واضح آرشیو وب فارسی:فارس: پيكر علمدار جبههها بر روي دستان همرزمان و دوستارانش
خبرگزاري فارس: «كي خسته است، دشمن»، «كي بريده؟ آمريكا»، «كجا ميريد؟ كربلا»، «منم ببريد»، «ما پيروزيم، انشاءالله» و «ماشاءالله، حزبالله» حاج بخشي ديروز در ميان خنده رزمندهها تكرار ميشد اما در فراق پير دلاور جبهههاي جهاد، امروز از حنجرهاي بغضآلود مردم تهران تكرار ميشود.

به گزارش خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا»، پيكر جانباز و پدر دو شهيد دفاع مقدس حاج ذبيحالله بخشي امروز در ميان نغمه يا حسين (ع) و شعار ماشاءالله حزباللهي كه از حاج بخشي در ذهن همه مردم به يادگار مانده است، در حال تشييع تا آرامگاه ابدياش در قطعه 25 گلزار شهداست.
در اين مراسم باشكوه كه با حضور هزاران نفر از نمازگزاران و مردم تهران در حال برگزاري است بسياري از شخصيتهاي كشوري و لشگري و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي حضور دارند.
***
سردي زمستان بيشتر احساس ميشود از روزي كه صداي گرم پير دلاور جبهههاي جهاد، از شهرمان شنيده نميشود؛ اين روزها هرجايي كه مينشيني هر رزمندهاي را كه ميبيني و حتي جواناني كه فقط فيلم و عكس حاجي بخشي را ديدهاند، به ياد شعارهاي حاجي بخشي كه ميگفت «ماشاءالله» و رزمندهها پاسخ ميدادند «حزبالله»، آن روزها را تكرار ميكنند.
تكه كلامهاي همه شده «كي خسته است، دشمن»، «كي بريده؟ آمريكا»، «كجا ميريد؟ كربلا»، «منم ببريد، جا نداريم»، «ما پيروزيم، انشاءالله»، «كربلاييها، حزبالله»؛ آن روزها رزمندهها ميخندند و شعارها را پاسخ ميدادند اما امروز صداهاي بغضآلود آن روزها را به ياد ميآورد.
بگذاريد ما نسل سوميها بيشتر بگوييم از آن پيرمردي كه مولايمان او را «پير دلاور جبهههاي جهاد» ناميدند. او پيرمردي بود كه وقتي روحيه بچهها از توطئهها و حملات دشمن خراب ميشد، سختي جنگ غصه را بر دلها مينشاند و همه منتظر آمدن كسي يا نور اميدي بودند، از راه ميرسيد با يك دنيا عشق و همان شكلات، چفيه، گلابپاش و سربند سرخ «ياحسين(ع)» كه بر پيشانياش ميبست. با آمدنش لبخند را بر لبهاي خشكيده رزمندگان مينشاند، خستگي را از جسمشان ميزدود، فرياد الهي كه از مهربانياش برميخاست، قلبها را آرامش ميداد و دوباره حماسهاي آفريده ميشد.
ميگويند حاج بخشي بين رزمندهها شكلات پخش ميكرد، رزمندهها دور او را گرفته بودند و ميگفتند «حاجي من، حاجي من!» او با حوصله و لبخندي كه هميشه بر لبانش مينشست، ميگفت «به همتون ميرسه»، فرزندش علي در غرب كشور به شهادت رسيده بود كه خبرش را براي او آوردند، كسي كه اميد به خط حزبالله ميداد، انگار نه انگار فرزندش شهيد شده است، او حاضر نشد آنجا را به خاطر پيكر فرزندش ترك كند و ميگفت «اينها همه پسرهاي من هستند».
هدفش صدور انقلاب بود؛ حرفش حرف امام بود و عاشق ولايت. خستگي و كهولت سن را از جسمش دور ميكرد و به افقي مينگريست كه اسلام را در جهان ميديد.
حاجي بخشي بين بچهها به حاجي عطري، حاجي گلابي و حاجي شكلاتي هم معروف بود؛ او با آن شكل و شمايل و شعارها كه گاهي كفن ميپوشيد، در شب عمليات با يك پاتيل حنا ميآمد و دست و پاي همه بچهها را حنا ميبست؛ او تكرار ميكرد عاشورا را و علياكبرها را ميفرستاد تا بر دل دشمن بتازند. از هيچ كس نميهراسيد، هر روز بين رزمندهها صدام را در قفس ميبرد و انگليس و آمريكا و اسرائيل نابود ميكرد؛ دل بچهها با كربلايي ميشد.
به قول شهيد آويني هر جا كه حزبالله هست، حاجي بخشي هم هست و آنجا علمداري ميكند. ظاهراً او رفته اما هميشه براي حزبالله علمدار است، علمداري پير كه تاريخ انقلاب اسلامي از او به عنوان حبيببن مظاهر زمان ياد ميكند همان كه حسين زمان را ياري كرد و حتي در آخرين روزهاي حيات، دغدغهاش خدمت به اين نظام اسلامي بود.
انتهاي پيام/
جمعه|ا|16|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 207]