تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه نيّت فاسد شود، بلا و گرفتارى پيش مى آيد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827882131




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

معناشناسى داستان و اسطوره در قرآن


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: معناشناسى داستان و اسطوره در قرآن
گروه خبرنگاران افتخاري / احمد صالحي‌نژاد: در قرآن واژگان قصص، حديث، نبا و مثل به معناى داستان به كار رفته وآن عبارت از بخش‏هايى از ماجراهاى واقعى تاريخ است كه عبرت‌آموزى و هدايت‏بخشى در پى داشته باشد، اما اسطوره در قرآن عبارت از داستان‏هاى‏خرافى زائيده ذهن گذشتگان است. در مقاله حاضر اين دو واژه از نظر لغت و قرآن معناشناسى شده است.
قرآن اصيل‏ترين كتاب هدايت است. در قرآن هيچيك از مسائل اساسى سعادت وشقاوت انسانى مسكوت نمانده است؛ چنانكه خداى تعالى فرمايد: ما فرطنا فى‏الكتاب من شى‏ء [انعام 38]: (ما هيچ چيز را در اين كتاب فروگزار نكرديم).

قرآن كتاب تاريخ يا داستان نيست؛ ولى در نقل تاريخ يا داستان سودمندترين تاريخ و داستان را با بهترين اسلوب بيان داشته كه نحن نقص عليك احسن القصص بما اوحينااليك هذاالقرآن و ان كنت من قبله لمن الغافلين‏ [يوسف‏3]: (ما بهترين سرگذشت‏ها را ازطريق اين قرآن - كه به تو وحى كرديم- بر تو بازگو مى‏كنيم و مسلما پيش از اين از آن‏خبر نداشتى).

در اين مقاله نگاهى اجمالى به داستان و اسطوره در قرآن شده و از اين رهگذر مقايسه‏اى ميان داستان و اسطوره به ميان آمده است.

واژه‏شناسى داستان

در واژه‏شناسى داستان در قرآن علاوه بر واژه قصص بايد از واژگان حديث، نبا و مثل‏مدد جست و حال به اختصار به شرح هر يك مى‏پردازيم: الف) واژه قصص، از ريشه ق.ص.ص مصدر ثلاثى مجرد قص يقص قصا و قصصا واصل معناى آن قطع و بريدن و اتباع است[1] و در تراجم پارسى به برگفتن قصه يا ازپى كسى فرا شدن‏ و قصه برداشتن و برپى رفتن معنا شده است و قصص به اين خاطر به‏داستان گفته مى‏شود كه سخنى در پى سخن ديگر مى‏آيد و قاص (داستانسرا) كسى‏است كه خبرى را بعد از خبر ديگر و كلامى را بعد از كلام ديگر بيان مى‏كند[2] و در آيه‏شريفه آمده: قالت لاخته قصيه (1) [قصص 11] اتبعى اثره (2) [3].

برخى مفسران قصص را جمع قصه گرفته‏اند؛ مانند نسفى ذيل آيه شريفه نحن نقص‏عليك احسن القصص‏ [يوسف 3]: (خبر دهيمت از نيكوترين قصه‏هاى گذشتگان).مشهور است كه در قوله تعالى نحن نقص عليك احسن القصص واژه القصص ممكن‏است‏به معناى مصدرى باشد. كه در تقدير چنين مى‏شود: نحن نقص عليك احسن‏الاقصاص‏ يعنى ما به بديعترين اسلوب و بهترين طريق و عجيبترين نظم بر تو قصه‏مى‏خوانيم. در اين صورت معناى مقصوص را القا مى‏كند؛ يعنى نحن نقص اليك احسن‏ما يقص من الاحاديث‏[4].

علامه طباطبائى در جمع دو وجه - البته با ترجيح معناى مفعولى- چنين مى‏فرمايد:پس قصص به معناى قصه و احسن القصص به معناى بهترين قصه و حديث است. چه‏گفته باشند كه كلمه نامبرده مصدر به معناى اقتصاص و قصه‏سرايى است و چه به معناى‏اسم مصدر يعنى داستان باشد. هر دو وجه صحيح است. بنابراين معنا داستان يوسف‏بهترين داستان است و بنا بر معناى قبلى باز هم قصه يوسف به آن طريق كه قرآن سروده‏بهترين سراييده است‏[5].

در قرآن از ريشه ق. ص. ص 30 واژه پديد آمده است كه 6 مورد مصدر قصص و 20مورد مشتقات فعلى و چهار مورد واژه قصاص است كه در اصل لغت ‏به معناى اتباع و پيروى قدم به قدم و در قرآن واژه قصص به معناى بيان داستان (داستان‌سرايى) است.

ب) واژه حديث، در لغت‏به معناى از نو ايجاد شدن و چيزهاى نو [6] و در قرآن به‏معناى خبر، كلام، قرآن، عبرت، رؤيا، نوآورى و قصص مى‏باشد[7]. حال به دو مورد كه‏به اين معنا آمده اشاره مى‏كنيم: مورد اول: هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين اذدخلوا عليه فقالوا سلما قال سلم قوم منكرون‏[ذاريات 25 و 24]: (آيا خبر ميهمانهاى‏بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است؟! در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو.او گفت: سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته‏ايد).

مورد دوم: هل اتاك حديث موسى اذ ناداه ربه بالواد المقدس طوى اذهب الى‏فرعون انه طغى‏ [نازعات 15-17]: (آيا داستان موسى به تو رسيده است، در آن هنگام كه‏پروردگارش او را در سرزمين مقدس طوى ندا داد و گفت: به سوى فرعون برو كه طغيان‏ كرده است).

با توجه به سياق در اين دو مورد كاملا روشن است كه منظور از حديث در آن دو داستان است.

ج) واژه نبا: جمع آن انباء و به معنى خبر و آگاهى مى‏باشد[8] و در قرآن در برخى‏موارد به معنى داستان و سرگذشت آمده است؛ مانند: واتل عليهم نبا ابنى آدم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما و لم يتقبل من الاخر[مائده 27]: (و داستان دو فرزند آدم را به‏حق براى آنها بخوان: هنگامى كه هر كدام به كارى براى تقرب (به پروردگار) انجام دادند.اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد).

در تفسير نسفى در ترجمه آيه آمده است كه: و بخوان بر ايشان بى‏فزون و كاست‏قصه دو پسر آدم را... [9].

و يا نتلو عليك من نبا موسى و فرعون بالحق لقوم يؤمنون‏[قصص 3]: (ما از داستان‏موسى و فرعون به حق بر تو مى‏خوانيم، براى گروهى كه ايمان مى‏آورند).

د) واژه مثل، و جمع آن امثال به معنى نظير و شبيه مى‏باشد [10]. برخى اين واژه را اززبان سامى[11] و برخى از زبان و حبشى Mesale ،Mesl مى‏دانند [12].در كتب وجوه و نظائر معناهايى مانند: عبرت، عذاب، سنن و صفت‏براى آن ذكر شده‏است[13]؛ لذا بايد معناى داستان را نيز به آن افزود؛ مانند ان مثل عيسى عندالله كمثل‏آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون‏[آل عمران 59]: (مثل عيسى نزد خدا همچون آدم‏است كه او را از خاك آفريد و سپس به او فرمود: موجود باش، آنگاه موجود شد).

مفسر بزرگ شيعى ابوالفتح رازى و نيز نسفى واژه مثل را در اينجا به داستان معناكرده‏اند[14].

3) مراد از داستان در قرآن

مراد از داستان در قرآن

در اصطلاح قرآنى داستان به مفهوم گسترده آن پديده‏اى است كه ساختار هندسى‏ويژه‏اى دارد. داستان نويس يك يا چند حادثه و نيز وضعيتها، شخصيتها و محيطها رابرمى‏گزيند و آنها را به زبانى تعبير مى‏كند[15]. نيز بايد افزود كه قصص در نگاه قرآن‏عبارت است از بيان ماجراهاى گذشته از حيث عبرت گرفتن و آن پى‏گيرى و بيان يك‏واقعيت تاريخى از زواياى گوناگون در بعد هدايتى مى‏باشد؛ لذا در جهت‏بيان تمام يك‏ماجرا نمى‏باشد؛ بلكه آن بخشهايى از ماجراها را گزين مى‏كند كه هدايتگر باشد. بنابراين‏قصص شامل وقايع حاضر مانند حديث و رويدادهاى آينده، مانند نبرد ايران و روم‏نمى‏شود. قصه گفتن قرآنى يعنى پى گرفتن اخبار گذشتگان و اين در بيان قرآن كريم نيزتصريح شده است كه: لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب ما كان حديثا يفترى لكن‏تصديق الذى بين يديه و تفصيل كل شى‏ء و هدى و رحمة لقوم يؤمنون‏ [يوسف 111]: (درسرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان انديشه بود. اينها داستان دروغين نبود؛ بلكه‏هماهنگ است‏با آنچه پيش روى او از كتب آسمانى پيشين قرار دارد و شرح هر چيزى(كه پايه سعادت انسان است) و هدايت و رحمتى است‏براى گروهى كه ايمان مى‏آورند).

واژه اساطير

اساطير بر وزن افاعيل و مشتق از ريشه سطر مى‏باشد. سطر يعنى كتب (نوشت) وسطر، رديف هر چيز را گويند. و فى الكتاب مستورا؛ يعنى در كتاب نوشته شده است،و سطر فلان كذا؛ يعنى فلانى رديف به رديف نوشت [16].

برخى معتقدند كه اساطير جمع اسطوره و اسطاره و برخى آن را جمع اسطار واسطاره، اسطير و اسطيره و اسطور و اسطوره و برخى آن را جمع الجمع، يعنى جمع‏اسطار و اسطار جمع سطر و برخى- چون اخفش- آن را جمع بدون مفرد مى‏دانند[17].

دانشمندان واژه‏شناس اساطير را به سخنان باطل و سخنانى كه هيچ ربطى به چيزى‏ندارند تعريف كرده‏اند و افزوده‏اند: اساطير الاولين، يعنى آن سخنان شگفتى كه ازپيشينيان نوشته باشند و آن درباره سخنى به كار مى‏رود كه از هم گسيخته باشد[18] وهنگامى گفته مى‏شود، سطر فلان علينا تسطيرا كه شخصى سخنانى شبيه باطل بياوردو زمانى كه گفته شود: فلان سطر على فلان‏ كه سخنان بيهوده بگويد [19]. اساطيرالاولين‏ در ترجمه فارسى به افسانه‏هاى نبشته پيشينيان‏ ترجمه شده است[20].

درباره منشا اين واژه فرانكل بر اين نظر است كه از آرامى گرفته شده است[21] و برخى معتقدند كه اسطوره از واژه يونانى هيستوريا (Historia) به معنى جستجو وآگاهى‏ و داستان‏ گرفته شده است. بازمانده اين لغت در زبان انگليسى (Story) به‏معناى داستان و حكايت‏ و در زبان فرانسه (Histoire) به معناى تاريخ و حكايت‏مى‏باشند[22] و برخى هم آن را از اصل تازى مى‏دانند.

حال قبل از بررسى كاربرد اين واژه در قرآن به اختصار كليات اسطوره‏ها را بيان‏مى‏كنيم: اسطوره قصه‏گونه‏اى است كه طى توالى نسلها بر سر زبان‏ها نقل مى‏شود. آن‏پديده‏هاى طبيعت و همچنين آيين‏ها و عقايد موروثى را به نحوى غالبا ساده تبيين‏مى‏كند. در اسطوره مرز دنياى عينى و ذهنى به هم مى‏ريزد. زمان واقعى عينيت‏خود را ازدست ميدهد و به زمانى ذهنى تبديل مى‏شود. اسطوره را بايد داستانهاى نيمه واقعى‏دانست.... آنچه مهم است صحت تاريخى داستان نيست؛ بلكه مفهومى است كه براى‏معتقدان آن در بردارد[23].

اسطوره را بايد داستان و سرگذشتى معنوى (آسمانى، روحانى، مربوط به فراسوى‏جهان مادى، غير ملموس و آن جهانى) دانست كه معمولا اصل آن معلوم نيست و شرح‏عمل، عقيده، نهاد يا پديده‏اى طبيعى است‏به صورت فراسوى، كه دست كم بخشى ازآن را از سنتها و روايتها گرفته‏اند و با آيين‏ها و عقايد دينى پيوندى ناگسستنى دارد. دراسطوره وقايع از دوران اوليه نقل مى‏شود و به عبارت ديگر سخن از اين است كه چگونه‏هر چيزى پديد مى‏آيد و به هستى خود ادامه مى‏دهد. شخصيتهاى اسطوره را موجودات‏فوق طبيعى تشكيل مى‏دهند و همواره هاله‏اى از تقدس، قهرمان مثبت آنرا فرا گرفته‏است[24].

حال گونه‏هاى اسطوره را اختصارا ذكر مى‏كنيم.

الف) اسطوره آئينى: متن‏هايى كه دانش مربوط به اسطوره‏ها از آن بدست مى‏آيد،در آرشيو پرستشگاهها جاى داشته است. در آيين، اسطوره سرگذشت آنچه را اجرامى‏شد بيان مى‏كند... اين گونه اسطوره كارآيى آيين را تامين مى‏كند. شايد اسطوره آيينى‏كهن‏ترين نوع اسطوره باشد.

ب) اسطوره بنيادى: كاربرد اين اسطوره بيان علت‏خيالى بنياد يك عادت و يك نامه‏و حتى يك شى‏ء است.

ج) اسطوره كيش: اين اسطوره مربوط به دين يهود است و كاربرد آن عبارت بود ازتصديق عهدى كه ميان يهود و اسرائيل بسته شده بود.

د) اسطوره شخصيت: اين اسطوره تولد و كارهاى برجسته يك قهرمان مشهور را باهاله‏اى از شگفتى و رمز و راز مى‏پوشاند.

ه) اسطوره جهان پس از مرگ: اين اسطوره مشخصه تفكر مسيحى - يهودى‏است[25].

در قرآن اين واژه به صورت جمع، اساطير و به صورت تركيب اساطير الاولين‏ در 9مورد بيان شده است و ما مختصرا به بيان مراد واژه اساطير در اين آيات با توجه به سياق‏مى‏پردازيم:

1- و منهم من يستمع اليك و جعلنا على قلوبهم اكنة ان يفقهوه و فى اذانهم و قرا و ان‏يروا كل آية لا يؤمنوا بها حتى اذا جاؤك يجادلونك يقول الذين كفروا ان هذا الا اساطيرالاولين‏ [انعام 25]:(پاره‏اى از آنها به (سخنان تو) گوش فرا مى‏دهند و بر دلهاى آنهاپرده‏هايى افكنده‏ايم تا آن را نفهمند و در گوش آنها سنگينى قرار داديم و اگر تمام‏نشانه‏هاى حق را ببينند، ايمان نياورند؛ تا آنجا كه وقتى به سراغ تو مى‏آيند، با توپرخاشگرى كنند. كافران مى‏گويند: اينها فقط افسانه پيشينيان است).

سياق نشان مى‏دهد كه مشركين آيات خدا را تكذيب مى‏كردند و در برخورد با آيات‏خداوند ايمان نمى‏آورند و مى‏گفتند: اساطير پيشينيان است و لذا در اينجا استعمال‏اساطير الاولين- از سوى مشركين - و در مقابل آيات خداوند قرار گرفته است.

2- واذ تتلى عليهم آياتنا قالوا قد سمعنا لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطيرالاولين‏ [انفال 31]: (و هنگامى كه آيات ما بر آنها خوانده مى‏شود مى‏گويند: شنيديم (چيزمهمى نيست). ما هم اگر بخواهيم مثل آن را مى‏گوييم. اينها همان افسانه‏هاى پيشينيان‏است).

مشركان آيات خدا را ساده و عاميانه تلقى مى‏كردند و آن را اساطير الاولين‏مى‏خواندند. لذا در اينجا نيز اساطير استعمالى از طرف مشركان براى آيات خداوندمى‏باشد.

3- و اذ قيل لهم ماذا انزل ربكم قالوا اساطير الاولين‏ [نحل 24]: (و هنگامى كه به‏آنهاگفته مى‏شود پروردگار شما چه نازل كرده است؟ مى‏گويند: اينها (وحى الهى نيست)همان افسانه‏هاى دروغين پيشينيان است).

در اينجا نيز كاملا مشهود است كه تنزيل الهى از سوى مشركان به اساطير الاولين نام‏برده شده است.

4- قالوا اذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمبعوثون لقد وعدنا نحن و اباؤنا هذا من قبل ان‏هذا الا اساطير الاولين‏ [مؤمنون 82 و 83]: (آنها گفتند: آيا هنگامى كه مرديم و خاك واستخوانهاى پوسيده شديم، آيا بار ديگر برانگيخته خواهيم شد؟! اين وعده به ما وپدرانمان از قبل داده شده است؛ اين فقط افسانه‏هاى پشتيبان است).

در اينجا وعده بعث و برانگيخته شدن از سوى مشركان به اساطير الاولين تعبير شده‏است.

5- و قالو اساطير الاولين اكتتبها فهى تملى عليه بكرة و اصيلا. قل انزله الذين يعلم السرفى السماوات و الارض انه كان غفورا رحيما [فرقان 4 و 5]: (و گفتند: اين همان افسانه‏هاى‏پيشينيان است كه آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املا مى‏شود. بگو كسى آن رانازل كرده كه اسرار آسمانها و زمين را مى‏داند. او هميشه آمرزنده و مهربان است).

در اينجا نيز كاملا ملحوظ است كه استعمال اساطير الاولين در مقابل كتاب خداوند است).

6- وقال الذين كفروا ءاذا كنا ترابا و آباؤنا ائنا لمخرجون. لقد وعدنا هذا نحن آباؤنا من‏قبل ان هذا الا اساطير الاولين‏ [نحل 67 و 68]: (و كافران گفتند: آيا هنگامى كه ما وپدرانمان خاك شديم، (زنده مى‏شويم) و از دل خاك بيرون مى‏آئيم؟ ! اين وعده‏اى است‏كه به ما و پدرانمان از پيش داده شده است: اينها افسانه‏هاى پشتيبان است).

در اينجا بعث و خروج را در مقابلش اساطير الاولين قرار داده‏اند.

7- و الذى قال لوالديه اف لكما اتعداننى ان اخرج و قد خلت القرون من قبل و همايستغيثان‏الله ويلك آمن ان وعدالله حق فيقول ما هذا الااساطير الاولين‏ [احقاف 17]: (وكسى كه به پدر و مادرش مى‏گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى‏دهيد كه من روز قيامت‏مبعوث شوم؟! در حالى كه پيش از من اقوام زيادى بودند (اما هرگز مبعوث نشدند) وآندو پيوسته فرياد مى‏كشند و خدا را به يارى مى‏طلبند كه واى بر تو ايمان بياور كه وعده‏خدا حق است! اما او پيوسته مى‏گويد: اينها چيزى جز افسانه‏هاى پيشينيان نيست).

در جواب والدين مؤمن كه فرزندشان را به ايمان به قيامت فرا مى‏خوانند، فرزندشان‏آن را انكار مى‏كند و اساطير پيشينيان مى‏نامد.

8- و اذ تتلى عليهم آياتنا قال اساطير الاولين‏[قلم 15]: (و هنگامى كه آيات ما بر اوخوانده مى‏شود، مى‏گويد: اينها افسانه‏هاى خرافى پيشينيان است).

در اينجا مشركان آيات خدا را اساطير الاولين ناميده‏اند.

9- و اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين‏ [مطفنين 13]: (وقتى آيات ما بر او خوانده‏مى‏شود، مى‏گويد: اين افسانه‏هاى پيشينيان است). با توجه به سياق مشخص است كه‏مشركان آيات خداوند را در مورد روز جزا تكذيب و اساطير الاولين مى‏خوانند: چنانكه‏در آيات قبل از آيه مذكور مى‏خوانيم: واى در آن روز بر تكذيب كنندگان! آنهايى كه روزجزا را انكار مى‏كنند. كسى كه آن را انكار مى‏كند، متجاوز و گنهكار است‏.

فرق داستان و اسطوره

همان طور كه ديديم اساطير الاولين در قرآن داراى معنى گسترده‏اى است و هميشه‏از طرف مشركان و به منظور غيرالهى و ناحق شمردن قرآن و عقايد موجود در آن ابرازمى‏شده است و با توجه به سياقهاى آيات بيان نموديم كه غرض مشركين انكار دو چيزبوده است: يكى ما انزال الله‏ و ديگرى حق بودن بعث و خروج از قبر؛ لذا مشركان‏هرگاه به تكذيب دست مى‏يازيدند، اساطير الاولين را به كار مى‏بردند؛ يعنى آنها امورى‏است كه ديگران به ناحق و از سابقه ذهنى مردم استفاده كرده و در اذهان آنان القاكرده‏اند.

در بحث از واژه اسطوره و انواع آن بيان كرديم كه واژه اسطوره داراى معناى وسيع‏ است و عقايد و آداب و داستان‌هاى گذشته و جز آنها را در سطوح كلان آن در بردارد و ريشه‏هاى آن نيز دينى است. لذا مى‏بينيم كه در قرآن واژه اساطير به همين گستردگى‏مطرح مى‏شود و صرفا معناى داستان خرافى را نمى‏دهد؛ بلكه شامل مجموعه‏اى ازعقايد و آداب و ماجراهاى گذشتگان مى‏باشد. اما در لغتنامه‏هاى امروز معناى آن صرفابه داستان‌هاى خرافى‏ عدول كرده است.

اگر در بحث داستان‌هاى قرآن- از باب تسميه جزء بر كل- بخواهيم آن را با اساطيرمقايسه كنيم، بايد به ذكر اين نكته مهم بپردازيم كه وجه مميزه اين دو عنصر اين حقيقت‏است كه قصص قرآن حق و راست است. ولى در اساطير هر چند ممكن است ريشه‏اى‏دينى و راست داشته باشد؛ ولى در مسير زمان منحرف شده است.

حال اين سئوال مطرح مى‏شود كه منظور مشركين از اساطير كدام گونه آن بوده است؟بايد گفت كه با توجه به سياقهاى آيات بحث‏شده، واژه اساطير در قرآن مى‏تواند تمام‏گونه‏هاى اسطوره‏اى را در بربگيرد.

***********************************************

منابع

1) نزهة‏الاعين النواظر... ص 490 لسان العرب، ج 7، ص 73، مفردات راغب، ص 279.

2) تراجم الاعاجم ص 279، درر الترجمان ص 249، التبيان فى تفسيرالقران، ج 6، ص 93، تهذيب اللغة، ج 8، ص 256.

3) لسان العرب، ج 7، ص 74.

4) معجم البحرين، ج 3، ص 511، تفسير نسفى، ج 1، ص 325، مجمع‏البحرين، ج 3، ص 511.

5) الميزان فى تفسير القرآن، ترجمه ج 21، ص 124.

6) لسان العرب، ج 2، ص 131، العين، ص 167.

7) وجوه و نظائر دامغانى ص 120، الوجوه النظائر فى القرآن، ص 259.

8) العين، ص 784، لسان التنزيل، ص 34، درر الترجمان، ص 52.

9) تفسير نسفى، ج 1، ص 160

10) الكشاف، ج 1، ص 72.

11) واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، ارتور جفرى، ترجمه بدره‏اى، ص 273.

12 . Encjclopedie delislam vol.9 p.805

13) وجوه القرآن تفليسى، الوجوه والنظائر دامغانى، 5-264

14) تفسير ابوالفتوح رازى، ج 3، ص 36، تفسير نسفى، ج 1، ص 86.

15) پژوهشى در جلوه‏هاى هنرى داستانهاى قرآن، ج 1، ص 13

16) مجمع البحرين، ج 1، ص 371.

17) مختار من الصحاح ص 337، لسان العرب، ج 4، ص 363، مجمع البيان، ج 2، ص 284.

18) العين، ص 373، دايره المعارف قرن عشرين، وجدى، ج 5، ص 128.

19) العين، ص 373، مجمع البحرين، ج 1، ص 371

20) لسان التنزيل، ص 26.

21) واژه‏هاى دخيل در قرآن مجيد، جعفرى، ص 113.

22) تاريخ اساطيرى ايران، آموزگار، ص 3.

23) اساطير و فرهنگ ايرانى، ص 13، در قلمرو وجدان، ص 405 و 404، شناخت اساطير ايران، ص 22.

24) تاريخ اساطير ايرانى، ص 3 و 4.

25) اساطير خاورميانه.

جمعه|ا|9|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 78]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن