واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: حقيقت اخلاق
آيت الله جوادي آملي
در بحث ها مي گويند علم و حكمت يا نظري است يا عملي. بعد حكمت نظري را مي گويند: طبيعيات است و رياضيات و الهيّات و منطقيّات و امثال ذلك. حكمت عملي را مي گويند: تهذيب نفس است و تدبير منزل و سياست كشور داري و امثال ذلك. حكمت يك علم است؛ علم ذاتاً قابل قسمت است،آيا تقسيم حكمت به حكمت نظري و حكمت عملي از سنخ مشترك لفظي است و از سنخ ترديد است يا تقسيم ؟ ما يك تقسيم داريم، يك ترديد. تقسيم اگر هست، يك مقسم مشتركي دارد، يك جامعي دارد. ترديد اگر باشد، جامعي ندارد، مقسم مشتركي ندارد؛ يا آن است يا اين. اين ترديد است كه حكمت يا حكمت نظري است يا عملي؛ يا تقسيم است ؟ اگر تقسيم است، يك مقسم مشترك داريم. آن مقسم مشترك كه علم است از مقسم مشترك معلوم بر مي خيزد؛ چون علم تابع معلوم است.
علم، حقيقتي جداي از معلوم ندارد ! علم چراغ است و معلوم را نشان مي دهد. اگر ما دو جور معلوم نداشته باشيم، دو جور علم هم نداريم. معلوم ما يا نظري است، يا عملي؛ معلوم ما حقيقت هستي است. موجود حقيقي يا به بود و نبود بر مي گردد، يا به بايد و نبايد
بر مي گردد. اگر در فن اخلاق و فقه و حقوق و مانند آن گفته
مي شود علوم اعتباري است، اين ضلع نسبت به آن ضلع اعتباري است و گرنه نسبت به جامعه امر حقيقي است. در تقسيم ها كه
مي گوييم: الموجود ا مّا ذ هن يأ و ا مّا خارجي، اين ذهني در قبال خارجي ذهني است و گرنه قسمي از اقسام حقيقت موجود است كه موجود هستي عين خارجيّت است.
ما موجود حقيقي خارجي را تقسيم مي كنيم به ذهني و خارجي. ذهن از مراتب خارج است، در برابر عين ذهني است؛ و گرنه زير مجموعه حقيقت هستي است. الموجود الحقيقيّ الخارجي كه موضوع فلسفه است، ا مّا ذ هن يّ و ا مّا خار جي؛ ما آن را داريم تقسيم مي كنيم، نه چيز دگر را ! ب القوّه و ب الف عل همين طور است و سائر تقسيمات همين طور است. الموجود الحقيقيّ ا مّا حقيقيأ و ا مّا ا عتباري. اين موجود اعتباري ق سمي از موجود حقيقي است ! چون قسمي از موجود حقيقي است، سهمي از حقيقت دارد. منتها آني كه در فلسفه بحث مي شود اين است.
تبيين حقيقت داشتن اخلاق و برهان پذيري آن
يك وقت است اخلاق ،قراردادي است كه از رسوبات قرارداد مردم است وبه آن اعتباري نيست. الآن شما مثلاً مي بينيد در بسياري از كشورها مي گويند: راننده ها بايد ازسمت راست بروند، بعضي از كشورها مي گويند: راننده بايداز دست چپ برود، اينها جزء قرارداد است. اگر اخلاق از اين سنخ باشد كه آنها مي پندارند، بله واقعيتي ندارد، به قرار داد وابسته است. امّا عدل و ظلم، حد اشياء، تعدّي از حد؛ اينها به حقيقت بر مي گردد. اينچنين نيست كه ذات أقدس له عالم وانسان را رها كرده، پيوندشان را رها كرده، گفته باشد هر جور مي خواهيد زندگي كنيد! عالم را خلق كرده، انسان را خلق كرده، پيوند اين مثلث را هم خلق كرده: نّا كلّ ش يء خلقناه ب قدر (1). فرمود: هر چيزي را كه شما بخواهيد انجام بدهيد، يك هندسه اي دارد، يك قدري دارد، يك قدري دارد، يك حساب وكتابي دارد. اگر اين است، اخلاق مي شود جزء موجودات حقيقي و اعتباري بودن آن در قياس با اين قسيم ديگر است و گرنه زير پوشش آن مقسم حقيقي است. مثل اينكه ذهني در قبال خارجي ذهني است و گرنه اثبات آن مقسم اصلي حقيقي است. اگر اين شد، كاملاً برهان پذير است.
حقيقت اخلاق و برهان پذيري آن در مكتب وحي
اخلاقي كه مسبوق است به ملاك هاي واقعي از يك سو، ملحوق به بهشت و جهنّم است از سوي ديگر؛ واقع برهان پذير است. همين شيء خارجي است كه به صورت بهشت و جهنّم در مي آيد ! همين انسان ستمگر و ستمكار است كه مي شود هيزم جهنّم. در سوره مباركه جن فرمود: و امّا القاس طون فكانوا ل جهنّم حطباً (2). ما از جاي ديگر هيزم نمي آوريم، همين ها هيزم جهنّم اند!
« حطب » يعني هيزم. يعني آيااز جاي ديگر هيزم مي آورند و آتش مي گيرند و جهنّم را مشتعل بكنند؛ يا خود ظالم هيزم است ؟!واژه قاسط از قسط(به فتح قاف وسكون سين) به معني جوراست، » ق سط »(به كسر قاف وسكون سين) به معني عدل است. ق سط را وقتي بخواهند اسم ببرند، مي گويند: مقس ط. امّافاعل قسط به معني جور،قاسط است نظير قاسطين و مار قين و ناكثين. فرمود: و امّا القاس طون فكانوا ل جهنّم حطباً، اينها هيزم اند.
اگر ظلم يك امر اعتباري باشد آدم را هيزم نمي كند! اين برهان پذير است. منتها مبادي دارد، مقدّمات دارد، نتايج دارد؛ بايد مشخص بشود كه اين واقعاً آنطور است، مثل طب! اگر طب به ما گفت اين شيء بعداً باعث سوخت و سوز است و انسان را مي سوزاند، درجه حرارت را بالا مي برد، تب انسان بالا مي آيد، و بدن داغ مي شود؛ اينكه اعتبار نيست، اين حقيقت است! منتها طب روحاني مي گويد: آقا ! وسيله سوخت و سوز خودتي، آن ماده تي ا ن تي انفجاري هم از درون خودت در مي آيد، خودت خودت را گر مي دهي !! يك عدّه مي شوند وقود النّار (3) اينهائي كه وقود النّارند، « وقود » يعني ما يوقد ب ه النّار.به آن مواد تي ا ن تي يا چيزهاي ديگري كه به وسيله آن هيزم ها گر مي گيرند مي گويند ( وقود ). يك عدّه كه رهبران ظلمند كدأب آل ف رعون (4)، اينها وقود النّارند. يك عدّه هيزم اند ! اينها كه وقود النّارند، خودشان مشتعل
مي شوند؛ روي شعله اينها ديگران هم مي سوزند. يك عدّه اي كه به دنبال اينها راه افتادند، مي شوند هيزم جهنّم. يك عدّه كه خودشان ائمه كفرند، ديگران را مي سوزانند. آيا اين برهان پذير نيست ؟ آيااين امر اعتباري است ؟!
بنابراين حقيقت اخلاق از منظر دين به 3 رشته علمي حكمت نظري بر مي گردد. يعني انسان خودش را زنده مي كند، يك؛ سالم نگه مي دارد و از بيماري نجات مي دهد،دو؛ بعد در صلابت و استحكام خود و در هنر و زيبائي خودش مي كوشد. خيلي دلمان مي خواهد بهتر از يوسف بشويم، ممكن است از يوسف زيباتر محشور بشويم، اين هيچ ا ستبعادي ندارد. حالا ما نشديم، انبياء الهي مي شوند، وجود مبارك اهل بيت (عليهم السّلام) مي شوند؛ اينها زيباتر از يوسف محشور مي شوند. اين را خود آدم بايد بسازد! بنابراين يك چنين علمي كه از 3 حقيقت خبر مي دهد، نمي تواند اعتباري باشد.
رابطه مفاهيم دانشي با معارف ارزشي
مطلب ديگر اينكه: آيا ما از بود و نبود به بايد و نبايد مي رسيم، يعني از حكمت نظري به حكمت عملي مي رسيم، آيا مي توانيم از بحث هاي دانشي، ارزشي در بياوريم؛ آيا مي توان از هستي و نيستي بايد و نبايد ا ستنتاج كنيم يا نه ! اين را مستحضريد كه هر قياسي برابر مقدّماتش نتيجه مي دهد، يك. و از دو مقدّمه اي كه از بود و نبود، يعني حكمت نظري تشكيل شده، ممكن نيست كه نتيجه بايد و نبايد بدهد، اين دو. يعني اگر گفتيم: (الف)، (با) است؛ (با) (جيم) است؛ از اين دو تا (است) بايد در نمي آيد، هيچ ممكن نيست. چون نتيجه بالأخره هماهنگ با مقدّمتين است، اين حد وسط با دو تا (است) وابسته است، بايد و نبايد درآن در نمي آيد ! امّا اگر يك قياسي داشتيم كه يك مقدّمه اش هست و نيست بود، بود و نبود بود، مقدّمه ديگرش بايد و نبايد بود؛ نتيجه بايد، نبايد درآن در مي آيد.
مي گوييم: خدا ولي نعمت است، ولي نعمت را بايد شناخت، خدا را بايد شناخت. خدا آفريدگار ما است، و آفريدگار را بايد پرستيد، خدا را بايد پرستيد. ظلم براي جان انسان، فرد و جامعه زيانبار است، از هر زيانباري بايد پرهيز كرد، از ظلم بايد پرهيز كرد. قياسي كه يك مقدّمه اش بود و نبود است، يك مقدّمه اش بايد و نبايد؛ نتيجه بايد و نبايد مي دهد. و گرنه ما نه از كسي شنيديم، نه در كتابي خوانديم، نه كسي اين حرف را زده كه از دو تا بايد يك بود در مي آيد، يا از دو تا بود يك بايد در مي آيد، از دو تا دانش يك ارزش در مي آيد، يا از دو تا ارزش يك دانش در مي آيد؛ اين را احدي نگفته!
موجود حقيقي، پايه تقسيمات فلسفه
بنابراين چون حكمت عملي زير پوشش حكمت نظري است، اصل پيدايش اين علم روي تقسيم موجود حقيقي است كه الموجود الحقيقي ا مّا حقيقيأ و ا مّا ا عتباري، مثل اينكه مي گوييم: الموجود الخار ج يّ ا مّا ذ هنيأ و ا مّا خار جي، بنابراين تمام مبادي حكمت عملي را حكمت نظري بايد تأمين كند. 3 تا مطلب است كه 2 مطلبش را تبيين كردند، متأسفانه يكي اش را روشن نكردند. يكي اينكه همه فرمودند: حكمت يا نظري است يا عملي؛ در قالب كتاب هاي حكماء پيشين اين تقسيم آمد، اين يك. دوّم اينكه علم يا حقيقي است يا اعتباري؛ اين در فرمايشات شيخ مشايخ ما، مرحوم محمّد حسين اصفهاني (رض)، بعد در بيانات سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائي در مقاله ادراكات اعتباري، در ب دايه و ن هايه به عنوان علم حقيقي و اعتباري آمده كه ما علم اعتباري داريم، علم حقيقي داريم؛ اين دو.
امّااينكه منشأ اين حرف ها تقسيم ( الموجود ) است لي الحقيقيّ و الا عتباري، در هيچ جا نيست. يكي از بحث هاي تقسيمي فلسفه اين است كه موجود يا حقيقي است يا اعتباري؛ موجود اعتباري را به حكمت عملي مي دهند، موجود حقيقي را حكمت نظري مي گيرند؛ اين موجود حقيقي، حقيقي است، آن موجود اعتباري هم حقيقي است، زيرا هر دو زير مجموعه الموجود الحقيقي اند؛ منتها اين اوّلين قدم را طي نكرده، آمدند، گفتند: الح كمه ا مّا نظر يّأ و ا مّا عمل يّ ه. درست است الح كمه ا مّا نظر يّ ه و ا مّا عمليّ ه، امّا حكمت علم است؛ علم را به وسيله معلوم تقسيم مي كنند. شما اوّل يك معلومي بده، تقسيم بشود به نظري و عملي، بعد علم را تقسيم بكنيد. اگر الموجود ا مّا حقيقيّأ و ا مّا ا عتباري فصل اوّل شد، به تبع اين فصل اوّل، فصل دوّم پديد آمد كه الح كمه ا مّا نظر يّأ و ا مّا عمليه، آنگاه معلوم مي شود حكمت عملي حقيقت است و برهان پذير است. منتها همه قضاياي حكمت عملي بايد به حسن عدل و قبح ظلم برگردد.
بيانات معظم له در جلسه درس اخلاق در ديدار با روحانيون، دانشجويان، قران پژوهان و اقشار مختلف مردم ـ قم ؛ 28/9/88
(1) قمر/ 49
(2) جن/ 15
(3) آل عمران/ 10
(4) آل عمران/ 11
يکشنبه|ا|11|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]