تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 28 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانش منافق در زبان او و دانش مؤمن در كردار اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816464660




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رويكرد آمريكا نسبت به جريان‌‌‌هاي اسلامي‌


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: رويكرد آمريكا نسبت به جريان‌‌‌هاي اسلامي‌
خبرگزاري فارس: دراين مقاله به بيان ديدگاه‌هاي استراتژيك غرب و يا نماينده آنان آمريكا، در مورد بخش‌هاي مختلف جامعه اسلامي پرداخته و روند طي شده در سياست‌هاي اين كشور نسبت به هريك از اين جريانات ارائه خواهد شد.


با پيروزي انقلاب اسلامي ايران موضوع اسلام شناسي در غرب كه به خاطر مضمحل شدن كشور‌هاي اسلامي به كالايي لوكس و تاريخي تبديل شده بود ناگهان دوباره در جايگاه مهم‌ترين موضوع مطالعاتي روز قرار گرفت. اين روند با آزاد سازي جامعه شيعيان عراق از چنگال رژيم بعث و بروز تنش‌هاي سياسي با گرايش‌هاي فرقه‌اي درون جامعه اسلامي شكل تازه‌اي گرفت و موضوع استفاده از اختلافات دروني جامعه اسلامي را مد نظر استراتژيست ‌هاي غربي از جمله آمريكايي‌ها قرار داد. بنابراين استفاده از پتانسيل‌هاي دروني مسلمانان براي مديريت بر آنها شايد اولين و ساده‌ترين سياستي است كه به ذهن هر برنامه ريز غربي متبادر مي‌شود.

در اين مقاله به بيان ديدگاه‌هاي استراتژيك غرب و يا نماينده آنان آمريكا، در مورد بخش‌هاي مختلف جامعه اسلامي پرداخته و روند طي شده در سياست‌هاي اين كشور نسبت به هريك از اين جريانات ارائه خواهد شد. لازم به ذكر است آنچه مورد نظر و حساسيت غرب مي‌باشد، قدرت و پتانسيل سياسي اسلام است كه يا به عنوان ابزار و يا به عنوان رقيب مي‌تواند در معادلات سياسي مطرح باشد؛ و اين در ادبيات مورد بررسي ما تحت عنوان ترمينالوژي اسلام سياسي، اسلام گرايان و يا بنيادگرايي، استفاده شده است.

رويكرد آمريكا به اسلام ناشي از سه مقطع تجربه غرب يا مسيحيت با اسلام و كشور‌‌هاي اسلامي است. يك مقطع مربوط به تجربه عمومي مسيحيت با اسلام و جنگ‌‌‌هاي صليبي است. دوره بعد ناشي از تجربه 400- 300 ساله انگلوساكسون‌ها با ممالك اسلامي، از رابطه آنها با صفويان و درك ارزش تعارض سياسي بين شيعه و سني گرفته تا فروپاشي دولت عثماني در جنگ جهاني اول و سپس تشكيل دولت اسرائيل در سرزمين‌هاي فلسطيني است. آخرين دوره به دوران معاصر و تجربه مستقيم آمريكا با انقلاب اسلامي ايران و نهضت حزب‌الله لبنان و از طرف ديگر آغاز جريان رو به رشد نهضت جهاني اسلام با حضور خشونت‌آميز جريان القائده برمي‌گردد.

در دوران تجربه غرب يا مسيحيت با اسلام، معمولاً حكومت‌هاي اسلامي كه نوعا گرايش سني داشته‌اند، با حكومت‌هاي غربي به خاطر اعمال قدرت و كشور گشايي و بعضاً با پوشش مذهبي درگير بوده، پيروز شده و يا شكست خورده‌اند. منطق اين درگيري‌هاي اين چنيني، منطق جنگ‌هاي كلاسيك و روابط بين‌الملل است. اما غرب خصوصاً انگلستان، در دوران معاصر، در انقلاب عراق و سپس آمريكا با شيعيان و نبرد هاي اخير سلفيون با غرب در قالب نهضت‌هاي مقاومت و مردمي درگيري داشته است. نتيجه و تجربه اين درگيري‌ها معمولاً عدم اعتماد عميق و فاصله ارزشي بسيار زياد است.

رويكرد غرب به جريان اسلام‌گرايي

غرب جريان اسلام‌گرايي را چنين ارزيابي مي‌كند:

«بررسي‌هاي معتدل جامعه‌شناسي نشان مي‌دهد كه حركت‌هاي بنيادگراي اسلامي، پايه توده‌اي خود را بيشتر از شهرها بدست مي‌آورند. به ندرت طرفداران آنها از روستاها كه ساكنان آن اكثراً كم سواد يا بي سواد هستند به دست مي‌آيد. در اثر آموزش‌هاي عمومي، اكثر اسلام‌گرايان، جوانان زير 30 سال و عموماً تحصيل كرده و با مدرك دانشگاهي، اما با آينده نا مطمئن شغلي هستند. در بخش‌هاي سني‌نشين، يك فعال اسلام‌گرا معمولاً دانشجوي يك مؤسسه غيرمذهبي و مدرن با گرايش‌هاي علمي است. اكثر اين دانشجويان به رشته‌هاي كشاورزي، برق، پزشكي و مهندسي تعلق دارند. همچنان كه در انقلاب شيعي ايران، عناصر تحصيل كرده در خارج از كشور نقش بزرگي را بازي كردند.
بنيادگرايي اسلامي معمولاً رفتار خصومت‌آميزي نسبت به سنت‌گرايي و مؤسسات رسمي مذهبي دارد. از زاويه سياسي و روشنفكري آنها تفسير نويني از كتاب مقدس خود ارائه مي‌دهند. اين تفاسير نه به خاطر محتواي آن بلكه به اين دليل كه با تفسير رايج روحانيت سنتي در تقابل است، انقلابي مي‌باشد. در ديدگاه غربي، حذف قدرت انحصاري روحانيت در تفسير انجيل از طريق اصلاحات، گام مهمي در به وجود آوردن دنياي مدرن محسوب مي‌شود. چنين وضعيتي در زير فشار بنيادگرايي خاورميانه نيز مشاهده مي‌شود. به دست گرفتن نقش «روشنفكران مذهبي» كه هر فعال را تبديل به يك عالم ديني مي‌كند، به حركت اسلامي ويژگي فرا روحانيت مي‌دهد كه در بسياري از گروه‌هاي تند‌رو حتي به ضد روحانيت نيز تبديل مي‌شود. آنها به عنوان بخشي از اولين نسلي كه بدون دخالت روحانيت و از طريق آموزش‌هاي مستقيم به منابع وكتب اصلي دين دست مي‌يابند، نظرات عميقاً انقلابي از قرآن و سنت ارائه خواهند داد. به طور مثال اسلام گرايان راديكال سني به شدت با نحوه ازدواج سنتي مخالف و معتقد به آزادي كامل زن در انتخاب همسر خود مي‌باشند. آنها از چند زني پرهيز و آن را نكوهش مي‌كنند. استفاده از حجاب بدون استفاده از زور، از نظر آنان عاملي براي تاكيد بر هويت مي‌باشد. ‌با چنين روش روشنفكرانه‌اي، اسلام‌گرايي راديكال در عمل خود را به عنوان يك حزب سياسي مدرن به جوامع معمولاً عقب افتاده و ايستا معرفي مي‌كند. اين احزاب بر اساس نظريه رهبران خود مسئوليت حزب پيشتاز را به عهده مي‌گيرند و گسترش آن در بين ساير عوامل به توانايي آنان در به وجود آوردن حداقلي از رفاه در يك سازماندهي، با حمايت متقابل بستگي دارد. حتي انتشار بنيادگرايي در بين مسلمانان انگلستان، تنها از طريق پر كردن خلا ناشي از سياست‌هاي افراطي اقتصاد ليبرالي خانم تاچر امكان پذير گرديد.

بخش اول‌: ديدگاه‌هاي امنيتي غرب نسبت به اسلام

اولين بار تاچر در 15 مي سال 1992، در سخنراني خود در لاهه در مورد مسائل جهاني از اسلام مبارز سخن گفت: «50 سال پيش در اين مكان چرچيل در حاليكه نخست وزير باز نشسته بود سخنراني كرد و نسبت به روند روابط بين‌الملل و خط مشي شوروي در پشت پرده آهنين نظريه داد كه منجر به طرح مارشال و دكترين ترومن شد. در حال حاضر با تهديدات جديدي از جمله تكثير سلاح‌هاي كشتار جمعي، موشك و اسلام مبارز روبه‌رو هستيم».[1]
شوراي اطلاعات ملي آمريكا در گزارشي در مورد چالش‌هاي سال 2020 اين كشور مي‌نويسد:
«دولت‌ها تا سال‌هاي قابل پيش بيني دستگاه اصلي مديريت را در جهان به عهده خواهند داشت. اما جهاني‌سازي اقتصادي و توزيع دانش و تكنولوژي خصوصاً تكنولوژي اطلاعات، فشار زيادي را بر دولت‌ها وارد خواهد كرد. ارتباط گسترده جهاني و به وجود آمدن مجموعه‌‌هاي فكري مجازي، توانايي دولت‌ها را براي حكومت مؤثر به شدت محدود كرده و خواهد كرد. اينترنت باعث به وجود آمدن نهضت‌هاي جهاني، كه به نوبه خود در صحنه روابط بين‌المللي قدرتمند ظاهر مي‌شوند، شده است. بخشي از فشار وارده بر دولت‌ها مربوط به هويت‌‌هاي جديد نشات گرفته از سياست‌ها و اعتقادات مذهبي مي‌باشد. در عرصه پر سرعت جهاني شدن و تغييراتي كه به واسطه آن در جوامع به وجود مي‌آيد، هويت‌‌هاي مذهبي به هواداران خود سازمان و نهاد‌هايي را معرفي مي‌كنند كه در هنگام نياز مي‌توانند به آنها اتكا كنند. اسلام سياسي تأثيرات عمده و عميقي خصوصاً در مورد مهاجرين از كشور‌هاي اسلامي تا سال 2020، خواهد داشت، و با جمع كردن گروه‌هاي قومي و ملي پراكنده و به وجود آوردن سازمان‌هاي فرامليتي و اسلاميزه كردن اتحاديه‌‌هاي كارگري، سازمان‌هاي غير دولتي و احزاب سياسي، مي‌توان با اطمينان بيان داشت كه اسلام سياسي يك بازيگر اصلي در اين تركيب باقي خواهد ماند. در خارج از خاورميانه، اسلام سياسي در صدد جلب مهاجران مسلمان جذب شده به كشور‌هاي غربي، به خاطر بيكاري، تحت عنوان همبستگي در مقابله با فرهنگ خصومت‌آميز غرب است.
سايت ايترنتي سازمان اطلاعاتي آمريكا در يك مقاله مطالعاتي با طرح اين موضوع كه بعد از جنگ سرد و واقعه 11 سپتامبر ابهاماتي در مورد موثر بودن شيوه‌‌هاي كسب اطلاعات سنتي به وجود آمد مي‌نويسد‌: «در سال 2004، «سيا» و موسسه مطالعاتي «رند» در اجلاسي از كارشناسان خطرات و تهديدات فراملي را مورد بررسي قرار دادند. «سيا» توجه فزاينده‌اي به موضوعات استراتژيك مثل افراط گرايي اسلامي نشان مي‌دهد. بدين علت كه در خلال جنگ سرد، سازمان‌هاي اطلاعاتي توانستند مجموعه كارشناسي شده عظيمي بر روي اتحاد شوروي، سازمان و تشكيلات‌ها – ايدئولوژي‌ها و همچنين تهديدات ناشي از آن به وجود آورند. اما متاسفانه اطلاعات مشابهي از افراط‌گرايي اسلامي در دست نيست. منابع اطلاعاتي آشكار و غير پنهان براي مطالعه يك جامعه، فرهنگ و روند‌هاي سياسي آن اساسي است، اما در مورد اسلام سياسي اين آشنايي به اندازه كافي به دست نيامده است».[2]

بسيار واضح است كه غرب، اسلام را يك رقيب خطرناك و يك تهديد معادل شوروي، كمونيسم بين‌الملل و يك تهديد جديد ژئوپليتيك مي‌داند كه براي مقابله با هسته فعال آن، يعني اسلام سياسي و يا به تعبير تبليغاتي آن افراط‌گرايي اسلامي، بايد تمهيدات اساسي انديشيد: «جهت‌گيري‌هاي جديد در آغاز قرن بيست‌ويك كه نتيجه تغيرات و تهديدات جديد ژئوپليتيكي يعني تروريزم و بنيادگرايي اسلامي است، منجر به افزايش فعاليت و مداخلات انگلستان در سطح جهاني و در حوزه‌‌هاي سياسي و نظامي گرديد.»[3]

جرجيس فوازي، در كتاب خود «آمريكا و اسلام سياسي» (ترجمه محمد كمال سروريان - پ‍‍ژوهشكده مطالعات راهبردي - سال 1382)، بر اين نكته تأكيد مي‌ورزد كه: «چالش بنيادگرايي اسلامي نسبت به غرب، ژرف‌تر از چالش كمونيسم است... كمونيست‌ها صرفاً با سياست‌هاي ما مخالف بودند نه با كل جهان بيني، شيوه لباس پوشيدن، شيوه عبادت يا همسر گزيني ما». از نظر وي اسلام ذاتاً با غرب مخالف است.

در چنين فضايي، آموزه‌‌هاي ايدئولوژيكي تشيع از حساسيت بيشتري براي غرب برخوردار است، چون تشيع با اعتقاد به غاصبانه بودن حاكميت غير معصوم، هرگونه تسلط غير مسلمان بر مسلمان را جايز نمي‌داند. اين باور اساس استعمار را به چالش مي‌كشد.
مؤسسه مارگارت تاچر در مقاله‌اي در سوم اكتبر 2007، مي‌نويسد: «القائده و متحدانش مردم بيگناه در اروپا، آمريكا، آفريقا و خاورميانه، شرق دور و آسياي ميانه را مورد هدف قرار داده و جنگ بي‌مرز خود را عليه ارزش‌هاي غربي ادامه خواهد داد و تلاش دارد تا اراده غرب را در يك جنگ نامتقارن و بلندمدت از بين ببرد. اگر اروپا و آمريكا مي‌خواهند با شبكه محلي و جهاني افراطيون كه در جهت نابودي غرب و متحدانش است مبارزه كنند، بايد برنامه منظم و مشتركي براي پاسخ‌گويي به اين تهديد داشته باشند...». اقدامات جهادي در اروپا و خاورميانه بدون شك توسط بخش وسيعي از اقليت‌هاي مسلمان اروپايي مورد حمايت قرار گرفته است.

بخش دوم: اسلام ميانه رو يا راديكال

يكي از روش‌هاي شناخت، تجزيه و تحليل عناصر تشكيل دهنده هر پديده است. بنابراين تجزيه اسلام به ميانه‌رو و راديكال و ارجح دانستن ميانه‌رو‌هاي آن منطقي‌ترين روش مواجهه با اسلام خواهد بود؛ اما اين نگرش در عمل با مشكلات عديده‌اي روبه‌رو گرديده و تفكيك را قدري مشكل ساخته است. اولين تجربه مربوط به مواجهه غرب با انقلاب اسلامي بود كه در يك دوران 8 تا 10 ساله به اين نتيجه رسيدند كه فاصله ميانه‌روها با راديكال‌ها آنقدرها قابل توجه نيست. حتي وقتي آقاي «دانيل پايپ»، متخصص امور خاورميانه، طي مقاله‌اي در واكنش مسلمانان به كارتون‌‌هاي پيامبر اسلام نوشت: «اين درگيري نه نشان‌دهنده جنگ تمدن‌ها بلكه درگيري‌اي است كه در مركز آن تعارض بين اسلام ميانه رو و اسلام راديكال قرار گرفته است.» متعاقباً مقالات متعددي در نشريات معتبر آمريكايي به نقد وي پرداختند و ضمن تأييد اين نكته كه اگرچه تفكيك اسلام به ميانه‌رو و تند‌رو از نظر سياسسي كار درستي است، اما در واقعيت بايد توجه كرد كه تنها يك اسلام قدرت بقا دارد. با ذكر گزيده‌اي از اين نظرات، توجه به اين نكته نيز ضروري است كه ديدگاه‌ها و نظرات غرب نسبت به اسلام درحال تحول و نوسازي است و نبايد تأثيرات رفتاري و سياست را نديده انگاشت، هرچند در حال حاضر ديدگاه خصومت‌آميز غرب كاملاً واضح است:

«وا قعيت اين است كه در هرجامعه‌اي كه اسلام به اندازه كافي تقويت شود، اين اسلام راديكال است كه آن را نمايندگي مي‌كند. تهاجم و نابردباري، توافق خواهي فرهنگي و اجتماعي دنبال مي‌شود و برخورد تمدن‌ها موضوع اصلي روز و زندگي است و مهم‌ترين دشمن اسلام يعني نظرات و ارزش‌هاي يهودي و مسيحي مورد هدف قرار خواهند گرفت. بايد دانست كه ارزش‌هاي غربي ما ريشه در ميراث يهودي و مسيحيت ما دارد. تمام رهبران بزرگ غرب شامل چرچيل، ريگان و تاچر اين موضوع را درك و در بيانات خود به آن استناد كرده‌اند.

اسلام در نهاد خود گسترش مذهب را با بيان و شمشير توأمان تشويق مي‌كند اما نشانه اصلي آن همان شمشير يا قدرت است. آنان كه فكر مي‌كنند اسلام ميانه‌رو نماينده اصلي اسلام است در واقع در اكثر اوقات از آموزش‌هاي واقعي قرآن بي اطلاع هستند. قرآن حتي توصيه نمي‌كند كه با نامسلمانان دوست باشيد مگر اين دوستي كمكي به پيشرفت اسلام داشته باشد. اگر اين رفتار را در جامعه چند فرهنگي با اصل همزيستي مسالمت آميز در نظر بگيريم، تنها بايد ديوار بي‌اعتمادي را بلندتر كنيم. اگر اسلام رفتار مسالمت‌آميز دارد پس اين همه آيات مربوط به جنگ و دفاع و كشتن براي چه در قران آمده است؟ با رهبريت ميانه‌رو در اسلام اين دين قدرت رشد زيادي ندارد. راديكاليسم است كه به آن توان تحميل كردن خود را داده است.» [4]

Zeyno Baran ، از مؤسسه مطالعاتي هودسون در اين مورد مي‌گويد: «گروه‌هاي اسلام‌گرا كه علاقه‌مند به سرنگوني ليبرال دموكراسي‌‌ها به سود قوانين شريعت هستند، نبايد صرفاً به خاطر اين كه طرفدار اعمال تروريستي نيستند غير افراطي تلقي شوند. استراتژي‌هايي كه بر اين چارچوب استوار است نهايتاً در جنگ عقايد به شكست منجر خواهند شد؛ زيرا آنها ماهيت اهداف انساني دشمن را اشتباه مي‌گيرند. فاكتور مهم و با اهميت در انتخاب متحد نبايد بر پايه تاكتيك‌ها قرار گيرد، يعني اينكه يك گروه از روش‌هاي خشن استفاده مي‌كند يا نه؟ بلكه اين انتخاب بايد بر مبناي ايدئولوژي و اينكه آيا گروه اسلامي است يا نه قرار گيرد.»[5]

بخش سوم: غرب و شيعه

«پيش از انقلاب اسلامي ايران، اسلام تنها يك ايدئولوژي مذهبي محسوب مي‌شد. انقلاب جنبه‌‌هاي بالقوه آن را به فعل درآورد و تفكر شيعي با رفتار و ساختار سازي خود در ايران نشان داد كه توانايي به ظهور رساندن يكي از بزرگ‌ترين انقلاب‌هاي تاريخ را دارد. اين توانايي باعث شد كه بسياري از نهضت‌‌هاي آزادي بخش به ويژه در آسيا و آفريقا توجه خود را به ايران و ايدئولوژي اسلام معطوف نمايند. اين توجه در كشور‌هايي با اكثريت مسلمان شدت بيشتري يافت و به گرايش قوي تبديل شد.

با پيروزي انقلاب اسلامي و سقوط شاه، ايران كه يكي از متحدين آمريكا و غرب در منطقه بود، به نيرومندترين دشمن آنان در منطقه تبديل شد. از اين‌رو غرب با درك اين اولين تجربه خود با شيعه در دوران معاصر، از جانب ابعاد جديد‌تري از ژئوپليتيك ايران احساس خطر مي‌كند. يكي از اين موارد مسئله ژئوپليتيك شيعه است. اين تفكر و احساس تهديد با آزادي عراق و رها شدن اكثريت شيعه از فشار حزب بعث و تشكيل دولتي از شيعيان، شكل واقعي‌تري به خود گرفت. غربي‌ها انقلاب اسلامي را انقلابي شيعي مي‌دانند و از ايدئولوژي شيعه كه به نظر آنها يك ايدئولوژي انقلابي است مي‌ترسند. [6]

فرانسواز توال، مشاور كميسيون سياست خارجي و دفاعي سناي فرانسه، مي‌نويسد: «از ميان يك مليارد مسلمان حدود 10 الي 12 درصد شيعه هستند، يعني حدود 140 ميليون نفر. درگيري‌هاي اخير همچون اتقلاب اسلامي در ايران و جنگ داخلي در لبنان مسئله شيعه را به عنوان يك عامل ژئوپليتيك مطرح كرده است». از نظر غربي‌ها سكونت بيشتر شيعيان در مناطق حساس ژئوپليتيكي و پتانسيل ايدئولوژيكي شيعه، مي‌تواند منافع غرب را در منطقه به خطر اندازد. به همين دليل غربي‌ها همواره از پيامد‌هاي منطقه‌اي انقلاب اسلامي بيم داشته و تمهيدات زيادي را براي كنترل ايران، كشوري كه از نظر آنان در قلب ژئوپليتيك شيعه قرار دارد، انديشيده‌اند.

ولي‌الله نصر، اگرچه اعتقاد دارد كه شيعيان گروه‌هاي پراكنده‌اي هستند و از نقطه خاصي مديريت نمي‌شوند، اما در مورد قدرت نفوذ ايران مي‌نويسد: « شك نيست كه كنترل و مديريت ايران مهم‌ترين چالش سياست خارجي آمريكاست. موضوعي كه فراتر از مسئله اتمي يا تهديد اسرائيل مي‌باشد.»[7] عده‌اي از صاحب‌نظران غربي معتقدند حساسيت آموزه‌‌هاي ايدئولوژيك شيعه زماني بيشتر خواهد شد كه موقعيت ژئوپليتيكي شيعه در نظر گرفته شود، چون بسياري از شيعيان در مناطق نفت خيز مستقرند؛ مناطقي كه به لحاظ ژئوپليتيك و استراتژيكي بسيار حساس‌ بوده و اين امر منافع غرب را به خطر مي‌اندازد. در اين راستا «فرانسواز توال» به اين نكته اشاره مي‌كند كه تشيع به ويژه نوع ايراني آن ادعاي سخنگويي محرومان جهان سوم را دارد. تشيع، كاپيتاليسم وكمونيسم را يكسان رد مي‌كند. به نظر وي تشيع با طرح و نقشه اعتقادي خود مي‌تواند به صورت اهرم نيرومندي در جهت برهم زدن ثبات منطقه و جهان ظاهر شود. تشيع هرچند از نظر جغرافيايي در يك منطقه پراكنده و محدود قرار گرفته است، اما مبارزه‌اي را دنبال مي‌كند كه ادعاي جهاني دارد. صلح در جهان به طور اساسي به اداره اين نيروي جديد بين‌المللي بستگي دارد.[8]

توجه جنبش‌هاي آزادي بخش، شخصيت‌ها و كشور‌هاي اسلامي به نقش اسلام در صحنه سياست بين‌الملل باعث شد كه ژئوپليتيك كشور‌هايي كه از جمعيتي با اكثريت مسلمان برخوردار بودند، در نگرشي مجدد ارزيابي شود. اين امر از آنجا اهميتي خاص مي‌يافت كه پيوستگي جغرافيايي و جايگاه خاص اين خطه از جهان به لحاظ دسترسي به عظيم‌ترين منابع نفتي خودنمايي مي‌كرد و پديده‌اي به نام جهان اسلام را مطرح مي‌ساخت. به اين ترتيب طرح ديدگاه‌هاي جديد ژئوپليتيكي و پيوند بين اين ديدگاه‌ها با گرايش‌‌هاي فرهنگي، نقش جغرافيايي و ژئوپليتيكي مركز جهان اسلام در دنيا و قدرت و پايداري انقلاب اسلامي ايران، اين انديشه و نظر را به وجود آورد كه بايد به ايدئولوژي‌‌هاي مذهبي و ديگر معيارهاي فرهنگي در حكم معيارهاي مهم در پيدايش ويژگي‌‌هاي ژئوپليتيكي توجه كرد و به توانايي‌‌هاي اين معيارها در بالفعل كردن آنها نظر داشت. وقوع انقلاب اسلامي ثابت كرد كه اين توانايي‌ها بيش از هر چيز از خصوصيت ذاتي تفكر شيعه ناشي مي‌شود.

ژئوپليتيك شيعه به مفهوم امتداد جغرافيايي سياسي شيعيان در كشور‌هاي مختلف خاورميانه با مركزيت ايران است. اهميت ايران تا آنجا است كه گراهام فولر، ايران را «قبله عالم»، و پروفسور روح الله زماني، آن را «دو راهي حساس» مي‌نامد. مارتين كرامر، محقق اسلام ستيز آمريكايي، در كتاب «تشيع مقاومت و انقلاب» مي‌نويسد: «در دوران معاصر، تشيع برخي از قوي‌ترين مفاهيم طغيان انقلابي را پديد آورده است. جنبش‌‌هاي شيعي، امروزه استراتژي‌‌هاي سياسي فوق‌العاده اصيلي ابداع كرده‌اند كه غالباً موجب شگفتي و حيرت دنياي اسلام و غرب شده است. اين شيوه‌ها در ايران از عظيم‌ترين موفقيت‌ها برخوردار بوده و الهام بخش ساير شيعيان در دنياي عرب و جنوب آسيا نيز شده‌ است. كمربندي از تشيع حيات اقتصادي، استراتژيكي و تاريخي اسلام را در برگرفته و بخش‌‌هايي از لبنان، سوريه، عراق، افغانستان، عربستان، كويت، بحرين، ايران، پاكستان و هندوستان را شامل مي‌شود. اين كمربند در كشور‌هاي مختلف به اكثريت و اقليت شيعه تقسيم مي‌شود و خود دنيايي است كه تأثيرات گوناگون در آن به سرعت انتقال مي‌يابد.»[9]
به نظر مي‌رسد يكي از علل حساسيت غرب به ژئوپليتيك شيعه به آموزه‌‌هاي ايدئولوژيكي – فرهنگي اسلام بر مي‌گردد. فوازي جرجيس، در كتاب آمريكا و اسلام سياسي، مي‌نويسد: «گرچه تهديد نظامي ‌نسبت به غرب از سوي جهان اسلام از پايان قرن هفدهم متوقف شده بود، چالش مذهبي و فكري اسلام همچنان بر تصور بسياري از مردم غرب سايه افكنده است. بيشتر آمريكايي‌ها از فرهنگ اسلام تلقي خصمانه دارند و آنرا تهديدي نسبت به منافع و ارزش‌هاي فرهنگي‌شان مي‌دانند.»[10] اسپوزيتو مي‌نويسد: «ايران نخستين انقلاب سياسي موفق را به جهان عرضه كرد، انقلابي كه به نام اسلام و با شعار الله اكبر، بر مبناي ايدئولوژي و نمادگرايي شيعه و رهبري روحانيت و غير روحانيت اسلام گرا استوار بود و مسلمانان سراسر جهان از ثمره آن كه همانا اوج گرفتن مفهوم هويت اسلام، بازگشت غرور و اقتدار مسلمانان در جهاني كه سيطره ابر قدرت‌هاست، محظوظ شدند.»[11]
غرب به اين نكته نيز توجه دارد كه شيعيان عرب، كه توسط دولت‌هاي سني در فقر و محروميت نگه داشته شده و به وضعيت خود معترض‌اند، هرگونه تغيير در شرايط سياسي كشور‌هاي اين حوزه، زمينه حاكميت كامل يا نسبي آنها را فراهم خواهد كرد. از طرفي جمعيت شيعه جهان عرب به لحاظ استراتژيكي در قلب بزرگ‌ترين منطقه نفت خيز خاورميانه و در عرض شاهراه‌‌هاي نفتي خليج فارس قرار دارند. فولر، در كتاب «شيعيان عرب، مسلمانان فراموش شده»، مي‌نويسد: «از بعد نظري شيعيان عرب به كمك ايران مي‌توانند بيشتر منافع نفتي خليج فارس را تحت كنترل كامل خود درآورند».

بخش چهارم : رويكرد سياسي آمريكا به تسنن و تشيع

طي چند سال اخير، سياست‌هاي ايالات متحده آمريكا در منطقه خاورميانه در دو زمينه: نحوه تعامل با جريان شيعه و چگونگي روابط با اهل تسنن، با فراز و نشيب‌هايي همراه بوده است. بايد توجه كرد كه در حوزه سياست، آمريكا با هر واحد سياسي به طور مستقل برخورد و برنامه‌ريزي مي‌كند؛ آن چنان كه با شيعيان پاكستان و يا شيعيان لبنان به يك نحو تعامل ندارد. نظريه‌پردازان آمريكايي معتقدند: «به دليل پيوند عميق شيعه با ايران، راهبرد آمريكا در قبال شيعه بايد در پرتو استراتژي آمريكا در قبال ايران باشد. نبايد گذاشته شود نقشي را كه شوروي براي حركت‌هاي سياسي سوسياليستي در زمان جنگ سرد در جهان داشت توسط ايران براي جريانات شيعي تكرار شود. بايد شيعيان خود را در چارچوب كشور خود ببينند».
از سويي ديگر آمريكا با طرح اين نكته كه در بين حمله‌كنندگان به برج‌هاي مركز تجارت جهاني هيچ يك شيعه نبودند، باعث شده است كه جريانات تعامل‌گراي اهل سنت و كشور‌هاي عربي كه در فكر رقابت با شيعه هستند، وادار به امتياز دهي بيشتري شوند. آنها مي‌گويند: «افكار اهل سنت جهان عرب نسبت به آمريكا به مراتب تندتر از شيعيان عليه آمريكاست. ايران بايد مهار شود اما نيازي به مهار شيعه نيست. قدرت‌گيري شيعه، رهبران عرب را وادار مي‌كند تا زودتر روند دموكراسي را طي كنند و نگراني اصلي، امكان به هم خوردن معادله قدرت در جهان عرب است».
پس از حوادث 11 سپتامبر، نظريه‌پردازان و استراتژيست‌هاي آمريكايي تفاوت‌هاي نگرشي و رفتاري شيعيان و اهل تسنن را با دقت بيشتري مورد بررسي قرار دادند. نتايج اين بررسي‌ها در زمان حمله آمريكا به عراق با توجه به ساخت مذهبي و سياسي اين كشور، مبناي سياست‌هاي آمريكا در عراق قرار گرفت. در سال 2003، نظريه محوري در اين زمينه متعلق به گراهام فولر، مدير كل برنامه‌ريزي سيا در آن زمان بود. نظريه فولر در پاسخ به اين پرسش كه آمريكا چگونه مي‌تواند در خاورميانه امنيت داشته باشد و قدرت‌سازي براي آمريكا در چه فضايي شكل خواهد گرفت؟ تأكيد اصلي خود را بر شيعيان قرار مي‌داد. توصيه فولر اين بود كه تحرك شيعيان بهترين مطلوبيت را براي فضاي ژئوپليتيك و استراتژيك آمريكا ايجاد خواهد كرد. به اعتقاد او: در ذات شيعه تساهل و پلوراليسم وجود دارد. از طرف ديگر مبناي افراطي‌گري شيعه بيشتر شعاري است و اگر شكل بندي آن تغيير يابد اين افراط ديگر متوجه آمريكا نيست. از نظر فولر، نوحه خوان‌ها نمود ظاهري و شكل‌دهنده برداشت‌هاي مذهبي شيعه در ايران، كه بسيار شعاري و رويكردش مقابله با اهل تسنن است، مي‌باشند. نتيجه ديگر بررسي‌هاي فولر اين بود كه شيعيان در كشور‌هاي عربي، گرايش بسيار كمي به ايران ازخود نشان مي‌دهند و بيشتر خود را عرب مي‌دانند. صاحب‌نظران آمريكايي معتقدند كه بحث شيعه در ايران با تئوري سياسي ساير گروه‌ها از جمله در عراق تفاوت دارد. به همين دليل اولين تحول، با روي كار آمدن شيعه در عراق، تشكيل يك رقيب تئوريك و ارائه يك مشي جديد سياسي توسط جريان شيعه در عراق است كه با جريان سياسي شيعه ولايت فقيه به لحاظ محتوايي تفاوت دارد و مرجعيت شيعه در عراق از اين جريان دفاع مي‌كند. (البته دسته ديگري از نظريه‌پردازان معتقد بودند كه جريان شيعي از هند، پاكستان و افغانستان و ايران، تا عراق و لبنان و ساير كشور‌هاي عربي يك جريان واحد را تشكيل مي‌دهد كه در نهايت مي‌توانند با هم به تفاهم برسند.)

بر مبناي چنين رويكردي رهبران آمريكا به اين نتيجه رسيدند كه بايد شيعيان را در تمامي كشور‌هاي خاورميانه به دليل اين شاخص‌ها حمايت كرد. فرض بر اين بود كه اگر شيعيان در بحرين، عربستان، عراق و... فعال شوند، حتي مي‌تواند به كنترل افراط‌گرايي ايران نيز منتهي شود. به اعتقاد بسياري از نظريه‌پردازان آمريكا حمايت از القاعده جزو ذات كشور‌هاي عربي قرار دارد و تنها با تقويت شيعيان كه در اقليت هستند مي‌توان جلوي حمايت كشور‌هاي عربي و عرب‌هاي سني را از القاعده گرفت. لذا در آن مرحله، سياست آمريكا بر گسترش فضاي تحرك شيعيان در عربستان و عراق، گسترش دموكراسي و كاهش اقتدارگرايي قرار گرفته بود. از نظر آنها: «افراطيون سني در جهان عرب به دنبال در اختيار گرفتن قدرت و حكومت هستند، كه تهديد مستقيمي براي آمريكاست؛ اما شيعيان در جهان عرب خواهان برخورداري از حقوق خود در ساختار موجود مي‌باشند».

نگروپونته، مدير جامعه اطلاعاتي آمريكا، در ارزيابي خود از تهديدات، چالش‌ها و فرصت‌هاي آمريكا، كه در 28 فوريه 2006، ارائه كرد، تهديدات جهادي را مورد توجه قرار داده و القاعده را در رأس اين نگراني مطرح نمود كه در سه بخش: الف) امكان سازمان دهي مجدد تشكيلات
ب) افراطيون سني تحت پوشش القاعده و ج) شبكه‌‌هاي خود جوش روحيه گرفته از القاعده، موجب اين نگراني‌ها است. وي به شبكه‌‌هاي اسلامي افراطي در آسياي جنوب شرقي، آسياي مركزي، ليبي و كشمير اشاره كرد اما نامي از گروه‌هاي شيعه به ميان نياورد.
در همين گزارش ايران را دشمن آمريكا، دوستان آمريكا، ارزش‌هاي آمريكا و فعال‌ترين حامي دولتي تروريسم ناميد. وزارت خارجه آمريكا هرساله ليست سازمان‌هاي تروريستي را منتشر مي‌كند. در گزارش سال 2006، نام 42 گروه مطرح شده است كه از ميان آنها 27 گروه اسلامي و تنها حزب الله لبنان در بين آنان شيعي محسوب مي‌شود.

دو تحول بود كه رويكرد آمريكا را در اين خصوص تعديل و به راه ديگري كشاند. اول، مقاومت موجود در عراق و گسترش خسارات وارد شده به ارتش آمريكا در آستانه رقابت‌هاي حزبي براي كرسي رياست جمهوري است؛ كه جمهوري‌خواهان را وادار به عدول از طرح خاورميانه بزرگ و مذاكره با دولت‌هاي سنتي عرب در جهت حفظ اقتدار آنان در قبال كاهش حمايت از نيرو‌هاي جهادي درون عراق، و به موازات آن امتيازدهي به اهل تسنن عراق براي جلب نظر آنها و به ضرر امتيازات شيعيان، براي كاهش حمايت آنان از نيرو‌هاي جهادي و القائده بود. دوم، مقاومت غير قابل تصور حزب‌الله لبنان در مقابل ارتش اسرائيل و تاثيرات رواني آن بر ساير مراكز شيعه نشين بود. در اين مسير آمريكا تعريف جديدي براي رفتار سياسي خود برگزيد كه در سخنراني 27 ژانويه 2007، بوش به آن اشاره كرد: «همان گونه كه با تسنن ستيزه‌جو مقابله مي‌كنيم، با شيعه ستيزه‌جو نيز در نبرديم.» از اين پس از نظر آمريكا، دو نيروي ميانه‌رو و راديكال در منطقه وجود دارند كه آمريكا با كمك ميانه‌رو‌ها در صدد مقابله با ستيزه‌جويان خواهد بود.

بخش پنجم : نظرات آمريكا در مورد حزب الله لبنان

بوش در سخنراني 31 آگوست 2006، براي اولين بار اتهام حادثه «خبر» در عربستان را به حزب‌الله منتسب كرد و گفت: «حزب‌الله تروريست در قتل عام نيرو‌هاي آمريكايي در لبنان و خبر در عربستان دست داشته است.»

آمريكا حساب حزب‌الله را از ساير شيعيان در جهان جدا مي‌داند. حزب‌الله را يك تشكل توانمند سياسي، نظامي، عقيدتي و اطلاعاتي مي‌داند كه به صورت كامل در كنترل ايران مي‌باشد و دولت آمريكا اصول زير را در استراتژي خود درقبال آن دنبال مي‌نمايد:

- جلوگيري از حضور حزب‌الله مسلح و قدرتمند در كنار مرز اسرائيل؛
- جلوگيري از پيوند حزب‌الله و گروه‌هاي فلسطيني؛
- متزلزل كردن پايگاه حزب‌الله در ميان مردم، جريانات سياسي و دولت لبنان؛
- نابودي بنيه نظامي و اطلاعاتي و نهايتاً خلع سلاح حزب‌الله؛
- ايجاد شكاف بين امل و حزب‌الله؛

بخش ششم : راهبرد ايران در قبال سياست‌هاي آمريكا در مورد شيعه

آنچه شيعه و نهايتاً اسلام را از ساير جريانات جدا مي‌كند داشتن منطق در مقابله و مقاومت از يك طرف و قدرت انعطاف و تعامل از طرف ديگر است. بنابراين، مهم‌ترين چالش غرب در دوران معاصر مي‌باشد. از طرف ديگر بايد مدنظر داشت كه حد همكاري ايدئولوژي اسلام و حاملين اين ايدئولوژي با آمريكا، به هيچ وجه به سطوح استراتژيك نخواهد رسيد و درگيري فرقه‌اي در اسلام مهم‌ترين ابزار مديريت غرب و آمريكا در مواجهه با حركت جهاني اسلام و يا توسعه نفوذ شيعه مي‌باشد. از اين‌رو براي مواجهه با آن بايد سياست‌هاي چند لايه مد‌نظر قرار گرفته و موارد زير پيشنهاد مي‌شود:

1- گسترش ارتباط رسمي ايران با كشور‌هاي عرب در جهت رفع نگراني اين دولت‌ها از اقليت شيعه خود، خصوصاً عربستان و بحرين.

2- مديريت جنگ فرقه‌اي شيعه و سني در جهان اسلام، به خصوص در عراق مطلوب نظر آمريكاست. با اين ترفند بايد با تمام قوا و همه اهرم‌ها مقابله و آن را افشا نمود.

3- تنش بين آمريكا و شيعيان عراق در درازمدت به نفع شيعه نخواهد بود، هرچند به صورت تاكتيكي بتوان از آن بهره برداري كرد. در عين حالي كه آمريكا نبايد شيعه را جزو ابزار سياسي خود در عراق بداند، اما شيعيان بايد به آمريكا تفهيم كنند كه با آنها داراي منافع مشتركي در عراق مي‌باشند و اگر منافع شيعه به خطر بيافتد منافع آمريكا نيز بي نصيب نخواهد بود.

4- اگرچه بسياري در آمريكا معتقدند كه آمريكا نبايد سياست واحدي براي برخورد با يك ايدئولوژي داشته باشد و بايد براي كشورها و گروه‌هاي مختلف، سياست‌هاي جداگانه‌اي اعمال كند، اما نبايد كاري كرد كه آمريكا براي عدم كار با شيعه به نتيجه قطعي برسد.

5- همكاري شيعه با آمريكا نبايد آنقدر واضح و ملموس باشد كه اهل تسنن بتوانند از آن به عنوان خيانت شيعه ياد كنند.

پانوشت‌ها

[1]- Thatcher, " Speech to the "Global Panel " , The Hague 15 may 1992 "

[2]- Roger Z. Georg: “ Meeting 21st Century Transnational Challenges , Building a global Intelligence Paradigm ( 2007/09/10)

[3]- T. Garden, European Security in the 21th Century (2000,May)

[4]- Peter C Glover : Politics of Faith , British Author

[5]- Zeyno Baran , Countering Ideological support for Terrorism in Europe

6 -فرانسواز توال، مشاور كميسيون سياست خارجي و دفاعي سناي فرانسه: ژئو پليتيك شيعه ،1379، ترجمه عليرضا قاسم آقا، ص56.

[7]- U.S Policy toward Radical Islam , Vali Nasr: PHD ,Tufts University

8- فرانسواز توال، ژئوپليتيك شيعه، 1379، ترجمه عليرضا قاسم‌آقا، ص 135.
9- شيعه شناسي سال چهارم شماره 13 بهار 1385.

10- جرجيس 1382،ص 25.

11- جان ال اسپوزيتو : انقلاب ايران و بازتاب جهاني آن، 1382 ترجمه محسن مدير شانه چي ص 49.

نويسنده: سيد محمد حسين ملائك
...................................................................................................................................................
منبع: مركز مطالعات استراتژيك
انتهاي پيام/

شنبه|ا|10|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 226]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن