تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837895831
گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز ويژگي هاي خاص بودجه 88
واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: گزيده سرمقاله روزنامههاي صبح امروز ويژگي هاي خاص بودجه 88
جام جم آنلاين: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند از جمله «شروع مجدد از مسكو»،«ايران و اعراب در نقطه عطف»،«كاسه داغتر از آش»،«قدرت نمايي مشترك ايران و عراق»،«سه نكته تا انتخابات»،«آمريكا اشغالگر و غارتگر!»،«استعفاي دولت فياض تاكتيك جديد سياسي»،«شهر مجازي تهران؛ مديريت دو فضايي شهر»،«ويژگي هاي خاص بودجه 88» و... كه برخي از آنها در زير ميآيد.
كيهان
«شروع مجدد از مسكو» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن ميخوانيد؛ باراك اوباما «ديپلماسي شروع مجدد خود» را از مسكو آغاز كرده است. ديروز هيلاري كلينتون و سرگئي لاوروف باهم ملاقات كردند و پس از اتمام ملاقات هر دو گفتند كه از مذاكراتشان راضي هستند. اين البته به آن معنا نيست كه چيزي حل شده است و بيشتر بايد آن را ناشي از اين ملاحظه دانست كه اگر هنگام ورود به يك راه صعب العبور، از همان ابتدا دائماً به عاقبت- احتمالاً- فاجعه بار آن فكر كنيد، اساساً قدم اول هرگز برداشته نخواهد شد. پس بهتر است حالا كه دعواي ميانه راه قطعي است؛ لااقل در آغاز، همه چيز به خير و خوشي شروع شود.
در اختيار داشتن يك درك تاريخي و استراتژيك از روابط روسيه و آمريكا، عنصري كليدي در فهم مناسبات جديدي است كه ميان اين دو كشور در حال شكل گيري است. امامهم تر از آن، اين است كه يك «نقطه ديد» مناسب براي نگريستن به اين موضوع پيدا كنيم. كسي كه بناست اين مناسبات را تحليل كند، اگر «منظر» مناسبي در اختيار نداشته باشد، به احتمال بسيار زياد انبوهي از مسائل فوق العاده حساس را اساساً نخواهد ديد و در عوض ممكن است تا حدود زيادي گرفتار توجه به موضوعاتي شود كه به رغم اهميت ظاهري در واقع پيش پا افتاده محسوب مي شوند. رايج ترين اشتباه در فهم آنچه اكنون ميان مسكو و واشنگتن مي گذرد اين است كه فرد خود را اسير كليشه هاي دوران «جنگ سرد» كند و در آن متوقف بماند. چنين رويكردي علاوه بر اينكه محدوديت هايي بسيار شديد بر اصل بحث تحميل خواهد كرد، امكان به دست آوردن هرگونه دركي از مناسبات و دغدغه هاي جديد دو كشور را منتفي مي كند.
اكنون دوران منازعات جنگ سرد به طور كامل سپري شده و ديگر نه روسيه آن روسيه است، نه آمريكا موقعيتي را كه به هنگام فرو ريختن ديوار برلين در اختيار داشت- يا لااقل خيال مي كرد دارد- حفظ كرده است و نه محيط و جنس تحولات بين المللي شباهتي به آن دوران دارد. دوره مقياس هاي بزرگ- كه مهم ترين مشخصه جنگ سرد بود- به سر آمده است. ديگر داشتن ارتش هاي بزرگ، ترتيب دادن رژه هاي شكوهمند، به نمايش درآوردن موشك هاي غول پيكر و داستان سرايي درباره قدرت افسانه اي سرويس هاي اطلاعاتي، علامت قدرت محسوب نمي شود. هويت بازيگران و ماهيت آنچه مي توان آن را قدرت بين المللي در دوران جديد خواند، كاملاً دگرگون شده و به همين دليل اشتباهي بزرگتر از اين نمي توان تصور كرد كه كسي مثلاً مسئله تعداد سلاح هاي هسته اي دو طرف يا پيمان هاي خلع سلاحي كه ميان آنها وجود دارد را «مسئله اصلي» در روابط آينده مسكو- واشينگتن تصور كند. براي گريز از اين خطا، بهترين روش يافتن آن مسئله بنياديني است كه اگر روابط جديدي در كار باشد، لاجرم براساس و تحت تاثير آن شكل خواهد گرفت. آيا چنين مسئله محوري وجود دارد؟
شايد در ابتدا عجيب به نظر برسد اما به شيوه هايي كم و بيش قابل اعتماد مي توان استدلال كرد تنها نقطه ديدي كه ميزان خطا در پيش بيني آينده روابط روسيه و آمريكا را به حداقل مقدار ممكن كاهش مي دهد، «مسئله ايران» است. ايران، تنها مسئله اي نيست كه ميان روسيه و آمريكا وجود دارد و شايد كساني تصور كنند- و اين تصور خطا هم نيست- كه مسائل بزرگتري ميان اين دو كشور هست، اما ويژگي تمركز بر مسئله ايران در تحليل مناسبات روسيه، آمريكا و ايران است كه مي توان الگوهاي حاكم بر رفتار روسيه را از دل آن استخراج كرد و يك تخمين مطمئن به دست آورد كه روس ها در معامله با آمريكا تا كجا پيش مي روند و در كجا توقف خواهند كرد.
اگر ايران را به عنوان يك مورد خاص استثنا كنيم مجموعه درگيري هاي استراتژيك روسيه و آمريكا در شرايط فعلي را مي توان ذيل 3 عنوان خلاصه كرد، كه حل و فصل همه آنها به اين بستگي دارد كه گفت وگوها درباره مسئله ايران چگونه پيش برود. مسئله اول، موضوع استقرار بخشي از سپر دفاع موشكي آمريكا در اروپاي شرقي است كه آمريكايي ها همواره گفته اند براي مقابله با تهديد موشكي ايران است اما روس ها آن را در واقع تهديدي عليه خود محسوب مي كنند. تيم اوباما نشانه هايي بروز داده است كه ممكن است در ادامه اين طرح تجديدنظر كند. توجيهي كه جوزف بايدن در كنفرانس اخير امنيتي در مونيخ براي اين كار ارائه داد، اين بود كه در شرايط بحران مالي احتمالاً آمريكا منابع كافي براي تكميل اين طرح در اختيار نخواهد داشت. اما چند روز پيش سخنگوي كاخ سفيد و صريح تر از او منابع مستقل تر در آمريكا طي روزهاي اخير، به صراحت گفته اند كه آمريكا انتظار دارد در ازاي انصراف آمريكا از ادامه اين پروژه، مسكو «همكاري هايي» درباره ايران به عمل بياورد. در ميان تحليلگران مسائل استراتژيك، اين اطمينان وجود دارد كه روسيه و آمريكا اگر نه به زودي، حتماً در 4 سال اول دولت اوباما به معامله اي در اين باره دست خواهند يافت. فقط دو مشكل هست كه دو طرف هنوز راه حل روشني براي آن ندارند: 1- به تازگي به جاي آمريكا، صهيونيست ها به مدافعان لزوم استقرار سپر دفاع موشكي آمريكا در شرق اروپا تبديل شده اند.
آمريكا ولو بتواند موضوع را در چك و لهستان حل كند، قادر به جمع كردن بساطي كه از دسامبر گذشته در صحراي نقب درون سرزمين هاي اشغالي و با ادعاي دفاع از اسرائيل در مقابل حملات موشكي پهن كرده نخواهد بود. 2- مسئله ديگر اين است كه حتي اگر آمريكا از پروژه خود صرف نظر كند، وزن اين امتياز از ديد روس ها چقدر خواهد بود و در ازاي آن حاضر به واگذاري چه امتيازهايي هستند؟ به نظر نمي رسد كه روس ها با ثمن سپر دفاع موشكي آماده يك «معامله بزرگ» باشند اگر چه آمريكايي ها تمام سعيشان را مي كنند كه اين موضوع را هرچه گران تر به مسكو بفروشند. مسئله دوم، موضوع پيمان هاي خلع سلاحي و نظامي ميان روسيه و آمريكا، تحركات آمريكا در آسياي ميانه، گسترش ناتو به شرق و همچنين مناسبات ميان روسيه و اروپاست كه مي توان موضوع انرژي و به طور خاص گاز را هم به آن اضافه كرد. درست است كه روس ها نشان داده اند در مواقع لزوم با اين برگ ها تا حد امكان بازي مي كنند اما تا آنجا كه موضوع جنبه اقتصادي دارد (مسئله انرژي) هيچ بحراني از جانب روسيه براي غرب نمي تواند بلندمدت باشد چون روس ها اساساً ميزان وابستگي خود به درآمد ناشي از اين حوزه را بسيار بالا برده اند. اما در حوزه همكاري هاي دفاعي و موضوع گسترش ناتو به شرق مي توان فرض كرد و برخي از تحليلگران غربي هم گفته اند كه روسيه- بويژه تا زماني كه تيم فعلي در آن بر سر كار باشد- با هدف جلوگيري از ايجاد درگيري جديد و حفظ ثبات، نوعي استقلال نصفه و نيمه از خود نشان خواهد داد. اين استقلال البته منافاتي با اينكه در موارد خاص معامله هايي ميان روسيه و آمريكا شكل بگيرد ندارد. از جمله، مثلاً در مورد كاهش سلاح هاي هسته اي- كه ديگر حيثيتي نيست- احتمالاً به زودي نسخه هاي جديدي از پيمان هاي سالت احيا خواهد شد. مسئله سوم، تحولات كاملاً جديدي است كه در افغانستان در حال وقوع است. روس ها در مورد عراق پس از اندكي سبك و سنگين كردن به اين نتيجه رسيدند كه بهتر است كنار بكشند و بپذيرند كه عراق، صحنه رويارويي ايران و آمريكاست و بازيگران سوم نهايتاً محلي از اعراب نخواهند داشت. اما در مورد افغانستان روسيه خود را صاحب حق مداخله مي داند در عين حال كه كاهش تنش در آن منطقه را از اين حيث كه بتواند ناآرامي هاي چچن را كنترل كند، مهم تلقي مي كند. روس ها در اين مورد احتمالاً برگ هايي در دست خواهند داشت اما آن را براي زماني كه استراتژي اوباما در مورد افغانستان مشخص شود و جايگاه روسيه در مورد رويكرد منطقه اي مربوط به اين موضوع تعيين گردد ذخيره خواهند كرد.
اكنون مي توان از اين بحث نتيجه گرفت. اگر با ملاحظه مسئله ايران به موضوع نگاه كنيم، اصول كلي زير قابل استخراج است: 1- مسكو بي شك خواهان افزايش ثبات در منطقه است و به همين دليل از تحولات بزرگ استقبال نمي كند. علت اين است كه روس ها احساس مي كنند قدرت فعلي آنها براي اينكه بتوانند از دل دگرگون كردن وضع موجود وضع خود را بهتر كنند، كافي نيست پس ثبات، لزوماً بهتر از ماجراجويي است. 2- الگوي رفتار روس ها در مورد ايران- و بسياري مسائل ديگر- تا امروز اين بوده است كه محكم وارد موضوع شده اند اما نتوانسته اند موضع خود را تا آخر حفظ كنند. به ياد مي آوريد كه در موضوع جنگ گرجستان در فاصله كوتاهي پس از تهديد به «جنگ بزرگ» و پس از بالا گرفتن تهديدهاي اروپا و آمريكا، روس ها به معامله اي تن دادند كه حتي به طور نسبي هم به نفع آنها نبود. 3- روسيه خود را در جامعه بين المللي به شدت معامله گر نشان داده و به همين دليل براي همه طرف ها غيرقابل اعتماد است. در ايران هيچ كس در اين باره ترديدي ندارد كه روس ها به تعهدات احتمالي خود نسبت به ايران چندان پايبند نيستند فقط به اين شرط كه امتيازهاي كافي گرفته باشند. چنين روحيه اي امكان همكاري استراتژيك را به رغم اينكه ايران به آن علاقمند است منتفي مي كند. 4- و نكته آخر اين است كه روس ها تا امروز نشان داده اند كه در پروژه هاي بزرگ ناچار از «هماهنگي» هستند و قدرت عمل يك جانبه آنها بسيار ضعيف است. از اين رو نبايد به مقاومت روسيه در مقابل باج خواهي هاي غرب چندان اميد داشت.
تحت اين شرايط همه چيز به اين بستگي خواهد داشت كه «آمريكايي ها چه بدهند؟» اما درباره يك نكته نبايد اشتباه كنند. توان روسيه در تأثيرگذاري بر ايران بسيار كمتر از آن است كه آمريكايي ها محاسبه كرده اند، لذا سرمايه گذاري بيش از حد روي اين پروژه فقط به معناي تلف كردن وقتي است كه مي تواند باارزش باشد.
اعتماد ملي
«ايران و اعراب در نقطه عطف» عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد ملي به قلم مهران كرمي است كه در آن ميخوانيد؛تا پيش از وقوع انقلاب اسلامي ايران، از مصر بهعنوان رهبر معنوي و قلب تپنده جهان عرب نام برده ميشد. هر جريان فكري كه در مصر ريشه ميدواند در ديگر كشورهاي عربي نيز بلافاصله شاخ و برگ پيدا ميكرد و حتي شعاع تاثيرگذاري آن از مرزهاي عربي هم فراتر ميرفت و جهان اسلام را دربرميگرفت. دو جريان بزرگ اسلامگرايي و ناسيونالسوسياليسم عربي يكي برگرفته از جنبش اخوانالمسلمين و ديگري متاثر از رهبري جمال عبدالناصر هر دو از كشور مصر برخاسته و تا پيش از دهه 1980 ميلادي سراسر كشورهاي عربي را تحت تاثير خود قرار داد.
وقوع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني(ره) و انعقاد پيمان كمپ ديويد ميان مصر و اسرائيل عملا رهبري جهان عرب و جنبشهاي سياسي را از مصر منتقل كرد و پس از گذشت 30 سال قاهره هنوز نتوانسته است نقش و جايگاه پيشين خود را بازيابد. اسلامگرايي اين بار از مركز تهران سر برآورد و با صدايي از جنس شيعي در سراسر منطقه بازتاب پيدا كرد و ناسيوناليسم عربي را دستكم براي سه دهه در محاق فرو برد.در دهه 1990 و به دنبال خروج نيروهاي شوروي از افغانستان و جنگ اول خليج فارس با هجوم نظامي آمريكا به عراق، اين دو صورتي ديگر پيدا كردند و بنيادگرايي سني و سلفيگري با پشتيباني معنوي و مالي عربستان سعودي در سراسر جهان اهل سنت از اندونزي گرفته تا افغانستان، چچن و بوسني پايگاهها و مخاطبان جديدي پيدا كرد. اشغال نظامي افغانستان و عراق توسط آمريكا پس از 11 سپتامبر، اگرچه بيش از پيش به چهره بينالمللي ايالات متحده خدشه وارد كرد ولي در سوي ديگر هم به تضعيف دولتهاي محافظهكار و سنتي عرب منجر شد. بحرانها، آشوبها و جنگها در منطقه خاورميانه اما يك برنده اصلي داشت و آن جمهوري اسلامي بود كه در هر جا به تضعيف موقعيت حاميان آمريكا و بنيادگراهاي سلفي ميانجاميد، خلاء سياسي و معنوي به وجود آمده را پر ميكرد. ناكامي جريان غربگراي 14 مارس براي عقب راندن حزبالله و متحدان ايران در لبنان و به دنبال آن پيروزي مقاومت در نبرد 33 روزه با اسرائيل، از رويدادهاي اساسي چهار سال گذشته بود كه موقعيت ايران و حاميان منطقهاي آن را در جهان عرب تثبيت كرد. جنگ 22 روزه و مقاومت حماس كه ديگر متحد ايران در منطقه بود، در رويارويي با اسرائيل، عملا ايران را به يكي از بازيگران اصلي خاورميانه عربي تبديل كرد. در 30 سال گذشته سه موج و جريان سياسي از ايران، جهان عرب را در برگرفته و بر سير جريانهاي فكري و حتي ساختار سياسي برخي از اين كشورها اثر گذاشته است.
نخست پيروزي انقلاب اسلامي و تفكر صدور انقلاب بود كه با تجاوز عراق به ايران عملا در سرتاسر دهه 1360 بر روابط ايران و كشورهاي عربي سايه افكند. در اين دوران كشورهايي چون سوريه و ليبي و تاحدودي الجزاير از جهان عرب دوشادوش ايران قرار داشتند. در دهه دوم انقلاب، جريان اصلاحات در ايران، پژواكي شگرف در ميان جريانهاي سياسي در جهان عرب و نيز ميان دولتهاي عربي پديد آورد و روابط جمهوري اسلامي با كشورهاي تاثيرگذاري چون عربستان سعودي به گونهاي بيسابقه به بهبودي گراييد. اين جريان اما ديري نپاييد و با آمدن محمود احمدينژاد موج سومي روابط ايران و جهان عرب را درنورديد.روي كار آمدن احمدينژاد اگرچه در داخل اغلب جريانها و گروههاي سياسي كشور را در جايگاه منتقد و مخالف نشاند و بنبست سياسي و اقتصادي را پديد آورد، اما از سوي افكار عمومي در جهان عرب با استقبال بيسابقهاي مواجه شد و احمدينژاد در كنار سيدحسن نصرالله و خالد مشعل به صورت رهبراني درآمدند كه افكار عمومي را در منطقه عربي به تحريك و تحسين واميداشت.
اگر موج اصلاحطلبي در ايران به نزديك شدن روابط دولتهاي عربي با جمهوري اسلامي كمك كرد و در عين حال جريانهاي روشنفكري جهان عرب را به تحسين واداشت ولي موج سوم يا موج مقاومت، ملتهاي عرب را در مقابل دولتهاي عمدتا محافظهكار آنها نشاند و دولتهاي عربي كه تا اين زمان در مقابل ايران همواره از موضع احتياط سخن ميگفتند، اين بار بيپروا به انتقاد از سياست خارجي جمهوري اسلامي پرداختند، تا آنجا كه برخي از آنها در جريان دو نبرد 33 روزه حزبالله و 22 روزه حماس از در انتقاد مستقيم به ايران و حمايت تلويحي از اسرائيل درآمدند.
عربستان سعودي و مصر دو كشوري هستند كه در چهار سال گذشته با احساس خطر از نقشآفريني جديد منطقهاي ايران اين رويكرد را رهبري كردند و كشورهايي چون اردن و امارات نيز در كنار آنها به ايفاي نقش پرداختند. قطع رابطه دولت مراكش با جمهوري اسلامي و سفر علي لاريجاني در راس هياتي از شركتكنندگان در كنفرانس حمايت از مردم فلسطين به سودان، دو نقطه عطف دوران جديد هستند.
قطع رابطه مراكش به بهانه حمايت از استقلال دولت بحرين در خليجفارس به همان اندازه شگفت است كه حمايت قاطع جمهوري اسلامي از ژنرال عمرالبشير كه به اتهام جنايات جنگي در قضيه دارفور مورد پيگرد بينالمللي قرار گرفته است اما هر دو ريشه در يك واقعيت دارند و آن اينكه نقشآفريني منطقهاي ايران عملا منطقه را به دو دسته حاميان و مخالفان جمهوري اسلامي تقسيم كرده است.
متحدان ايران در اين نقشآفريني جديد جنبشهاي رو به رشد شيعي در كشورهاي مورد اشاره و دولتهايي چون سودان و سوريه هستند كه همچون جمهوري اسلامي رويكردي ضدغربي و ضدصهيونيستي دارند.مخالفان ايران هم دو دسته دولتهاي غربگراي عربي و جريانهاي بنيادگراي سني و غربستيز هستند.
اين رويارويي كه كشورهاي عربي از آن بهعنوان تلاش ايران براي ايجاد شكاف در بين اعراب از آن ياد ميكنند، به نظر ميرسد تازه در نيمه راه است و نميتوان به اين زودي پاياني براي آن ترسيم كرد.انتخابات رياستجمهوري ايران و اينكه اصلاحطلبان در نتيجه آن به قدرت نزديك شوند يا قدرت همچنان در دست احمدينژاد بماند، نقطه عطف بعدي خواهد بود.
جام جم
«كاسه داغتر از آش» عنوان يادداشت روز روزنامهي جام جم به قلم عباس محمدنژاد است كه در آن ميخوانيد؛سوءتفاهم پيش آمده پس از اظهارات ناطقنوري درخصوص بحرين پس از آمد و رفت فرستادگان ويژه 2 كشور خيلي زود پايان يافت تا جهان اسلام به جاي پرداختن به اختلافات جزئي، سياست خود را بر موضوعات مهمي چون فلسطين متمركز كند، اما برخي كشورهاي عربي كاسه داغتر از آش شده، از ايران انتقاد كردهاند و همين ديروز پادشاهي مغرب در حمايت از بحرين و با ادعاي اينكه سياستهاي تهران در قبال رباط غير قابل قبول است، روابط ديپلماتيك خود را با تهران قطع شده اعلام ميكند.
چنين موضعي از جانب دولتي كه حتي در بين اعراب هم محلي از اعراب ندارد، در كنار موضع وزير خارجه عربستان كه خواستار اتحاد مقابل چالش ايران شده بود، پاسخ مناسب دستگاه ديپلماسي كشور را ميطلبد كه نگذارد برخي كشورهاي كمظرفيت، سياستمداران ايران را ضعيف تلقي كنند؛ عربستاني كه در قضيه حمله صهيونيستها به غزه نهتنها سكوت كرده، بلكه از صهيونيستها حمايت ميكرد، مدتي است فشار بر شيعيان و عمرهگذاران را در دستور قرار داده و مقامات اين كشور نيز پنهان و آشكار عليه ايران موضع ميگيرند. درست است كه مقامات كشورمان آگاهانه براي حفظ وحدت كشورهاي اسلامي و جلوگيري از انشقاق و تشتت مسلمانان سعي بسيار دارند تا مانع افزايش سوءتفاهمات شوند، اما نبايد هميشه صورت مساله را پاك كرد و براي رويكرد مدارا بايد حدي قائل بود؛ حد آن هم منافع و عزت ملي است كه كشور براي حفظ آن تاكنون بهاي سنگيني پرداخته است. اما مشكل برخي كشورهاي عربي چيست؟ چرا از قدرت روزافزون ايران نگرانند؟ چرا ميكوشند مانع گسترش روابط ايران با دنيا شوند؟
در بعد سياست خارجي، استواري ايران بر مواضع هستهاي خود كه موجب عقبنشيني كشورهاي قدرتمند شد در كنار مواضع دولتمردان كشورمان كه برخي خط قرمزهاي خودساخته صهيونيستها همچون هولوكاست را به چالش كشيد بهعلاوه نقش پشتيباني ايران از مقاومت اسلامي در لبنان و فلسطين كه شكست سختي براي صهيونيستها و حاميان آن رقم زد و در بعد سياست داخلي، پيشرفت و جهش ايران در زمينههاي مختلف علمي و فناوري كه جايگاه ايران را در زمينههاي مختلف در سطح جهان افزايش داده است، يك پيام آشكار براي همه كشورها داشت و آن اين است كه كشوري كه به پشتوانه مردمش تكيه كند با وجود همه سختيها و فشارها راهش را پيش خواهد برد و اين پيام براي كشور يا كشورهايي كه از پشتوانه مردمي برخوردار نيستند و تنها نظام پادشاهي به حاكمان آن اجازه ميدهد به تناوب به كرسي رياست بنشينند، نه يك پيام بلكه هشداري است كه چنين قدرتي پايدار نخواهد ماند.
كشورهاي عربي به جاي اينكه در قبال موضوعي پيش پا افتاده، حس ناسيوناليسم عربيشان گل كند، كمك كنند كودكان فلسطيني از گرسنگي نميرند كه توجه به اين موضوع از هر موضوع ديگر واجبتر است.
اعتماد
«قدرت نمايي مشترك ايران و عراق» عنوان سرمقالهي روزنامهي اعتماد به قلم مراد ويسي است كه در آن ميخوانيد؛سفر هاشمي رفسنجاني به عراق اتفاقي ويژه و خاص است؛ از نظر فضاي جديد حاكم بر روابط ايران و عراق سنگ تمام ميزبانان عراقي در حفظ شأن هاشمي رفسنجاني و ايران، حجم و سطح ملاقات هاي وي با طيف وسيعي از مسوولان ارشد، علماي ديني و مراجع تقليد، رهبران احزاب، نخبگان و شخصيت هاي سياسي، نمايش اقتدار و نفوذ منطقه يي ايران و از نظر جايگاه افرادي چون آقاي هاشمي در معادلات منطقه يي.
1- فضاي جديد و متحول در روابط ايران و عراق؛ ديد و بازديدهاي متوالي طالباني و مالكي و حكيم و بارزاني و زيباري و هاشمي رفسنجاني و احمدي نژاد و متكي و ولايتي از تهران و بغداد، نشانگر دوران جديدي از روابط ايران و عراق است. هنوز يك ماه از سفر ولايتي و متكي به بغداد نگذشته و درست چند روز پس از بازديد طالباني از تهران، آقاي هاشمي نيز به عراق رفت. بارزاني و طالباني به عنوان سران كردها و حكيم، جعفري، مالكي، چلبي و عبدالمهدي به عنوان سران شيعيان و مشهداني و حاجم الحسني از برجستگان عرب سني بارها به تهران آمده و در بالاترين سطح ميزباني شده اند و به ديدار مسوولان طراز اول ايران رفته اند و در مقابل مقامات ارشد ايران در بالاترين سطح تشريفات و احترام در بغداد و اربيل ميزباني شده و مي شوند. هفته و ماهي را نمي توان يافت كه مسوولان ارشد ايران و عراق از بغداد و تهران بازديد نكنند، اما دو هفته اخير اوج آمدوشدهاي مقامات ارشد ايراني و عراقي و نماد اوج گيري مناسبات تحول يافته تهران و بغداد بود.
2- اشغال امريكايي، اقتدار ايراني؛ مقايسه سفر مقامات ايراني و امريكايي به عراق از جمله سفر چندماه قبل بوش و سفر اخير آقاي هاشمي نشان از تفاوت فاحش بين دو مقوله نفوذ اشغالگران و اقتداردوستان مي دهد. سفر مقامات ارشد امريكايي به عراق با وجود 142 هزار سرباز امريكايي و ده ها هزار نيروي امنيتي اين كشور در عراق، مخفيانه و بدون اعلام قبلي صورت مي گيرد اما سفر مقامات ارشد ايران با اعلام قبلي و حتي با اعلام جدول ملاقات ها در روزهاي بعد صورت مي گيرد و در حالي كه ديدار مقامات امريكايي محدود به منطقه امنيتي سبز بوده است، مقامات ايراني به طور گسترده به اماكن عمومي مي روند و در حالي كه بوش با نفرت خبرنگار عراقي و پرتاب لنگه كفش استقبال مي شود، مقامات ايراني از شدت استقبال مردمي قادر به حركت عادي در اماكن عمومي نيستند.
3- قاهره و رياض خشمگين از تهران و بغداد؛ پس از سقوط صدام و پس از تشكيل و شروع به كار شوراي حكومتي انتقالي به عنوان جانشين حكومت بعث، ايران در بين كشورهاي همسايه عراق اولين كشوري بود كه شوراي حكومتي عراق را به رسميت شناخت. ايران پس از مدت كوتاهي ضمن ارتقاي روابط ديپلماتيك از سطح كاردار به سطح سفير، سفير جديد خود را به عراق اعزام كرد و سفير عراق را در تهران پذيرفت. اين مساله از آن جهت داراي اهميت است كه بسياري از كشورهاي عربي و همسايه عراق حاضر به اعزام سفير خود به عراق جديد نشده بودند.
سال ها بعد و در چند ماه اخير به سمت اعزام تدريجي سفراي شان به بغداد حركت كردند و حتي هنوز مصر و عربستان دو مدعي اصلي رهبري جهان عرب حاضر نشده اند سفراي شان را در بغداد فعال كنند. اظهارات ضد ايراني سعود الفيصل وزير خارجه عربستان نيز بيش از آنكه نشانگر نفوذ ايران در عراق و لبنان و فلسطين باشد نشانگر سياست اشتباه عربستان و عدم پذيرش خواست ملت عراق براي ايجاد يك حكومت و دولت منتخب است. همان گونه كه سياست عربستان و مصر در قبال جنگ 33روزه حزب الله و اسرائيل و جنگ 22 روزه حماس و اسرائيل باعث انتقادات مردمي از قاهره و رياض شد.
4- خشم بعثي ها طبيعي است؛ بعثي ها و جريانات ضدايراني در عراق و برخي كشورهاي عربي از گسترش روابط ايران و عراق نگران هستند. اين احساس طبيعي است زيرا بعثي ها و جريانات ضد ايراني با حذف صدام و حكومت بعث، قدرت را از دست داده اند و راي مردم عراق نيز در انتخابات پنج سال اخير عراق با آنان نبوده است. مكانيسم انتخابات و در اقليت بودن جريانات بعثي و ضدايراني در انتخابات متوالي باعث شده اين جريانات از رسيدن به اهداف خود از طريق مكانيسم هايي نظير انتخابات مايوس شده و درصدد تبليغات و جنگ رواني عليه ايران برآيند. در همين چارچوب تبليغات شبكه هاي تلويزيوني العربيه و الشرقيه عليه ايران در هفته هاي اخير و اعتراض حزب اسلامي به سفر آقاي هاشمي به عراق را بايد در همين چارچوب جمع بندي كرد.
5- سطح و حجم ملاقات هاي آقاي هاشمي در سفر عراق نشانه اقتدار، محبوبيت و قدرت تدبير ايران و شخص آقاي هاشمي است. ملاقات با مسوولان شوراي رياست جمهوري عراق (دو ملاقات و يك كنفرانس خبري با طالباني رئيس جمهوري و ديدار با عادل عبدالمهدي معاون رئيس جمهوري) دولت و كابينه عراق (ديدار با نوري مالكي نخست ورير كنوني، برهم صالح معاون نخست وزير و تعدادي از وزرا)، قوه مقننه (خالد عطيه نايب رئيس مجلس و شماري از روساي فراكسيون ها و كميسيون ها)، مقامات پيشين (ابراهيم جعفري نخست وزير سابق و ابراهيم بحرالعلوم وزير نفت پيشين)، رهبران احزاب (حكيم و رهبران مجلس اعلا و برخي ديگر از احزاب)، مراجع چهارگانه تقليد (حضرات آيت الله سيستاني، محمدسعيد حكيم، بشير نجفي و اسحاق فياض) و علماي ارشد (آيات و حجج اسلام بحرالعلوم، خالصي، قپانچي و...)، ديدارهاي مردمي در كاطمين، سامرا، كربلا و نجف و در مجموع شش روز سفر فشرده و ملاقات ها و جلسات متعدد هم محبوبيت بود و هم قدرت نمايي بي نظير ايران و عراق جديد.
ابتكار
«سه نكته تا انتخابات»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم الف.فاطمي است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها ملت بزرگ و شريف ايران خود را براي حضور مجدد در صحنه براي ايجاد نشاط سياسي و اجتماعي آماده ميكند. اين حضور همراه با واكنشها و مسايلي است كه قبل از ورود به آن مي طلبد نسبت به نكاتي توجه بيشتري مبذول داشت.يكي از اين صحنه هاي پرشور سياسي انتخابات رياست جمهوري است كه ملت ما بارها اين حماسه را سروده اند و اينك براي بار دهم آماده همنوايي مجدد اين سرود ميباشند و هرچه به زمان انتخابات نزديك تر ميشويم نظر به حساسيت گروها و جريانات سياسي تلاش هاي خود را معطوف به جلب اعتماد مردم نموده و خود را در معرض نقد وآزمايش قرار ميدهند تا با دست رسي به اين اعتماد بتوانند بيشتر در خدمت مردم باشند. از طرف ديگر جامعه ورزشي و مسئولان تيم ملي ما براي يك بازي بسيار حساس با تيم ملي عربستان از سري مسابقات مقدماتي جام جهاني آفريقاي جنوبي خود را مهيا ميكند. هر دو مرحله بالاي وجوه مشترك زيادي دارد كه ميتوان به مهمترين آنها از جمله نشاط و غرور ملي،پيگيري مستمر اكثريت مردم و به تعبيري نشان دادن و معرفي جامعه خود به جامعه جهاني، اشاره كرد. به همين دليل ذكر سه نكته ضروري به نظر مي رسد.
نكته اول -همانطوري كه ميدانيم انسان و نيروي انساني يكي از مهمترين پايه هاي توسعه و پيشرفت است و نقش مهمي در مفاهيم توسعه وپيشرفت ايفا مي كند. كه مي توان آن را به عنوان يكي از سخت ترين و پرهزينه ترين بخش توسعه پايدار نگاه كرد.از همين روي است كه اين اصل مراقبت و نگهداري بيشتري را ميطلبد. كشور ما از آن جهت كه جزو كشورهاي در حال رشد و توسعه مي باشد توجه به اين مهم اهميت بيشتري دارد. پس نبايد از مراقبت اين بخش مهم توسعه غافل ماند. يعني ضمن پرورش نيرو بايد در حفظ نيروهاي خود نهايت دقت را داشته باشد.حال با توجه به اين مهم و نظر به تلاش همه اقشار و اشكال جامعه در رشد و ترقي نيروها و منابع انساني به نظر مي آيد نيرو هاي انساني يكي از مصاديق جدي بيت المال همان جامعه است كه در رشد و بارور شدن آنها همه زيرساخت ها ي جامعه تلاش نموده است و از بين بردن اين سرمايه به همه آن بخشها ضرر خواهد زد. در همه توصيه هاي مديريتي به اين مهم اشاره فراوان شده و خواستار دقت جدي در اين امر شده اند و در مفاهيم اخلاقي اجتماعي و نصايح رهبران مذهبي و اجتماعي ما هم اين مهم به كرات ديده و شنيده شده است.از اين نيم مقدمه بالا قصدم اشاره به دو مطلب است ميخواهم سوخت و سوز نيروهاي انساني ومتخصص و به نحوي از بين رفتن بيت المال را اشاره كنم كه شايد خواسته يا ناخواسته آگاهانه يا نا آگاهانه ما هم در اين نقشي داشته باشيم.
نكته دوم - علي دايي يكي از چهر هايي است كه در ورزش ايران و جهان شناخته شده است و براي رسيدن به اين مرحله هم ورزش ايران،هم جامعه ورزشي ايران و هم خودش نقش به سزايي داشته است و شايد سالها طول بكشد تا امثال او دوباره درجامعه ورزشي ما طلوع بكند. زماني بحث كناره گيري يا كناره نهادن او از تيم ملي بعد از جام جهاني مطرح شده بود. بخش وسيعي از جامعه از نحوه برخورد با او ناراحت شدند و خيلي هم سعي در حمايت از او نمودند و حقير هم به اندازه وسع ناچيزم در آن روزها به اين مسئله پرداخته ام نه بخاطر شخص علي دايي بود و نه به خاطر سابقه رفاقت يا چيزي از اين دست، بلكه بيشتر بخاطر نكته بالا بود كه به آن اشاره كردم.چه ما بخواهيم و چه نخواهيم علي دايي و امثال آن جزئي از بيت المال است كه نبايد به هدر برود. به همان دليلي كه علي دايي قابل حمايت بود آلان هم مي توان به او هشدار داد همان اشتباهي كه نسبت به او شد حال خودش نسبت به ديگر سرمايه هاي ملي در امر ورزش منجمله مهدوي كيا نكند.البته اين نكته ربطي به بحث فني يك بازيكن ندارد كه افت فني بازيكن بايد در چهارچوب خود بررسي گردد آن چيزي كه مورد بحث ماست ارزش ملي يك بازيكن يا هر نيروي متخصص ديگري است. ذكر كلام سرمربي آرژانتين در جواب خبرنگاري كه به او گفته بود با توجه به اينكه مارادونا توان بازي ندارد چرا او را انتخاب كردي گفت من نيازي به بازي مارادونا ندارم، بودن او براي من بهترين بازي است. يقيننا نگاه او به مارادونا هم يك نگاه ملي بود كاش ما هم بتوانيم قدر دان و قدرشناس نيروهايمان در هر سطح و جايگاهي باشيم.
نكته سوم -به قول جلال ال احمد نميشود سفرنامه حج نوشت و گريزي به كربلا نزد.حال نميشود در رابطه با منابع توسعه و نيروي انساني و رعايت آنهاصحبت كرد اما گريزي به انتخابات نزد. چه ما بخواهيم و يا نخواهيم مجموعه دوستان از هر خط و هر گروه كه بخواهند براي رياست جمهوري كانديد شوند از سرمايه هاي ملي و از بيت المال اين ملت هستند كه براي رشد و شكوفايي آنها علاوه بر زحمت خودشان.جامعه هم خيلي متحمل هزينه شده تا به اينجا برسند حال براي تصدي مديريت بخش از جامعه خود را نماينده كرده اند. اينها براساس همان اصلي كه در فوق اشاره شد بخشي از بيت المال هستند و بخاطر اصول مديريتي كه متذكر شده ام بخشي از فاكتورهاي مهم توسعه اين جامعه هستند كه همه گروها و تشكل هاي سياسي متعهد به رعايت آنها هستند. همانطوري كه در نكته دوم يادآوري شده است ما به اصول فني يك بازيكن كاري نداريم در اينجا هم به خط و خطوط سياسي اين افراد كاري نداريم كدام ارجح هستند؟ يا كدام اصلح هستند؟ يا كدام جريان سياسي به صواب نزديك تر است؟ يا كدام يك دورتر؟ آنچه مهم است اين است كه همه اين نيروها دلسوزانه دارند تلاش مي كنند و همه براي اعتلاي اين كشور متحمل زحماتي هستند. آن چيزي كه اين مطلب ناظر به آن است و به همه جريانات درگير هم توصيه مي شود، ملاحظه همه نيروها ست واينكه براي نگهداري آنها چه به جهت شان و آبرو و چه به جهت به نقد كشيدن و جهات ديگر رعايت اين مجموعه از بيت المال را بكنند كه خداي ناخواسته ما از كساني نباشيم كه در هدر دادن بيت المال نقشي داشته باشيم تا هر چه بهتر و بيشتر شاهد اعتلاي ايران عزيز و اقتدار آن در همه صحنه هاي داخلي و خارجي باشيم.
جمهوري اسلامي
«آمريكا اشغالگر و غارتگر!» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ابعاد رسوائي مالي اختلاس و حساب سازيها در جريان بازسازي عراق به قدري گسترده شده كه فرياد اعتراض نهادهاي نظارتي و مراكز حسابرسي فدرال را هم بلند كرده است . روزنامه انگليسي « اينديپندنت » از سرقت 125 ميليارد دلار از اموال عراق و اختلاس و حساب سازي مربوط به كمكهاي مالي براي بازسازي اين كشور خبر داده است . اين روزنامه مي نويسد : مقامات آمريكائي مرتبط با پرونده هاي مالي در عراق و طرحهاي بازسازي اين كشور از سال 1383 تاكنون در هر فرصتي سرگرم پر كردن جيب خود و عناصر مرتبط بوده اند. گوئي در اين زمينه نوعي مسابقه ميان مقامات نظامي شركتهاي مقاطعه كاري و مقامات غيرنظامي وجود داشته كه هر يك بتوانند سهم بيشتري از اين همه ثروتها را به كام خود سازند.
انگشت اتهام در اين زمينه فقط به سوي يك يا چند نفر يا گروه نيست بلكه در واقع طيف وسيعي از افراد و گروهها بويژه مقامات مرتبط با مسائل عراق در اين « غارت بزرگ قرن » مشاركت فعال داشته و دارند. موضوع مهم ديگر اينست كه اين موارد اختلاس فقط در يك مقطع زماني كوتاه صورت نگرفته بلكه بررسيهاي نهادهاي نظارتي فدرال آمريكا نشان مي دهد كه تقريبا بدون استثنا در تمامي طول دوران اشغال عراق اين موارد عينا صورت گرفته و هيچ مقطع زماني خاصي نبوده كه « دوران پاكدستي » گردانندگان جنگ عراق معرفي شود. دفتر تحقيقات فدرال فهرست اسامي مسئولان سياسي ـ نظامي و شركتهاي مقاطعه كاري متهم در اين موارد را در اختيار دارد و سرگرم تحقيق و بررسي در زمينه ابعاد سرقت اختلاس و حساب سازي در پرونده هاي مالي جنگ در عراق است . نتايج اين بررسيها قرار است كمتر به رسانه ها درز كند ولي با تغيير دولت احتمال دارد كه دمكراتها ديدگاه ديگري در اين زمينه داشته باشند و براي بهره برداريهاي سياسي ـ تبليغاتي به افشاگري در اين زمينه تمايل جدي داشته باشند.
تحقيقات در اين زمينه حتي شامل « ژنرال جي گارنر » نخستين حاكم آمريكائي عراق پس ازاشغال اين كشور و همچنين « پل برمر » دومين حاكم عراق نيز خواهد شد ولي فعلا بررسيها بر روي سرهنگ « آنتوني بل » مسئول سابق قراردادهاي بازسازي عراق و « رونالد هلرد » مسئول قراردادهاي عراق در سال 1383 متمركز است . بررسيهاي كنگره نشان مي دهد كه تقريبا تمامي مقامات ارشد نومحافظه كاران در دوران بوش كوچك در اين اختلاسها و حساب سازيها دست داشته اند و سرنخ اصلي تمام موارد به « ديك چني » معاون پيشين رئيس جمهور آمريكا ختم مي شده است . اگرچه اتهامات وارده طيف وسيعي از عمليات غيرقانوني را شامل مي شود ولي اصلي ترين موارد اتهام عبارتند از :
اختلاس و برداشت پول و اموال از حسابها بدون وجود مجوز قانوني .
عدم واريز درآمدها به حساب خزانه كه مشخصا به درآمدهاي نجومي حاصل از فروش نفت عراق باز مي گردد.
فروش بيش از حد مجاز نفت با تنظيم اطلاعات غيرواقعي و انتقال درآمدهاي آن به حسابهاي خاص . در اين زمينه شركت « هاليبرتون » متهم است كه با خودداري از نصب كنتور بر روي خروجي خطوط لوله صادرات نفت عراق در مقياسي نجومي بيش از مقادير اظهار شده نفت عراق را به خارج صادر كرده و درآمدهاي آنرا به جيب زده است .
حساب سازي و تنظيم اسناد جعلي و غيرواقعي در خصوص عمليات بازسازي عراق . از جمله موارد فراواني وجود دارد كه ادعاي عمليات بازسازي شده ولي بازرسي ها نشان مي دهد كه اطلاعات ارائه شده واقعيت ندارد و با مشخصات ادعائي تطبيق نمي كند.
مواردي از اسناد و مدارك مالي تنظيم شده ادعا مي كند كه بازسازهائي انجام شده ولي بر اثر اقدامات تروريستي منهدم گرديده است . برخي از موارد انهدامي دقيقا توسط شورشيان مسلح شده از جانب شركت آمريكائي باصطلاح امنيتي « بلك واتر » ويران شده اند و در واقع ويرانه هاي ايجاد شده براي سرپوش گذاشتن بر خطاها و اقدامات غيرقانوني مقاطعه كاران بوده كه اساسا نوسازي موردنظر را انجام نداده اند و يا براي فرار از نظارتهاي بعدي مراكز باصطلاح بازسازي شده را با هماهنگي خود ويران كرده اند.
تحقيقات كنگره و نهادهاي نظارتي فدرال نشان مي دهد كه شركت باصطلاح امنيتي « بلك واتر » دستكم در 200 مورد عمليات خرابكاري و اقدامات تروريستي در عراق مستقيما دست داشته و صدها مورد ديگر را بطور غيرمستقيم « هدايت عملياتي » كرده است كه منجر به قتل هزاران نفر شهروندان عراقي شده و در عين حال ويراني بخش وسيعي از امكانات شهري و تاسيسات زيربنائي و خانه هاي مسكوني در عراق بهمراه داشته است .
شركتهاي حسابرسي مستقل كه توسط كنگره و نهادهاي نظارتي به كار دعوت شده اند در يك مورد از اختلاس 9 ميليارد دلاري توسط « پل برمر » حاكم آمريكائي عراق خبر داده اند كه وجوه حاصل از فروش نفت عراق را شخصا به جيب زده و اين موارد متعدد در هيچ حساب دولتي عراق يا آمريكا ثبت نشده است .
البته مقامات شركتها و مقاطعه كاران آمريكائي در اقدامات غيرقانوني ديگري هم در عراق نقش داشته اند كه بار مالي و ابعاد آن از ديدگاه مالي به درستي قابل بررسي نيست . از جمله غارت ميراث فرهنگي و اشيا عتيقه با قدمت چندهزار ساله از موزه ملي عراق كه توسط ژنرال « جي گارنر » و بيشتر « پل برمر » صورت گرفته و بعدا رده هاي پائين تر مقامات نظامي و سياسي آمريكا هم به جرگه سارقين ميراث فرهنگي عراق پيوسته اند. از جمله « ريچارد پرل » رئيس سابق شوراي سياست دفاعي در وزارت دفاع آمريكا (پنتاگون ) جزو اين فهرست قرار دارد.
با اينهمه شواهد و قرائن موجود نشان مي دهد كه آنچه انعكاس يافته فقط بخش كوچكي از غارت ثروتهاي ملي عراق بوده است و سرقت 125 ميليارد دلاري اشغالگران عراق هم تمامي ثروت از دست رفته در عراق نيست . بعلاوه حتي افشاگري تيم جديد كاخ سفيد صرفا در چارچوب رقابتهاي حزبي صورت مي گيرد و ممكن است هر لحظه ابعاد آن مهار شود و هيچگونه اطلاع رساني ديگري در اين مورد انجام نشود. لكن همين مقدار اطلاعات موجود هم بخوبي نشان مي دهد كه اشغالگران چه بلائي را بر سر عراق مردم مظلومش و ثروتهاي آن آورده و ويرانه اي را ايجاد كرده اند كه بازسازي واقعي آن دهها سال به طول مي انجامد و در واقع اشغالگران عراق را دهها سال به عقب رانده اند.
مردم سالاري
«فرار از واقعيات اقتصادي» عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم محسن دقت دوست است كه در آن ميخوانيد؛وقتي كه دولتي مشروعيت وجودي خود را بر پايه تحريك توقعات و خواست هاي اقتصادي و معيشتي جامعه قرار داده باشد، جاي تعجب نيست كه هرگونه موضع گيري صاحب منصبانش علي الخصوص در حوزه مسائل دخيل در سرنوشت دخل و خرج مردم با نگرشي موشكافانه و نقادانه روبرو شود و اتفاقا "پاشنه آشيل" دولت نهم را بايد در همين ناحيه جستجو كرد. البته با گذشت سه سال و اندي، لبريزي عالي ترين سطوح مديريتي كشور با حجم انبوهي از تناقضات كلامي و انحرافات استراتژيك و نيز خطاهاي محاسباتي به مدد اقدامات "رعدآسا" و فاقد تامل لازم جهت سازندگي هاي مقطعي و منفصل در كشور و همچنين حمايت هاي دستگاه رسانه اي و تبليغاتي جناح "اصول گرا"، كمترين حد انعكاس را در پيشگاه افكار عمومي داشته و با كمال تاسف، دولت نهم از قدرتي برخوردار گشته است كه بدون احساس نياز به جلب رضايت عامه و فارغ از دغدغه رصدشدن عملكردش توسط مردم، غيرمسئولانه و بدون تدبر و تدبير به چرخش ها و تغييرات مكرر مواضع و حوائج خود ادامه دهد.
احمدي نژاد گرچه با شعارها و وعده هاي عمدتا اقتصادي موفق به جلب آراي مردم گرديد، اما هيچگاه چه قبل از انتخابات دور نهم رياست جمهوري و حتي پس از آن نيز الگوها و قواعد روشن و مستدلي براي پيش برد تمهيدات و برنامه هاي اقتصادي خود اعلام نفرمود و بالاتر از آن، اهداف و مقاصد ملموسي با قابليت اندازه گيري و راستي آزمايي در گستره اقتصادي جامعه و سمت وسوي جهت گيري ها و اقدامات دولت در اين مسير را مشخص نكرد. اين ادعا با بررسي آرشيو سخنان ايشان و كنكاش مختصري در جريان عملكردهاي دولت نهم به وضوح قابل اثبات است. ضمن آنكه اظهارات چندي پيش نايب رئيس مجلس جناب آقاي "باهنر" كه از مقربين حزبي آقاي احمدي نژاد محسوب مي شوند مبني بر نامعلوم بودن رويكردها و راهبردهاي اقتصادي دولت تاييديه ديگري براي اين گفتار است.
حافظه هاي صوتي و تصويري مملو هستند از تكرار سخنان شورانگيزي كه با هيچ ملاك علمي و عملي سازگار نبوده و نيستند و يا حداقل نتيجه و بازده كارآمد و مثبتي را حاصل نكرده اند تا نگاه خوشبينانه اي نسبت به آنها داشته باشيم. شايد بتوان نخستين طرح اقتصادي نافرجام دولت را برنامه اشتغال زايي آن در قالب "بنگاه هاي زودبازده" دانست. با وجود هشدارهاي متعدد كارشناسان و مسئولان نسبت به آثار و تبعات تورمي و ناپايداري مشاغل ايجادشده با توجه به نواقص مختصات پيش بيني شده براي اين روش، دولت بيش از دو سال از وقت گرانبهاي كشور و ميلياردها تومان پول را به پاي اجراي خودخواسته اين طرح گذاشت و از قرباني نمودن مديران اقتصادي خود هم دريغ نكرد، در نهايت نيز شد آنچه از روز اول بر همگان عيان بود.
مصاديقي كه مويد نظريه "باري به هر جهت" بودن دولت نهم و درنظر نگرفتن يك الگو و ساختاري مشخص و تعريف شده در امور مرتبط با توسعه اقتصادي كشور و تامين معيشت حال و آينده مردم هستند بسيار بوده و پرداختن به بخشي از آنها نيز مايه اطاله كلام است و خارج از حوصله اين نوشته. تنها به ذكر سخني از سومين رئيس بانك مركزي دولت نهم بسنده مي كنيم كه اعتقاد دارد نرخ سود بانكي را بايد مطابق نرخ تورم تنظيم كرد و تعيين دستوري آن مخالف نص صريح قواعد اقتصادي و منشا مشكلات عديده اي در اين حوزه است، اعتقادي كه رئيس قبلي اين بانك شغل خود را به خاطرش ازدست داد.
يكي از نظرياتي كه مقام محترم رئيس جمهور تاكيد مكرري بر روي آن داشته و هرچند وقت يكبار اين تئوري را در پوسته اي نوين عرضه مي كند، مخالفت با نظام سرمايه داري حاكم در جهان و ايجاد ساختاري اخلاقي و ارزشي براي اين نظام تحت لواي مباني ديني و كرامات انساني لحاظ شده در آن مي باشد. اگر خوب دقت كنيم مشاهده مي گردد كه بهترين روابط دولت نهم با كشورهايي برقرار است كه داراي نظام حكومتي سوسياليستي هستند كه ماهيت اين نظام ها، مخالفت با روش هاي كاپيتاليستي و سرمايه محور مي باشد.
البته دولت هيچگاه به صراحت نگفته است كه به تعاملات اقتصادي سوسياليستي تمايل دارد، در عين حال نيز معيارها و اصول زيربنايي سرمايه داري را نيز رد مي كند و اينجا نقطه آغاز يك "دور باطل" است، چراكه از اين تجديدنظرخواهي اينگونه برمي آيد كه دولت مي خواهد گناه تمام كاستي ها و غفلت هاي خود را بر گردن فقدان نظام جامع و مورد وثوق خود براي پياده كردن آن در كشور بيندازد و تا يافتن چنين ساختاري - با روش آزمون و خطا - قصد دارد تا شرايط را به همين منوال ادامه دهد. به عبارت ديگر چون "دست" اين دولت به سبب سو» مديريت و فقدان وجهه بين المللي به سرمايه گذاري هاي بزرگ صنعتي نمي رسد، اصل و ريشه سرمايه گذاري را "بدبو" جلوه مي دهد.
براي نمونه توجه شما را جلب مي كنم به سخنان چند روز پيش آقاي احمدي نژاد در جشنواره "كارآفرينان برتر و امدادگران پرتلاش" كه توسط كميته امداد برگزار شد. ايشان براي آن كه لزوم تلاش براي افزودن بر رونق اقتصادي بنگاه هاي كوچك را اثبات نمايند، ضمن تقبيح و مردود دانستن لزوم سرمايه گذاري هاي كلان در صنايع بزرگ، اين فرايند را زاينده سطوحي از كارگران و كارفرمايان در جوامع مي دانند و سرايت آثار زيانبارشرايط ركود و بحران جهاني اقتصاد به مردم را ناشي از پيدايش چنين روابطي قلمداد مي كنند. مانند آن كه به دليل مطابقت نداشتن پاسخ يك معادله "رياضي" با مراد و مطلوبيت ما، كل اين دانش را بدون درنظر داشتن دستاوردها و كاربردهاي آن زير سوال ببريم و نفي كنيم. در صورتيكه در جهان امروز همين "الگوي رايج" با تنظيم دقيق نحوه تعاملات ميان كارگر و كارفرما مانند تقسيم سود و منافع ناشي از فعاليت هاي اقتصادي، بيشترين و پايدارترين رفاه و توسعه را حاصل كرده است و اگر حالا درپي خطا يا مشكلي كه قابليت جبران و ترميم دارد آسيب زننده جلوه مي كند، نبايد بهره هاي گذشته آن را ناديده گرفت.
در اينجا چند پرسش كوچك قابل طرح هستند كه پاسخگويي به آنها مي تواند موانع بسياري كه در راه خدمتگزاري دولت نهم اختلال ايجاد كرده اند را مرتفع نمايد و ذهنيت همگان را نسبت به رويكردها دولت درزمينه مسائل اقتصادي تاحدودي روشن نمايد.
1- نظام هاي اقتصادي سرمايه داري و سوسياليستي داراي سال ها تجربه عملي و سابقه اجرا در كشورهاي مختلفي از جهان با شرايط و ضوابط گوناگوني بوده اند و قابليت ها و نواقص خود را در جريان آزمون ها�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[مشاهده در: www.jamejamonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 168]
-
گوناگون
پربازدیدترینها