واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: نگاهي به نمايش« كابوس هاي يك پيرمرد بازنشسته خائن ترسو» متلاشي شدن ارزش هاي يك خانواده پايتخت نشين
تهران- خبرگزاري ايسكانيوز: در نمايش «كابوس هاي يك پيرمرد بازنشسته خائن ترسو» همه چيز ارزش واهميت خود را از دست مي دهد تا جايي كه افراد يك خانواده همه بر ضد همديگر فرهنگ خانواده را لگد مال مي كنند.
نمايش « كابوس هاي يك پيرمرد بازنشسته خائن ترسو» در نگاه نخست نمايشي است كه در آن هر كس سعي مي كند به هر نحوي حرف خود را به خورد ديگري بدهد. به نوعي حرفش را به كرسي بنشاند. «خسرو» با بازي «علي سرابي» مردي است. كه فعاليت هاي سياسي و دانشگاهي انجام مي دهد وي با همسر ،فرزندان و پدرش زندگي مي كند. «خسرو» آنقدر به كارهاي شخصي خود مشغول مي شود كه اصلا توجهي به خانواده و بچه هايش نمي كند و بچه هايش هر كدام تلاش مي كنند تاطبق تفكرخود زندگي را بياموزند و در اين راه هركس خودش را حق به جانب مي بيندومدعي درستي كاري است كه انجام مي دهد. رفته رفته مشكلاتي اساسي براي اين خانواده به وجود مي آيد. تا جايي كه بچه هاي «خسرو» در دام اعتياد، بي اعتقادي، خشونت وپرخاشگري مي افتند و هر كدام كمر به قتل ارزش هاي خانوادگي مي بندند.
خانواده «خسرو» در تهران، پايتختي با مناسبات خود زندگي مي كنند. شهري آشفته كه به جاي فرهنگ سازي از شمال وجنوب ،و از غرب و شرق هر روز بر وسعتش اضافه مي شود .وجود فرهنگ هاي مختلف و مهاجرت هاي روزانه به اين شهر از تهران شهري آشفته و شلوغ ساخته كه در آن هر كس بنابر تشخيص و صلاح دير خود دست به آزمون و خطا مي زند تا براي خود فرهنگي مناسب با منزلت خانوادگي و زندگي بيابد.
نمايش «كابوس هاي يك پيرمرد بازنشسته خائن ترسو»،روايت خانواده اي است با مجموعه اي است از مشكلات شخصي اعضاي آن ازدواج هاي تاسف باروشكست خورده وغم انگيز، تنهايي، پرخاش، توهين،عدم فرهنگ رفتاري مناسب بين اعضاي خانواده، فقر، پوچي مرگ و دروغ كه بنيانهاي اين خانواده را روز به روز متزلزل مي كند. در واقع مشكلات اين خانواده عين آب گنديده و كثيف هرچقدر به هم زده مي شود بيشتر بوي تعفنش بلند مي شود.
پدري كه به اعتقاد خود، خودش را آدمي بي عيب و نقص مي داند و با لحن توهين آميز فرزندان خودش را روز به روز مي آزارد. «فرخ» همسرش با بازي «ريما رامين فر» زني است كه تمام بار مشكلات خانواده، غم و غصه ها، دردها و مشكلات شخصي فرزندانش را سعي مي كند با جان و دل حل كند اما به دليل فشار زياد ناچار به استفاده ازقرص هاي آرام بخش و فشار خون و سيگار مي شود. پسر بزرگ خانواده «مرتضي» كه در خارج از كشور در حملات يازده سپتامبر كشته شده و همسرش« ماري» بابازي «شيوا ابراهيمي» حامله است در ايران در كنار خانواده مرتضي زندگي مي كند.« محسن» پسر دوم خانواده كه بابازي «اميررضادلاوري» به دليل تحقيرهاي بي شمار پدرش آدمي عقده اي، سيگاري و بد دهن شده و شغلش مسافركشي است،« مسعود» پسر سوم خانواده با بازي «مجيد صالحي»، جواني به ظاهر امروزي كه همه زندگي را در «خوش تيپ بودن،گوش دادن به موزيكهاي خارجي،موبايل بازي ،رفتن به پارتي ،خوش بودن با همسالان خود مي داند. عروس خانواده« ماري» كه نمي تواند خودش را با فرهنگ و خانواده تطبيق دهد و به نزد خانواده اش در خارج برمي گردد. دختر بزرگ خانواده« مرضيه» با بازي «افسانه ماهيان»، دختري كه روي پاهاي خود ايستاده و در آژانس هواپيمايي كار مي كند و تمام توان خود را به كار مي گيرد تا از خود آدمي متشخص، كاربلد، فهميده و عاشق فرهنگ و طبيعت نشان دهد.
دختر كوچك خانواده «مليحه» با بازي« ستاره پسياني»، دختري كه دست به تجربه هاي مختلف مي زند. تا راه درست را انتخاب كند، يك بار روزه سكوت مي گيرد، روز ديگر همراه برادرش به پارتي مي رود و مست مي شود حتي سيگار هم مي كشد. «دكارت» مي خواند .« يوگا» و« مديتيشن »كار مي كند. در واقع اولين قرباني اين خانواده« مليحه» است كه نتوانسته خودش را با شرايط و فرهنگ زندگي تطبيق دهد. به دليل سردرگمي و نداشتن راهبر و كاربلد و اين كه هركس در خانواده به فكر خودش است.« مليحه» قرباني مناسبات اجتماعي شده، نوعي آشفتگي و ندانستن، گم كردن راه و دست زدن به تجربياتي كه امكان دارد او را نابود كند. «مسعود» پسر ديگر خانواده اسير زندگي ماشيني شده و همه زندگي را در چت، SMS، اينترنت و موسيقي هاي مبتذل مي داند . چرا كه دركابوس و گردابي كه خانواده براي اعضاي خود ساخته و به دليل كم توجهي به ناچار به چيزهايي پناه آورده كه از او آدم بي تعصب و ترسو ساخته است. تا جايي كه حاضر مي شود خواهرش را سيگاري كند و او را به جاهايي مثل پارتي ببرد و از اين كه خواهرش مست كند و تمام زندگي خود را به آتش بكشد واهمه وترسي ندارد. يا نگاه كنيم به پسر وسطي خانواده محسن ، آنقدر در خشم و خشونت خانوادگي و بزرگ انديشيدن پوچ پدرش تحقير شده كه به هيچ چيزي پايبند نيست و تمام دلخوري هايي كه از پدرش دارد را سر برادر و خواهر كوچكترش درمي آورد. از آن دست جواناني كه عاشق رفتن به خارج و دور شدن از محيط تنشزاي خانواده اند. يا نگاه مي كنيم به« مرضيه» دختر بزرگ خانواده كه به دليل روابط آزاد و كنترل نشده اي كه دارد عاشق كسي مي شود كه هم سن و سال پدرش است و در اين راه آنقدر زياده روي مي كند كه دست به خودكشي مي زند. به نوعي او اولين قرباني روابط سرد اين خانواده است و به دليل عدم تخليه روحي و رواني به سيگار روي مي آورد و به اطرافيانش پرخاش مي كند.
نمايش «كابوس هاي يك پيرمرد بازنشسته خائن ترسو» بازتاب كابوس هاي پدري است كه نمي تواند باور كند كه خانواده اش متلاشي شده اند و هركس خود را در منجلابي كه براي خود ساخته غرق مي كند.
در نمايش خسرو را به صورت روح مي بينيم. او تصادف كرده و روحش در خانه شاهد آشفتگي و متلاشي شدن ارزشهاي خانواده است.
نمايش سرشار از سوء تفاهم است، دختر و پسر او را در خيابان همراه زني مي بينند و به خيال خودشان احساس مي كنند كه پدرشان به مادرشان خيانت مي كند و دچار سوء تفاهم و اشتباهي مي شوند كه دودش به چشم همه مي رود . اول از همه خود كه ناشيانه براي تسكين اين درد به مستي و سيگار و چت و موبايل پناه مي برند.
«مرضيه» و«مسعود» مثل جوانان معاصري كه در جامعه كنوني و به خصوص در شهرها به دليل ندانستن و عدم پيدا كردن راهبر و راهنمايي درست، و همفكري مناسب، وبه دليل عدم فرهنگ سازي مناسب اجتماعي خودشان را در تجملات ويك سري ابزار و وسايل مدرنيته غرق كرده تا جايي كه اسير در مد، لباس، مو، گوشي همراه شده اندوبه اسيري دست و پا بسته كه به دليل دل مشغولي هاي ظاهري به آينده، فرهنگ شخصيت و سرنوشت خود پشت پا مي زنند .
«كابوس هاي يك پيرمرد خائن ترسو»، همان طور كه از نامش پيداست خيانت« خسرو» پدر خانواده در حق خانواده اش را نشان مي دهد.
اما عمده مشكل نمايش اين است كه هم زمان به مشكلات همه اعضاي خانواده مي پردازد و دوست دارد حرف هاي زيادي را بازگو كند، تا جايي كه صرفا به نشان دادن ظاهر مشكلات از زبان تك تك بازيگرانش مي پردازد. تماشاگر علت خيلي از مشكلات فردي افراد خانواده را نمي فهمد.
در واقع هضم اين همه مشكلات و داستان براي تماشاگر سخت مي شود. البته خلق شخصيت پدر بزرگ با بازي خوب «امير جعفري» كه مدام تماشاگر را با نوع حرف زدنش مي خنداند. تا حدودي به تماشاگر در رفع خستگي و بار دراماتيكي نمايش كمك مي كند، نمايش تراژدي و كمدي است.
تراژدي كه اتفاق افتاده و در روي صحنه روايت مي شود و كارگردان باتيزهوشي و قرار دادن ديالوگ هايي كمدي از زبان «مسعود» و پدربزرگ سعي مي كند از غم و درد و سنگيني نمايش بكاهد.
نمايش« كابوس هاي يك پيرمرد خائن ترسو»، خواب و بيداري را در هم ادغام مي كند و به دليل پرداختن به همه اعضاي خانواده خسرو دچار نوعي سردرگمي نيز مي شود.
زندگي «ماري» عروس خانواده معلوم نيست كه چرا ايران زندگي مي كند. حضور اين شخصيت صرفا به چند ورود و خروج از صحنه خلاصه شده است.از طرفي مشخص نيست «خسرو» به چه دليل با زني غريبه در ارتباط بوده است و اصلا چرا زندان افتاده است. مادر خانواده چرا مدام قرص فشار خون مي خورد . صحنه فهميدن تصادف خسرو توسط فرخ تصنعي و غير قابل باور است .
بازي «مجيد صالحي» همان بازي سريال هاي روتين و كمدي اين بازيگر است و در مورد اكثر بازيگران به نوعي تكرار بازي هاي قبلي آنهاست اما بازي «امير جعفري» خوب و درست توسط اين بازيگر پرداخت شد و به خوبي در نمايش جا افتاده است.ومشخص نيست چراهمه دراين نمايش سيگارمي كشند.اصلا چه لوزومي دارد دراين نمايش به يازده سپتامبر پرداخته شود درصورتي كه كار كردآنچناني ندارد./120
چهارشنبه|ا|30|ا|بهمن|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]