تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 13 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):اگر نزد خداوند عبادتى بهتر از شكرگزارى در همه حال بود كه بندگان مخلصش با آن عبادتش ك...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820413952




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

درآمدى بر جريان‌شناسى انديشه اجتماعى - دينى در ايران معاصر//قسمت پاياني


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: درآمدى بر جريان‌شناسى انديشه اجتماعى - دينى در ايران معاصر//قسمت پاياني
خبرگزاري فارس: تاكنون از جريان هايى كه به نوعى در سه رويكرد گذشته مى گنجيد, سخن گفتيم, اما دست كم دو جريان دينى ديگر نيز وجود دارد كه در دهه هاى گذشته در فضاى تفكر اجتماعى ايران تأثير داشته اند كه بايد جايگاه آنها نيز در اين پژوهش جريان شناسانه روشن گردد.


كشاكش تمدن گرايى و تجدّد گرايى دينى پس از انقلاب
اما نكته پايانى ما درباره جريان تمدن گرا, در خصوص نقش انقلاب اسلامى در جدايى جريان تمدن گرايى از جريان تجدّد گرايى دينى است. اگر انقلاب مشروطه اختلاف ديدگاه هاى روشنفكرى سكولار با علماى مذهبى را به صحنه رويارويى و درگيرى آنان بَدل كرد, انقلاب اسلامى همين صف بندى را ميان روشنفكران دينى و علماى مذهبى ـ به ويژه تمدن گرايان ـ شكل داد. چنان كه پيشتر اشاره شد, از همان دهه چهل به تدريج نشانه هايى از واگرايى و ناهم سويى ميان اين دو جريان آشكار شده بود, اما اين اختلاف تنها در محافل خصوصى و نخبگانى باقى ماند و بيشتر اعضاى هر دو جريان تا پيروزى انقلاب با يك ديگر همراه و هم داستان بودند و براى بسيارى از رهبران اين دو گروه نيز اين اختلاف چندان جدّى تلقى نمى شد. شايد بتوان گفت كه خوددارى امام خمينى از موضع گيرى در برابر شريعتى و ديگر روشنفكران دينى خود از عوامل جدّى در پنهان ماندن اين شكاف ايدئولوژيك بود.
اما صحنه عملى حكومت در جمهورى اسلامى, زمينه هرگونه مماشات و خود نگهدارى را از ميان برد و گسل هاى پنهان معرفتى از درون آتش نزاع هاى سياسى سر بر آورد. انتخاب مهدى بازرگان و پيدايى اختلافات در درون (شوراى انقلاب) نقطه آغاز اين كشاكش بود. بازرگان پس از استعفا از نخست وزيرى دولت موقت, ريشه هاى اين اختلاف فكرى را به تفصيل در آثار و گفتارهاى خويش مطرح كرد. براى نمونه مراجعه كنيد:
* انقلاب در دو حركت, مهدى بازرگان, بى جا, 1363.
* جزوه (تفصيل و تحليل ولايت فقيه), نهضت آزادى ايران, 1367.
* خدا و آخرت هدف بعثت انبياء, مهدى بازرگان, رسا, 1377.
و از آن سو, هاشمى رفسنجانى نيز در خاطرات خود به گوشه اى از اين چالش ها پرداخته است, هرچند بر خلاف بازرگان, ايشان از اختلافات فكرى و ارزشى چندان ياد نكرده و نزاع ها را به درگيرى هاى سياسى فروكاسته است.
تصويب بندهايى از قانون اساسى, به ويژه آنچه مربوط به ولايت فقيه و نقش دين در حكومت بود و نيز مطرح شدن لايحه قصاص, نهضت آزادى و ساير روشنفكران دينى را به مخالفت برانگيخت. از سوى ديگر, ابوالحسن بنى صدر كه تا آن زمان در آثار خود چنين مى نمود كه از جريان هاى تجدّدگرا فاصله داشته و به انديشه حكومت اسلامى باور دارد, بلافاصله پس از دست يافتن به پُست رياست جمهورى, بناى مخالفت با جريان هاى اصول گرا را گذاشت. سازمان مجاهدين خلق نيز از اين فرصت استفاده كرد و با حمايت از بنى صدر غائله 30 تير 1361 را به راه انداخت. به اين ترتيب, دومين گروه از روشنفكران دينى نيز آشكارا راه خود را از جريان تمدن گرايى كه در آن زمان عملاً سكان مديريت جمهورى اسلامى را به دست گرفته بودند, جدا كردند.
پس از انتشار سلسله مقالات عبدالكريم سروش در ماهنامه كيهان فرهنگى (از ارديبهشت 1367 تا خرداد 1369) با عنوان (قبض و بسط تئوريك شريعت) صحنه رويارويى ديگرى ميان دو جريان تجدّدگرا و تمدن گرا پديد آمد و گروهى از نسل جوان كشور كه تا آن زمان خود را در اردوگاه طرفداران ولايت فقيه مى دانستند به هم داستانى با سروش و همفكران او كه به عنوان مدافع حكومت دموكراتيك دينى عرض اندام مى كردند, كشاند. اين واگرايى, سومين مرحله از مرزبندى دو جريان به شمار مى آمد. اين مرحله از نظر آثار فكرى و توليدات علمى يكى از پربارترين مراحل براى هر يك از دو جريان تجددگرا و تمدن گرا بود كه نه تنها محصولات متعددى را در پى داشت بلكه انگيزه هاى لازم را براى آمادگى بيشتر فكرى در هر دو طرف فراهم ساخت.
نقطه چهارم اين شكاف را بايد در جدال هاى سياسى دو گروه از روحانيون, يعنى (جامعه روحانيت مبارز) و (مجمع روحانيون مبارز) ريشه يابى كرد. اين جدال ها كه اوج آن در هفتمين دوره انتخابات رياست جمهورى (دوم خرداد 1376) خود را نمودار ساخت, سبب هم پيمانى روشنفكران دينى با مجمع روحانيون مبارز (كه اعضاى آن على الاصول از جريان تمدن گرايى بودند) و حزب كارگزاران سازندگى (كه از نزديكان اكبر هاشمى رفسنجانى به حساب مى آمدند) شد و همين امر سبب درهم آميختگى گفتمان روشنفكرى دينى با آراى اين دسته از نيروهاى انقلاب گرديد و مقدمات واگرايى بخشى از عناصر تمدن گرا و پيوستن آنها به روشنفكران دينى را فراهم كرد. در اين ميان, كناره گيرى حسينعلى منتظرى از قائم مقامى رهبرى و نقش وى را در سال هاى دورتر نبايد ناديده انگاشت. حوادث سال هاى اخير به ويژه پس از برگزارى نهمين دوره انتخابات رياست جمهورى كه به شكست سياست هاى اصلاح طلبان انجاميد, نشانه هايى از تجديدنظر جزيى در ائتلاف سياسى ـ فكرى جريان اصلاحات دارد. تا آن جا كه مى دانيم, درباره اين تحولات و مرزبندى هاى فكرى در اين دوره مطالعات بى طرفانه و غيرسياسى كمتر صورت گرفته است.
به اين ترتيب, رويارويى دو رويكرد تمدن گرا و تجددگراى دينى در اين سال ها به نقطه اوج خود در طول چند دهه گذشته رسيده است و به نظر مى رسد كه با درهم آميختگى انگيزه هاى سياسى, بن مايه هاى فكرى و معرفتى اين چالش در پرده فرومانده است.

اشاره به جريان هاى ديگر
تاكنون از جريان هايى كه به نوعى در سه رويكرد گذشته مى گنجيد, سخن گفتيم, اما دست كم دو جريان دينى ديگر نيز وجود دارد كه در دهه هاى گذشته در فضاى تفكر اجتماعى ايران تأثير داشته اند كه بايد جايگاه آنها نيز در اين پژوهش جريان شناسانه روشن گردد.
ييكى از اين مجموعه ها گروهى است كه به سنّت گرايى(transcendentalism) موسوم گشته است. پايه گذار اين انديشه فريتهوف شوان (عارف آلمانى) است كه با گرايش به اسلام, نهضتى را در بازگشت به سنّت هاى كهن عرفانى كه از نظر او همان جوهره اديان الهى است, رهبرى كرد. اين جريان به دليل رويارويى و نقد مدرنيته و دعوت به ميراث سنتى دينى شباهت هايى با شريعت گرايى دارد, هر چند اينان به جاى شريعت دينى, عرفان و معنويت دينى را پناهگاه انسان در تنگناى دنياى جديد مى دانند. شخصيت ايرانى برجسته اين گروه سيدحسين نصر است كه على رغم عدم حضور در ايران پس از انقلاب, شاگردان و پيروان بسيارى دارد. از شخصيت هاى اصلى اين جريان, به مارتين لينگز, رنه گنون و آناندا كوماراسوامى, مى توان اشاره كرد. كسانى چون: هانرى كربن, ويليام چيتيك و توشيهيكو ايزوتسو هر چند خود سنّت گرا به معناى خاص آن نبودند, ولى در ترويج اين تفكر بسيار مؤثر بوده اند. براى آشنايى با ديدگاه سنّت گرايان به منابع زير مراجعه كنيد:
* خردجاويدان, مجموعه مقالات همايش نقد تجدّد از ديدگاه سنّت گرايان معاصر, دانشگاه تهران, 1382.
* در غربت غربى, زندگينامه خودنوشت سيدحسين نصر.
در كتاب خرد جاويدان, مقاله اى با عنوان (سنّت گرايى و بنياد گرايى) از شهرام پازوكى چاپ شده است كه به تفاوت ويژگى هاى سنّت گرايى و شريعت گرايى پرداخته است. به دليل تفاوت هاى اساسى بين اين دو جريان, ما سنّت گرايى را در زمره رويكرد شريعت گرايى نگنجانديم. اساساً از آن جا كه سنت گرايى نگره روشنى درباب چگونگى سامان بخشيدن به حيات اجتماعى ارائه نمى كند و تنها به نقد مدرنيته و پيامدهاى آن مى پردازد, آن را از دسته بندى هاى اصلى در تفكر اجتماعى دينى خارج ساختيم.
برخى از كتاب هاى سيدحسين نصر كه با موضوع انديشه اجتماعى به گونه اى ارتباط دارد, عبارت است از:
* انسان و طبيعت (بحران معنوى انسان متجدّد), تهران, دفتر نشر فرهنگ اسلامى, 1379.
* اسلام و تنگناهاى انسان معاصر, دفتر پژوهش و نشر سهروردى, 1381.
* نياز به علم مقدس, طه, 1378.
در اين راستا, نشر ترجمه كتاب هاى رنه گنون از سال هاى دور نيز تأثير فراوانى در ايران برجاى گذاشت و فضاى نقد تفكر اجتماعى مدرن را دامن زد.
از ميان نويسندگان دهه چهل و پنجاه كسانى چون داريوش شايگان و احسان نراقى از اين انديشه تأثير پذيرفتند كه البته, هر دو به تدريج به اردوگاه تجدّد گرايى سكولار گراييدند و با توبه از گذشته خويش, اصولاً از نقد بنيادين مدرنيته دست كشيدند. اما از نويسندگان كنونى در ايران كه هر كدام به نوعى در اين حوزه مى انديشند, مى توان به افراد زير اشاره كرد: غلامرضا اعوانى, شهرام پازوكى, محمود بيناى مطلق و ديگران.
از بهار 1354 نشريه اى با عنوان جاويدان خرد به سرپرستى سيدحسين نصر ـ از سوى انجمن شاهنشاهى فلسفه ايران ـ به زبان هاى اروپايى و به فارسى و عربى منتشر شد كه تا سال 1356 ادامه يافت. انجمن يادشده كه يكى از مهم ترين پايگاه هاى سنّت گرايى در ايران بود پس از پيروزى انقلاب به انجمن حكمت و فلسفه (و هم اكنون به مؤسسه پژوهشى حكمت و فلسفه) تغيير نام داد و هم چنان يكى از محافل علمى است كه بيش و كم اين انديشه را ترويج مى كند.
گروه ديگر كه يادكرد آن نيز در اين جا ضرورى است, طرفداران سيداحمد فرديد هستند. وى با آن كه نگاشته هاى زيادى از خود بر جاى نگذاشت ولى بر نسلى از دانشگاهيان مسلمان در طول چهار دهه گذشته تأثير فراوان نهاد. او كه در اصل متاثر از فلسفه اگزيستانسياليستى مارتين هايدگر (فيلسوف معاصر آلمانى) و فضاى پست مدرن غرب بود, با نقدجدّى فرهنگ غرب و ارائه قرائت تازه اى از عرفان و فلسفه اسلامى, شعار (بازگشت به هويت اسلامى) را در دهه چهل و پنجاه زنده كرد. براى آشنايى با انديشه و ادبيات فرديد, كتاب هاى زير متن هاى مناسبى است:
* آراء و عقايد سيداحمد فرديد (مفردات فرديدى), سيدموسى ديباج, نشر علم, 1383.
* ديدار فرحى و فتوحات آخرالزمان, به كوشش محمد مددپور, نظر, 1381.
* نگاهى دوباره به مبادى حكمت انسى, سيدعباس معارف, رايزن, 1380.
* هويت انديشان و ميراث فكرى احمد فرديد, سيدمنصورهاشمى, تهران, انتشارات كوير, 1383.
مقالاتى كه اخيرا در نقد يا تبيين انديشه او نگاشته اند, پرده هاى ديگرى از اين شخصيت و پيامدهاى فكرى او را به كنار مى زند. از آن ميان, مقاله داريوش آشورى با عنوان (اسطوره هاى فلسفه در ميان ما) (روزنامه ايران, مهر 1383) و مقاله بيژن عبدالكريمى با عنوان (ميراث سيداحمد فرديد) (روزنامه ايران, فروردين 1385) جالب توجه هستند. مجموعه اين مقالات و نگاشته ها كه غالباً خالى از حب و بغض هاى غيرعلمى نيست, در بولتن آيينه انديشه, ش4 در سال گذشته از سوى معاونت پژوهشى دفتر تبليغات اسلامى حوزه علميه قم انتشار يافت.
در دهه چهل احمد فرديد كسان بسيارى را به خود جلب كرد. حتى افرادى چون داريوش آشورى و داريوش شايگان كه بعدها از او باز گشتند و نقدهاى جدّى بر او نوشتند, در آن سال ها از پيروان او به حساب مى آمدند. از نويسندگان پيش از انقلاب به ويژه بايد به جلال آل احمد اشاره كرد كه اصطلاح (غرب زدگى) و كتابش به همين نام و نيز كتاب در خدمت و خيانت روشنفكران را تا اندازه بسيارى با الهام از نگره فرديد نگاشت. گفته شده است كه پاره اى از آراى على شريعتى درباره هويت, بازگشت به خويش, اليناسيون و ماشينيسم نيز غيرمستقيم از فرديد تأثير پذيرفته است, ولى هيچ گونه شاهدى كه ارتباط ميان آن دو را نشان دهد, وجود ندارد.
اما مهم ترين نويسندگان كنونى در اين حوزه عبارتند از: رضا داورى اردكانى, محمد مددپور, سيدعباس معارف, سيدموسى ديباج و محمدرضا ريخته گران كه در اين ميان, رضا داورى بيش از ديگران در فضاى فكرى پس از انقلاب تأثيرگذار بوده است. براى شناخت آراى او, به كتاب هاى زير كه تازه ترين انديشه هاى او را بازتاب مى دهند, مراجعه كنيد:
* رساله در باب سنّت و تجدّد, رضا داورى اردكانى, تهران, نشر ساقى, 1384.
* ما و راه دشوار تجدّد, رضا داورى اردكانى, تهران, نشر ساقى, 1384.
مجموعه نقدنوشته هايى كه ميان رضا داورى و عبدالكريم سروش در اوايل دهه شصت در ماهنامه كيهان فرهنگى (از فروردين 63 شماره اول به بعد) رد و بدل شد به روشنى تفاوت نگرش اين گروه را با تجدّد گرايان مسلمان نشان مى دهد.
به مساعى شخصيت هاى اين جريان و به دليل خلاء تئوريك دينى پس از انقلاب, گروه بسيارى از جوانان نسل انقلاب به اين حوزه علاقه مند شدند. آنچه گروهى از انقلابيون را شيفته انديشه فرديد مى كرد, بيش از هر چيز انتقادات تند و راديكال عليه فرهنگ غرب و تجدّد گرايى بود. سيد مرتضى آوينى تنها يكى از اين افراد بود و از ديگرانى هم مى توان ياد كرد. اين جريان در سال 1373 نشريه اى با نام مشرق منتشر كرد كه البته, چندان ديرى نپاييد.
اين گروه از آن جا كه نوعى بازگشت به گذشته را ترويج مى كند, با جريان شريعت گرايى قرابت دارد و از آن جهت كه با تمدن مدرن وارد يك گفت و گوى انتقادى مى شود و خواهان گذر از وضعيت مدرنيته است, با جريان تمدن گرايى شباهت دارد. ولى به نظر ما چون اينان در نهايت به يك تفكر اجتماعى نمى رسند و راه سازنده و روشنى براى حل اين مسايل پيشنهاد نمى كنند, از قلمرو موضوع اين مقاله بيرون اند و در جريان شناسى تفكر اجتماعى تنها در جنب ساير جريان ها بايد بدان ها پرداخت. طبيعى است در پژوهشى ديگر كه به جريان شناسى ديدگاه هاى مربوط به سنّت و تجدّد مى پردازد, دو جريان ياد شده (يعنى سنّت گرايى و طرفداران فرديد) كاملاً در قلمرو موضوع قرار مى گيرند.
و امّا تذكر پايانى: چنان كه در آغاز اشاره شد, ما در اين سير اجمالى به مقالات چاپ شده به دليل فراوانى و تنوع آن اشاره اى نكرديم. بى گمان بدون مراجعه به شمار بسيار مجلات و مقالات گرانى كه در سال هاى اخير نگاشته شده اند, اين جريان شناسى ناتمام خواهد بود. از اين رو, پيشنهاد مى شود به جز نشرياتى كه در متن گفتار بدان ها اشاره شد به مجلات زير كه بيشتر نگاهى تاريخى به اين موضوع دارند, مراجعه شود:
* ياد, بنياد تاريخ انقلاب اسلامى.
* تاريخ معاصر ايران, مؤسّسه مطالعات تاريخ معاصر ايران.
* مطالعات تاريخى, مؤسّسه مطالعات و پژوهش هاى سياسى.
* نامه تاريخ پژوهان, انجمن تاريخ پژوهان.
* زمانه, مؤسّسه فرهنگى دانش و انديشه معاصر.
دو مجموعه كتاب هاى زير نيز مطالب و مقالات مفيدى عرضه كرده اند كه به ويژه در اين پژوهش جريان شناسانه كارساز است:
* آموزه, مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
* تاريخ معاصر ايران, مؤسّسه پژوهشى و مطالعات فرهنگى.

پى نوشت ها
1. عنوان انگليسى كتاب اقبال لاهورى Reconstruction of Religious Thought in Islam بود كه احمد آرام آن را با نام (احياى فكر دينى در اسلام) ترجمه كرد (احياى فكر دينى در اسلام, ترجمه احمد آرام, تهران, انتشارات رسالت قلم, 1346). البته, بعدها ترجمه ديگرى از اين كتاب منتشر شد كه عنوان كتاب را دقيق تر ارائه داد (محمد اقبال, بازسازى انديشه, ترجمه محمد بقائى (ماكان), 1368, ماكان).
2. براى اطلاع از اصطلاح (بنياد گرايى) به مقاله (سنّت گرايى و بنياد گرايى) از شهرام پازوكى در كتاب خرد جاويدان (دانشگاه تهران, 1382) مراجعه كنيد.
3. براى نمونه اى از اين روايت به مقدمه صحيفه سجاديه مراجعه شود و براى روايات ديگر نك: الكافى, ج 8, ص 264.
4. براى آشنايى با آراى اجتماعى عالمان شيعه در اين دوره, براى نمونه نك: نجف لك زايى,چالش سياست دينى و نظم سلطانى, پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى, 1385 .
5. مرتضى الانصارى, كتاب المكاسب, ج2, مؤسّسه النعمان, ص47 به بعد.
6. البته, وى در مبحث نمازجمعه, براى وجوب تعيينى آن به ولايت فقيه استناد مى كند و ظاهر عبارت, پذيرش ولايت مطلقه فقيه است ولى از اين عبارات به صورت روشن ديدگاه ايشان در مورد ولايت سياسى فقيه استفاده نمى شود(نك: صلوة الجمعة, مؤسسه النشر الاسلامى, ص153).
7. اين مطلب در نامه امام خمينى به محمدتقى فلسفى مطرح شد كه در اين نامه تفاوت اين دو ديدگاه را به خوبى مى توان مشاهده كرد. (صحيفه امام, ج1, ص85). اين ماجرا را فلسفى خود توضيح داده است (خاطرات و مبارزات حجه الاسلام فلسفى, تهران, انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى, ص255).
8. التنقيح فى شرح العروة الوثقى, دارالهادى, 1410ق, ص419.
9. اين مطلب در بخش اجتهاد و تقليد از تقريرات دروس اصول ايشان كه هنوز چاپ نشده است, مطرح گرديده است. البته ايشان براى (فقيه) در اين فرض شرايط بسيار سخت و دشوارى را قرار مى دهد.
10. ماجراى مسافرت و ملاقات او با امام خمينى را در كتاب زير كه گزارش مستقيم ماجراست, مطالعه كنيد: خاطرات ابوالقاسم خزعلى, تهران, انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامى, 1382. لازم به يادآورى است كه از مشهد تنها دو تن از علما به ديدار امام آمدند: شيخ مجتبى قزوينى و سيدهادى ميلانى (نك: نهضت امام خمينى, سيد حميدروحانى, دفتر اوّل)
11. در ماده سوم اساسنامه آمده است: (اين انجمن به هيچ يك از احزاب سياسى وابستگى ندارد و هر نوع فعاليت سياسى و تبليغ مرامى در داخل آن ممنوع است و صرفاً مرام آن نشر حقايق اسلامى و تبليغ دستورات الاهى و دعوت به محاسن اخلاق و ترويج فرهنگ و معارف الاهى و مبارزه با خرافاتى است كه ساحت مقدس ديانت را آلوده ساخته است(رك: سيد حميد روحانى, نهضت امام خمينى, دفتر سوم, ص977)
12. اين نكته به ويژه از آن رو عجيب است كه تا هنگام تشكيل مجلس خبرگان هيچ يك از مسئولان نظام و تمدن گرايان به اصل ولايت فقيه در قانون اساسى اشاره نكرده بودند(نك: به بخش مربوط به تمدن گرايى اسلامى ـ از همين مقاله).
13. در آخرين لحظات نشر اين مقاله, كتابى با عنوان (از مدرسه معارف تا مكتب تفكيك و انجمن حجتيه) قم, انتشارات مؤسسه بوستان كتاب, 1386, ) منتشر شد كه محتواى مقدمه آن با توجه به آنچه در متن گفته شد, جاى بررسى و تأمل بيشتر دارد.
14. احمد, صابرى همدانى, الهداية الى من له الولاية, تقرير ابحاث سيد محمدرضا موسوى گلپايگانى, قم, 1383ق.
15. نمونه اى از اين ادبيات را در ادامه سخن خواهيم ديد.
16. در كتاب زير پيشينه اى براى اين انديشه در قرن هاى هفتم و هشتم پى جويى كرده است: رسول جعفريان, انديشه تفاهم مذهبى. البته, مجمع تقريب بين المذاهب در سال هاى اخير تلاش گسترده اى براى ريشه يابى اين گرايش ميان علماى شيعه داشته است.
17. صحيفه امام, ج2, ص117.
18. همان, ج20, ص240.
19. اين دو مورد , يكى اطلاعيه نه نفره معروف است و ديگرى, تلگراف به سفارت تركيه. براى اطلاعيه نه نفره علماى حوزه كه امام خمينى آن را با زحمت فراوان از افراد امضاء گرفت و نيز نامه فضلاى حوزه قم به سفارت تركيه, به كتاب زير مراجعه شود: سيدحميد روحانى, نهضت امام خمينى, دفتر اول.
20. طباطبايى در اين مقاله تصريح مى كند كه موضوع ولايت را نه از منظر فقهى بلكه از منظر (فلسفه اجتماعى اسلام) بحث مى كند. او در اين مقاله و ديگر آثار خود ولايت فقيه را نپذيرفته و حكومت اسلامى در عصر غيبت را به سرپرستى عدول مؤمنين خبره مى داند (نك: مرزبان وحى و خرد, بوستان كتاب, ص 244).
21 . در نشريه حوزه نام هيچ يك از كارگزاران و نويسندگان درج نمى شد, امّا اين نشريه در پرتو انديشه و راهنمايى هاى محمدرضا حكيمى(نويسنده كتاب هويت صنفى روحانيت) و با تلاش كسانى چون محمدعلى مهدوى راد, عبدالرضا ايزدپناه, عباس صالحى و ديگران انتشار مى يافت.

نويسنده: محمد تقي سبحاني
.................................................................................................................
انتهاي پيام/

جمعه|ا|16|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن