محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831358081
نگاهى به هشتاد و يكمين جايزه اسكارنمايشى محلى و در خدمت ايدئولوژى آمريكايي
واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: نگاهى به هشتاد و يكمين جايزه اسكارنمايشى محلى و در خدمت ايدئولوژى آمريكايي
سعيد مستغاثي
هشتادويكمين جايزه اسكار هم چند روز پيش برگزار شد و برندگان آن، در حالي كه از قبل قابل حدس بودند، معرفي شدند. جايزه اسكار مثل بيشتر جشنواره هاي سينمايي غربي، با اهداف سياسي خاصي برگزار مي شود. آنچه از نظر مي گذرد تحليلي بر هشتاد و يكمين جايزه اسكار، با بررسي اهداف و جريانات حاكم بر آن است كه به طور تلخيص شده از وب نوشت نگارنده آمده است.
مراسم ايدئولوژيك
مي توان مراسم اعطاي جوايز اسكار را جهاني ترين شكل يك نمايش محلي دانست كه با پروپاگانداي قدرتمندترين رسانه هاي بين المللي به هواخواهان و علاقمندان سينما در سراسر كره زمين، يك فستيوال فراقاره اي نمايان شده است. در حالي كه حدود 96 درصد كل جوايز آن، تنها به آثاري اختصاص دارد كه محصول آمريكا و انگليسي زبان بوده و در زمان و مدت خاصي در سينماهاي لس آنجلس به نمايش درآمده اند و فقط 4 درصد بقيه به فيلم هاي ديگر كشورها تعلق دارد كه حتما بايستي در همان زمان و مدت خاص در يك يا چند سالن سينماي لس آنجلس، اكران عمومي يافته باشند، يعني فيلم هايي كه در ديگر شهرهاي آمريكا به جز لس آنجلس بر پرده رفته اند حتي اگر توليد آمريكا هم باشند، اعتباري براي راي دهندگان آكادمي اسكار ندارند.
به اين تر تيب خيل عظيم آثار سينمايي كه در ديگر كشورها توليد شده اند ولي در لس آنجلس اكران عمومي نداشته اند، جايي در اين مراسم ندارند. ايضا فيلم هاي آمريكايي كه به سالن هاي سينمايي اين شهر مهم كاليفرنيا نرسيده اند. از طرف ديگر عليرغم نمايش هر تعداد فيلم از هر كشور كه در لس آنجلس به اكران عمومي درآمده باشند، فقط و فقط يك فيلم آن هم بنا به معرفي يك سازمان يا موسسه رسمي سينمايي در آن كشور مي تواند مورد قضاوت اعضاي آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريكا قرار گيرد. به همين دليل بوده كه همواره در طول تاريخ سينما، بسياري از شاهكارهاي اين هنر در مراسم اسكار مطرح نشده اند.
از طرف ديگر حجم و شدت تبليغات كمپاني هاي بزرگ و رسانه هاي عظيم (كه در تيول همين كمپاني هاست) مهمترين و اساسي ترين عنصر مدنظر قرار گرفتن و قضاوت روي فيلم ها از سوي اعضاي آكادمي به نظر مي آيد. امتيازي كه طبعا نصيب محصولات همان كمپاني ها مي شود و از همين رو آثار سينماي مستقل همواره كمترين سهم را در نظرگاه اعضاي آكادمي دارند. بمباران عظيم تبليغاتي اين اعضاء توسط رسانه هاي مختلف متعلق به كمپاني هاي اصلي، نقش اصلي را در قضاوت آنها ايفا مي كند. چنانچه همين امسال نيز برخلاف تبليغات انجام شده فيلم «ماجراي عجيب بنجامين باتن» (ديويد فينچر) كه در همكاري كمپاني هاي برادران وارنر و پارامونت ساخته شده ضمن اينكه استوديوي كندي - مارشال (تهيه كنندگان اغلب فيلم هاي استيون اسپيلبرگ) نيز در توليد آن مشاركت داشته است، «ميليونر زاغه نشين» (دني بويل) را فاكس سرچ لايت و برادران وارنر توزيع و پخش كرده اند، «كشتي گير» (دارن آرنوفسكي) توسط فاكس قرن بيستم بر پرده سينماها رفته و «جاده رولوشنري» (سام مندس) را دريم وركس تهيه نموده است.
اما در اين ميان و در ليست نامزدهاي اصلي جايزه اسكار 2009 شايد براي اولين بار فيلم هايي را مشاهده مي كنيم كه ظاهرا توسط استوديوهاي كمتر شناخته شده و مستقل توليد شده اند. اما با اندكي تامل در مي يابيم، كمپاني هاي فوق در زمره استوديوهايي هستند كه در آغاز هزاره جديد و خصوصا در سال هاي اخير سازماندهي شده اند تا توليد فيلم هايي باموضوعات ايدئولوژيك و در جهت باورها و عقايد اوانجليست هاي حاكم بر آمريكا (كه اعتقادات شديد آخرالزماني داشته و به نبرد آرماگدون حول محور اسرائيل و عليه بشريت باور دارند) را برعهده گيرند. از جمله كمپاني هاي فوق مي توان به موسسه «پرده اول»، كمپاني «والدن ميديا» (توليدكننده مجموعه نارنيا)، «فوكوس فيچر»، «نونت بابلز برگ»، «كمپاني واينشتاين»، «ايمجين اينترتينمنت» و... اشاره نمود.
نگاهي به ادامه ليست نامزدهاي اسكار 81 نشان مي دهد، فيلم هاي متعددي از اين ليست متعلق به كمپاني ها و استوديوهاي ياد شده هستند. «كتاب خوان» (استفن دالدري) توسط «نونت بابلز برگ» و كمپاني واينشتاين ساخته شده و «ميلك» (گاس ون سنت) در «فوكوس فيچر» تهيه گرديده است، «فراست / نيكسون» (ران هاوارد) در استوديوي (ايمجين اينترتينمنت» جلوي دوربين رفته و «شك» (جان پاتريك شانلي) توليد «اسكات رودين پروداكشن» است. اين تغيير عمده در فهرست نامزدهاي اسكار امسال بي درنگ تماشاگر كنجكاو را متوجه موضوع اغلب آثار فوق مي نمايد تا بلكه پاسخ سوالاتش را در كنار گذاردن برخي كمپاني هاي بزرگ هاليوود در مقابل اين استوديوهاي به ظاهر گمنام بيابد.
فيلم هاي آخرالزماني و خنثي
تابستان سال 2008 پرده سينماهاي جهان به طرز حيرت آوري با خيل آثار موسوم به آخرالزماني مواجه شدند كه هر يك در زير پوشش سرگرمي به نوعي موضوع آخرالزمان را در كادر دوربين خود قرار داده بود. در اين وادي انواع و اقسام فيلمسازان ريز و درشت، معروف و گمنام، مولف و غير مولف وارد ميدان شده بودند، از استيون اسپيلبرگ و كريستوفر نولان و اندرو آدامسن گرفته تا پيتر برگ و متيوكاسوويتس و فيلمسازان خارجي مقيم هاليوود همچون «گيلرمودل تورو» كه بخش ديگري از «هل بوي» را جلوي دوربين برد و حتي تازه هاليوود ديده هايي مثل تيمور بكمامبتوف قزاق كه «تحت تعقيب» را در مورد عملكرد سازمانهاي تروريستي ماسوني براي نيل به حاكميت آخرالزماني ساخته بود.
اگرچه در رشته هاي اصلي اسكار 2009، برخي آثار نمايش داده شده در تابستان، تنها نامزد دريافت جايزه در شاخه هاي فني شده اند اما از آنجا كه روند توليد فيلم هاي ايدئولوژيك در پاييز و حتي زمستان 2008 با سبك و سياق ديگري ادامه يافت، در ميان كانديداهاي جايزه اسكار نيز اغلب به همين نوع توليدات و يا به طور محدود و معدود به فيلم هايي برمي خوريم كه خنثي بوده و از هيچگونه خاصيتي برخوردار نيستند. به نظر مي آيد اين خنثي گرايي در جهت همان گريز از موضوعات ملتهب امروز جامعه آمريكا نظير حضور اشغالگرانه در خاورميانه، حمايت بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي و بحران اقتصادي اخير بوده است. گريزي كه اگرچه مي تواند توجيه يك سينماي به اصطلاح غيرسياسي باشد اما در كمال شگفتي موجب گرايش حساب شده و قوي به يك نوع سينماي ايدئولوژيك و بنيادگراي مسيحي - صهيونيستي (اوانجليستي) گشته است.
مصاديق اين ادعا
براي اثبات اين مدعا بايستي به سراغ مصاديق رفت. به جز فيلم «ميليونر زاغه نشين» كه تداعي يك نوع گرايش خيالبافانه به ثروت از نوع گنج قارون و علي بي غم بود و به شكلي كليشه اي (كه امروزه سبك و سياق اكثر انتخاب هاو برگزيده ها و جوايز است و در همين مقاله به كم و كيف آن خواهم پرداخت) مورد اقبال اغلب انجمن ها و اتحاديه ها و كانون هاي سينمايي غرب واقع گرديده است. فيلم «ماجراي عجيب بنجامين باتن» به يك نوع تقدير گرايي اوانجليكي مي پردازد (خاطرمان هست كه در اوايل فيلم، كسي كه بنجامين خردسال پيرگونه را به راه مي اندازد و موجبات تكامل و پيشرفت هاي بعدي اش مي شود، يك كشيش اوانجليست و در يك مراسم آييني است)، «كتاب خوان» اشاره اي شعاري و سطحي و تكراري به ماجراي هولوكاست دارد، «شك» هجمه اي ديگر بر كاتوليسم و كليساي كاتوليك در توجيه و تجليل از پروتستانتيزم و اوانجليسم به نظر مي آيد، «فراست،نيكسون» گامي ديگر در خرد كردن ريچارد نيكسون است (مثل فيلم هاي «همه مردان رئيس جمهور» و «نيكسون» و «ترور ريچارد نيكسون» و...) ، رئيس جمهوري كه در اواخر دوران رياستش بر كاخ سفيد برخلاف مقاصد صهيونيست هاي حاكم، قصد بيرون كشيدن ارتش آمريكا از ويتنام را داشت. فيلم محصول همكاري ران هاوارد (سازنده آثار صهيونيستي «رمز داوينچي» و «فرشتگان و شياطين») و صهيونيست ديگري به نام «پيتر مورگان» است.
«ميلك» فيلم تهوع آوري است كه علناً به تبليغ همجنس گرايي و تجليل از يكي از بانيانش در دهه 70 به نام هاروي ميلك مي پردازد و اين گرايش انحرافي و ضداخلاقي و غيرانساني را در حد و اندازه تحركات آزاديخواهانه و استقلال طلبانه به شمارمي آورد. هاروي ميلك خود يك يهودي بود كه به شدت جامعه را به سمت و سوي انحرافات اخلاقي و رفتاري سوق داد و تشويق كرد. يادمان باشد كه همجنس گرايي و ساير انحرافات اخلاقي در يكي از متون معتبر صهيونيست ها به نام «پروتكل هاي زعماي صهيون» به عنوان يكي از راههاي اضمحلال اقوام غيريهود (با تاكيد بر جوانان مسيحي)، مورد توجه قرار گرفته است. جالب اينكه فيلم فوق به لحاظ ساختاري از نظر برخي منتقدين و كارشناسان در حد و اندازه متوسط ارزيابي شده، اما در كمال شگفتي به عنوان يكي از فيلم هاي برتر 2008 كانديداي دريافت چندين جايزه از جمله اسكار بهترين فيلم سال گرديده است!
از طرف ديگر فيلم/انيميشن «والس با بشير» كه يك فيلم اسرائيلي است، كانديداي اسكار بهترين فيلم غيرانگليسي زبان بود. اگر چه در برخي محافل اين فيلم/ انيميشن، ضدصهيونيستي قلمداد شد اما واقعيت آن است كه «والس با بشير» فيلمي در دفاع از اسرائيل و ارتش آن در جريان تجاوز به لبنان (در سالهاي اوليه دهه 80 ميلادي) و قتل عام وحشيانه اردوگاههاي صبرا و شتيلاست كه از سوي سازمان ملل به عنوان يك فاجعه بشري لقب گرفت و سران اسرائيل به خاطر آن كشتار سبوعانه، جنايتكار جنگي قلمداد شدند. در فيلم فوق كه به شكل انيميشن ساخته شده، ارتش اسرائيل، پس از ورود به خاك لبنان مورد هجوم فلسطيني ها قرار مي گيرد ولي مشخص نمي شود كه چرا اين ارتش به سرزمين لبنان تجاوز كرده و چه جنايت هايي را مرتكب مي گردد. در اين فيلم خرابه هاي سوخته بيروت و اجساد قربانيان نمايش داده مي شود ولي روشن نمي گردد كه چه گروهي مرتكب اين فجايع شده است. وقتي هم صحبت از زخمي ها و اجساد در ميان است، همه آنها متعلق به اسرائيلي ها تصوير مي شود، معلوم نيست در اين ميان تكليف كشته هاي لبناني و فلسطيني چيست؟!!
شخصيت اصلي ماجرا كه گويا در جريان كشتار اردوگاه صبرا و شتيلا در نزديكي مكان اردوگاه ها به همراه ديگر سربازان اسرائيلي حضور داشته، در 3 لحظه فيلم تاثر خويش را نشان مي دهد؛ در اوايل فيلم سخن از كابوس هايش راجع به سگ هايي است كه گويا در جريان حمله به بيروت كشته بوده است!!(پس آدم هايي كه به قتل رسانده، كجاي اين ماجرا هستند؟!!!) در اواسط فيلم هم راجع به اسب هايي حرف مي زند كه در جريان جنگ بيروت و در اصطبل هايشان سلاخي شده بودند!! و بالاخره انتهاي فيلم اجساد فلسطيني ها را در صبرا و شتيلا نشان مي دهد (كه البته در اينجا ديگر تاثري از راوي داستان مشاهده نمي شود.) در واقع آنچه بيش از همه كشتارها و خرابي ها در نظر فيلمساز فاجعه آميز به نظر رسيده، كشتن سگ ها و اسب ها و پس از آنها اهالي اردوگاه بوده است. يك قياس مع الفارق كه بيهوده و بدون وجه تسميه در اين فيلم قرار نگرفته بلكه داراي بعد ايدئولوژيكي است كه معناي آن را تنها در همان متن معروف به «پروتكل هاي زعماي صهيون» مي توان يافت. متني كه در آن هر انسان غيريهود را با كلمه «گوييم» به معناي حيوان اطلاق شده و البته در «تلمود»، كتاب فقهي صهيونيست ها، نيز اين مفهوم قابل رويت است. اما در فيلم «والس با بشير»، اين فلسطيني ها هستند كه موجب جنگ و كشتار گشته اند و حتي قتل عام صبرا و شتيلا كه به قول سازنده فيلم براي انتقام خون بشير جميل توسط فالانژيست ها صورت گرفت نيز از سوي فلسطيني ها تحريك و آتشش روشن شده بود. فيلم «والس با بشير» به شدت از نظر ساختاري دچار ضعف و نگاه سطحي و غيرسينمايي است. بخش هاي مفصلي از آن، به صورت مصاحبه و در صحنه هاي استاتيك نمايانده مي شود و كليت كار، اساساً از وجوه دراماتيك فاصله بعيدي دارد. از طرف ديگر فاقد عناصر روايت مستند نيز هست كه همين موجب مي شود تا در ميان يك اثر داستاني يا مستند بلاتكليف نگاه مي دارد.
داوري ناعادلانه
به نظرم اگر سينماگران ما به اين حجم عظيم از داوري غيرتخصصي و ناعادلانه نگاه كنند، اساساً دلخوري ها و اعتراضاتشان نسبت به جشنواره فيلم فجر و جشن خانه سينما و امثال آن برطرف خواهد شد. چرا كه اگر براي امثال جشنواره فيلم فجر 5 يا 7 نفر و نهايتاً در جشن خانه سينما 110 نفر قضاوت درباره برترين هاي سينماي ايران را بر عهده دارند و گاهاً به روال حاكميت سليقه ها، دل برخي فيلمسازان و هنرمندان را مي شكنند، در هاليوود و آكادمي اسكارش، حدود 6000 داور اين مسامحه را انجام مي دهند. آنهم مسامحه اي بسيار دردناك تر و شكننده تر از مراسم اينجايي.
چگونه مي شود كه اين 6000 داور يا كمتر در شاخه بازيگران آكادمي علوم و هنرهاي سينمايي آمريكا كه وظيفه تعيين نامزدهاي بازيگري مراسم اسكار را بر عهده دارند، ايفاي نقش خيره كننده بنسيو دل تورو را در فيلم «چه» (كه جايزه جشنواره فيلم كن امسال را هم گرفت) يا بازي سالي هاوكينز در «بي خيال» (كه خرس نقره اي جشنواره برلين سال گذشته را از آن خود كرد) يا كلينت ايستوود در «گرن تورينو» يا ليام نيسن در «نجات داده شده» يا جولين مور در «كوري» يا ... را نديده باشند؟ چطور اعضاي شاخه موسيقي آكادمي، موسيقي و آواز كلينت ايستوود در «گرن تورينو» يا اثر موسيقيايي سنگين ايگلسياس را در «چه» و يا موسيقي فيلم «هفت پاوند» را نشنيدند؟ راستي تكليف انيميشن هاي ديدني مانند «قصه دسپرو» و «ايگور» و «دون كيشوت» چه مي شود كه همه انتخاب ها در تسخير «وال اي» و «پانداي كونگ فوكار» و «بولت» در آمده است. اما حالا كه سخن از محدوديت و كليشه انتخاب ها به ميان آمد، بي مناسب نيست، به يكي ديگر از مصيبت هاي انتخاب بهترين هاي سينمايي در غرب اشاره كنيم كه خوشبختانه حداقل در مملكت ما وجود ندارد. اگر همين الان نگاهي اجمالي به برگزيدگان خيل انجمن هاي نقد، كانون ها و اتحايه هاي سينمايي يا مراسمي همچون گلدن گلوب و بافتا و سزار و... بيندازيد، به سرعت متوجه خواهيد شد، تعداد فيلم هايي كه در ليست هاي گوناگون نامزد رشته هاي مختلف شده اند از انگشتان دو دست تجاوز نكرده و در مورد رشته هاي اصلي مانند بهترين فيلم و كارگرداني و فيلمنامه و بازيگري، اين تعدد در حد انگشتان يك دست مي ماند.
اين در حالي است كه در سينماي ايران اگر فيلم يا فيلمساز و يا هنرمندي از جشنواره فيلم فجر جايزه نگيرد، در جشن خانه سينما برگزيده مي شود و اگر در خانه سينما مورد لطف واقع نشود، در جشن منتقدان تقدير و تجليل مي شود و اگر چنين هم نشود در ليست هاي مختلف منتقدان و نويسندگان سينمايي و يا جشنواره هاي ديگر انتخاب قرار خواهد گرفت. اما در سينماي غرب چنين تكثرآرايي وجود ندارد. نگاه ديگري به مجموعه برگزيدگان و برترين هاي ليست هاي مختلف بيندازيد. ملاحظه خواهيد كرد كه از ليست بهترين هاي انجمن منتقدان نيويورك گرفته تا منتقدين لس آنجلس و شيكاگو و بوستون و مراسم بافتا و گلدن گلوب و اتحاديه كارگردانان و فيلمنامه نويسان و بازيگران و تهيه كنندگان و... از چند فيلم مشخص «ماجراي عجيب بنجامين باتن»، «ميليونر زاغه نشين»، «كتاب خوان»، «ميلك» ، «فراست/نيكسون»، «شك» و در مرحله پايين تر از «شواليه تاريكي» و «وال اي» و «جاده رولوشنري» فراتر نمي روند! يعني در ميان بيش از 1000 فيلم توليدي سينماي آمريكا و صدها اثر ساخته شده در ديگر كشورها، تنها همين 8-9 فيلم در فهرست هاي مختلف قرار گرفته اند و بس!! آثاري كه 90درصد آنها در آخرين ماه سال اكران شده و واجد يك خصوصيت واحد هستند: از محتوايي ايدئولوژيك برخوردارند. گويي يك بخشنامه يا دستورالعمل و يا بيانيه اي خطاب به همه انجمن هاي و نهادها و مراكز سينمايي غرب صادر شده كه تنها حق دارند، از ميان فيلم هاي ياد شده، برگزيدگان خويش را تعيين نمايند! در غير اين صورت يعني در بين هزار و اندي فيلم توليدي سينماي غرب در سال 2008، آيا واقعاً هيچ فيلم ديگري به جز آنچه گفته شد، وجود نداشته كه در ليست هاي مذكور قرار گيرد؟!
هيچ چيز تغيير نكرده
به هر حال پس از تغيير رئيس جمهور آمريكا گويي خواسته اند در همه موارد تغيير بوجود بياورند! تنها موضوعي كه تغيير نكرده همانا نگاه ايدئولوژيك اوانجليستي به سينما و اسكار و جوايز آن است كه گويا شديدتر هم شده است ، همچنانكه عليرغم تغيير تيم كاخ سفيد آقاي اوباما و با وجود مخالفت ها، همچنان يك كشيش اوانجليسيت به نام ريك وارن، مراسم تحليف وي را به جاي آورد و صهيونيست هاي شناخته شده اي مانند رهم امانوئل و جرج اكسلراد، گردانندگان اصلي كاخ سفيد هستند!
يکشنبه|ا|11|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[مشاهده در: www.kayhannews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 249]
-
گوناگون
پربازدیدترینها