واضح آرشیو وب فارسی:آفتاب: نجات پسر اعدامىآخرين آرزوى يك مادر
نور چراغ ها به شيشه هاى بزرگ پنجره هاى شهر مى تابد و در هر تابش خود زهرى بر جان پيرزن مى ريزد.
زن سالخورده با كمر خميده آهسته آهسته قدم برمى دارد. چند تكه نان در دست دارد و با هر تكه نان به ياد مى آورد كه سال هاست خانه كوچك اجاره اى شان نان آورى ندارد.
تمام زندگى پيرزن خلاصه مى شود در روزهاى تنهايى و بدون خنده. سپرى كردن روزگار با يك پسر جوان مبتلا به بيمارى روحى ـ روانى و مسير طولانى زندان.
در اين ميان همين كه به سلول «محمدحسين» ۲۶ ساله اش، تنها نان آور خانه و حامى اش فكر مى كند، دلش آتش مى گيرد و حالا كه شنيده پسرش بزودى قصاص خواهد شد فقط گريه مى كند و بر بخت سياهش لعنت مى فرستد.
پس از سال ها رفت و آمد و التماس پدر مقتول گفته «ديه مى گيرد و رضايت مى دهد.» اما افسوس كه پيرزن تنها، آه در بساط ندارد.
ماجرا به يكى از شب هاى سال ۸۰ برمى گردد. زمانى كه محمدحسين ـ ۱۹ ساله ـ از خانه بيرون رفت و ناخواسته در يك نزاع خيابانى با «فرهاد» ـ ۲۴ ساله ـ درگير شد و اتفاقى او را از پا درآورد و راهى زندان شد.
از آن شب به بعد نيز چراغ خانه پيرزن براى هميشه خاموش شد و محمدحسين رفت و ديگر برنگشت. وقتى پدر و مادر مقتول در دادگاه تقاضاى قصاص كردند بقچه پيرزن پر شد از حسرت و دلتنگى ها. هم دلش تنگ ماند و هم دستش. چشمان بى فروغش پراشك شد و به راه ماند.
او پس از مرگ شوهر بيمارش با دست هاى لرزان و پينه بسته، براى تهيه لقمه اى نان و پرداخت اجاره خانه و مخارج دارو و دكتر پسر بيمارش در خانه هاى مردم مشغول كار شد.
حالا هفت سالى مى شود كه در نبود «محمدحسين» شب ها فقط كابوس بالاى دار رفتن جگرگوشه اش را مى بيند. به همين خاطر وقتى از خواب مى پرد، صبح خيلى زود راهى خانه هاى مردم مى شود و به سختى كار مى كند. نيمه شب نيز كه به خانه بازمى گردد بايد به جاى خواب به مراقبت از فرزند بيمارش بپردازد. خودش مى گويد: به خدا گاهى وقت ها حتى براى غصه خوردن هم وقت كم مى آورم. بعضى اوقات هم سه روز سه روز نانى براى خوردن نداريم. چه رسد به پولى براى خريد داروهاى خود و پسر بيمارم. دلش مى خواست براى يك بار هم كه شده وقتى به زندان مى رود براى محمدحسين يك كيلو سيب بخرد و ببرد اما نشد.//
او دائم روزهاى تلخ ديدار پشت ميله هاى سخت زندان را به ياد مى آورد و محمد حسين با چشمان پشيمان، خيره به مادر مى نگرد و آرام آرام اشك مى ريزد و از مادر بى پناه رهايى مى خواهد. هفت سال پيش وقتى هنوز زندان را خوب نمى شناخت وقتى مادرش را مى ديد بلند بلند گريه مى كرد. اما وقتى ديد قلب مادر پير و تنهايش تاب اين همه غصه را ندارد آرام تر اشك ريخت. پسر زندانى به مادرش گفته: «اگر خانواده فرهاد رضايت بدهند كه زنده بمانم تا آخرين روز عمر نمى گذارم در خانه مردم كار كنى. تو و برادرم را دكتر مى برم و داروهايتان را مى خرم و تا آخر عمر براى پدر و مادر پسرى كه مظلومانه به دست من نادان فدا شد دعا مى كنم.» محمدحسين حرف هاى زيادى به مادرش گفته، حرف هايى كه به ياد آوردن هر كدامش دل مادر را ريش مى كند.
زن سالخورده در تمام اين سال ها دست به آسمان برده و تنها آرزوى بزرگ قبل از مرگش را تمنا كرده «آزادى پسر زندانى اش».
مدتى قبل وقتى پيرزن در خلوت خود هق هق مى گريست و دعا مى كرد خبر آوردند كه پدر مقتول ديگر تقاضاى قصاص ندارد و حاضر است با دريافت ۱۰ميليون تومان ديه رضايت بدهد. پيرزن نمى دانست بايد بگريد يا بخندد. او كه به نان شب و فردايش هم محتاج است توان تهيه يك ريال از اين پول را ندارد. پس غصه اش را آنقدر در دل شكسته اش پنهان كرد تا درد امانش را بريد. داشت دق مى كرد. وسط پله ها جارو از دستش افتاد و قلبش گرفت. تا آن روز با آبرودارى نگذاشته بود كسى راز زندانى بودن پسرش را بفهمد. چند روز پيش كه دوباره براى نظافت به همان خانه رفت بالاخره ماجراى همه روزها و شب هاى زجرآورش را براى خانم خانه تعريف كرد. وقتى فهميد روزنامه ايران گروهى به نام جويندگان عاطفه و مخاطبان مهربان و انسان دوستى چون شما دارد دلش كمى آرام گرفت و اميدوار شد.
پيرزن مى گفت:«از كودكى آمدن عيد و بهار را دوست نداشتم چون در خانواده فقيرى زندگى مى كردم كه هيچ گاه كسى به من و خواهر، برادرانم عيدى نمى داد. شوهرم را هم در يكى از همين روزها از دست دادم اما گويى حالا از جايى نامعلوم اما نزديك به سجاده نمازم صدايى مدام به من مى گويد امسال انسان هاى نيكوكار، با دل هاى مهربان به تو عيدى مى دهند و با جوانه زدن شكوفه درختان، جگرگوشه تو هم به خانه برمى گردد.» خودش مى گويد: انگيزه اى براى زندگى ندارد؛ اگر عيد امسال هم پسرش به خانه برنگردد معلوم نيست تا سال آينده زنده مى ماند يا نه.
او مى گويد يك آرزو قبل ار مرگش دارد: «آزادى محمدحسين».
قاضى جابرى سرپرست اجراى احكام دادسراى جنايى تهران نيز مى گويد: بررسى ها نشان مى دهد محمد حسين ـ محكوم به مرگ ـ در ۱۹ سالگى و بدون انگيزه قبلى، فقط در جريان يك مشاجره خيابانى مرتكب قتل ناخواسته شده است. از اين رو پس از برگزارى جلسات مختلف صلح و سازش پدر مقتول سرانجام اعلام كرد با دريافت ديه ۱۰ ميليون تومانى از قصاص عامل قتل فرزندش گذشت مى كند كه اميدوارم مردم نيكوكار و مهربان در آستانه سال نو شرايط آزادى پسر جوان زندانى را فراهم كنند.
وى از نيكوكاران خواست كمك هاى نقدى خود را به حساب ۹۰۰۱۹ بانك ملى ايران، شعبه كاخ دادگسترى به نام محمدحسين كيانى ـ محكوم به مرگ ـ واريز نموده و كپى فيش را به شماره ۶۶۹۷۴۳۶۸ واحد اجراى احكام دادسراى جنايى تهران ارسال نمايند. يا با تلفن ۸۸۷۶۱۶۲۱ گروه جويندگان عاطفه روزنامه ايران تماس بگيرند.
شنبه|ا|3|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 364]