واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: شهريار و حيدربابا

شايد در تمام شعر فارسي معاصر، هيچ شاعري به اندازة استاد شهريار از چنين شهرتي برخوردار نشد. سالهاي كودكي او در روستاي خشكناب ميگذرد و خاطرات تلخ و شيرين فراواني كه دربيت بيت منظومههاي حيدربابا و هذيان دل رخ مينمايد؛ حاصل و يادگار سالهاي پرشور و نشاط كودكي است كه از عوامل اصلي غناي ذهن شاعر بوده است.
لطف، رواني، سادگي و صميميت آن، شيريني و نزديك بودنش به زندگي حقيقي دركنار علاقه به شهريار باعث شهرت حيدر بابا شد. شاعر ما ذولسانين بود كه همين امر دليل وسعت قلمرو آوازة شهريار و شهرت اوست.
حيدربابا نام كوهي است در زادگاه شاعر، امّا براي شهريار زندگي بود با تمام جوشش و تازگي و تصاويركهن و آداب و رسوم. حيدربابا چنان با شعرش يكي و يگانه شده است كه هر خوانندهاي بي اراده به وجد ميآيد و با شعر او يگانه ميشود.
هنر بزرگ شهريار در شعر حيدر بابا، بازگشت موفقيّت آميزشاعر به ضربالمثلها، آداب و رسوم، قصهها و امكانات موجود در زندگي روزمرة مردم معمولي است و ذهن و زبان، چه زيبا به كمك هم ميشتابند تا حيدربابا را بيافرينند.
ذهن و زباني كه بعد از گذشت ساليان دراز، مثل گنجينهاي بكر، درگوشهاي از وجود شهريار دفن شده و بعد از سالهاي طولاني، تازه و زلال، آدمها و خاطره هايشان در مقابل چشمان شاعر رژه ميروند و شكل جديدي ميگيرند كه هم اصل و هم سايه يكي باشند.
يكي ديگر از دلايل شهرت حيدربابا، توجه و اقبال مشتاقانة دوستان بزبان آذري كنوني است.
برخورداري حيدربابا از حدّ بسيار بالاي احساسانگيزي، از دل برآمدگي و بهرهمندي از دلكشترين تعبيرات، اصطلاحات و تخيلّات خاطره انگيز و ذكر جزء به جزء آن، به دليل صفاي كودكي شاعر در دامن طبيعت است كه حس مشابه آن را در هر خوانندهاي به وجود ميآورد.
اين منظومة 125 بندي، از احساسي قوي و تأثيري عجيب و خيالبافي شيريني برخوردار است. اين منظومه شايد در بند اوزان عروضي نباشد، امّا به زبان دل مردم مسلح است كه از هزاران وزن و قافية عروضي نيز بالاتر است.
مجموعة حيدربابا، شامل دو قطعه شعر مفصّل است كه در واقع قطعة دوم، تجديد مطلعي است از قطعة اوّل، هرچند هر دو قطعه يكي هستند و تجديد خاطرات دوران كودكي و تصويري از زندگي ساده در دامنة كوه حيدربابا. قطعة اوّل، سلام و پيامي است از دورو خاطراتي آميخته با حكايت شب هجران. قطعة دوم نيز كلام و درد دلي است از نزديك و حاصل گفت و گو و پرس وجويي كه ميان حيدربابا و فرزند شاعرش ميرود؛ به طوري كه شهريار در بند هفتاد و دوم قسمت نخستين، از كوه محبوب خواسته بود كه طنين صداي او را در آسمان آفاق جهان منعكس كند و حيدربابا نيز چه خوب اين خواسته را اجابت ميكند و او را زبانزد خاص و عام ميسازد:
من سنون تك داغا سالديم نفسي
سنده قيتر، گويلره سال بو سسي
ترجمه:
من به كوهي همچو تو انداختم فرياد را،
بازگردان و طنين اندازكن اين داد را.
ارزشهاي موضوعي و مضموني و معنوي اين دو قطعه:
1- مجسّم ساختن زندگي دلانگيز و با صفاي روستايي و تثبيت بسياري از مفاهيم (فولكولري)
2- اثبات و ارائه اين حقيقت كه ناچيزترين مسائل و اشياء نيز به چشم عبرت، منبع الهام و ابداع است. فقط بايد چشمجان و جهان بين داشت.
3- جهان افسانهاي بيش نيست، پس چنان زندگي كنيم كه چون افسانه شديم، افسانة نيك باشيم نه شر و بد. قويترين احساسي كه به خواننده در خواندن اين شعر دست ميدهد گذر عمر است.
4- نغمة حيدربابا مانند نواي ني نالان مولوي، چيزي جز حكايت آشناييها و شكايت از جداييها نيست، امّا حاصل و نتيجهاش موجب اعتلاي نظر و عمق ديد و صفاي خاطر ميشود.
5- اين قطعه در واقع تفسير توصية عميق «آلفرد دو ويْنيي» است كه گفته است: بپرستيد آنچه را كه هرگز دو بار نخواهيد ديد».
براي اين جمله، تفسيري روشن تر از همين دو قطعه نخواهيم داشت.
طبع شهريار، نعمتي است الهي. استعدادي بينظير و چشمهاي هميشه جوشان. سبك شخصي او نيز
از لحاظ ادبي و زباني، سبكي تازه در ادبيات آذربايجان است.
منابع:
1ـ ديوان شهريار (1371) چاپ يازدهم، تهران: انتشارات زرين
2- سيمرغ و قاف (1375)، محمد تقي ناصرالفقرا، تبريز نشر آيين
چهارشنبه|ا|14|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 359]