محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1831093734
گفتاري از آيه الله مصباح يزدي پيرامون پاسخگويي به شبهات درباره تفاوتهاي جنسيتي در اسلام
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گفتاري از آيه الله مصباح يزدي پيرامون پاسخگويي به شبهات درباره تفاوتهاي جنسيتي در اسلام
خبرگزاري فارس: در بين بحثها، بخشي از اشكالهايي كه به نظام و احكام اسلامي وارد مي شود ، مربوط به حقوق بانوان است.اين پرسش در دانشگاهها، مراكز علمي و سياسي مطرح ميشود كه چرا اسلام بين زن و مرد تفاوت قائل شده و زنها را از حقوقي محروم كرده است...
از زمان كودكي و از دوران قبل از پيروزي انقلاب، درباره كساني كه نسبت به اسلام موضع داشتند، اين احساس را داشتم كه اينان چند سوژه مهم در اختيار دارند كه از آنها برضد اسلام استفاده ميكنند؛ يكي از اينها موضوع حقوق زنان است. به ياد دارم در دوران كودكي با گروهي كه آنوقت به حزب توده و گرايشهاي ماركسيستي تمايل داشتند، آشنا بودم؛ در آن زمان يكي از بحثهايي كه براي تبليغات حزب توده مطرح ميكردند، تساوي حقوق زن و مرد بود. بعدها كه كمكم در صحنههاي اجتماعي بيشتر وارد شديم، اين احساس تقويت ميشد، تا اينكه موفق شديم به حدود سي يا چهل كشور جهان هم مسافرت كنيم.
در بين بحثها، بخشي از اشكالهايي كه به نظام و احكام اسلامي وارد ميكردند، مربوط به حقوق بانوان بود. الحمدلله به ياد ندارم جايي ما كوتاه آمده باشيم يا كم آورده باشيم؛ ولي به هر حال اين پرسش در دانشگاهها، مراكز علمي و سياسي مطرح ميشد كه چرا اسلام بين زن و مرد تفاوت قائل شده و زنها را از حقوقي محروم كرده است. شبهاتي كه در اين زمينه مطرح ميشد، سطوح مختلفي داشت كه بدانها اشاره ميكنم.
پاسخ به چند شبهه
برخي از اين شبهات را بهراحتي ميتوان پاسخ گفت. براي مثال، يكدسته از شبهات از اين دست بود كه وقتي قرآن را مطالعه ميكنيم، ميبينيم كه مخاطبش مردهاست و به مردها وعده ميدهد كه در بهشت حورالعين به شما ميدهيم و چيزهايي از اين قبيل؛ پس معلوم ميشود از ابتدا نظر اسلام به مردها بوده و زنها را بهشمار نياورده است.
جواب اين شبهه آن است كه وقتي پيغمبر اكرمصلياللهعليهوآله و همه انبياي پيشين مبعوث شدند، در جامعه مستقيماً با مردها مواجه بودند؛ وقتي كسي ميآمد در ميان اجتماعي سخن بگويد، در ابتدا خانمها در اطراف او جمع نميشدند؛ يعني شرايط اجتماعي آن زمان اين را ايجاب ميكرد. بنابراين در آغاز برخورد با اين جامعه نميتوانست بگويد كه زنهايتان كجا هستند؟ چرا زنها نميآيند با آنها صحبت كنم؟ بايد حرفش را با آنها مطرح ميكرد تا بعد بهتدريج در ميان سخنانش بگويد كه در آيين الهي بين مرد و زن فرقي نيست و براي آنها حقوقي قائل هستيم؛ الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاء بَعْضٍ.1 اگر از ابتدا ميگفت بايد زنها هم باشند تا يكجا با شما صحبت كنم، اصلاً امكان نداشت كه اين دعوت پيش برود. اين شبهه خيلي قوي نيست.
شبهه ديگر اينكه، خطابهاي قرآن به مسلمانان بهصورت جمع مذكر است: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ. اينجا ديگر صحبت اين نيست كه با كفار مواجهاند و مثلاً كفار براي زنها ارزشي قائل نبودند؛ بلكه، اكنون جامعه اسلامي است و پيغمبر براي مردم مسلمان صحبت ميكند و مثلاً ميگويد: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ،2 و نميگويد يا ايتها النساء المؤمنات. اين نشاندهندة آن است كه بعد از تشكيل جامعة اسلامي و نزول احكام و مقررات اسلامي، هم همچنان مخاطب اسلام مرداناند. چرا در جامعه اسلامي اينگونه است؟ جواب اين شبهه هم براي كساني كه با ادبيات عربي آشنايند، مشكل نيست.
از قواعد ادبيات عرب اين است كه اگر مخاطبان مجموع مردان و زنان بودند، خطاب را بايد به صيغة جمع مذكر آورد. اين از ويژگيها و اقتضاي ادبيات زبان عرب است. بنابراين وقتي گفته شد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ، هيچكس تصور نكرد كه اين به زنها ربطي ندارد و فقط مخصوص مردهاست؛ همه ـ چه مرد و چه زن ـ فهميدند بايد اين وظيفه را انجام دهند. ساير احكامي نيز كه با صيغه جمع مذكر حاضر يا غايب صادر شده، به همين صورت است. اين ويژگي زبان است؛ به ويژه در زباني كه بين مذكر و مؤنث فرق گذاشته ميشود؛ البته در فارسي بين مذكر و مؤنث فرقي نيست؛ اما در بعضي زبانها مانند زبان فرانسوي و آلماني بين صيغههاي مذكر و مؤنث تفاوت وجود دارد و اين در زبان عربي نيز خيلي شايع است. در زبان عربي، اگر مطلبي مخصوص مردها يا زنها باشد، بهطور جداگانه بر آن تأكيد ميكنند، ولي اگر اختصاصي به يكي از آنها نداشته باشد و خطاب به مجموع مردها و زنها باشد، قاعدة زبان اين است كه كلام به صيغه جمع مذكر مخاطب بيايد.
تفاوت احكام بين زن و مرد
اگر از اينگونه اشكالها كه جنبههاي محاورهاي، ادبي و زباني دارد، بگذريم بهطور قطع يك سلسله تفاوتهايي بين احكام مربوط به زن و مرد در اسلام ميبينيم؛ چه از نظر احكام عبادي كه وظايفي بين انسان و خداست و چه از نظر احكام اجتماعي، خواه در جنبه حقوق و خواه در زمينه تكاليف. در وظايفي كه انسان نسبت به خدا دارد، زن و مرد با هم تفاوتهايي دارند؛ مثلاً در مواردي نمازخواندن بر زنها واجب نيست، ولي بر مردها واجب است. اين تفاوت، در احكام صرفاً شخصي است. در مسائل فقهي اجتماعي نيز حقوقي براي زنها تعيين شده است كه براي مردها نيست. در برابر، براي مردها نيز حقوق و تكاليفي است كه براي زنها نيست.
بيشك، اولين و معتبرترين منبع شناخت ما در اسلام، قرآن كريم است. آيات قرآن در اين زمينه شاهد گويايي است كه اين تفاوتها وجود دارد. بيشتر اشكالها عمدتاً در اين بخش است كه چرا اين فرقها وجود دارد. اين شبههها، بهويژه در دو يا سه قرن اخير در اروپا مطرح شده است، وگرنه در قديم، در اروپا تفاوت مرد و زن خيلي بيشتر و زشتتر بوده است. تفاوتهاي فاحشي بين حقوق زن و مرد در مغربزمين و بسياري از اقوام ديگر نيز وجود داشته است؛ ولي در دو يا سه قرن اخير كه كمابيش زمينه نهضتهاي فمنيستي فراهم گشت و موضوع حقوق زن در محافل حقوقي و سياسي مطرح شد، موج آن كشورهاي اسلامي مثل ايران، مصر، سوريه، لبنان و شمال افريقا را نيز در برگرفت و در بين خود مسلمانان اين سؤال مطرح شد كه چرا بايد بين احكام مرد و زن در اسلام فرق باشد. ديگران نيز كه دشمنان اسلام بودند، روي اين مسأله خيلي مانور ميدادند و نتيجه ميگرفتند كه اسلام براي اين
زمان مفيد نيست.
واكنشهاي متفاوت در برابر شبهات
واكنش اول: تاريخمند دانستن احكام اسلام
عكسالعملي كه مسلمانها در برابر شبههافكنيها و ايرادها از خود نشان ميدادند، متفاوت بود. عدهاي در داخل كشور خودمان ـ شايد هنوز هم كساني باشند ـ براي دفاع از اسلام و دادن پاسخ به چنين شبهاتي، به اين گرايش پيدا كردند كه احكام فقهي كه بين مرد و زن تفاوت قائل شده است، و بسياري از احكام فقهي ديگر مثل احكام جزايي و كيفري اسلام، مخصوص زمان صدر اسلام بوده است؛ يعني اين احكام اسلامي تاريخمند است.
اگر يادتان باشد اوايل انقلاب گروههاي ماركسيست اسلامي، از جمله منافقين، اين اصطلاح را داشتند و ميگفتند احكام اسلام تاريخمند است؛ يعني اين احكام نسخ شده است و اين احكام براي صدر اسلام بود كه شرايط آن زمان ايجاب ميكرد كه قوانين به اين صورت باشد. در نتيجه ميگفتند ما اكنون از اين احكام دفاع نميكنيم و نميگوييم اسلام چنيني احكامي دارد؛ اسلام اين احكام را براي آن زمانها مطرح كرده است و امروزه مردم بايد خودشان قانون وضع كنند و حاكميت از آن مردم است. شعار اين افراد هم اين بود كه احكام اسلام صحيح، ولي تاريخمند است؛ يعني مثل دارويي است كه تاريخ مصرفش گذشته؛ دارو بوده، مفيد هم بوده، اما وقتش گذشته و نبايد از اين داروها استفاده كرد؛ زيرا ضرر هم دارد؛ ولي نميگويند اين دارو نيست، دارو هست و در زمان خودش خيلي هم مفيد بوده؛ اما حالا ديگر فايده ندارد و چون تاريخ مصرفش گذشته است بايد آن را كنار گذاشت.
واكنش دوم: پناهبردن به احكام ثانويه
گرايش ديگر كمي معتدلتر مطرح شد و آن اين بود كه چنين احكامي جزو احكام اوليه است؛ ولي يك سلسله احكام ثانويه بر آنها حاكم است؛ مثل خيلي از احكام ثانويهاي كه داريم؛ مانند عسر و حرج و ضرر. اينها حاكم بر احكام اوليه هستند. احكام متفاوت براي زن و مرد، از احكام اوليه اسلام است، ولي امروز اين احكام قابل اجرا نيست و عناوين ثانويهاي حاكم است؛ ضرورت و عسر و حرج و شرايط ديگري است كه باعث ميشود اين احكام تغيير كند.
اين گرايش تا حدودي موجهتر و قابل قبولتر است و طرفدارانش هم كم نيستند؛ چهبسا در مسئولان سطح بالا نيز چنين گرايشي وجود داشته باشد (البته اگر گرايش اول بر آنها حاكم نباشد). براي نمونه، در خيلي از احكام مسائل اقتصادي، مسئله ربا مطرح است؛ و امروز چرخ اقتصاد دنيا بدون ربا نميچرخد. اينها ميگويند قبول داريم كه اصل ربا چيز خوبي نيست؛ ولي شرايط اجتماعي امروز بهگونهاي است كه اضطراراً بايد آن را پذيرفت. براي اينكه جلوي اعتراض مقدسين را هم بگيريم، اسم آن را كارمزد يا سود عقود شرعيه ميگذاريم؛ والا نه آن كسي كه عقود شرعيه را اجرا ميكند و نه آن كسي كه ميآيد وام بگيرد نميداند عقود شرعيه چيست! برگهاي پيش روي شخص ميگذارند و ميگويند اين عقود شرعيه است و آن را امضا كن! شخص نيز براي دريافت وام آن را امضا ميكند و كار تمام ميشود؛ وگرنه، اصل قضيه همان مسئلهاي است كه بوده، و هيچ تغييري نكرده است؛ درصد معيني سود افزوده ميشود و اگر تأخيري هم داشته باشد، به آن اضافه ميشود؛ يعني عين همان نظام ربوي وجود دارد و فقط در بعضي موارد نامش تغيير كرده است.
استدلالشان هم اين است كه ميدانيم اصل ربا بد است، و ما هم ميگوييم بد است؛ ولي امروز وضع دنيا بهگونهاي است كه بايد آن را بپذيريم و چارهاي هم نداريم. دربارة خانمها هم همين را ميگويند؛ يعني درست است كه اسلام ويژگيها و حقوقي متفاوت براي زنها و مردها قائل شده است ولي اينها امروز قابل اجرا نيست. لحن اين كلام با مطلب قبلي از نظر روح، چندان تفاوتي ندارد منتها اين، زبانش پذيرفتنيتر است؛ ميگويند اين احكام ثانويه و مربوط به شرايط اضطرار و عسر و حرج است؛ اما آنها ميگفتند تاريخ مصرفش گذشته و نسخ شده است. اين گروه دوم ميگويند قانون اوليه همان است، ولي به دليل شرايط عسر و حرج، نوبت به احكام اضطراري ميرسد.
واكنش سوم: احكام لايتغيرند
گرايش ديگر مربوط به اصولگرايان است كه ميگويند اسلام همين است و قابل تغيير هم نيست؛ امروز هم هر كس بخواهد به اسلام عمل كند، بايد به همين احكام عمل كند. در اين ديدگاه، اصل عسر و حرج و ضرورت انكار نميشود؛ اما اين مواردي كه گفته ميشود، مصاديق عسر و حرج نيست؛ اگر مواردي به تشخيص اهل فن، واقعاً مصداق عسر و حرج قطعي باشد، هيچ مشكلي نيست و قانون عسر و حرج حاكم است؛ اما اينها مصداق عسر و حرج نيست و مواردي كه ميگويند، دلبخواهي است چون دلشان نميخواهد با فرهنگ عمومي جهان مخالفت كنند. بالاخره اين هم يك گرايش است؛ ولي حتي كساني هم كه اين گرايش را دارند كه احكام اسلام ثابت و تغييرنيافتني است و الان هم مورد عسر و حرجي نيست و همان احكام اوليه بايد اجرا شود، در عمل با مشكل مواجهاند.
ناهنجاريهاي فرهنگي و جابجايي ارزشها
البته اين اشكال منحصر به مسائل حقوق زن و مرد نيست؛ بلكه تمام مسائل مرتبط با فرهنگ امروزي جهان كه ريشهاي الحادي دارد، همينطور است؛ فرهنگي كه ما نيز با آن دستوپنجه نرم ميكنيم و به خيلي چيزهاي آن هم آرامآرام عادت كردهايم و اصلاً ديگر حساسيتي هم نشان نميدهيم، همينگونه است. براي نمونه، در فرهنگ شيعيمان دربارة رابطة پدر و مادر با فرزند احكام و آدابي داريم؛ از جمله مستحبات براي فرزند اين است كه وقتي وارد مجلسي ميشود، بايستد تا پدر و مادر به او اجازه بدهند بنشيند و بياجازة آنان ننشيند.
همچنين دربارة اينكه فرزند چگونه با پدر و مادر صحبت كند، و اينكه فرزندان به پدر و مادر حتي آخ هم نگويند (فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا) دستوراتي در اسلام آمده است؛ اما امروز وضع بهگونهاي ديگر است؛ خيلي نياز به توضيح نيست كه بگويم در عصر حاضر جاي پدر و مادر با بچهها عوض شده است. امروز وضع طوري شده است كه پدر و مادر بياجازة فرزندان نبايد بنشينند! بياجازة آنها نبايد جايي بروند، تصميمي بگيرند و حتي حرفي خلاف ميل آنها بزنند! امروز فرزندان با پدر و مادر تندي ميكنند، عصباني ميشوند و رهايشان ميكنند و ميروند، و چيزهايي مانند اين كه به تدريج به آن عادت كردهايم؛ چهبسا اگر از فقيهي بپرسند كه آيا اطاعت پدر و مادر واجب است يا خير؟ در مواردي كه واجب است، همين فتوا را ميدهد؛ اما در عمل و در خانة خودش هم معلوم نيست بتواند دربارة فرزندان خودش آن احكام را عمل كند.
همان فرزندان خوب و نمازخوان و روزهبگير هم در مسئله اطاعت پدر و مادر و احترام به آنها كوتاهي ميكنند؛ در حالي كه به موقع نماز ميخوانند و روزه ميگيرند. گويا اين اصل منسوخ شده است! اينها آثار فرهنگ جهاني است كه موجش كشورهاي اسلامي و شيعي و حتي كشور جمهوري اسلامي ايران را هم دربر گرفته است. مسائلي كه از طريق تلويزيون، تلفن همراه، اينترنت و چيزهاي ديگر منتشر ميشود، تمام خانوادهها را فراميگيرد و معلوم نيست بتوان ديگر براي آن استثنايي قائل شد. مسئله ارتباط دخترها و پسرها و ديگر مسائل اينچنيني بلاي عامي است كه دامنگير ما شده است. طرح مسئله حقوق مرد و زن به عنوان يك مشكل، در اثر شيوع فرهنگ غربي است كه خواهناخواه فرهنگهاي اسلامي را هم تحت تأثير خود قرار داده است و در نتيجه آن بسياري از عناصر اصلي فرهنگ ما به فراموشي سپرده شده است.
در چنين شرايطي، اين مسئله مطرح ميشود كه براي معرفي اسلام و بيان احكام آن، آيا بايد بگوييم در اسلام بين احكام مرد و زن تفاوتي هست يا بايد تقيه كنيم؟ آيا براي حفظ محبوبيت اسلام و اينكه مردم با اسلام بد نشوند و بدان اشكال نگيرند، نبايد بعضي احكام اسلام را مطرح كنيم؟ براي مثال، مسئله تعدد زوجات در اسلام وجود دارد، اگر دربارة آن سؤال كردند، چه بگوييم؟ به هر حال، عدهاي روش تقيهآميزي در پيش گرفتند و كوشيدند آيات و روايات را تأويل كنند و بگويند بعضي چيزها مربوط به شرايط خاصي بوده است و هر جايي متناسب با خودش يك توجيهي دارد و بالاخره خواستند اصلش را با فرهنگ حاكم بر جهان موافق سازند؛ يعني هماني را كه شما ميگوييد درست است؛ اما اينهايي كه ما گفتيم براي شرايط خاصي است؛ ميكوشند بهگونهاي توجيه كنند كه با مخالفت و برخورد شديد مخالفان مواجه نشوند و از صحنة مبارزه با آنها كنار بروند.
به نظر من، اين مسئله براي ما جديتر از همة آنهاست، وگرنه اين آيه را كه خداوند با صراحت ميگويد: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ3، نميتوان تغيير داد. اين متن عربي است و هر انسان عربزباني معنايش را ميداند؛ نميتوانيم اين آيه را حذف كنيم؛ نميتوانيم بگوييم آيه معناي ديگري دارد كه شما نميفهميد و ما ميفهميم، و يعني ارث مرد و زن مساوي است! يا بگوييم قرائتها مختلف است و اين هم يك قرائتي است كه معني مِثل حَظِّ الأُنثَيَيْنِ يعني تساوي! آيا ميتوان چنين چيزي گفت؟! به هر حال، هر چه ما بگوييم، فرهنگ دنياي جديد نميپذيرد. حال در چنين شرايطي بايد چه موضعي داشته باشيم؟ آيا خدا و پيامبر و امام زمان در روز قيامت از ما ميپذيرند كه ما بگوييم براي اسلام داية عزيزتر از مادر شديم و براي حفظ اسلام گفتيم اينها از اسلام نيست و معناي ديگري دارد؟ خود قرآن با صراحت ميگويد: لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ، آنگاه ما بگوييم اين براي موارد يا مواقع خاصي بوده است، يا بگوييم در يك لغتي «ذَكَر» معنايي خاص دارد، و «انثي» هم معنايي ديگر؟! اين مشكل را حل نميكند.
ميارزه با خرافات
آيا بايد در مقابل، طالباني شويم و بگوييم همين است كه ما ميگوييم و جز اين نيست، زنها هم بايد صورتشان را بپوشانند و حتي چشمهايشان هم نبايد پيدا باشد؟! براي مثال، خانمهاي يمني كه تلويزيون نشان ميدهد، حتي مبارزينشان، فقط چشمهايشان پيداست؛ زنان طالبان افغاني از سر تا پا پوشيدهاند و فقط از روزنهاي ريز تنها ميتوانند جلوي پايشان را ببينند! آيا ردّ ديدگاه قبل، به اين معناست كه بايد اينگونه شويم و اسلام را اينطور معرفي كنيم؟
به نظر بنده بايد چند چيز را از هم تفكيك كنيم؛ اولاً بايد با يك سلسله خرافات، دروغها و آداب و رسوم محلي كه به اسلام چسباندهاند ـ در حالي كه اسلام از اينها بيزار است و در صدر اسلام و رفتار پيغمبر اكرمصلياللهعليهوآله با مردم آن زمان هيچ نمونهاي از اينها نيست ـ به طور روشن و صريح مبارزه كنيم؛ بايد بگوييم كه اينها از اسلام نيست؛ بلكه دروغ و دشمني با اسلام است. اينگونه نبوده كه رفت و آمد زنها در كوچه و بازار، مجامع و حتي در مسجد در صدر اسلام طوري بوده كه قيافهشان ديده نشود. حتي از قرائن زيادي معلوم ميشود كه زمينه وجود داشته است كه مثلاً معلوم شود خانمي از لحاظ جمال ظاهري امتيازي دارد يا ندارد؛ اينطور نبوده كه زن مانند مجسمه سياه و پوشيدهاي بوده است كه هيچ قابل شناخت نبوده باشد. در روايات آمده است كه زنان نزد پيامبر ميآمدند، حرفشان را ميزدند و استدلال و بحث ميكردند.
براي نمونه، عدهاي از خانمها نمايندهاي تعيين كردند و نزد پيامبر آمدند و گفتند چرا ما نبايد جهاد داشته باشيم و مردها تنها از فضليت جهاد بهره ميبرند، در حالي كه ما از فضليت جهاد محروميم؛ پيغمبر اكرم نيز به سخنانشان گوش كردند و بعد هم جواب دادند. اينطور نبود كه ممنوعيت كلي باشد كه اصلاً زن و مرد نبايد با هم حرف بزنند و همديگر را ببينند. اينها افراطيگريهايي است كه باعث ضربه زدن به اسلام و ارزشهاي اسلامي ميشود.
پالايش انديشههاي ناروا
متأسفانه اين خرافات و آداب محلي هنوز حتي در بعضي از مناطق كشور ايران هم وجود دارد؛ براي نمونه، در بعضي مناطق، دخترعمو بدون اجازة پسرعمو حق ازدواج ندارد، وگرنه دعوا و خونريزي ميشود؛ اين از كجا نشأت گرفته است؟ آيا كوچكترين حديث ضعيفي در اينباره هست؟ بر چه اساسي بايد اينها را به اسلام و جامعه اسلامي نسبت دهيم؟ بايد براي پالايش اين افكار و رفتارها كاري بكنيم و چيزهايي را كه با اسلام مخالف است و شواهدي برخلاف آنها داريم، كنار بگذاريم. از طرف ديگر، به هيچ قيمتي نميتوان از يقينيات و مسلمات اسلام دست برداشت.
ما هر كاري كنيم، نميتوانيم اين آيه ِللذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْنِ را از قرآن حذف كنيم؛ آنوقت اين درست است كه كسي بگويد اين آيه منسوخ شده، يا محكوم است به آياتي كه دلالت بر وجوب عدالت دارد؟ آيا اين تناقض نيست كه در قرآن يك آيه بگويد ارث مرد بايد دو برابر ارث زن باشد، و در آيهاي ديگر بفرمايد به خاطر عدالت نبايد به اين عمل كنيد؟! آيا يك انسان عاقل چنين سخن ميگويد؟ آيا ميتوان اين را به قرآن نسبت داد كه بگويد به يك آيه عمل نكنيد، چون در مقابل آن، آيهاي ديگر هست كه بر اين حاكم است و ميگويد: اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى4؟ آيا كسي كه ادعاي فقاهت ميكند، بايد اينطور ضعيف استدلال كند؟ آيا ميتوان به دليل وجود يك آيه، آيه ديگري را ناديده بگيريم؟! به هرحال، چنين آياتي وجود دارد و نميتوان بدانها بيتوجه بود؛ مگر اينكه به دستور امريكا برخي از اين آيات را حذف كنيم! براي مثال، در كشورهاي عربي قرآني چاپ كردند كه آيات مربوط به جهاد را از آن حذف كرده بودند. بايد در برابر چنين تفكر نادرستي، بياني منطقي و مستدل ارائه داد و اثبات كرد كه چرا بايد بين مرد و زن در جامعه تفاوتهايي از نظر حقوق و تكاليف وجود داشته باشد تا به سعادت برسند.
شهامت مبارزه با نظريههاي مطرح
بايد با كمال جديت اين نظريه را مطرح و درباره آن تحقيق كنيم و از نظريههاي مطرح در علوم مختلف اجتماعي كه امروز در دانشگاههاي ما مطرح ميشود و بهعنوان وحي منزل به دانشجويان القا ميكنند، نهراسيم. ديروز در جمع برخي از استادان محترم دانشگاه دربارة علوم انساني گفتم برخي از ما هنوز ضعفهاي موجود در درسهاي علوم انساني را كه در دانشگاهها تدريس ميشود، باور نكردهايم.
تا به حال نديده بودم كسي جرئت كند و در اينباره سخني بگويد؛ اما مقام معظم رهبري در سفر اخيرشان به قم فرمودند: بعضي از مباني علوم انساني كه امروز در دانشگاه تدريس ميشود، نه تنها مخالف اسلام، كه ضد اسلام است؛ يعني يا بايد اسلام را پذيرفت يا اينها را. مقام معظم رهبري اين حرف را سي و چند سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي فرمودند؛ يعني تا كنون شرايط فرهنگي جامعة ما براي پذيرفتن اين سخن آماده نبوده است. الان هم كه اين مطلب را بيان كردند، اثر عملي آن هنوز مشخص نيست.
توجيه علمي همجنسگرايي
در آن جمع استادان دانشگاه نمونه كوچكي را بيان كردم و گفتم: يكي از تئوريهايي كه در روانشناسي مطرح است و تلقي به قبول ميشود، نظريه فرويد است؛ اين نظريه را بررسي كنيد و بر اساس نظريات خودشان بگوييد كه اين چه اندازه علمي است. اين نظريه ميگويد انسان كه متولد ميشود، از شيرخوارگي زمينهاي دارد براي رشد غريزهاي كه او اسمش را غريزه حيات يا غريزه جنسي ميگذارد؛ ميگويد مادر وقتي ميخواهد بچه را تميز كند، مقعد بچه را كه پاك ميكند، بچه از اينكه مقعدش را بمالند، لذت ميبرد؛ فرويد ميگويد اين يك امر طبيعي و همان غريزه حياتي است كه از طفوليت در انسان وجود دارد. يعني انسان وقتي هم بزرگ شد، به طور فطري تمايل دارد تا مقعدش را بمالند؛ يعني مفعول واقع شدن، امري فطري است! در حالي كه اين بهمثابه يك اصل علمي در دانشگاههاي ما تدريس ميشود.
توجه كنيد كه بعد از فرويد چه تحولي در مسائل جنسي عالم به وجود آمد.
چند روز پيش يكي از استادان خارجي به من ميگفت تاريخچة زندگي چند نفر از استادهايي كه مهمترين تأثير را در تحولات فرهنگ غربي داشتند را بررسي كردهام؛ افرادي مانند راسل، مور، ويتگنشتاين و ... . ايشان ميگفت همة اينها همجنسباز بودهاند و در شرح حالات و جلسات خصوصيشان آمده است كه بين خودشان حرفهايي بيشرمانه ميزدند. اينها نظريهپردازاني هستند كه امروز حرفهايشان براي ما در دانشگاهها مانند وحي منزل معتبر است.
ما با اين علوم انساني مواجهيم؛ آنوقت آيا بايد قرآن، حديث، سنت پيغمبر و سيرة همه انبيا و اوليا را بهآساني ناديده بگيريم و بگوييم تاريخ مصرف آنها گذشته است، صرفاً چون با حرف فرويد و امثال او هماهنگ نيست؟ امروزه در بسياري از دانشگاههاي ما، در رشتة مشاوره، برخي مشاوران اين نكته را ميپذيرند و مطرح هم ميكنند كه بعضي از انسانها بهطور فطري و بر اساس اصول ژنتيك و وراثت به جنس موافق تمايل دارند؛ يعني همجنسبازي را به طور علمي توجيه ميكنند؛ و ميگويند تحقيقات ميداني نشان داده است برخي از جوانها از ابتدا به جنس موافق تمايل دارند و حتي از جنس مخالف متنفرند؛ بنابراين چون تمايل به همجنس از تمايلات فطريشان است، بايد چنين كاري را براي اينها تجويز كرد! يعني بزرگترين گناهي را كه در اسلام بزرگترين مجازات را دارد، با همين استدلالها تجويز ميكنند.
وقتي هم موضوعي رنگ علمي بهخود گرفت، ديگر خيلي محتاج قانون نيست! از وقتي كه تئوري فرويد و مسئلة لزوم سركوب نكردن غريزه جنسي مطرح و باعث بسياري از مفاسد شد، به راحتي ارزشها عوض شد. امروزه رؤساي جمهور امريكا در تبليغات انتخاباتيشان براي رئيسجمهورشدن به صراحت ميگويند شعار ما آزادي همجنسبازي است، تا رأي جمع كنند؛ اين وضع فرهنگي است كه امروز بر دنيا حاكم شده است؛ آنگاه افراد ضعيفالنفسي در جامعة ما پيدا ميشوند كه در مقابل اين فرهنگ، خود را ميبازند و در مقام توجيه احكام اسلام برميآيند؛ به اين صورت كه اين احكام نسخ شده است و يا اينكه بايد تأويل شوند و يا اينكه عناوين ثانويه اقتضا ميكند كه بر طبق احكام اسلام عمل نكنيم!
وظيفه ما در برابر شبهات
بنابراين بايد به اين دو نكته توجه كنيم: از يك طرف، به هيچوجه دست از حقايق اصلي اسلام برنداريم؛ زيرا اينها مسئوليت دارد و يك روز جلوي ما را ميگيرند و ميپرسند: چه حقي داشتيد كه احكام اسلام را تغيير دهيد يا توجيه كنيد؟ پس حق نداريم به مسلمات شرع خدشهاي وارد كنيم. از طرف ديگر، بايد با خرافات و چيزهايي كه به اسلام نسبت داده شده است و هيچ ارتباطي با حقايق اسلام ندارد، بهطور جدي مبارزه كنيم تا وسيلهاي نشود براي اينكه دشمنان از آنها سوءاستفاده كنند.
پي نوشت :
1 توبه (9)، 71.
2 بقره (2)، 184 .
3 نساء (4)، 12.
4 مائدة (5)، 8.
انتهاي پيام/
شنبه|ا|10|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 271]
-
گوناگون
پربازدیدترینها