واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: توليد فيلم ضد ايراني در شمال كابل ؛ وقتي افغان ها نمك مي خورند و نمكدان مي شكنند
اين فيلم،روايتگر يك ماجراي تخيلي است كه ادعاي قتل عام 630 "زنداني افغان" در ايران، آن هم با هلي كوپتر را دارد و البته سناريست اين فيلم نمي گويد كه چگونه اين واقعه از 10 سال پيش تا كنون برملا نشده ولي وقتي 300 هزار دلار رسيد،ناگهان افغان ها فهميدند كه630 نفرشان را با هلي كوپتر كشته اند!
عصرايران - قريب به 30 سال است كه 4 ميليون افغاني ، ترك وطن كرده و در ايران ، روزگار مي گذرانند.
جنگ و ويراني هاي مكرر در اين كشور همسايه از يك سو و سياست هاي جمهوري اسلامي ايران در پناه دادن به مسلماناني كه جان شان در خطر بود ، ايران را به پناهگاهي براي ميليون ها شهروند خارجي كرد.
افغاني ها ، هر چند تحت نام پناهنده به ايران آمدند ، اما بخش عمده آنها ، نه در اردوگاه هاي پناهندگان كه در شهرها و روستاهاي ايران ساكن شدند و بدين ترتيب ، سازمان هاي بين المللي ، براي تامين هزينه هاي اينان ، هيچ كمكي به ايران نكردند.
افغاني ها ، در ايران كار كردند ، تحصيل نمودند و حتي به مدارج عالي دانشگاهي هم رسيدند، در اين كشور ازدواج كردند و بدون آن كه مالياتي دهند ، از سوبسيدهاي دولت ايران ، مانند يك شهروند ايراني برخوردار شدند و البته بگذريم از جناياتي كه برخي از آنها مرتكب شدند كه اين اقدامات را به حساب كل اين ملت نمي گذاريم.
بعد از عقب نشيني ارتش سرخ شوروي از افغانستان ، انتظار مي رفت ، افغاني ها ، به وطن شان بازگردند اما شروع جنگ هاي داخلي مانع از اين شد تا آن كه با روي كار آمدن دولت حامد كرزاي و ايجاد ثبات نسبي در اين كشور ، دولت ايران برنامه خروج افغان ها از كشور را در دستور كار خود قرار داد ولي مقامات افغان ، سراسيمه به تهران آمدند و خواستند چند صباحي ديگر ، مردمشان را پذيرا باشيم كه پذيرا شديم.
اينك ، باز بسياري از افغان ها ، عزم بازگشت به سرزمين مادري خود را ندارند و ترجيح مي دهند ولو به طور غيرقانوني در ايران بمانند با اين بهانه كه در كشورشان كار نيست و تو گويي كه در ايران ، مشكل بيكاري حل شده و ايراني ها نيازي به فرصت هاي شغلي اشغال شده توسط افغان هاي ناخوانده ندارند.
اين ها ، همه ، البته قابل تحمل است ؛ ايرانيان در طول 30 سال گذشته ، هزينه هاي زيادي براي مسلمانان جهان ، از كشمير گرفته تا عراق و از بوسني گرفته تا فلسطين و لبنان داده اند و افغانستان هم رويش ؛ اما آنچه بيش از هر چيزي آزاردهنده است ، نمك خوردن و نمكدان شكستن است.
سخت است كه مهمان ، آن هم مهماني ناخوانده ، 30 سال در خانه اي بيتوته كند و از گزند حوادث بيرون خانه مصون بماند ، ادامه حيات دهد،جاي صاحبخانه را تنگ كند و پذيرايي شود و پس از بيرون رفتن از خانه ، فغان برآورد كه ايها الناس در آن خانه بلاهايي بر سرمان آوردند كه نگو و نپرس!
اين اتفاق ، درباره افغان هايي كه پس از 30 سال نان خوري ايران به كشورشان بازگشته اند ، رخ داده و البته با 300 هزار دلاري كه امريكايي ها به يك فيلمساز افغاني داده اند و چقدر بي مقداري و انصاف گريزي است كه ميلياردها دلاري كه ايران صرف پذيرايي از افغان ها كرد ، قرباني 300 هزار دلاري شود كه امريكايي ها پرداخته اند!
فيلم «سفيد سنگ» كه اخيراً در افغانستان ساخته شده ، نمونه اي است بارز از نمك خوردن و نمكدان شكستن افغان ها !
اين فيلم ، روايتگر يك ماجراي تخيلي است كه ادعاي قتل عام 630 "زنداني افغان" در ايران، آن هم با هلي كوپتر را دارد و البته سناريست اين فيلم نمي گويد كه چگونه اين واقعه از 10 سال پيش تا كنون برملا نشده ولي وقتي 300 هزار دلار رسيد ، ناگهان افغان ها فهميدند كه 630 نفرشان را با هلي كوپتر كشته اند! و البته به اين سوال پاسخ نيز پاسخ نمي دهد كه اگر زندگي در ايرن تا اين اندازه براي افغان ها سخت و مرگبار بوده است ، پس چرا برنگشتند و چرا همين حالا هم بسياري شان عزم بازگشت ندارند؟ و چرا دولت افغانستان همچنان از دولت ايران التماس دعا دارد كه افغان ها را بيرون نكند؟!
بد نيست روايت يك روزنامه نگار افغان را با قلم افغاني اش در باره اين فيلم تخيلي كه قرار است به عنوان واقعيت به خورد مخاطب داده شود ، بخوانيد ؛ اين نوشتار در رسانه هاي متعددي در افغانستان منتشر شده است و طي آن جواب 30 سال پذيرايي ايرانيان از افغان ها با اتهام "نژادپرستي" داده شده است بي آن كه بگويند اگر حكومت ايران نژاد پرست بود، همان لب مرز ، دست به كشتار آوارگاني مي زد كه وارد ايران مي شدند نه اين كه آغوش به رويشان بگشايد و نان را در اردوگاه ها به رايگان و در شهرها و روستاها ، به همان بهايي بدانها بدهد كه براي شهروندان خود مي دهد ... . اما متن نوشتار همسايه نمك خورده و نمدان شكسته :
«در سال 1377 قواي نظامي ايران 630 تن از افغانهاي زنداني در اردوگاه «سفيد سنگ» را قتل عام كرد. زندانيان كه همه به جرم افغان بودن براي زمان نامحدودي در آن اردوگاه نگهداري مي شدند؛ آن سال به خاطر وضعيت بسيار وحشت ناك اردوگاه دست به احتجاج زدند. دولت ايران با فرستادن هليكوپترهاي نظامي، تمام زندانيان را به رگبار بست و پس از چندي بر روي گور دسته جمعي آنان يك سرك قيرريزي شده اعمار كرد. از ميان زندانيان اما، جمعي نيز توانستند پنهان شوند و يا فرار كنند؛ از آن ميان داوود عظيمي است كه حالا در فلم «سفيد سنگ» به عنوان يكي از بازيگران اصلي حضور دارد.
در فلم «سفيد سنگ» داوود وهاب تهيه كننده، زبير فرغند كارگردان و همايون پاييز بازيگر نقش اول آن است. تيم فلمساز در شمال كابل اردوگاه «سفيد سنگ» را بازسازي كرده اند و تمام حوادث فلم نيز در همانجا فلمبرداري مي شود. بودجه ي 300هزار دالري فلم از سوي يك موسسه ي آمريكايي پرداخت شده است. جالب اينجاست كه محل فلمبرداري اين فلم فقط كمي با پايگاه هوايي بگرام فاصله دارد، جاييكه نظاميان آمريكايي زندانيان افغان را در آنجا نگهداري ميكنند.
تلاش زيادي صورت گرفته است تا فلم «سفيد سنگ» از هر نگاه بتواند تصويري باشد از آن واقعه ي مخوف سال 1377 كه اتفاقاً كسان زيادي از آن خبر ندارد. واقعه يي كه گزارشگر روزنامه ي «انديپندنت» آن را كاملاً هاليوودي مي خواند و در شماره ي 20 نوامبر آن روزنامه درباره ي اين فلم مي نويسد: «داستان بزرگي كه مي شود از آن فلم بزرگي ساخت». تهيه كننده ي فلم به انديپندنت گفته است: «ما تمام اين اردوگاه، به شمول سيم هاي خاردار، ديوارهاي سيماني و تمام جزييات ديگر را بازسازي كرديم، حتا با مواد فاضله ي ساختگي كف اتاقها را پوشانديم». با وجود مخارجي كه در طراحي صحنه شده است، و امكاناتي همچون كمره ي 35 ملي متري، وسايل حركتي فلمبرداري و نورپردازي، اما مي شود از زبير فرغند يك فلم خوش ساخت و قابل قبول انتظار داشت؟
زبير فرغند با آنكه از نامهاي نسبتاً قديمي سينماي افغانستان به حساب مي آيد، مگر دستاوردهايش به اندازه ي سالهايي كه در سينماي كشور فعاليت داشته است نمي رسد. او قبلاً چند فلم اكشن ارزان قيمت ساخته است كه معلوم نيست تا چه حد او را آماده ي رهبري يك فلم بزرگ كرده است.
اين فلم در كنار داستان قتل عام افغانها (يا «افاغنه» آن طوري كه دولت ايران مي خواند) داستان ديگري را نيز خواهد گفت. داستاني را كه شايد در فلم نبينيم، اما آن را با تماشاي فلم درخواهيم يافت: داستان ناگفته و ناگفتني رنج افغانهاي مقيم ايران. اين فلم اولين گام بزرگي است براي بازگويي قصه هاي مهاجرت. آن چه در اردوگاه هاي ايران بر سر افغانها مي گذرد بخشي از تراژدي بي پاياني است كه ميليون ها انسان بي صدا نقش قربانيان ازلي آن را بازي ميكنند. حكومت نژادپرست ايراني با تبليغ نفرت و دگرستيزي در ميان مردم ايران، زنده گي افغانها را عملاً به يك كابوس شبانه روزي تبديل كرده است. اين فلم بدون شك نمي تواند تصوير كاملي از 30 سال مهاجرت افغانها در ايران باشد؛ اما كم ازكم فتح بابي مي تواند باشد بر اين موضوع، موضوعي كه بدون شك بخشي از تاريخ معاصر ملت افغانستان به حساب خواهد آمد.
در ايران با آنكه چهار مليون افغان زنده گي ميكند، و به نحوي افغانها بخشي از واقعيت جامعه ي ايراني است، اما بسيار كم اتفاق افتاده است كه سينماگران ايراني به زنده گي آنان به پردازد. مشهورترين فلم در اين باره، فلم تحسين شده ي «باران» از مجيد مجيدي است كه تلاشي است براي به پرده آوردن زنده گي واقعي اشباح فلك زده يي بنام «افاغنه». اما اين فلم و امثال آن، در برابر موج تبليغات زد افغاني تلويزيونها و مطبوعات حكومتي بسيار ناچيز است.
بسياري از بازيگران فلم «سفيد سنگ» افغانهاي مهاجري هستند كه از ايران برگشته اند و به خوبي مي توانند زبان فارسي را با لهجه ي ايراني صحبت كنند. داوود عظيمي كه نقش يك پوليس ايراني را به عهده دارد به گزارشگر انديپندنت گفته است: «من احساس خوبي دارم از اينكه در يونيفورم پوليس ايران هستم. من همه ي اينها را زنده گي كرده ام و حالا دوباره آن را به خاطر مي آورم و به دنيا نشان خواهم داد كه آنها همين فاجعه بر سر ما آوردند».
همايون پاييز قهرمان «سفيد سنگ» در پايان فلم مي ميرد؛ با آنكه قتل عام شش ساعته ي سفيد سنگ مثل يك حادثه ي هيجان انگيز هاليوودي به نظر مي رسد، اما در فلمي كه بر اساس آن ساخته شده است، چگونه يك قرباني مي تواند نقش قهرمان را بازي كند؟ در سفيد سنگ هيچ كسي قهرمان نيست، همگي قرباني اند، قهرمان آن بالا در هليكوپتر نشسته است. »
پنجشنبه|ا|1|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 401]