تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837250958
هويت معرفتي دين و سنت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: هويت معرفتي دين و سنت
خبرگزاري فارس: آگاهي ديني نزد معتقدين به آن، هويتي علمي دارد، چه اين كه علم نيز در نزد ارباب ديانت از هويتي ديني برخوردار بوده و با آن بيگانه نيست. در نگاه ديني، بخشي از علم از متن ديانت جوشيده و حيات بشري بدون بهرهوري از هسته مركزي دين - يعني وحي - از آن بخش بينصيب ميماند.
اشاره
سنت اغلب، در مقابل مدرنيته قرار ميگيرد و براي آن تعاريفي ذكر ميشود. برخي از تعاريف از ناحية كساني است كه در خارج از حوزة سنت قرار گرفته و بعضي ديگر مربوط به كساني است كه حيات و زندگي را در پرتو سنت معنا ميكنند.
در تعاريف مدرن - سنت فاقد هويت معرفتي است و بيشتر شيوهاي از عمل و زيست است كه ريشه در عادات پيشين دارد و ناخودآگاه به آن عمل ميشود، وليكن در تعاريف ديگر سنت گرچه نوعي از عمل و زندگي است، راه و روش معرفت نيز ميباشد. در اين تعاريف سنت مشابهتي با منطق پيدا ميكند، با اين تفاوت كه منطق مسير تردد و آمد و شد دانش حصولي است و سنت طريق دانش شهودي و آگاهي متعالي ديني سنت شيوهاي است كه از متن معرفت و علم ديني طلوع ميكند و سالكان خود را با سر و رازي كه در متن آن حضور دارد، آشنا ميگرداند و به همين دليل سنت را پيوند ناگسستني با علم ديني است.
سنت و معرفت
سنت و ايدئولوژي در دنياي متجدد امروز منسوخ و مهجور ميباشند و اين در حالي است كه هر يك از اين دو، در دورههايي كوتاه يا طولاني از تاريخ مطلوب بوده و از اعتبار شايستهاي برخوردار بودهاند. اعتبار پيشين و مهجوريت امروز، تابع علل و عواملي است كه در اين مقال مورد توجه قرار خواهند گرفت.
سنت عليرغم آن كه در دنياي متجدد و با حاكميت مدرنيسم، غيرقابل تحملتر از ايدئولوژي است وليكن از پيشينهاي بسيار طولانيتر برخوردار بوده و ايدئولوژي در قياس با آن عمري كوتاه و محدود دارد. سنت هزارههايي چند را در اوج اقتدار و اعتبار سپري كرده و اقتدار و حاكميت آن درگذشته تاريخ همواره موجب شده تا آنچه سنت نبوده است نيز در قالب سنت تقلب شود و با نام سنت عرضه گردد؛ چه اين كه تقلب را همواره به قالب سكهاي ميزنند كه از اعتبار برخوردار باشد.
اعتبار و بياعتباري سنت تابع نحوة معرفت و آگاهي است، در حالي كه ظهور و افول ايدئولوژي مرهونِ بود و نبود نوعي ديگر از معرفت و آگاهي است. تجدد و مدرنيسم نيز، در مقطعي كه در ستيز با سنت و ايدئولوژي قرار ميگيرد، حامل پيدايش و بروز ديدگاه معرفتي نويني است كه اينك بر حوزههاي علمي دنياي معاصر سنگيني ميكند.
تعاريف سنت
قبل از ورود به بحث، ناگزير بايد تعريف خود را از سنت و ديگر مفاهيم مورد نظر ارائه دهيم، هرچند تعريفي كه براي هر يك از آنها ارائه ميشود تابعي از ديدگاه معرفتي تعريف كننده است. برخي از اين تعاريف مبتني بر نگاهي ديني و بعضي ديگر از منظر دنياي مدرن است.
سنت در برخي از اين تعاريف، حقيقتي آسماني، الهي، مقدس و واقعيتي پرنشاط، زنده و مجراي زندگي و حيات و مسير مستمر افاضات متجدد و متحولي است كه همواره نو و تازه است. سنت در اين تعريف در برخي از موارد با حفظ خصوصيات ياد شده، از دوام، ثبات و استمرار زماني برخوردار است و در مواردي هم كه تغيير زماني را ميپذيرد، همچنان از چهرهاي ازلي و باطني ابدي بهرهمند ميباشد.
اما در برخي تعاريف ديگر، مرگ از همة اندام سنت ميبارد. فرسودگي، قالب آن است و كهنگي از آن استشمام ميشود. دوام، استمرار و قداست نيز عارضهاي است كه به اصرار پيروان، بر آن تحميل ميشود.
تعاريف مدرن سنت
در تعاريف مدرن، سنت همان چيزي است كه مربوط به حال نيست و متعلق به گذشته است. چيزي كه در گذشته سنت نبوده است چون از ظرف خود عدول كرده و تا زماني ديگر كه در حقيقت متعلق به آن نيست دوام آورده، تبديل به سنت شده است. سنت لاشه و نعش رفتار است. رفتار تا زماني كه در ستيز و پيكار با محيط و عوامل ناسازگار، به قوت انديشه و ابداع شكل ميگيرد، زنده است و اينگونه از رفتار، سنت نيست. ولي همان رفتار زنده وقتي كه به دليل انس ذهني عاملان به آن، به شكل قالب زندگي درميآيد و تحرك و پويايي خود را كه از ناحية تعقيب آرمانها و اهداف است، از دست ميدهد و بلكه خود به صورت هدف و آرمان درميآيد، تبديل به سنت ميشود.
سنت در نگاه جامعهشناختي رايج، ترجمه "Tradition " و مرادف با آن گرفته ميشود149 و به معناي شيوهاي از رفتار و كردار است كه داراي پيشينه بوده و در اثر تكرار و ممارست به صورت عادتهاي مستقر و عميق در ذهنيت مشترك جامعه رسوب مينمايد.
زمينة معرفتي سنت از اين ديدگاه، چيزي جز يك شناخت حسي - عاطفي نيست كه در اثر ممارست و تكرار عمل پديد ميآيد. در مقابل سنت، تجدد و مدرنيته است كه با واقعيت متحول و متغير انسان و جهان همساز بوده و در نهايت نيز بر سنت غالب ميآيد.
اين تعريف از سنت با هستي شناسي مادي و معرفت حسي (آمپريسم) و دانش علمي (علم به معناي(Science كه حول محور دادههاي آزمونپذير و به صورت تئوريهاي اثبات و يا ابطالپذير و مانند آن سامان مييابد، سازگار است.
مادي بودن هستيشناسي مزبور صرفاً در چارچوب مرسوم و منسوخ ماترياليسم و ماديت قرن نوزدهم خلاصه نميشود بلكه مراد از مادي بودن اين است كه واقعيت معلوم نزد اين گروه - در صورتي كه اذعان به واقعيت داشته باشند - چيزي جز دنياي آزمونپذير و محسوس نيست و به همين دليل، واقعيتي كه در قالب گزارههاي متافيزيكي و غيرتجربي عرضه ميشود را مهمل و بيمعنا شمرده و اگر مانند ديدگاه ماترياليستي قرن نوزدهم مطلقاً آن را انكار نكنند، مطلقاً ناشناختني ميخوانند.
در نگاه كساني كه سنت را مبتني بر ذهنيت انسان و متكي بر شناختي حسي - عاطفياي ميدانند كه در اثر تكرار رفتار اجتماعي حاصل ميشود، همانگونه كه اشارت رفت، مرگ آن از قبل پيشبيني و ظهور امر متجددي كه مخالف آن است، در نهايت نويد داده ميشود. به عبارت ديگر بايد گفت اين تعريف، سنت را اگر حياتي نيز داشته باشد، ميخشكاند و از آن لاشهاي برجاي ميگذارد كه سرنوشتي جز زوال و نابودي نميتواند داشته باشد.
سنت، شيوهاي از رفتار و فعل انسان است؛ شيوهاي از رفتار كه زندگي و حياتي جداي از حيات و زندگي رفتاركنندگان نميتواند داشته باشد و وقتي عاملان رفتار، كه انسانهايند، سنت را ناشي از ذهنيت منجمد و رسوب يافته و انديشه و عادت دورماندة از واقعيت سيال و متحرك تعريف نمايند، بدون شك اين تعريف به دليل قطع ارتباط سنت با واقعيت، رنگ فرسودگي و گرد كهنگي را بر آن مينشاند و زندگي و نشاط، طراوت و حلاوت را از آن ميگيرد.
نسبت دين و سنت
سنت در هزارههايي كه پرشكوه و توانمند بر اريكة قدرت نشسته بود، نزد كساني كه به آن عمل ميكردند و حتي نزد آنان كه از آن تخلف ميورزيدند، از تعريف ديگري برخوردار بود. تعريف آنها همواره مبتني بر هستيشناسي و معرفت و آگاهي ديني بود و به همين دليل، سنت حتي نزد كساني كه آن را بيروح و مرده ميبينند، نسبتي نزديك با دين داشته و دارد.
اين عده معتقدند، سنت كه حاصل ذهنيت عقب ماندة اجتماع از واقعيت متحول انسان و جهان است، همواره خود را در قالب گزارههاي ديني و به صورت اديان مختلف، توجيه ميكند. به بيان ديگر، سنت ثبات و استقرار ذهني خود را بر جهان تحميل كرده و از اين طريق، تفسيرهاي ديني از هستي پديد ميآيد.
آگوست كنت كه تاريخ جوامع بشري را به سه مقطع تقسيم ميكند، اولين مقطع آن را كه پرسابقهترين آنها نيز است، دوران تفكر ديني و رباني "The Theological Stage " ميداند و معتقد است كه هستيشناسي و آگاهي ديني، حاصل مقايسه و تشبيه جهان با احساسات و عواطفي است كه انسان در خود مييابد. فوئر باخ مدعي است كه خداوند و انديشههاي ديني، حاصل تحميل ذهنيت و خواستههاي انساني به جهان خارج است. اين گونه توجيهات در مورد دين اعم از اين كه در قالب انديشههاي كنت يا فوئر باخ و يا به صورت تفاسير فرويد، ماركس، دوركيم و ... باشد، همگي به دنبال انكار حقيقت علمي، آگاهي ديني هستند - و عليرغم اين همه و با صرفنظر از نگاهي كه آنها نسبت به حقيقت سنت و دين دارند - ناگزير از اعتراف به وجود نسبت بين دين و سنت ميباشند.
نسبت بين سنت و دين به اين دليل است كه سنت، حيات و دوام خود را از ناحيه نگاه ديني و تعريفي كه دين براي آن عرضه ميكند به دست ميآورد. بدين لحاظ هرگاه آگاهي و معرفت ديني ارزش و اعتبار جهانشناختي خود را از دست بدهد، سنت نيز از حيات و نشاط ساقط ميگردد.
حقيقت آگاهي ديني
حقيقت آگاهي ديني و معرفت شهودي و ارزش جهانشناختي قضاياي ديني نظير قضايايي كه از وجود مبدأ و معاد يا خلود و جاودانگي نفس انسان سخن ميگويند، از جمله اموري هستند كه كاوش در پيرامون آنها مباحثي فلسفي را به دنبال ميآورد.
برخي از ديدگاههاي فلسفي، آگاهي ديني را معرفتي علمي نميدانند و با تعريفي كه از علم ارائه ميدهند، دين را تنها موضوع علم ميخوانند. همچنين در بعضي از ديدگاهها قضاياي ديني با آن كه داراي نفسالامر و واقعيتي نيستند كه بتوان با آن از صدق و كذب آنها خبر داد وليكن اين قضايا با انتخاب و اختيار و ايمان انسان گزينش شده و فرهنگ و تمدني را شكل ميدهند. در نگاهي ديگر كه البته قوام دين به اين نگاه است، معرفت و آگاهي ديني، متن علم است، چرا كه "اولالعلم معرفةالجبار: سر سلسلة هر علمي شناخت خداوند است " و لازمترين علوم نيز همان علمي است كه اين مهم را به انجام رساند؛ "الزمالعلم لك مادلك علي صلاح دينك و أبان لك عن فساده: لازمترين علوم براي تو علمي است كه تو را بر صلاح دين راه نمايد و فساد آن را بر تو آشكار سازد. "150
انتخاب، گزينش و ايمان نيز آن گاه كه بر مدار آگاهي و معرفت ديني كه همان علم است، نباشد، در نگاه ديني، انتخابي خطرناك و آسيبپذير است؛ "نعم قرينالايمان العلم "151 بهترين همراه ايمان، علم است و بدترين تعبد نيز تعبدي است كه با علم قرين نباشد؛ "المتعبد بغير علم كالطاحونه يدور و لايبرح من مكانه: عبادتكننده بدون علم به خردوار آسياب ميماند كه دور ميزند و راه به جايي نميبرد "152 چه اين كه آگاهي و معرفتديني خود بيشترين اقتضا را براي عبوديت و باروري ايمان به همراه دارد؛ "انما يخشيالله من عبادهالعلمأ: به درستي كه از بندگان خدا فقط عالمان هستند كه از خداوند سبحان خشيت دارند. "153
نسبت علم و دين
داوري در مورد حقيقت آگاهي ديني و معرفت علمي و همچنين دانش فلسفي، از حوزة بحث حاضر بيرون است اما با زباني توصيفي ميتوان گفت كه آگاهي ديني نزد معتقدين به آن، هويتي علمي دارد، چه اين كه علم نيز در نزد ارباب ديانت از هويتي ديني برخوردار بوده و با آن بيگانه نيست. در نگاه ديني، بخشي از علم از متن ديانت جوشيده و حيات بشري بدون بهرهوري از هستة مركزي دين - يعني وحي - از آن بخش بينصيب ميماند. اين قسم از علم، هويتي آسماني داشته و با وساطت انسانهايي كه از قوه قدسيه برخوردارند در دسترس همگان قرار گرفته است وليكن بخش ديگر علم با تولد انسان و همراه با رشد و باروري ابعاد جسماني او ظاهر شده و تا مرحلة آگاهي نسبت به علوم الهي و همراهي با آن ادامه مييابد.
علم عام و گستردهاي كه همگان از آن برخوردارند، همان دانش حسي است كه در نهايت در قالب آگاهي عقلي سامان مييابد. اين نوع از آگاهي در تعابير ديني، حجت دروني خداوند است كه انسان را به وجود مبدأ و معاد و ضرورت وحي و رسالت خبر ميدهد و در بعد عملي نيز بر حسن تبعيت از نبي و وجوب آن حكم ميكند. بنابراين، علم عام كه حجت دروني آدميان است، چهرة حسي و عقلي داشته و تحت عنوان دانش مفهومي قابل ترسيم است.
علم حصولي و مفهومي، ابزارها، شيوها و روشهاي خاص خود را دارد. تعليم و تعلم، گفت و شنود، رعايت ضوابط منطقي، بحث و درس، از ابزارها و روشهاي آن است.
بخش ديگر علم كه هستة مركزي دين را تشكيل ميدهد، گرچه به وساطت نبي و فرشتگاني كه او را همراهي ميكنند، تا افق مفهوم نازل شده و در سطح عبارات و كلمات و خطوط ظاهر ميگردد، اما درس و بحث حصولي و تعليم و تعلم مفهومي و چينش و ترتيب مقدمات منطقي، وسيلة اصطياد و تحصيل آن نيست. اين نوع از علم كه آگاهي ناب و خالص است، همان دانش حضوري و شهودي است كه از طريق تماس مستقيم نبي با مبادي عالية هستي حاصل ميگردد و انبيأ و اوليأ الهي براي تحصيل اين نوع آگاهي از تصفيه، تزكيه، تحول، تبدل و صيرورت وجودي بهره ميبرند.
تفاوتهاي علم حصولي و حضوري
تفاوت دانش حصولي و حضوري نظير تفاوت كيفيت علم پزشك و بيمار به درد است. علم بيمار به درد، حضوري است و علم پزشك به آن حصولي است پزشك براي آن كه به درد علم حضوري پيدا كند، ناگزير بايد در واقعيت و وجود خود تغييري را ايجاد نمايد.
علم حصولي كه در دسترس همگان است، از طريق مفاهيم و براهين، اصل مبدأ و معاد يا حشر انسان با اسمأ و صفات و آيات و نشانههاي خداوند سبحان را اثبات ميكند و علم شهودي كه انبيأ و اوليأ الهي از آن برخوردارند، مشاهده مبدأ و ديدار معاد و نظاره بهشت و دوزخ الهي است. "كلا لو تعلمون علماليقين لترونالجحيم: نه چنين است، اگر شما از علماليقين بهره داشته باشيد، دوزخ را نيز خواهيد ديد. "154
تفاوت ديگر علم حصولي با علم حضوري در اين است كه علم حضوري با دارايي قرين است و حال آن كه علم حصولي دانشي بيبهره از دارايي است. كسي كه از طريق علم حصولي به رحمت گسترده و بيكران الهي آگاه است، وصف بخشش را مينمايد و كسي كه با دانش شهودي و حضوري به رحمت خداوند آگاه است، آن رحمت را واجد است و به همين دليل در فلاح و رستگاري مستغرق ميباشد. پس همواره در علم حضوري عنصري افزون بر آنچه در علم حصولي است، وجود دارد؛ يعني نبي آنچه را ديگران به دانش مفهومي عقلي درك ميكنند، به گونهاي كه واجد و داراي آن است ادراك مينمايد و ميبيند.
نبي علاوه بر ادراك برتر آنچه كه با مفهوم در افق ادراك عام عقلي قرارميگيرد، به دليل موقعيت برتر خود، به فهم برخي از خصوصيات و جزئياتي نايل ميآيد كه علم مفهومي ديگران را به آن، به طور مستقل راهي نيست. او به دليل اين كه چهرة باطني و الهي زندگي طبيعي و رفتار و اعمال همگان را به تفصيل مشاهده ميكند، از خصوصيات روابطي كه بين معاش و معاد انسانها وجود دارد، باخبر ميگردد، و آن گاه آنچه را كه به شهود يافته است، ديگر بار با نزول به افق فهم و دريافت ديگران در قالب مفاهيم و عبارات، به آنها منتقل ميكند.
مفاهيم و عباراتي را كه نبي در مخاطبه و گفتوگو با انسانها اظهار ميدارد، گاه مشتمل بر حقايقي است كه عقل نظري يا عملي آنها نيز به ادراك آن نايل ميشود. در اين صورت او كلامي تأسيسي نداشته و به تأييد آنچه عقل ميفهمد پرداخته است يا آن كه با ارشاد خود به احياي دفينههاي عقلي آدميان همت گمارده است.
اما گاهي، مفاهيمي را كه نبي اظهار ميدارد ناظر به همان خصوصياتي است كه شناخت مفهومي ديگران پس از ادراك كليات، نسبت به آنها ساكت است، مانند وقتي كه از جزئيات و خصوصيات اسمأ و صفات الهي و روابط آنها يا از ويژگيهاي برزخ و بهشت و دوزخ، خبر داده و يا آن كه مقتضيات امور ياد شده و احكام عملي مربوط به آنها را اعلان مينمايد. در همة اين موارد آنچه منتقل ميشود، علمي نوين را كه جز با استعانت از وحي حاصل نميشود، به ارمغان ميآورد. اين بخش از علم در صورتي كه در محدودة آگاهي عملي انسان واقع شود و شيوة رفتار و سلوك انسان را تبيين نمايد، سنت خوانده ميشود.
سنت در نگاه ديني
آنچه بيان شد در حكم مقدمهاي براي عبارت اخير است كه از آن تعريف سنت در فرهنگ و نگاه ديني به دست ميآيد. سنت در اين تعريف بخشي از علم و دانش عملي است كه با تغذيه از شهود و حضور ديني، حاصل ميشود. سنت به دليل آن كه در خطاب با مردم و در گفتوگوي با آنها عرضه ميشود، در قالب دانشي مفهومي و حصولي قرار ميگيرد وليكن دانشي است كه عقل عملي به تنهايي عهدهدار اثبات يا رد آن نيست و تنها از طريق وحي و شهود ديني صحت و سقم آن بررسي ميشود.
سنت شيوهاي از رفتار را ارائه ميدهد كه براساس آن صلاح معاش و معاد آدمي تأمين شده و فلاح و رستگاري انسان به دست ميآيد. سنت در حقيقت منطق معرفت و علم ناب و خالص ديني است زيرا سنت براي طالبان شهود و سالكان طريقة وصول همان نقشي را ايفا مينمايد كه منطق براي جويندگان دانش و علم حصولي. همانگونه كه منطق در صحنة دانش حصولي مسير تردد و آمد و شد فكري را تعيين ميكند، سنت نيز در پهنة آگاهي حضوري و شهودي، كه دانش راستين و دانايي همراه با دارايي است، طريق وصول را ارائه ميدهد.
تفاوت منطق و سنت در اين است كه منطق مسير ذهني تردد را نشان ميدهد و سنت مسير عملي زندگي و زيست را و اين تفاوت ناشي از تفاوت دو نوع معرفت حصولي و حضوري، است. در معرفت حضوري انسان براي وصول به واقعيت معلوم ناگزير بايد به تبديل و تغيير هستي خود دست يازد و اين تبديل و تغيير، شيوهاي از زيست و زندگي را كه سنت عهدهدار آن است طلب مينمايد. اين شيوه از زيست همان طريق تزكيه است كه در متن رسالت انبيأ قرار گرفته است؛ "كما ارسلنا منكم رسولاً منكم يتلوا عليكم آياتنا و يزكيكم و يعلمكمالكتاب والحكمة و يعلمكم ما لمتكونوا تعلمون (بقره / 151): همانطور كه در ميان شما از خودتان رسولي فرستاديم آيات ما را بر شما تلاوت ميكند، شما را تزكيه مينمايد و به شما كتاب و حكمت ميآموزد و آنچه را كه از نزد خود نميتوانستيد بياموزيد به شما ميآموزاند. "155
انبيأ با تزكيه، فلسفه كه دوستداري حكمت است، نميآموزند، بلكه حكمت را تعليم ميدهند كه با شهود قرين است و كتاب را تعليم ميدهند؛ همان كتابي كه آصفبن برخيا در بيان قرآن با فراگرفتن علمي از آن و نه همة آن، تخت بلقيس را در زماني كمتر از چشم برهم زدن، از صبا به يمن آورد و بالاخره نبي، از طريق ارائه آيات الهي و تزكيه انسانها، حقايقي را ميآموزاند كه آنها هرگز بدون ارتباط با وحي و از نزد خود نميتوانند فراگيرند.
سنت كه در قالب شرايع مختلف ظاهر ميشود، از متن شهود برميخيزد و به سوي شهود نيز فراميخواند و به همين دليل همواره داراي عنصري است كه از دسترس دانش مفهومي و عقل عملي يا نظري بيرون است.
رازداري و رازگشايي
عقل عملي با همة همراهياي كه با سنت دارد، هرگز نميتواند حكم و قانوني را كه جايگزين و بديل سنتهاي ديني باشد ارائه دهد. سنت، سالك را به واقعيتي آگاهانه فراميخواند؛ واقعيتي كه دانش مفهومي و عقل نظري به اصل وجود آن به اجمال دلالت ميكند و عقل عملي بر وجوب سلوك به سوي آن و در نتيجه بر وجوب متعابعت از سنت و شريعت حكم مينمايد. اذعان عقل به واقعيتي كه سنت به آن ميخواند و اعتراف به عجز از شناخت ذات و كنه آن واقعيت و عجز از شناخت راههايي كه به طور خاص وصول به آن را ممكن و ميسر ميسازند، سنت را براي عقل به صورت سر و رازي مقدس درميآورد؛ سري كه جز با صعود از دانش مفهومي و گذر از وجود و واقعيت نفساني و محدود سالك، آشكار نميشود.
سنت گرچه براي دانش مفهومي رازآلود است ولي براي سالكي كه به آن عمل ميكند طريقة وصول به سر و گشايش راز است. نماز كه سنتي الهي است براي سالك، معراج و وسيلة تقرب و حضور به بارگاه قدس است؛ "الصلاة معراجالمؤمن "156 و زكوة با آن كه فعلي اجتماعي و اقتصادي به شمار ميآيد سنتي ديني است كه مزكي و پاككنندة عامل و رفتار كننده به آن است؛ "الزكوة قربان كل تقي: زكات نزديك كننده انسان متقي به خداوند است. "157 "خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بها: اي پيامبر زكات اموال آنان بگير، تا آن كه صدقه - زكات - آنها را طاهر و پاك گرداند و تو آنها را با آن تزكيه نمايي. "158
سنت در تعريفي كه براساس ذهنيت معاصر از آن ياد شد، شيوهاي از رفتار بود كه براساس شناختي حسي - عاطفي سازمان مييافت وليكن در تعريف اخير، سنت بيش از آن كه شيوهاي از عمل باشد، نوعي از علم است و اين علم از نوع شناخت حسي و دانش تجربي و همچنين، از قبيل دانش عقلي نيست، هر چند كه با آگاهي عقل عملي از اين جهت مسانخ است كه احكام و ضوابط رفتار و كردار آدميان را بيان مينمايد. سنت علمي است كه بر شهود خالص و ناب ديني استوار است؛ شهودي كه الهي بوده و از مشاهده و ملاقات با حقايق مطلق و فراگير حاصل ميشود. چهرة الهي شهودي كه در متن سنت نهفته و آغاز و انجام آن را تشكيل ميدهد، به سنت قداست و حرمتي الهي نيز ميبخشد.
اگر سنت به شناخت حسي - عاطفي متكي باشد، ارزشي غيرعلمي و دون عقلي پيدا ميكند ولي اگر به معرفت شهودي متكي باشد در عاليترين مراتب علم قرارگرفته و ارزشي فراعقلي و فرامفهومي مييابد. همچنين اگر سنت از عادتي تغذيه كند كه از تكرار يك رفتار و از احساس مستمر يك عمل پديد ميآيد، زوال آن نيز با ترك همان عادت و احساس و با ممارست به عملي خلاف آن واقع خواهد شد هر چند كه عمل خلاف ابتدا با اكراه يا اجبار انجام شود، وليكن اگر سنت متكي به معرفت شهودي بوده و يا آن كه بنيانهاي مفهومي آن براساس دانش عقلي استوار شده باشد، هرگز متروك نخواهد شد.
كسي كه با باطن و روح سنت مأنوس است و شهود و حضوري را كه در متن آن است، ادراك ميكند، هرگز دست از آن نميشويد زيرا او مادام كه تمام هستي و وجود خود را در مسير آن سنت، پاك و طاهر نكرده باشد به معرفتي كه در متن آن مستقر بوده و راز و سر آن را تشكيل ميدهد، نميرسد. كسي كه واقعيت و هستي متعالي خود را در قالب يك سنت مشاهده ميكند چگونه ميتواند از آن دست بشويد؟
عامل به سنت اگر هم به سر آن راه نيافته باشد تا زماني كه با دانش عقلي، واقعيتي را كه سنت روي به آن دارد را به اجمال اثبات ميكند و وجوب سلوك به سوي آن را با ارشاد و هدايت عقل عملي ادراك مينمايد و در نتيجه ضرورت متابعت از وحي و سنت را ميفهمد، همچنان به سنت عمل خواهد نمود و به هيچ قيمتي از آن دست نخواهد شست و در راه عمل به آن هر خطري را به جان خريدار است زيرا معتقد است تا جان خود را خالصانه در مسير سلوك ننهد، به حقيقت و روح سنت كه همان شهود و ملاقات با خداوند است، بار نخواهد يافت.
روح و قالب سنت
زوال سنت هنگامي آغاز ميشود كه يقين اعم از آن كه شهودي يا حصولي باشد، از آن گرفته شود. سنت از دل شهود ميجوشد و در امتداد يقين تا نازلترين مرتبة آن كه همان يقين عقلي و مفهومي است تداوم مييابد و از آن پس جز قالبي از آن باقي نميماند. قالب سنت، لاشة بيروح آن است كه به عادت متكي است و عادت، از معرفت عقلي بيبهره است و از عاطفهاي بهره ميبرد كه در اثر ممارست و احساس مكرر پديد ميآيد.
كساني كه از معرفت عقلي و شهودي بيبهرهاند و از شناخت يقيني نصيبي ندارند و علم را تنها در محدودة گزارههاي محسوس، ابطالپذير و مانند آن ميبينند، ناگزير از سنت جز قالب آن را مشاهده نميكنند و تعريفي را كه براي سنت ميدهند نيز جز بر اين قالب تطبيق نميشود.
در نگاه آنان، سنت به عادت مستقر تطبيق ميشود و روياروي تجدد و كاري قرارميگيرد كه سابقة پيشين نداشته بلكه حادث است، حال آن كه كساني كه سنت را با نگاهي ديني شناخته و تعريف ميكنند، اين تعريف را تنها شايسته جسم و ظاهر سنتي ميدانند كه روزگاري حيات و زندگي داشته و اينك از روح و جان خود كه همان يقين و شهود است دور مانده باشد. يا آن كه اين تعريف را شايسته كسي ميبينند كه تنها ظاهر سنتِ تجسد يافته را در جهان خارج مشاهده كرده و از باطن و حقيقت آن كه با وجود و واقعيت سان و سنتگذار سرشته شده، غافل است، زيرا او از سنتي كه در جامعه جريان دارد جز ظاهر و قالب آن را نميبيند و اين قالب را نيز، با فهم و ادراكي كه خود از آن دارد تفسير و تأويل ميكند.
تقابل سنت و بدعت
سنت براي كسي كه با نگاه ديني به آن مينگرد كاري مطابق عادت نيست تا در برابر كار ابداعي و نو قرارگرفته باشد بلكه قانون و حكمي الهي است و در برابر بدعت قراردارد. بنابراين، در مقابلِ سنت، بدعت است، و بدعت هر قانون و كاري است كه براساس دريافت و شهودي الهي سازمان نيافته باشد.
سنت در معناي ديني آن كه در مقابل بدعت است، مصاديق و استعمالات مقيد و خاص نيز دارد و از اين جهت نبايد بين دو معناي عام و خاص آن خلط شود.
سنت در معناي عام خود، شامل تمامي احكام و مقرراتي ميشود كه با استفاده از شهود و حضوري الهي در قالب نقل به بشر منتقل شده است، اعم از اين كه اين نقل رهآورد فرشتة وحي بوده و سخن مستقيم خداوند باشد و به صورت كتاب آسماني در دسترس بشر قرار گرفته باشد يا آن كه از طريق حديثي قدسي توسط پيامبر يا امام معصوم به ديگران ابلاغ شده باشد و يا آن كه از طريق گفتار، رفتار يا تقرير معصوم در معرض آگاهي و اطلاع ديگران واقع شده باشد. شاهد عموميت معناي سنت نسبت به همة موارد ياد شده، شمول و عموم مقابل آن يعني بدعت است كه عدول از همة موارد فوق را دربرميگيرد.
گاه نيز سنت در مورد برخي از مصاديق ياد شده و بيشتر از همه در مورد آن دسته از احكام ديني اطلاق ميشود كه در گفتار، رفتار يا تقرير پيامبر(ص) حضور داشته يا از آنها استنباط ميشوند. سنت هنگامي كه در اين معناي خاص به كار رود، در برابر كتاب و در برابر سنتي قرارميگيرد كه از نظر به گفتار، رفتار و يا تقرير اوليأ و ائمه معصومين عليهمالسلام استنباط ميشود.
سنت كه در لغت به معناي راه و روش است گاه نيز به معناي راه و شيوهاي تكويني به كار ميرود و در اين صورت سنت ناظر به قوانين واقعي و خارجي جهان و اراده تكويني خداوند سبحان است و البته اين معناي از سنت از بحث فعلي ما كه در محدودة زندگي فردي و اجتماعي انسان و احكام و قواعد عملي مربوط به آن قرار دارد، خارج است.
از آنچه بيان شد دانسته ميشود، قوام سنت در فضاي ديني، به ثبات و تداوم زماني آن نيست، هر چند كه سنت تاب ثبات و تداوم را نيز دارد. قوام سنت به حقيقت الهي آن است و به همين دليل سنت همواره سنت است حتي در موقعي كه هيچ يك از افراد جامعه به آن عمل نكرده و عادت اجتماعي برخلاف آن باشد و يا حتي در موردي كه براي اولين بار به آن عمل ميشود.
اگر سنت در زمرة عادتهاي اجتماعي دانسته شود و ثبات و قراري كه برخي از سنن مقتضي آن هستند، به عادت و مانند آن استناد يابد، هيچيك از اديان و سنتهاي ديني در هنگام پيدايش خود چهرة سنتي ندارند، بلكه هر سنتي در بدو پيدايش يك امر متجدد و نوين است كه در جريان تحولات و تبدلات مستمر اجتماعي و تاريخي رخ نموده است و رفتار ديني پس از مدتي چون به صورت نهاد و سازمان اجتماعي درآيد، صورت سنت را به خود گرفته و دوام و ثبات خود را بر انسان و جامعه كه نيازمند تحول و تغيير مستمر است، تحميل مينمايد. اما اگر سنت معناي ديني داشته باشد، نبي و پيامبري كه حلقة اتصال انسان با آسمان الوهيت است و به تعبير شيخالرئيس بوعليسينا، سان همان سنتگذار است،159 هر پيام و كلامي را كه او براي تنظيم و تمشيت رفتار انسانها بيان ميدارد در همان هنگام كه اظهار ميدارد، يك سنت است.
بدعت نيز كه در تقابل با معناي ديني سنت است، به تازه و نو بودن قائم نيست بلكه به بيبهره بودن از شناخت و شهود ديني است و به همين دليل ميتواند رجوع و بازگشت به رسم ديرين و شيوة رايج در جامعه باشد و از همين جهت نيز بدعت حتي وقتي كه همة جامعه به آن عمل كرده و به صورت عادت مستقر و رسوب يافته يا حتي قانون رسمي و مصوب اجتماع نيز درآيد، همچنان بدعت است.
سنت در تقابل يا همراهي با تجدد
تقابل بين سنت با تجدد و توسعه و مانند آن وقتي حاصل ميشود كه صورت تجسد يافته آن در ظرف نگاه غيرديني تعريف شود و نگاه غيرديني كه از ادراك حقيت سنت عاجز است، به اين دليل سنت را در تقابل با تجدد ميبيند كه خود از هيچ نوع ثباتي برخوردار نيست و در نتيجه، حضور سنت را تنها در چهره ثبات و دوام به صورتي ناقص احساس ميكند و از تشخيص ناقص آن در حالتهاي ديگري كه با حركت قرين است عاجز ميماند، حال آن كه ثبات و استمرار زماني يكي از صورتهايي است كه سنت داراست.
سنتهاي ديني گاه كلي و گاه جزئي هستند. سنتهاي كلي در قياس با يكديگر برخي مطلق و بعضي مقيد هستند. احكام ثانوي در قياس با احكام اولي از زمرة سنتهاي كلي و مقيد ميباشند، و احكام قضايي و ولايي نيز با آن كه كاملاً جزئي بوده و با زمان سرشته و عجيناند، همچنان در فضاي سنتهاي ديني شكل گرفته و از قداست آن بهرهمند هستند.
عليرغم ثبات و استمراري كه احكام كلي در طي شريعت دارا هستند، سنت همواره با معنايي عميق از تجدد نيز قرين است و اين معناي عميق به صورت ثابت سنت نيز همواره محتوايي متجدد ميدهد و عرضه ميشود تا هيچگاه گرد كهنگي بر آن ننشيند زيرا سنت در عين آن كه سازمان معيشت است، راه و مسير ملاقات و ديدار با خداوند نيز محسوب ميشود و ديدار الهي با تجليات نامحدود و غيرتناهي او حاصل ميآيد. در تجلي خداوند هرگز تكرار نيست و به همين دليل سالكي كه از طريق سنت به وصال نايل ميشود، در عمل به سنت، عليرغم صورت بظاهر يكسان آن، هرگز ديدار واحد ندارد. مشابهت و همانندي تنها قضاوت كساني است كه جز ظاهر زندگي دنيا و صورت رفتار ديني را نميبينند. اين گروه كه تنها قالب سنت را مينگرند جز به ملال و كسالت به آن نزديك نميشوند؛ "ولايأتون الصلاة الا و هم كُسالي و لاينفقون الا و هم كارهون: به نماز نميآيند جز با كسالت و انفاق نميكنند مگر با كراهت. "160 (توبه / 54)
سنت مسير عشق است و عشق را حديث، هرگز مكرر نيست. بنابراين سنت نه تنها با تجدد در تقابل نيست بلكه نو بودن، صفت مستمر و هميشگي آن است.
هر دم از اين باغ بري ميرسدتازهتر از تازهتري ميرسد
سنت با بدعت، مقابل است و با تجدد نيز در صورتي ناسازگار است كه مصداق بدعت باشد، و سر اين ناسازگاري در اين است كه بدعت از حديث نامكرر عشق تهي است. بدعت راه به حقيقت نيست بلكه ضلالت و گمراهي است و به همين دليل با نفرت قرين بوده و تاب هيچ نوع قرار و دوامي را نيز ندارد. اگر نشاط و سروري هم باشد در گريز مدام از آن است و اين نوع از گريز همان نوع از تجدد است كه سنت با آن در ستيز است.
پينوشتها:
1. ماكس وبر، مفاهيم اساسي جامعهشناسي، ترجمه: احمد صدارتي نشرمركز، تهران، 1367. ص 72.
2. جمالالدين محمد خوانساري، شرح غررالحكم و دررالكلم آمدي. تصحيح: سيدجمالالدين حسيني محدث ارموي. مؤسسه انتشارات چاپ دانشگاه تهران، 1366، ج 1. ص 61.
3. همان، ج 6، ص 159.
4. همان، ج 6. ص 476.
5. فاطر، آيه 28.
6. تكاثر، آيات 6 و 5.
7. بقره، آيه 151..
8. مجلسي - بحارالانوار، المكتبةالاسلاميه. تهران، ج 82. ص 302.
9. حرعاملي، وسائل الشيعه، تصحيح: رباني شيرازي، ج 4. ص 7.
10.توبه، آيه 103.
11. بوعلي - الالهيات منالشفأ، افست از طبعسنگي،انتشارات بيدار، قم، ص 557.
12. توبه، آيه 54.
نويسنده: حميد پارسانيا
.............................................................................................................
انتهاي پيام/
يکشنبه|ا|27|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 423]
-
گوناگون
پربازدیدترینها