تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1838131552
اربعين در كلام رهبر انقلاب/اولين شكوفههاى عاشورايى در اربعين شكفته شد
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: اربعين در كلام رهبر انقلاب/اولين شكوفههاى عاشورايى در اربعين شكفته شد
اولين شكوفههاى عاشورايى در اربعين شكفته شد
خبرگزاري مهر- گروه دين و انديشه: اربعين حسيني، ابعاد و زواياي گسترده اي دارد و احياي دين رسول خدا (ص) پس از قيام عاشورا، در عرصه فرهنگي و تبليغاتي رقم مي خورد. اين نوشتار، جهت تبيين برخي از ابعاد مختلف اربعين حسيني، به بررسي ديدگاههاي مقام معظم رهبري در اين مورد مي پردازد.
قيام حسيني؛ حركت عليه جهل و زبونى انسان
يك جمله در زيارت اربعين امام حسين عليهالصّلاةوالسّلام ذكر شده است كه مانند بسيارى از جملات اين زيارتها و دعاها، بسيار پُرمغز و در خور تأمّل و تدبّر است... آن جمله اين است: «و بذل مهجته فيك». اين زيارت اربعين است؛ منتها فقرههاى اوّل آن، دعاست كه گويندهى اين جملات خطاب به خداوند متعال عرض مىكند: «و بذل مهجته فيك»؛ يعنى حسينبنعلى، جان و خون خود را در راه تو داد؛ «ليستنقذ عبادك من الجهالة»؛ تا بندگان تو را از جهل نجات دهد؛ «و حيرة الضّلالة»؛ و آنها را از سرگردانىِ ناشى از ضلالت و گمراهى برهاند. اين يك طرف قضيه، يعنى طرفِ قيام كننده؛ حسينبنعلى عليهالسّلام است.
طرف ديگر قضيه، در فقرهى بعدى معرفى مىشود: «و قد توازر عليه من غرّته الدنيا و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ نقطهى مقابل، كسانى بودند كه فريب زندگى، آنها را به خود مشغول و دنياى مادّى، زخارف دنيايى، شهوات و هواهاى نفس، از خود بيخودشان كرده بود؛ «و باع حظّه بالارذل الأدنى»؛ سهمى را كه خداى متعال براى هر انسانى در آفرينش عظيم خود قرار داده است - اين سهم عبارت است از سعادت و خوشبختى دنيا و آخرت - به بهاى پست و ناچيز و غير قابل اعتنايى فروخته بودند. اين، خلاصهى نهضت حسينى است.
با مداقّهى در اين بيان، انسان احساس مىكند كه نهضت حسينى در واقع با دو نگاه قابل ملاحظه است، كه هر دو هم درست است؛ اما مجموع دو نگاه، نشاندهندهى ابعاد عظيم اين نهضت است. يك نگاه، حركت ظاهرى حسينبنعلى است؛ كه حركت عليه يك حكومت فاسد و منحرف و ظالم و سركوبگر - يعنى حكومت يزيد - است؛ اما باطن اين قضيه، حركت بزرگترى است كه نگاه دوم، انسان را به آن مىرساند؛ و آن حركت عليه جهل و زبونى انسان است. در حقيقت، امام حسين اگرچه با يزيد مبارزه مىكند، اما مبارزهى گستردهى تاريخى وى با يزيدِ كوتهعمرِ بىارزش نيست؛ بلكه با جهل و پستى و گمراهى و زبونى و ذلّت انسان است. امام حسين با اينها مبارزه مىكند.
هدف؛ ايجاد نظام اسلامي بود
حركت امام حسين(ع) براى اقامهى حق و عدل بود: «انّما خرجت لطلبالاصلاح فى امّة جدّى اريد ان امر بالمعروف وانهى عنالمنكر ...». در زيارت اربعين كه يكى از بهترين زيارات است، مىخوانيم: «و منحالنّصح و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك منالجهالة و حيرةالضّلاله». آن حضرت در بين راه، حديث معروفى را كه از پيامبر(ص) نقل كردهاند، بيان مىفرمايند: «ايها النّاس انّ رسولاللَّه صلّىاللَّه عليه و اله و سلّم قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلّا لحرماللَّه ناكثا لعهداللَّه مخالفا لسنة رسولاللَّه صلّىاللَّه عليه و اله و سلم يعمل فى عباداللَّه بالاثم والعدوان فلم يغيّر عليه بفعل و لاقول كان حقّا علىاللَّه ان يدخله مدخله».
تمام آثار و گفتار آن بزرگوار و نيز گفتارى كه دربارهى آن بزرگوار از معصومين رسيده است، اين مطلب را روشن مىكند كه غرض، اقامهى حق و عدل و دين خدا و ايجاد حاكميت شريعت و برهم زدن بنيان ظلم و جور و طغيان بوده است. غرض، ادامهى راه پيامبر اكرم(ص) و ديگر پيامبران بوده است كه: «يا وارث ادم صفوة اللَّه يا وارث نوح نبىّاللَّه ...» و معلوم است كه پيامبران هم براى چه آمدند: «ليقومالنّاس بالقسط». اقامهى قسط و حق و ايجاد حكومت و نظام اسلامى.
ميدان نبرد بازماندگان عاشورا، صحنه تبليغى و فرهنگى بود
اساساً اهميت اربعين در آن است كه در اين روز، با تدبير الهى خاندان پيامبر(ص)، ياد نهضت حسينى براى هميشه جاودانه شد و اين كار پايهگذارى گرديد. اگر بازماندگان شهدا و صاحبان اصلى، در حوادث گوناگون - از قبيل شهادت حسينبنعلى(عليهالسّلام) در عاشورا - به حفظ ياد و آثار شهادت كمر نبندند، نسلهاى بعد، از دستاورد شهادت استفادهى زيادى نخواهند برد.
درست است كه خداى متعال، شهدا را در همين دنيا هم زنده نگه مىدارد و شهيد به طور قهرى در تاريخ و ياد مردم ماندگار است؛ اما ابزار طبيعىيى كه خداى متعال براى اين كار - مثل همهى كارها - قرار داده است، همين چيزى است كه در اختيار و ارادهى ماست. ما هستيم كه با تصميم درست و بجا، مىتوانيم ياد شهدا و خاطره و فلسفهى شهادت را احيا كنيم و زنده نگهداريم.
اگر زينبكبرى(سلاماللَّهعليها) و امام سجّاد(صلواتاللَّهعليه) در طول آن روزهاى اسارت - چه در همان عصر عاشورا در كربلا و چه در روزهاى بعد در راه شام و كوفه و خود شهر شام و بعد از آن در زيارت كربلا و بعد عزيمت به مدينه و سپس در طول سالهاى متمادى كه اين بزرگواران زنده ماندند - مجاهدات و تبيين و افشاگرى نكرده بودند و حقيقت فلسفهى عاشورا و هدف حسينبنعلى و ظلم دشمن را بيان نمىكردند، واقعهى عاشورا تا امروز، جوشان و زنده و مشتعل باقى نمىماند.
چرا امام صادق(عليهالصّلاةوالسّلام) - طبق روايت - فرمودند كه هر كس يك بيت شعر دربارهى حادثهى عاشورا بگويد و كسانى را با آن بيت شعر بگرياند، خداوند بهشت را بر او واجب خواهد كرد؟ چون تمام دستگاههاى تبليغاتى، براى منزوى كردن و در ظلمت نگهداشتن مسألهى عاشورا و كلاً مسألهى اهلبيت، تجهيز شده بودند تا نگذارند مردم بفهمند چه شد و قضيه چه بود. تبليغ، اينگونه است. آن روزها هم مثل امروز، قدرتهاى ظالم و ستمگر، حداكثر استفاده را از تبليغات دروغ و مغرضانه و شيطنتآميز مىكردند. در چنين فضايى، مگر ممكن بود قضيهى عاشورا - كه با اين عظمت در بيابانى در گوشهيى از دنياى اسلام اتفاق افتاده - با اين تپش و نشاط باقى بماند؟ يقيناً بدون آن تلاشها، از بين مىرفت.
آنچه اين ياد را زنده كرد، تلاش بازماندگان حسينبنعلى(عليهالسّلام) بود. به همان اندازه كه مجاهدت حسين بن على (عليهالسّلام) و يارانش به عنوان صاحبان پرچم، با موانع برخورد داشت و سخت بود، به همان اندازه نيز مجاهدت زينب (عليهاالسّلام) و مجاهدت امام سجّاد (عليهالسّلام) و بقيهى بزرگواران، دشوار بود. البته صحنه آنها، صحنهى نظامى نبود؛ بلكه تبليغى و فرهنگى بود. ما به اين نكتهها بايد توجه كنيم.
مقام حضرت زينب كبري سلام الله عليها
اگر نگاهى كنيم به تاريخ صدر اسلام، اين روزها روزهاى زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) است. آن كارى هم كه زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) كرد، يك كارِ از همين جنس بود؛ يعنى كارى محضاً براى خداى متعال، در دل خطرها و محنتها و زحمتها؛ يك ابراز وجود معنوى و الهى دين در چهرهى مصمم زينب كبرى (سلام اللَّه عليها). خوب است بدانيم و بفهميم حروف تاريخ گذشتهى بسيار ارجمندى را كه تا امروز منشأ بركات فكرى و معرفتى شده است و انشاءاللَّه تا آخر دنيا هم خواهد بود.
زينب (سلام اللَّه عليها)، هم در حركت به سمت كربلا، همراه امام حسين؛ هم در حادثهى روز عاشورا، آن سختىها و آن محنتها؛ هم در حادثهى بعد از شهادت حسينبنعلى (عليهالسّلام)، بىسرپناهى اين مجموعهى به جا ماندهى كودك و زن، به عنوان يك ولىّ الهى آنچنان درخشيد كه نظير او را نميشود پيدا كرد؛ در طول تاريخ نميشود نظيرى براى اين پيدا كرد. بعد هم در حوادث پىدرپى، در دوران اسارت زينب، در كوفه، در شام، تا اين روزها كه روز پايان آن حوادث است و شروع يك سرآغاز ديگرى است براى حركت اسلامى و پيشرفت تفكر اسلامى و پيش بردن جامعهى اسلامى. براى خاطر همين مجاهدت بزرگ، زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) در نزد خداوند متعال يك مقامى يافته است كه براى ما قابل توصيف نيست.
مقايسه حضرت زينب كبري (س) با آسيه همسر فرعون
يك مقايسهى كوتاه بين زينب كبرى و بين همسر فرعون، عظمت مقام زينب كبرى را نشان ميدهد. در قرآن كريم، زن فرعون نمونهى ايمان شناخته شده است، براى مرد و زن در طول زمان تا آخر دنيا. آن وقت مقايسه كنيد زن فرعون را كه به موسى ايمان آورده بود و دلبستهى آن هدايتى شده بود كه موسى عرضه ميكرد، وقتى در زير فشار شكنجهى فرعونى قرار گرفت، كه با همان شكنجه هم - طبق نقل تواريخ و روايات - از دنيا رفت، شكنجهى جسمانى او، او را به فغان آورد: «اذ قالت ربّ ابن لى عندك بيتا فى الجّنة و نجّنى من فرعون و عمله»؛(4) از خداى متعال درخواست كرد كه پروردگارا! براى من در بهشت خانهاى بنا كن. در واقع، طلب مرگ ميكرد؛ ميخواست كه از دنيا برود. «و نجّنى من فرعون و عمله»؛ من را از دست فرعون و عمل گمرهكنندهى فرعون نجات بده. در حالى كه جناب آسيه - همسر فرعون - مشكلش، شكنجهاش، درد و رنجش، درد و رنج جسمانى بود؛ مثل حضرت زينب، چند برادر، دو فرزند، تعداد زيادى از نزديكان و برادرزادگان را از دست نداده بود و در مقابل چشم خودش به قربانگاه نرفته بودند. اين رنجهاى روحى كه براى زينب كبرى پيش آمد، اينها براى جناب آسيه - همسر فرعون - پيش نيامده بود. در روز عاشورا زينب كبرى اين همه عزيزان را در مقابل چشم خود ديد كه به قربانگاه رفتهاند و شهيد شدهاند: حسينبنعلى (عليهالسّلام) - سيدالشهداء - را ديد، عباس را ديد، علىاكبر را ديد، قاسم را ديد، فرزندان خودش را ديد، ديگرِ برادران را ديد. بعد از شهادت، آن همه محنتها را ديد: تهاجم دشمن را، هتك احترام را، مسئوليت حفظ كودكان را، زنان را. عظمت اين مصيبتها را مگر ميشود مقايسه كرد با مصائب جسمانى؟ اما در مقابل همهى اين مصائب، زينب به پروردگار عالم عرض نكرد: «ربّ نجّنى»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض كرد: پروردگارا! از ما قبول كن. بدن پاره پارهى برادرش در مقابل دست، در مقابل چشم؛ دل به سمت پروردگار عالم، عرض ميكند: پروردگارا! اين قربانى را از ما قبول كن. وقتى از او سؤال ميشود كه چگونه ديدى؟ ميفرمايد: «ما رأيت الّا جميلا».(5) اين همه مصيبت در چشم زينب كبرى زيباست؛ چون از سوى خداست، چون براى اوست، چون در راه اوست، در راه اعلاى كلمهى اوست. ببينيد اين مقام، مقام چنين صبرى، چنين دلدادگى نسبت به حق و حقيقت، چقدر متفاوت است با آن مقامى كه قرآن كريم از جناب آسيه نقل ميكند. اين، عظمت مقام زينب را نشان ميدهد. كار براى خدا اينجور است. لذا نام زينب و كار زينب امروز الگوست و در دنيا ماندگار است. بقاى دين اسلام، بقاى راه خدا، ادامهى پيمودن اين راه به وسيلهى بندگان خدا، متكى شده است، مدد و نيرو گرفته است از كارى كه حسينبنعلى (عليهالسّلام) كرد و كارى كه زينب كبرى كرد. يعنى آن صبر عظيم، آن ايستادگى، آن تحمل مصائب و مشكلات موجب شد كه امروز شما مىبينيد ارزشهاى دينى در دنيا، ارزشهاى رائج است. همهى اين ارزشهاى انسانى كه در مكاتب گوناگون، منطبق با وجدان بشرى است، ارزشهائى است كه از دين برخاسته است؛ اينها را دين تعليم داده است. كار براى خدا خاصيتش اين است.
خلاصه قيام امام حسين عليه السلام
اگر بخواهيم ماجراى امام حسين را در سطورى خلاصه كنيم، اينطور مىشود: بشريت، دچار ظلم و جهل و تبعيض بود. حكومتهاى بزرگ دنيا، كه حكومت قيصر و كسراى آن زمان است - چه در ايران آن روز، چه در امپراتورى روم آن روز - حكومت اشرافيگيرى و حكومت غيرمردمى و حكومت شمشير بىمنطق و حكومت جهالت و فساد بود. حكومتهاى كوچكتر هم - مثل آنچه كه در جزيرةالعرب بود - از آنها بدتر بودند و مجموعاً جاهليتى دنيا را فرا گرفته بود. در اين ميان، نور اسلام به وسيلهى پيامبر خدا و با مدد الهى و مبارزات عظيم و توانفرساى مردمى توانست اوّل يك منطقه از جزيرةالعرب را روشن كند و بعد بتدريج گسترش يابد و شعاع آن همه جا را فرا گيرد. وقتى پيامبر از دنيا مىرفت، اين حكومت، حكومت مستقرى بود كه مىتوانست الگوى همهى بشريت در طول تاريخ باشد؛ و اگر آن حكومت با همان جهت ادامه پيدا مىكرد، بدون ترديد تاريخ عوض مىشد؛ يعنى آنچه كه بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در وضعيت فعلى - پديد آيد، در همان زمان پديده آمده بود. دنياى سرشار از عدالت و پاكى و راستى و معرفت و محبّت، دنياى دوران امام زمان است كه زندگى بشر هم از آنجا به بعد است. زندگى حقيقى انسان در اين عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است كه خدا مىداند بشر در آنجا به چه عظمتهايى نايل خواهد شد. بنابراين، اگر ادامهى حكومت پيامبر ميسّر مىشد و در همان دورههاى اوّل پديد مىآمد و تاريخ بشريت عوض مىشد، فرجام كار بشرى مدتها جلو مىافتاد؛ اما اين كار به دلايلى نشد.
خصوصيت حكومت پيامبر اين بود كه به جاى ابتناء بر ظلم، ابتناء بر عدل داشت. به جاى شرك و تفرقهى فكرى انسان، متّكى بر توحيد و تمركز بر عبوديت ذات مقدس پروردگار بود. به جاى جهل، متّكى بر علم و معرفت بود. به جاى كينهورزى انسانها با هم، متّكى بر محبّت و ارتباط و اتّصال و رفق و مدارا بود؛ يعنى يك حكومتِ از ظاهر و باطن آراسته. انسانى كه در چنين حكومتى پرورش پيدا مىكند، انسانى باتقوا، پاكدامن، عالم، بابصيرت، فعّال، پُرنشاط، متحرّك و رو به كمال است.
با گذشت پنجاه سال، قضايا عوض شد. اسم، اسم اسلام ماند؛ نام، نام اسلامى بود؛ اما باطن ديگر اسلامى نبود. به جاى حكومت عدل، باز حكومت ظلم بر سر كار آمد. به جاى برابرى و برادرى، تبعيض و دودستگى و شكاف طبقاتى به وجود آمد. به جاى معرفت، جهل حاكم شد. در اين دورهى پنجاه ساله، هرچه به طرف پايين مىآييم، اگر انسان بخواهد از اين سرفصلها بيشتر پيدا كند، صدها شاهد و نمونه وجود دارد كه اهل تحقيق بايد اينها را براى ذهنهاى جوان و جوينده روشن كنند.
امامت به سلطنت تبديل شد! ماهيت امامت، با ماهيت سلطنت، مغاير و متفاوت و مناقض است. اين دو ضدّ همند. امامت، يعنى پيشوايىِ روحى و معنوى و پيوند عاطفى و اعتقادى با مردم. اما سلطنت، يعنى حكومت با زور و قدرت و فريب؛ بدون هيچگونه علقهى معنوى و عاطفى و ايمانى. اين دو، درست نقطهى مقابل هم است. امامت، حركتى در ميان امت، براى امت و در جهت خير است. سلطنت، يعنى يك سلطهى مقتدرانه عليه مصالح مردم و براى طبقات خاص؛ براى ثروتاندوزى و براى شهوترانى گروه حاكم. آنچه كه ما در زمان قيام امام حسين مىبينيم، دومى است، نه آن اوّلى. يعنى يزيدى كه بر سر كار آمده بود، نه با مردم ارتباط داشت، نه علم داشت، نه پرهيزگارى و پاكدامنى و پارسايى داشت، نه سابقهى جهاد در راه خدا داشت، نه ذرّهاى به معنويات اسلام اعتقاد داشت، نه رفتار او رفتار يك مؤمن و نه گفتار او گفتار يك حكيم بود. هيچ چيزش به پيامبر شباهت نداشت. در چنين شرايطى، براى كسى مثل حسينبنعلى - كه خود او همان امامى است كه بايد به جاى پيامبر قرار گيرد - فرصتى پيش آمد و قيام كرد.
اگر به تحليل ظاهرى قضيه نگاه كنيم، اين قيام، قيام عليه حكومت فاسد و ضدّ مردمى يزيد است؛ اما در باطن، يك قيام براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ايمان و براى عزت است. براى اين است كه مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پيدا كنند. لذا ابتدا كه از مدينه خارج شد، در پيام به برادرش محمّدبنحنفيه - و در واقع در پيام به تاريخ - چنين گفت: «انّى لم اخرج اشرا و لابطرا و لامفسدا و لاظالما»؛ من با تكبّر، با غرور، از روى فخرفروشى، از روى ميل به قدرت و تشنهى قدرت بودن قيام نكردم؛ «انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدّى»؛ من مىبينم كه اوضاع در ميان امت پيامبر دگرگون شده است؛ حركت، حركت غلطى است؛ حركت، حركت به سمت انحطاط است؛ در ضد جهتى است كه اسلام مىخواست و پيامبر آورده بود. قيام كردم براى اينكه با اينها مبارزه كنم.
زيارت اربعين؛ تبيين فلسفه فداكاري امام حسين (ع)
در زيارتى از زيارتهاى امام حسين(عليهالسّلام) كه در روز اربعين خوانده مىشود، جملهيى بسيار پُرمعنا وجود دارد و آن، اين است: «و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك منالجهالة». فلسفهى فداكارى حسينبنعلى(عليهالسّلام) در اين جمله گنجانده شده است. زاير به خداى متعال عرض مىكند كه اين بندهى تو - اين حسين تو - خون خود را نثار كرد، تا مردم را از جهالت نجات بدهد. «و حيرة الضّلالة»؛ مردم را از سرگردانى و حيرتى كه در گمراهى است، نجات بدهد. ببينيد، اين جمله چهقدر پُرمغز و داراى چه مفهوم مترقى و پيشرفتهيى است.
مسأله اين است كه بشريت هميشه دستخوش شيطنت شيطانهاست. هميشه شيطانهاى بزرگ و كوچك، براى تأمين هدفهاى خود، انسانها و تودههاى مردم و ملتها را قربانى مىكنند. در تاريخ گذشته هم اين را خواندهايد و شرح حال سلاطين جابر و ستمگر و رفتار آنها با ملتها و وضع امروز دنيا و روش قدرتهاى بزرگ را ديدهايد. بشر دستخوش اغوا و خدعهى شيطانها قرار مىگيرد. بايد به بشر كمك كرد، بايد به بندگان خدا مدد رساند، تا بتوانند خود را از جهالت نجات بدهند و از سرگردانى و گمراهى خلاص بشوند.
چه كسى مىتواند اين دست نجات را به سوى بشريت دراز كند؟ آن كسانى كه چسبيدهى به مطامع و هوسها و شهوات باشند، نمىتوانند؛ چون خودشان گمراهند. آن كسانى كه اسير خودخواهيها و منيتها باشند، نمىتوانند بشر را نجات بدهند؛ بايد كسى پيدا بشود و خودشان را نجات بدهد؛ يا لطف خدا به سراغ آنها بيايد، تا ارادهى آنها قوى بشود و بتوانند خودشان را رها كنند. آن كسى مىتواند بشر را نجات بدهد، كه داراى گذشت باشد؛ بتواند ايثار كند و از شهوات بگذرد؛ از منيت و خودپرستى و خودخواهى و حرص و هوى و حسد و بخل و بقيهى گرفتاريهايى كه معمولاً انسان دارد، بيرون بيايد، تا بتواند شمعى فرا راه بشر روشن كند.
اسلام به ملتهاى طرفدار خود، اين توان را مىبخشد كه بتوانند بشر را هدايت كنند. ملت ما به بركت اسلام بود كه توانست پرچمى را بلند كند، تا ملتهاى مظلوم دنيا به آن پرچم، به چشم پرچم نجات نگاه كنند. از تبليغات بلندگوها و بوقهاى تبليغاتى استكبارى و صهيونيستى - كه هميشه همهى حقايق را وارونه جلوه مىدهند - بگذريد، خواهيد ديد كه جمهورى اسلامى، انقلاب اسلامى، چهرهى امام و شخصيت ملت ما، در ميان ملتهاى عالم مايهى اميد بوده و به آنها نشاط و حركت داده است. اين، به بركت اسلام بود.
اربعين؛ آغاز معرفي عاشورا
اربعين در حادثهى كربلا يك شروع بود؛ يك آغاز بود. بعد از آنكه قضيهى كربلا انجام گرفت - آن فاجعهى بزرگ اتفاق افتاد - و فداكارى بىنظير اباعبداللَّه (عليهالسّلام) و اصحاب و ياران و خانوادهاش در آن محيط محدود واقع شد، حادثهى اسارتها پيام را بايد منتشر ميكرد و خطبهها و افشاگرىها و حقيقتگوئىهاى حضرت زينب (سلام اللَّه عليها) و امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) مثل يك رسانهى پر قدرت بايد فكر و حادثه و هدف و جهت گيرى را در محدودهى وسيعى منتشر ميكرد؛ و كرد.
خاصيت محيط اختناق اين است كه مردم فرصت و جرئتِ اين را پيدا نميكنند كه حقايقى را كه فهميدهاند، در عملِ خودشان نشان بدهند؛ چون اولاً دستگاه ظالم و مستبد نميگذارد مردم بفهمند و اگر فهم مردم از دست او خارج شد و فهميدند، نميگذارد به آنچه فهميدهاند، عمل كنند. در كوفه، در شام، در بين راه، خيلىها از زبان زينب كبرى (سلام اللَّه عليها) يا امام سجاد (عليه الصّلاة و السّلام) يا از ديدن وضع اسرا، خيلى چيزها را فهميدند، ولى كى جرات ميكرد، كى توانايى اين را داشت كه در مقابل آن دستگاه ظلم و استكبار و استبداد و اختناق، آنچه را كه فهميده است، بروز دهد؟ مثل يك عقدهاى در گلوى مؤمنين باقى بود. اين عقده روز اربعين اولين نِشتر را خورد؛ اولين جوشش در روز اربعين در كربلا اتفاق افتاد.
مرحوم سيد بن طاووس - و بزرگان - نوشتهاند كه وقتى كاروان اسرا، يعنى جناب زينب (سلام اللَّه عليها) و بقيه در اربعين وارد كربلا شدند، در آنجا فقط جابر بن عبداللَّه انصارى و عطيهى عوفى نبودند، «رجال من بنى هاشم»؛ عدهاى از بنى هاشم، عدهاى از ياران بر گرد تربت سيدالشهداء جمع شده بودند و به استقبال زينب كبرى آمدند. شايد اين سياستِ ولائى هم كه زينب كبرى اصرار كرد كه برويم به كربلا - در مراجعت از شام - به خاطر همين بود كه اين اجتماع كوچك اما پرمعنا، در آنجا حاصل شود. حالا بعضى استبعاد كردند كه چطور ممكن است تا اربعين به كربلا رسيده باشند. مرحوم شهيد آيةاللَّه قاضى يك نوشتهى مفصلى دارد، اثبات ميكنند كه نه، ممكن است كه اين اتفاق افتاده باشد. به هر حال آنچه در كلمات بزرگان و قدماء هست، اين است كه وقتى زينب كبرى و مجموعهى اهل بيت وارد كربلا شدند، عطيهى عوفى و جناب جابر بن عبداللَّه و رجالى از بنى هاشم در آنجا حضور داشتند. اين نشانه و نمونهاى از تحقق آن هدفى است كه با شهادتها بايد تحقق پيدا ميكرد؛ يعنى گسترش اين فكر و جرئت دادن به مردم. از همين جا بود كه ماجراى توابين به وجود آمد؛ اگر چه ماجراى توابين سركوب شد؛ اما بعد با فاصلهى كوتاهى ماجراى قيام مختار و بقيهى آن دلاوران كوفه اتفاق افتاد و نتيجهى در هم پيچيده شدن دودمان بنىاميهى ظالم و خبيث بر اثر همين شد. البته بعد از او سلسلهى مروانىها آمدند؛ اما مبارزه ادامه پيدا كرد؛ راه باز شد. اين خصوصيت اربعين است. يعنى در اربعين افشاگرى هم هست، عمل هم هست، تحقق هدفهاى آن افشاگرى هم در اربعين وجود دارد.
درس اربعين؛ حفظ ياد و آرمانهاي شهيدان
درسى كه اربعين به ما مىدهد، اين است كه بايد ياد حقيقت و خاطرهى شهادت را در مقابل طوفان تبليغات دشمن زنده نگهداشت. شما ببينيد از اول انقلاب تا امروز، تبليغات عليه انقلاب و امام و اسلام و اين ملت، چه قدر پرحجم بوده است. چه تبليغات و طوفانى كه عليه جنگ به راه نيفتاد جنگى كه دفاع و حراست از اسلام و ميهن و حيثيت و شرف مردم بود. ببينيد دشمنان عليه شهداى عزيزى كه جانشان - يعنى بزرگترين سرمايهشان - را برداشتند و رفتند در راه خدا نثار نمودند، چه كردند و مستقيم و غيرمستقيم، با راديوها و روزنامهها و مجلهها و كتابهايى كه منتشر مىكردند، در ذهن آدمهاى سادهلوح در همه جاى دنيا، چه تلقينى توانستند بكنند.
حتّى افراد معدودى از آدمهاى سادهدل و جاهل و نيز انسانهاى موجّه و غير موجّهى در كشور خودمان هم، در آن فضاى ملتهب جنگ، گاهى حرفهايى مىزدند كه ناشى از ندانستن و عدم احاطه به حقايق بود. همين چيزها بود كه امام عزيز را بر مىآشفت و وادار مىكرد كه با آن فرياد ملكوتى، حقايق را با صراحت بيان كند.
اگر در مقابل اين تبليغات، تبليغات حق نبود و نباشد و اگر آگاهى ملت ايران و گويندگان و نويسندگان و هنرمندان، در خدمت حقيقتى كه در اين كشور وجود دارد، قرار نگيرد، دشمن در ميدان تبليغات غالب خواهد شد. ميدان تبليغات، ميدان بسيار عظيم و خطرناكى است. البته، اكثريت قاطع ملت و آحاد مردم ما، به بركت آگاهىِ ناشى از انقلاب، در مقابل تبليغات دشمن بيمه هستند و مصونيت پيدا كردهاند. از بس دشمن دروغ گفت و چيزهايى را كه در مقابل چشم مردم بود، به عكس و واژگون نشان داد و منعكس كرد، اطمينان مردم ما نسبت به گفتهها و بافتهها و ياوهگوييهاى تبليغات جهانى، بكلى سلب شده است.
دستگاه ظالم جبار يزيدى با تبليغات خود، حسينبنعلى(ع) را محكوم مىساخت و وانمود مىكرد كه حسين بن على (ع) كسى بود كه بر ضد دستگاه عدل و حكومت اسلامى و براى دنيا قيام كرده است!! بعضى هم، اين تبليغات دروغ را باور مىكردند. بعد هم كه حسينبنعلى(عليهالسّلام)، با آن وضع عجيب و با آن شكل فجيع، به وسيلهى دژخيمان در صحراى كربلا به شهادت رسيد، آن را يك غلبه و فتح وانمود مىكردند! اما تبليغات صحيح دستگاه امامت، تمام اين بافتهها را عوض كرد. حق، اين گونه است.
درست است كه ما بلندگوهاى قوى جهانى را كه در اختيار استكبار و رسانههاى صهيونيستى است، با آن عظمت و وسعت در اختيار نداريم و شبكههاى تبليغاتى آنها، بسيار وسيعتر از ماست و ما نسبت به آنها محدود هستيم؛ اما حقانيت ما موجب مىشود كه وقتى حرفى از زبان مسؤولان جمهورى اسلامى و ملت ايران صادر بشود، در دلهاى سالم و در سطح جهان، اثر مىكند.
اربعين؛ چشمه جوشان محبت حسيني
اولين شكوفههاى عاشورايى در اربعين شكفته شد. اولين جوششهاى چشمهى جوشان محبت حسينى - كه شطّ هميشه جارى زيارت را در طول اين قرنها به راه انداخته است - در اربعين پديد آمد. مغناطيس پُرجاذبهى حسينى، اولين دلها را در اربعين به سوى خود جذب كرد؛ رفتن جابربنعبداللَّه و عطيّه به زيارت امام حسين در روز اربعين، سرآغاز حركت پُربركتى بود كه در طول قرنها تا امروز، پيوسته و پىدرپى اين حركت پُرشكوهتر، پُرجاذبهتر و پُرشورتر شده است و نام و ياد عاشورا را روزبهروز در دنيا زندهتر كرده است.
اولين زائران كربلا در اربعين
در روز اربعين هم، بعد از آن روزهاى تلخ و آن شهادت عجيب، اولين زائران اباعبداللَّهالحسين عليهالسّلام بر سر قبر امامِ معصومِ شهيد جمع شدند. از جمله كسانى كه آن روز آمدند، يكى «جابربنعبداللَّه انصارى» است و يكى «عطيةبن سعد عوفى» كه او هم از اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسّلام است. جابربنعبداللَّه از صحابهى پيامبر و از اصحاب جنگ بدر است؛ آن روز هم علىالظّاهر مرد مسنّى بوده است؛ شايد حداقل شصت، هفتاد سال از سنين او - بلكه بيشتر - مىگذشته است. اگر در جنگ بدر بوده، پس لابد قاعدتاً در آن وقت بايد بيش از هفتاد سال سن داشته باشد؛ ليكن «عطيه» از اصحاب اميرالمؤمنين عليهالسّلام است. او آن وقت جوانتر بوده؛ چون تا زمان امام باقر هم «عطيةبن سعد عوفى» علىالظّاهر زندگى كرده است. «عطيه» مىگويد: وقتى به آنجا رسيديم، خواستيم به طرف قبر برويم، اما اين پيرمرد گفت اول دم شطّ فرات برويم و غسل كنيم. در شطّ فرات غسل كرد، سپس قطيفهاى به كمر پيچيد و قطيفهاى هم بر دوش انداخت؛ مثل كسى كه مىخواهد خانهى خدا را طواف و زيارت كند، به طرف قبر امام حسين عليهالسّلام رفت. ظاهراً او نابينا هم بوده است. مىگويد با هم رفتيم، تا نزديك قبر امام حسين عليهالسّلام رسيديم. وقتى كه قبر را لمس كرد و شناخت، احساساتش به جوش آمد. اين پيرمرد كه لابد حسينبنعلى عليهالسّلام را بارها در آغوش پيامبر ديده بود، با صداى بلند سه مرتبه صدا زد: يا حسين، يا حسين، يا حسين!
منابع
بيانات مقام معظم رهبري در:
- سخنرانى در ديدار با اعضاى جامعهى روحانيت مبارز و مجمع روحانيون مبارز تهران، علما و ائمهى جماعت و جامعهى وعاظ تهران و اعضاى شوراى هماهنگى سازمان تبليغات اسلامى، در آستانهى ماه محرم
11/05/1368
- سخنراني در ديدار با اقشار مختلف مردم نايين و ابرده خراسان و جمعي از خانواده هاي شهداي تهران،گرگان و چهاردونگه، اعضاي جمعيت هلال احمر، مسؤولان واحدهاي فرهنگي بنياد شهيد و خواهران دانشجوي دانشگاه اصفهان
29/06/1368
- سخنرانى در ديدار با فرزندان ممتاز شاهد، جانبازان شهرهاى مشهد و تهران و استان كردستان، جمعى از دانشآموزان مدارس تهران و مدرسان مراكز تربيت معلم، و گروهى از ورزشكاران و مسؤولان سازمان تربيت بدنى كشور
21/06/1369
- خطبههاى نماز جمعهى تهران
14/03/1378
- بيانات در خطبههاى نماز جمعهى تهران
26/01/1379
- پيام نوروزي رهبر معظم انقلاب اسلامي
01/01/1385
- بيانات در ديدار با جمعى از مردم آذربايجان شرقي
28/11/1387
- بيانات در ديدار فرمانده و پرسنل نيروى هوائى ارتش جمهوري اسلامي ايران
19/11/1388
© 2003 Mehr News Agency .
شنبه|ا|24|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 173]
-
گوناگون
پربازدیدترینها