واضح آرشیو وب فارسی:مهر: يادشهداي تخريب در عمليات خيبر/طلائيه بدون شهدايش زمين نا آشناست
صبح روز سوم اسفند با استيشن سبز غنيمتي از اهواز به سمت خرمشهر حركت كرديم. در ميانه راه به سمت منطقه جفير پيچيديم و كيلومترها به جلو رفتيم . هوا بد جوري گرد و غبار داشت و ديد راننده را كم كرده بود.
يكي گفت اين هم از لطف خدا كه جلوي پرواز هواپيما هاي شناسايي عراق را گرفته است . چند كيلومتر دورتر از طلائيه در چادرها مستقر شديم و به انتظار شب مانديم. عمليات خيبر همان شب در ساعت 30/20 شروع شد . محوري از عمليات خط طلائيه بود كه انتهاي خاكريز آن به آبگرفتگي ختم مي شد . نيروها از خاكريز رد مي شدند و حاج بخشي هم با آن گلاب پاش معروفش و ذكر وجعلنا آنها را بدرقه مي كرد.
قصه اين عمليات قصه عجيبي است . محوري از عمليات در مردابهاي منتهي به جزاير مجنون هم براي رزمنده ها تازه و ديدني بود و هم تجربيات اين جنگ پشتوانه عمليات بعدي شد. اما محور ديگر آن در طلائيه يادآور نبردهاي سنگين والفجر مقدماتي و يك بود. در محور مجنون صحنه هاي جديد و تازه اي پيش رو بود . عبور از چند كيلومتر مرداب در دل شب كه هم منظره آب و هم پيچيدن صداي باد در ني ها اضطرابي را در دل تاريكي به دل مي انداخت و پا گذاردن در جزاير مصنوعي مجنون شمالي و جنوبي ؛ در حاليكه پشت نيروها خالي بود و رساندن مهمات و تداركات در روزهاي اول فقط با قايقهاي كوچك ممكن بود.
اما در محور طلائيه با آن كه موانع طبيعي وجود نداشت جنگ خيلي سخت تر شروع شد و ادامه يافت. قصه طلائيه و شهرتي كه از آن روز براي خود كسب كرده قصه جغرافيا و مرزي از مرزهاي ايران نيست. آنها كه اسفند 62 را در آنجا بودند جهنم آتش را با تمام وجود حس كردند ، منطقه مثل طبلي پر صدا دائماً مي لرزيد . طلسم طلائيه بالاخره شكسته نشد و دشمن وقتي خيالش از پايين تا حدي راحت شد هر چه در توان داشت به جزاير آورد.
اردوگاه شهداي تخريب قبل از عمليات خيبر - نفر وسط رو به دوربين شهيد سعيد گلپيرا
دشمن براي اولين بار در آن حجم وسيع از سلاحهاي شيميايي بهره برد و جاده هاي محدود جزاير را بارها و بارها با هواپيما ، توپ و خمپاره به گلوله بست. آنقدر زياد كه حتي دقايقي در روز صداي پرواز و شيرجه هواپيماها و ثانيه هاي بعد انفجار راكتها قطع نمي شد. عراق با تمام قوا رو به جزاير آورد . اين سو هم با فرمان امام عزيز كه جزاير بايد حفظ شود گردان به گردان و لشگر به لشگر مقاومت مي كردند.
از راست: شهيد امير گلپيرا- جانباز سعيد موسوي- شهيد سعيد گلپيرا- آزاده محمد معصومي-
شهيد مصطفي جعفر پوريان و شهيد ابوالحسني
جنگ خيلي سخت و شيرين بود ، طاقت فرسا و جانانه ؛ كه با وصل شدن پل كم نظير خيبر و بعد ساخت جاده سيد الشهدا خواسته امام تامين شد و جزاير از دست نرفت. قيمت اين پيروزيها هم رزمنده هاي فرشته خويي بودند كه دل به امام داده بودند و پس از روزها و شبها مقاومت با گذر از دروازه خيبر دست در دست فرشتگان رحمت، آسماني شدند.
نيروهاي اردوگاه شهداي تخريب در محور طلائيه هر چه در توان داشتند عاشقانه عرضه كردند . شايد تا آن زمان هيچ عملياتي براي آنها تا اين حد سخت نبود. مهدي صالحي مي گفت: " آتش سنگين دشمن تا آن زمان سابقه نداشت . بي خوابي مداوم و بن بستي كه در طلائيه پيدا شده بود وضع را طوري كرده بود كه حقيقتاً مشاعر آدم كار نمي كرد. اگر مي خواستيم رعايت تير و تركش را بكنيم يا بايد سينه خيز مي رفتيم يا زمين گير مي شديم . گاهي به شوخي مي گفتيم كه يك تركش ريز نصيب شود تا بلكه براي استراحت به عقب برويم! "
بچه هاي گردان تخريب قبل از عمليات خيبر
گل سر سبد اين مجموعه و فرمانده بچه ها هم علي (عليرضا) عاصمي بود كه نيروها بيشتر از جان خود نگران او بودند . او تنها دو ماه بعد از شروع زندگي خود وارد اين عرصه نفس گير شده بود و دائماً پياده يا سوار بر موتور در تردد بين خط خودي و ميدان نبرد بود . جانباز عزيز مهدي صالحي مي گفت: " يك بار كه با او به خاكريز خودمان برگشتيم علي از خستگي كف سنگر افتاد همان موقع از بي سيم قرارگاه او را صدا كردند ولي توان جواب دادن نداشت".
علي 10 شبانه روز خواب را بر خود حرام كرد و بسيار هم نگران نيروهايش بود . گاهي وضع خط به حدي آشفته مي شد كه علي فرماندهي كل يگانها را بر عهده مي گرفت. جانباز عزيز علي نادري مي گفت: " آنقدر تير مستقيم زده بودند كه خاكريز صاف شده بود . يك خط بود و تعدادي تخريبچي و نيروهاي رزمي كه سامان درستي نداشتند. يكدفعه خبر دادند علي آمد . قابل توصيف نبود كه چقدر خوشحال شديم . علي كه آمد هر كه در خط بود جان گرفت. در اين عمليات شايد براي اولين بار در جنگ نيروهاي تخريب در روز معبر زدند."
شهيد سعيد گلپيرا
گردان تخريب بيش از 50 شهيد و مجروح داشت . گل بقرا ، گل پيرا ، سناردك ، نوري ، توانگر ، ... آنها هم كه از عرصه خيبر سالم برگشتند يكي يكي در عمليات بعدي به شهادت رسيدند . مثل امير گلپيرا كه بعدها به برادرش سعيد پيوست. امروز پس از سالها كه طلائيه نامي آشنا ولي آرام و خاموش است ، ياد چهره هاي دوست داشتني آن عزيزان سفركرده مي كنم .
" عليرضا سناردك " در گير و دار نبرد خيبر با گروهي مامور به رفتن به خط شد . همه آماده و منتظر ولي از او خبري نبود تا اينكه دقايقي بعد از دور دست پيدا شد كه حوله اي دور سر داشت. معلوم بود كه در مقرهاي متعدد عقبه عمليات حمامي پيدا كرده و براي رفتن غسل شهادت كرده؛ كه رفت و ساعتي بعد به شهادت رسيد .
شهيد جواد توانگر
ياد " رضا اسلامي " كه در شب اول عمليات نام او در شمار گروههاي عمل كننده نبود و مثل ابر بهار از نرفتن خود اشك مي ريخت. نوجوان 16 ساله اي كه بعدها در شلمچه جاودانه شد. ياد "سعيد گلپيرا" كه رفت تا سنگر كمين را خفه كند و در ميانه راه در دل ميدان مين به شهادت رسيد.
ياد " جواد توانگر " رزمنده قديمي و سپاهي اهل دل كه اخوي او پيش از او پر كشيده بود. در ايام خيبر و در گير و دار كارهاي سپاه در خراسان به رفيقش گفته بود كه "باز هم به جبهه مي روم اما اين بار ديگر بر نمي گردم." در بحبوحه خيبر جواد را در طلائيه ديديم كه سريع تجهيزات خود را آماده كرد و از خط گذشت. ساعاتي بعد هم از مرز دنيا گذشت و به دروازه آسمان رسيد.
آنهائيكه امروز به طلائيه مي روند قصه خيبر را بايد خوب بدانند . طلائيه بي نام و ياد آن مردان آسماني كه بال بر آتش مي زدند فقط يك زمين نا آشناست.
------------------------------------
نوشته مجيد جعفر آبادي پژوهشگر و نويسنده دفاع مقدس
شنبه|ا|3|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 116]