تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837150710
جايگاه اشعار رودكي در تاريخ معنويت
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جايگاه اشعار رودكي در تاريخ معنويت
خبرگزاري فارس: مشكل بتوان گفت كه كدام آثار معنوي سترگ از اشعار و آثار رودكي متأثر بوده اند، اما بي شك بسياري از شاعران بزرگ پس از رودكي اشعار او را خوانده و آگاهانه يا ناآگاهانه از آن ها بهره برده اند.
امروزه رازوارگي بسياري از رواياتي كه در زندگي بزرگانِ ديني و معنوي و به ويژه فلاسفه و عرفا پرتوافكني مي كند، بر كسي پوشيده نيست، و دستيابي به كنه راز هر يك از آن ها نيز مدام تأويل هاي جديدي را نقب مي زند. و آن، خود حكايت از طنينِ بي كرانگيِ ماهيتِ انسان در قاموسِ هستي دارد. آثار سترگ معنوي را ميتوان در پژواكِ ضربانِ روح انساني در هستي بازجست، و به تحقيق كه مي توان نخستين بارقه هاي آن را در تاريخ ادبيات كشورمان، در اشعار رودكي بازشناخت.
معنويت در وجود انسانها و در معناسازيهاي آنان در مواجهة با خدا يا هستي هويت يافته و آفريده ميشود. در اين اثر، نظريه اي جديد درباره ي تاريخ معنويت و جايگاه ادبيات در آن مطرح ساخته ايم. چرا كه معنويت در هر عصري با خصايص آن دوره آفريده شده و متجلي گشته است. در اين راه، با سيري اجمالي بر زبان و گستره ي مختص هر عهد كه در آن آثار معنوي پر بار عرضه مي شود، به عهد ميانه خواهيم رسيد كه گستره اش \ "ادبيات\ " و زبان آن \ "روايت\ " است و پس از آن، نگاهي تطبيقي خواهيم داشت، به آثار مطرح معنوي در عهد ميانه و همچنين آثار ادبي گوهربار در تاريخ ادب جهان و به خصوص ايران زمين. با اين همه، كوشش ما تنها گامي كوچك در اين راه باقي خواهد ماند.
مقدمه: معنويت در عهدهاي مختلف
معنويت در وجود انسانها و در معناسازيهاي آنان در مواجهة با خدا يا هستي هويت يافته و آفريده ميشود. معنويت در هر عصري با خصايص آن دوره آفريده شده و متجلي گشته است. هر رهرويي براي ارتقاء تا سطح آفرينشگر آن، همواره ناگزير است، بخشي از محتوا و روحِ معاني دورههاي گذشته را «بازآفريني» كند و علاوه بر آن، به «دگرآفرينيِ» مختص عصر خويش نيز بپردازد و معنويت تنها با چنين آفرينش مداومي است كه امكان تكامل خويش را فراهم ميسازد. از سويي ديگر، معنويت در هر دورهاي از زبان و گسترة مختص عصر خويش نيز بهره ميبرد كه بدان ها خواهيم پرداخت.
معنويت مدفون در عهد عتيق
محتواي معنويت در عهد عتيق با زبان ادراكها، احساسات و فرامين تحقق مييابد كه به آفرينش افسانه و اسطوره ميرسد. عهد عتيق با توصيف مشاهدات، احساسات و فراميني كه از محرمات و مقدرات تا افسانه، اسطوره و شعر را در برميگرفت، به گونهاي مدفون، معنويت درونش را معرفي كرده و همزمان پس ميزد. معنويت عهد كهن آنگاه كه از نگاه بگذرد، ادراك و احساس مشهود را ميسازد و هنگامي كه بخواهد توسط شاهدان توصيف گردد، به شعر و شور ميزند و چون به گوش شنوندگان رسد، در انديشهها به سانِ افسانه و اسطوره نشسته و در ايمان و اراده به صورت احكام، محرمات و فرامين بروز يافته و در مواجهة با سنت و آداب و رسوم، به چهرة شريعت بيرون ميآيد. هنگامي كه از محرمات و فرامين بهره ميبرد، از بازوي قدرت و اراده اعمال ميشود؛ چرا كه مسالة اين دوره (عهد عتيق)، وقاحت است. اصلي كه به هيچ چيز گردن نمينهد و تنها با قدرت لجام مي خورد. اما نخستين قربانياي كه مي گيرد، معصومترين پديدة عهد عتيق، يعني همان معنويت است! و از اين روي است، معنويتي كه در عهد عتيق به جاي مانده، «مدفون» و «قرباني» است. به بياني ديگر، آنچه در هستي، قرباني ميشود و معنويت براي نجات آن آفريده ميگردد، خود در متون كهن «دوباره قرباني» ميشود. جهل، خرافه و مهمترين آنها، قدرت كه در عهد عتيق به شكل «تحجر» و «تعصب» متجلي ميشود، سهمگينترين جلادان معنويت هستند؛ از اين سبب، معنويت مدفون، عهد جديد را انتظار كشيده و فرياد ميزند.
معنويت پندوارِ مصلوب در عهد جديد (عهد اخلاقيات)
عهد جديد (اخلاقيات) روح مدفون در عهد عتيق را كيمياگري كرده و با زبان نقل قول ها. تفاسير و پند و اندرز آنها و با آفرينشي گسترده كه از اخلاقيات و ديانت تا اشراق و عرفان را در بر ميگيرد، معنويت را هويدا ميساخت. به معناي ديگر، زبان عهد جديد براي درك معنوي، نقل قولها، تفاسير و پند و اندرزي است كه معاني مدفون در عهد عتيق را كشف ميكند و رازوارگي نهفته در آنها را آشكار ميسازد. مضمون معنويت در عهد جديد، هنگامي كه از صافي ذهني عموم مردم ميگذرد، به شكل اخلاقيات و ديانت بيرون ميآيد و زماني كه بر رهروان خاص آن مشهود ميگردد، به سپهر اشراق و عرفان ميزند. اما معنويتي كه با خرافات و اوهام تنيده شده و در غبار تأويلِ عامة مردم كه قادر به درك معاني عميق آن نيستند، تحريف شده و با دانش و تفكر پذيرفته نشده است، بلكه كوركورانه و از روي ترس اطاعت شده باشد، نياز به پيامآوري جديد دارد تا با نقب زدن به كنه آن، معاني و روح موجود در ديانت را مكشوف ساخته و بافتههاي جديد را به آن بيافزايد. از همين روست كه تمامي مناديان عهد جديد در آغاز دعوت خويش با برچسب كفر مصلوب گشتند. چرا كه معنويت هر عصري، از آن روي كه از يك سوي بايد تحريفات و خرافات وارده به متون عهد عتيق را از آن بزدايد و از سويي ديگر، ناگزير به تغيير براي نيل به كمال است، نياز به دگرآفريني دارد تا بر صورت و محتواي آن بيافزايد؛ آن هنگام است كه با چهرة بدعت متجلي شده و با اتهام كفر مواجه ميشود. پيامآور عهد جديد كسي است كه رازوارگيهاي آن را آشكار ساخته و تأويل كند. آنان كساني هستند كه به «فريادِ دادخواهيِ معنويتِ قرباني شده» در عهد عتيق، پاسخ مثبت داده و برخاستند.
معنويت در عهد ميانه، گويش با ادبيات
معنويت در عهد ميانه، گويش با «ادبيات» را بر ميگزيند و زبان آن روايت و داستان است. آنجاست كه با مضامين داستاني و شخصيتهاي روايي ميتوان ذوق معنوي را به ظهور رساند. به بياني ديگر، آفرينش گوياي معنويت در عهد ميانه، ادبيات است كه به وسيل? داستان و روايت تحقق مييابد. ادبيات هنگامي كه با فرم و محتوا در خدمت روح معنوي قرار ميگيرد، دِين خويش را به آن ادا كرده است. «اشعار» يكي از اصليترين جويبارهايِ معنويِ عهد ميانه براي سيرسازيِ انسانِ تشنة معنويت اند.
ذوق هنري در معنويتِ عهد رنسانس
معنويت در عهد رنسانس، خود را از طريق هنرها در روان انساني و روح جمعي به جلوه در ميآورد و با زيباشناسي بيان ميكند. آن از نقاشي، پيكرتراشي، معماري و به طور كلي هنرهاي تجسمي گرفته تا در نمايش و بازي به ظهور ميرسد و خلاصه به موسيقي چنگ ميزند. چرا كه انسان عهد رنسانس ترجيح ميدهد، طيف وسيعي از رنگينكمانِ معنوي از طريق هنرها به جلوه درآيند، از اين روي با نگاهي زيباشناسانه به معنويت مينگرد. آنجاست كه دلربايي معنوي در هنرها، مجذوب ميسازد و آن هنگام است كه «هنر مقدّس به معنايِ حسيِ كلمه»، شكل ميگيرد. در آغاز عهد رنسانس، معنويت در قالب نقاشي، پيكر تراشي و معماري خود را متجلي ميسازد. معنويت از ميانة رنسانس با آفرينش در گسترة نمايش و بازي شروع كرده و تا انتهاي آن به ايفاي نقش ميپردازند. معنويت از ميانة رنسانس به نواختن مشغول ميشود و تا انتهاي آن كه به اوج ميرسد، موسيقي را به كمال خود رسانده است.
روشنگري معنوي در عهد عقلانيت
عهد عقلانيت (عصر روشنگري) كه پس از رنسانس شروع شده و تا عهد مدرن ادامه دارد، معنويت را با ابزار استدلال و پژوهش شناخته و با آفرينش در حوزه «علم و فلسفه» بيان ميكند. عهد عقلانيت، با پيمايش دانش و منطق به معنويت ميرسد و آن را با توليد فلسفه و علم تبيين ميكند. چون روان و نگاه انساني با روش كاويدن و پژوهيدن است كه آن را دست يافتني ميسازد. در اين عهد، معنويت با تكامل خود در شناختي آگاهانه و گفتاري سنجشگر است كه موجوديت مييابد و با عقل و مشاهده از دو سوي، آن را تحقق ميبخشد كه به اوج فلسفه و علم ميرسد. در اين عصر است كه معنويت در يكي از كاملترين صور خود متجلي ميشود. در آثار اين دوره، معنويت با گفتارهاي آگاهانه، تفكّر و تعقل ميگردد و احساس مقدّس و «امر ديني و معنوي»، در «خود» به «آگاهي» ميرسد.
معنويتِ عهد مدرن از سينما
در عهد مدرن، سينما تصويري ديگري از معنويت ارايه ميدهد. دنياي معنوي عهد مدرن، نگاه از دريچة فيلم را برميگزيند. از آن هنگام كه روي پردة نقرهاي به تصوير در ميآيد، تا آنجا كه به نقد و تحليل شكافته و بسته ميشود. عهد مدرن، «مديوم سينما» را براي تجلي معنويت بر ميگزيند و از زبانِ «نقد و تحليل» سخن ميگويد. به بيان ديگر، در عهد مدرن فيلمها عرصههايِ بارزِ روي پرده آمدن معنويت، و نقدها و تحليلها، نمونههاي به گفتار و نوشتار كشيدنِ روحِ آنهاست.
بين زبانيِ معنويِ عهد پسامدرن در رسانه
اما عهد پسامدرن كه تنها پس از مدرن طلوع ميكند، از چه زبان و آفرينشي بهره ميبرد؟ زبان گوياي عهد پسامدرن، تمامي زبانهاي دورههاي گذشته است، همچنان كه مديوم آن، حاصل تبلور تمامي عهدهاي گذشته است. توصيف ادراكي و شهودي، پرسش و پاسخ و تفاسير، داستان و روايت، زيباشناسي، سنجش و پژوهش و نقد و تجزيه و تحليل، زبانهايي هستند كه با آفرينش در افسانه، شعر، اسطوره، اخلاقيات، عرفان، ادبيات، هنر، نمايش، بازي، علم و فلسفه و سينما و مهمتر از همه «رسانه»، معنويت عهد پسامدرن را به گونهاي شكل بخشيدند كه با فرو ريختن مرزهاي پيشين آنها، ميتوان از هر يك به ديگري رسيد. تفاوت آن با دورههاي گذشته در اين است كه آفرينشهاي دورههاي گذشته در عصر پسامدرن به روي هم در گسترة جديدي به نام رسانه پديد ميآيد و مهمتر از آن در عهد پسامدرن، مرزهاي زبانهاي گذشته فرو ميريزد و آنها به يك «بين زباني» دست مييابند كه از تركيب و ريزشي متكثر و تو در تو آفريده شده و ميآفرينند كه در دورههاي قبل سابقه نداشته است. منظور از پسامدرن نيز دورهاي است كه تنها پس از مدرن آمده و به گونهاي اجتناب ناپذير از آن تغذيه ميكند. معنويت پسامدرن تنها با تكيه بر دوره مدرن و پس از آن است كه امكان تولد زباني را مييابد كه از زايش مرتبط به هم و فرو ريزند? مرزهاي پيشين آفريده شده باشد.
آثار بزرگ معنويِ عهد ميانه
چنان كه گذشت «ادبيات»، زبان گوياي عهد ميانه است. پس از مطالعه تمامي آثار معنوي كه با جادويِ ادبياتِ اساطيري به سراغ معنويت رفتند، ميتوان گفت كه مهابهاراتا، رامايانا و بهاگاوات گيتا از هند، گوهربارترينشان هستند. آن ها براي قرن ها الهام دهند? شاعران، حماسه سرايان، نمايش نامه نويسان، عرفا و پژوهشگران بودند.(1) در ميان اين سه اثر نيز از منظر بلاغت، فصاحت و عمق معاني، سروده هاي بهاگاوات گيتا در اوج قرار دارد؛(2) انگار كه فلسفهء اوپانيشادها را به گونه اي رازگونه و حماسي ساخته باشند.
اما ايران زمين، مهد گونهاي ديگر از ادبيات معنوي است؛ سرزميني كه كشتگاه آثار معنوي شگفت و ريشهدار در باغ معنويت بوده است. منطقالطير و ديوان عطار، «مثنوي معنوي» و «ديوان شمس» مولوي و غزليات حافظ را ميبايست، اوج سيلان معنوي در اشعار عهد ميانه شمرد. اگر چه آثار اوليه آن را ميتوان در اشعار رودكي، خيام، سنايي غزنوي، باباطاهر و ابوسعيد ابوالخير در ابتداي عهد ميانه يافت. معنويت در اشعار رودكي ساده و بي پيرايه، نزد خيام فلسفي و تيره، با باباطاهر ساده و صميمي و در ركاب سنايي فاخر و نزد ابوالخير صوفيانه مينمود.(3) عطار معنويت را عميق در عين سادگي عرضه كرد(4) و مولانا عاشقانه و عارفانه به وجد رساند(5) و حافظ موجز در اوج معنوي عروج دارد.
اما كتب اين عهد به مشرق زمين محدود نميشوند و در برگيرندة آثار ادبي برجستهاي از تمدن مغرب زمين نيز هست. كتاب معنوي عهد ميانه، اثر بزرگ و جاودانة كمدي الهي (دوزخ، برزخ و بهشت) از دانته است.(6) او در اين اثر، گرچه دربارة بسياري از مصاديق و اشخاص، اشتباهاتي فاحش ميكند (كه بسياري از كتب معنوي نيز از اشتباهاتي از اين دست، مبرا نيستند)، اما معيارهاي مباحث كلي او صحيح است و با عطف به كتب ديگر، بزرگان اديان را با ما همراه ميسازد تا با دو بالِ «عقل» و «عشق»، از دوزخ گذشته، در برزخ وانمانده و به بهشت عروج كنيم.
مقايسهاي تطبيقي بين آثار معنويِ عهد ميانه
با آن كه كمدي الهيِ دانته از بزرگترين و گرانبارترين آثار ادبي مغرب زمين است و از اين منظر، بيش از چند نام نميتوان يافت كه كنار دانته قرار گيرند، اما به اوج ديوان شمسِ مولوي و غزلياتِ حافظ نميرسد. كمدي الهي دانته با تمامي شكوهاش، چه از حيث معيارهاي شعري به غناي آثار مولوي، حافظ و عطار نميرسد (از اين روي به جاي تراژدي عنوان كمدي گرفته است) و چه از منظر عمقِ مضامينِ معنوي به ژرفاي آن آثار دست نمييابد، در حالي كه اشعار حافظ، مولانا و عطار در اوجِ شعربودگي شان فوران مي كنند. دانته نام كمدي را از اين روي براي اثر خود برگزيده بود كه اشعاري با اوج تراژدي را يدك نميكشد، بلكه «زبان» و «فرم» آن در سطحي متوسط است تا غيرخواص نيز آن را دريابند.(7) در حالي كه مثنوي معنوي و ديوان شمس، چه از منظر اَشكالِ شعري و قواعد كلاسيكِ آن، بسيار متنوع و برجستهاند و حتي وراي آن ميروند و اوزان و ريتمهايي جديد به آن ميافزايند و چه از ديدگاه فهمِ «ساختار» و «موسيقيِ» ابيات، كمتر شاعر و پژوهشگري را ميتوان يافت كه به «فرم گريزيهاي كهن» و «فرم پردازيهاي جديد» مولانا دست يابد.(8) به خصوص ديوان شمس كه در آن «وجد» و «حال» چون سيلان ميكند به «سماع» و «رقص» مينشيند و رقص خود را ميسرايد تا «شعر» به «موسيقي» ميرسد. شايد تنها از يك زاويه بتوان كمدي الهي دانته را بر آثار مولانا ارجحيت داد و آن هماهنگي است كه بين روح كلي اثرش با هر شاخه از اشعارش هست، در حالي كه در آثار مولوي، هم ميتوان ابياتي يافت كه خود را به كليت اثر پيوند ميزنند و هم اشعاري كه تا حدي پراكندهگويي به نظر ميرسند. در ديوان شمس گهگاه به نظر ميرسد كه اوزان و اسلوب متداول شعر توسط شاعر رها ميشود، اما مولانا آگاهانه اسلوبي جديد به قواعد پيشين ميافزايد. البته هستند مواردي كه چنين نيستند و اين آنجاست كه او بين دو راهي «شور» و «شعر»، اولي را برگزيده است. شايد از اين لحاظ، تنها حافظ است كه هيچ قاعدهاي براي وي دست و پاگير نيست و او معنا را در «اوجِ فرمهايِ شعرياش» به تن ميكند. با پيمايشِ معنويتِ نهشته در آثار مولوي و دانته در مييابيم كه دانته با آن كه در برخي از موارد، تصاويري را تفسير ميكند كه با باورهاي متداول دينيِ زمانهاش فاصله داشته است، ولي كليت كمدي الهي، «مذهبي و ديني» است و عمدتاً با آن هاست كه گام بر مي دارد؛ در حالي كه آثار مولوي، حافظ و عطار پيچيدهترين مضامين معنوي را متكثر تأويل ميكنند. آنها از شريعت و ديانت و حتي بعضاً طريقت نيز در ميگذرند و به «اوج معنويت» چنگ ميزنند. چنان كه گذشت، دانته در كمدي الهي دربارة مصاديق و اشخاص بعضاً اشتباهاتي بزرگ و تكان دهنده دارد؛ نقصي كه در كارهاي مولانا به چشم نميخورد. رودكي نيز با آن كه اثري يگانه چون مثنوي معنوي يا كمدي الهي ندارد كه بتوان به آن اثري معنوي به مثابه يك كل اطلاق كرد، اما در جاي جاي اشعارش مي توان ردپاي معنويتي ساده و تا حدي حكيمانه را كاويد و يافت.
آثاري كه از رودكي متأثر بوده اند
به دقت و به يقين 10)
كم و كيف اشعار معنوي رودكي؛ معنويتي ساده و گويا
رودكي در ميان تمامي شاعران پارسي گوي (پس از اسلام)، نخستين كسي است كه نامش در تاريخ ثبت شده است.(11) برخي اشعار او را در حد اشعار سنايي و معزّي ذكر كرده كه نياز به طبع بلند دارد.(12) رودكي شاعر پركاري بود كه برخي ابيات آنرا بيش از يك ميليون و برخي 700 هزار عنوان كردهاند كه چيزي كمتر از هزار بيت از آنها باقي نمانده است.(13) پس از اسلام نخستين سلسلهاي كه توانست، ادبا، فرهيختگان، انديشمندان، هنرمندان و .. را در دربار گردهم آورد و از آن ها حمايت كند، سامانيان بودند كه فرهنگ و به خصوص ادب ايراني را جاني دوباره بخشيدند و رودكي يكي از آن شاعران بود. اشعار رودكي با وجود برخورداري از معنويتي گويا و روشن همچون مثنوي و معنوي و ديوان مولانا، عرفاني نيست و براي درك معاني شان نياز به داشتن دانشي عميق با وجد و حالاتي دگرگونه نيست و با اين همه از پختگي كافي برخوردار است. او از شاعراني است كه با سبك خراساني معنويت را به زباني ساده و گويا جاري ساخت. در قطعات سرآمد شاعران است و بسياري از او الهام گرفتهاند. (14) برخي ابداع رباعي را به رودكي نسبت مي دهند.(15) رودكي كليله و دمنه اين اثر معنوي گرانبار را نيز با سرودن دوازده هزار بيت، به اثر معنوي منظوم بدل ساخت، كه متاسفانه چيز زيادي از آن باقي نمانده است. (16)
برخي از قطعه هاي او از درس معنوي زندگي خبر ميدهند:
زمــــــانـه پنــــد آزاد وار داد مــــرا
زمانه چون نگري سر به سر همه پنداست
به روز نيك كسان گفت تا تو غم نخوري
بسا كـسا كــه به روز تـو آرزومـند است
زمـانه گفـت مرا: خشم خويـش دار نگاه
كرا زبان نه به بندست پا بي در بند است
برخلاف تصور رايج اشعار معنوي او ابياتي نيست كه از مذمت دنيا سخن مي تازد، بلكه در نقطه مقابلآن، جايي كه از تجارب، حكمت ها و پندهاي زندگي گواهي ميدهد:
اين جهان را نگر به چشم خرد
ني بدان چشم كاندرو نگري
همچون درياست وزنكو كاري
كشتي سـاز تـا بدان گذري
او گاه اشعارش را با چنگ به موسيقي پيوند مي زند و در برخي از اشعارش نيز ميتوان دريافت كه گوش نوازي ابياتش از وزن و قافيه فراتر مي رود، آنگاه كه آواها به آواز مي پيوندد و هجاها به موسيقي مي رسد:
آمد برمــن، كــي؟ وقــت سحــر
ترسنده زكــه؟ زخصـم، خصمش كـه؟ پـدر
دادمش دو بوسه، بر كجا؟ بر لب تر
لب بُد؟ نه، چه بُد؟ عقيق، چون بُد؟ چو شكر
برخي از اشعار معنوياش گزينش شده كه به قرار ذيلاند. مثنوي كليله و دمنه منظوم (بحر رمل):
هر كه نامخت از گذشت روزگار
نيز ناموزد زهيچ آموزگار
مثنوي بحر متقارب:
جوان بودم و پنبه فخميدمـي
چو فخميده شد دانه بر چيدمي
به چشم دلت ديد بايد جهان
كـه چشم سر تـو نبيند نهـان
مثنوي بحر خفيف:
خويشتن دار باش و بي پرخاش
هيچ كس را مباش عاشق و غاش
تغزلهاي او نيز گاه بسيار تكان دهنده جلوه گر ميشود:
بــوي جــوي مـوليان آيــد همي
ياد يار مهــربان آيــد همـي
ريـــگ آمــوي و درشتـي راه او
زير پايم پــرنيان آيـد همـي
آب جيحون از نشاط روي دوست
خنگ مـا را تا ميان آيد همي
اي بخـارا شـاد بـاش و ديــرزي
مير زي تـو شادمان آيد همي
ميــر مــاه است و بخـارا آسمان
ماه سوي آسمــان آيـد همي
مير سـر و سـت و بخـارا بوستان
سر و سوي بوستان آيـد همي
آخرين و مــدح سود آيـد همـي
گربه گنج اندر زيان آيد همي
در تك بيتي ها:
نيست فكري به غير يار مرا
عشق شد در جهان فِيار مرا
ابيات منقول در ترجمان البلاغه رادوياني:
به نوبهاران ستاي ابرگريان را
كه از گريستن اوست اين زمين خندان
از شاعراني كه مولانا از آن ها تأثير پذيرفته، نخست از رودكي نام مي برند.(17) بارزترين آن در مطلعي است كه از معروف ترين بيت رودكي ياد ميكند:
بوي باغ و گلستان آيد همي
بوي يار مهربان آيد همي
فهرست منابع
(1)- شايگان، داريوش. اديان و مكتبهاي فلسفي هند، دو مجلد، انتشارات اميركبير، تهران، 1356، صص 234 ـ 248 و 787.
2-Humboldt. W.V, über die unter dem Namen Bhagavad Gitâ lekannte Episode des Mahâbhârata,Berlin, .
(3) ـ سليم اختر، محمد «بررسي در انديشههاي حكيم سنايي غزنوي» مجله هنر و مردم، شماره 177 و 178، ص 91؛ عوفي، محمد. لباب الالباب، بر اساس نسخة پروفسور ادوارد براون، با مقدمه و تعليقات علامه محمد قزويني، انتشارات فخر رازي، تهران، 1361 ، ص252؛ خيام. رباعيات حكيم عمر خيام (دوزباني)، با ترجمه به شعر انگليسي از ادوارد فيتز جرالد، به كوشش يوسف جمشيدي پور، كتابفروشي فروغي، تهران، صص 12 و 20.
(4) ـ زرين كوب، عبدالحسين. جستجو در تصوف ايران، انتشارات اميركبير، تهران: 1357، ص 251.
(5) ـ مولوي، جلالالدين. مثنوي معنوي، به اهتمام توفيق سبحاني، انتشارات روزنه، تهران: 1378، پيشگفتار صص 31- 35، به نقل از عبدالباقي گولپينارلي؛ شهيدي، جعفر. شرح مثنوي، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران، 1373؛ فروزانفر، بديعالزمان. شرح مثنوي شريف، 3 مجلد، چاپ هشتم، انتشارات علمي و فرهنگي، تهران: 1375.
-Alighieri. Dante, The Divine Comedy,Wikipedia-the free encyclopedia.html
(7) ـ دانته آليگيري. كمدي الهي؛ دوزخ، ترجمه شجاع الدين شفا، چاپ دوازدهم، انتشارات اميركبير، تهران: 1381، صص 32-33.
(8) ـ مولانا، جلالالدين محمد. گزيدة غزليات شمس، با مقدمه و شرح لغات و تركيبات و فهارس دكتر محمدرضا شفيعي كدكني، انتشارات كتابهاي جيبي، چاپ پنجم، تهران:1363، پيشگفتار صص 21- 28.
(9) ـ شفيعي كدكني، محمدرضا. تازيانههاي سلوك، انتشارات آگاه، تهران: 1372، ص 9 به بعد؛ مثنوي معنوي، پيشگفتار ص 34.
(10) ـ مولوي، جلالالدين محمد. ديوان شمس تبريزي، نقد و تحقيق و فرهنگ لغات از عزيزالله كاسب، چاپ چهارم، انتشارات محمد، تهران: 1384، پيشگفتار صص 32 – 33.؛ عطار نيشابوري، فريدالدين، مصيبت نامه، به اهتمام و تصحيح نوراني وصال، انتشارات زوّار، تهران: 1373، صص 237 ـ 239؛ نظامي گنجوي. اقبال نامه، به تصحيح و تحشيه حسن وحيد دستگردي. انتشارات مطبوعاتي علمي، چاپ دوم، جلد 3، تهران: 1363، صص 55- 60.
(11) – رودكي، جعفر بن محمد، ديوان رودكي، شرح و توضيح منوچهر دانش پژوه، چاپ دوم، انتشارات توس، تهران، 1383، ص 7.
(12) – نغمهگر حديقة عرفان، گزيده اشعار سنائي، انتخاب و توضيح دكتر سيد ضياءالدين سجادي و دكتر جعفر شعار، انتشارات سخن، تهران، 1374، ص 17.
(13) – رودكي، جعفربن محمد. ديوان شعر رودكي، پژوهش و تصحيح و شرح جعفر شعار، نشر قطره، تهران، 1378، ص 5.
(14) – رودكي، جعفر بن محمد، ديوان رودكي، ص 17.
(15) – رودكي، جعفربن محمد. رودكي، به كوشش خليل خطيب رهبر، انتشارات صفي عليشاه، تهران، 1368، ديباچه ص ز.
(16) – همانجا، ديباچه ص و – ز.
(17) – مولانا، جلال الدين محمد بلخي، ديوان شمس تبريزي، پيشگفتار ص سي و يك.
نويسنده: كاوه احمدي علي آبادي
..........................................................................................
منبع: باشگاه انديشه
انتهاي پيام/
چهارشنبه|ا|14|ا|اسفند|ا|1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 270]
-
گوناگون
پربازدیدترینها