واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: ليبراليسم و انسان ذره گون
نسترن علويان راد
اساساً فردگرايي individualism اصلي ترين شاخص فلسفي ايدئولوژي ليبراليسم است. هسته متافيزيكي و هستي شناختي ليبراليسم، فردگرايي است، فردگرايي ليبرال، هم هستي شناختي و هم اخلاقي است. اين مفهوم فرد را واقعي تر يا
بنيادي تر و مقدم بر جامعه بشري و نهادها و ساختارهاي آن تلقي مي كند. در اين شيوه، تفكر فرد از هر لحاظ مقدم بر جامعه قرار مي گيرد. فردگرايي هستي شناختي مباني فلسفي لازم را براي فردگرايي اخلاقي و سياسي به وجود مي آورد.
از منظر اين ايدئولوژي، انسان ها به صورت اتم هايي مستقل و خود بنياد كه از خدا و آسمان و از ديگر مردمان مستقل و
بي نيازند، فرض مي گردند و روابط آدميان با يكديگر، نوعي روابط كالايي و شيئي است.
فردگرايي اتميستي، ميراثي است كه از رنه دكارت و فرانسيس بيكن و لايب نيتز باقيمانده است. اين فردگرايي فلسفي، دقيقاً ملازم با روش شناسي آمپريستي (تجربي) است، زيرا در باور ليبرالي، عقل تجربي كه محدود به حدود و ظرفيت هاي متدولوژي تجربي است تنها منبع فهم و شناخت فرض مي شود. درك اتميستي كه پس از دكارت در نظريه موناد لايب نيتز ظاهر گرديد تا امروز در بستر ايدئولوژي ليبراليستي به عنوان يك اصل كليدي تداوم پيدا كرده است.
درك اتميستي از روابط انسان ها در جامعه، به خوبي در مدل "انسان اقتصادي" Home economic آدام اسميت- اقتصاد دان ليبرالي- متجلي است. اين مفهوم منطبق بر درك سوداگرانه و كالايي نظام سرمايه داري از حيات اجتماعي انسان ها است. همين فردگرايي اتميستي جوهر نظريه حقوق طبيعي، قرار داد اجتماعي، اعلاميه حقوق بشر غربي را تشكيل مي دهد.
از نتايج و لوازم فردگرايي فلسفي و متدولوژيك، نسبي انگاري ارزشي اخلاقي است. در طي تاريخ فلسفه جديد غرب نيز شاهد هستيم كه پوزيتيويسم و نسبي گرايي هميشه با ليبراليسم سياسي تلازم و همراهي داشته است.
فردگرايي پديده اي است كه به لحاظ تاريخي اختصاصاً به فلسفه پس از رنسانس و عصر جديد تعلق دارد و در فلسفه باستان مشاهده نمي شود. از نظر ارسطو اجتماع بنابر ماهيت آن مقدم بر فرد است و اين اصلي بديهي شمرده مي شود. براي ليبراليسم جديد، عكس اين قضيه مصداق دارد. اين تفاوت بنيادين چشم اندازها، همه جنبه هاي ليبراليسم را تحت تاثير قرار مي دهد.
بيان فلسفي جدايي انسان ها از يكديگر، فلسفه اي است در آن تجربه فرد، سن محك حقيقت محسوب مي شود. مونتاني يكي از نخستين كساني است كه نه تنها به تفحص در تجارب خود پرداخت بلكه به ارزش اين تجارب اعتقاد داشت. وي تا به امروز يكي از بزرگان ليبراليسم باقيمانده است. اما كسي كه براي اولين بار به اين جهت گيري بيان فلسفي منظمي بخشيد دكارت بود. از نظر دكارت نيز مانند تجربه گرايان نقطه آغاز پرداختن
نظريه اي در باب معرفت يا حقيقت، تجربه فرد واحد است. فلسفه، در طغيان فردگرايان ليبرال سهيم مي شود.
اين فردگرايي به معناي آزادي مطلق صورت نفس فردي در ارضاي تمنيات و خواست ها و نيازهاي مادي و روحي است. تا جايي كه اين تمنيات و خواست ها با اميال ديگران (ديگر صورت هاي فردي نفس اماره) در تضاد و تقابل قرار نگيرد. جوهر آزادي خواهي ليبرالي در همين عبارت خلاصه مي شود و به دليل تكيه و تاكيد مبنايي كه بر نفسانيت خودبنيادي دارد، در تضاد با انديشه الهي و ديني قرار مي گيرد.
آربلاستر در مورد نقش مفهوم فرد در ليبراليسم مي نويسد: "خود مفهوم فرد با پيچيدگي ها و ابهام هاي فراوانش، مفهومي به نسبت جديد است، اما كليد درك ليبراليسم محسوب
مي شود. كليه خصوصيات فرد مجرد، از جدايي او از هان طبيعي و همنوعانش تا خودپرستي بنياد ضد اجتماعي اميالي كه به او حيات مي بخشند و خودمختاري عقل و اراده او، همگي به انديشه اجتماعي، اقتصادي و سياسي ليبرالي راه يافته اند. فرد، نقطه عطف ثابت دنياي ليبرالي است."
امتداد فردگرايي ليبرالي، نوعي آنارشيسم ويرانگر است كه ريشه در اميال انساني و غضبي ساحت نفساني بشر دارد. و اين نوع فردگرايي، مصالح عمومي و منافع اجتماعي را زير پا گذاشته و باعث ترويج ناهنجاري هاي اخلاقي و فرهنگي در جامعه مي گردد.
دوشنبه|ا|12|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 125]