واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: کتاب - مادران احساس میکنند قربانی زندگی هستند...در بیشتر جوامع غربی دو فردی که در آغاز با فرصتهای مساوی زندگی خود را شروع کرده بودند در نیمههای راه خسته و اکثرا از هم جدا میشوند. به گزارش خبرآنلاین، نگهداری از کودکان و بچهداری در موقع خواب و بیداری و اینکه والدین تا چه میزان میتوانند در نگهداری از فرزندان خود رحم و شفقت نشان دهند، یکی از شاخصهای اصلی در کیفیت سرپرستی از فرزندان محسوب میشود. شما چقدر میتوانید جیغ زدنهای کودکتان را تحمل کنید و یا چند دفعه میتوانید داوطلبانه اسباب بازیهایی که پسر یا دختر شما از روی عمد روی زمین پخش کرده را جمع کنید و به جای اخم کردن سعی کنید او را آرام کنید و به جای دعوا از راههای علمیتر رسم زندگی را به او آموزش دهید؟ یا مثلا به او چاپ با سیب زمینی روی کاغذ را آموزش دهید... هر مادری به صورت خدادادی این آموزشها را میداند و در اکثر موارد به صورت خودکار برای مراقبت از فرزند خود نیازی به آموزش ندارد و شاید چاپ با سیب زمینی را نداند ولی به خوبی می داند که او در خانواده تنها کسی است که باید بیشتر تحمل فریادهای کودکش را به دوش بکشد و حقیقت امر اینجاست که آن زنانی که از سوی شرکای زندگی خود با واژه هایی مثل تساوی حقوق مردان و زنان مثل فمینیست ها روبرو می شوند در اصل از سوی آنها مورد خیانت قرار می گیرند و وقتی این خیانت فاش می شود که کودک شان وارد این دنیا میشود. مادران در این زمان مهمترین رکن خانه می شوند که در صورت عدم همکاری پدران از یک کار پاره وقت به یک کار تمام وقت گرفتار میشوند. البته این موضوع به این معنی نیست که مردان نمیخواهند در مسئولیت های نگهداری از بچهها دخالت داشته باشند ولی کارها و امور شغلی اجازه چنین امری را به آنها نمیدهد. در هر فرهنگ و کشوری وضع مشابهی وجود دارد و شاید همین وضع بهانه ای به دست گروههای فمینیستی داده است تا این وضع را در خط مقدم خود در جبهه ظلم اجتماعی و تحقیر جایگاه زنان قرار دهند که اولین نتیجه آن تاسیس پرورشگاههای کودکان است تا نسلی جدید از مادران تولید شود که «ربکا ایشر» خبرنگار و نویسنده که خود یک پسر دارد، آنها را نسلی معرفی می کند که در توهمی به سر می برند که متکی بر ایده تساوی است. در روزگار کنونی در بریتانیا و دیگر کشورهای دنیا شمار زنان تحصیل کرده دانشگاهی نسبت به مردان افزایش یافته است ولی آنها مجبورند در آغاز دهه سوم زندگی خود به صورت تمام وقت کار کنند تا 3درصد کمتر از مردان درآمد داشته باشند تا وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود میشوند فاصله درآمد آنها به 11 درصد برسد. اکثر مادران متخصص نمیتوانند در سنین بالاتر به صورت تمام وقت کار کنند و کار پاره وقت آنها با درآمد ناچیزی جواب داده میشود. در فرهنگ و زندگی مدرن با این وضعیت تعادل نقشها وارونه جلوه میکند. مادران احساس میکنند قربانی این زندگی هستند و پدران نیز احساس گناه میکنند و در بیشتر جوامع غربی دو فردی که در آغاز با فرصت های مساوی زندگی و سفر خود را شروع کرده بودند در نیمه های راه خسته می شوند و در اکثر موارد به جدایی می رسند. ایشر در کتابش با عنوان «مادرانههای مدرن و توهم تساوی» مینویسد در بریتانیا و اکثر کشورهای مدرن برای اینکه این جدایی ها اتفاق نیفتد اتفاقات عجیبتری بین زوج ها حادث میشود که خود کم از جدایی دردناکتر نیست، مثل اینکه پدر در خانه میماند تا مادر برای کسب درآمد بیرون برود که این موضوع به ندرت روی میدهد. حادثه دردناکتر دیگر این است که امروزه در بریتانیا اکثر زنان تحصیل کرده به خاطر حفظ موقعیت های شغلی خود ترجیح می دهند بچهدار نشوند و تعدادی دیگر به صورت معقولتر سعی میکنند از پدران بچهها برای کارهای داخل خانه کمک بگیرند که در بسیاری از موارد به موفقیتهایی هم میرسند ولی جدای از این موارد موضوع اصلی کتاب نه بحث درباره گروههای فمینیستی است نه میخواهد درباره سیاست های غلط دولتهای غربی در آزادی بیش از حد این گروهها انتقاد کند؛ بلکه پیشنهادهایی برای تدوین سیاست های دولت های عضو اتحادیه اروپا در ایجاد تسهیلات برای والدین دارد که البته تمرکز اصلی او روی خود زوجها است. او می نویسد: «بهتر است تساوی که گروههای فمینیستی روی آن مانور میدهند روی تساوی مرخصیها برای زنان و مردان متمرکز شود و به پدرها نیز فرصت بیشتری برای حضور در خانه داده شود. در مورد زوجها وقتی پدرها به صورت داوطلب خود را برای نگهداری از فرزندان علاقمند نشان دهند و هرچند با وجود دوست داشتن فرزندان خود از مراقبت آنها چندان رضایت ندارند اما صورت ظاهری امر میتواند توهم تساوی در زنان را از بین ببرد.» اکونومیست/ هفتم آوریل/ ترجمه محمد حسنلو 60
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 372]