واضح آرشیو وب فارسی:فارس: ويژگيهاي جامعه شناسي سياسي ايران
خبرگزاري فارس:جامعه شناسي سياسي ايران به دو دوره جامعه شناسي سياسي سنتي/ غير دانشگاهي؛ و جامعه شناسي سياسي دانشگاهي تقسيم ميگردد. جامعه شناسي سياسي دانشگاهي ايران، خود داراي رويكردهاي توصيفي و نظري است.
تاريخچه جامعه شناسي وعلم سياست درايران
مطالعه جامعه شناسي سياسي ايران به لحاظ ماخذ شناسي، از سه نوع منبع استفاده ميكند؛ اولين نوع اين منابع مآخذ سنتي، شامل كتيبه ها، زمين شناسيها، باستان شناسيها ميباشد. شريعت نامه ها( كه به بررسي خلقيات و هويت ايرانيان ميپردازند) و سياست نامه ها( شامل تذكره نامه ها و پندنامه ها) ، نوع دوم منابع مطالعه جامعه شناسي هستند. نوع سوم منابع مطالعه جامعه شناسي سياسي ايران، خود به دو كونه فرعي تقسيم ميشوند: الف) منابع اوليه و ب) منابع ثانويه. منابع اوليه خود به دو دسته منابع سنتي ( پروتكلهاي دولتي، مصوبات مجلس، قراردادهاو...) و منابع جديد ( ميداني، مصاحبه، سفرنامه، خاطرات و...) تقسيم ميگردد. منابع ثانويه از لحاظي به منابع ثانوي سنتي( پروتكلها) و منابع ثانوي جديد( رسالههاي دكترا) ؛ و از لحاظ ديگر به منابع ثانويهاي كه به منابع اوليه استناد كند( مانند كتاب علي اصغر شميم) و رسالههاي دكترا تقسيم ميگردد.
مطالعه جامعه شناسي سياسي ايران به لحاظ قالبهاي نظري به نگرشهاي : تاريخي، اثبات گرايانه، فرهنگي، گفتماني، وتاويلي قابل تقسيم است.
اين موضوع به لحاظ مقاطع تاريخي مورد مطالعه به ملاكهاي مختلفي دوره بندي ميشود: براساس يك دوره بندي ، جامعه شناسي سياسي ايران را ميتوان به سه دوره: قرون ميانه، عصر علم ، و عصر تضاد و اضطراب تقسيم كرد( اين دوره بندي معادل تقسيم بندي جامعه شناسي است). بشيريه در تقسيم بندي ديگري به لحاظ گفتماني، مقاطع مطالعاتي را چهار دوره تقسيم ميكند: قرن هفده و هجده؛ جنگ اول جهاني؛ سالهاي مابين جنگ جهاني دوم تا 1980؛ و از 1980به بعد.
در دوره بندي ديگري، مطالعات جامعه شناسي سياسي و جامعه شناسي سياسي ايران به لحاظ انديشگي، به چهار دوره:
ليبراليسم
ماركسيستي؛ مردم سالاري
رفاهي؛ فاشيسم؛ نئوليبرالي
جهاني شدن
تقسيم ميگردد.
منظور از جامعه شناسي سياسي در درك كلاسيك كه ريشه درفلسفه قديم داشت ، تلاشي فكري بود تا پديدهها و كنشهاي ساختارهاي سياسي را تبيين كند. ريشه اين نوع جامعه شناسي به يونان باستان برميگردد كه در آن فيلسوفان درپي تحقق جامعه آرماني بودند؛ اما دردرك جديد، ريشه جامعه شناسي به تحولات عصر جديد قرون هجده تا بيست مربوط ميشود كه درقالب اثبات گرايي بيان شد.
جامعه شناسي سياسي درايران
جامعه شناسي سياسي ايران به دو دوره جامعه شناسي سياسي سنتي/ غير دانشگاهي؛ و جامعه شناسي سياسي دانشگاهي تقسيم ميگردد. جامعه شناسي سياسي دانشگاهي ايران، خود داراي رويكردهاي توصيفي و نظري است ( كه رويكرد نظري خود به رويكرد نظري اثبات گرايي و رويكرد نظري ماركسيسني تقسيم ميشود).
مرحله اول جامعه شناسي ايران( جامعه شناسي سنتي)
شكوفايي تحقيقات اجتماعي غير حكومتي/ غير رسمي، به سالهاي پيش ازشكل گيري مشروطه بازميگردد و مقارن دوران پيدايش انديشه آزادي خواهي و مشروطه طلبي است. اين دوره از نظر نگارش، كوشش و كار فلسفه سياسي و حكومت پربار است. به خلاف اين كه فلسفه و كار درجهت جامعه شناسي در معني امروزي آن نيست؛ اما توفيق كوششهاي متفكران اجتماعي در تسهيل مطالعات اجتماعي بعدي و توسعه دانش و بينش اجتماعي مردم و تاثير دگرگون ساز اين كوششها در جريانات اجتماعي ( به خصوص نهضت تنباكو و مشروطه ) بديهي است. در مطالعه افكار نمايندگان برجسته اجتماعي و سياسي اين دوره ابتدا بايد از ساختار طبقاتي، شيوه و ابزار توليد، روابط طبقاتي، و ساختار طبقاتي آنها سخن گفت. همچنين دراين زمينه علاوه بر عوامل داخلي ، به تاثيرات تحولات ( اجتماعي و دگرگوني سياسي ) بين المللي اواخر قرن نوزده توجه داشت. به عقيده برخي، بيان مفاهيم و انديشههاي آزادي خواهي جديد ايران متاثر از جريانات قرن قبل فرانسه است كه زمينه ساز انقلاب 1879 فرانسه شد.
سالهاي اواخر قرن نوزده( بيست سال آخر سلطنت ناصرالدين شاه و ده سال سلطنت مظفرالدين شاه)، سالهاي مبارزه روشنفكران آزادي خواه، با الهام از آراي متفكران آزادي خواه است. روشنفكراني مانند زين الدين مراغهاي ، آقا خان كرماني ، طالب اف، آخوندزاده و... چه از طريق رمان، نوشتههاي علمي، انتشار ادبيات سياسي زيرزميني، و مشاركت مستقيم ؛ و چه با حضور علني د رصحنه، نشانه بينش اجتماعي و نظرات نسلي از متفكران اجتماعي شدند كه از آثار و افكار مادي و معنوي شان ، زندگي مردم را تفسير ميكرده و راه مشروطيت و برپايي قانون را هموار كردند. از اين روست كه فرمانهاي اول تا سوم مشروطه، قانون اساسي و متمم آن ، ونظام نامه صنفي دوره مشروطيت تجلي و نمود افكار ناظم الاسلام كرماني و قزويني است تا تلاشهاي علما ( در اين زمينه تنها ماده دوم متمم قانون اساسي حاصل تلاش شيخ فضل الله نوري است).
از لحاظ تاثير گذاري بر افكار اجتماعي ايران ، بايد نقش كساني كه به فرانسه رفته و با انقلاب مشروطه فرانسه از نزديك آشنا شده بودند مانند آقا خان كرماني ، آخوند زاده و طالب اف ، از ياد نبرد. اما در اين ميان دو نفر بسيار تاثير گذار هستند: آقاخان كرماني كه درتاريخ نگاري اجتماعي ايران انقلابي به راه انداخت و تاريخ نگاري رسمي درباري را به تاريخ نگاري اجتماعي مردمي تبديل كرد. ناظم الاسلام كرماني نيز، با نگارش كتاب " تاريخ بيداري ايرانيان "، سهم بزرگي درتغيير نگرش جامعه شناسي توصيفي به جامعه شناسي نظري در ايران دارد. مطالعات و كوششهاي اين افراد و ديگران در امور سياسي پيش ا زمشروطه، عمدتا به اعتبار افكاراجتماعي و سياسي و بيشتر به مقتضاي ترقي خواهي و مبتني بر فلسفه سياست و حكومت است. در تحليل نهايي ميتوان گفت اين گونه علم الاجتماع به فلسفه سياسي نزديكتر است تا به جامعه شناسي در مفهوم خاص آن. تمامي اين شخصيتها از مهمترين روشنفكراني هستند كه با آثار انتقادي خود در دوران سلطنت ناصرالدين شاه ( با هر انگيزه ) ميخواستند يك مبارزه فكري را ازدرون و بيرون آغاز كنند تا كه ايرانيان هموطن خود را كه از بيثباتي سياسي و عقب ماندگي اقتصادي خسته و ناخشنود بودندرهايي بخشند.
مرحله دوم جامعه شناسي ايران ( جامعه شناسي رسمي)
اين مرحله با تاسيس دانشگاه تهران آغاز ميشود. دانشگاه تهران با شش دانشكده به وجود آمد كه حاصل ادغام موسسات پيشين است. دانشكده حقوق وعلوم سياسي با ادغام مدرسه علوم سياسي، مدرسه حقوق و مدرسه اقتصاد ايجاد شد. دانشكده علوم تربيتي و دانشكده كشاورزي باتاسيس دانشگاه تاسيس شدند. رشته جامعه شناسي در سال 1325در دوره پهلوي دوم ايجاد شد. دراين زمان، با گسترش رشتهها ، شاهد افزايش دانشجويان د ركل علوم اجتماعي هستيم. جامعه شناسي در ميان علوم اجتماعي گسترش يابنده متولد شد. در ديگر دانشگاهها به اقتضاي تاسيس دپارتمان ادبيات و علوم انساني، جامعه شناسي به وجود آمد و شعبههاي داخلي ديگر يافت كه مصادف با تغيير نظام آموزشي فرانسه به امريكايي از اواسط دهه 1940 بود. از اوايل دهه 1340با رونق كمي و كيفي علوم انساني مواجه هستيم .
در سال 1351 علوم اجتماعي گسترش بيشتري مييابد و گروه علوم اجتماعي دانشگاه تهران به دانشكده علوم اجتماعي و تعاون تبديل ميشود. گروههاي اين دانشكده عبارت بودند از: جامعه شناسي، انسان شناسي، جمعيت شناسي و تعاون. در اين زمان موسسه علوم وتحقيقات اجتماعي نيز بوجودآمد و جامعه شناسي عمومي در ايران شكل دانشگاهي به خود گرفت و درديگر دانشگاهها ي كشور رواج يافت. اما به موازات جامعه شناسي رسمي، تحليل مسايل سياسي به صورت غير رسمي ادامه يافت . براساس تحقيقات انجام شده پيش از انقلاب بررسي ابعاد اجتماعي مختلف در بيرون دانشگاه بيشتر از داخل آن بود .
دلايل اكراه استادان دانشگاه به مسايلي مانند:
بودن تحصيلات درايران و نه خصوصي بودن آن
غير سياسي بودن استادان
مشكلات مالي آنها
مربوط است. تنها مورد بر اساس حجم و اطلاعات زياد معطوف به جامعه شناسي روستايي ، يا تكيه برمنابع خارجي د رجامعه شناسي سياسي است. علاقه به جامعه شناسي سياسي تحت تاثير خارج رفتگان و تجددگرايي به عنوان يك روش زندگي است. نسل بعد به مسايل ايلاتي علاقه مند شدند( مهدي اماني و نادر افشار) ، احمد اشرف و محمود معتمدي نيز به مسايل فرهنگي علاقه يافتند. مهم ترين جامعه شناسان داخل دانشگاه در پيش از انقلاب عنايت، بزرگمهر، زرياب خويي، احسان نراقي، شاپور راسخ، احمد اشرف، و در خارج از دانشگاه صادق هدايت، جلال آل احمد، صادق چوبك، علي شريعتي، حسين آريان پور، علي محمد كاردان بودند.
درجمع بندي بايد گفت مطلوبيت جامعه شناسي از زمان مشروطه تا انقلاب اسلامي به دليل تنوع آن است. در ميان گرايشات جامعه شناسي ، در ايران پيش از انقلاب ( 72سال مشروطه) مظلومترين گرايش جامعه شتاسي ، جامعه شناسي سياسي است . اگر از كتاب نخبگان سياسي ايران زهرا شجيعي و چند كتاب ترجمه ديگر صرفه نظر كنيم اين گرايش در بدترين شرايط قرار داشت. در پيش از انقلاب علاوه بر جامعه شناسي ماركسيستي ما شاهد گسترش و رواج جامعه شناسي اثباتي، وجامعه شناسي تلفيقي هستيم.
آن چه كه مطالعات جامعه شناسي را اثباتي كرد عواملي ازقبيل موارد ذيلاند :
ورود جامعه ايران به دوره زماني با شيوه توليد جديد( پيدايي بورژوازي ايراني / كمپرادور) در اين زمان سرمايه از زمين و آب به نفت تبديل شد( هر چند از لحاظ انباشت سرمايه تحولي ايجاد نشد) و موجب پيدايش قانون و دانشگاه گرديد.
از جنگ جهاني اول نفوذ كمونيسم روسي د رجامعه روشنفكري بالا گرفت و در جنگ جهاني دوم حزب توده آنها را جذب كرد . به اين ترتيب دو موج نوگرايي غربي و ماركسيستي را در جامعه روشنفكري شاهد هستيم.
ـ ايجاد موسسات تمدني در ايران موجب گسترش مراكز علمي شد
ـ حضور نيروهاي تحصيل كرده د رديوانسالاري و برنامه ريزي آنها
ـ حمايت سياسي- اقتصادي دولت
اما پرسش مهم اين است كه تحول و پويايي نظري بالا متكي به چيست؟ و در چه بخشهايي از جامعه شناسي ميباشد؟
باانقلاب اسلامي همه سبكهاي بالا فرو پاشيد. با انقلاب فرهنگي ، جامعه دانشگاهي وفرهنگي وارد مرحله جديدي شد كه پيش از اين نبود. ماهيت انقلاب ( اسلامي و فرهنگي) و انقلاب فرهنگي با سه سال تعطيلي دانشگاه ، سرآغاز جديدي از مطالعه فرهنگ ايران است ( از جمله جامعه شناسي و علوم انساني ، به ويژه قدرت روحانيون در بازنگري دروس علوم انساني كه بسيار مهم است) . آيه الله مصباح درآن زمان هدف اصلي انقلاب فرهنگي را بيش از هر چيز ، تحول عميق در علوم انساني دانست و ازوابسته ترين علوم انساني به غرب را جامعه شناسي و علم سياست اعلام كرد. از اين رو بر تغيير محتوايي اين دو دانش تاكيد بيشتري شد واز اين رو تا اواخر سال 1361 كه تمام رشته ها بازگشايي شد، ستاد انقلاب فرهنگي از بازگشايي دوباره رشتههاي علوم انساني و جامعه شناسي و سياست تعلل كرد. در جامعه شناسي كل سازمان اين رشته تغيير يافت و علوم اجتماعي با شش گرايش ايجاد شد: ارتباطات اجتماعي، خدمات اجتماعي، دبيري علوم اجتماعي، تعاون و رفاه اجتماعي، پژوهش گري اجتماعي. اين گرايشها به منظور تربيت كادرهاي فني و تخصصي ادارات دولتي بوجود آمد. از سوي ديگر نظريات هم تغيير كرد و گرايشات ماركسيستي و اثباتي به تعارض تفكرات اسلامي با تفكرات ماركسيستي –اثباتي روي آورد. در اين راستا كرسي هاي استادي هيات علمي آمريكايي و فرانسوي جاي خو درا به استادان ايراني داد. به اين ترتيب جامعه شناسي استقلال خود را ازدست داد .
دلايل اين امر عبارتنداز:
ـ دولت بسيار قدرتمند كه استقلال علم را كاهش داد
ـ رانت خواري دولتي كه باعث كاهش استقلال علم شد
ـ نبود اجماع فكري و سياسي و تداوم وارداتي بودن جامعه شناسي و عدم توان دانشمندان ايراني براي هماهنگ كردن قواعد عام جامعه شناسي با شرايط ايران
ـ ارتباط دين و سياست ونقشي كه در چند هويتي كردن ايران بازي ميكند
ـ فرهنگ ايراني غير مستقيم كه فاقد استقلال لازم بوده كه تداوم شرايط پيش از انقلاب را تداعي ميكند.
پس از جنگ ، اساتيد علوم اجتماعي دانشگاهي و بيرون آن عمدتا تحقيقات معطوف به حفظ امنيت داخلي و دستاوردهاي انقلاب را انجام دادند. د رهشت سال جنگ تحقيقات تحت الشعاع مسايل نظامي بود اما پس از آن با انتشار مقالات علمي دانشگاهي و غير دانشگاهي شاهد موضوعات اجتماعي هستيم . دستگاه حكومتي به صورت فعال و متنوع بيش ا زفعاليت همكاران دانشگاهي د رمسايل آسيب شناسي اجتماعي سرمايه گذاري و تحقيق ميكند. در سالهاي اخير افراد زيادي با تحصيلات دانشگاهي يا غير آن بيرون از دانشگاه به بررسي مسايل جمعيتي ، تحرك اجتماعي، نخبگان، اخلاق و فرهنگ پرداختهاند كه براي نسلهاي آتي اين رشته بسيار آموزنده خواهد بود.
نويسنده:علي رضا ازغندي
....................................................................................................
انتهاي پيام/
دوشنبه|ا|5|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 115]