واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: اتفاقي در گردشگري نيفتاده است
گردشگري- زهره نيلي:
21 فوريه برابر با سوم اسفندماه، روز جهاني راهنمايان گردشگري بود. بيهوده برگهاي تقويم ملي را نگرديد، چون نام و نشاني از اين روز نمييابيد
اگرچه انجمن صنفي راهنمايان گردشگري از 300 راهنما از استانهاي مختلف از قبيل تهران، آذربايجان غربي و شرقي، اردبيل، اصفهان، خوزستان، فارس، كرمان و خراسان دعوت كرد تا در روزهاي اول و دوم اسفند به بزرگترين شهر خشتي جهان بروند و علاوه بر بازديد از آثار تاريخي يزد، ميبد و خرانق، اين روز را در كنار ديگر كشورها جشن بگيرند و زمينههاي لازم براي همكاري و همفكري بيشتر با يكديگر را فراهم آورند.
همچنين جامعه راهنمايان ايرانگردي و جهانگردي نيز روز شنبه، سوم اسفند مراسمي را با همكاري معاونت گردشگري سازمان ميراث فرهنگي برگزار و از 20 راهنماي نمونه تقدير و تجليل كردند. اما آيا گردشگري ما توانسته به جايگاهي درخور و شايسته دست پيدا كند؟ تا چه اندازه در جذب گردشگر داخلي و خارجي موفق بوده و زيرساختهاي لازم براي اين كار را فراهم آوردهايم؟ راهنمايان گردشگري تا چه اندازه در جذب گردشگران تخصصي موفق بودهاند؟
محمدعلي اينانلو، استاد طبيعت گردي، پرسشهاي ما را اينگونه پاسخ ميدهد: «كدام گردشگر؟! مگر صنعتي به نام گردشگري وجود دارد كه نيازمند وجود راهنما باشد؟!» و اما ادامه اين گفت و شنود:
* همواره در اين 34 سال از ويژگيهاي ايران شنيدهايم كه چنين و چنان است؛ آيا براي اين ويژگيها گردشگري جذب شده است؟
مسئولين سازمان ميراث فرهنگي، ادعا ميكنند كشور ما با وجود يك ميليون و 200 هزار اثر
ثبت شده، جزو 10 كشور برتر دنيا و به لحاظ طبيعي در شمار 5 كشور نخست دنيا و چه و چه و چه است اما حقيقت اين است كه نه در بخش دولتي و نه در بخش خصوصي هيچ اتفاقي نيفتاده است؛ آن هم در روزگاري كه دنيا به درآمدي برابر با 2هزار ميليارد دلار از راه جذب گردشگر دست پيدا كرده است.
* زيرساختهاي لازم را فراهم نكردهايم يا اطلاعرساني درستي نداشتهايم؟
روزگاري گرفتار جنگ و بازسازيهاي پس از آن بوديم اما امروز 20 سال از جنگ گذشته و هيچ اتفاق خوشايندي در ارتباط با جذب گردشگر نيفتاده است؛ چه آن زمان كه گردشگري زيرمجموعه وزارت ارشاد بود و چه حالا كه معاونت رياستجمهوري است.
* بعضي بر اين باورند كه شرايط سياسي و اجتماعي جامعه ما، مانع از جذب گردشگر خارجي ميشود؟
همه اينها بهانه است. رشتههاي گوناگون گردشگري در كشور ما وجود دارد كه با شرايط اجتماعي، سياسي و باورهاي مذهبي مردم ما هماهنگ است. چه كسي گفته بازديد از
تخت جمشيد، مسجد جامع اصفهان، آبشارهاي لرستان و... مغاير با شرايط سياسي و اجتماعي ماست؟
* شايد تبليغات كافي و درستي در اين زمينه وجود ندارد؛ ضمن اينكه ما همچنان از روشهاي سنتي بهره ميگيريم!
صنعت گردشگري، منهاي زيرساختهاي لازم، نيازمند بازاريابي يا «ماركتينگ» است و بازاريابي و اطلاع رساني در اين زمينه به دانش و تجربه احتياج دارد؛ چه كسي گفته بهترين ابزار تبليغاتي براي كشوري چون ايران، روش نادرستي است كه سازمان در پيش گرفته؟ بهتر نيست در وهله نخست با اطلاع رساني درست و شفاف، تبليغات منفي عليه خود را خنثي كنيم، آنگاه به ساخت تيزر و انتشار بروشور بپردازيم؟!
از سوي ديگر چه كسي گفته در هزاره سوم كه روزگار علمي نگاه كردن به تبليغات است ميتوان اينچنين سنتي با همه چيز برخورد كرد؟! براي مثال براي جشن فندق اردبيل، پوستري چاپ شده بود كه در پس زمينه آن سبدي پر از فندق به چشم ميخورد.كسي كه اين پوستر را طراحي كرده آن قدر از دانش بيبهره بوده كه نميدانسته اين جشن، همانند جشن آب، نه برمبناي فروش فندق كه برپايه باورهاي مردم استوار است؛ بنابراين بايد تفاوتي ميان پوستري كه براي گردشگري طراحي ميشود با آنچه براي تبليغ خشكبار سفارش داده ميشود، وجود داشته باشد. قائم مقام سازمان در حالي از وجود 3 تن ابزار تبليغاتي خبر ميدهد كه نشاني از بازتابهاي چند گرمي وجود ندارد.
* اما گردشگران داخلي هم جاذبههاي مختلف گردشگري را نميشناسند!
به اين دليل كه نه زيرساختها را فراهم كردهاند و نه اطلاع رساني؛ به همين سادگي. از اينجا تا مشهد، هزار كيلومتر فاصله است و هر سال 15 ميليون نفر به قصد زيارت امام رضا(ع) در اين مسير رفتوآمد ميكنند اما چقدر با شاهرود، جنگل ابر، آرامگاه بايزيد، ابوالحسن خرقاني و... آشنا هستند؟ گاهي در مصاحبههايشان با روزنامهها و خبرگزاريهاي مختلف از ساخت 1000 سرويس بهداشتي خبر ميدهند و بعد، حرف خود را پس ميگيرند. اعداد، به راحتي در دهانشان ميچرخد و برايشان بيمعنا و مفهوم است. عدد 1000 در باور مسئولين سازمان تنها نماد كثرت است.
* ارائه «سفر كارت ملي» تا چه اندازه در جذب گردشگر مؤثر بوده است؟
آقايان سرنا را از سر گشادش مينوازند. من با سفر ارزان مخالفم؛ اين امر موجب پايين آمدن سطح كار ميشود. به جاي اينكه به مردم، ماهي صدقه بدهيم، ماهيگيري را به آنها بياموزيم. از سوي ديگر مگر از ارزآوري براي مملكت از طريق گردشگري سخن نميگويند؟ اينگونه ميخواهند ارزآوري كنند؟
* معاونت فرهنگي سازمان ميراث فرهنگي، دورههايي را برگزار كرد و به آموزش راهنمايان گردشگري پرداخت. در حالي كه بسياري از اين افراد هنوز هم نتوانستهاند، جذب بازار كار شوند!
در اين 10 سال بيش از 2 هزار آژانس موفق به دريافت مجوز از سازمان ميراث فرهنگي شدهاند اما حقيقت اين است كه كمتر از 20 آژانس فعال در سراسر كشور وجود دارد و باقي سرگرم فروش بليت هستند؛ به هر حال اين هم كاري است ديگر! من بارها به آقايان گفتهام كه براي راهنماياني كه برخوردار از دانش اين كار هستند، دورههاي تخصصي بگذاريد، به اين معني كه يكي با تاريخ و فرهنگ ايران، ديگري با محيطزيست و شرايط جغرافيايي و... آشنا باشند اما كو گوش شنوا؟!
* پس هنوز مؤسسه يا پايگاهي وجود ندارد كه پارهاي اطلاعات تخصصي را در اختيار گردشگران بگذارد؟ حتي انجمن صنفي راهنمايان گردشگري هم چنين نكرده است؟
انجمن صنفي راهنمايان يك انجمن خصوصي و غيرانتفاعي است كه از حمايتهاي مالي سازمان ميراث فرهنگي بهرهاي نميبرد؛ پس چرا بايد چنين كند؟ انجمني كه به تازگي شكل گرفته و ميكوشد تا شرايط بهتري را براي راهنمايان فراهم آورد چطور ميتواند بدون حمايتهاي مالي و معنوي دولت، به ارائه خدمات بپردازد آن هم وقتي انگيزهاي براي اين كار وجود ندارد.
* روزگاري از آموزش رانندگان تاكسي كه بسيار هم ضروري است صحبت ميشد؛چنين چيزي محقق شد؟
احتمالا معاون گردشگري در آن روزگار به توكيو سفر كرده و رانندهاي را ديده بودهاند كه نقاط ديدني شهرش را ميشناخته اما همه اين حرف و حديثها در حد شعار باقي مانده و ميماند. مردم ما درپي كسب اطلاعات نيستند؛ شايد حق دارند چون ناچارند از صبح تا شب بهدنبال سيركردن شكم خود و اهل و عيالشان باشند؛ در حالي كه همين مردم با آموزش درست، ميتوانند بهترين حافظان و مبلغين آثار تاريخي و طبيعي شهر خود باشند.
* هيچ ارگان ديگري هم به آموزش و آشناسازي مردم همت نگماشته است. آموزش و پرورش و صدا و سيما هم كاري نكردهاند!
در هزاره سوم، آنها كه گذشتهاي ندارند براي خود تاريخ ميخرند و از آرنولد، قهرمان اسطورهاي ميسازند اما ما آداب و سنتهاي ديرين خود را پاس نميداريم. زماني به سازمان ميراث فرهنگي پيشنهاد كردم ايلات و عشاير شاهسوني را كه در دره زيباي سبلان كه از چشم نوازترين درههاي دنياست، زندگي ميكنند آموزش دهد و چادرهاي آنها را به كمپهايي براي گردشگران تبديل كند؛ پيشنهادي كه هرگز عملي نشد. در هر حال خوب است مسئولان، به فكر گورخر و يوزپلنگ ايراني هم باشند.
گلهاي گلپايگان را ميتوان جايگزين بشكههاي نفت كرد، وقتي هر 50 شاخه گل گلپايگان ارزش مادي يك بشكه نفت را دارد. ديگر اينكه پرندهاي كه به «پرنده يك ميليون دلاري» معروف است در يكي از روستاهاي ايران زندگي ميكند اما مردم آن را نميشناسند چرا كه يك ريال از بابت حضور اين پرنده در جيبشان نرفته است؛ با اين وجود چطور ميتوان به توسعه صنعت گردشگري فكر كرد؟!
دوشنبه|ا|5|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]