تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835044284
كاهاني: من فيلم كمدي نساختهام / گزارش نشست «اسب حيوان نجيبي است» در كافه خبر
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاين: كاهاني: من فيلم كمدي نساختهام / گزارش نشست «اسب حيوان نجيبي است» در كافه خبر
سينما - كارگردان فيلم سينمايي «اسب حيوان نجيبي است» معتقد است با وجود فضاي كميك فيلم كه به دليل واقعگرايي ايجاد شده، او گرايش به ساخت فيلم كمدي نداشته است.
سميه عليپور: عبدالرضا كاهاني اين روزها فيلم سينمايي «اسب حيوان نجيبي است» را روي پرده سينماها دارد؛ فيلمي كه با دشواريهايي در زمينه دريافت مجوز نمايش و در نهايت محدوديتهايي براي تبليغات به نمايش عمومي درآمد.
اين فيلم ماجراي همراهي شبانه چند نفر است كه حضور شخصيتي با ظاهر پليس در كنار آنان اتفاقاتي را در پي دارد.
نشست كافه خبر فيلم سينمايي «اسب حيوان نجيبي است» با حضور كاهاني در مقام كارگردان، ماهايا پطروسيان به عنوان بازيگر و سعيد قطبيزاده، كيوان كثيريان و مهرزاد دانش به عنوان منتقد برگزار شد؛ نشستي كه در آن كاهاني ترجيح داد بيشتر شنونده ديدگاه منتقدان باشد.
سعيد قطبيزاده، منتقد: فيلمهاي رضا (كاهاني) به طور منطقي اين را به ما ثابت ميكند كه ميتواند خيلي خوب آدمها را براي نقش انتخاب كند. خانم پطروسيان مدتها بود كار نكرده بودند و يا اگر كار كرده بودند ديده نميشد، اما در اين فيلم احساس كردم يكي از بهترين كارهايتان را ارائه كردهايد با اينكه شما را به عنوان يكي از خانمهاي كمدين ميشناسم و بازيگر خيلي خوب، اما در اين فيلم جنس بازي كه رضا از شما گرفته و نوع بازي كه خودتان ارائه دادهايد براي من خيلي غافلگيركننده بود؛ مكثها و سكوتها موقعيتسازي با زبان اشاره.
ماهايا پطروسيان، بازيگر: اتفاقا من در سينماي تجاري هم در سالهاي اخير كمرنگ ظاهر شدم، اگر در سينماي تجاري حضور پررنگتري داشتم بيشتر ديده ميشدم و شما نميگفتيد كه او كجاست. خيلي سعي كردم به آن جنس سينماي تجاري كه از من ميخواهد نقشهاي جوابپس داده را تكرار كنم و يا داستانهايي كه هيچ تازهاي براي گفتن ندارند و هيچ فرم تازهاي براي گفتن داستانهاي قديمي خود ندارند، دوري كنم.
من با وجود اينكه تداوم حضورم را با سالي يك كار در كارنامهام داشتهام، اما اين شانس را نداشتم كه آن يك كار آن طور كه بايد ديده شود. حتي اگر نقش خوبي مثل «ازدواج در وقت اضافه» را داشتم كه نقش كاملا متفاوت بود، امكان آن نبوده كه نقش ديده شود.
اصولا حضورم در فيلم آقاي كاهاني جدا از اين حساب و كتابها و اين روند است. اولا به خاطر فيلمسازي او و شناختي كه قبلا از فيلمهايشان داشتم و اينكه اصولا من در بازيگري قائل به اين نبودم كه حتما نقش محوري داشته باشم، سالها بود كه اين اتفاق در كارنامه من ميافتاد. من حتي بعد از «ديگه چه خبر» با اينكه نقش اول را داشتم و كار پرفروش شد، باز هم در نقشهاي مكمل ظاهر شدم؛ در فيلم آقاي موتمن، فيلم آقاي داودنژاد يا «خواب ليلا».
اصلا براي من مسئلهاي نبود اينها، مسئله من اين بود كه آن نقش در آن قصه و شرايط و فضايي كه كارگردان ميخواهد ايجاد كند چه جايگاهي دارد، چه هويتي دارد و در داستان چه فضايي اشغال ميكند و چه بازدهي دارد. براي من به عنوان بازيگر اين مهم بود كه اينجا ميتوانم شخصيت جديدي را خلق كنم. همه اينها در كنار حضور آقاي كاهاني و سابقه و فيلمهايي كه داشتند و صداقت و فروتنيشان زمان پيشنهاد كار مرا وارد اين فيلم كرد.
زماني كه براي پيشنهاد نقش تماس گرفتند خيلي ساده خودشان را معرفي كردند و شرايط فيلم را گفتند و اينكه نقش كوتاه است و از من پرسيدند اصلا علاقمند هستم در چنين نقشي بازي كنم. اين روند در سينماي حرفهاي ما خيلي باب نيست. معمولا ميبينيم يا دستياران و يا مديران توليد تماس ميگيرند، بازيگر از فيلترهايي رد ميشود تا با كارگردان صحبت كند. اين ارتباط خالصانه و دوستانهاي كه ايشان برقرار كردند، از همان اول نشان داد نگاهشان به بازيگر چيست و بازيگر در كارشان چطور مهرهاي است.
قطبيزاده: تعدادي از بازيگران كه نيمي از تجربه و اعتبار شما را ندارند، فقط به واسطه حضور مستمر در سينما و تلويزيون در بادي ميخوابند و وقتي به آنان ميگوييد آقاي كاهاني ميخواهد فيلمي بسازد كه شما يك سكانس در آن بازي داريد، به آنان برميخورد. وقتي آدم فكر ميكند شما نقش اصلي خيلي از فيلمهاي مهم را بازي كردهايد و حالا جسارت حضور در نقشهاي كوتاه را نيز داريد، براي ما خيلي اهميت دارد، چون اين نگاه را درك ميكنيم. اين ميل به جستجوگري و تكاپو و اينكه بعد از 20 سال فكر ميكنيد بايد تجربهاندوزي كنيد و حتي در يك سكانس هم خوب ظاهر شويد براي ما خيلي قابل احترام است.
عبدالرضا كاهاني كارگردان فيلم «اسب حيوان نجيبي است»
عبدالرضا كاهاني، كارگردان: هيچ وقت احساس نكردم خانم پطروسيان نقش كوتاه در اين كار بازي ميكنند، نه تنها خانم پطروسيان، نگاه من به بازي بابك حميديان، اشكان خطيبي و احمد مهرانفر هم چنين بود. برخورد من هم اين طور نبود با آنان، خود خانم پطروسيان ميتواند با جزئيات بيشتر به ما بگويد كه واقعا وقت گذاشتيم و تمرين مفصل كرديم و نقشهاي كوچك را تحليل كرديم و كوچك به آن نگاه نميكرديم. نه به اين دليل كه خانم پطروسيان بازي ميكند به اين دليل كه قرار است آن شخصيت به درد فيلم بخورد.
من از همكاري با اين دوستان لذت بردم و تجربه جديدي براي خودم بود؛ اينكه ميگويند نقش كوچك وجود ندارد بازيگر كوچك وجود دارد را به عينه ديدم و تجربه كردم. من از لحظه لحظه همكاري با خانم پطروسيان لذت بردم و مترصد اين هستم روزي بتوانم همكاري مبسوط با ايشان داشته باشم.
او از تمام وجودش مايه ميگذاشت و جاهطلب بود و به سادگي راضي نميشد هر كاري را راحت انجام دهد و بايد او را قانع مي كردم اين كاري كه انجام ميدهيم درست است و او روي جزء جزء نقشش كار كرد. اگر ميبينيد او و ديگر دوستان نقش كوتاهي در فيلم دارند به خاطر لطفي است كه به من دارند. ما قرار بود دور هم باشيم و با هم كار كنيم و هركسي گوشهاي از اين فيلم را گرفته است و حجم آن اهميتي نداشت. به خاطر دارم روزهايي كه خانم پطروسيان بازي نداشت چند باري پيش ما آمد و انگار جزئي از گروه بود.
مهرزاد دانش، منتقد: خانم پطروسيان نقش شما نقش خاصي در اين فيلم است. شهره در موقعيت نوساني قرار دارد، با دست پس ميزند و با پا پيش ميكشد. رابطه خاصي با مستاجرش دارد. درك شما از شخصيت شهره چه بود. زماني كه فيلمنامه را ميخوانديد و با هم صحبت ميكرديد نگاهي هم به گذشته اين آدم داشتيد؟
پطروسيان: ما چند جلسهاي با آقاي كاهاني صحبت كرديم و نظراتمان را درباره نقش گفتيم و دقيقا همه اين اتفاقات افتاد. با وجود اينكه شهره حضور كمي از نظر زمان در فيلم دارد، يك شخصيت كامل از او ساختيم و اين طور نبود كه فكر كنيم او آدمي است كه ميآيد و ديالوگي ميگويد و ميرود. در صحبتهاي من آقاي كاهاني اين نقش پيدا شد. با توجه به تمريناتي كه انجام ميداديم و ديالوگهايي كه ميگفتيم فكر كردند اين نقش با بازي من بايد چه ويژگيهايي داشته باشد. ما به گذشته اين آدم فكر كرديم و آينده او را هم در نظر داشتم.
كاهاني: خانم پطروسيان نكاتي را درباره اين نقش نوشته بودند و جزئياتي را در مورد او در نظر گرفته بودند. همه چيز را بررسي كرديم تا ايشان بتوانند راحتتر بازي كنند.
پطروسيان: 50 درصد لذت بازي همين ساخت شخصيت در ذهن است؛ اينكه چقدر بتوانيد از آن شخصيت را ارائه دهيد بخش دوم ماجراست. فيلمنامه دستمايه اوليه را در دست قرار ميدهد و بازيگر اين شخصيت را از خطوط نوشته شده خارج ميكند و به آن ابعادي ميبخشد. اينكه چقدر آنچه تجسم شده بتواند به عينه درآورد به تكنيك و قدرت او و شرايط حاضر در فيلم بازميگردد. ما به گذشته و شغل اين شخصيت فكر كرده بوديم.
قطبيزاده: نكات مهم فيلم از همان سكانس شكل ميگيرد. حتي مخالفان فيلم معتقدند نيمه اول فيلم خيلي خوب است و يكي از سكانسهاي خيلي خوب، سكانس شماست. براي اينكه آدرس دقيق به تماشاگر داده نميشود از همان سكانس درميآيد. تماشاگر ميفهمد اين شخصيت چه خواستهها و منشي دارد، آنقدر رضا در اجرا مهارت دارد كه هم ميگويد و هم نميگويد. جنس رابطه بين اين مالك و مستاجر نگفتههايي دارد كه از اين ايما و اشارهها قابل درك است. حضور عطاران در جمع تغيير ظاهر شما به واسطه حضور او همه برگرفته از شكل بازي شماست كه به نظرم اگر بازيگر ديگري بود اين قدر نميتوانست اين نقش را چنين دربياورد.
دانش: پارتنر بازي شما هم خيلي مهم است؛ بابك حميديان با نوع بازي خود و روحيهاي كه قرار است از شهره ببينيم كه به واسطه بهانه كردن يك عطر ميخواهد رابطه از دست رفته را احيا كند در مقابل قيافه هميشه خندان بازيگر مقابلش و اين نكته جالبي است.
قطبيزاده: فضاي كلي فيلم از آنجا روشن ميشود و تماشاگر ميفهمد قرار نيست همه چيز سر راست به او گفته شود.
پطروسيان: تكتك اين شخصيتها ما به ازا دارند. مناسباتي كه در فيلم نشان داده ميشود مناسبات شهرهاي بزرگي مانند تهران است. اگر تلخي در كار ميبينيم و طنزي كه از نبود تناسبها به وجود ميآيد همه در جامعه ما وجود دارد. شايد خيلي كمرنگ آن را آقاي كاهاني سعي كردند اينجا نشان دهند.
قطبيزاده: لطف فيلم به اين است كه مشكلات جامعه را نشان نميدهد، شخصيتها را نشان ميدهد و از پس آنها به شرايطشان پي ميبريم. خلوتي براي اين شخصيتها در نظر گرفته ميشود كه شروع به شوخي و خنده ميكنند و به امور روزمره ميپردازند. اگر كارگردان دست بگذارد روي مشكلات مثلا نقش شهره ديگر فيلم چيز ديگري ميشود، ولي لطف فيلم به اين است كه اصلا چيزي را اغراق نميكند. فلسفه فيلم و شبگرديها اين است كه مشكلات فراموش ميشود و فرصتي براي دوستي كردن به وجود ميآيد. آدمهايي كه در كنار هم قرار ميگيرند آدمهاي نامتجانس به لحاظ جايگاه اجتماعي، شخصيت، سن و سال و غيره و اين چيزي است كه به شدت در جامعه احساس ميشود؛ اينكه آدمها از هم دورند.
گسستهاي اجتماعي در جامعه شهري به خوبي خود را در فيلم نشان ميدهد، روابطي كه زودگذر هستند و بيشتر از اينكه بر پايه احساسات باشند براساس چيزهاي ديگري است.
پطروسيان: و يا اقتصاد و يا پر كردن تنهاييها با حضور در جمع. البته همه اينها برداشتهاي من از فيلم است. اين چيزي كه در مورد نقش من گفتيد در مورد ساير نقشها هم صادق است. در مورد شخصيت اصلي فيلم كه عطاران است، باز هم نميدانيم كه از كجا آمده، خانواده دارد يا نه ولي ميتوانيد شرايط او را تجسم كنيد و قصه او را در ذهن بسازيد.
قطبيزاده: همين براي شما سئوال نبود؟ فضايي كه در دو سه فيلم اخير كاهاني ميبينيم با ديگر فيلمها فرق دارد. وقتي بازيگر فيلمنامهاي را ميخواند از كارگردان ميپرسد چرا نقش اين طوري است و از كجا شروع ميشود و كجا ميرود و هويت او كجاست و چه تاثيري در فيلم دارد. تصور ميكنم اين چالشي است كه آقاي كاهاني با بازيگرانش دارد. زيرا موقعيتهايي كه او در فيلمنامههايش ترسيم ميكند موقعيتهاي عجيبي است و در سينماي ايران مشابه آن را نداشتيم. شما اين مشكل را نداشتيد؟
ماهايا پطروسيان بازيگر فيلم «اسب حيوان نجيبي است»
پطروسيان: من اساسا از تعريفي كه ايشان از داستان كردند با شخصيت آشنا شدم. اول براي من فضاي كلي قصه را تعريف كردند و با ذهنيتشان از طريق خودشان آشنا شدم نه از طريق فيلمنامه. ايشان پايه اصلي داستان را ترسيم كردند و گفتند ما به واسطه دورخوانيها فضا را زنده ميسازيم و اين ممكن است تا روز اجرا هم ادامه داشته باشد. روزي كه من گريم شدم و آماده شدم تا لحظه آخر خوانش مجددي از آن سكانس داشتيم و هركس جايگاه خودش را در گفتوگو با ديگران بازنگري ميكرد.
منظورم اين است كه چيزي قطعي وجود نداشت كه من در مورد جايگاه آن صحبت كنم، اين جايگاه ذره ذره ساخته ميشد. ممكن بود جاهايي احساس كنم كاش اين را در پلان بستهتري بگويم. در صحنهاي كه كمي احساسيتر بود و به پليس التماس ميكردم، احساس ميكردم بهتر است صورت من نيمرخ نباشد و بيشتر ديده شود، اما آقاي كاهاني اصرار داشتند نيم رخ گرفته شود.
قطبيزاده: اين احساس از كجا ميآيد.
پطروسيان: ميل به ديده شدن. من احساس ميكنم در نگاه بازيگر است كه خيلي چيزها ديده ميشود و حالا در اين پلان نگاه من ديده نميشد و نگران بودم بعضي چيزها از دست برود.
قطبيزاده: وقتي فيلم را ديديد به نظرتان آمد رضا درست ميگفت؟
پطروسيان: به نظرم رسيد همه چيز آنجا نشان داده شده است. ممكن است در فيلم ديگري لازم بود جور ديگري باشد، اما در اين جنس جواب ميداد.
قطبيزاده: هيچگاه به رضا نگفتيد چرا اين شخصيت در فيلم ادامه پيدا نميكند؟
پطروسيان: نه. چون قرار نبود ادامه پيدا كند. از روزي كه به آن فكر كرده بودم قرار بود همين باشد.
قطبيزاده: يعني او نميتوانست از همان آدمهايي باشد كه در ادامه فيلم با هم همراه ميشوند؟
پطروسيان: نه او از آن جنس آدمها نيست. او به اين فكر ميكند كه براي فردايش چه برنامهاي داشته باشد و تصور نميكنم حوصله اين شبنشيني را به اين شكل داشته باشد.
كيوان كثيريان، منتقد: يكي از نكاتي كه در فيلمنامههاي آقاي كاهاني هست و خودش بايد بگويد كه از تئاتر ميآيد يا نه؛ اين است كه فيلمنامهها جنس ابزورد دارد. ابزورد از آن جنسي كه در تئاتر معمولا در مورد آن حرف ميزنيم. موقعيتهاي ويژهاي كه خلق ميشود و ممكن است ادامه پيدا نكند و در مقطعي كه به كمك كل داستان ميآيد، اين موقعيتها ميآيند و ميروند. موقعيتهاي به خصوصي كه گاهي تلخ است و گاهي لبخند دارد و اين پازلي است كه كنار هم چيده ميشود و كليت را ميسازد. گاه احساس ميكنيم بعضي چيزها نيمه رها شده در كل قصه، غافل از اينكه اين از آن نوع قصههاي توام با روابط عللي و معلولي استانداردي كه ميشناسيم نيست و يك قصه مدرن است. نگاه ابزورد در فيلمهاي كاهاني وجود دارد و در «هيچ» حتي به اسم فيلم هم نفوذ كرده است. وقتي فيلمنامهها را مينويسيد به اين نوع پرداخت توجه داريد؟
كاهاني: ابتدا بايد اين نكته را بگويم كه من اصلا دوست ندارم خودم به اين چيزها فكر كنم. اين بيشتر به شما (منتقدان) بازميگردد چون اگر قرار باشد به اينها فكر كنم ممكن است ديگر راحت نتوانم فيلم بسازم. من بايد راحتتر فكر كنم و درگير عناوين و القاب و اين چيزها نباشم و خالصتر باشم. ممكن است واقعا از تئاتر آمده باشد يا ذهنيت خودم باشد؛ من سعي ميكنم فضاي فيلم با حال خودم نزديك باشد. همه چيز از فيلتر خودم عبور كند. شخصيتهايي كه در فيلم ميبينيم با همديگر فرق دارند، ولي احساس ميكنم همه مال من هستند. روي اينها تاكيد دارم، اما نه با فشار. اگر خودم را درگير القاب و اسامي كنم ممكن است نتوانم راحت كار كنم.
كثيريان: منظور من اين نبود كه با فرمولي از پيش تعيين شده كار ميكنيد، منظور من اين است به آن جنس كار تعلق خاطر داريد.
كاهاني: پاياننامه تئوري من «كرگدن» اوژن يونسكو بود و كار عمليام هم نمايش «مستخدم ماشيني» پينتر. در آنجا هم نميدانستم چرا اين كارها را دوست دارم. در دانشگاه هركسي سراغ چيزي ميرفت و يكي هم مثل من فكر ميكرد حال اين نمايشنامهها با حال خودش عجينتر است.
كثيريان: اين نتيجهاي كه ميدهد همين است؛ برشهايي از زندگي كه با آن در تماس هستيم. آدمهايي را ميبينيم و قصهشان را دنبال نميكنيم و پشت آن به قول سعيد (قطبيزاده) قصهاي هست. اين آدمها در فيلمهاي شما پشت دارند و نشانهگذاريهايي ميشود كه ميتوان در مورد آنها فكر كرد. به نظر ميرسد اين برگرفته از دلبستگي به همان نوع ادبيات نمايشي است.
قطبيزاده: تصور من اين است كه رضا كاهاني در دو فيلم اخير خود به يك سبك رسيده است و ديگر تجربهاندوزي نميكند و به لحن ثابتي رسيده است. اگر بازيگر دعوت ميكند، او را به ضيافتي دعوت ميكند كه خودش ترتيب داده و اگر فيلمبردار ميآيد به خواستههاي او عمل ميكند. به همين دليل «هيچ» و «اسب...» مسير تازهاي را در سينماي ايران باز ميكند. سبك كاهاني در اين دو فيلم ضد درام است. دوربين او با وجود اينكه لخت است اما مكث نميكند روي شخصيتها.
از طريق ديالوگ شخصيتپردازي ميشود و جالب اينكه ديالوگها از جنس اطلاعات دادن نيست. همه در يك فضاي نشئه عجيب گير افتادند و اين چيزي است كه منتقد را به اين ميرساند كه فضا يا گروتسك يا ابزرود است. عطاران موقعي كه در لباس پليس ميآيد همه براساس واقعيتهاي اجتماعي انتظار يك نوع رفتار خاص را دارند، اما وقتي با سنگ زير آيفن بازي ميكند تماشاگر متوجه ميشود با چه دنيايي طرف است.
آن چيزي كه اينجا ساخته ميشود نوع ديگري از درام است كه هيچ ارتباطي با مستند و واقعنمايي ندارد و نسبتي با كشمكشهاي معمول ندارد.
كثيريان: در اينجا با يك درام نو روبرو هستيم كه يكي از نشانههاي آن تاثير چندگانه اتفاقات است و هر اتفاقي دلالت بر يك چيز نميكند. اين در فيلمهاي اخير آقاي كاهاني هست.
پطروسيان: چيزي كه در مورد صحبتهاي شما به نظر من در مقام تماشاگر به نظر ميرسد، نكته جالب اين است كه به شدت واقعگرايانه است. ممكن است كسي اسم ابزورد روي آن بگذارد، اما واقعيت اين است كه در جامعهمان و مناسبات اجتماعي و خانوادگيمان به همين بهمريختگي و عجيبي خندهآور است.
اينكه آدمهاي فيلم ساده برخورد ميكنند با موضوع پليسي كه با آن روبرو هستند، اينكه موضوعات غيراخلاقي و عجيب ديگر قبح ندارد و به شكل خندهآوري درآمده است. خود ما وقتي دور هم جمع ميشويم از خيلي اتفاقات غيراخلاقي كه در جامعه رخ داده صحبت ميكنيم و اينها را با شكل طنزي بيان ميكنيم. ممكن بود در چند دهه قبل از اينها به عنوان يك فاجعه ياد ميشد.
اين هجومي كه از شهرستانها به شهر تهران آوردند بدون اينكه اينها بتوانند زندگي شهرنشيني درستي داشته باشند و خيلي چيزهاي ديگر دست در دست هم داده تا به اين شرايط برسيم. ادغام فرهنگهاي مختلفي كه از جاهاي مختلف آمدهاند منجر به اتفاقاتي ميشود كه در فيلم شاهد آن هستيم و به همين خاطر است كه نيازي به ارائه توضيح در مورد شخصيتها احساس ميشود. آقاي كاهاني خيلي پالودهشده و تميز شخصيتها را ارائه كردهاند.
نشست فيلم «اسب حيوان نجيبي است» در كافه خبر
كثيريان: اين در اسم فيلم هم ديده ميشود.
كاهاني: اين جلسه از چند منظر براي من جذاب است. يكي اينكه به عنوان كارگردان فيلمي در جلسهاي نشستهام كه چند منتقد درجه يك در مورد فيلم من گفتوگو ميكنم و من شنونده هستم و اين ميزانسن را تاكنون نديدهام. از منظر دوم احترام به گروه است. آنچه كه سر فيلمبرداري بود اينجا اتفاق ميافتد. براي من ماهايا پطروسيان در فيلم هيچ فرقي با عطاران ندارد. من تلاش كردم پايبند به همه گروه باشم و پوستر فيلمم عكس همه اهالي فيلم باشد.
قطبيزاده: نكتهاي كه در فيلم كاهاني براي من منحصر به فرد است و در چند فيلم اوليه عياري آن را ديدم گريز از ادبيت است. يعني اگر در فيلم فوقالعاده اصغر فرهادي ديالوگي هست كه شهاب حسيني به ترانه عليدوستي ميگويد يك پايان تلخ بهتر از يك تلخي بيپايان است مثل يك جمله ادبي در نمايشنامه «اتللو» و يا ديالوگي از فيلم «كازابلانكا» است كه در آن زمان سينما به ادبيات بسيار نزديك بود.
اينكه كاهاني با اين نوع ديالوگنويسي سينما را از ادبيات كاملا جدا ميكند. آدمها با هم حرف ميزنند، اما پيامي را انتقال نميدهند، اما حرفشان ادامه هم نيست. آدمها با هم حرف ميزنند و اينها ربطي به شمايل و لباس و موقعيت اجتماعيشان ندارد و عجيب اينكه همه آدمها يك جور حرف ميزنند و با اين حال ميگوييم اينها شخصيت هستند.
نميدانم رضا چقدر فكر كرده تا به اين شكل برسد. يكي از ويژگيهاي سينماي ما دوبله بوده كه دوبلور ميآيد و به ديالوگ وزن ميبخشد، ما آن سينما را دوست داريم و عجيب است كه در فيلمهاي تو ميبينيم ميتوانيم اين نوع سينما را هم دوست داشته باشيم.
سر «هيچ» در همينجا دو سال قبل گفتم چيزهايي در اين فيلم هست كه اصيل نيست. شگردهايي كه تو در روايت به كار گرفتي از ضعفت ميآيد و چون بلد نبودي قصه تعريف كني، فيلم را دو قسمت كردي. آنقدر موقعيتسازي براي تو براي انتقال مفهوم مهم بوده كه آن شخصيت نمادين را ساختي.
اما در «اسب...» همه شخصيتها مثل هم هستند و فيلم سير مشخصي دارد؛ شروع و پايان مشخص. اينكه در اين بين چه اتفاقي ميافتد بحث زمان است. اين را دوست دارم كه به جايي ميرسي كه همان جنس ناب و خالص و بيپيرايه سينما؛ كه در آن حرف زدن در خدمت رئاليسم است.
كاهاني: ما در اينجا نه، ده نفر هستيم و هيچكدام شبيه ديگري نيستيم. دور هم جمع شديم و درباره موضوعي با هم صحبت ميكنيم و با يكديگر ارتباط برقرار ميكنيم. مثل ما در هيچ جاي دنيا نيست و هيچ آدمي شبيه ديگري نيست، هر آدمي براي خودش بيهمتاست.
من در اين حد فهميدم كه فيلمها بايد به سازندهها نزديك شود. اگر به سازنده نزديك شود ديگر ميتوان فيلمها را شناخت و ديگر نيازي به تيتراژ نيست، چون آن آدم خالص فيلم را ساخته و به خودش به شدت نزديك است. من سعي ميكنم فيلمم را به خودم نزديك كنم و هر كسي فرمولي براي خودش در اين زمينه دارد.
فيلم در جزئيات رئاليستي است و در كليت ديدگاه شما درست است. ما ميبينيم كه آدمها طبيعي حرف ميزنند و رفتار ميكنند.
دانش: در مورد نسبت فيلم و واقعيت من اين طور برداشت ميكنم كه فيلم خيلي از معضلات را نشان ميدهد و فقط نشان ميدهد. اما فيلمساز روي اينها سوار نميشود تا موعظه كند تماشاگر را و شعار نميدهد. او اين آدمها را محكوم نميكند.
قطبيزاده: اين خيلي نكته جالبي است كه ميگويي. آدمها با ظاهر مختلف اجتماعي در زير اين نقاب و پوشش چه آن زن كراكي كه شايد در آستانه مرگ است، چه اين پليس كاذب و چه آن آدم الكي كه منشياش را در خانهاش حبس كرده وجهي انساني دارند كه آن درونمايه فيلم ميشود و آن نياز به ارتباط و دوستي است.
اين شبگردي براي من يك ويژگي عرفاني دارد؛ اينكه انگار آدمها خلوتي پيدا ميكنند تا خود واقعيشان را نشان دهند. صحنهاي كه كارن همايونفر (شخصيت پيمان) در چند موقعيت درباره شخصيت باران كوثري توضيح نميدهد و همه به او سركوفت ميزندد و ناگهان موضوع علني ميشود كه اين يكي از معدود صحنههاي فيلم است كه واقعيت را به صورت صريح و عريان اعلام ميكند. اين موضوع همينجا ميماند و در ساير صحنهها حتي چندان اين توضيحات براي ما اهميت ندارد و به همين خاطر به نظرم اين بخش كمي اضافي است.
جنس فيلم تو جنس آدمهاي بذلهگويي است كه دوستي را فرصتي ميدانند براي رهايي از مشكلات زندگيشان. سرخوشي در فيلم يك بهانه است و اين فيلم را خيلي شرقي و ملموس ميكند. اينكه آدمها زير نقابهاي اجتماعيشان وجوه مشتركي براي ارتباط دارند. عجيبترين آن همان صحنه پاياني است كه عطاران نقاب را برميدارد و آن پول را به حبيب ميدهد و حبيب حيرت ميكند از آن صحنه.
پطروسيان: در ادامه صحبتهاي شما چيزي كه به نظر من رسيد اين بود كه آدمهاي فيلم به شدت تنها هستند. جمع هشت نه نفرهاي هستند كه با هم شب را ميگذرانند و اين بهانهاي است براي پر كردن تنهايي زندگيشان. حتي آدمهايي كه گذري به زندگيشان ميزنيم مثل زن صاحبخانه و همسايهاش خيلي تنها هستند و اين تنهايي موجب ايجاد ارتباط ميان افراد نامتجانس شده است. ما خواستيم در عصر حاضر تنها باشيم زيرا از زندگي جمعي سنتي خسته شديم ، اما حالا كه تنهايي شديم، اين تنهايي آزاردهنده شده است. حتي مقابل خانه اشكان خطيبي ميرويم ميبينيم او هم براي پر كردن تنهايي خود مهماني گرفته است.
قطبيزاده: خانم پطروسيان اين تفسير شما تفسير درستي نيست، فيلم كاملا ضد اين را ميگويد. فيلم بيان ميكند آدمها هرچقدر هم تنها باشند، دوستهايي دارند كه با آنان قدم بزنند.
پطروسيان: ما تنهايي تكتك شخصيتها را درك ميكنيم. پارسا مثلا نميتواند موسيقي مورد علاقهاش را با كسي در ميان بگذارد. عصاره اين در صحنه آخر و با حضور عطاران ديده ميشود. آن تنهايي عظيمي او زماني كه در كلهپزي نشسته و آن سكوت، عصاره آدمهاي تنهايي است كه ديدهايم.
قطبيزاده: چيزي كه در وراي فيلم ديده ميشود اين است كه در پايان مشخص ميشود عطاران يك زنداني است و فرصت كوتاهي براي آزادي دارد و از اين فرصت براي گرفتن آزادي از ديگران استفاده ميكند. هدف او مهم نيست. او با اينكه آدم بزهكاري است در همين دوستي چيزهايي را ياد ميگيرد و ميفهمد ارزش دوستي ميتواند مهمتر از جمع كردن پول باشد. اين مفهوم عرفاني فيلم است كه براي من خيلي دوستداشتني است. از ابتدا به نظر ميرسد اين شخصيت قصد دارد از آدمها انتقام بگيرد، اما از جايي به بعد ميفهمد كه حبيب پول ندارد و بدهكار است و دليل ادامه دادن با او همين دوستي است.
كاهاني: در يك سوم پاياني فيلم است كه صحبت از رفتن به جاي ديگري ميشود و كارن همايونفر به پارسا ميگويد ته جيبهايتان چيزي نداريد جور كنيم كه اين (سركار با بازي رضا عطاران) برود. پارسا ميگويد كجا برود؟ اين در تاييد صحبت تو است. در صحنه ديگري كه به سمت خانه رامين ميروند كارن ميگويد اگر هم پول نداشته باشد خود رامين را ميبينيم و اين نشان ميدهد ديدن آدمها اهميت دارد. اگر فيلم در شب ميگذرد به همين دليل است كه در شب تنهايي بيشتر نمود پيدا ميكند.
يك بار حبيب به من گفت فرداي آن شب را هم فيلمبرداري كنيم كه شخصيت حبيب رضايي حالا لباس پليس پوشيده و من گفتم آن ديگر ادامه اين فيلم نيست چون روز ميشود، اين فيلم از شب شروع ميشود و بايد شب تمام شود.
قطبيزاده: اگر نكتهاي منفي در مورد فيلم به ذهن ميرسد به اين دليل نيست كه آن نكته بد است، به اين دليل است كه با كليت قابل مشاهده هماهنگي ندارد. آنچه لحن فيلم را جاهايي تحت تاثير خود قرار ميدهد وجود جاهطلبيهاي كارگردان است كه به نظرم جواب نداده است.
يكي از آن پررنگ كردن بعضي نقشهاي اجتماعي است. اگر ما مستي حبيب را ميبينيم، يك مستي كاملا دروني است. جايي نميبينيم اين مستي بيرون بزند، در مورد شخصيتي كه مهران احمدي بازي ميكند شايد ظاهر او چندان تو ذوق نميزند ولي بعضي اداهايي كه در ديالوگ ميآيد به نظرم به فيلم آسيب ميزند و مهمتر از همه اينكه نقشي كه در فيلم دارد تعيينكننده نيست و به اندازه ساير آدمها داراي هويت نيست. همين طور اغراقي كه در گريم مهتاب كرامتي شده خيلي از جنس فيلم نيست. اين مخالف با لحن فيلم است.
اگر لحن فيلم روند ملويي دارد، آن شلوغي سكانسهاي مهتاب كرامتي و اداهاي مهران احمدي با ساير بخشها هماهنگ نيست.
ماهايا پطروسيان و عبدالرضا كاهاني
پطروسيان: در مورد مهتاب خب وقتي او معتاد است بايد همين ظاهر را پيدا كند.
قطبيزاده: من مشكلي با موادي بودن مهتاب ندارم، اما اين در اين فضا جواب نميدهد. او ميتوانست معتاد باشد، اما اين معتار اغراق شدهاي كه در فيلم هست باعث ميشود صحنه تعقيب و گريزي با باران داشته باشند كه خيلي بد است.
كاهاني: همين ايرادي كه به فيلم ميگيرد در مورد شخصيت مهران احمدي نگراني من بود. بارها سر صحنه به اين نتيجه رسيديم كه برخي ديالوگها را نگويد يا 13 بار گريم او را تغيير داديم. اولين تست او موي بلندي بود كه گفتم اين كنار ساير شخصيتها جواب نميدهد.
دانش: آنچه در مورد فيلم به لحاظ سليقه خودم دوست داشتم اتفاق بيافتد اين بود كه شخصيت عطاران در همه صحنهها حضور پيدا ميكرد.
كاهاني: آن شخصيت چيز ديگري براي ارائه ندارد كه در همه صحنهها باشد. دوازده سيزده نفر در فيلم هستند و بايد اجازه دهيم اين تعداد آدم كنار هم جمع شوند. من روايت فيلم را اين طور نميبينم كه عطاران در همه جا باشد. قصه به واسطه سركار جلو ميرود، اما براي شناخت آدمها كمي از دور ميشويم و دوباره برميگرديم.
قطبيزاده: فيلم «اسب حيوان نجيبي است» به لحاظ ژانر يك فيلم كمدي سياه است، اما ممكن است به شما به عنوان كارگردان بر بخورد بگويي من فيلم كمدي نساختم، در حالي كه موقعيتها عموما موقعيت كميك است. سئوال مهمي كه من از تو دارم اين است كه در «هيچ» و «اسب...» و تاجايي كه شنيدم فيلم جديدت اين مايهها وجود دارد. آيا هيچ وقت نميخواهي فيلم كمدي بسازي؟ فضايي باشد كه مردم نخندند؟
كاهاني: من فكر ميكنم فيلم كمدي نساختم و ميبينم كه مردم ميخندند. من سعي ميكنم به آنچه كه ميبينم و زندگي وفادار باشم و زندگي گاه خيلي خندهدار است، همان قدر كه تلخ است. اگر به زندگي رئال نگاه كنيم طنز تلخ است. اين حرفهايي كه بين شخصيتها رد و بدل ميشود در واقعيت خيلي زياد است.
آدمها خيلي جواب همديگر را نميدهند. بيشتر سئوال ميكنند و جواب نميدهند. من ميبينم آدمها يا طولاني مدت در كنار هم مينشينند و يا فقط رفت و آمد دارند و اتفاقا از همين گفتوگو جوابشان را مي گيرند و از دست هم ناراحت هم نميشوند. اينجاست كه ديالوگ اصلا از بين ميرود. اتفاقا از همين جاست كه احساس ميكنم زندگي وارد فيلم و فيلمنامه ميشود.
مادامي كه جوابها دقيق داده ميشود و اين ميگويد و او درست جواب ميدهد نزديك به زندگي نيست. دنياي من اينچنين است.
كثيريان: جايي در شلوغي فيلم ميبينيم كه باران كوثري ميگويد برويم شمال.
كاهاني: اتفاقا اين در فيلمنامه بود و وقتي شخصيت را دوباره با باران تعريف كرديم مبناي پرداخت ما به شخصيت قرار گرفت، اينكه آدمي كه ميگويد برويم شمال چطور شخصيتي دارد.
قطبيزاده: چقدر كارن فوقالعاده است در فيلم و چه خوب نقش را با بازي نكردنش درآورده است.
كاهاني: كارن كاملا مقابل دوربين راحت بود و كمترين دردسر را با او داشتم و كمترين انرژي را براي او ميگذاشتم چون ميديدم كه چقدر درست بازي ميكند. خودش نميدانست و باقي بچهها هم به او انرژي ميداند كه درست كار ميكند. او آدم آبروداري در سينماي ايران است و به ما اعتماد كرده بود.
كثيريان: شما قبل از كار تمرين هم ميكنيد؟
كاهاني: اصلا اساس كار من تمرين است. بيشتر تمرين ميكنيم تا فيلمبرداري. زماني كه فيلمنامه را مينويسم احساس ميكنم بهتر است زودتر تمام كنم و سر تمرين برويم تا باقي مسائل آنجا شكل بگيرد. من فيلمنامه را چيزي ميدانم كه قرار است آدمها را دور هم جمع كند. ما وقتي جلوي دوربين ميرفتيم چيزي كم و زياد نميكرديم.
58243
شنبه|ا|17|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاين]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]
-
گوناگون
پربازدیدترینها