلسطيني را به همه علاقمندان آرمان فلسطين توصيه مي كنيم.

*احمد منصور : احمد جبريل در سال 1938 در روستاي "يازور " در فلسطين ، از پدري فلسطيني و مادري سوريه اي متولد شد ، او همراه خانواده اش به سال 1948 مجبور به ترك فلسطين و راهي سوريه شدند. سوريه جايي بود كه دايي هايش در آنجا ساكن بودند كه از مهمترين و سر شناسترين آنها مي توان به "صبري العسلي " نخست وزير سابق سوريه اشاره كرد ،او توانست خانواده احمد جبريل را تابع سوريه كند ، درحاليكه آنها از تابعيت فلسطيني نيز برخوردار بودند .
احمد جبريل تصميم گرفت وارد فعاليتهاي نظامي شود ، زيرا معتقد بود كه پرداختن به اين فعاليت ها ، راهي اساسي در آزاد سازي سرزمينش " فلسطين " از چنگال اشغالگران اسرائيلي به شمار مي رود ، او براي رسيدن به اين هدف يعني آزاد سازي فلسطين راهي كشور مصر شد و به سال 1956 به دانشكده نظامي اين كشور پيوست ، و در سال 1959 فارغ التحصيل اين دانشكده شد ، احمد جبرئيل دوباره به سوريه بازگشت وبه عنوان افسر ارتش سوريه مشغول به كار شد ، با اين اوصاف او در ميان رهبران گروههاي فلسطيني تنها كسي است كه فارغ التحصيل يك دانشكده نظامي شده و از همان ابتدا فعاليتهاي نظامي را به عنوان شغل و پيشه خود انتخاب كرده است .
احمد جبريل جبهه آزاديبخش فلسطين را در سال 1959 تأسيس كرد ، و فعاليتش را در صفوف فلسطينيهاي پناهنده سوريه به شكل اساسي و مخفيانه دنبال كرد ، او در اثر اختلافاتي كه با سر لشگر "امين الحافظ " داشت ، در سال 1963 از ارتش سوريه اخراج شد ، او بعد از اخراج از ارتش سوريه ، وقتش را صرف رهبري و سازماندهي جبهه آزاديبخش فلسطين كرد ، ودر سال 1965 توانست يك سازمان نظامي كار آزموده و قدرتمندي را تربيت دهد ، درست در همين سال يعني در تاريخ 1965 جنبش فتح ، شروع به فعاليت كرد ، پس احمد جبريل هم پيماني و اتحاد خود را با اين جنبش اعلام كرد ، ولي در اثر اختلاف با ياسر عرفات ، بعد از شش ماه اين هم پيماني را لغو كرد ، بعد از شكست ژوئن 1967 بود كه احمد جبريل از همه گروهها ي فلسطيني خواست كه تحت يك جبهه واحد با هم متحد و هم پيمان شوند ؛ بعضي از اين گروهها به دعوت او لبيك گفتند كه از آن جمله مي توان به "جنبش ملي گرايان عرب " به رهبري "جورج حبش " اشاره كرد ، نتيجه اين همبستگي اين بود كه آنها "جبهه خلق براي آزادي فلسطين " را تأسيس كنند ولي اين جبهه در اكتبر 1968 منحل شد .
جورج حبش و احمد جبريل نام " جبهه خلق براي آزادي فلسطين " را براي خود حفظ كردند ولي بعد از چندي احمد جبريل نام "فرماندهي كل "را به آن اضافه كرد .شخصيت نظامي احمد جبريل نقش مهمي را در ساختار "جبهه خلق براي آزادي فلسطين " و عمليات خاص نظامي آن ، ايفا كرد ، او توانست ده ها عمليات ويژه و دردناك را عليه اسرائيلي ها ، انجام دهد و در اين عملياتها ، از مدرنترين روش ها ، وسايل و تاكتيكهاي نظامي بهره برد ، و هميشه ضرباتي را بر پيكر اسراويلي ها وارد مي كرد . يكي از مهمترين اين ضربات اين بود كه او در تاريخ بيست و پنجم نوامبر 1987 يك اردوگاه متعلق به نيروهاي ويژه اسرائيل را با هواپيما هاي بي موتور ( گلايدر ) مورد هدف قرار داد، يكي ديگر از فعاليت هاي نظامي احمد جبريل اين بود كه او سربازان و اسراي اسرائيلي را مي ربود و آنها را با اسراي فلسطيني مبادله مي كرد ، اين جريان تبادل أسراء بيش از يكبار انجام شد ، كه از نمونه هاي آن مي توان به ماجراي "النورس " اشاره كرد كه طي آن احمد جبريل 79 اسير فلسطيني را آزاد كرد و همچنين او در ماجراي "الجليل " كه در سال 1985 رخ داد و به نوبه خود بزرگترين رويداد در تاريخ مناقشه و چالش عربها و اسرائيلي به شمار مي رود ، توانست سه سرباز اسرائيلي را با هزارو صدوپنجاه اسير فلسطيني عوض كند ، كه بيشتر اسراي فلسطيني از ، مفتيان و رؤساي سر شناس فلسطين تشكيل مي شد و در رأس آنها مي توان به "شيخ احمد ياسين " مؤسس جنبش حماس اشاره كرد ، اسرائيلي ها همچنان "احمد جبريل " دشمن درجه يك خود مي خوانند ، به طوريكه در گذشته ، بارها تلاش كرده اند كه او را ربوده يا ترور كنند ، ولي همه اين تلاشها با شكست روبه رو شده است ، اما "موساد " اسرائيل توانست در تاريخ بيست مي 2002 - پسر بزرگش "جهاد "را ترور كند ، "جهاد " شاخه نظامي "جبهه خلق " را رهبري مي كرد ، او نيز مانند پدرش "احمد جبريل " بعد از فراگرفتن دروس نظامي ، به فعاليت ها و مبارزات نظامي مي پرداخت .
با وجود اينكه ياسر عرفات، همرزم احمد جبريل ، قراردادي را با اسرائيلي ها امضاكرده بود و بسياري از رهبران گروه هاي فلسطيني پيرو و دنباله رو او بودند اما احمد جبريل دست از فاز نظامي برنداشت و مبارزه مسلحانه را تنها راه آزاد سازي فلسطين مي دانست. شخصيت نظامي احمد جبريل طوري بود كه از رويارويي با تلويزيون و رسانه ها خودداري مي كرد و اين موضوع باعث شد كه ما با تلاش زياد و پس از گذشت بيش از يك سال موفق شديم با او مذاكراتي داشته باشيم ، و او را قانع كنيم كه با وجود درگيريهاي موجود در فلسطين توضيحاتي را در مورد مبارزات مردم فلسطين در طول اين سالها ارائه دهد.
جناب احمد جبريل خوش آمديد . شما در طي 45 سال مبارزه و جهاد و مقاومت عليه اسرائيل ، حاضر به تعامل و گفتگوي رسانه اي نمي شديد ، ولي ما بالاخره موفق به اين مهم شديم . مايلم ابتدا در مورد روستاي خود "يازور " صحبت كنيد و اينكه چگونه در آنجا بزرگ شديد ، به نظر مي آيد كتابها و منابع اسرائيلي توضيحات زيادي را در مورد دوران كودكيتان ارائه نكرده اند ، از جمله اين كتابها مي توان به كتاب "جبريل في مواجهة اسرائيل " از «ساموئل كاتز» اشاره كرد كه آن را به كمك واحد اطلاعات اسرائيل تأليف كرد .

*احمد منصور : سلام عليكم

*احمد جبريل : سلام عليكم، من در روستاي "يازور " واقع در سه كيلو متري "يافا " به دنيا آمدم ، پدرم فلسطيني و مادر بزرگم ( مادر مادرم ) سوري الأصل از نژاد "چركسي " مي باشند من تنها پسر خانواده مي باشم ، پنج خواهر دارم ، متأهل و صاحب هشت فرزند ، چهار پسر و چهار دختر مي باشم ، فرزند بزرگم " جهاد " نام داشت همانطور كه مي دانيد ، دو سال پيش در بيروت توسط موساد اسرائيل كشته شد .

*احمد منصور : يعني شما فرزند مورد علاقه و در دانه خانواده بوديد .

*احمد جبريل : هنگامي كه داستان زندگي ام را تعريف كنم مي بينيد كه اين موضوع كاملاً بر عكس است ، روستاي " يازور " روستايي است كه من تا سن ده سالگي در آنجا زندگي كردم .

*احمد منصور : يعني شما دوران كودكيتان را به ياد داريد ؟

*احمد جبريل : همه مردم ده سال اول زندگي خود را به ياد دارند ، يعني قوه ادراك انسان از سن شش سالگي به بعد افزايش مي يابد .

*احمد منصور : چه خاطراتي را در سن شش سالگي به ياد داريد ؟

*احمد جبريل : به خوبي به ياد دارم كه استعمار بريطانيا غافلگيرانه وارد روستايمان شد ، آنها براي دستيابي به اسلحه و مهمات ، روستايمان را به شكل بسيار وحشيانه اي تفتيش و بازرسي كردند ، به اين ترتيب كه مردم را در يكجا جمع مي كردند و به تفتيش و بازرسي خانه ها مي پرداختند .

*احمد منصور : چه چيزي روي شما تأثير گذاشت ؟

*احمد جبريل : بريطانيا فلسطيني ها را تحت الحمايه خود قرار داده بودند و آنها آموزش نظامي يهوديان در مستعمرات خويش را از طريق صداي بمب مي شنيدند و من احساس مي كردم كه استعمار بريطانيا در اين مسئله از اسرائيلي ها حمايت مي كند .

*احمد منصور : شما در چه سني از كودكي متوجه اين در گيريها شديد و خود را جزئي از اين در گيريها به حساب آورديد ؟

*احمد جبرئيل: من از زماني كه به شعور و درك كافي رسيدم اين مسائل را به عينه مشاهده نمودم .

*احمد منصور : آيا شما با اسرائيليها تعامل دوستانه اي داشتيد ؟

*احمد جبريل : ما هيچ ارتباط و تعاملي با آنها نداشتيم ، بلكه با هم دشمن بوديم . خودروهاي " هاگانا " كه هسته اصلي ارتش اسرائيل بودند با حالت تحريك آميزي از مقابل چشمانمان مي گذشتند ، من به خوبي اين صحنه ها را به ياد دارم ،به خصوص هنگامي كه نزديك ده سال داشتم مي ديدم كه اسرائيلي ها به روستايمان " يازور " حمله مي كردند و شبانه به طور مداوم آنجا را بمباران مي كردند ، در يكي از شب ها بمباران شدت گرفت ، خانه ما بين "يازور " و "يافا " قرار داشت ، پدرم وقتي اين وضعيت را ديد يكي از پسر عمو هايش را به نزد ما فرستاد تا ما را مخفيانه از ميان باغ ها به وسط روستاي يازور ببرد ، در ميان راه آنقدر بمباران شديد بود كه من ، مادرم ، خواهران و مادر بزرگم مدتي را دمر روي زمين افتاديم تا اينكه از شدت بمباران كاسته شد و به حركت خود ادامه داديم ، صد متر را همراه مادرمان پياده روي كرديم ، ناگهان يادم آمد كه خواهر كوچكم " أميره " را در خانه به خاطر شدت بمباران و ترس زياد جا گذاشتيم ، دوباره دويست متر به عقب بازگشتيم تا خواهرمان را با خود به روستاي يازور ببريم ، وقتي به روستا رسيديم ، درب تك تك خانه ها را زديم تا ما را راه دهند ، و بدينوسيله در امان باشيم ، در مقابل جوانان آن منطقه را مي ديديم كه هر روز در كمين اسرائيلي ها و يهودياني كه ازآنجا مي گذشتند مي نشستند ، زيرا آن منطقه يك منطقه حساس به شمار مي رفت و رفت وآمد اسرائيلي ها و يهوديان درآنجا بسيار صورت مي گرفت .

*احمد منصور : همه اين وقايع قبل از سال 1948 اتفاق افتاد ؟

*احمد جبريل : بله .

*احمد منصور :شما درآن موقع كودك بوديد ، اين صحنه ها چه تأثيري بر شما داشت ؟

*احمد جبريل : ترس و وحشت همه وجودمان را فرا گرفته بود ، و هميشه در اين فكر بوديم كه با وجود شرايط موجود چگونه مي توانيم به زندگي ادامه دهيم و در مقابل اين ظلم و ستم بايستيم .

*احمد منصور : آيا احساس مي كرديد كه يك آينده ناامن پيش رو داريد ؟

*احمد جبريل : قطعاً همين طور است ، ما هميشه در حال انتقال از مكاني به مكان ديگر بوديم و اوضاع و شرايطمان غير قابل تحمل بود ، با اين وضعيت ، كميته عالي عربي كه رهبري اين مبارزات را بر عهده داشت ، از مردم "يازور " و "سلمه " خواست تا زنان وكودكان را به جاي دور وامني ببرند ، ولي مردها در كنار ما بمانند وبه مبارزه ادامه دهند ، من وخانواده ام چند راه بيشتر نداشتيم يا بايد به غزه مي رفتيم ، يا الرمله يا اللد و يا اينكه به سوريه ، در نهايت با اصرار دايي هايم ، تصميم گرفتيم به سوريه برويم ، پس به فرودگاه "اللد " رفتيم و از طريق هواپيما عازم فرودگاه بيروت - دمشق شديم .

*احمد منصور : به سوريه رفتيد و در "القنيطره " نزد دايي هايتان ساكن شديد .

*احمد جبريل : ما همراه دايي هايمان مدتي را در دمشق مانديم وسپس از آنجا به "القنيطره " رفتيم ، در آنجا پدر بزرگم (پدر مادرم) كه دكتر بود ،زندگي مي كرد ، و چند سالي را در آنجا زندگي كرديم ، "القنيطره " خط مقدم رويارويي با اسرائيل بود .

*احمد منصور : شما در سال 1956 توانستيد دوره دبيرستان را به پايان برسانيد ، چه عاملي باعث شد كه شما براي ادامه تحصيل به دانشكده نظامي مصر برويد ، در حالي كه راههاي ديگري براي ادامه تحصيل وجود داشت و در ضمن شما تنها پسر خانواده و دردانه آنها بوديد ؟

*احمد جبريل : در حقيقت من از خودم مي پرسيدم كه چرا اين راه را انتخاب كرده ام ؟ چرا دكتر ، مهندس ، هنرمند و يا تاجر نشوم در حالي كه همه چيز فراهم است ؟ من حتي با خود مي گفتم كه راهي را كه انتخاب كرده ام بسيار سخت ودشوار است ، با صراحت بگويم من براي ورود به دانشكده نظامي "مصر " دلايل زيادي داشتم ، اولاً اينكه يك جو سياسي در خانواده دايي ام حاكم بود ، همه در مورد مسائل و تعهدات سياسي صحبت مي كردند ...

*احمد منصور : از دايي هايتان برايمان بگوئيد .

*احمد جبريل : يكي از آنها به نام " شكري العسلي " در ششم مي توسط " جمال پاشا " اعدام شد و خانواده اش به " آناضول " تبعيد شدند و چند سالي را در آنجا سپري كردند ، بسياري از دايي هايم در جريان مبارزه عليه فرانسوي ها شهيد شدند ، همانطور كه مي دانيد در آن زمان فرانسه سوريه را تحت الحمايه خود قرار داده بود ، يكي ديگر از دايي هايم در آن زمان به نام " صبري العسلي " ، نخست وزرير سابق سوريه ، بارها زنداني شد ، و پس از آزادي ، رياست حزب حاكم سوريه يعني حزب ملي را بر عهده گرفت ، و بعد از اتحاد سوريه و مصر معاون " جمال عبدالناصر " شد .

*احمد منصور : به سال 1956 بر مي گرديم . اين توضيح را ضروري مي دانم كه احمد جبريل در خانواده اي به دنيا آمد كه به مسائل سياسي و عمومي توجه زيادي مي كردند و چنان بود كه سياستمداراني مانند " جميل مردم " و " لطفي الحفار " به خانه ايشان مي رفتند و با هم در مورد مسائل سياسي صحبت مي كردند "

*احمد جبريل : بله همينطور است كه شما مي فرمائيد ، خانه ما محل رفت و آمد سياستمداران برجسته كشور بود ، حتي وقتي كه ما در قنيطره بوديم ، خواهر بزرگم با يك افسر ارتش به نام " علي بوشناق " سوريه اي ولي با اصل و نسب فلسطيني ازدواج كرد .

*احمد منصور : او به همراه شما يكي از مؤسسين " جبهه خلق براي آزادي فلسطين " بود .

*احمد جبريل : بله ، او يكي از مؤسسين " جبهه خلق براي آزادي فلسطين " به شمار مي رفت ، و اهل " نابلس " فلسطين بود كه ترك تحصيل كرد و به ارتش آزادي بخش فلسطين پيوست ، سپس همراه با پنجاه نفر از همرزمان خود وارد ارتش سوريه شد ، آنها در ارتش سوريه گروهي را تشكيل دادند و خط مقدم "بانياس "- "الحمي " را به عهده گرفتند ، در آن زمان من چهارده سال داشتم و همراه "علي بوشناق " از مناطقي مانند دشت الحوله ، شهر طبريه ديدن كرديم ، به طوري كه در درياي طبريه به صيد ماهي مي پرداختيم ، در اين مناطق درگيريهاي زياد وبي وقفه اي بين ارتش سوريه و اسرائيل انجام مي شد .
احمد منصور : آيا شما در ابتدا مايل به تحصيل در دانشكده نظامي بوديد يا اينكه به تحصيل در دانشكده هاي ديگري چون دانشكده پزشكي يا دانشكده مهندسي و هر دانشكده ديگري فكر مي كرديد ؟ نظر خانواده تان در اين مورد چگونه بود ؟

*احمد جبريل : د حقيقت من جزء شاگردان ممتاز دبيرستان بودم و وقتي كه اين دوره را به پايان رساندم ، توانايي ادامه تحصيل در هر رشته دانشگاهي را داشتم ، خانواده ام دوست داشتند من در رشته پزشكي ادامه تحصيل بدهم تا به اين طريق مانند پدر بزرگم در اين رشته موفق شوم ، ولي من با آنها موافق نبودم ، زيرا دلايلي داشتم كه نمي خواستم آنها از آن مطلع شوند ...

*احمد منصور : آيا كسي را از اين موضوع مطلع كرديد يا اين كه آن را به عنوان يك راز نزد خود نگه داشتيد ؟

*احمد جبريل : ابداً كسي را در جريان آن قرار ندادم ، به خانواده ام گفتم: ده سال پزشكي بخوانم كه چه بشود ؟!

*احمد منصور : حتي به همسرتان هم نگفتيد ؟

*احمد جبريل : نه ابداً .

*احمد منصور : يعني تصميم شما براي تحصيل در دانشكده نظامي يك تصمصم سرّي بود و كسي را از آن مطلع نساختيد.

*احمد جبريل : بله ، ولي من آن را به طور كامل براي شما تعريف مي كنم .

*احمد منصور : اگر امكان دارد به طور مختصر توضيح دهيد .

*احمد جبريل : من نمي خواستم در رشته پزشكي دانشگاه سوريه ادمه تحصيل بدهم ، پس خانواده ام تصميم گرفتند جهت ادامه تحصيل ، مرا به بيروت بفرستند ، آنها با "قابيل البستاني " صاحب شركت "كات " كه يك مرد ثروتمند لبناني بود ، رابطه خوبي داشتند ، زيرا او دانش آموزان ممتاز را براي تحصيل در رشته مهندسي به دانشگاه آمريكايي بيروت مي برد و پس از فراغت از تحصيل آنها را وارد شركت خود مي كرد ، در واقع آنها بورسيه اين دانشگاه را براي من فراهم كرده بودند ، خانواده ام نيز لباس هايم را آماده كردند تا مرا به بيروت بفرستند ، اما من مخفيانه در معاينات پزشكي دانشكده نظامي - هوايي سوريه شركت كردم و خانواده ام هرگز از اين موضوع مطلع نشدند ، پس از چندي در معاينات پزشكي اين دانشكده قبول شدم ، در آن زمان سرهنگ دوم "امين الحافظ " ، رياست كميته معاينات پزشكي را بر عهده داشت .

*احمد منصور : عكس العمل رئيس جمهور سوريه نسبت به شما چگونه بود ؟

*احمد جبريل : من به خاطر گزارش هاي پزشكي و برخورداري از معلومات تاريخي ، سياسي و جغرافيايي مورد توجه رئيس جمهور و كميته معاينات قرار گرفتم ، اما در ابن ميان يك مشكل و مانع پيش رو داشتم ؛ و آن اينكه با خود مي گفتم : اگر وارد دانشكده نظامي "حمص " در سوريه شوم ، مادرم متوجه خواهد شد و از دايي ام صبري العسلي مي- خواهد كه مرا از اين دانشكده جدا كند ، زيرا به اعتقاد مادرم من به درد نظام نمي خورم و دردانه آنها هستم و همچنين دايي ام صبري العسلي مي توانست به راحتي با وزير دفاع سوريه تماس بگيرد وزمينه جدايي من از دانشكده را فراهم كند ، بله اين مشكل اساس من بود كه خواب را از چشمانم گرفته و خسته ام كرده بود ، البته من در امتحانات اين دانشكده قبول شده بودم ولي هنوز مرا استخدام نكرده بودند ، يك روز با دوستم "محمد خيرالدهان " كه كارش نقاشي ساختمان بود ، به بيمارستان نظامي "المزه " جايي كه بخش كميته معاينات در آنجا قرار داشت رفته بوديم ، در آنجا سرهنگ دوم "جودت عدي " ، پزشك معتبر بخش معابنات را ديديم ، ولي من او را نمي شناختم ؛ به من گفت: مگر تو پليس نيستي ! چرا وارد دانشكده نمي شوي ، تو انسان موفقي هستي ، با وجود اينكه كارهايت تمام شده لازم است به اين دانشكده بپيوندي ، من ساكت شدم ، او دوباره به من گفت : دو ماه است كه ما را عذاب مي دهي ، ما از تو معاينات مختلفي مانند پزشكي و فرهنگي به عمل آورديم ولي تو الان مرددي كه وارد دانشگاه شوي ؛ دوستم كه از حال و روز من خبر داشت به من گفت : قضيه را براي جناب سرهنگ تعريف كن و من هم به ايشان گفتم : من علاقه زيادي به اين دانشكده دارم و با ورود به اين دانشكده با مخالفت پدر و مادرم روبرو مي شوم و مي ترسم ...

*احمد منصور : تا آن زمان خانواده ات را در جريان اين موضوع قرار ندادي ؟

*احمد جبريل : نه ، جناب سرهنگ جودت عدي به من گفت : يك گروه تحصيلي عازم دانشكده نظامي مصر هستند ، اين گروه را كشورهاي عربي مانند مصر ، عربستان ، يمن ، سوريه و ... با مشاركت هم و طي جلساتي ترتيب داده اند ؛ به من گفت : آيا همراه آنها مي روي ؟ و بدان اگر به آنجا بروي ، ديگر دست صبري العسلي به تو نمي رسد ، زيرا قاهره در مسافتي دور از سوريه قرار دارد ، به او گفتم : موافقم ، گفت : منتظر باش ...

*احمد منصور : تصميمت را گرفته بودي ؟

*احمد جبريل : فوراً با پيشنهاد دكتر جودت عدي موافقت كردم ، او به من گفت : با توجه به اينكه تعداد گروه اعزامي محدود است ولي ما كميته را راضي مي كنيم كه با آنها بروي ، به من گفت : اينجا منتظر باش ، من ودوستم دو ساعت در باغ بيمارستان منتظر مانديم .

*احمد منصور : آيا پيش شرط اين گروه اعزامي اين بود كه شما مي بايست به ارتش سوريه بپيونديد ؟

*احمد جبريل : نه ، همه اين كارها در عرض يكماه انجام شد ، بعد از دو ساعت انتظار دكتر جودت عدي برگشت و به من گفت : كارهايت راا انجام بده وآماده سفر شو ، زيرا تو از الان جزء گروه اعزام به مصر هستي ... همانطور كه مستحضريد من به كمك دايي ام صبري العسلي تابع سوريه شدم ، پس هنگامي كه وارد گروه اعزامي به مصر شدم ، آنها فكر مي كردند كه من اهل سوريه ام نه فلسطين ، در حقيقت پيوستن به اين گروه با رفتن به مصر يك سعادت بزرگ براي من به حساب مي آمد ، بعد از اينكه رفتنم به مصر قطعي شد ، به خانه رفتم و مخفيانه لباسهايم را به نزد رفيقم بردم ، سپس به ستاد مشترك رفتم تا اقدامات لازم براي اعزام ، انجام دهند و از آنجا به فرودگاه "المزه " دمشق رفتم با خود مي گفتم : آِيا براي خانواده ام نامه اي بنويسم و از آنها عذر خواهي كنم و به آنها بگويم آرمانهاي من با آنچه كه شما مي خواهيد فرق مي كند ، ولي از نوشتن نامه منصرف شدم و تصميم گرفتم نبم ساعت قبل از حركت با آنها تماس بگيرم وعذر خواهي كنم .

*احمد منصور : فقط خودتان از اين موضوع خبر داشتيد ؟

*احمد جبريل : فقط من و رفيقم اين موضوع را مي دانستيم ؛ به هر حال طبق تصميم قبلي نيم ساعت قبل از پرواز با مادرم تلفني صحبت كردم وگفتم : آيا دوست داري با من خداحافظي كني ؟ گفت : الان كجايي گفتم : فرودگاه المزه ، گفت : كجا مي روي ؟ گفتم : براي ورود به دانشگاه نظامي مصر عازم آنجا هستم ، او نيز به سرعت همراه دايي كوچكم ، خود را به فرودگاه رساند ، وقتي مرا ديد شروع به گريه كرد و با اين كار مي خواست دلم بسوزد و ازتصميم بازگردم ، ولي فايده اي نداشت ، پس از دقايقي با او خداحافظي كردم و با هواپيما راهي مصر شدم .
*احمد منصور : شايد شما از ميان رهبران گروههاي فلسطيني ، اولين كسي بوديد كه دروس نظامي را فرا گرفتيد و به عنوان يك افسر نظامي قصد داشتيد، مسئله فلسطين را با توجه به اطلاعات و معلومات نظاميتان مورد بررسي قرار دهيد، نه به روشي كه ديگران در پيش گرفته بودند؛شما در اين راه تصميم گرفته بوديد با رسانه هاي خبري و دوربين هاي تلويزيوني ، مصاحبه اي انجام ندهيد وبه دور از آنها به فعاليتهايتان ادامه دهيد ، به اين طريق تا حدود سال 1978 كسي شما را نمي شناخت وحتي عكستان را هم نديده بود ، به هر حال بحث ما تا جايي پيش رفته بود كه شما وارد دانشكده نظامي مصر شده بوديد ، مي خواهم بپرسم آيا به ياد داريد چه كساني در اين دوره ، يعني از سال 1956 تا سال 1959 كه فارغ التحصيل شديد همراه شما بودند ؟

*احمد جبريل : از جمله كساني كه مرا همراهي مي كردند مي توان به مدير دانشكده ، سرتيپ "محمد فوزي " كه بعداً وزير دفاع شد ، پيش كسوت معلمان "جمال حماد معروف " كه در اين دوره به عنوان افسر مشغول كار بود ، اشاره كرد ، همچنين من در طي تحصيل در اين دانشكده به دنبال افراد فلسطيني مي گشتم ، تا اينكه با تعدادي از دانشجويان كه از طرف گردانهاي فلسطيني غزه به آنجا آمده بودند ، آشنا شدم .

*احمد منصور : طبعاً درآن زمان ، غزه زير نظر مقامات مصري بود .

*احمد جبريل : من در مصر با مقامات و مسئولين آشنا شدم و با آنها در مورد مشكلات عمومي و غم و اندوه جامعه عرب صحبت كرديم .

*احمد منصور : آيا تعدادي از آنها را به ياد داريد ؟

*احمد جبريل : زكي ابوحيه ، فخري شقوره ، فايزجواد ، بيت الصايغ ، النونو .

*احمد منصور : شما در سال 1959 فارغ التحصيل دانشكده نظامي مصر شديد ، اين سال چه اهميتي در زندگي شما داشت ؟

*احمد جبريل : دراين سال تصميم گرفتيم تا همراه برادران الجرايري ام به الجزاير رفته و در جنگهاي آنها شركت كنم، زيرا در دوره تحصيل در دانشكده نظامي روابط خوب وعميقي با آنها داشتم ، حتي همراه هم ، مرخصي هاي هفتگي را در دولت موقت واقع در "گاردن سيتي " مي گذرانديم وچنان با آنها صميم شده بودم كه خود را متعلق به مبارزات الجزاير مي دانستم .

*احمد منصور : آيا فكر نمي كرديد كه ممكن است مبارزات فلسطين به موازات وهمزمان با مبارزات الجزابر انجام گيرد ؟

*احمد جبريل : ما دانشهاي نظامي را در دانشكده هاي نظامي فرا گرفته بوديم و تجربه مبارزات مردمبي را نداشتيم ، زيرا اصول مبارزات مردمي با آنچه كه در دانشكده آموخته بوديم متفاوت بود ، پس تصميم گرفتم خود را براي اولين بار در چنين مبارزاتي بسنجم و همراه برادران الجزايري در انقلاب عادلانه ومبارزات الجزاير شركت كنم ، البنته با خود مي گفتم : اگر در اين مبارزات شهيد شوم ، تكليفم را در برابر خدا ادا كرده ام و در صورتي كه شهيد نشوم ، با كوله باري از تجربه در مبارزات مردمي ، به كشورم برمي گردم ، پس بعد از اتمام دوران تحصيل وسايلم را جمع كردم وبا آنها به اسكندريه رفتم .

*احمد منصور : آيا به خانواده اطلاع داديد ؟

*احمد جبريل : گفتم در اسكندريه و پيش از حركت به سمت پايتخت ليبي "طرابلس " و آنگاه از سمت غرب به سمت تونس و خط مارشال ، اين كار را انجام دهم .

*احمد منصور : مسير شما از صحرا مي گذشت ؟

*احمد جبريل : در صحرا تصميم گرفتم نامه اي براي خانواده ام بنويسم و از آنها عذر خواهي كنم و به آنها بگويم كه من براي شركت در انقلاب الجزاير ، راهي اين كشور هستم ، در همبن حال برادران الجزايري مرا به نزد فرمانده مشهورشان "عميروش " كه برا ي مرخصي به اسكندريه آمده بود ، بردند ، آنها قبل از اينكه من فرمانده عميرش را ببينم ، به او گفتند : رفيق ما احمد جبريل ، قصد دارد كه با ما به الجزاير بيايد ، يعني آنها گروهي از افسران بودند كه همه با هم به الجزاير مي رفتيم ، وقتي به نزد فرمانده عميرش رفتم به من گفت : يقين داشت باش كه در انقلاب الجزاير فقط مردم اين كشور مي توانند در آن شركت كنند و هيچ عرب يا مسلماني درآن حضور ندارد ، اگر قرار باشد ما به كسي اجازه دهيم وارد اين انقلاب شود ، تو اولين نفر خواهي بود ، ولي متأسفيم كه نمي توانيم تو را بپذيريم هر چند كه برادران الجزايري از تو به نيكي سخن گفته ان ، ما اگر تو را به خدمت بگيريم ، نقض قانون كرده ايم.

*احمد منصور : آيا از اين كه وارد انقلاب الجزاير نشديد ، شوكه شديد ؟

*احمد جبريل : قطعاً شوكه شدم و بعد از آن به قاهره برگشتم و در بخش مهندسي مشغول به كار شدم .

*احمد منصور : مهندسي نظامي ؟

*احمد جبريل : بله ، مهندسي نظامي واقع در "حليمه زيتون " ، من با توجه به جايگاهي كه دردانشكده نظامي كسب كرده بودم ، شايسته بودم در بخش هايي به مراتب بهتر از مهندسي مشغول به كار شوم ، زيرا نيروي مهندسي به علت خطرهايي كه داشت يك نيروي درجه دوم به حساب مي آمد و همه افسران مايل بودند در قسمت تانكهاي زره پوش ، پياده نظام و توپخانه فعاليت كنند ، ولي من وقتي به كميته تقسيم بندي ارجاع داده شدم ، آنها مرا در بخش مهندسي قرار دادند و اين كار بدان معنا بودكه ...

*احمد منصور : از شر شما در امان بمانند و نتواني يكروز كودتا كني .

*احمد جبريل : نيروي مهندسي ، نيروي درجه دوم محسوب مي شذ و تنها چيزي كه مي توانست مرا راضي نگه دارد اين بود كه نسبت به مواد منفجره و مبن اطلاعات زيادي كسب كنم و مهارت لازم را به دست آورم ، در حقيقت وقتي كه خواستم دوباره در يكي از بخش هاي مهندسي مانند مواد منفجره ، راه ، پل و فرودگاه فعاليت كنم ، تمام توانم را صرف يادگيري مين و مواد منفجر كردم وتوانستم به طور كامل آنرا ياد بگيرم .

*احمد منصور : شما در سال 1959 به سوريه بازگشتيد وبه عنوان يك افسر در ارتش سوريه مشغول به فعاليت شديد و درهمين سال بود كه تلاش كرديد "جبهه خلق براي آزادي فلسطين " را تأسيس كنيد ، هسته اوليه اين جبهه چگونه شكل گرفت ؟

*احمد جبريل : من وقتي تحصيلات خود را در دانشكده نظامي به پايان رساندم به حليمه زيتون رفتم وبه عنوان افسر در بخش مهندسي آن مشغول به كار شدم ، در حليمه زيتون بود كه فرصت يافتم تا با فلسطيني هاي غزه و اتحاديه كل دانشجويان فلسطين آشنا شدم ، اين اتحاديه تنها مؤسسه اي بود كه دانشجويان فلسطيني به آنجا مي رفتند و پر جنب وجوش و پر تحرك به فعاليت مي پرداختند .

*احمد منصور : قبل از شما افرادي مانند ياسر عرفات در اين اتحاديه حضور داشتند .

*احمد جبريل : قبل از اينكه با اعضاي اين اتحاديه تعامل داشته باشم ، رياست آنرا افرادي مثل ياسر عرفات و أبوإياد برعهده داشتند .

*احمد منصور: آيا كساني از اين جوانان را به ياد داريد ؟

*احمد جبريل : زهيرالخطيب ، شهاب الشريف ، مازن أنصاري ، لطف غنطوس ، اين افراد گروهي از جوانان بودند كه هر روز با آنها ديدار داشتم و طي جلساتي متعدد وطولاني ، در مورد مراحل بعدي كار ، يعني مرحله مبارزات مسلحانه، مبارزات استشهادي و مبارزات مردمي به گفت و گو مي نشستيم ، من شاهد بودم كه آنها از اين جلسات استقبال مي كردند و اگر هم اكنون از طريق تلويزيون صداي مرا مي شنوند ، گفت هاي من را تأييد مي كنند ، همچنين من در اين اتحاديه باتعدادي از جوانان اهل غزه تعامل داشتم كه از جمله از آنها مي توان به دكتر "أسامه ابوشعيان " كه اطلاع ندارم ايشان زنده اند يا نه ، وافسر پيش كسوت خودم "فايز التر " كه در حال حاضر در قاهره به سر مي برد اشاره كرد . ما تقريباً هر روز جلسه تشكيل مي داديم و با هم در مورد چگونگي فعاليت در غزه وسوريه صحبت مي كرديم.

*احمد منصور : شما در مبارزات مردمي از چه چيزهايي الهام مي گرفتيد ؟

*احمد جبريل : من در حالي كه چهارده پانزده سال داشتم ، كتابهاي انقلابي زيادي مطالعه كردم .

*احمد منصور : ممكن است مهمترين آنها را نام ببريد .

*احمد جبريل : مانند كتاب "طوفاني بر شكر " از جان پل سارتر كه آنرا قبل از رفتن به دانشكده نظامي مصر مطالعه كردم ، اين كتاب در مورد كوبا و فيدل كاسترو و ... نوشته شده بود ، كتاب "انقلاب داخل انقلاب " از ريگيس دوپريه ، كتاب "انقلاب " از مناحم پيگن ، "رساله هاي بن گوريون " ، همچنين كتاب هايي در مورد رهبران تاريخي، از جمله هيتلر ، چرچيل ، ديگول ، لبه شمشير و ... همچنين از عواملي كه تأثير زيادي بر من گذاشت مي توان به انقلاب الجزاير و شكست فرانسه در منطقه "بديان بيان وو " ويتنام ، اشاره كرد ، من با خود مي گفتم : چگونه دو ملت فقير و بيچاره الجزاير و ويتنام ، توانسته ان كشور قدرتمند فرانسه را شكست دهند ، البته درآن موقع درگيري ها ميان ابن دو كشور همچنان ادامه داشت و انقلاب الجزاير تازه به راه افتاده بود ، اين عوامل باعث شد كه من به فكر مبارزات مردمي بيفتم ، زيرا من مطمئن بودم كه ارتش هاي عربي هرگز فلسطين را آزاد نمي كنند.

*احمد منصور : چه عاملي بيشتر از همه سبب شد كه شما مبارزات مردمي فلسطين را تشكيل دهيد ؟

*احمد جبريل : من درابتدا به نزد كساني كه از مبارزات مسلحانه آگاهي بيشتري داشتند ، رفتم ، پس با دانشجويان وافسران ارتش ارتباط برقرار كردم و حتي بعد از اينكه به سوريه برگشتم ، بيشتر با كساني رفت و آمد مي كردم كه از من بزرگتر بودند و در دوره قبل از سال 1948 به فعاليت نظامي مي پرداختند .

*احمد منصور : درآن زمان تفكرات همه دانشجويان و قشر روشنگر و فرهيخته فلسطين مانند شما بود ، حتي جوانان دريافته بودند كه ارتش نجات بخش وديگر گروهها مثمر ثمر نبوده اند ، با توجه به اين موضوع آيا كساني بودند كه ازفعاليت نظامي فلسطيني ها استقبال كنند ؟

*احمد جبريل : در حقيقت احزاب مختلف عربي مانند حزب آزادي بخش ، إخوان المسلمين ، حزب كمونيست و حزب بعث از فعالان آگاه فلسطيني استقبال مي كردند و آنها را در فعاليتهاي سياسي ، راهكار و الگوي خود قرار مي دادند .

*احمد منصور : تكيه گاه فكري شما چه بود ؟

*احمد جبريل : اول اين كه من يك ملي گرا بودم، و ديگر اين كه در يك خانواده ديني و محافظه كار به دنيا آمدم .

*احمد منصور : آيا هيچ جناحي وجود نداشت كه پيش زمينه فكري و فرهنگي شما را تشكيل دهد تا شما از طريق آن ، مبارزات مسلحانه و مبارزات آزاد يبخش فلسطين را شروع كنيد ؟

*احمد جبريل : ما مردم فلسطين جزئي از امت عربي به حساب مي آئيم و بايد در صدر پيشگام اين امت قرار بگيريم ، من به خوبي مي دانستم كه مردم فلسطين به تنهايي نمي توانند آزادي و طنشان را رقم بزنند ...

*احمد منصور : در آن زمان جنبش ملي گرايان عرب آشكار بود ، آيا شما در عقايد و افكار با آنها هماهنگ بوديد ؟

*احمد جبريل : ابداً ، آنها سرگرم وحدت و اتحاد هستند ، زيرا اتحاد را تنها راه بازگشت مي دانستند .

*احمد منصور : در آن برهه از زمان هر كدام از احزاب مختلف سياسي و كشور هاي عربي به نحوي از فلسطيني ها سوء استفاده مي كردند ، يكي از اين احزاب ، كماندوهاي سوريه بودند كه سعي داشتند كودتا كنند ، ولي لو رفتند و تعدادي از آنها اعدام شدند ، به طوريكه امين الحافظ رئيس جمهور اسبق سوريه در همين برنامه حاضر شدند و در مورد اعدام آنها صحبت كردند ، هم چنين جمال عبدالناصر در سال 1961 زماني كه مسئله اتحاد مصر و سوريه مطرح بود با عوامل شخصي خود انتخابات مجلس قانون گذاري فلسطين را برگزار كرد ، هدف عبدالناصر اين بود كه در بين مردم فلسطين نفوذ كند ، در اين راستا افراد ديگري مانند عبدالكريم قاسم و عبدالحميد السراج براي كشتن كردها از فلسطيني ها استفاده كردند ، همچنينن كماندوها در دوره اتحاد مصر وسوريه براي رسيدن به مقاصد خود از فلسطيني ها بهره مي بردند ، مي خواهم از شما بپرسم : آيا كشورهاي عربي در صدد بودند كه از طريق گروههاي مختلف خود، از شما استفاده كنند ؟

*احمد جبريل : بدون شك ، در اين دوره فلسطيني ها در شرايط بدي قرار داشتند ، ما نسل شكست خورده بوديم ، من در آن زمان ده سال داشتم ، به محض اينكه كمي بزرگ شدم ؛ به اين فكر افتاديم كه چگونه بار ديگر وارد مبارزات شويم ، يعني ما تازه خود را از عوارض و تبعات شكست سال 1948 بازيافته بوديم ، همچنين من يقين داشتم كه همه جوانان فلسطيني در اين فكر بودند كه چگونه مبارزات را ادامه دهند ، ولي يك مشكل اساسي وجود داشت و آن اينكه هيچ فلسطيني اي اجازه نداشت با ديگري ديدار وگفت و گو كند ، به عنوان مثال : خانواده و اقوام من در كرانه باختري ، عمان و غزه بودند و من از سال 1948 به بعد نتوانستم آنها را ببينم ، تا اينكه بعد از پانزده ، بيست سال موفق شدم با پسر عموهايم ملاقات كنم ، براي فلسطيني ها آسان بود كه به آمريكا ، اروپا ،كويت و عربستان بروند ولي فلسطيني هاي ساكن سوريه نمي توانستند به لبنان يا اردن بروند ، و اين يك توطئه مخفيانه ...

*احمد منصور : از طرف چه كساني ؟

*احمد جبريل : فلسطيني ها اجازه نداشتند با هم ارتباط داشته باشند .

*احمد منصور : از طرف چه كساني ؟

*احمد جبريل : از طرف رژيم هاي عربي كه تحت تأثير كشورهاي خارجي بودند .

*احمد منصور : رژيم هاي عربي گردان 68 را در سوريه وجمال عبدالناصر گردان بيست گارد مرزي را تشكيل دادند و...

*احمد جبريل : اين موضوع را برايتان تعريف مي كنم .

*احمد منصور : گارد مرزي فلسطين ، گروه آزاديبخش فلسطين ، تكاوران شهادت طلب ، در واقع شما فلسطيني ها بازيچه دست رژيم هاي عربي بوديد بطوريكه آنها با شما تصفيه حساب مي كردند .

*احمد جبريل : رژيم هاي عربي تا حدودي به مسئله فلسطين توجه مي كردند ، مردم فلسطين ، امت عربي اين مسئله را مقدس مي شمردند و نمي توانستند نسبت به آن بي توجه باشند ، مثلاً جمال عبدالناصر در سال 1955 و 1956 گروههاي شهدات طلبانه را در غزه تشكيل داد ، شهيد حافظ مصطفي حافظ به تبعيت از نيروهاي مسلح مصر مبارزاتي را انجام دهد ، و همين نيروها تأثيرات زيادي بر روي رژيم صهيونيستي نهاد ، همه اين فعاليت ها سبب شد كه اسرائيليها غزه را بمباران وخسارات زيادي بر آنجا وارد كنند و وهمچنين اين فعاليت ها يكي از علل اساسي و مستقيم جنگ 1956 به شمار مي آمد ، در سوريه نيز گردان 68 كه به تكاوران معروف بودند تشكيل شد ، اينها يك گردان اطلاعاتي بودند كه براي جمع آوري اطلاعات وارد سرزمين اشغالي فلسطين مي شدند ، همچنين عبدالكريم قاسم در سال 1960 ارتش آزاديبخش فلسطين را تأسيس كرد ، به هر حال مسئله فلسطين يك مسئله اساسي و ...

*احمد منصور : آيا هدف رژيم هاي عربي از تشكيل اين گروهها كسب منفعتت براي خود بود با اينكه در صدد خدمت به فلسطين بودند ؟

*احمد جبريل : نه من يقين دارم كه آنها قصد خدمت به ما را نداشتند ، ما به اين نتيجه رسيديم كه روي پاي خود بايستيم و مستقل به دور از رژيم هاي عربي به فعاليت بپردايم .

*احمد منصور : هنگاميكه عبدالناصر در مارس 1959 عنوان كرد : نه او و نه هيچ رهبر عربي براي آزاد سازي فلسطين برنامه اي ندارند ، شما ...

*احمد جبريل : اواخر سال 1961

*احمد منصور : او در اواخر 1961 و در همين رابطه ، اطهارات ديگري داشت .

*احمد جبريل : جمال عبدالناصر در سال 1961 و بعد از قطع ارتباط بين مصر و سوريه طي يك سخنراني اظهار داشت : من براي آزاد سازي فلسطين هيچ برنامه اي ندارم و هر دولتمرد عربي بگويد كه من قصد آزاد سازي فلسطين را دارم دروغ مي گويد ...

*احمد منصور : سخنان جمال عبدالناصر چه تأثيري روي شما داشت ؟

*احمد جبريل : برعكس، اين سخنان مواضع ما را مستحكم كرد ، زيرا در گذشته بعضي از فلسطيني ها به عبدالناصر و رژيم هاي عربي تكيه مي كردند و آنها را پيشگامان آزادي فلسطين مي دانستند ، زيرا سعي مي كردند از زير اين بار مسئوليت شانه خالي كنند ، اين مشكلات كه مانند درد زايمان بسيار دشوار بود ثبب شد كه براي اولين بار بگوئيم : اين فلسطيني ها هستند كه مي خواهند مسئوليت آزادي فلسطين را بر عهده بگيرند ، با وجود اينكه مي دانستيم ما به تنهايي قادر به انجام اين كار نيستيم و مي بايست كه بگوئيم ما در رأس پيكان اين درگيري ها قرار داريم ، ما دراين جنگ مانند باكتري هاي زنده اي هستيم كه شير را به ماست ، خمير مايه و يا هر حالت دبگر تبديل مي كند ، ما اين مطالب را بدون توجه به رژيم هاي عربي بيان كرديم و وجود هر رابطه با آنها را انكار مي كرديم ، با وجود اينكه بعضي از كشورها بعد از سال 1963 يعني دهه شصت،تلاش مي كردند ما را مهار كنند كه من بعداً به توضيح اين مسائل مي-پردازم ...

*احمد منصور : به سال 1959 برمي گرديم كه شما جبهه خلق براي آزادي فلسطين را تأسيس كرديد ، هسته اوليه اين جبهه چگونه شكل گرفت ؟

*احمد جبريل : در حقيقت با خودم ودوستانم در اين فكر بوديم .

*احمد منصور : شما در چه فكري بوديد ؟

*احمد جبريل : اولاً اينكه من مي توانم اين مسئوليت را به انجام برسانم ؟

*احمد منصور : اين بحث و بررسي چه مدت به طول انجاميد ؟

*احمد جبريل : من مي خواستم خودم را آزمايش كنم سپس تصميم گرفتم به دانشكده نظامي مصر بروم ، با وجود اينكه مشكلاتي مانند وسوس هاي مادي با وضعيت خانواده ام و ... را در پيش رو داشتم ، اما به آنها اهميت ندادم و اين آزمايش را با موفقيت به پايان رساندم ، بعد ار آن در صدد بودم براي مبارزه به انقلاب الجزاير بپيوندم ولي آنها مرا نپذيرفتند و من روزهاي پر غم واندوهي را در اسكندريه سپري كردم ، وقتي كه فارغ التحصيل دانشكده نظامي شدم و دوره مهندسي را پشت سر گذاشتم به خط مقدم مبارزه با اسرائيل يعني منطقه "پل بنات يعقوب العليقه " منتقل شدم ، من مي خواستم كه خودم را عملاً آزمايش كنم پس به ساخت مين پرداختم تا اينكه دشمن متوجه نشود كه اين مينها توسط چه كسي ساخته شده است .

*احمد منصور : آيا به وسيله دست اين مينها را مي ساختيد ؟

*احمد جبريل : بله و طوري اين كار را انجام مي دادم كه اگر كسي اين مينها را كشف مي كرد متوجه نشود كه ساخت كدام كشور است .

*احمد منصور : تا اينكه اين مينها منسوب به هيچ ارتشي در منطقه نباشد .

*احمد جبريل : بله همينطور است ، من در تعطيلات همراه راننده ام به نزديكي مناطق مرزي رفتيم ، در حالي كه با خودم يك كيف پر از مين وتفنگ به همراه داشتم ، و مي خواستم ضربات مهلكي بر دشمن وارد سازم و با ابن كار ببينم آيا در فداكاري و راهي كه در پيش گرفته ام مصمم هستم .

*احمد منصور : چه مدت طول كشيد ؟

*احمد جبريل : چند ماهي به طول انجاميد و مشكلاتي را براي اسرائيلي ها به وجود آورد ، كميته آتش بس مشترك سوريه - اسرائيل چندبار تشكيل جلسه داد تا بداند چه كسي اين مينها را در تراكتورهاي اسرائيلي يا وسايلي كه در مزارع وجود داشت ، كار گذاشته است .

*احمد منصور : به تنهايي اين كار را انجام مي داديد ؟

*احمد جبريل : من و راننده ام اين كارها را انجام مي داديم .

*احمد منصور : اسم راننده را به خاطر داريد ؟

*احمد جبريل : من درآن زمان معاون فرمانده گروهان "اسكندر سلامه " بوده ام او افسري بود كه الان فوت كرده است. يك روز افسر بازرسي و امنيتي تيپ به نزد من آمد تا در مورد كميته آتش بس با من صحبت كند او تأكيد داشت اين مينها از كجا آمده اند كه هر بيست روز يا يكماه در اين منطقه منفجر مي شوند ، اين افسر اهل همين شهر "القنيطره " بود ، برادرش "توفيق طبل " از دوستان من بود كه هنوز در قيد حيات مي باشد اين افسسر از من پرسيد آيا شما دراين كارها دست داريد ، به او گفتم چرا بايد اين كارها را انجام دهم ، در واقع من نمي خواستم او از اين ماجرا مطلع شود ، زيرا او افسر بازرسي تيپ بود و حتماً اعترافات من برايم گران تمام مي شد ، او به نزد فرمانده گروهان اسكندر سلامه رفت وبه او گفت قضيه از اين قرار است ، سپس اسكندر سلامه به نزد من آمد و به من گفت : آيا تو از اين موضوع اطلاع داري ؟ من چون او را دوست داشتم ومي دانستم كه او يك عرب متعصب ، ميهنن پرست وشجاع است ، به او گفتم : اگر قول بدهي كه به كسي چيزي نگوئي به تو خواهم گفت ، پس من به او گفتم : من اين كار را در كارگاه گروهان ، كه تعدادي نجار در آن مشغول به كارند ، انجام مي دهم ، او به من گفت : با چه كسي اين فعاليت را انجام مي دهي ؟ گفتم : با راننده ام .

*احمد منصور : من مايلم خيلي در اين رابطه صحبت نكنيم ، بهتر است كه به موضوع گذشته برگرديم ، شما براي تشكيل جبهه خلق براي آزادي فلسطين ، وقت زيادي را صرف كرديد ، اولين اقدام شما چه بود و در ابتدا با چه مشورت كرديد ؟

*اجمد جبريل : همانطور كه قبلاً به شما گفتم ابتدا با افسران نظامي مذاكره كردم .

احمد منصور : آيا شما با فلسطيني ها هم مذاكره مي كرديد ؟

*احمد جبريل : بله ، من در ابتدا با افراد بزرگتر از خودم كه قبل از سال 1948 فعاليت مي كردند مشورت كردم ، آنها پنجاه افسر رده بالا بودند كه علي بوشناق ، شوهر خواهرم نيز جزء اين افراد بود .

*احمد منصور : شما در ابتدا در مورد چه مسائلي مهمي با آنها صحبت كرديد ؟

*احمد جبريل : ابتدا از علي بوشناق شروع كردم و در مورد گذشته اش با او صحبت كردم ، به او گفتم : تو به خاطر مبارزه با دشمن تحصيل را رها كرده و وارد ارتش نجات بخش شدي و به عنوان افسر در ارتش سوريه مشغول به كار شدي و در حال حاضر هيچ مسئوليتي نداري ، به اين ترتيب بود كه آنها را تشويق مي كردم .

*احمد منصور : آيا او واكنش مثبت نشان داد و از شما استقبال كرد ؟

*احمد جبريل : بله ولي به من گفت : اين كار بسيار دشوار است و خطرات زيادي دارد .

*احمد منصور : ديدگاه شما در اين مرحله از فعاليت چه بود ؟

*احمد جبريل : ديدگاه ما انجام مبارزات مسلحانه ، تشكيل يك سازمان مخفيانه كه به مبارزات مسلحانه و مبارزات مردمي ايمان داشته باشد ، بود ؛ با همين ديدگاهها بود كه توانستم علي بوشناق را قانع كنم ، هم چنين من دوستاني در قنيطره سوريه داشتم كه از جمله آنها مي توان به يوسف طبل ، عرفان داغستاني اشاره كرد ، ما در اين دوره كه در قنيطره حضور داشتيم ، توانستيم باشگاه ورزشي ّ الصاعقه " را تشكيل دهيم ، من در آنجا فوتبال مي كردم ، اين باشگاه داراي اصول معين و خاصي بود ، مثلاً سيگار كشيدن ، مشروبات ، ورود به سينما و تماشاي فيلم هاي بي ارزش ممنوع بود و در مقابل كمك به ضعفا و مستمندان و ديگر امور پسنديده در رأس برنامه هاي ما قرار داشت .

*احمد منصور : اخلاق پسنديده موجب تعالي انسان مي شود .

*احمد جبريل : يكي از اين كارها اين بود كه ما به زيارت مزار شهدا مي رفتيم و به غبار روبي آنها مي





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن