تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 23 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر نمازگزار بداند تا چه حد مشمول رحمت الهى است هرگز سر خود را از سجده بر نخواهد داشت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815338012




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

چهل و چهارمين سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختي زخشنودي ايزد انديشه كن .... جوانمردي و راستي پيشه كن


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: چهل و چهارمين سالگرد درگذشت جهان پهلوان تختي " زخشنودي ايزد انديشه كن .... جوانمردي و راستي پيشه كن"
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: ورزشي - كشتي

زخشنودي ايزد انديشه كن ............... جوانمردي و راستي پيشه كن

« هيچ چيز نمي‌تواند مرا خوشحال كند؛ پول، مدال طلا، عشق و حتي عشق... نسبت به اين مردمي كه به فرودگاه آمده‌اند، احساس شرمندگي مي‌كنم. راستي چقدر محبت بدهكارم!؟ من چرا بايد كشتي بگيرم؟ چرا بايد همراه تيم مسافرت كنم، تا سبب اين همه مراجعت باشم؟ اگر پاسخ به اين پرسش را مي‌دانستم، من هم مي‌توانستم ادعا كنم چون ديگران هستم ... وقتي كسي نداند چه عاملي سبب خوشحالي‌اش خواهد شد، بي‌ترديد نخواهد توانست بگويد چرا كشتي مي‌گيرد و چرا همراه تيم مسافرت مي‌كند.»

به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)، اين بود آخرين گفتار جهان پهلوان غلامرضا تختي در هنگام عزيمت به آخرين سفر خود، در ميان خيل عظيم مردمي كه براي بدرقه‌ي او و همراهانش آمده بودند.

*** او به ما آموخت كه مي شود قهرمان شد ولي پهلوان ماند.

تاريخ ايران زمين، تاريخ پهلواني است و آيين آن خرد ورزي، رادي و فتوت ، راستي و مردم داري و البته ولايت و محبت پيامبر خدا. ابعاد شخصيتي جهان پهلوان تختي تنها به ميدان ورزش و تشك كشتي محدود نمي شد. رفتارهاي بجاي مانده از او، در اردو، محله، زورخانه، بازار و اجتماع هر يك حكايت هاي روح بزرگي است كه پرداختن به آنها داراي ارزش هاي خاص خود است. تختي همانگونه كه در ورزش استثنائيست در زندگي و پاسداري از ارزشهايش كم نظير است. تختي قبل از آنكه در روي تشك با حريفان دست و پنجه نرم كند، با نفس خود به مبارزه پرداخته بود. تختي، قهرمان مردم است، مردم چرا قهرمان خود را دوست دارند! در طول ساليان دراز مردم ما، قهرمان المپيك و جهان و آسيا بسيار ديدند، اما چرا تختي را جهان پهلوان مي نامند؟

او را رستم ايران نام نهادند، او را شير دليران ناميدند. براستي كه او شير دليران نبرد با خود، با منِ من است. او عملا به همه ياد داد و آموخت كه اگر مي خواهي زندگي كني ابتدا بايد حريم هاي زندگي خود و ديگران و اجتماع را بشناسي و سپس گام برداري. او به ما آموخت كه مي شود قهرمان شد ولي پهلوان ماند.

پهلوان ما در همه عرصه هاي زندگي هماني بود كه بر روي تشك كشتي مي ديدي. او اول پهلوان زندگي بود و سپس قهرمان جهان و المپيك شد. حضور در عرصه هاي مختلف زندگي و خدمت خلق را همچون يك وظيفه و تكليف بر روي دوش خود حس كرد. خدمت به خلق را مسئوليتي بر روي دوش خود حس كرد و پذيرفت و پس از آن بر روي دوش مردم پذيرفته شد.

چون او پهلوان بود و منش پهلواني را سيره رفتارش كرده بود، براي مردم، شكست و پيروزيش مساوي بود و حتي اگر او از يك ميدان نبرد با شكست برمي گشت، به استقبال پرشكوه تر از او مي پرداختند.

تختي هنوز براي ما شناخته نشده، آري، ما مردم عادت كرديم هر سال و سالي يكبار چند ساعتي فكرمان، ذهن مان را به او مشغول و تعدادي هم وقت شان را در حد چند ساعت براي او در سال گشت نبودنش گذرانده و به كنار مزار او به احساسات پاك خود پاسخ داده و ديگر ... .

سعي كنيم او را افسانه اي نكرده و بخشي از رفتارهاي او را تدوين و گردآوري كرده و با تعمق بيشتر بر روي هر حكايت، تلاش نمائيم به عنوان مربي، مدير و ورزشكار حداقل به آن رفتارها نزديك شويم.

در ادامه چند خاطره و نقل قول در مورد جهان پهلوان تختي مي‌آيد كه نشان مي‌دهد او اول پهلوان زندگي بود و سپس قهرمان جهان و المپيك. بهتر است سعي كنيم از مسير زندگي تختي درس‌هايي بگيريم و تلاش كنيم به آن نزديك شويم.

*** تختي از كودكي تا جواني

غلامرضا تختي در روز پنجم شهريور ماه 1309 در خانواده اي متوسط و مذهبي در محله خاني آباد تهران به دنيا آمد."رجب خان"- پدرتختي- غير از وي دو پسر و دو دختر ديگر نيز داشت كه همه آنها از غلامرضا بزرگتر بودند."حاج قلي"، پدر بزرگ غلامرضا، فروشنده خواروبار و بنشن بود. از قول رجب خان، تعريف مي كنند كه حاج قلي در دكانش بر روي تخت بلندي مي نشست و به همين سبب در ميان اهالي خاني آباد به حاج قلي تختي شهرت يافته بود. همين نام بعدها به خانواده هاي رجب خان منتقل شد و به " نام خانوادگي" تبديل شد.

رجب خان با پولي كه از ماترك پدرش به دست آورده بود، در محل سابق انبار راه آهن زميني خريده و يك يخچال طبيعي احداث كرده بود و از همين راه مخارج زندگي خانوادگي پرجمعيت خود را تامين مي كرد.

نخستين واقعه اي كه در كودكي غلامرضا روي داد و ضربه اي بزرگ و فراموش نشدني در روح او وارد كرد، آن بود كه مرحوم پدرش براي تامين معاش خانواده ناچار شد خانه مسكوني خود را گرو بگذارد.

تختي سال ها بعد در آخرين مصاحبه خود با يادآوري اين ماجراي تلخ مي گويد:" يك روز طلبكاران به خانه ما آمدند و اثاثيه خانه و ساكنينش را به كوچه ريختند، ما مجبور شديم كه دو شب را توي كوچه بخوابيم. شب سوم اثاثيه را برديم به خانه همسايه ها و دو اتاق اجاره كرديم. چندي بعد روزگار عرصه را بيشتر بر پدرم تنگ كرد تا اين كه مجبور شد يخچال طبيعي اش را نيز بفروشد. اين حوادث تاثير فراواني در روحيه پدرم گذاشت و باعث اختلال روحي او در سال هاي آخر عمر شد."

در چنان شرايطي، غلامرضا تنها 9 سال به تحصيل پرداخت. وي خود مي گويد:" مدت 9 سال در دبستان و دبيرستان منوچهري كه در همان خاني آباد قرار داشت، درس خواندم، ولي تنها خاطره اي كه از دوران تحصيل به ياد دارم، اين است كه هيچ وقت شاگرد اول نشدم، اما زندگي در ميان مردم و براي مردم درس هايي به من آموخت كه فكر مي كنم هرگز نمي توانستم در معتبرترين دانشگاه ها كسب كنم.

زندگي همچنين به من آموخت كه مردم را دوست بدارم و تا آن جا كه در حد توانايي من است، به آنان كمك كنم، حال اين كمك از چه طريقي و از چه راهي باشد، مهم نيست. هر كس به قدر تواناييش..."

غلامرضا، ورزش را از نوجواني آغاز كرد. ورزش ابتدا براي او نوعي تفنن و سرگرمي بود. در همان اوان، خيال قهرمان شدن، مدتي او را به وسوسه انداخت اما از همان نوجواني كه تازه به فكر باشگاه رفتن افتاده بود، اعتقاد داشت كه ورزش براي تندرستي و سلامت جان و تن هر دو لازم است.

تختي در مصاحبه اي با اشاره به فقر و مشقت زمان نوجواني اش مي گويد" با آن كه علاقه فراواني به ورزش داشتم، مجبور بودم كه در جستجوي كاري برآيم. زندگي ، نان و آب ، لازم داشت. براي مدتي به خوزستان رفتم و در ازاي روزي هفت يا هشت تومان، كار كردم. دنيا در حال جنگ( جنگ جهاني دوم) بود، زندگي به سختي مي گذشت."

آشناي حقيقي تختي با ورزش و كشتي در باشگاه " پولاد" آغاز شد. وي كه پيش از اين گودها و زورخانه هاي فراواني ديده بود و شيفته تواضع و افتادگي پهلواناني كشتي و ورزشي باستاني شده بود، او درسال 1329 به باشگاه پولاد( واقع در خيابان شاهپور سابق) رفت و به دليل علاقه و استعداد وافري كه نسبت به كشتي نشان داد مورد توجه مرحوم " حسين رضي زاده" مدير آن باشگاه قرار گرفت.

تختي، خود مي گويد:" رضي خان آدم خوبي بود، اگر كسي را نشان مي كرد و مي ديد كه استعداد كشتي دارد، دست از سرش بر نمي داشت. در گرماي تابستان لخت مي شديم و هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا چندين ساعت كشتي مي گرفتيم، از دوش آب گرم و حمام خبري نبود . كشتي گيران براي وزن كم كردن، به خزينه مي رفتند تشك هاي كشتي را با پنبه پر مي كردند، اما خاك و خاشاك آن، بيش از پنبه بود."

تختي كه پس از بازگشت از خوزستان( مسجد سليمان) روانه خدمت سربازي شده بود، در سربازخانه با استفاده از فرصت ها و توجهات فراهم شده، به ويژه تشويق و حمايت دبير وقت فدراسيون كشتي كه در دژبان ارتش فعاليت داشت، تمرينات كشتي خود را بار ديگر آغاز كرد. تختي خود در اين باره مي گويد:" وقتي در سال 1328 در مسابقه بزرگ ورزشي( كاپ فرانسه) شركت كردم، در همان اولين ضربه فني شدم. اما تمرين هاي جدي و سختي كه در پيش گرفتم، مرا ياري كرد تا حقيقت مبارزه را درك كنم، اگر چه شور پيروزي در سر داشتم، اما كار و كوشش را سرآغاز پيروزي مي دانستم."

به اين ترتيب تختي با تمرين و پشتكار مثال زدني رفته رفته خود را از ميان بازنده ها بيرون كشيد و سرانجام در سال 1330 در وزن ششم(79 كيلوگرم) به عضويت تيم ملي درآمد.

وي در نخستين دوره مسابقه هاي كشتي آزاد قهرمانان جهان( هلسينكي، 1951) با وجود آن كه هنوز 21 سال داشت، نايب قهرمان جهان شد.

*** پرچم‌داري المپيك را به سلماسي داد

جعفر سلماسي اولين مدال آور ايران در تاريخ المپيك اينچنين بيان مي‌كند: " در روز افتتاح بازي هاي المپيك كه در سال 1960 در رم برگزار شد، رئيس تربيت بدني وقت، پرچم ايران را براي رژه رفتن در پيشاپيش ورزشكاران ايراني در استاديوم به دست تختي داد ولي او به طرف من آمد و گفت كه برداشتن پرچم ايران حق شما است چون كه اولين قهرمان المپيك ايران هستي. من هر چه معذرت خواستم و از آن روح ورزشي بسيار بلند و از خودگذشتگي بي مانند او تشكر و سپاسگزاري نمودم، منصرف نشد و من هم به ناچار خواسته او را اجابت كردم و پرچم ايران را گرفته و براي رژه رفتن آماده شدم. به جرأت مي توانم بگويم كه اين از خودگذشتگي نه تنها در ايران بلكه در جهان بي سابقه است و تا زنده هستم مدنظرم خواهد ماند."

*** من به مردم تعظيم مي كنم!

المپيك 1964 توكيو آخرين المپيكي بود كه تختي در آن شركت كرد و تختي با وجود شرايط بسيار نامساعد روحي و بدني كه برايش ايجاد كرده بودند سه كشتي اولش را با پيروزي پشت سر گذاشت. تختي بايد در دو جبهه مي‌جنگيد در خارج از تشك با حسودان، بدطينتان و ناجوانمرداني كه آرزوي شكست او را در دل مي پروراندند و نيز در روي تشك با حريفان طراز اول جهاني اش. بعد از پيروزي بر كشتي گير ژاپني كه سومين حريفش بود عطاءالله بهمنش سراغ تختي رفت تا با او مصاحبه كند او مي گويد:

" كاوانا ژاپني حريف سوم جهان پهلوان بود كه به راحتي ضربه شد. همين كه تختي نفس زنان از تشك پايين آمد و ما را مست شادي كرد و معاندين را ناراحت، ميكروفون ضبط صوت را جلوي او گرفتم و گفتم: نظر شما را براي فردا مي خواستم سؤال كنم!... او نفس را در سينه برآمده و ريه هاي بزرگ خود فرو برد و با شتاب گفت: فردا حريفان بزرگي پيش رو دارم، ترك و روسي و بلغار باقي مانده اند. چه مي شود گفت؟ گفتم: اين درست ولي مي دانيد كه در تهران مردم در انتظارند و مشتاق هستند صداي شما را بشنوند. يك كلمه و يك جمله كافي است، آنها از شما پيروزي نمي خواهند پيام شما را مي خواهند. پيام مرد هميشه قهرمان زندگي مردم را مي خواهند. تختي گفت: من به مردم تعظيم مي كنم!"

*** عشق به مادر

غلامرضا تختي فوق العاده به مادرش علاقه مند بود و به او احترام مي گذاشت و تمام موفقيت هاي خود را نتيجه دعاي مادرش مي دانست. در اين رابطه عطاءالله بهمنش روزنامه نگار، مفسّر و كارشناس معروف در كتاب مي نويسد: « قهرمان المپيك ملبورن فرا رسيد. 1956 سال اوج گيري و كسب اولين مدال طلاي المپيك توسط تختي است. او در اين مسابقات با چنان آمادگي و صلابتي ظاهر شد كه همه حريفان را از دم تيغ گذراند. هنگام سفر او از زير قرآن و آئينه مادر رد شده بود و دعاي خالصانه مادر را بدرقه راه داشت. مادر از او خواسته بود با موفقيت به ميهن برگردد. مادر تختي همه چيز او بود، لذا غلامرضا تنها به قهرماني و طلا مي انديشيد. هنگامي كه تختي هنوز در ابتداي راه كشتي بود با وجود علاقه زياد به كشتي مجبور شد كه براي تامين معاش خانواده اش تلاش كند و به اين منظور با استخدام در شركت نفت به مسجد سليمان رفت. پس از چند ماه تختي كه شديداً دلش براي مادرش تنگ شده بود و نمي توانست دوري او را تحمل كند درخواست مرخصي يك ماهه كرد. ولي با اين درخواست موافقت نشد. لذا استعفاي خود را تقديم شركت كرد كه عشق و علاقه به مادرش كاملاً در آن مشهود است : " بسيار متأسفم از اينكه مقام رياست كارگزيني اداره شركت نفت مسجدسليمان با مرخصي يك ماهه اينجانب موافقت نفرموده‌اند. از نظر آن كه من براي مادر خودم ارزش فراواني قائل هستم و او از من خواسته است كه به ديدارش بروم و چار هاي جز اطاعت امر او نمي‌بينم و با مرخصي من نيز موافقت نشده است، خواهشمند است با استعفاي من موافقت فرماييد."

البته در مقابل مادرش هم او را بسيار دوست داشت. تختي خود در مصاحبه اش با كيهان ورزشي به اين نكته اذعان مي كند: من هر وقت از منزل مي‌آيم بيرون، مادرم براي من آيه‌الكرسي مي‌خواند و اسپند و كندر برايم دود مي‌كند. همه‌اش سفارش مي‌كند كه نزد اشخاص ناباب نروم و خود را از چشم بد حفظ كنم. يك دقيقه هم كه از وقت معمول ديرتر به منزل بروم مادرم هر چه دعا بلد است مي‌خواند و به من فوت مي‌كند و خدا را شكر مي‌گذارد. مادرم آنقدر مرا دوست دارد كه براي من از حد يك مادر عادي خيلي تجاوز كرده است. مي‌توان گفت كه در راه من خودش را فراموش كرده.

*** اعتقادات مذهبي

غلامرضا تختي در خانواده اي مذهبي ديده به جهان گشود و همواره در طول زندگيش به ارزش هاي اسلامي پايبند ماند و تا لحظه مرگش از اعتقاداتش دست نكشيد. علي دلالباشي كه از خدمتگزاران سالن هاي كشتي بود در اين باره گفت:

" او به محض اينكه تمرين تمام مي‌شد نماز را شروع مي‌كرد و ما هم با او به نماز مي‌ايستاديم كه البته در آن روزگار با نگاه مخصوص ديگران مواجه بوديم. ولي تختي توجهي به اين مسائل نداشت. ظهر پس از تمرين با او به مسجد هدايت مي‌رفتيم و نماز مي‌خوانديم و پاي صحبت آيت‌الله طالقاني مي‌نشستيم. پدر تختي به علت عشق و علاقه اي كه به امام رضا داشت اسم او را ناميد كه تختي خود در اين زمينه مي گويد: « غلامرضا » نه تنها به علت اينكه اسمم غلامرضاست، غلام حضرت رضا هستم بلكه غلام همه ائمه اطهارم و از خدا مي خواهم كه تا پايان عمر توفيق انجام فرايض مذهبي را داشته و يك مسلمان واقعي باشم. تختي پيش از هر مسابقه به زيارت امام رضا مي رفت و در بازگشت از مسابقات نيز مجدداً به پاي بوسي آن امام عزيز مي رفت. تختي در آخرين باري كه امام رضا را زيارت كرد خطاب به امام عرض كرده يا امام رضا، من غلامرضا، غلام تو هستم، هر چه دارم از تو دارم، به من روحيه و توان بده تا بتوانم همچنان در خدمت مردم باشم. عشق به اهل بيت در غلامرضا آنقدر بود كه پس از شكست در مسابقات 1954 توكيو به اتفاق ساير كشتي گيران شكست خورده از توكيو رهسپار كربلا شد تا غم شكستش را فراموش كند و در ميادين بعدي پاك تر و سالم تر حاضر شود.

در اين سفر تختي شبها به صحن مطهر حرم امام حسين، حضرت ابوالفضل و امام حسين مي رفت و زيارتنامه ها را با صداي زيبا براي همراهان مي خواند و آنها را صبح زود براي نماز بيدار مي كرد. تختي پس از كسب مدال طلاي المپيك ملبورن در پاسخ به سؤال خبرنگار كيهان ورزشي كه پرسيد: آيا شما از اعتقادات مذهبي چيزي همراه خود به ملبورن برده بوديد؟ پاسخ داد: بله من هميشه قرآن كريم را در جيب دارم و هيچ‌وقت خدا را فراموش نمي كنم.

*** پشتكار و پايمردي

تختي: آنقدر از كشتي‌گيران ديگر زمين خوردم كه پشتم بوي تشك گرفت!

غلامرضا تختي با اينكه بسيار دير پاي به دنياي قهرماني گذاشت ولي در دنياي كشتي استمرار عجيبي داشت. او با كسب 7 مدال از مسابقه هاي جهاني و المپيك هنوز پر مدال ترين كشتي گير در تاريخ ايران است و بعد از گذشت 40 سال هنوز كسي نتوانسته است به اين ركورد دست يابد. او مردي خود ساخته بود كه از فقر به فخر و از گمنامي به شهرت و خوشنامي رسيد، تا آخرين مسابقه اش براي سربلندي ايران تلاش كرد. تختي خود در مصاحبه اي با كيهان ورزشي پرده از سختي عميقي كه در راه قهرماني كشيده است برمي دارد:

" در سرما و گرما در روي تشكي كه حتي حيوانات هم حاضر نمي‌شدند بر روي آن تمرين كنند فعاليت خود را آغاز كردم. شايد شما هيچ باور نكنيد، اما اين حقيقت محض است كه من و امثال من در شرايط بسيار سختي تمرين مي‌كرديم. و اين ادعاي مرا اهالي خيابان شاهپور كه هميشه در ساعت معيني مثلاً دو بعدازظهر مرا مشاهده مي‌كردند، تصديق مي‌كنند. اما پس از يك سال تمرين كوچكترين موفقيتي به دست نياوردم و علاوه بر اينكه گل نكردم حتي ضعيف‌تر هم شدم. در اينجا و در همين موقع بود كه باران استهزا بر سرم باريدن گرفت و همه به من مي‌گفتند تو خود را بي‌سبب شكنجه مي‌دهي، برو دنبال كارت تو اصلاً به درد كشتي نمي‌خوري ... جواني مأيوس و دل شكسته بودم، ديگر هيچ كس وجود نداشت كه قلب مرا از آن همه استهزا پاك كند. هيچ كس حاضر نبود مرا به كارم تشويق كند. همه مرا با ديده ترحم مي‌نگريستند و مي‌گفتند: " اينو ببين كه لخت ميشه و تمرين مي‌كند."

اما روزگار بازي ديگري را براي تختي رقم مي زند او بعد از يك سال وقفه در زمان خدمت سربازي تمريناتش را از سر مي گيرد. او در اين باره مي گويد: " من در آن زمان هيچ چيز نداشتم فقط اميدوار بودم و خودم را دلداري مي‌دادم و مي‌گفتم كه اگر اين كار را دنبال كنم سرانجام به جايي خواهم رسيد. همه كساني كه به جايي رسيده اند فقط از پشتكار است.

من هم با تمرين زياد بالاخره با فنون كشتي آشنا خواهم شد. تجربه‌ام زياد گشته و كار كشته خواهم گشت.

تختي سرانجام با تلاش و كوشش و اميدواري در وزن ششم قهرمان كشور شد و تلاش هايش به ثمر نشست. پس از چند روز از اين موفقيت، او خود را آماده شركت در مسابقات پهلواني كشور نمود. اما در همان دور اول با ضربه فني مغلوب شد. تختي در مورد دليل اين شكست و درسي كه از آن گرفت گفت: خودم را قانع كردم كه اگر شكست خورد ه ام حق داشته‌ام، مغرور شده بودم و به خودم غره گشتم و مي‌گفتم كه پيروز خواهم شد. اين درس بزرگي بود كه من هيچ وقت اين درس را فراموش نكرده‌ام."

اين قسمت سرآغازي براي پيروزي هاي بزرگ تختي در ميادين جهاني و المپيك شد و او كه به قول خودش در سال هاي شروع كشتي در هر دقيقه چند بار از رقيبانش زمين مي خورد و نيز گفته بود: "آنقدر از كشتي‌گيران ديگر زمين خوردم كه پشتم بوي تشك گرفت."

با استقامت و پايداري قهرمان جهان و المپيك شد و كارش به جايي رسيد كه در سال 1378 از سوي كميته بين المللي المپيك به عنوان يكي از برترين قهرمانان قرن بيستم شناخته شد.

تختي خطاب به جوانان:

" براي آن دسته از جواناني كه از كوچكترين شكست يأس و نااميدي در رگ و ريشه خود جايگزين مي‌سازند موضوعي را در ميان مي‌گذارم... در برابر مصائب زندگي استقامت كنيد و از وسوسه‌هاي بي‌جا و خانمان برانداز دور باشيد. بياييد اين افكاري كه در خود جمع كرده‌ايد مثل يأس و نااميدي و ترس از شكست را دور بريزيد، فقط تلاش كنيد تا مفيد به حال خويش و جامعه خود باشيد. من اگر در كار خودم استقامت نشان نمي‌دادم بدون ترديد امروز نمي‌توانستم به مقام قهرماني برسم. تنها در عالم ورزش چنين قانوني حاكم نيست، در همه امور زندگاني چنين است.

*** قهرمان شدم اما بر مغزم اضافه نشد

جهان پهلوان تختي از مسابقات جهاني 1951 هلسينكي الي 1956 هميشه نايب قهرمان مي شد و پايين تر از قهرمانان شوروي قرار مي گرفت. بنابراين خيلي دوست داشت كه عنوان قهرماني را نيز به دست آورد. تختي مي گفت:

" از سال 1951 الي 1956 من در طرف راست كرسي در آنجا كه مدال نقره تقسيم مي كنند و با خط سياه لاتين رقم دو بر روي آن نوشته شده است قرار داشتم در حالي كه شوروي هميشه نيم متر بلندتر از من مي ايستادند و موقعي كه از آن بالا مي خواستند مدال خود را دريافت دارند كاملاً قوز مي كردند من هميشه در فكر اين بودم، آيا ممكن است روزي براي گرفتن مدال طلا آنقدر خم شوم تا آقاي رئيس بتواند نوار را بگردنم بياويزد؟ من دائم گمان مي بردم آنهايي قادرند

قهرمان جهان شوند كه قبلاً قمر مصنوعي پرتاب كرده اند!! من تا اين حد قهرمان جهان شدن را مشكل مي پنداشتم. اما در ملبورن جاي من و مدال من با « كولايف » شوروي ها عوض شد و من هم مثل اما همين كه براي گرفتن طلا كاملاً از كرسي « دولا شدم » ، پايين پريدم و پس از اينكه چند نفر بر صورتم بوسه زدند و پس از اندكي تحمل و خيره شدن به چشمان ديگران متوجه شدم كوچكترين تفاوتي نكرده ام، نه به وزنم چيزي اضافه شده و نه بر مغزم، نه مي خنديدم و نه اشك مي ريختم. در ادامه مطلب، تختي هدف خود را از قهرمان شدن اين طور بيان مي كند: "من فقط براي اين قهرمان شده بودم كه عده‌اي از هموطنانم جشن بگيرند و شادي كنند وگرنه من چه فرقي كردم؟ تنها تفاوتي كه در روحيه من پديدار گشت اين بود كه من ديگر خود را حقير نمي‌شمردم، آن حقارتي كه چند سال قوز آن را به دوش مي‌كشيدم از وجودم رخت بربسته بود.

حبيب الله بلور مربي تيم ملي بعد از مرگ جهان پهلوان در مصاحبه هاي تلويزيوني خاطره بسيار جالبي از قهرماني تختي در المپيك ملبورن تعريف مي كند. بلور گفت: " تختي وقتي كه براي اولين بار در مسابقات المپيك ملبورن استراليا بر كرسي افتخار قرار گرفت و سمت چپ و راستش قهرمان منتخب اتحاد جماهير شوروي و آمريكا بود من خودم را به او نزديك كردم و گفتم تختي چپ و راستت را نگاه كن ببين چه كساني هستند؟ تختي ضمن اينكه زير لب سرود ايران را مي خواند به من گفت از آن عمده تر اينكه به بالاي سرمان نگاه كنيم. وقتي من نگاه كردم ديدم پرچم ايران خيلي بالاتر از پرچم آمريكا و شوروي در حال بالا رفتن است و به اهتزاز درآمد. تختي بلافاصله گفت: بلور قهرماني المپيك حائز اهميت نيست ولي آنچه كه اهميت دارد رسيدن اين خبر به گوش مردم است و شادي و خوشحالي آنها براي من يك احساس غرورآميز است. اين حائز اهميت است."

گفته هاي بالا به خوبي نشان مي دهد كه تختي هدف از قهرماني را فقط شاد كردن دل مردم مي داند و البته مردم هم واقعاً تختي را دوست داشتند و بر تلاشش ارج مي نهادند. به همين خاطر بود كه در همان معدود دفعاتي هم كه با شكست به كشور برگشت براي استقبال از او سنگ تمام گذاشتند.

*** آخرين مسابقه تختي

امروزه در بين ورزشكاران خداحافظي در اوج يك ارزش محسوب مي شود زيرا فكر مي كنند در صورتي كه شكست بخورند اعتبار گذشته شان را هم از دست مي دهند و قهرماني هاي قبلي شان خدشه دار مي شود و به اصطلاح به فكر آبروي ورزشي خود هستند. جهان پهلوان تختي بعد از المپيك 1964 توكيو و با وجود توصيه بعضي از دوستانش كه او را از حضور مجدد در ميادين براي حفظ اعتبارش منع مي كردند براي شركت در مسابقات 1966 توليدو به ميادين برگشت. به راستي چرا؟ آيا تختي مي خواست به مدال هايش اضافه كند؟ آيا او تشنه افتخاري ديگر بود؟

گفته‌هاي مرحوم نبي سروري كه خود از دلاوران كشتي و هم تيمي تختي بود در پاسخ به اين سؤالات راهگشا و ارزشمند است. سروري مي‌گويد: " در آستانه سفر به توليدو آمريكا ( 1966 ) قرار داشتيم كه مهدي تختي ا ز وضع غلامرضا از من پرسيد، در پاسخش گفتم: تختي در سن و سالي نيست كه بتوان انتظارات گذشته را از او داشت. ولي اگر قرعه چنان باشد كه در دوره مقدماتي به آئيك و مدويد برخورد نكند مي توان انتظاراتي از او داشت... گويا اين اظهارنظر من به گوش خدابيامرز رسيده بود. زماني كه از هياهوي بدرقه‌كنندگان فاصله گرفتيم و در داخل هواپيما مستقر شديم من رو به اسم صدا كرد و خواهش كرد كنارش بنشينم. وقتي در كنارش قرار گرفتم بدون مقدمه گفت: سروري! الان كه مي‌بيني آمدم كشتي بگيريم براي خودم محرز است كه هيچي نمي‌شم ولي چه كنم كه نمي‌توانم روي خواست مردم ايستادگي كنم، مي‌دانم غرورم در مقابل حريفان جوان شكسته خواهد شد ولي شاد هستم كه مي‌توانم اسباب رضايت آنهايي را كه به من هستي و اعتبار بخشيدند جلب كنم. جوابي نداشتم كه به او بدهم، از بد حادثه تختي در آخرين ميدان از نقطه نظر قرعه با خوش اقبالي مواجه نشد... ابتدا حريف مجاري را كه سا لهاي بعد در كشتي آزاد و فرنگي صاحب مدا لهاي متعددي شد شكست داد و بعد از اينكه مقابل احمد آئيك ترك مغلوب شد براي آخرين كشتي به ديدار قو يترين حريفش الكساندر مدويد رفت. وقت اول تمام شد، هنگام استراحت به من گفت :سروري! هيچ جا را نمي‌بينم. به او گفتم اگر واقعاً نمي‌تواني كشتي بگيري ادامه نده. سري تكان داد و گفت: من اينجا آمده‌ام كه كشتي بگيرم، حرفش را هم نزن. به واقع در آخرين كشتي تختي با همه مشكلات مرد و مردانه جنگيد و با مسابقات قهرماني وداع كرد.

*** زلزله بوئين زهرا

به جرأت مي توان گفت كه نام زلزله بوئين زهرا با نام تختي عجين شده است و شايد اولين كلمه اي كه بعد از زلزله بوئين زهرا به ذهن متبادر مي شود نام جهان پهلوان تختي باشد. زيرا تختي با كاري كه انجام داد به تمام ورزشكاران فهماند كه آنها خارج از ميادين مسابقه هم در قبال مردم و اجتماع خويش مسئولند و بايد هر آنچه كه مي توانند براي مردم در ايام هجوم مصائب و بلايا انجام دهند.

ناصر ايراني در قصه تختي « داستاني كه نوشته نشد » در مورد تصميم براي كمك به زلزله زدگان به نكات جالبي اشاره مي كند. او مي نويسد: " چند روز پس از زلزله اي كه بوئين زهرا را ويران كرد، پهلوان و چند نفر از دوستانش ايستاده بودند در ميدان مجسمه و روزنامه كيهان را كه پر بود از عكس هاي خانه هاي ويران شده و انسان هاي مصيبت زده دست به دست مي گرداندند و از بلايي كه پيش آمده بود حرف مي زدند. صبحت به همدردي با زلزله زدگان كشيد. يك نفر گفت: روزگار بدي شده، مردم از بدبختي ديگران كك شان نمي گزد. پهلوان پرسيد: چي؟ جواب داد: تو محله ما يك مركز جمع آوري اعانه درست كرده اند. امروز چند دفعه از جلوش رد شدم. جز دو سه نفر شندره پوش هيچكس را نديدم كه كمكي بكند. پهلوان گفت: خيال مي كني تقصير مردم است؟

- آره ديگه، وقتي اين جور مصيبت ها پيش مي آيد، آدم انتظار دارد كه مردم، هيچي هم كه نباشد، به اندازه يك پتو كهنه فداكاري بكنند. يك نفر اعتراض كنان گفت: مردم ما اگر هيچ خوبي ديگر نداشته باشند اين يك خوبي را دارند كه ديگران را وقت مصيبت تنها نمي گذارند. يك نفر ديگر اضافه كرد: با تمام دل و جان نفر اولي پقي زد زير خنده و گفت: نمون هاش همين كه من امروز ديدم. پهلوان جواب داد :عيب از آنهايي است كه خودشان را انداخته اند وسط معركه، مردم بهشان اعتماد ندارند، اصلاً ميانه خوشي باهاشان ندارند.

- اين حرف ها بهانه است، پهلوان.

- بهانه نيست. نمي خواهند معركه گيرها سياهشان بكنند، مي دانند كه آنها براي بازار گرمي خودشان است كه اين كار را مي‌كنند.

- به خدا اين مردم بي رحمي كه من مي شناسم، اگر پسر علي هم ازشان تقاضا بكند، سر كيسه شان را شل نمي كنند.

پهلوان با قاطعيت گفت: نه! و به فكر فرو رفت. ديگران ملامت كنان، چشم انداختند تو چشم نفر اولي. خيال مي كردند كه حرف او پهلوان را دلخور كرده، كه نكرده بود. يعني دليلي نداشت كه بكند. او نظر خودش را گفته بود و پهلوان هم ناگهان به ذهنش رسيده بود فكر مي كرد:

- خودم مي افتم وسط.

و در ميان تعجب ديگران كه منظورش را نفهميده بودند، رو كرد به نفر اولي و گفت: نه براي اينكه بهت ثابت كنم كه اشتباه مي كني، بلكه براي اين كه بالاخره يك نفر بايد بيفتد وسط و سبب خير شود. اينچنين بود كه غلامرضا تختي كه از دستگاه هاي دولتي براي كمك به مردم نااميد شده بود، آستين همت را بالا زد. تختي و همراهان براي جمع آوري كمك هاي مردم از خيابان وليعصر و دو راهي يوسف آباد در حالي كه چند وانت هم پشت سر آنها براي جمع آوري كمك هاي جنسي مردم حركت مي كرد، پياده تا ايستگاه راه آهن آمدند و مردم كه دهان به دهان از حركت تختي خبردار شده بودند از دور و نزديك خودشان را براي كمك به تختي رساندند و كمك هاي بسيار خوبي به زلزله زدگان كردند. مردم چون از اين مسئله مطمئن بودند كه كمك هايشان حتماً به دست زلزله زده ها مي رسد هر چه در توانشان بود به تختي مي دادند.

در اين بين وقايع جالبي هم به وجود آمد كه ذكر آنها مي تواند جايگاه جهان پهلوان تختي را در ميان مردم بيشتر بنماياند. عطاءالله بهمنش ازكارشناسان معروف كشتي در اين مورد مي گويد: " نزديك ظهر بود كه تختي به خيابان استانبول رسيد و به مغازه اي مراجعه كرد ،صاحبش گفت: من از اين پول ها به كسي نمي دهم ولي به تو پهلوان ايمان دارم. آن دخل را بردار و برو! مطمئن هستم در محل درستي مصرف خواهد شد.

نقل قول از هم دوره‌اي هاي تختي:

" توي خيابان منيريه مردي كه متوجه جمع آوري پول براي زلزله زدگان بوئين زهرا شده بود به طرف تختي آمد و كتش را از تنش درآورد و آن را به دست تختي داد و گفت: اختيار دارد كه تمام موجودي جيب هايش را بردارد، تختي هم با تعارف و حياي تمام بالاخره خودش را راضي كرد كه دست توي جيب هاي كت مرد بكند. موجودي جيب هاي او حدود پانزده هزار تومان بود كه تختي باز هم از آن آقا اجازه گرفت و با اطمينان خاطر از رضايت كامل او، پول ها را داخل ساك انداخت.

اما حكايت پيرزني كه چادرش را به تختي داد عمق علاقه و اعتماد مردم به تختي را كاملاً نشان مي دهد. ناصر ايراني در اين مورد مي نويسد: پيرزن رفت جلو، چادرش را داد به پهلوان، دست گذاشت رو شانه اش و پيشانيش را بوسيد و گفت: پسرم، خدا عمرت بدهد كه به فكر مصيبت زده ها هستي، خدا عزتت را بيشتر از اينها بكند كه غصه خانه خراب ها را مي خوري. من خجالت زده ام كه چيز ديگري ندارم. پهلوان چشم هايش را كه از اشك برق مي زد با پشت دست پاك كرد. آن وقت در حالي كه سعي مي كرد چادر را به پيرزن پس بدهد گفت: مادر، ممنونم، از مرحمتتان متشكريم. اما لطف كنيد و چادرتان را بگيريد. پيرزن چادر را از پهلوان گرفت و انداخت روي تل هدايا. بعد گره لچكي را كه به سرش بسته بود سفت تر كرد و گفت: خدا از سر تقصيراتم مي گذرد كه اين جوري ايستاده ام جلوي اين همه نامحرم.

حتم دارم، خودش مي داند كه در راه خودش است. پهلوان چادر را برداشت و ملتمسانه از پيرزن خواهش كرد كه آن را قبول كند، بعد گفت: همان مرحمتتان كافيست مادر، پيرزن دوباره چادر را گرفت، دوباره آن را انداخت روي تل هدايا و با لحن مادري كه از حرف گوش نكردن

فرزندش بي حوصله شده گفت: مرحمت خشك و خالي كه فايده اي ندارد پسرم... البته ما... اما پيرزن خشمگينانه حرف پهلوان را قطع كرد و گفت، يعني ما فقير بيچاره ها حق نداريم...؟

صورت پهلوان يك دفعه رنگ برداشت و رنگ گذاشت و شد مثل شاه توت و گفت: شما را به خدا اين حرف ها را نزنيد. شما از هر ثروتمندي ثروتمندتريد، حق دارتريد چون كه بلند نظرتر و با گذشت تريد. پيرزن همين كه سرخ شدن صورت پهلوان را ديد، افتاد به هق هق، اما چشمهايش را تندي با گوشه لچكش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم كشاند بيرون و رفت. البته ساواك كه از اين مسئله مطلع شده بود خواست تا جلوي تختي را بگيرد اما نتوانست و تختي تا انتهاي مسير تعيين شده به راه خود ادامه داد. پس از جمع آوري كمك ها تختي كه مي دانست مردم به سازمان هاي دولتي براي توزيع اعتماد ندارند درخواست مؤسسه دولتي اعانات رد كرد و با كمك و راهنمايي دوستان خود و ورزشكاران قزوين به بوئين زهرا رفت و كمك ها را مستقيماً به دست مردم رساند.

تختي پس از اين كه در مسابقات جهاني كشتي آزاد 1951 و المپيك 1952 مدال نقره گرفته بود، در سال هاي 1956 در المپيك ملبورن و همچنين مسابقات جهاني 1959 تهران قهرمان شده بود و در حالي در المپيك 1960 رم دوم شد كه مردم چند سال شكست او را نديده بودند ولي با اين حال استقبال با شكوهي از او كردند.

تختي سال بعد در مسابقات جهاني 1961 يوكوماها بار ديگر قهرمان جهان شد. وي در مسابقات جهاني 1962 مدال نقره گرفت و در المپيك 1964 توكيو به رغم سن بالا(34 سالگي) و آمادگي كم، به خواست مردم به ميدان رفت و بدون توجه به شكست احتمالي با رقيبان جوان و نامدارش مانند الكساندر مدويد و احمد آئيك نبرد كرد و در نهايت در رده چهارم المپيك قرار گرفت.

تختي از لحاظ تعداد مدال جهاني و المپيك (7 مدال) و استمرار مدال آوري ( 11 سال) در تاريخ ورزش ايران ركورددار است.

عناوين غلامرضا تختي:

مسابقات جهاني 1951 هلسينكي: نقره

المپيك 1952 هلسينكي: نقره

مسابقات جهاني 1954: پنجم

المپيك 1956 ملبورن: طلا

بازي هاي آسيايي 1958: طلا

مسابقات جهاني 1959 تهران: طلا

المپيك 1960 رم: نقره

مسابقات جهاني 1961 يوكوهاما: طلا

مسابقات جهاني 1962 توليدو: نقره

المپيك 1964 توكيو: چهارم

____________________________________________________

منابع:

- پهلوان زندگي، پهلوان جهان( گردآوري: دكتر نصرالله سجادي و كيوان مراديان)

- بهمنش، عطاءالله [... و ديگران]، جهان پهلوان: من به مردم تعظيم

مي كنم! تهران، چاپار، بي تا.

- خوري، اشعار و مقالات برگزيده دربارة تختي، انتشارات مهر، 1346

- رفعت، محمد، تختي مرد هميشه جاويد، نشر علم، تهران، چاپ دوم، 1367

- روئين پور ، بيژن، جهان پهلوان تختي، مؤسسه كتاب همراه، 1374

- سپيدار، علي اكبر، اشك قهرمان؛ سرگذشت غلامرضا تختي، پيروز، 1343

- سفري، محمدعلي، با همكاري جمعي از پيشكسوتان كشتي؛ حماسة جهان پهلوان تختي، نامك، 1376

- عباسي، مهدي، تاريخ كشتي ايران، انتشارات مجيد، چاپ دوم، تهران، 1377

136 پهلوان زندگي، پهلوان جهان

- فاطمي، سيدعباسي، زندگي و مرگ جهان پهلوان تختي در آينه اسناد، جهان كتاب، تهران، 1377

- كميته برگزاري گراميداشت جهان پهلوان تختي با همكاري كديري، از پس كوچه هاي خاني آباد تا ژرفاي دل مردم، معاونت فرهنگي سازمان تربيت بدني، 1379

- كريم بخش، محمود ،تختي جاودانة تاريخ، معتضدي، 1346

- كيهان ورزشي، شمارة 57 - 22/10/1335

- كيهان ورزشي، شمارة 304 - 17/4/1340

- كيهان ورزشي، شمارة 1340 -3/3/1359 ، 13

- كيهان ورزشي، شمارة 13 - 10/3/1359، 14

انتهاي پيام

جمعه|ا|16|ا|دي|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 244]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن